0

بی کس و کاری بچه هایمان

 
SNIPER
SNIPER
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 21

بی کس و کاری بچه هایمان

هر آن كس كه دندان دهد نان دهد

بي كس و كاري فرزندانمان با «تك فرزندي»

ماشين حساب جاي «توكل» را گرفته است

 

يادش به‌خير! بچه كه بوديم عمو داشتيم، خاله داشتيم، دايي داشتيم، عمه و كلي فاميل ديگر. وقت شام در خانه كه به صدا درمي‌‌آمد كلي ذوق مي‌كرديم براي مهمان ناخوانده. پشت در دايي رسول بود و زن دايي ناهيد با سه بچه قد و نيم قد و قابلمه رويي زن دايي پر از شامي يا آش كشك. ما هم عدس‌پلو داشتيم. جايتان خالي دور هم مي‌نشستيم سير سير مي‌‌خورديم و لذت مي‌‌برديم و بعد من و برادرهايم با پسردايي‌ها مشغول بازي مي‌شديم.

آخرشب دايي رسول با داد و فرياد، پسر دايي‌ها را به خانه مي‌برد و ما هم با ناراحتي كه چرا كم بازي كرده‌ايم به رختخواب مي‌‌رفتيم. دلم تنگ شده براي سيزده بدر. همه جمع مي‌شديم خانه دايي رسول؛ سي چهل نفري با سه چهار ماشين مي‌رفتيم در دل طبيعت. كلي هم جاي اضافه داشتيم اما حالا سه نفر با چهار ماشين جايي مي‌رويم بايد دو تا آژانس هم صدا كنيم!

يكي دو نفر از نوه‌هاي مادر بزرگ غايب بودند؛ يكي سرباز بود و ديگري در شهرستان به خانه بخت رفته. مادر بزرگ هم هي جايشان خالي، جايشان خالي مي‌‌گفت. شب برمي‌گشتيم خانه دايي تا هر كس ظرف و زيراندازش را بردارد برود خانه خودش كه دايي با اصرار مي‌‌گفت: «شب سيزده دلگير است، بنشينيد شام دور هم باشيم». همه قبول مي‌‌كردند و نيم ساعت بعد كوكو سيب‌زميني حاضر بود، سي چهل نفر بوديم. همه مي‌خورديم و باز سير سير مي‌شديم. كلي هم كيف مي‌كرديم. خانه دايي يخچالش معمولي بود اما سي تا مهمان سر زده را شام مي‌‌داد. اجاقش چهار شعله بود «فر» هم نداشت اما نيم ساعت بيشتر طول نمي‌‌كشيد كه همه پاي سفره مشغول خوردن بوديم. يادش بخير!

در دام افتاديم
حالا ما اجاقمان پنج شعله است، فر هم دارد ولي سير نمي‌شويم! براي دو تا مهمان كه سالي يك بار دعوت مي‌‌شوند چند روز تدارك مي‌بينيم باز هيچي جور نيست. تازگي‌ها من و دخترم احساس تنهايي مي‌كنيم. اين شايد به خاطر تبليغات گسترده‌اي است كه نسل من با آن مواجه بوده است: «فرزند كمتر، زندگي بهتر»؛ كه ما هم در دامش افتاديم با فراموش كردن مادربزرگ كه مي‌گفت: «هر آن كس كه دندان دهد نان دهد.»

دل به محاسبات مادي كه داديم...
به بهاي از دست دادن گرماي سفره‌هاي ساده و شلوغ خانواده، دل به محاسبات مادي بستيم. به اينجا رسيديم كه ترجيح داديم چرتكه در دست، حساب دخل و خرجمان را داشته باشيم و فكر كنيم بچه كمتر خرجش كمتر است. يادمان رفت كه چهار بچه با پدر و مادر مي‌‌نشستيم دور سفره سير مي‌شديم و چند سال بعد هم كه خواهري كنارمان بود و هفت نفر كنار سفره بودند باز هم سير مي‌شديم. تازه وقتي چند مهمان ناخوانده هم مي‌رسيدند باز هم سير مي‌شديم و كيفمان هم كوك‌تر مي‌شد. آن وقت‌ها همه ما هم از دعاي مادربزرگ كه عاقبت بخيري ما را از خدا مي‌خواست به سرانجام رسيديم. من هنوز به دنيا نيامده بودم كه دختر خاله‌ام متولد شد و سه ماه بعد من و پسر دايي و در يكي دو سال آينده پسرعموهايم و بعد از من هم خداوند دو بچه ديگر به والدينم هديه كرد همه سالم و سرحال.

يك همبازي با سي سال سن بيشتر!
همه هم در آن شلوغي رشد كرديم كنار هم. ولي حالا دختر من تنهاست و در فاميل، كودكي همسن خود ندارد؛ نه دختر دايي و نه پسر عمو! نزديك‌ترين بچه، دختر پسرعموي همسرم است كه سه سال از او بزرگتر است. باز وقتي قرار است جايي برويم كه او را ببيند كلي خوشحال مي‌شود. در مهماني‌ها بايد اداي آدم بزرگ‌ها را دربياورد تا همه بگويند چه دختر خوبي! آرام نشستن و شخصيت داشتن به جاي بچگي كردن و جيغ كشيدن و دويدن شده خاطرات كودكي‌اش! در خانه همدم و همبازي ندارد به جاي راه حل‌هاي كودكانه به دنبال راهكارهاي بزرگانه است؛ آخر بنده خدا همبازي‌اش «كه من باشم» ۳۰ سال از او بزرگترم! روانشناسان حسادت و درونگرايي را تنها بعضي از اثرات تك فرزندي مي‌دانند.
ديد و بازديد به موزه مي‌‌رود!

فرزنداني كه تنها هستند و جيغ زدن و بازي را با كتاب خواندن و فيلم ديدن جايگزين كرده‌اند؛ همبازيشان بازي كامپيوتري است و انرژي خود را هفته‌اي سه روز در باشگاه تخليه مي‌كنند. شما چند لحظه چشمانتان را ببنديد و به ۲۰ سال بعد برويد. بچه‌هايي را خواهيد ديد كه نه فقط خواهر و برادر بلكه حتي دايي و عمو هم ندارند و احتمالاً ۳۰ سال ديگر معناي ديد و بازديد هم تبديل مي‌شود به يك تنديس در نمايشگاه‌ها و موزه‌ها چراكه ديگر فاميلي وجود نخواهد داشت. همه‌اش هم تقصير من پدر است كه يادم رفته كانون گرم خانواده با كوكو و ماكاروني چه طعم خوبي داشت. يادم رفته لباس برادر بزرگتر را مي‌پوشيدم و به مدرسه مي‌رفتم و نان و پنير را مي‌خوردم و پز لباس‌هاي كوچك شده برادرم را مي‌دادم. حالا من فكر مي‌كنم خودم همه چيز را از همه بهتر مي‌دانم. يادم نيست كه هر آنكس كه دندان دهد نان دهد. يادم مي‌رود كه عقل و منطق من در برابر خورشيد حكمت الهي همچون نور كبريت شكسته‌اي ضعيف بي‌دوام است. من براي خريد نان هزار جور جمع و تفريق مي‌كنم ولي يادم مي‌رود كه خداوند حتماً روزي هر بنده‌اش را قبل از تولد مقرر نموده. من به جاي توكل محاسبه مي‌كنم و تازه بعد از اين همه حساب باز چيزي كم مي‌‌آيد. هميشه اين سؤال را از خودم مي‌پرسم سر سفره پدر چرا هميشه مهمان بود مگر پدر چقدر درآمد داشت كه از پس خرج پنج بچه برمي‌آمد غافل مانده‌ام كه پدر توكل داشت و من ماشين حساب...

توكلمان كجا رفته؟
و از اثرات اجتماعي و ملي سياست‌هاي كنترل جمعيت به مصاحبه آقاي محمدجواد محمودي استاد دانشگاه و رئيس مركز مطالعات و پژوهش‌هاي جمعيتي كه در برنامه شبكه دو پخش مي‌شد اشاره مي‌‌كنم. اميدوارم براي شما هم جالب باشد وي با بيان اينكه درصد اهميت عوامل توليد به صورت منابع انساني ۶۲، منابع طبيعي ۲۲ وسرمايه فيزيكي ۱۶ است. و ذكر اين نكته كه كاهش جمعيت باعث از بين رفتن تقاضا براي كالاي داخلي مي‌شود به گفته آقاي سيمون كزينس برنده جايزه نوبل ۱۹۷۰اقتصاد استناد كرد كه مي‌گويد «يكي از علت‌هاي رشد اقتصادي در ۲۰۰سال گذشته كشور‌هاي توسعه يافته رشد جمعيتشان بوده است». او معتقد است در سال ۱۴۱۵تا۱۴۲۰ رشد جمعيت صفر يا حتي منفي مي‌شود. وي گفت رشد جمعيت در شرايطي به صفر نزديك مي‌شود كه ما شاهد كاهش باروري زير حد جانشيني باشيم. معناي آن اين است كه پدر و مادرها كمتر از دو بچه داشته باشند كه به گفته او در حال حاضر نرخ باروري در ايران يك و شش دهم ‌ يعني حاصل ازدواج هر زوج ايراني كمتر از دو بچه است. وي مي‌گفت بيشترين نرخ باروري در ايران مربوط به استان سيستان است كه حدود سه و نيم در سال ۸۵ ثبت شده كه اين رقم تا چند سال قبل در اين استان ۹ بوده است و دليل اين روند را در كشور ما از لحاظ فرهنگي اينگونه بيان كرد كه ديگر خانواده‌ها داشتن فرزند بيشتر را ارزش و هنجار نمي‌دانند و اين را حاصل سياست‌هايي مي‌داند كه در چهل سال گذشته در ايران نسبت به كنترل جمعيت وجود داشته و الگوي آن خانواده مصرف‌گراي غربي است كه يك يا دو فرزند دارد و شعار آن فرزند كمتر زندگي بهتر است در حالي كه زندگي بهتر در خانواده‌اي وجود دارد كه در آن تعداد فرزند دلخواه است. با توجه به نگرش و امكانات خانواده او ادامه اين روند را منتهي به بحران تجديد نسل دانست و با ذكر اين نكته كه كشور‌هاي غربي اين مشكل را تا حدودي با سياست‌هاي تشويقي و پذيرش مهاجران آن هم به روش نخبه‌گزيني حل كردند كه متأسفانه در كشور ما به دلايلي امكان نخبه‌گزيني مهاجران وجود ندارد. كاهش حجم جمعيت ملي به كاهش نيرو در سن كار منجر خواهد شد. وي با اشاره به متوسط سن بيست سال كشور در سال ۲۰۰۰ و رسيدن به متوسط سن بيست و هفت سال در حال حاضر را نشان از روند پيرشدن و بحران پيري در آينده نه چندان دور دانست. در هر حال تا دير نشده بايد فكري كرد نه براي بحران نيروي كار نه براي پيري جامعه و نه با پيدا كردن راهكارهايي با الگوي غربي، كه براي نقض خويشاوندي و درد بي‌كسي كودكانمان براي محروم شدن آنها از نعمت خواهر و برادر و فاميل...

پنج شنبه 26 مرداد 1391  6:54 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها