از قديم گفتهاند آشپز كه دو تا شد آش يا شور ميشه يا بي نمك. حالا «سايه دوزخيان» دستپخت مشترك «سودا 51» كه به ساختن بازيهاي اعصاب خردكن معروف است و «شينجي ميكامي» خالق سري بازيهاي «رزيدنت اويل» است، كه به نظر ميرسد هم شور شده هم بينمك. داستان بازي از اين قرار است كه «پائولا» خودكشي كرده و روح او در تسخير ارباب جهنم، «فلمينگ» (Fleming) قرار گرفته است. فلمينگ از «گارسيا» (نامزد پائولا) ميخواهد براي پس گرفتن روح پائولا به انجمن تاريك آنها بپيوندد و وقتي جواب رد گارسيا را ميشنود، پائولا را در قلب تاريكي فرو ميبرد. بنابراين گارسيا خود را براي سفر به اعماق جهنم آماده ميكند تا بتواند نامزدش را از چنگ هيولاها خارج كند. او در اين سفر يار و ياوري ندارد غير از «جانسون» كه يك شَبَح اسكلت است و همه كار براي گارسيا انجام ميدهد. او بيشتر اوقات به صورت سلاح است تا گارسيا شيطانهاي غرق شده در تاريكي را از بين ببرد. بعضي وقتها به شكل مشعل است و نقش روشنايي را بازي ميكند.
بعضي وقتها نيز موتور ميشود تا گارسيا مسيرهايش را راحتتر طي كند و يك دوست و همدم خوبي هم هست كه خيلي جاها به كمك گارسيا ميآيد. در كل مثبتترين عنصر بازي همين شخصيت جانسون است كه با حركات و ديالوگهاي طنزش، خستگي را از بازيكننده ميگيرد. صداپيشههاي گارسيا و بخصوص جانسون هم به بهترين نحو از عهده كار خويش برآمدهاند. شخصيت گارسيا كاملا از روي «دانته» (شيطان هم ميگريد) الگوبرداري شده است و تمام حركات، همان ديالوگها و همان جاهطلبيها را دارد. گرافيك هنري بازي قابل قبول است. منوها و HUD ساده و كارآمد هستند و با توجه به اين كه تضاد تاريكي و روشنايي در اين بازي مهم است، روي نورپردازي خوب كار شده است. نحوه قرار گرفتن دوربين پشت شخصيت كاملا شبيه رزيدنت اويل 4 است. دوربين و كنترل، ضعيفترين بخشهاي بازياند كه ممكن است در خيلي موارد بازيكننده را دلزده كنند. مثلا هنگام دويدن نميتوانيد در تغيير مسير خود انعطاف داشته باشيد و اين، كار را بخصوص در سكانسهاي تعقيب و گريز بسيار سخت ميكند. كنترل بازي بخصوص نشانهگيرياش اصلا خوب نيست و تا زماني كه به آن عادت كنيد (اواخر بازي)، بسيار روي اعصاب است. جالبتر اين كه با اين كنترل بسيار بد، غولآخرها بسيار سريع هستند و مدام تغيير مسير ميدهند.
در ضمن مبارزه با آنها بسيار طولاني و يكنواخت است و بعضي وقتها تا 20 دقيقه هم طول ميكشد. از طرفي نبود شاخصي براي مقدار سلامت غولآخرها، مبارزهها را خستهكنندهتر ميكند. ضربات نزديك زن، چنگي به دل نميزند. حتي اگر اين قابليت را تا آخرش هم ارتقا داده باشيد، كنترل بد آن باعث ميشود غير از روي يك دشمن بخصوص، كارايي ديگري نداشته باشد. با اين كه كنترل بد، لذت مبارزهها را كم ميكند ولي تنوع دشمنان و سبك مبارزه با هر كدام عالي هستند. مثلا براي فرار كردن از يك نمونهشان كه در آخرين قسمت بازي نمايان ميشود، بايد سريعترين QTE عمرتان را تجربه كنيد. مبارزهها ممكن است ابتدا سخت به نظر بيايند، ولي وقتي راه كشتن را پيدا كنيد، بسيار آسان ميشوند. با كشتن دشمنان الماس سفيد به دست ميآوريد. الماسهاي سفيد وجه رايج بازي هستند كه به وسيله آن ميتوانيد نوشيدني سلامت، مهمات يا الماس قرمز بخريد. الماس قرمز براي ارتقاي قابليتهايتان و الماس آبي براي ارتقاي جانسون استفاده ميشود.
طراحي مراحل بازي هم بسيار خوب است. علاوه بر اكثر مراحل كه بايد با از بين بردن هيولاها و پيدا كردن راه در تاريكي مرحله را پيش ببريد، بعضي از مراحل را هم به صورت تيراندازي دو بعدي مثل بازي «كنترا» سپري ميكنيد. زيباترين مرحله بازي هم مرحله هموار كردن راه با استفاده از تكههاي «تتريس» است. ايراد ديگر، زمان بارگذاري تقريبا زياد است و زماني بيشتر خودش را نشان ميدهد كه خيلي ساده و به خاطر دوربين مسخره بازي، بميريد و بايد براي برگشتن به همان مرحله، بارگذاري طولاني مدت به همراه يك موسيقي طنز را تحمل كنيد. در نهايت «آكيرا يامائوكا» سازنده موسيقي متن سري بازيهاي «سايلنت هيل» شاهكار ديگري خلق كرده است. موسيقي تند در مبارزهها و موسيقي آرام و دراماتيك در زمانهايي كه همه جا تاريك است و بايد به وسيله يك حلزون راه خود را پيدا كنيد، تحسين برانگيز است.
فرهنگ هدايتي