«آمريکا در طلسم صهيونيستها» سرمقاله امروز روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي خوانيد:
آمريکاست که اسرائيل را زير سلطه خود دارد يا اسرائيل است که قدرت را در آمريکا در دست دارد؟ اين پرسشي است که ذهن کارشناسان را به خود مشغول ساختهاست و پاسخ درست به آن، جوابي براي اتفاقات مهم بينالمللي خواهد بود.
مشاهده صحنه رقابت نامزدهاي کنوني انتخابات رياست جمهوري آمريکا، بخشي از واقعيت را نمايان ميسازد؛ شکل رقابت به گونهاي است که گويا براي کسب رضايت اسرائيل مبارزه ميکنند و مردم آمريکا جايگاهي در اين ماراتن ندارند.
در حالي که کمتر از 9 ماه تا انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده آمريکا باقي ماندهاست، دو نامزد اصلي يعني آقايان اوباما و رامني به صورت يک ماراتن در مسير واشنگتن-تلآويو در رفت و برگشت هستند.
همزمان که رامني نامزد جمهوريخواهها در سرزمين اشغالي، در حال دادن وعده و وعيد به سران رژيم صهيونيستي براي کسب حمايت آنان به سر ميبرد و سخن از حمايت بيچون و چرا از آن رژيم و مهار ايران ميگفت، اوباما وزير دفاع خود را سراسيمه اعزام نمود تا اين بار آنچه رامني وعده داده بود، با امتيازات بيشتر از طرف اوباما خنثي گردد و شانس حمايت لابي صهيونيستها از رياست جمهوري اوباماي دموکرات استمرار يابد.
در چنين شرايطي دولت اوباما نه فقط وزيرخارجه و دفاع خود را به سرزمينهاي اشغالي اعزام ميکند که همزمان طرح تشديد تحريمها عليه ايران را در دستور قرار ميدهد تا نشان دهد در مسير خوشآيند سران رژيم صهيونيستي، تنها وعده نميدهد بلکه در ميدان عمل همچون يک مجري نقش ايفا ميکند.
البته اين خوشخدمتيها و تأثيرپذيري انتخابات رياست جمهوري آمريکا از سياستهاي صهيونيستها، خاص اين دوره آمريکا نيست بلکه از سال 1969 تاکنون، اين رويه بر فضاي سياسي آمريکا حاکم بودهاست.
اين درحالي است که يهوديان يک درصد جمعيت آمريکا را تشکيل ميدهند اما سرنوشت 99 درصد جامعه آمريکا را تعيين ميکنند. اين لابي آنچنان بر مناصب قدرت در آمريکا سيطره دارد که اجازه نميدهد هيچ منتقد يا مخالف سياستهاي رژيم صهيونيستي در آمريکا به مناصب اقتصادي و سياسي دست پيدا کند.
قدرت اين لابي آنقدر بالا است که باور عمومي ايجاد شدهاست که حمايت لابي يهوديان، شانس صددرصد براي نامزد مورد حمايت ايجاد ميکند و شکست قطعي براي رقيب به همراه ميآورد. بر اين اساس، يکي از مهمترين شاخصها در پيشبيني نتايج انتخابات آمريکا، حمايت و يا عدم حمايت اين لابي است.
در محافل سياسي آمريکا رسم است که اگر سياستمداران در پي پيروزي در انتخابات و راه يافتن به کاخ سفيد، مجلس سنا و مجلس نمايندگان و يا هر منصب اقتصادي و سياسي ديگر هستند، بايد از فيلتر لابي يهودي بگذرند و موافقت و حمايت جوامع يهودي و در راس آنها، «آيپک» را کسب نمايند.
گواه آن نيز مواضع مشترک تمام روساي جمهور آمريکا در خصوص مسئله فلسطين - و اخيراً هم مسئله ايران- است.
تغيير روساي جمهور هم نتوانستهاست تفاوتي در رويکرد سياستهاي آمريکا در خصوص مسائل خاورميانه بهويژه مسئله فلسطين ايجاد نمايد و به همين دليل هم هيچ پيشرفتي در اين رابطه، بهرغم گذشت دهها سال به وجود نيامدهاست.
به گواه کارشناسان و عملکرد گذشته، تأثير و نفوذ اين يک درصد در بيش از 70 درصد سياست ها، تصميمگيريها و مناصب قدرت در آمريکا نمايان است.
ميزان کمکهاي آمريکا به اين رژيم به اندازه کمکي است که آمريکا به تمام دنيا داشتهاست. تأثير لابي صهيونيستي بر کنگره به اندازهاي است که اجازه هرگونه انتقادي نسبت به رژيم صهيونيستي از آن گرفته شدهاست.
مطابق اسناد، متن نطقهاي نمايندگان و قوانين پيشنهادي اعضاي کنگره توسط اعضاي آيپک تهيه و تدوين ميشود؛ در يک کلام، پول ماليات مردم آمريکا به تشخيص اين يک درصد هزينه ميشود و سرنوشت آن ملت نه با رأي خود آنها که با پول و حمايت آيپک تعيين ميگردد. درحقيقت، تسلط اين لابي بر رسانههاي آمريکا تاکنون اجازه تأمل و تفکر به مردم آمريکا ندادهاست.
با اين توصيف، جواب سوال پيشگفته روشن است؛ اين اسرائيل است که قدرت را در آمريکا در دست دارد و درحقيقت اين مردم آمريکا هستند که گروگان يک درصد تحت عنوان لابي صهيونيستها ميباشند.
پس تعجب ندارد که اين روزها صداي جنگطلبي دولتمردان جنگافروز اسرائيل عليه ايران، از حلقوم سياستمداران آمريکا به گوش ميرسد و به دليل تسلط آمريکا بر بخش اعظم جهان کنوني، ميتوان گفت که سرنوشت بشريت در گروگان اقليتي ناچيز به نام صهيونيستهاست.
به ياد داريم وقتي مذاکرات 1+5 در بغداد پايان يافت، معاون وزير خارجه آمريکا به جاي سفر به کشور خود و گزارش به مقامات بالادست، مستقيماً به اسرائيل سفر کرد و گزارش مذاکرات هستهاي را تقديم مقامات آن رژيم نمود. اين نمونه، آن واقعيت تلخي است که امروز جهان با آن روبرو ميباشد و آن، اينکه پايتخت ايالات متحده آمريکا نه واشنگتن که تلآويو است.
نبض سياستهاي کشور بزرگي چون آمريکا نه در کاخ سفيد که در سرزمينهاي اشغالي ميزند و درحقيقت، تمشيت امور دنياي کنوني در فضاي تکقطبي در تلآويو، توسط شرورترين سياستمداران حال حاضر رقم ميخورد.
پس مسئله هستهاي ايران بهانهاي بيش نيست بلکه خواست سران رژيم صهيونيستي مهم است که اين روزها صداي شيپور جنگطلبي آنها بيش از هر زمان ديگري به گوش ميرسد. اين است واقعيت قدرت در جهان کنوني و تا ساختار قدرت در جهان، اينچنين ميباشد، اميد به تحول، آرامش و اجراي عدالت چندان موجه نمينمايد.