0

چهار سال بدون مهر نماز خواندیم!

 
papeli
papeli
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1388 
تعداد پست ها : 12867
محل سکونت : قم

چهار سال بدون مهر نماز خواندیم!

ورود به اردوگاه 11تكريت

در روزهاي اولي كه وارد اردوگاه 11 تكريت شده بوديم، وضع خوبی نداشتيم. روز اول به محض ورودمان نمي‌دانستيم كه چگونه ضرب و شتم مي‌كنند. همين قدر مي‌دانستيم كه شكنجه مي‌كنند و ضرب و شتم روا مي‌دارند. هفت نفر بوديم و از ديروز غروب تا حالا كه تقربيا ساعت 6 غروب بود و اذان نزديك شده بود، غذايي نخورديم. البته فراموش نشود كه از اذان و اين قبيل مسائل خبري نبود. اسمها را به ترتيب خواندند و تك تك پياده كردند و به اصطلاح آزادگان، از « تونل وحشت» عبور دادند. به مجرد اينكه هر كسي را پياده مي‌كردند حدود هشت الي ده نفر با كابلهاي خيلي بلند و بافته شده به صورت شلاق، روي سرش مي ريختند و او را مي زدند تا حدي كه نه مي‌توانست به پشت بخوابد و نه به پهلوها.

پتوي خيس

شب اول درقالب يك گروه 7 نفره وارد اردوگاه 11 شديم. دو عدد پتوي خيس به من دادند كه يكي را زير پهن كنم و ديگري را روي خودم بیندازم. سرماي زمستان تكريت و آن هم اسفندماه تا مغز استخوانم نفوذ می‌كرد و دندانهایم را تا صيح به هم مي ماليدم. از يك سوي، به دلیل ضرباتي كه امروز با عبور از تونل وحشت نصيبم شده بود، نه به پهلوها می‌توانستم بخوابم و نه به پشت. از سوي ديگر، خيس بودن پتو كه تا خشك شدن كامل آن، سه، چهار شب ديگر نيز به طول انجاميد و با گرماي نفس خود بعد از چهار شب، توانستم آن را خشك كنم.

نماز

 روزهاي اول، طوري جو خفقان و شكنجه و وحشت  به وجود آورده بودند كه هر كس بلند مي‌شد و نماز مي‌خواند نه تنها تربت و سنگي كه به جاي مهر گذاشته بود. از او مي‌گرفتند؛ بلكه او را به اشد مجازات گرفتار مي‌كردند تا جايي كه نماز را بچه‌ها خوابيده مي‌خواندند. بعد كم كم وقتی ديدند اصلا دشمن، هيچ اجازه اي برای انجام واجباتشان نمي‌دهد در نتیجه سخت پافشاري كردند تا جايي كه توانستند نماز را به صورت پراكنده و به نوبت در سطح آسايشگاه( آسايشگاه نه آزارشگاه) بخوانند به اين صورت كه در يك آسايشگاه مثلا 90 نفري مي بايست 5 نفر در گوشه‌هاي آسايشگاه با فاصله‌هاي زياد نماز بخوانند. تا دشمن شك نبرد كه اينها دارند به جماعت مي‌خوانند بعد با اين بهانه شايد خيلي اذيت كنند. سالهاي اول، وجود هرگونه سنگ يا مهري در آسايشگاه ممنوع بود. در صورت پيداكردن آن در حال تفتيش - كه هر چند وقت و گاهي هفته اي دو بار يا بيشتر تفتيش مي كردند- شكنجه و آزار همگاني داشتيم. معمولا وقتي چيزي به قول خودشان مخالفت پيش مي‌آمد گرچه براي يك نفر بود؛ ولي همه آسايشگاه سخت تنبيه مي‌شدند.

اگر كسي شب براي نماز بلند مي‌شد  ، فردای آن روز، او را بيرون از آسايشگاه احضار و به طرز فجيعي ضرب و شتم مي‌كردند. وضعيت، طوري شده بود كه بچه ها، نمازشان را يا نشسته مي‌خواندند يا با حالت خوابيده. با آمدن اسراي جديد و فشار بيشتر، نماز تقريبا آزاد شده بود؛ ولي به صورت خيلي محدود.بچه ها، موقع نماز خواندن مي‌بايست خيلي از هم ديگر فاصله مي‌گرفتند تا دشمن خيال نكند كه به جماعت مي‌خوانند. بعد كم كم، نماز جماعتها به صورت 2نفري يا 3نفري با رعايت دقيق، شروع شده بود.

 بارها، بچه‌ها را برای نماز جماعت كتك زدند. در يكي از اين دفعات كه دشمن  ديگر وسوا شده بود، سعي كرد زخم زبانهايي به بچه‌ها بزند. آنها دو نفر از بچه‌هاي پاك و مخلص كه همه آنها را مي شناختند آوردند جلو جمعيت و گفتند اينها کارهای منافی اخلاق انجام دادند. صبر بچه‌ها با ديدن اين صحنه، لبريز شده بود و آن دو بزرگوار،نيز از نهايت شرم، گريستند.

 بارها اتفاق افتاد که يكي را مي‌بردند و مي‌گفتند: « تو چرا اين قدر رو به قبله مي نشيني؟ چرا هميشه لبهايت مي جنبد؟ چه مي گویي؟» تا مدتها داشتن مهر را ممنوع كرده بودند.  زخم زبان مي‌زدند شما به خاك سجده مي‌كنيد نه به خدا. بسياري از اوقات نگهبان مي‌ديد كه يكي بعد از نماز رو به امام رضا«علیه السلام» سلام مي دهد. مي‌پرسيد: « اين چه وضعي است؟» شخص مورد نظر مثلا جواب مي داد: « از راه دور دارم به امام رضا«علیه السلام» سلام مي‌دهم.» آنها اين كار را بي‌عقلي جلوه مي‌دادند و معمولا تمام اين موارد، بهانه‌هایي براي تنبيه بچه ها بود.

ايجاد وحشت و فشار رواني

 شبها مي‌آمدند و مي‌گفتند: « فردا صبح، همه شما تنبيه می شوید» یا « همه شما را به بيمارستان مي فرستيم( كنايه از اينكه ضرب و شتم جراحت آميز است).»

قساوت يزيدي آنها و حوادث ناگواری كه قبلا بچه ها ديده بودند، باعث وحشت و دلهره مي‌شد و كسي نمي‌دانست كه فردا چه خواهد شد؟ آيا فردا زنده است يا نه؟ چه بلایي سرش خواهد آمد. منظور اين است كه دلهره زياد بود و هر لحظه احتمال داشت، عراقيها با يك بهانه‌ای شروع به ضرب و شتم كنند. معمولا سربازان و مسئولان اردوگاه را افرادي تشكيل مي داند كه چند تا از عزيزان خود را از دست داده باشند و به اسراي ايراني كينه داشته باشند. از کاه، کوه درست مي‌كردند؛ قبلا گاهي این را بهانه می‌کردند که چرا پا روي پاي ديگر انداخته‌ای مگر اينجا اردوگاه نيست، اينجا ارتش است، خانه كه نيست اين جور راحتي

پنج شنبه 26 مرداد 1391  5:19 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها