پایی که سالها در بند و زنجیر باشد حتما از اسارت با خود زخم به همراه میآورد.
دستانی که مجبورند پنهانی به آسمان بلند شوند و قنوت بگیرند و تسبیح بچرخانند حتما دعایشان مستجاب است و صدای دل صاحبشان با خدا نزدیکتر و نجواهايش با خدا آتش جنگ را خاموش میکند و ایران را پیروز میدان.
آدمهای بزرگ را هرگز نمیتوان درقفس حبس کرد. چه کسی را یارای زندانبانی کسانی است که از مال و مقام و خانواده که هیچ؛ از جان هم گذاشتند تا ناموس وطن به دست نامرد نیفتد.
چهاردیواری زندان و شکنجه دژخیم و نبود آب و غذا برای این آدمها از مفهوم ساقط است. دنیای این آدمها به بزرگی روحشان است، روحی که هرگز به زنجیر کشیده نخواهد شد.
ارزش لحظهها و ساعتها و روزها را فقط همین آدمها میدانند،مرداني که برای در آغوش کشیدن فرزنداشان ثانیه میشمارند،مردهایی که چند سالی است از مادر و همسر و خانواده خود دور افتادهاند، به بهای رزمندگی و تلاش برای حفظ آب و خاک ایران.
روزی که آغوش وطن دگر بار بر این شریف مردان باز شود تا بتوانند در هوای سرزمین مادری آزادانه نفس بکشند بیشک روزیست که کم از تولد دوباره آنان ندارد.
روزی که دیگر ته نگاه هیچ مادری نگرانی پیدا نیست، نگرانی از اینکه مبادا فرزند گم شدهاش شهید یا مفقودالاثر شده باشد، روزی که دیگر هیچ زنی نگران بیتابیهای شبانه کودکش که پدر را فرا میخواند، نیست.
ایران، کم از این روزها به چشم ندیده، کشوری که مردمش دلیر باشند و شیفته میهن؛ حتما اسیر و آزادهاش هم هزاران نفر میشود، اما چه چیز باشکوهتر از آنکه روزی عدهای از آزادگان با همان اقتدار و شهامتی که به اسارت رفتند بر خاک وطن بوسه بزنند و عزیزانشان را در آغوش بکشند؟
و حالا هوا، هوای 26 مرداد است. روزی که پای تعدی و تجاوز دشمن شکسته و حالا دارد تاوان میدهد. حالا مجبور است به بهای این قانون شکنی به تمام خواستههای بر حق ایران تن دهد و طبق قطعنامه مصوب شورای امنیت اسرای ایرانی را به کشور تحویل دهد.
یوم الله است این روز. مثل 22 بهمن و 13 آبان و 15 خرداد، روزی که آزادگان از مرز خسروی و از کرمانشاه به میهن بازگشتند و گروه گروه از مردم از جای جای ایران زمین برای استقبال از این پرندگان مهاجر به مرز خسروی کرمانشاه آمدند.
شاخههای گل در دستهایشان و چشم به راه اتوبوسها دوختهاند تا کی بیایند و صدای آمدنشان و خاک راهشان توتیای چشم منتظران شود.
زن و مرد، کوچک و بزرگ و پیر وجوان بین جمعیت منتظرند. جمعی که برای دیدن عزیزشان کیلومترها راه آمدند، برای دیدن عزیزانی که سالها جز دیوار زندان و شکنجه دشمن و سرباز بعثی چیزی ندیدند.
از همه جا صدای همهمه و جنب و جوش به گوش میرسد. چهار ساعتی هست که چشمها به راه اتوبوسهایی که در جاده پشت هم ردیف شدهاند و در هرکدام عزیزدل دهها خانواده نشستهاند، دوخته شده است.
یکی میگوید چند دقیقه دیگر، بعدی میگوید شاید اصلا امروز نیامدند، بعضیها ناامید شدند و تصمیم گرفتند که برگردند که ناگهان فریادی بلند میشود: آمدند! اتوبوسها از دور یک به یک پیدا میشوند، بر فرازشان پرچم ایران میدرخشد و عدهای از آزادگان بیتاب سرها را از پنجره بیرون آورده تا هیچ ثانیهای را برای دیدار خانواده خود از دست ندهند.
و حالا لحظهای تاریخ ساز و ماندنی به برگ کتاب تاریخ ایران اضافه میشود، لحظهای که هم از خون سرخ است و هم از آزادی سفید، هم از شوق انتظار زیباست و هم از غم دلتنگی تلخ.
آزادگان رسیدند. درست در این لحظه. در لحظهای که هزاران آغوش باز به استقبالشان آمده و راهشان گلباران شده است، در 26 مرداد 1369.
حالا خود آنها به جای عکسهای توی قلبشان در کنار خانواده هستند و چه صحنههای زیبایی ساخته میشود از مادری که فرزند اسیرش را پس از 10 سال به آغوش میکشد و از پدری که وقتی به اسارت رفت هنوز فرزندش به دنیا نیامده بود و حالا برای اولین بار کودکش را میبیند.
ورود به میهن سجده شکر دارد و سجده بر خاک وطن آرزویی بود که سالها در گوشه دل هر کدام از این آزادهها خاک میخورد تا امروز به دعای خیر مادران و پدران و دلهای شکسته برآورده شد.
آزاده تهرانی، مشهدی، شیرازی، ترک، بلوچ، بندرعباسی و شمالی همه و همه از خاک کرمانشاه وارد شدند و به سمت دیارشان شتافتند. از همین مرز خسروی درد سالها اسارت را در خاک عرق جا گذاشتند و شکنجه و غربت و دلتنگی را به همان بعثیها هدیه کردند و با لبخند به ایرانی ها سلام دادند.
سلام بر شما آزادگان. سلام بر شما پاسبانان ذره ذره خاک ایران که امروز این آرامش و امنیت را مدیون شما هستیم.
سلام بر شما معلمان بزرگ تاریخ که درستان پایمردی بود و استقامت، شجاعت بود و وطن پرستی و ایمان.
سلام بر شما که خاک کرمانشاه از مقدمتان گلباران شد، خاکی که از جای جایش به حرمت همرزمان شما لاله روییده و گلگون است.
برادران شهیدتان را به خاطر دارید؟ یادتان هست همرزمتان چگونه گوشه سنگر آب طلب میکرد و قمقمههایتان خالی بود؟ به خاطر دارید برادر بسیجی زخمی خود را چطور تا پشت خط مقدم رساندید و آنقدر خون از او رفت که پایش را از دست داد و شد جانباز؟
میخواهم بگویم شما هیچ کم از آنها ندارید، شما اندیشه به خون غلطیدگان هشت سال جنگ تحمیلی را زنده نگاه داشتید، شما خاطرات مصور لحظه به لحظه روزهای جنگ هستید.
سند ایران به نام شماست آزادگان بزرگ. به نام شما که ایران را به ایرانی بازگرداندید و پرچم سه رنگش را بر قلههای افتخار به اهتزاز درآوردید.
قدوم شما آزادگان کرمانشاهی هم خجسته، شما که تعدادتان از 1700 نفر بیشتر است و هیچ یادمانی و هیچ پاداش مادی جوابگوی روزگار جوانی شما نیست که در اسارت گذشت.
شما که اکثرتان بیش از 10 سال رنج دوری از خانه و خانواده کشیدید. درست در روزهایی که ما در نهایت آرامش از بودن کنار خانواده خود لذت میبردیم.
بازگشتتان پیروز، شما پرچمداران ایران زمین و نماد مقاومت هستید، نامهایتان جاوید و راهتان پر رهرو.
نوشته «فاطمه کمانی» خبرنگار ایسنا -منطقه کرمانشاه-
انتهاي پیام