غالباً علامه جامعیت قرآن را در محدودة هدایت، نیازهای مرتبط با سعادت بشر، کمال اخروی، نیازهای دینی، شئون مربوط به انسانیت انسان و امثال آن مطرح کرده، و گستره موضوعی آن را در سه مقولة کلی: معارف حقیقی، اخلاق فاضله و آداب حسنه و احکام و شرایع محدود میکند.
مطالب علامه در ارتباط با این قسم جامعیت، چند دسته است؛ بخشی از آن، تفسیر آیاتی است که مفاد ظاهری آنها ارتباط روشنی با جامعیت قرآن دارد و علامه دلالت آنها را در محدودة هدف نزول قرآن مفیدِ این قسم جامعیت، قلمداد کرده است. دسته دیگر، مطالبی است که در آنها علامه محدودة بیانات قرآن را به صورت خاص معین میکند. البته هر دو دسته حاوی نحوهای استدلال هم براین قسم از جامعیت هستند.
دسته اول) جامعیت قرآن در چارچوب هدف و فلسفة نزول آن
بخشی از بیانات علامه در این زمینه، تفسیر آیات و روایاتی است که مفاد ظاهری آنها، مستقیماً با جامعیت قرآن و قلمرو بیانات آن ارتباط دارد، و نوعاً در مبحث جامعیت نیز بدانها تمسک و استشهاد میشود. اینگونه آیات و روایات از نظر علامه، همگی در چارچوب فلسفه و هدف نزول قرآن، مفیدِ جامعیت آن هستند.
قرآن، تبیان همه امور هدایتی
اصلیترین آیه مورد استناد در این زمینه، آیة 89 سوره نحل است: وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدی وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ.علامه در تفسیر این آیه ابتدا نظر مفسران را نقل میکند و بعد برداشت خود را از آیه بیان میدارد. مفسران «واو» را در «و نزلنا علیک الکتاب» استینافیه گرفتهاند و فراز بعد از آن، یعنی «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدی وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ» را صفت «الکتاب» شمردهاند.
بر اساس این تفسیر، جملة «و نزلنا علیک الکتاب...» مطلب مستقلی است که با صدر آیه و شاهد بودن رسول اکرم بر امتها ارتباطی ندارد، و دال بر قلمرو بیان قرآن در محدوده نیازهای هدایتی عموم مردم است، و جامعیت آن را نیز در همین محدوده میرساند علامه این برداشت را ناقص و غیرسازگار با سیاق آیه میشمارد.26
بعد خود در ادامه میگوید که با توجه به ظاهر و سیاق آیه، «واو» در «و نزلنا علیک الکتاب» استینافیه نیست، بلکه حالیه است و جمله «نزلنا علیک الکتاب» حال از کاف خطاب در جمله قبلی یعنی و «جئنا بک شهیداً علی هؤلاء» است و معنی آیه چنین است: تو را گواه بر آنان آوردیم، در حالی که قبلاً بر تو در دنیا قرآن را نازل کردیم؛ کتابی که هر آنچه را که مربوط به امر هدایت است بیان میکند، و بدان حق و باطل دانسته میشود.27با توجه به مطلب فوق، منظور از تبیان کل شیء بودن قرآن این است که این کتاب هر آنچه را که مربوط به امر هدایت مردم و حق و باطل است، بیان میکند، و صدر آیه مقدمه برای ذیل آن است.
در صدر آیه سخن از برانگیخته شدن شاهدان و گواهانی بر اعمال امتها و مردم در روز قیامت است که رسول خدا نیز جزو آن گواهان است و در ذیل، پشتوانه گواهی پیامبر بر همه امتها و دلیل شاهد بودن او بر آنان معرفی شده است؛ آن پشتوانه کتابی است که تبیان کل شیء است و حق و باطل را بیان و از یکدیگر جدا کرده است.28
در هر صورت، آیه بیانگر جامعیت قرآن در پرتو هدف و فلسفه نزول آن است و نمیگوید قرآن تبیان هر امری است، بلکه تأکید میکند تمام مسائلی که برای هدایت بشر لازم است در قرآن بیان شده و حق و باطل در آن کاملاً آشکار و متمایز گردیده است؛ به نحوی که با استناد به آن و معیار قرار دادنش میتوان اعمال و رفتار و افکار همگان را در روز حساب با آن سنجید و بر له یا علیه آنان شهادت داد.
معنای«تبیاناً لکل شیء»
علامه ذیل آیات دیگری هم به تناسب موضوع، به بیان ویژگی تبیان کل شیء بودن قرآن پرداخته است. گاه معنای تبیان را توضیح داده و گاه مقصود از کل شیء رابیان کرده است. اشارهای گذرا به این آیات ما را به جمعبندی کاملتری از دیدگاه ایشان دربارة مراد از تبیان کل شیء بودن قرآن میرساند.علامه تبیان را به معنای «بیان»،29 «دلالت روشن آیات بر معانی خود و کاشف از معارف الهی بودن»،30 «لزوم استفاده از آیات قرآن و مراجعه به آنها برای تفسیر آیات دیگر»31 و «آشکار کردن طریق هدایت»32 دانسته است و «کل شیء» را هم گاهی به «معارف الهی»33تفسیر کرده است .
و گاه به «بسیاری از قوانین عام مربوط به مبدأ و معاد و سعادت و شقاوت»34 و یک جا هم به «هر چیزی که بشر در پیمایش راه سعادت و خوشبختی، از اعتقاد و عمل، به آن نیازمند است».35با توجه به آنچه گفته شد، به نظر میرسد باید تبیان کل شیء بودنِ قرآن را از منظر علامه، «دلالت ذاتی و آشکار قرآن بر اظهار و بیان طریق هدایت که شامل قوانین عام اعتقادی و عملی مربوط به مبدأ و معاد و سعادت و شقاوت آدمی است» شمرد.36
ادعای اینکه جامعیت قرآن به اندازه آگاهی معصوم است، درست نیست و دلالت روایات یاد شده هم بیش از این حد نیست که علم معصومین ریشه در قرآن دارد؛ قرآن فینفسه جامع و مصدر علم معصوم است و او به لحاظ مقام خاصی که دارد، عالم به حقایق قرآن است و علم او به قرآن، قید جامعیت آن نمیتواند باشد. آری از سخن معصوم میتوان به نوع جامعیت قرآن تا حدی پی برد. |
عدم فروگذاری امور مرتبط با سعادت مردم در کتاب خدا
آیه دیگری که بر جامعیت قرآن در چارچوب هدف و فلسفة نزول آن دلالت دارد، آیة 38 سورة انعام است: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ.علامه در تفسیر این آیه بر آن است، چیزی که ادای حق آن لازم و بیان وصفش در کتاب ضروری بوده، خداوند در بیان آن هیچگونه کوتاهی و چیزی از آن فروگذار نکرده است، پس کتاب، کتابی تام و کامل است. اما مراد از کتاب چیست؟ مقصود از آن، یا لوح محفوظ است که همه چیز، از گذشته و حال و آینده در آن مکتوب است، یا قرآن است؛ کما اینکه خداوند در چند جای کلامش آن را به این نام خوانده است.
در این صورت، معنای آیه این خواهد بود: از آنجا که قرآن مجید کتاب هدایتی است که به صراط مستقیم ره مینماید، و این هدایتگریاش مبتنی بر بیان حقایق معارفی است که در مقام ارشاد به حق صریح و حقیقت محض، کسی را از آن بینیازی نیست، در این کتاب نسبت به بیان هر آنچه سعادت دنیوی واخروی مردم به دانستن آنها متوقف است، هیچگونه تفریط و کوتاهیای صورت نگرفته است؛ همانگونه که خداوند (در جای دیگر قرآن) فرموده است: نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ.37
در روایتی که از امام رضا(ع) در ذیل آیه نقل شده عدم تفریط چیزی در کتاب خدا اینگونه توضیح داده شده است که خداوند زمانی پیامبر اسلام را از این دنیا برد که دینش را کامل کرده بود؛ زیرا قرآنی را بر او نازل کرده که تبیان کل شیء است و در آن حلال و حرام و حدود و احکام و هر آنچه را که مردم بدان نیاز دارند، به صورت کامل بیان نموده است، آنگونه که خدا خود کرده است: و ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ، از هیچ چیزی در قرآن فروگذاری نکردهایم.38
علامه مضمون روایت را همسو با تفسیری که از آیه ارائه داده، تلقی نموده39 و تأکید همان مطلبی میداند که در آیة 89 نحل بیان شده است. در واقع باید گفت، محتوای این دو آیه، ناظر به هم است؛ یعنی هر دو دال بر جامعیت قرآن در چارچوب فلسفه و هدف نزول آن، یعنی هدایت مردم هستند. پس در اینجا نیز عدم فروگذاری چیزی در قرآن در راستای همان رسالت هدایتگری آن است، و حلال و حرام و حدود و احکام در روایت نیز اشاره به بیان محدودة نیازهای دینی و هدایتی دارد که هدف نزول قرآن است.
قرآن، تفصیل همة نیازهای دینی
آیة دیگری که در باب جامعیت قرآن بعضاً مورد استدلال و استشهاد قرار گرفته، آیة 111 سورة یوسف است: لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدی وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.علامه در تفسیر جملة «و تفصیل کل شیء» که در وصف قرآن آمده، مینویسد: «یعنی قرآن بیانگر و متمایزکننده هر آن چیزی است که مردم برای دینشان بدان نیاز دارند؛ همان دینی که پایه سعادت دنیا و آخرتشان بر آن نهاده شده است».40 در اینجا نیز تأکید بر بیانگری و تفصیل بودن قرآن نسبت به نیازهای دینی در راستای سعادت دنیوی و اخروی مردم است که هدف نزول قرآن میباشد.
جامعیت قرآن و علم معصومین
علامه در المیزان بر اساس مفاد برخی روایات، علم فراگیر پیامبر و ائمة معصومین را در پیوند با ویژگی تبیان کل شیء بودنِ قرآن در آیة 89 سوره نحل، مورد توجه قرار داده و جامعیت علمی آنان را نشئت یافته از جامعیت قرآن شمردهاند.ذیل آیه یاد شده، روایاتی از امام صادق(ع) نقل شده که در آنها امام خود را عالم به کتابالله معرفی میکند؛
همان کتابی که در آن همه چیز از آغاز تا انجام عالم، خبر آسمان و زمین، بهشت و جهنم، گذشته و حال و آینده وجود دارد. سپس امام(ع) مأخذ علم خود را قرآن معرفی نموده، به مضمون آیة 89 نحل اشاره میکند و میفرماید: «تمام علم من از کتابالله است؛ کتابی که خداوند در حق آن فرموده تبیان همه چیز ( کل شیء) است».41
علامه ذیل روایتی دیگر که در آن امیرالمؤمنین علی(ع) علم خود را به برخورداری از نعمت فهم کتاب الهی مستند نموده،42 مینویسد: «این روایت کمترین دلالتش این است که معارف شگفتانگیزی که از علم آن حضرت صادر میشود و عقلها را مدهوش میکند، همه مأخوذ از قرآن است».43در مواردی هم، وی فارغ از مضمون روایات، تأکید کرده است که هر آنچه را که از پیامبر اسلام نقل شده، میتوان از قرآن هم استفاده کرد؛ زیرا قرآنی که تبیان کل شیء است، بر قلب او نازل شده است و معقول نیست که نزول چیزی بر قلب، بدون آگاهی قلب به آن باشد. پس پیامبر، عالم به قرآنی است که همه چیز در آن آمده است.44
از این ارتباط وثیق بین علم جامع معصومین و تبیان کل شیء بودن قرآن میتوان استفاده کرد که به نظر علامه، منشأ و مصدر بودن قرآن برای علم فراگیر و شگفتانگیز معصومین، دلیل بر جامعیت قرآن است. اگر امام کسی است که عالم به جمیع حوایج مردم در امور معاش و معاد آنهاست،45 و علم او هم مأخوذ از قرآنی است که تبیان کل شیء است، پس قرآن باید شامل و جامع همة نیازها و حوایج انسانها در امور معاش و معاد آنان باشد. بنابراین، مفاد اینگونه روایات با توجه به تفسیری که علامه از تبیان کل شیء بودن قرآن در آیة 89 سورة نحل و امثال آن به دست داد، نیز میتواند دال بر جامعیت قسم ششم باشد.
البته از این مطلب نمیتوان نتیجه گرفت که جامعیت قرآن به گستردگی علم معصوم (پیامبر و امام) است.46 اساساً این سخن چیزی را دربارة قلمرو بیانات قرآن روشن نمیکند؛ زیرا سؤال اصلی به گسترة علم معصوم منتقل میگردد که حد و مرز آن تا کجاست؟ یا اگر معصومین به جزئیات و تفاصیل مسائل اعتقادی و معاش و معاد مردم علم دارند، پس باید بتوان تفاصیل این امور را هم در قرآن جست.
با اینکه معصومین در عالیترین سطح ممکن به حقایق قرآن و اسرار و رموز آن آگاهند، اما منشأ بودن قرآن برای علم معصومین مستلزم تساوی قلمرو مسائل این کتاب و قلمرو دانش معصوم نیست؛چه، هم از جهت اجمال و تفصیل بین مطالب قرآن و دانش معصومین تفاوت است و هم اینکه علم معصومین به امور جزئی و عادی و مسائل خارج از نیازهای هدایتی انسانها را نمیتوان عیناً در قرآن سراغ گرفت.
بنابراین ادعای اینکه جامعیت قرآن به اندازه آگاهی معصوم است، درست نیست و دلالت روایات یاد شده هم بیش از این حد نیست که علم معصومین ریشه در قرآن دارد؛ قرآن فینفسه جامع و مصدر علم معصوم است و او به لحاظ مقام خاصی که دارد، عالم به حقایق قرآن است و علم او به قرآن، قید جامعیت آن نمیتواند باشد. آری از سخن معصوم میتوان به نوع جامعیت قرآن تا حدی پی برد.
به اعتقاد علامه، قرآن به ظاهر و دلالت لفظیاش، جامع اصول معارف و کلیات شرایع و تفاصیل اخلاق فاضله است، اما جامعیت قرآن دستکم در قسم ششم، که مستلزم بیان همهجانبة تمام امور هدایتی و مؤثر در سعادت بشر است، با صرف بیان کلیات و اصول در ظاهر و از طریق دلالت لفظی آیات تأمین نمیشود، بلکه علاوه بر آن، بر روایات تفسیرکننده و تفصیلدهندة قرآن، و طرق دیگری که از برخی حقایق و اسرار قرآن پرده برمیدارد، نیز تکیه دارد. |
دسته دوم) بیان محدوده جامعیت قرآن
دستهای دیگر از مطالب المیزان به صورت خاص به محدودة بیانات قرآن اشاره دارد و علامه با تعابیر مختلفی چون معارف عالیه و قوانین قابل تحقق، شئون مرتبط باانسانیت انسان، مسائل دینی، کمال اخروی و امثال آن، این محدوده را مشخص کرده است. این تعبیرها همگی بر جامعیت قسم ششم دلالت دارند.
معارف عالیه و قوانین قابل تحقق
علامه در ذیل آیه لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (انبیاء: 10) مینویسد که آیه در مقام امتنان بر امت اسلام به خاطر نزول قرآن بر آنهاست و مراد از ذکر در این آیه ذکری است که مختص به ایشان و شایسته و زیبنده شأن آنهاست. این ذکر همان معارف عالیهای است که در بالاترین درجة ظرفیت و حوصله درک انسانهاست و نیز قوانین و مقررات راست و درستی است که در جامعه بشری امکان و قابلیت اجرا دارد. 47 در اینجا جامعیت قرآن در محدوده معارف عالیه و قوانین و مقررات درست قابل تحقق برای جامعه بشری مطرح شده است.
شئون انسانیت
گاهی علامه محدوده بیان قرآن را شئون انسانیت ذکر کرده است و میگوید که قرآن کتابی است که در تمامی شئون مرتبط با انسانیت انسان مداخله میکند و سپس این امور را اینگونه برمیشمارد: معارف مبدأ و معاد، خلق و ایجاد، فضایل عمومی انسانی، قوانین اجتماعی و فردی حاکم بر نوع انسان، قصص و عبرتها و مواعظ.48
مسائل دینی
مورد دیگری که در کلام علامه میتوان برای این قبیل جامعیت بدان استناد نمود، روایتی است منقول از امیرالمؤمنین علی(ع) که در آن، حضرت ادعای نزول ناقص دین یا کوتاهی رسول خدا در ابلاغ آن را تخطئه کرده است. در این روایت امام(ع) ضمن رد هر دو شق مسئله (نزول ناقص دین و کوتاهی در ابلاغ آن)، تصریح میکند که هرگز چنین نبوده است (که دین ناقص نازل شده باشد یا رسول خدا در ابلاغ آن کوتاهی کرده باشد)؛
زیرا خداوند در قرآن فرموده است: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ»، «وَ فِیهِ تِبْیَانٌ لِکُلِّ شَیْءٍ».49در این روایت برای کمال دین به جامعیت قرآن استناد شده است، پس قرآن باید جامع مسائل دینی باشد. علامه سپس خود اضافه میکند که این روایت، بر این نکته صراحت دارد که هر نظر و رأی دینی باید به قرآن منتهی شود، یعنی برگرفته از قرآن باشد.50
کمال اخروی
گاهی علامه پاسخگو بودن دین خاتم، یعنی اسلام به همة جهات نیازهای انسان را به «تبیان کل شیء بودنِ» قرآن ربط مستقیم میدهد:
«دین نوعی سلوک و خط مشی برای زندگی این جهانی است که متضمن صلاح دنیا در راستای کمال اخروی و حیات دائمی حقیقی در نزد خداست... دین دائم در حال استکمال است. این استکمال تا آنجا ادامه دارد که قوانینش همة جهات نیازهای زندگی را دربرگیرد و وقتی به چنین نقطهای رسید، به مرحله خاتمیت رسیده است و دینی بعد از آن نخواهد بود. عکس این نیز صادق است؛ یعنی اگر دینی از ادیان، دین خاتم باشد، در واقع دربردارنده رفع همهگونه نیاز انسان میباشد.
همانگونه که در مورد اسلام چنین است. لذا خداوند درباره اسلام و پیامبر آن فرموده است: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ (احزاب: 40) و درباره کتابش گفته است: و نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ (نحل: 89)».51ظاهراً این پاسخگویی همهجانبه و همیشگی را باید اساساً و پیش از هر چیز در قرآن جست که تبیان کل شیء است.
اما مقصود از همه جهات نیازهای زندگی چیست، آیا تمام نیازهای مادی و معنوی مقصود است یا هرگونه نیازی که به سعادت و هدایت انسان مربوط میشود؟ به قرینه صدر مطلب میتوان گفت منظور، قوانینی است که همه جهات نیاز آدمی را در راستای کمال اخروی و حیات حقیقی در نزد خدا، برآورده میکند، نه مطلق نیاز یا تمام انواع آن.
جامعیت قسم هفتم: کامل بودن بیان و گسترة مسائل قرآن، فینفسه و در محدودهای خاص
در تقسیمبندی انواع جامعیت قرآن یادآور شدیم که میتوان از قسمی جامعیت سخن گفت که بر اساس آن قرآن هم فینفسه بیانش تام و همهجانبه باشد و هم گسترة موضوعات و مسائلش کامل؛ البته در محدودهای خاص مانند اهداف قرآن. و گفتیم برای این قسم هم، در کلام علامه میتوان مستندی جست؛ آنجا که او قرآن را دربردارندة هدف کامل انسانیت قلمداد و تصریح کرده که هدف انسانیت همان جهانبینی کامل و به کار بستن اصول اخلاقی و قوانین عملی مناسب و ملازم با آن جهانبینی است و قرآن مجید، تشریع کامل این مقصود را بر عهده دارد، در واقع به این قسم از جامعیت اشاره دارد.
وی سپس به آیاتی از جمله آیة 89 سورة نحل (وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ) استشهاد نموده، میگوید: «و هر چیزی که بشر در پیمایش راه سعادت و خوشبختی از اعتقاد و عمل به آن نیازمند میباشد، در این کتاب به طور کامل بیان شده است».52 در اینجا، جامعیت قرآن چنان تصویر گردیده که در آن، هم بر پاسخگو بودن قرآن نسبت به تمام نیازهای هدایتی و مرتبط با سعادت آدمی تأکید شده است و هم بر بیان کامل و همهجانبه قرآن در این ارتباط.
در روایتی که از امام رضا(ع) در ذیل آیة 38 سورة انعام نقل شده، امام(ع) «و ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» را اینگونه توضیح داده است که خداوند زمانی پیامبر اسلام را از این دنیا برد که دینش را کامل کرده بود، زیرا قرآنی را بر او نازل کرده که تبیان کل شیء است و در آن، حلال و حرام، حدود و احکام و هر آنچه را که مردم بدان نیاز دارند، به صورت کامل بیان نموده است، آنگونه که خدا خود فرموده است: و ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ... .53 در این روایت، از سویی بر بیانِ هر آنچه را که مردم بدان نیاز دارند، تأکید شده است، و هم بر کامل بیان شدن آن نیازها در قرآن.
البته علامه به صورت خاص، بیان این روایت را اینگونه مورد توجه قرار ندادهاند، اما میتوان آن را دلیل و شاهدی دیگر بر جامعیت قسم هفتم قرار داد.جامعیت قرآن، در محدودة ظاهر آیات یا ظاهر و باطن؟یک مسئلة محوری دیگر در موضوع جامعیت قرآن این است که آیا تمام مطالب قرآن به شیوة متعارف و از طریق دلالت لفظی بیان شده است یا اینکه علاوه بر آن، طریق دیگری هم برای آن منظور گردیده است، و به نظر علامه طباطبایی آیا جامعیت قرآن تنها در محدودة ظاهر و متکی بر دلالت لفظی آیات آن است یا بر مجموعة ظاهر و باطن قرآن مبتنی است؟ یا اینکه مسئله بر حسب هر یک از انواع و اقسام جامعیت، ممکن است متفاوت باشد؟
دیدگاه علامه را در این زمینه میتوان از مجموع نکتهها و مطالب ایشان درباره تبیان بودن قرآن، اجمال و تفصیل موضوعات در قرآن، شأن روایات نسبت به قرآن، ظاهر و باطن قرآن و امثال آن در المیزان یا دیگر آثارش پی جست. علامه در تفسیر جملة تبیانا لکل شیء (نحل: 89) به روشنی به این پرسش پاسخ گفته است.
کلیات تعالیم اسلام، کلیات امور مرتبط با هدایت بشر، کلیات و اصول شرایع فطری و احکام الهی، کلیات قصص، اصول معارف حقیقی مانند توحید و معاد، در ظاهر قرآن بیان شده و تفاصیل و جزئیاتشان، یا در روایات آمده، یا به طریق دیگری قابل دستیابی است. اما تفاصیل اخلاق فاضله در ظاهر قرآن بیان شده است. جامعیت قرآن، دستکم در جایی که مستلزم بیان همة امور هدایتی است، با صرف بیان کلیات امور یادشده در ظاهر و دلالت لفظی آیات، تأمین نمیشود، بلکه علاوه بر آن، بر روایات و طرق دیگری که از برخی حقایق و اسرار قرآن پرده برمیدارد، نیز تکیه دارد. |
او ابتدا نظر گروهی از مفسران را درباره آیه، اینگونه ذکر میکند که تبیان و بیان به یک معناست و از آنجا که قرآن کتاب هدایت برای عموم مردم و شأن آن هدایتگری همگان است، در نتیجه مراد از تبیان کل شیء بودن آن نیز این خواهد بود که قرآن بیانکنندة تمام نیازهای هدایتی مردم از معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع و قصص و مواعظ است.54
سپس در ادامه میگوید که این برداشت تفسیری، بر اساس ظاهر معنای واژة تبیان است که همان بیان معهود و اظهار مقاصد از طریق دلالت لفظی است. بر این اساس، ما از طریق دلالت لفظی قرآن تنها کلیات معارف و مسائل مرتبط با هدایت بشر را درک میکنیم؛ اما از سویی برخی روایات دلالت بر این دارند که «علم گذشته، آینده و آنچه تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست» در قرآن آمده است. اگر چنین روایاتی صحیح باشد، لازمهاش این است که تبیان بودن قرآن، فراتر از بیان متعارف و از طریق دلالت لفظی مراد باشد. بنابراین، شاید غیر از طریق دلالت لفظی، اشاراتی وجود داشته باشد که از اسرار و امور پنهانی قرآن پرده برمیدارد و فهم متعارف را بدانها راهی نیست.55
این مطلب گویای آن است که با توجه به مضمون برخی روایات، تبیان بودن قرآن برای همة امورِ مرتبط با هدایت انسان، تنها از مسیر دلالتهای لفظی و ظاهر آیات حاصل نمیشود، بلکه در ورای ظاهر و دلالت لفظی طریق یا طرق دیگری هم برای بیان آن امور تعبیه شده است که شناخت و دریافت آنها از طور فهم متعارف افراد خارج و فراتر است.
پس بر فرض صحت این روایات، بخشی از حقایق قرآن از طریق دیگری دریافت میشود و تبیان، اعم از بیان لفظی و غیرلفظی خواهد بود.نکتة قابل توجه در این بیان این است که اولاً آنچه در ظاهر قرآن آمده، تمام مطالب آن را نشان نمیدهد، پس ظاهرش بیان همه چیز نیست؛ ثانیاً دلالت لفظی و بیان معهود قرآن، تنها کلیات معارف و مسائل مرتبط با هدایت بشر را پوشش میدهد، نه جزئیات و تفاصیلش را.
بنابراین جامعیت قرآن را نه در محدودة بیان ظاهر آیات، بلکه باید در اعم از ظاهر آن جست.علامه در رد دیدگاه برخی از صوفیه که ارتباط ظاهر شریعت با باطن آن را نفی میکنند، یادآور میشود که آنچه کتاب و سنت در این زمینه حکم میکند (که ارشاد به حکم عقل است) این است که حقاً تحت ظواهر شریعت حقایقی وجود دارد که باطن آنهاست و انسان میتواند به آنها راه پیدا کند. اما طریق و راه نیل به آنها، همین ظواهر است نه راهی دیگر.
چه، ظاهر عنوان و طریق باطن است. وی سپس اضافه میکند بسیار بعید است که راهی نزدیکتر از ظاهر که شارع دین بدان راهنمایی کرده، وجود داشته باشد و او از آن غفلت یا تساهل یا اعراض کرده باشد؛ چراکه خود در قرآن فرموده: نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ (نحل: 89)، «در حالیکه ما قرآنی را بر تو نازل کردیم که بیان همه چیز است».56
اگرچه در اینجا سخن دربارة ظاهر عمل و روح و حقیقت آن است، ولی از استشهاد علامه به تبیان کل شیء بودن قرآن در این زمینه، میتوان این نکته را تلویحاً استفاده کرد که قرآن به عنوان مصدر قوانین شریعت، تبیان برای تمام ابعاد ظاهری و باطنی شریعت است و بیان همه چیز در ظاهر قرآن را، نباید انتظار داشت.بهعلاوه، اموری که به نظر علامه در حد کلیات و اصول در قرآن آمدهاند و بیانگر قواعد و قوانین عام مربوط به معارف مبدأ و معاد یا احکام و شرایع و اصل و اساس برای امر هدایتاند، در ظاهر آیات به خوبی بیان شدهاند، اما گسترة این ظاهر آنقدر فراخ نیست که دایره جامعیت مورد ادعا را کاملاً پوشش دهد.
یک نکتة دیگر در رابطه با جامعیت قرآن این است که آیا به نظر علامه، مسائل و مطالب موجود در قرآن، در حد اصول و کلیات مطرح شده یا جزئیات و تفاصیل؟از نظر علامه اجمال و تفصیل بیان مسائل در قرآن یکسان نیست، بلکه با توجه به اهمیت و نوعِ موضوع آنها، فرق دارد. وی موضوعاتی را نام میبرد که در حد اصول و کلیات در قرآن آمدهاند و مواردی را ذکر میکند که به تفصیل در قرآن ذکر شدهاند. اما در بسیاری از موارد نیز بحث را از این جهت، مسکوت گذاشته است.
1) دستهای از عبارات علامه دال بر این است که در قرآن فقط اصول و کلیاتِ موضوعات و مسائل بیان شده است. وی گاهی صراحتاً این نکته را بیان کرده است. عباراتی چون: «کلیات تعالیم اسلام» در قرآن آمده و جزئیات آن به پیغمبر ارجاع داده شده است؛57 یا ما از طریق دلالت لفظی قرآن تنها «کلیات معارف و مسائل مرتبط با هدایت بشر» را درک میکنیم؛58 یا پیامبر دو حیثیت دارد؛ حیثیت تشریع و قانونگذاری، و حیثیت ولایت و حکمرانی؛ بر اساس حیثیت تشریع، آن حضرت آنچه را که خداوند از غیر قرآن به او وحی کرده، یعنی تفاصیل اموری که «قرآن اجمالش را دربردارد»، برای مردم بیان میکند؛59 نمونههایی از این قبیلاند.
گاهی نیز در مقام ذکر موضوعات محوری و عناصر محتوایی قرآن از عناوینی مانند اصول معارف حقیقی و کلیات شرایع فطری،60 اصول معارف و جمیع احکام الهی،61 اصول معارف دین و فروع آن،62 و اصول شرایع63 یاد کرده است. منظور از اصول معارف، توحید و ملحقات آن،64 همانند عینیت صفات ذاتی خدا با یکدیگر و با مجموع ذات،65 وحدانیت خداوند در ربوبیت، معاد66 و امثال آن است.یک جای دیگر تصریح میکند که احکام شرعی بیان شده در آیات، به کلیات عبادات، معاملات، امور سیاسی و ولایی و حکومتی باز میگردد، نه جزئیات آنها: «والاحکام الشرعیة الراجعة إلی کلیات العبادات والمعاملات والسیاسات والولایات».67
در مواردی هم مفهوم و لازمه کلام علامه این است که کلیات برخی موضوعات در قرآن آمده است؛ مثلاً آنجا که میگوید برای دریافت تفاصیل احکام، تفاصیل قصص و تفاصیل معاد راهی جز اخذ آنها از بیان پیامبر اکرم(ع) نیست، و قرآن مطابق برخی آیات، این تفاصیل را به او ارجاع داده است،68 لازمه این سخن آن است که فقط کلیات و اصول احکام، قصص و معاد را از قرآن میتوان اخذ کرد.
همچنین عبارات دیگری نظیر اینکه بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام شریعت از ظواهر قرآن مجید به دست نمیآید و عهدهدار بیان آنها پیامبر و اهلبیت او هستند؛69 یا احکام ارث در پنج ـ شش آیه آمده، اما تفسیر و تفصیل آنها را روایات به خوبی بیان کرده است،70 همگی بالملازمه دلالت بر این دارند که اصول و کلیات امور یاد شده در قرآن آمده است.
علامه یک جا دربارة رابطة بیانات نقل شده از پیامبر و قرآن، عبارتی دارند به این بیان: جمیع ما نقل عن النبی(ع) مما یمکن استفادته من الکتاب «تمام آنچه که از پیامبر(ع) نقل شده میتوان از قرآن استفاده کرد»؛71 این عبارت هم گویای آن است که از نظر وی، بیان قرآن در بسیاری از امور، کلی، اجمالی و در حد القاء اصول است و همان گونه که خود در جاهای دیگر المیزان گفته، بیان تفاصیل و فروع آن اصول به پیامبر اکرم واگذار شده است.
.بنابراین کلیات تعالیم اسلام، کلیات معارف و مسائل مرتبط با هدایت بشر، کلیات شرایع فطری و احکام الهی، کلیات قصص، اصول معارف یا اصول معارف حقیقی، مانند توحید و معاد، اصول جمیع احکام الهی و اصول شرایع، در ظاهر قرآن بیان شده است اما تفاصیل و جزئیاتشان یا در روایات آمده یا به طریق دیگری قابل دستیابی است.
لازمه عمومیت این هماوردطلبی قرآن، اشتمال آن بر همة زمینههای معرفتی و مهارتی بشر و به عبارت دیگر، جامعیت آن در تمام جهات است.غالباً علامه جامعیت قرآن را در محدودة هدایت، نیازهای مرتبط با سعادت بشر، کمال اخروی، نیازهای دینی، شئون مربوط به انسانیت انسان و امثال آن مطرح کرده، و گستره موضوعی آن را در سه مقولة کلی: معارف حقیقی، اخلاق فاضله و آداب حسنه و احکام و شرایع محدود میکند. |
2) برخی دیگر از بیانات علامه به بیان تفاصیل بعضی مباحث در قرآن اشاره دارد. البته نمونههای این قبیل مطالب در المیزان اندک است. یک جا گفته است:قرآنی که در دست ماست در صریح حق بیانش همهجانبه و کامل است و آدمی را به نهایت آنچه عقل بدان راه مییابد، راهنمایی میکند که عبارت است از اصول معارف حقیقی و کلیات شرایع فطری و تفاصیل فضایل اخلاقی.72
در این عبارت علامه صریحاً بر بیان «تفاصیل» فضایل اخلاقی در قرآن در کنار اصول معارف حقیقی و کلیات شرایع فطری تأکید کرده است.به علاوه، در تفسیر آیات اول سوره هود میگوید که قرآن معارف مختلف دین را دربردارد، سپس موضوعات و مسائل محتوایی قرآن را برمیشمارد و در انتها میگوید: «فالآیات القرآنیة علی احتوائها تفاصیل هذه المعارف الالهیة والحقائق الحقة تعتمد علی حقیقة واحدة هی الاصل وتلک فروعه».73
ظاهر تعبیر «احتوائها تفاصیل هذه المعارف الالهیة» نشان میدهد که گویا «تفاصیل» امور یاد شده در قرآن آمده است. در عبارت دیگری نیز دارد: قرآن مشتمل بر تفاصیل معارف اعتقادی و شرایع عملی است.74وجه جمع بین اینگونه عبارات و عبارات دسته قبل که صریحاً میگفت اصول معارف حقیقی و یا کلیات احکام شرعی در قرآن آمده، چیست؟ آیا مراد از تفاصیل این است که در دسته اخیر، جزئیات موضوعات یاد شده به تفصیل در قرآن ذکر شده است؟ پس چگونه با صدر همین فراز که میگوید آیات متضمن کلیات احکام شرعی است، قابل جمع است؟
به نظر میرسد در اینگونه عبارات، مراد از تفصیل، تفصیل در برابر اجمال و بیان کلی نیست، بلکه منظور این است که این امور به صورت گسترده در قرآن مطرح شده است و مجموعه کامل مسائل اعتقادی و اخلاق شایسته انسانی، احکام عملی و سایر حقایق در قرآن یافت میشود؛چه کلیات آنها و چه تفاصیلشان.البته بخشی از بیانات علامه از این حیث ساکت است. برای نمونه او ذیل آیه لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (انبیاء: 10) مینویسد که آیه در مقام امتنان بر امت اسلام به خاطر نزول قرآن بر آنهاست و مراد از ذکر در این آیه ذکری است که مختص به ایشان و شایسته و زیبندة شأن آنهاست.
این ذکر، همان معارف عالیهای است که در بالاترین درجة ظرفیت و حوصلة درک انسانهاست و نیز قوانین و مقررات راست و درستی است که در جامعه بشری امکان و قابلیت اجرا دارد.75 با اینکه در اینجا جامعیت را در محدودة معارف عالیه و قوانین و مقررات قابل تحقق برای جامعه بشری مطرح کرده، و طبعاً منطبق با قسم ششم است، اما معین نمیکند که این معارف عالیه و مقررات و قوانین چگونه و در چه حدی در قرآن بیان شده است؟ در حد کلیات و اصول یا در حد جزئیات و تفاصیل؟
بنابراین باید گفت که به اعتقاد علامه، قرآن به ظاهر و دلالت لفظیاش، جامع اصول معارف و کلیات شرایع و تفاصیل اخلاق فاضله است، اما جامعیت قرآن دستکم در قسم ششم، که مستلزم بیان همهجانبة تمام امور هدایتی و مؤثر در سعادت بشر است، با صرف بیان کلیات و اصول در ظاهر و از طریق دلالت لفظی آیات تأمین نمیشود، بلکه علاوه بر آن، بر روایات تفسیرکننده و تفصیلدهندة قرآن، و طرق دیگری که از برخی حقایق و اسرار قرآن پرده برمیدارد، نیز تکیه دارد.
جمعبندی و نتایج
از نظر علامه جامع بودن قرآن معنایی قریب به «کامل بودن» آن دارد و کمال قرآن دستکم از دو حیث میتواند ملاحظه شود: از جهت «نحوه بیان» قرآن و از حیث «گستره موضوعات و مسائل» آن. البته از تلفیق این دو میتوان نوع سومی را هم فرض کرد که مشتمل بر هر دو جهت یاد شده باشد.
هر یک از انواع سهگانه را میتوان فینفسه، و هم در قیاس با کتب پیشین آسمانی لحاظ کرد؛ و نیز هر یک ازصور فینفسه، به دو شکل مطلق و مقید میتواند فرض شود که مجموعاً نه قسم میشود. از میان اقسام نهگانه جامعیت قرآن، به جز دو قسم، برای هفت قسم دیگر، در کلام علامه میتوان مستندات و شواهدی یافت.نسبت جامعیت و قلمرو قرآن عام و خاص مطلق است؛ یعنی قلمرو قرآن تقریباً همه انواع و اقسام جامعیت را پوشش میدهد، ولی مبحث جامعیت تمام انواع قلمرو مانند قلمرو زمانی و مکانی را دربرنمیگیرد.
پس نمیتوان گفت که این دو، عنوان برای مبحثی واحد هستند.در آثار قرآنی علامه بهویژه المیزان، میتوان مستنداتی به عنوان شواهد و دلایل برای اقسام جامعیت بهویژه قسم ششم، یعنی جامعیت قرآن به معنای کامل بودن گسترة مسائل آن، فینفسه و در محدودهای خاص مانند نیازهای هدایتی سراغ گرفت.علامه جامعیت قرآن در قیاس با کتابهای سابق آسمانی را، چه از حیث نحوه بیان و چه، گسترة مسائل و موضوعات، ذیل آیات و عناوینی مانند مهیمن بودن و اقوم بودن قرآن، تفصیل بودن قرآن از همه جهات، یا جامع بودن اسلام، طرح و بررسی کرده است.
به اعتقاد علامه تحدی عام قرآن و نیز تحدی آن به خصوص علم و معرفت، مفید کامل بودن گسترة مسائل و موضوعات قرآن، به صورت مطلق است. لازمه عمومیت این هماوردطلبی قرآن، اشتمال آن بر همة زمینههای معرفتی و مهارتی بشر و به عبارت دیگر، جامعیت آن در تمام جهات است.غالباً علامه جامعیت قرآن را در محدودة هدایت، نیازهای مرتبط با سعادت بشر، کمال اخروی، نیازهای دینی، شئون مربوط به انسانیت انسان و امثال آن مطرح کرده، و گستره موضوعی آن را در سه مقولة کلی: معارف حقیقی، اخلاق فاضله و آداب حسنه و احکام و شرایع محدود میکند.
علامه مفاد ظاهری و دلالت آیات 89 سوره نحل، 38 سوره انعام و 111 سوره یوسف را در محدودة هدف نزول قرآن، مفید این قسم از جامعیت قلمداد کرده است. تبیان کل شیء بودنِ قرآن از منظر علامه، به معنایِ «دلالت ذاتی و آشکار قرآن بر اظهار و بیان طریق هدایت، شامل قوانین عام اعتقادی و عملی مربوط به مبدأ و معاد و سعادت و شقاوت آدمی است».به اعتقاد علامه، قرآن به دلالت لفظیاش، جامع اصولِ معارف، کلیات شرایع و تفاصیل اخلاق است.
کلیات تعالیم اسلام، کلیات امور مرتبط با هدایت بشر، کلیات و اصول شرایع فطری و احکام الهی، کلیات قصص، اصول معارف حقیقی مانند توحید و معاد، در ظاهر قرآن بیان شده و تفاصیل و جزئیاتشان، یا در روایات آمده، یا به طریق دیگری قابل دستیابی است. اما تفاصیل اخلاق فاضله در ظاهر قرآن بیان شده است. جامعیت قرآن، دستکم در جایی که مستلزم بیان همة امور هدایتی است، با صرف بیان کلیات امور یادشده در ظاهر و دلالت لفظی آیات، تأمین نمیشود، بلکه علاوه بر آن، بر روایات و طرق دیگری که از برخی حقایق و اسرار قرآن پرده برمیدارد، نیز تکیه دارد.
پی نوشت :
26.ر.ک: همان، ج 12، ص 324 و 325.
27. ر.ک: همان، ج 12، ص 325.
28. ر.ک: همان.
29. ر.ک: همان، ص 324.
30. ر.ک: همان، ج 3، ص 86.
31. ر.ک: همان، ج 1، ص 11.
32. ر.ک: همان، ج 18، ص 83.
33.ر.ک: همان، ج 3، ص 86.
34. ر.ک: همان، ج 6، ص 255.
35.ر.ک: قرآن در اسلام، ص 23.
36. در محور سوم مقاله، نوع بیان و تبیان از حیث دلالت لفظی و غیر آن را توضیح خواهیم داد.
37. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص 81 و 82.
38. کلینی، الکافی، ج 1، ص 198-199، باب نادر جامع فی فضل الامام وصفاته، روایت اول.
39. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 106.
40.همان، ج 11، ص 280.
41. ر.ک: کلینی، الکافی، ج 1، ص61، روایت 8؛ ج 1، ص 261، روایت 2؛ محمد بن مسعود العیاشی، تفسیر العیاشی، ج2، ص 266، روایت 57 و 85؛ المیزان، ج 12، ص 327 و 328.
42. این روایت در کتب مهم روایی اهل سنت آمده است (ر. ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج1، ص 79؛ محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج 4، ص 30، 45 و47؛ محمد بن ادریس الشافعی، کتاب المسند، ص190، 202 و203) و در برخی کتابهای روایی یا تفسیری شیعه هم که آمده، از اهل سنت نقل شده است (ر. ک: الفضل بن شاذان، الایضاح، ص458 ـ 459؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص31). علامه نیز با تعبیر «روی عن علی(ع)» آن را آورده است.
43. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 71.
44. ر.ک: همان، ص 85 .
45. ر.ک: همان، ج 1، ص 275.
46. در برخی آثار بر این نکته تأکید شده که جامعیت قرآن به گسترة علم پیامبر و امام است (بنگرید به: مصطفی کریمی، قرآن و قلمرو شناسی دین، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1382، ص251 ـ 257؛ همو،« جامعیت وحی محمّدی به گسترة علم آن حضرت»، مجله معرفت، شمارة 60، صفحات 71 ـ 79.
47. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 255.
48. ر.ک: همان، ج 5، ص 20.
49. ر. ک: نهج البلاغه، خطبه 18؛ احمد بن علی الطبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 389.
50. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 82 ـ 83 .
51. ر.ک: همان، ج 2، ص 130.
52. همو، قرآن در اسلام، ص 22 و 23.
53. الکلینی، الکافی، ج 1، ص 198 ـ 199، باب نادر جامع فی فضل الامام وصفاته، روایت اول.
54. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 324.
55. ر.ک: همان، ص 325.
56. ر.ک: همان، ج 5، ص 282.
57. ر.ک: همان ج 1، ص 62.
58. ر. ک: همان، ج 12، ص 325.
59. ر.ک: همان، ج 4، ص 388.
60. ر.ک: همان، ج 12، ص 105.
61. ر.ک: همان، ج 6، ص 292.
62. ر.ک: همان، ج 18، ص 47.
63. ر.ک: همان، ج 19، ص 221.
64. ر.ک: همان، ج 8، ص 161.
65.ر.ک: همان، ج 14، ص 157.
66. ر.ک: همان، ج 15، ص 339.
67. همان، ج10، ص 134.
68. ر.ک: همان، ج 3، ص 84.
69. ر.ک: همو، قرآن در اسلام، ص 25 ـ 26.
70. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 212.
71. همان، ج 3، ص 85.
72. همان، ج 12، ص 105.
73. همان، ج 10، ص 135.
74. ر.ک: همان، ج 18، ص 77.
75. ر.ک: همان، ج 14، ص 255.
حمید آریان/عضو هیئت علمی گروه تفسیر و علوم قرآن مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
منبع: دوفصلنامه قران شناخت شماره 1