اگر یهودیان اسرائیلی، صادقانه خواستار یک صلح عادلانه و پایدار هستند، باید نخست به خاطر تمام اندیشه های استعماری مهلک و فراگیر و حرف های وهمی برتری گرایانه شان، یکباره بیرون بروند. همچنین باید بفهمند که فلسطینیان همتراز خود آنان هستند، نه کمتر و نه بیشتر.
راجر شیتی2
چکیده
استعمارگران بدون اندکی توجه و اهمیت دادن به رضایت مردم بومی فلسطین به اشغال و تصرف این سرزمین پرداختهاند و در حال تغییر فرهنگ، زبان و تاریخ آنها هستند. راجر شیتی در این مقاله تشریح میکند که چگونه اسرائیل از طریق رسانه ها و زبان بازی هایش توانست واقعیت را به گونه ای دیگر و به سود خود تغییر دهد؛ چنان که بیرون راندن مردم بومی از زمین های اجدادی شان را نقل مکانی برای شرایط زندگی بهتر توصیف کرد. مردم فلسطین هیچگاه با اشغال کشورشان موافق نبودهاند.ملتهایی که با محروم کردن، حبس کردن و کشتار مردم بومی روی کار میآیند، با تاریخ دو مشکل دارند:
1. زشتی کار آنها، تعریف و تکریمشان را دشوار می سازد؛
2. کوتاهمدت بودن آنها هرگونه ادعای «این سرزمین ماست» را تحت الشعاع قرار میدهد.4
واژه «قیمومیت انگلیس برای فلسطین» در غرب و صهیونیسم به اندازه ای عادی است که پیش پا افتاده به نظر میرسد و تفکر دومی را القا می کند. در واقع، یک جستوجوی کوتاه اینترنتی از این اصطلاح به ظاهر پیش پاافتاده حدود دو میلیون نتیجه با تنوع بسیار را نشان می دهد.به هر حال، چنین چیزی به عنوان «قیمومیت انگلیس»5 برای فلسطین وجود ندارد. این امر ساختاری به کلی استعماری غربی و اروپایی با پیآمدهای واقعی و خطرناک است.
در حقیقت، مردم فلسطین هیچگاه رضایت نداشتند تا استعمارگران انگلیسی، کشورشان را اشغال کنند. هیچگاه موافق نبودند سرزمین اجدادی شان تقسیم شود و به دیگر اروپایی ها واگذار گردد و هیچگاه خواستار متمدن شدن به دست دولتی ناآگاه از زبان، فرهنگ و تاریخشان نبودند. همین موضوع را در مورد «قیمومیت فرانسه» در سوریه و لبنان و «قیمومیت بریتانیا» در عراق می توان ذکر کرد.
امروزه نیز مانند زمان بالفور، در دیدگاه مخالف ویتز، مردم فلسطین، لبنان و سوریه هیچ به حساب نمی آیند. آنها انسان نیستند و در برابر امیال رهبران صهیونیست مبنی بر انتقالشان به مکانهای مورد نظر مخالفت می کنند. باز توجه داشته باشید، ویتز در مسیر افسانه ای خود مکان برپایی مرزهای دولت آینده اش را بدون اندکی ملاحظه برای مردم آن منطقه ترسیم میکند، همچون تعداد خطوط تصادفی که کودکی روی یک تکه کاغذ می کشد. |
اصطلاح «قیمومیت انگلیس» کاربردهای خاص خودش را دارد. به منظور قانونی و درست نشان دادن این قیمومیت، به تاریخنگاران و مدافعان استعمار اجازه داده شده است باور داشته باشند بخشی نیز برای فلسطین در نظر گرفته شده است. همانطور که ملاحظه می کنید، بنا بر پیمان سازمان ملل متحد در سال 1922، به انگلیس وکالتی داده شد و بر اساس آن، انگلیس که بزرگترین ملت روی زمین و الگوی روشنفکری غربی و تفکر پیشرفته به حساب می آمد، ملزم شد تا مأموریتش را انجام دهد.
البته در مورد مردم بومی فلسطین، آقای بالفور6 در سال 1917، سلایق این مردم، حقوق و حتی وجودشان را پشیزی به حساب نیاورد.«صهیونیسم چه درست چه غلط، خوب یا بد، در سنت قدیمی، نیازهای کنونی و امیدهای آینده ریشه دارد و اهمیت آن بیش از خواست و تعصب 700 هزار عرب است که در حال حاضر در آن سرزمین قدیمی ساکن هستند. ما هیچ پیشنهاد نمی کنیم که به میان ساکنان کنونی بروید و خواسته های آنان را جویا شوید».
هیچ اهمیتی نداشت که با وجود مهاجرت یهودیان حامی انگلیس از روسیه و اروپا، فلسطینی ها همچنان در سال 1948، جمعیت غالب بودند. باز هم اهمیت نداشت که فلسطینیان همچنان بیشترین صاحبان زمین در فلسطین بودند با وجود این حقیقت که بودجه صندوق ملی یهود صرف نیم قرن تلاش شدید (و در بیشتر موارد، شکست خورده) برای خرید زمینهای فلسطین به منظور استعمار انحصاری یهود شده بود. این صندوق در سال 1901 در شهر بازل کشور سوئیس تأسیس شد. به طور کلی، در تفکر استعماری و به ویژه در ایدئولوژی صهیونیستی همیشه سنت طولانیمدت اساطیری و بدیهی، مهم تر از حقایق تاریخی بوده است.
در بسیاری از مباحثات اصلی غرب در مورد فلسطین نیز همچنان تفکر استعماری نژادپرستانه مشابهی رایج است. برای مثال، فرض بر این است که تنها ایالات متحده می تواند مشکل فلسطین را حل کند. بدیهی است تنها ابرقدرت جهان می تواند به عنوان یک داور بی طرف و میانه رو بین دو طرف سرسخت حکمیت کند. اما به چه دلیل؟ به خاطر استثناگرایان7 امریکایی و اینکه امریکای بی همتا، شهری درخشان در نوک تپه و آورنده دموکراسی است.
بدون در نظر گرفتن این حقیقت که ایالات متحده سالانه میلیاردها دلار به اسرائیل کمک میکند، این دولت را با هزینه خرید پیشرفته-ترین سخت افزارهای نظامی تجهیز میکند و جنایات مکررش را علیه انسانیت با پوشش سیاسی نامحدود و حمایت بی قید و شرط تبرئه می سازد، تنها با سخنان معجزه آسای بالفور در سال 1917 بود که حقایق کتمان شد.
وکالت انگلیس و استثناگرایی امریکا نیز اینگونه است؛ چرا که زبان و گفتمان استعماری با اقدامات ناعادلانه، غیر اخلاقی و خشن گره خورده است. برای نمونه، از برنامه های اخیر اسرائیل برای پاکسازی سی هزار عرب بادیهنشین بومی فلسطین از سرزمین های اجدادیشان در صحرای النقب میتوان یاد کرد. در اینجا بیان می کنیم که در این باره تنها یک سرتیتر در ویرایش دوم ماه ژوئن هارآتص که روزنامه مهم و جریان اصلی اسرائیلی است، وجود دارد: «برنامه پیشرفته شرکت «نتانیاهو» برای جابهجایی سی هزار عرب بادیهنشین.» تیتر فرعی عبارت بود از: «طرحهایی با هدف ارتقای شرایط زندگی برای عربهای بادیه نشینی که هم اکنون در روستاهای محروم و بدون زیربناهای ضروری زندگی میکنند که پیآمدهای آن، مشکلات وخیم محیطی و... است».
بنابراین، برنامه مالکیت و پاکسازی قومی به یک نقل مکان برای شرایط زندگی بهتر و نگرانی از محیط تبدیل شد.حقیقتی که به کلی در این داستان مدفون شد، این بود که عرب های بادیه نشین، صاحبان اصلی سرزمینی بودند که در آن زندگی می کردند؛ مالکیتی که قدیمی تر از دولت اسرائیل بود. با این حال، این حقیقت نیز تنها به یک ادعای صرف تبدیل شد، به گونهای که در هیچ جای مقاله، درباره این که این عرب های بادیهنشین ـ مردمان بومی تاریخ فلسطین ـ چه کسانی هستند، سخنی گفته نشد.
در مورد مردم بومی فلسطین، آقای بالفور6 در سال 1917، سلایق این مردم، حقوق و حتی وجودشان را پشیزی به حساب نیاورد.«صهیونیسم چه درست چه غلط، خوب یا بد، در سنت قدیمی، نیازهای کنونی و امیدهای آینده ریشه دارد و اهمیت آن بیش از خواست و تعصب 700 هزار عرب است که در حال حاضر در آن سرزمین قدیمی ساکن هستند. ما هیچ پیشنهاد نمی-کنیم که به میان ساکنان کنونی بروید و خواسته های آنان را جویا شوید». |
از آنجایی که عرب های بادیه نشین هیچگاه در روزنامه هارآتص و رسانههای جریان اصلی اسرائیلی، فلسطینی خطاب نشدند، بلکه تنها اعراب ساده بودند، می توانستند به هر مکانی که دولت اسرائیل، خواستار آن بود، نقل مکان کنند. به عبارتی دیگر، آنها نه تاریخی داشتند، نه ارتباطی با آن سرزمین و همچنین هیچ خویشاوندی با فلسطینیان دیگر در سراسر فلسطین قدیم نداشتند. تنها با همان یک واژه «اعراب»، تمامی این روابط ناپدید شد.
انکار دایمی هویت و تاریخ عرب های فلسطینی در حقیقت، پژواکی از ادعای نژادپرستانه گلدامایر8 بود که: «چیزی به عنوان مردم فلسطینی وجود ندارد» این امر بیانگر ویژگیهای نفرت انگیز فلسطینیان در بیانیه بالفور در سال 1917 که از آنها تنها به عنوان ساکنان کنونی آن کشور یاد کرد. بدین ترتیب، اعراب صحرای النقب از سرزمین تاریخی شان بیرون رانده شدند و از دیگر فلسطینیان جدا گشتند. درباره چگونگی طرح اخراج اعراب بادیه نشین فلسطینی و تفاوت آن با اخراج اکثریت فلسطینیان از حیفا، عکا، یافا، صفد و اورشلیم یا بئرالسبع در سال 1948 باید پاسخ داد که هیچ تفاوتی وجود ندارد.
در حقیقت، سایهی النکبه9 یا همان اخراج اولیه در سالهای 1947 ـ 1948 همچنان عظیم جلوه می کند. برای مثال، یوسف ویتز،10 یکی از معماران طرح دالت11 در سال 1941، در مورد این که چگونه مردم بومی فلسطین را خارج کنند، همان گونه که از قسمت های مشخصی از سوریه و لبنان خارج کردند، بیان کرد:سرزمین اسرائیل اصلا کوچک نیست، تنها اگر اعراب بیرون رانده شوند و مرزهایش از شمال تا رودخانه لیتانی در لبنان و از شرق با دربرگرفتن بلندیهای جولان گسترش یابند. این در حالی است که اعراب به شمال سوریه و عراق منتقل می شوند.12
توجه داشته باشید امروزه نیز مانند زمان بالفور، در دیدگاه مخالف ویتز، مردم فلسطین، لبنان و سوریه هیچ به حساب نمی آیند. آنها انسان نیستند و در برابر امیال رهبران صهیونیست مبنی بر انتقالشان به مکانهای مورد نظر مخالفت می-کنند. باز توجه داشته باشید، ویتز در مسیر افسانه ای خود مکان برپایی مرزهای دولت آینده اش را بدون اندکی ملاحظه برای مردم آن منطقه ترسیم میکند، همچون تعداد خطوط تصادفی که کودکی روی یک تکه کاغذ می کشد.
تزیپی لیونی،13 یکی از نیروهای محرک در پشت عملیات کست لید14 که ظاهراً یک صدای میانه رو و مترقی در سیاست های جاری اسرائیل به شمار میرود، در صحبت هایش با گروهی از دانش آموزان دبیرستانی در سال 2008 در مورد آنچه ممکن است در صورت اجرای راه حل دو دولتی برای شهروندان فلسطینی اتفاق بیفتد، چنین بیان کرد:
راه حل من برای حفظ یک دولت یهودی و دموکراتیک اسرائیلی این است که دو دولت ملی با امتیازات خاص و خطوط قرمز روشن داشته باشیم. در میان امور دیگر من نیز قادر خواهم بود تا با فلسطینیان مقیم اسرائیل به مذاکره بپردازم. کسانی که ما آنها را عرب های اسرائیلی خطاب میکنیم و به آنها می گوییم راه حل های ملی شما در جای دیگر نهفته است.15
بیش از هفتاد سال گذشت و در تفکر استعماری صهیونیست تغییری صورت نگرفت. فلسطنیان تنها مانند مهره هایی روی تخته بازی بودند که برای حفظ دولت یهودی و دموکراتیک اسرائیل حرکت داده می شدند. طبیعی است که هیچگاه برای لیونی اتفاق نخواهد افتاد؛ چرا که هیچ چیز دموکراتیک یا یهودی درباره پاکسازی قومی وجود ندارد. او در تبلیغات خود بسیار محتاط بود. شاید لیونی، زیرک تر از ویتز یا بالفور بود، اما نژادپرستی همچنان ادامه داشت.
در واقع، تمام روایت تاریخ اسرائیل بر پایه ساخت چنین اسطوره های استعماری، پاکسازی حقایق تاریخی، حسن تعبیر، طفره رفتن و انکار صریح واقعیت بنا شده است: «فلسطین، سرزمینی بود بدون مردم، برای مردمی بدون سرزمین»، «اسرائیل بیابان را شکوفا کرد»، «اسرائیل تنها دموکراسی در خاورمیانه است»، «ارتش اسرائیل، بااخلاق ترین ارتش دنیاست»، «اسرائیل، نوری برای ملتهاست»، «ما در یک همسایگی دشوار هستیم»، «ما هیچ شریکی در صلح نداریم»، «اعراب تنها زبان زور را میدانند» و... .
حملات روزانه به فلسطینی ها در سرزمین های اشغالی و خود اسرائیل و ادامه سرقت سرزمین و فرهنگ فلسطینی آن قدر زیاد است که زبان بازی ها و دروغ پردازی های پر سر و صدا همانند دیگر جنگ های اسرائیلی از زمان برقراری آن، قادر به توجیهش نیست. این مسئله، گفته معروف تاسیتوس16را به یاد می آورد که:«آنها چپاول، قتل عام و دزدی می کنند. این چیزی است که آنها به غلط، امپراطوری می نامند، در حالی که در حال ساخت یک سرزمین بایر و بی کشت و زرع هستند. آنان این را صلح می نامند».
مردم فلسطین هیچگاه رضایت نداشتند تا استعمارگران انگلیسی، کشورشان را اشغال کنند. هیچگاه موافق نبودند سرزمین اجدادی شان تقسیم شود و به دیگر اروپایی ها واگذار گردد و هیچگاه خواستار متمدن شدن به دست دولتی ناآگاه از زبان، فرهنگ و تاریخشان نبودند. همین موضوع را در مورد «قیمومیت فرانسه» در سوریه و لبنان و «قیمومیت بریتانیا» در عراق می توان ذکر کرد. |
همیشه زبان در دستان استعمارگران و فاتحان همچون سلاحی است که علیه مستعمره ها و اشغال شدگان به کار میرود.در یک تفکر استعماری، زبان، مهم تر از آن است که قدرتمندان برای ساختن، گیج کردن، ضد بشری کردن و تسلط یافتن از آن استفاده نکنند. زبان، وسیله ای است برای توجیه جنایتهای گذشته و بهانه ای برای جنایتهای آینده. به ویژه برای مهاجران استعمارگر، زبان برای لکه دار کردن و حتی پاک کردن تاریخ و فرهنگ جمعیت بومی سرزمین غصب شده استفاده میشود.
چنانچه استاد علم و زبان اسرائیلی، نوریت الهانان17 به تازگی نگاشته است: آپارتاید18 اسرائیلی تنها دسته ای از قوانین نژادپرستانه نیست، بلکه یک دولت ذهنی است که با تربیت شکل گرفته است. کودکان اسرائیلی از سنین کم به گونه ای تربیت می شوند که شهروندان عرب و به طور کلی، اعراب را به عنوان مشکلی که باید حل شود، مشاهده می کنند که در مرحله ای یا مرحله دیگر حذف می شوند...
تربیت اسرائیلی در ساخت دیوارهای ذهنی موفق شد؛ دیوارهایی که ضخیم تر از دیوارهای واقعی بود و ساخته شده بود تا ملت فلسطین را حبس کند و وجود آنها را از اعیان پنهان سازد... اسرائیلیها، فلسطینیان را انسان به شمار نمی آورند، بلکه بشر نوع دوم به حساب میآورند که شایستگی آنها بسیار کمتر از اسرائیلی هاست.19
اگر یهودیان اسرائیلی، صادقانه خواستار یک صلح عادلانه و پایدار هستند، باید نخست به خاطر تمام اندیشه های استعماری مهلک و فراگیر و حرف های وهمی برتری گرایانه شان، یکباره بیرون بروند. همچنین باید بفهمند که فلسطینیان همتراز خود آنان هستند، نه کمتر و نه بیشتر. از طرفی دیگر، از فلسطینیان انتظار نداشته باشند که سلب مالکیت، پاکسازی قومی و اشغال کنونی سرزمین آنها یا قرار گرفتن در جایگاه دوم را در زمین خودشان بپذیرند. از آنجا که این پذیرش معادل تسلیم شدن است، نه تنها قابل قبول و عادلانه نیست، بلکه هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد.
پی نوشت ها:
1. From Balfour to Obama: Colonial Thinking on Palestine.
11/07/2011
Source: http://palestinechcronicle.com/view_article_details.php?id=17228
2. Roger Sheety، نویسنده و پژوهشگر و از فعالان ضد صهیونیسم است که آثار متعددی در این زمینه نگاشته است.
3. کارشناس ارشد فلسفه اسلامی. m_tash64@yahoo.com
Paul Woodward, American and Israeli Exceptionalism (WarInContext.org).4
5. British Mandate.
6. Balfour.
7. Exceptionalists.
8. Golda Meir.
9. Nakba، یوم النکبه، روز تأسیس دولت اسرائیل با بیرون راندن صدها هزار فلسطینی.
10. Yosef Weitz.
11. Plan Dalet، طرحی که هدف آن، حفاظت از دولت و اسرائیل و سرزمینهای اشغالی ودفاع از مرزها و مردم یهود بود.
12. Nur Masalha, Expulsion of the Palestinians, 134.
13. Tzipi Livni.
14. Operation Cast Lead، در ششمین روز عید «حنوکا» (جشن نور و روشنایی) که از اعیاد یهودیان به شمار می رود، رژیم صهیونیستی با نسخه برداری از شعر کلاسیک «حنوکا» عنوان «کست لید» به معنی «سرب مذاب» یا «سرب گداخته» را برای عملیات «نوار غزه» انتخاب و با تمام قوا به آن حمله کرد. حماس از آن با عنوان «جنگ فرقان» نام میبرد .
15. Jerusalem Post, FM takes heat over Israeli Arab remark, December 11, 2008.
16. Tcitus.
17. Nurit Peled-Elhanan.
18. نفاق و جدایی بین سیاهپوستان و سفیدپوستان افریقای جنوبی.
19. Independent Online/Daily News, How racist laws imprison a nation, November 3, 2011
مترجم: مریم تشکری3
منبع : ماهنامه سیاحت غرب شماره 106