به طور كلي قبايل عربي نظير يبوسيها و فينيقيها در اين سرزمين زندگي كردهاند تا اينكه بعد از مدتي قبايلي از درياي مديترانه نيز كه به نام پالست (Palest) شهرت داشتند، به اين منطقه آمده و با كنعانيها همزيستي كردند و از آن موقع نام فلسطيني بر اهالي اين منطقه غالب گرديد.
همچنين در تاريخ آمده است كه بعد از حضور حضرت ابراهيم (ع) در فلسطين و دعوت از مردم اين سرزمين به توحيد، چندي بعد عبرانيها (يهوديان راستين) در قالب عشاير دامپرور و در جستجوي آب و غذا، به اين منطقه آمده و در ميان مردمان اين ديار كه از روي نوعدوستي و مهماننوازي آنها را پذيرفته بودند، اقامت گزيدند.
اما وقتي تعدادشان فزوني يافت، شروع به درگيري با ميزبان كردند و كوشيدند بر پارهاي از مناطق و اماكن مقدس چيره شوند.
اوج اقتدار يهود در دوران حكومت حضرت سليمان بود كه بخشهاي وسيعي از سرزمينهاي آباد آن روز را در تصرف خود داشت اما خلق و خوي متكبرانه يهوديان آن زمان و اختلافي كه بين آنان پيش آمد، آنها را از هم متفرق كرد و باعث شد حكومت آنان، چند سالي بيش دوام نياورد و پس از مرگ حضرت سليمان، به دست بختالنصر بابلي از ميان برود.
در اين زمان بيشتر آنها به اسيري گرفته شدند، گرچه بعدها جمعي از آنان به وسيله كورش به فلسطين بازگردانده شدند.
در تورات نيز از نبردهاي بسياري كه فلسطينيها در رويارويي با يهوديان غاصب داشتهاند، سخن به ميان آمده است.
در مقطعي ديگر روميان با پذيرش مسيحيت با يهوديان درگير شده، شمار كثيري از آنها را كشتند. به اين سان حضور يهوديان پايان يافت و آنان در گوشه و كنار جهان پراكنده شدند.
تا اينكه انگليس اواخر قرن 19 كه فلسطين هم جزو مستعمرهاش محسوب ميشد از آنجا كه قصد داشت حجم منافع خود را در اين منطقه و همينطور مصر افزايش دهد، يهوديان را ترغيب كرد تا ادعاي بياساس خود مبني بر حق بازگشت و برپايي دولت در فلسطين را مطرح كنند.
بر همين اساس تئودور هرتسل (خبرنگار يهوديتبار اتريشي) را براي دعوت از يهوديان جهان به منظور تاسيس دولت صهيونيستي در فلسطين تشويق كرد و عملا نخستين كنگره صهيونيستي در شهر پازل سوئيس (1897 م) با حضور صدها تن از شخصيتهاي يهودي سراسر جهان برگزار شد.
در اين اجلاس شركتكنندگان موافقت كردند براي بازگرداندن يهوديان جهان به فلسطين و برپايي دولت صهيونيستي، عليه ملت و صاحبان راستين آن تلاش كنند و در همين راستا موسسات مالي زيادي براي تحقق اين هدف شوم داير كردند.
هرتسل هم به نوبه خود كوشيد سلطان عثماني (عبدالحميد دوم) در مقابل پرداخت چند ميليون سكه طلا با تسليم فلسطين به يهوديان موافقت كند.
سلطان عبدالحميد اين پيشنهاد را رد و تاكيد كرد سرزمين فلسطين، متعلق به مسلمانان بوده و حتي با پول همه يهوديان آن را نخواهد فروخت اما هرتسل راهي آلمان، ايتاليا و روسيه شد تا آنها، يهوديان را در اشغال فلسطين ياري رسانند، اما آنها نيز از اين كار سرباز زدند زيرا فلسطين سرزميني بود كه مردم خودش را داشته، تحت حاكميت امپراتوري عثماني قرار داشت.
او كه دست خالي از اين كشورها بازگشته بود، به انگليس روي آورد و اين كشور تعهد داد از اين طرح تشكيل رژيم صهيونيستي حمايت كند.
تا قبل از شروع جنگ جهاني دوم در سال 1939
به دنبال شروع جنگ اول جهاني كه با شكست امپراتوري عثماني همراه شد، فلسطين تحت سلطه انگليس درآمد و بريتانيا در سال 1917 ميلادي با موافقت فرانسه و آمريكا، بيانيهاي صادر كرد و قول داد وطن قومي براي يهوديان در فلسطين ايجاد كند.
در سال 1918 همزمان با شكست تركيه و اشغال فلسطين به وسيله بريتانيا، كشورهاي يادشده تلاش كردند زمينه برپايي دولت يهودي را در فلسطين مهيا سازند.
در همين رابطه جامعه ملل با قيوميت بريتانيا بر فلسطين، به منظور برپايي دولت يهودي در آن موافقت كرد.
بريتانيا نيز نمايندهاي يهوديتبار (هربرت صاموئيل) را سال 1920 به فلسطين فرستاد تا مقدمات كوچ يهوديان سراسر جهان را به آنجا فراهم آورد.
لندن به موازات اين اقدام، به تجهيز و آموزش نظامي يهوديان پرداخت و زمينهاي وسيعي را در اختيار آنان قرار داد تا شهركهايي را احداث كنند.
در چنين شرايطي تا قبل از شروع جنگ جهاني دوم يعني سال 1939، ميزان اراضي يهوديان در فلسطين كمتر از دو درصد از تمامي اراضي بود كه حدود 8 درصد از جمعيت ساكن در فلسطين را تشكيل ميداد كه اين جمعيت حدود 56 هزار نفر بود.
بعد از پايان جنگ جهاني دوم در سال 1947
سازمان ملل متحد در سال 1947 ميلادي با تحت فشار قرار گرفتن توسط قدرتها، پا را فراتر از اختيارات قانونياش گذاشت و بدون توجه به تاريخ و گذشته، راي به تقسيم فلسطين به دو كشور يهودي و فلسطيني و جدا كردن 54 درصد از خاك سرزمين فلسطين و بخشيدن آن به يهوديان داد.
انگليس نيز پس از اطمينان از توان باندهاي صهيونيستي در فلسطين و حمايت و پشتيباني آمريكا و جهان غرب و شوروي اعلام كرد از فلسطين بيرون خواهد رفت و چنين نيز شد. ارتش انگليس در 1948 م. پس از واگذاري مراكز و تسليحات نظامي خود به يهوديان و ابقاي برخي فرماندهان در خدمات اهداف آنان، خاك فلسطين را ترك كرد.
بن گوريون، رهبر گروههاي صهيونيستي از اين وضعيت سوءاستفاده كرد و تاسيس كشور اسرائيل در سرزمينهاي اشغالي 1948 را اعلام كرد.
مدتي بعد آمريكا، دولت صهيونيستي را به رسميت شناخت و به دنبال آن اتحاد جماهير شوروي هم چنين كرد.
كشورهاي اروپايي يكي پس از ديگري و بعد سازمان ملل متحد، اين دولت غاصب را به رسميت شناختند.
سرزمين فلسطين از سال 1949 تا 1967
فلسطينيان اين ستم را نپذيرفته، به نبرد با صهيونيستيها پرداختند. در اين نبردها، نيروهايي از ارتش كشورهاي مصر، اردن، سوريه، لبنان، عراق و نيروهاي داوطلب اخوانالمسلمين شركت كردند.
ليكن به دليل ضعف تداركاتي و تسليحاتي و حضور استعماري انگليس و فرانسه در اغلب كشورهاي منطقه و خيانت برخي رهبران، منجر به شكست اين نيروها و آوارگي صدها هزار فلسطيني شد.
به دنبال اين جنگ، كرانه باختري، قدس و نوار غزه همچنان در دست فلسطينيان و به دور از اشغالگري صهيونيستها باقي ماند.
ليكن كرانه باختري و قدس تابع اردن و نوار غزه تابع مصر شد.در سال 1956 انگليس، فرانسه و اسرائيل در توطئهاي مشترك، تجاوز سهجانبهاي را عليه مصر تدارك ديدند و صهيونيستها نوار غزه و بخشي از صحراي سينا را اشغال كردند، اما بر اثر فشارهاي جهاني و عمليات مقاومت، ناگزير از اين مناطق خارج شدند.
در سال 1963 سازمان آزاديبخش فلسطين به رهبري احمد شقيري شكل گرفت و صاحب سپاهي در نوار غزه شد.
اسرائيل در سال 1967 با حمايت آمريكا، جنگي عليه مصر و سوريه به راه انداخت و سيناي مصر و ارتفاعات جولان سوريه را علاوه بر ساير بخشهاي فلسطيني به اشغال خود درآورد. اما ملت فلسطين همچنان به مقاومت خود در برابر اشغالگري صهيونيستي ادامه داد.
سرزمين فلسطين در سال 2000
پس از شكست 1967، عمليات نظامي ـ چريكي فلسطيني، از خاك اردن عليه صهيونيستها گسترش يافت و خطر و تهديدي بالقوه براي يهوديان غاصب گرديد.
به دنبال اين تحولات آمريكا و صهيونيستها، اردن را تحت فشار قرار دادند و اين كشور در سپتامبر 1970 فعاليت چريكي فلسطينيان را درهم كوبيد. كارهاي چريكي از اين پس،به سوريه و لبنان انتقال يافت.
در سال 1973 سوريه و مصر توافق كردند براي آزادسازي خاك اشغال شده خويش، با صهيونيستها بجنگند و اگر دخالت مستقيم آمريكا در جنگ نبود، شكست كامل صهيونيستها رقم ميخورد.
اما پس از جنگ رمضان در 1973 اولين دولتمرد عرب يعني انور سادات، رييسجمهور مصر با اسرائيل به سازش پرداخت و كشور اسرائيل را به رسميت شناخت و قرارداد كمپديويد را با اشغالگران عقد كرد و با اين كار موجبات نااميدي كشورهاي عربي براي آزادسازي فلسطين از زير سلطه اسرائيل را فراهم ساخت.
از آن موقع به بعد شدت شهركسازي يهوديهاي صهيونيست در اراضي اشغالي بيشتر شد و در حال حاضر بخش زيادي از فلسطين در اختيار رژيم اسرائيل قرار دارد.