شیطان پس از رانده شدن از درگاه الهی و هبوط به زمین، از خدا خواست حاجات دنیایی او نظیر آب، غذا و خانه را مهیا کند. خداوند نیز درخواست او را اجابت کرد.
بعد از رانده شدن شیطان از درگاه الهی و فرستادنش از بهشت به سوی زمین، شیطان عرض کرد: پروردگارا! مرا به سوی زمین فرستادی و از درگاه خود راندی و از نعمتهای بهشت محرومم کردی. من در دنیا احتیاجاتی دارم که بتوانم با آنها در زمین زندگی کنم. آنها را برایم مهیا کن که در مضیقه نباشم.
خطاب شد حاجات تو چیست؟ آنها را بگو تا برآورده سازم.
شیطان عرض کرد: خدایا! من محتاج خانه و منزلم و به من در دنیا خانهای عنایت فرما.
خطاب شد: خانه تو را حمام قرار دادم (یکی از احکام داخل شدن به حمام گفتن «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» است تا شیاطین به انسان نگاه نکنند)
عرض کرد: من محتاج نشستن هستم، جایی و مکانی را برای نشستن می خواهم.
خطاب شد: جای نشستن تو بازارها، کوچهها، خیابانها و مغازههاست. آنجا مینشینی تا مردم را به گناه کم فروشی، رشوه، ربا، غش در معامله، نگاه کردن به ناموس مردم، دروغ، خیانت و ... بکشانی.
عرض کرد: خدایا! من غذا میخواهم، غذای من از کجا تأمین شود؟
خطاب شد: غذای تو را در سفرهای قرار دادم که بر سر آن «بسم الله الرحمن الرحیم» گفته نشود.
عرض کرد: خدایا! من احتیاج به آب و چیزهای آشامیدنی دارم، آنها را از کجا بدست آورم؟
خطاب شد: نوشیدنیهای تو شراب و هر چیز مستکننده است.
عرض کرد: من اذان و مؤذن می خواهم. برای من اذان و اذانگو قرار بده.
خطاب شد: اذان تو وسائل موسیقی و مؤذن تو کسانی هستند که با این آلات مینوازند و آنها را به کار میگیرند.
عرض کرد: من احتیاج به قرآن دارم، برای من قرآنی قرار بده که در آن نگاه کنم و سرگرم باشم.
خطاب شد: قرآن تو شعر است (منظور شعرهای عبث و بیهوده است)
عرض کرد: من احتیاج به کتاب دارم، برای من کتابی قرار بده که در آن نگاه کنم و آن را مطالعه کنم.
خطاب شد: کتاب تو «وَشم» است (یعنی خالکوبی که بعضی روی بدن و بازوی خود میزنند)
عرض کرد: من احتیاج به حدیث دارم، برای من حدیثی قرار بده.
خطاب شد: حدیث تو دروغ است. کسانی که دروغ میگویند حدیث تو را میگویند.
عرض کرد: من برای ادامه زندگی دام و شکار میخواهم. برای من دام و وسیله شکار قرار بده.
خطاب شد: زنان سستایمان و بیتقوا را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم برای تو قرار دادم.
منبع: کتاب «نصایح شیطان» به نقل از جلد 5، صفحه 62 کتاب «المحجة البیضاء»