0

خاطرات پزشکان ازجنگ

 
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

خاطرات پزشکان ازجنگ

خاطرات پزشکان

 

جوان 18ساله


یک مجروح را روی برانکارد برزنتی حمل می‌کردند و نمی‌دانستند در شلوغی فضای بیمارستان، او را کجا بگذارند. من متوجه آن‌ها شدم. اشاره‌ای کردم و آن‌ها برانکارد را در کنار من بر زمین گذاشتند. با پارچه‌ی خاک گرفته‌ای شکمش را پوشانده بودند. به آرامی پارچه را کنار زدم. مجروح علی‌رغم این‌که سعی می‌کرد فریاد نزند ولی از ته گلویش فریاد دردآلودش را حس می‌کردم. به قدری لب و دهانش را از شدت درد گاز گرفته بود که خون‌های خشک شده روی لب‌هایش به خوبی دیده می‌شد.
پارچه را که برداشتم روده‌هایش بیرون زد. قسمتی از روده که از شکم خارج بود، در موقع حمل، لای میله‌های برانکارد گیر کرده و در اثر سایش سیاه شده بود. او را نیز به اطاق عمل هدایت کردم و خودم برای عمل، به اطاق عمل رفتم. همکارانم در سطح بیمارستان به شدت مشغول فعالیت بودند.
مجروح هجده سال بیشتر نداشت. جوان نیرومند و قوی هیکل و برازنده‌ای بود، از خطه گیلان. با وجود خون زیادی که از او رفته بود، از نظر جسمی و مهم‌تر از آن، از نظر روحی مقاومت خوبی از خود نشان می‌داد. او را به سرعت از نظر مایع، احیا کردم تا بتواند بیهوشی را تحمل کند. به زحمت توانستم دو واحد خون برایش تهیه کنم. در اثر اصابت ترکش، زخم وسیعی به طول بیست سانتی‌متر به صورت مایل روی سطح قدامی شکمش ایجاد شده بود و روده‌ها از آن بیرون زده بود.
ابتدا برای این‌که بتوانم تمام شکم را بررسی کنم، زخم ترکش را از خط وسط مختصری به دو سمت امتداد دادم. خونریزی از چند رگ پاره شده ادامه داشت که آن‌ها را کنترل کردم، آنگاه قسمت سیاه شده روده را که حدود سی سانتی‌متر می‌شد قطع کردم و دو سر روده را به هم آناستوموز کردم و با توجه به نقص وسیع ایجاد شده در جدار شکم به زحمت توانستم جدار شکم را تا حد ممکن ببندم ولی هم‌چنان مختصری نقص در فاسیای قدامی شکم باقی ماند، ولی مطمئن بودم که می‌توان این مشکل را در شرایط بهتر و در یک مرکز مجهزتر حل کرد.
عمل جراحی با موفقیت به پایان رسید. بسیار خوشحال بودم که توانسته‌ام برایش کاری بکنم، ولی با خودم فکر می‌کردم که اگر مسیر ترکش به جای عبور از جدار شکم مختصری به سمت داخل متمایل می‌شد و از عمق شکم عبور می‌کرد، آنگاه هیچ جراحی در دنیا نمی‌توانست برای آن جوان رشید کاری انجام بدهد. یعنی کافی بود در لحظه اصابت ترکش که شاید کسری از ثانیه کمی به طرف چپ یا راست متمایل می‌شد تا شاید دوستی را صدا بزند و یا دشمن را هدف قرار دهد، آن وقت مسیر ترکش تغییر می‌کرد و او بی‌شک زنده نمی‌ماند.
منبع: کتاب پرسه دردیارغریب (خاطرات پزشکان) - صفحه: 55

 

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

پنج شنبه 26 مرداد 1391  10:13 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها