0

با مختار ابوعبید ثقفی بیشتر اشنا شویم ؟

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

با مختار ابوعبید ثقفی بیشتر اشنا شویم ؟

 


مختار بن ابي عبيدة بن مسعود بن عمرو بن عمير بن عوف بن قسي بن هنبة بن بكر بن هوازن؛(1) از قبيله ثقيف؛ كـه قبيله مشهـور و گسترده‌اي از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، مي‌باشد.(2) كنيه‌اش ابواسحاق(3)؛‌ و لقـبش كـيـسـان بود كه فـرقـه كـيـسـانيه منسوب به او است. كيسان به معناي زيرك و تيزهوش است.(4)

طبق روايتي، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از يـاران امـيـرالمـؤمـنين مي‌گويد: "لقب كيس را اميرالمؤمنين به مختار دادنـد."(5)

پـدر مـخـتـار ابـوعـبـيـده ثـقـفـي است كه در اوايـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـديـنـه آمـد و در آنجـا سـاكن شد.(6) وي يكي از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش ‍ كـسـري(ايـران) در زمـان عمر بود. (7) ماجراي رشـادت اين دليرمرد در واقعه يوم الجسر در جنگ با ارتش ايران در منطقه بصره معروف است.(8)
مـادر مـخـتـار دومـه است كه از زنـان بـا شخصيت بـود و او را صـاحـب عقل و راي و بلاغت و فصاحت دانسته‌اند.(9)
وي ادب و فضائل اخلاقي را از مكتب اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) آموخت،(10) و در آغاز جواني، هـمراه با پدر و عموي خود براي شركت در جنگ با لشكر فُرس به عراق آمد و خاندان او همانند بسياري از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و كوفه ماندند. مختار در كنار اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـراي مدتي كوتاه به بصره آمد و در آنجـا سـاكـن شد.(11)

علامه مجلسي(ره) مي‌فرمايد:
مـختار، فضايل اهل بيت پيامبر اكرم را بيان مي‌كرد و حتي مناقب اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) را براي مردم منتشر مي‌ساخت و معتقد بود كه خاندان پيامبر از هر كس براي امامت و حكومت پس از پيـامبـر سـزاوارتـرند و از مصـايـبي كـه بـر خـانـدان پيامبر وارد شده، ناخشنود بود.(12)

خاندان مختـار از شيعيان مخلص و علاقه‌منـدان بـه اهل بيت رسالت(عليهم السلام) بودند.

ياري رساني به مسلم بن عقيل (ع)
بر اساس گواهي تـاريـخ و تـصـريـح شـيـخ مـفـيـد و طـبـري، پـس از آن كـه مـسـلم بـن عـقيل وارد كوفه شد، مستقيما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامي داشت و رسما از او اعلام حمايت و پشتيباني كرد.(13)
مختار به ابن غرق گفت: "هرگاه شنيدي كه من قيام كرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهي شهيد مظلوم و مقتـول سرزمين كربلا و فرزند پيامبر خدا - حسين بن علي(عليهماالسلام) - قيام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسين را از دم شمشير خواهم گذراند."

بلاذري مي‌نويسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود.(14) اما با ورود مزوّرانه و غـيـرمـنتظره ابن زياد به كوفه، ناگهان اوضاع به هم ريخت و مسلم صلاح ديد از خانه مختار بـه خـانـه هـانـي بـن عـروه، كـه مرد مقتدر و با نفوذ شيـعـه در كوفه بـود، نقل مكان كند.


مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بيعت با مسلم، به منطقه خطرنيّه و اطراف كوفه براي جمع آوري افراد و گرفتن بيعت براي مسلم حركت كرد. اما با دگرگوني اوضاع كوفه و تسليم مردم در مقابل ابن زياد، دوباره به كوفه بازگشت.
ابن زيـاد دسـتور داد كه دعوت كنندگان امام حسين(عليه السلام) و حاميان مختار با او بيعت كنند، وگرنه دستگيـر و اعدام مي‌شوند. ابن اثير نوشته است: هنگام دستگيري مسلم و هاني، مختار در كوفه نبود و او براي جذب نيرو به اطراف شهر رفته بود و وقتي خبر ناگوار دستگيري مسلم را شـنـيـد، بـا جمعي از افراد و يارانش به كوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نيروهاي مسلح ابن زياد بـرخـورد كـرد و در پـي يـك گـفت و گوي لفظي شديد، بين آنان و مختار و افرادش، درگيري پـيـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح كـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زيرا مقاومت را به صـلاح نـديـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترك گويند تا ببينند چه پيش خواهد آمد.(15)
ابن زياد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هاني، به شدت در جست و جوي مختار بـود و براي دستگيري او جايزه‌اي معيّن كرد.(16)

دستگيري مختار توسط ابن زياد
يكي از دوستان مختار بـه نـام هاني بن جبّه، نزد عمرو بن حريث، نماينده ابن زياد رفت و ماجراي مخفي شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگويد مواظب خود باشد كه تحت تعقيب است و در خطر مي‌باشد.
مختار به حمايت عمرو نزد ابن زياد رفت. وقـتـي چـشـم ابـن زياد به مختار افتاد، فرياد زد: "تو هماني كه به ياري پسر عقيل شتافتي؟ "مختار قسم ياد كرد كه من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حريث به سر بردم."(17)
ابن زياد كه عصباني بود، عصاي خود را محكم به صورت مختار كوبيد، به طوري كه از نـاحيه يك چشم صدمه ديد. عمرو برخاست و از مختار دفاع كرد و شهادت داد كه او در ماجرا نبوده و بـه وي پناهنده شده است. ابن زياد كمي آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را مي‌زدم." و دستور داد مختار را به زندان افكندند. همچنان در زندان بود تا امام حسين(عليه السلام) به شهادت رسيد.(18)

آزادي مختار از زندان
مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدينه فرستاد و به او گفت: كه ماجرا را به عبدالله بگويد و او از يزيد برايش تقاضاي عفو كند.
عبدالله، شوهر صفيه - خواهر مختار - بود. يزيـد و ديگر اموي‌ها برايش احترام قائل بودند. او نامه‌اي براي يزيد فرستاد و براي مختار، كه دامادش بود، تقاضاي بخشش كرد. يزيد هم بلافاصله، نامه‌اي به ابن زياد نوشت كه به محض رسيدن اين نامه، مختار را از حبس آزاد كند.
مختار، كه در يك قدمي مرگ بود، با نامه يزيد نجات يافت و ابن زياد او را خواست و به او گـوشـزد كـرد: اگر نامه اميرالمؤمنين(يزيد)!! نبود، تو را مي‌كشتم. حالا برو و در كوفه نمان. مختار به ابن زياد گفت: بسيار خوب، من براي انجام عمره به مكه مي‌روم و با اين بهانه به نزد ابن زبير آمد.
مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زيرا آنجا از سلطه بني اميه آزاد بود و به عبدالله بن زبير، كه خود را حاكم و خليفه مي‌پنداشت، رفت.
ابن غرق مي‌گويد: در بين راه عراق به طرف حجاز، مختار را ديدم كه يك چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـيدم. گفت: "چيزي نيست، اين زنازاده (ابن زياد) با عصايش چشم مرا مـعـيـوب نمود." و تاكيد كرد(خداوند مرا بكشد، اگر او را نكشم.) مختار همچنين به ابن غرق گفت: "هرگاه شنيدي كه من قيام كرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهي شهيد مظلوم و مقتـول سرزمين كربلا و فرزند پيامبر خدا - حسين بن علي(عليهماالسلام) - قيام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسين را از دم شمشير خواهم گذراند."(19)

بازگشت مختار به كوفه
همزمان با دعوت مختار و تهيه مقدمات قيام، عبدالله بن زبير، سياستمدار كاركشته‌اي به نام عبدالله بن مطيع، را كه سابقه دوستي با مختار داشت، به استانداري كوفه منصوب نمود. تـاريـخ ورود اسـتـانـدار جديد بـه كـوفـه، پنج شنبه بيست و پنجم رمضان سال 65 ه ‍.ق بود.
مختار پـس از بريدن از ابـن زبـيـر و تماس‌هايي كه با اهل بيت پيامبر(عليهم‌السلام) گرفت، مكه را به قصد عراق براي هدفي بزرگ ترك كرد؛ و به كوفه رفت.(20)

بلاذري نوشته است: مختار با قافله‌اش وارد كوفه شد و پيش از ورود به شهر، كنار رودخانه حيره رفت و غسل كرد، موهاي خود را روغن زد و خود را معطر كرد، لباسي مناسب پوشيد و عـمامه‌اي بر سر نهاد، شمشير را حمايل كرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتداي ورود، بـه مـسـجـد سـكـون - مـركـز تجمع مردم در محله كنده - رسيد. مردم از او استقبال گرمي كردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پيروزي مي‌داد.(21)

مختار با رهبران شيعيان و ياران اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) و كساني كه در حادثه عاشورا دخالت نداشتند - كه آنان را (حسينيّون) مي‌گفتند - ملاقات نمود و آنان را به بيعت و قيام دعوت كرد.(22)

مردم كوفه همگي به صورت نيمه مخفيانه با مختار بيعت كردند. اساس اين بيعت و هدف از آن قيام، خونخواهي شهداي كربلا بود.(23) خبر ورود مختار به كوفه و گرايش عمومي مردم به او بـه گوش ابن مطيع رسيد و قاتلان امام حسين(عليه السلام) همچون شمر بن ذي الجوشن و شبث بن ربعي و زيد بن حارث، كه از معاونان استاندار ابن زبير بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پيشنهاد دستگيري و حتي قتل مختار را به او دادند.

سرانجام عمال ابن زبير، مختار را دستگير كردند و به زندان انداختند.(24) مختار بـراي دومـيـن بـار بـه زندان افتاد. گوينـد زنداني شدن مختار همزمان با قيام توّابين بود.(25)

مجددا مختار از زندان براي شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌اي نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قيد ضمانت.

مختار پس از چند ماه زنداني شدن توسط عمال ابن زبير، خلاصي يافت، و با يك حركت حساب شـده مشغول برنامه‌ريزي براي قيام شد و جمعي از سران شيعه و بقاياي توابين از طرف او مامور شدند تا از مردم بيعت بگيرند.
 

 

فلسفه قيام مختار
هـدف مـهـم و اصـلي مـخـتـار از قيامش غير از خونخواهي امام حسين(عليه السلام) و شهداي كربلا و دفاع از اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) نبود. براي اثبات اين مطلب و درك فلسفه قيام مختار، به طور خلاصه، ادلّه ذيل بيان مي‌شود:

1- مختار در ملاقات با سران شيعه در كوفه، هدف دعوت و قيام خود را چنين بيان مي‌كرد:
همانا (محمد حنفيّه) فرزند علي، وصي و جانشين پيامبر، مرا به عنوان امين و وزير و فرمانده بـه سـوي شما فرستاده و به من دستـور داده است تا كـسـاني كه ريختـن خون حسين را حـلال دانـسـتـنـد بـه قتل برسانم و به خـونخـواهـي اهـل بيتش و دفاع از ضعفا قيام كنم. پس شما نخستين گروهي باشيد كه به نداي من پاسخ مثبت مي‌دهيد.(26)

2- در مـوضـعـي ديـگـر چـنـيـن گـفـت: "مـن بـراي اقـامـه شـعـار اهـل بـيـت و زنـده كـردن مـرام آنـان و گـرفـتـن انـتـقـام خـون شـهـيـدان بـه سـوي شـمـا آمـده‌ام."(27)

3- هـنـگـامـي كـه در زنـدان بـود، مـي‌گـفـت: "بـه خـدا سـوگـند، هر ستمگري را خواهم كشت و دل‌هاي مؤمنان را شاد خواهم كرد و انتقام خون(فرزندان)پيامبر(صلي الله عليه و آله) را خواهم گرفت و مرگ و زوال دنيا هم نمي‌تواند مانع من شود."(28)

4- وي نـامـه‌اي مـحـرمـانـه از زنـدان بـراي تـوّابـيـن فـرسـتـاد و ضـمـن تـجـليـل از حـركـت انقلابي آنان، بشارت داد كه "من به زودي به اذن خدا، از زندان آزاد خواهم شد و دشمنان شما را از دم تيغ خواهم گذراند و نابودشان خواهم كرد."(29)

5- در ملاقات نمايندگان شيعيان عراق با محمد حنفيّه و امام سجاد(عليه السلام) در حجاز، آنان اظهار داشتند كه مختار ما را به خونخواهي شما دعوت كرده است. امام و محمد حنفيّه در پاسخ آنان، اظهار داشتند كه ما خواهان اين كاريم و بر مردم واجب است او را ياري دهند.(30)

6- در بـازگـشت سران شيعه از مدينه به كوفه، مختار در جمع آنان اعلام داشت: "مرا در جنگ با قاتلان اهل بيت و خونخواهي حسين(عليه السلام) ياري دهيد."(31)

7- مـخـتار به ابن غرق گفت: "به مردم بگو: هدف مختار و گروهي از مسلمانان، كه قيام كرده‌انـد، خـونخواهي شهيد مظلوم و كشته شده كربلا، حسين سرور مسلمين و فرزند دختر پيامبر سيّد مرسلين مي‌باشد.(32)

8- در ديـدار مـحـرمـانه سران شيعه با ابراهيم اشتر و دعوت از او براي ياري مختار، يزيد بن انس اظهار داشت: "ما تو را به كتاب خدا و سنّت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و خونخواهي اهل بيت او و دفاع از ضعفا و مظلومان دعوت مي‌كنيم."(33)

9- در نـامـه ابـن حـنـفـيـّه بـه ابراهيم اشتر آمده است: مختار، امين و وزير و منتخب من است و به او دسـتـور داده‌ام با دشمنانم وارد نبرد شود و به خونخواهي ما برخيزد، خود و طايفه و پيروانت او را ياري كنيد.(34)

10- مختار در مراسم بيعت مردم كوفه با او گفت: "بيعت مي‌كنيد با من بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبرش و خونخواهي اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله)." (35)

11- شعار قيام مختار "يا لثارات الحسين" بود.(36)

تصميم سران كوفه

عـبدالرحمن بن شريح مي‌گويد: جمعي از سران شيعه در خانه سعد بن ابي سعر حنفي، كه از چهره‌هاي برجسته شيعه بود، جلسه‌اي تشكيل دادند.
عبدالرحمن، كه از بزرگان كوفه بود، در آن جلسه چنين گفت: "مختار مي‌خواهد قيام كند. و ما را بـه همكاري و ياري خويش دعوت نموده و ما هم بيعت او را پذيرفته‌ايم، ولي نمي‌‌‌دانيم كه واقعا او از طرف ابن حنفيّه ماموريت دارد يا خودش اين چنين تصميم گرفته است." او پيشنهاد داد جـمـعـي از سـران شـيـعـه به حجاز بروند و با اهل بيت پيامبر و بازماندگان امام حسين(عليه السلام) به ويـژه مـحـمـد حـنـفـيـّه، ديـدار كـنند تا قضيّه روشن شود. آن جمع پيشنهاد را پذيرفتند و به حجاز رفتند و به ملاقات محمد حنفيّه رفتند.

مـحـمد عـلت آمـدن آنـان را جويا شد. عبدالرحمن گفت: مـخـتـار ثقفي به كوفه آمده و مدّعي است كه از طرف شما ماموريت دارد و ما را به كتاب خدا و سـنـّت پـيـامبر و خونخواهي اهل بيت پيامبر و دفاع از مظلومان دعوت كرده است. مي‌خواستيم نظر شما را بدانيم. اگر چنين باشد، با همه وجود، از او حمايت خواهيم كرد و اگر چنين نباشد، او را ترك خواهيم نمود.

محمد، فرزند اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از حمد و ثناي الهي گفت: گفتيد كسي شما را براي خونخواهي ما دعوت كرده است. به خدا سوگند، دوست دارم خـدا بـه وسيله هر يك از بندگان خود كه بخواهد انتقام خون ما را از دشمنانمان بگيرد. اين نظر من است. (37)


عـلاّمـه مـجـلسي(ره) به نقل از فقيه بزرگوار علامه ابن نما مي‌نويسد: محمد حنفيّه به سران شـيـعـه گـفـت: "درباره خونخواهي ما، برخيزيد همه به نزد امام من و امام شما، علي بن الحـسـين (عليهماالسلام) برويم. آنان همراه محمد حنفيّه خدمت امام سجاد(عليه السلام) شرفياب شدند و محمد ماجرا را بيان كرد. امام در پاسخ آنان فرمود:
عـمـوجـان، اگـر كسي به حمايت ما اهل بيت برخيزد، بر مردم واجب است او را ياري دهند. من تو را در اين امر(قيام به خونخواهي) نماينده خود قرار دادم؛ هر طور كه صلاح ديدي، اقدام كن .

پـاسـخ صـريـح و قـاطـع امـام، تـكـليـف را روشن كرد و سران شيعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفيّه به ما اجازه قيام دادند.(38) آنان به كوفه بازگشتند و به مـخـتـار بـشـارت دادنـد و او را از مـاجـرا آگـاه سـاخـتـند و مختار با شادي گفت: " الله اكبر، مرا ابـواسـحـاق گـويـنـد. بـرخـيـزيـد و دسـت بـه كـار شـويـد و شـيـعـيـان را آمـاده قـيـام كنيد."(39)

شـعار ياران مختار، شهر كوفه را گرفت: "يا منصورُ اَمِت؛ اي پيروز، بميران" و با شعار "يا لثارات الحسين" چهره كوفه منقلب گرديد.(40)

شعار "يا منصـور امت" شعار ياران پيامبر(صلي الله عليه و آله) در جنگ بدر بود.(41) و در قيام زيد بن علي بن الحسين(عليهماالسلام) نيز همين شعار داده شد.(42)

شهر كوفه چهره يك شهر جنگي به خود گرفت و اين بار در تب خونخواهي امام حسين(عليه السلام) مي‌سوخت و فرياد "يا لثارات الحسين" در شهر جوش و خروش افكند.

بـيـشتـر سـاكـنان عراق را ايرانيان تشكيل مي‌دادند و جمعيّتي عظيم بودند كه به آنان "جند الحمراء" يا "لشكر سرخ" مي‌گفتند؛ زيرا نسبت به اعراب سيه چهره، گونه‌هايي سرخ و سـفـيـد داشـتـنـد و يـا لبـاس سـرخ مـي‌پـوشـيـدند. عمده لشكر مختار را نيز ايرانيان يا "جند الحـمـراء" تـشـكـيـل مـي‌دادنـد. ايـنـان بـه دليـل عـدالت گـستري حكومت حضرت علي(عليه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پيامبر و فرزندان حضرت علي(عليه السلام) به شمار مي‌آمدند.

نـيـروهايي كه با مختار بيعت كرده بودند، فوج فوج وارد كوفه مي‌شدند: ابوعثمان شهدي، از سـران قـبـايـل اطراف كوفه، با شعار گيا لثارات الحسين" وارد شهر شد، نيروهاي مثنّي بـن مـخـربه نيز پس از درگيري با نيروهاي ابن زبير در بصره و شكستن محاصره شهر، به كوفه آمدند.

بـيـشتـر سـاكـنان عراق را ايرانيان تشكيل مي‌دادند و جمعيّتي عظيم بودند كه به آنان "جند الحمراء" يا "لشكر سرخ" مي‌گفتند؛ زيرا نسبت به اعراب سيه چهره، گونه‌هايي سرخ و سـفـيـد داشـتـنـد و يـا لبـاس سـرخ مـي‌پـوشـيـدند. عمده لشكر مختار را نيز ايرانيان يا "جند الحـمـراء" تـشـكـيـل مـي‌دادنـد. (43) ايـنـان بـه دليـل عـدالت گـستري حكومت حضرت علي(عليه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پيامبر و فرزندان حضرت علي(عليه السلام) به شمار مي‌آمدند.

قصر ابن زياد به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و سران قـبايل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع كردند. مختار خود را براي اداي نماز و سخنراني در مـسجد و اعلام رسمي پيروزي انقلاب، مهيّا كرد.(44) ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مـخـتـار شـخـصـا نـمـاز را اقـامـه نـمـود و در يك خطبه پرمحتوا و انقلابي، اهداف اصلي قيام را تشريح كرد.

فرازي از كلام مختار:
«اي مردم كوفه، من از جانب اهل بيت پيامبر ماموريت يافته‌ام تا به خونخواهي امام مظلوم، حـسـيـن بن علي(عليهماالسلام) و شهداي كربلا قيام كنم و انتقام آن عزيزان را بگيرم و تا آخرين نفس، با شدت هر چه بيشتر، اين هدف مقدس را تعقيب خواهم كرد.»(45)

مـخـتـار سپس در خطبه دوم نماز، با تاكيد و قسم ياد كردن، تصميم خود را در ريشه‌كن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام حسين(عليه السلام) اعلام داشت .

در نهايت مختار حكومت خود را تاسيس نمود و قاتلان شهداي كربلا را به سزاي عمل خود رساند. كه در مقاله‌اي خاص به نحوه كشته شدن قاتلان امام حسين (عليه السلام) مي‌پردازيم.
 

 

مزار و زيارت نامه مختار

مزار مختار در كوفه، از قديم الايام جزو مشاهد مشرّفه محسوب مي‌شود. قبر مختار در صحن مسلم بـن عـقـيـل، مـتصل به مسجد اعظم كوفه است.(46) گرچه بناي آن مندرس و قديمي شـده، اما بـزرگـان شـيـعـه و مـردم قـدرشـنـاس از زيـارت او غافل نيستند.

علامه شيخ عبدالحسين طهراني(ره) از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصي مرحوم اميركبير، وقـتـي بـراي تـشـرف بـه عتبات عاليات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمير و تجديد بناي مزار شريف مختار همت گماشت .

عـلامـه امـيـنـي بـه نـقـل از كـتـاب مـزار شـهـيـد، زيـارتنـامـه‌اي جـالب بـراي مـخـتـار نـقـل مـي‌كـنـد و از ايـن زيـارتنـامـه، كـه شـهـيـد آن را نـقـل كـرده اسـت، معلوم مي‌شود كه قبر مختار از ديرزمان، مورد علاقه شيعيان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نيز در سفرنامه خود به آن اشاره كرده است.(47)

سخني در باب انتقام مختار از دشمنان
مـخـتـار تـصـمـيـم گـرفـت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات كند و آنان را به سزاي اعمال ننگين خود برساند. اين هدف اصلي مختار بود و در اين كار، تا حدي موفق گرديد. او بـه نـيـروهـايـش دسـتـور داد در هر مكان و هر زمان، عاملان حادثه كربلا را يافتند؛ به جزاي اعـمـالشـان بـرسانند و به هيچ وجه، به آنان رحم نكنند. اين دستور اجرا شد و جمع كثيري از عـامـلان حـادثـه كـربـلا بـه دسـت عـدالت و انـتـقـام سـپـرده شـدنـد و بـه جـزاي اعمال زشت خود رسيدند.
بـر خـلاف شايعات امويان و بعضي گزافه‌گويي‌ها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام حسين (عليه‌السلام) و عاملان حادثه كربلا كيفر ديدند و در تاريخ حتي يك مورد تعرض به زنان، كودكان و افراد بي گناه از سوي او مشاهده نشده است، بلكه آنچه از تاريخ به دست مي‌آيد اين است كه مختار و نيروهايش اصول انساني و ارزش‌هاي الهي را رعايت مي‌كردند.
ديـنـوري، مـورخ مـشـهـور، نـقل مي‌كند كه پس از كشته شدن ابن زياد در جنگ خازر، همسر او به اسـارت سـپـاه مـخـتـار درآمـد. ايـن زن اسـيـر نزد ابـراهـيـم (فـرمـانده لشكر مختار) آمد و گفت: امـوال او را بـه غـارت بـرده‌انـد، ابـراهـيـم گـفـت: چـه مـقـدار از امـوال تـو غارت شده است؟ گفت: پنجاه هزار درهم. دستور داد يكصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد سوار به بصره نزد پدرش رساندند. (48)

البـتـه نـمـي‌تـوان گـفت تمام آنچه مختار و نيروهايش انجام دادند دقيقاً منطبق با موازين شرع و اعـتـقادات شيعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه كربلا انجام داد، واكنش قهري دسـتـگـاه آفـريـنـش بـا سـتمگران، اجابت نفرين دل‌هاي سوخته خاندان ستمديده پيامبر(صلي الله عليه و آله) و جوشش طبيعي احساسات در جامعه مسلمانان بود.
توفيق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار مي‌گويد: تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونباري كه در تاريخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذيرفته شده همين كار عادلانه مختار است.(49)

استاد سيدجعفر شهيدي(ره) نيز در اين باره مي‌گويد:
«... از نو قتلگاه، بلكه قتلگاه‌هاي ديگري به راه افتاده، اما اين بار قربانيان، آن پاكان و عـزيزان خدا نبودند، دژخيم‌هايي بودند كه دست‌هايشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگين شده بود.
امروز وقتي ما داستان كشتار مختار، پسر ابي عبيده ثقفي را مي‌خوانيم، اگر سري به كتاب‌هـاي حـقـوقـي زده بـاشـيـم، مـمكن است چنان انتقامي را تا حدي خشن بدانيم و بگوييم: چرا چنان كردند؟ يكي را چون گوسفند سر بريدند و يكي را شكم پاره كردند و ديگري كه تيري به فـرزنـدي از فرزندان حسين(عليه السلام) افكنده و آن جوان كه دست را سپر ساخته و تير، دست و پيشاني او را شكافته بود، همان كيفر دادند، ديگري را در ديگ روغن جوشان افكندند و دست و پاي آن يكي را بـه زمـيـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روي آن گـذراندند، چنانكه نوشته‌اند، تنها يكجا دويست و چـهـل و هـشـت تن را، كه در قتل حسين و ياران او شريك بودند، طعم اينگونه كيفرها چشاندند؛ ما ايـن داسـتـان‌هـا را مـي‌خـوانيم و در آن نوعي قساوت مي‌بينيم، اما بايد دانست كه قضاوت مردم سيزده قرن بعد درباره كردار پيشينيان درست نيست.

شمر، عبيدالله بن زياد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولي، سنان و دهها تن از سران لشكر كـوفـه كيفرها ديدند، اما تاريخ به همين جا بسنده نكرد و اين آخرين انقلاب و آخرين انتقام نبود.»(50)

ايـن، تـازه عذاب دنيوي آن نابكاران از خدا بي خبر بود و عذاب اخروي، كه جلوه‌اي كامل از قهر الهي را به نمايش مي‌گذارد، بسيار افزونتر و كوبنده‌تر از اين‌ها است .

«فَسيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَيَّ مُنقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»(51)

و به تعبير اميرالمؤمنين (عليه السلام):
« يَومُ الْمَظْلُومِ عَلَي الظّالِم اَشَدُّ من يَوْمِ الظّالِم عَلَي الْمَظْلومِ » ؛
روز ستمديده بر ستمكار سخت‌تر است از، روز ستمكار بر ستمديده.(52)

پي‌نوشت‌ها:
1- تـاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ج 6، ص 7؛ تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يـعـقـوب، ج 2، ص 258؛ كـامـل فـي التـاريـخ، ابـن اثـيـر، ج 4، ص 163؛ بـحـار الانـوار، محمدباقر مجلسي ،ج 45، ص 350.
2- مـعجم قبائل العرب، عمر رضا كحاله، ج 1، ص 148- 149؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، ج 8، ص 303.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 350؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 171.
4- بـحـارالانـوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن يعقوب فيروز آبادي، ج 1، ص 257؛ وفيات الاعيان، ابن خلكان، ج 4، ص 172.
5- بحارالانوار، ج 45، ص 344؛ رجال كشي، ص 127.
6- مروج الذهب، ج 2، ص 315؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 375.
7- الغـارات، ابـراهـيـم بـن مـحـمـد ثـقـفـي، ج 2، ص 517؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 433.
8- انساب الاشراف، ج 6، ص 375؛ بحارالانوار، ج 45، ص 350.
9- همان .
10- مـقـتـل الحـسـيـن، عـبـدالرزاق موسوي مقرم، ص 167؛ حياة الامام الحسين، باقر شريف القرشي، ج 3، ص ‍ 454.
11- الاعلام، خيرالدين الزركلي، ج 8، ص 70.
12- بحارالانوار، ج 45، ص 352.
13- الارشاد، ص 205؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 355.
14- انساب الاشراف، ج 6، ص 376.
15- كامل ابن اثير، ج 4، ص 169.
16- تـاريـخ طـبـري، ج 5، ص 381؛ كـامـل ابـن اثـيـر، ج 4، ص 36.
17- مقتل الحسين(ع) ، ابي مخنف، ص 268-270.
18- انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 116؛ مقتل ابي مخنف، ص 271؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 249.
19- كامل ابن اثير، ج 4، ص 169-170.
20- بحارالانوار، ج 45، ص 356.
21- انساب الاشراف، ج 6، ص 379.
22- مـروج الذهـب، ج 3، ص 74؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 172؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 579.
23- تاريخ طبري، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 172.
24- تـاريـخ طـبـري، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
25- كامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
26- تاريخ طبري، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 172.
27- البداية و النهاية، ابن كثير، ج 8، ص 270.
28- كامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
29- تاريخ طبري، ج 6، ص 7؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 211.
30- بحارالانوار، ج 45، ص 365.
31- تاريخ طبري، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 215.
32- همان، ج 4، ص 170.
33- تاريخ طبري، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 215.
34- انساب الاشراف، ج 6، ص 386؛ تاريخ طبري، ج 6، ص 16؛ بحارالانوار، ج 45، ص 364- 365.
35- تاريخ طبري، ج 6، ص 32؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 226.
36- تاريخ طبري، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 218-210.
37- تاريخ طبري، ج 6، ص 13؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 214.
38- تنقيح المقال، مامقاني، ج 3، ص 206؛ بحارالانوار، ج 45، ص 365.
39- تاريخ طبري، ج 6، ص 14؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 214 .
40- تاريخ طبري، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 218.
41- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 265؛ فروع كافي، ج 5، ص 47.
42- مقاتل الطالبيين، ص 93.
43- الاخبار الطّوال، احمد بن داود دينوري، ص 293.
44- تاريخ طبري، ج 6، ص 32.
45- تاريخ طبري، ج 6، ص 32، مصر.
46- تنزيه المختار، ص 14 ـ 13.
47- رحله، ابن بطوطه، ص 232.
48- اخبار الطوال، ص 296.
49- اهل بيت، توفيق اعلم، ص 517 .
50- پس از پنجاه سال پژوهشي تازه پيرامون قيام امام حسين(عليه السلام)، سيد جعفر شهيدي، ص 193ـ 194.
51- شعراء، آيه 227.
52- نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، ص 401، قصار 241.
 

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

شنبه 14 مرداد 1391  11:00 AM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:با مختار ابوعبید ثقفی بیشتر اشنا شویم ؟

 

در مورد قیام «مختار ثقفی»جدّیترین خونخواه امام حسین (ع)


پس از فاجعه خونین کربلا، مردم در خواب فرو رفته کوفه، به گونه اعجاب‌آمیزی به خود آمده و قیام‌هایی را علیه حکومت فاسد بنی‌امیه آغاز کردند. یکی از قیام‌کنندگانی که دل اهل‌بیت (ع) را شاد کرد «مختار ثقفی» است.
چهاردهم ربیع‌الثانی سال 66 هجری، سردار فداکار اسلام و مرهم‌گذار دل‌های شکسته اهل بیت رسول خدا (ص)، ابو اسحاق مختار بن ابوعبیده ثقفی، قیام خود را در برابر قاتلان امام حسین (ع) و شهدای کربلا آغاز کرد. 
* پیرمرد نابینا، نخستین خونخواه حسین (ع) 
نخستین حرکت انقلابی، قیام عبدالله بن عفیف، پیرمردی نابینا بود که با ورود اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به مجلس ابن‌زیاد، او هم به آن مجلس وارد شده و با سخنان داغ و آتشین خود، به لعن و نفرین و افشای جنایت‌های بنی‌امیه و یزید پرداخت و سرانجام در منزل خود محاصره شده و توسط عمّال ابن‌زیاد به شهادت رسید. 
پس از آن، قیام "توّابین " به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی و تنی چند از بزرگان کوفه شکل گرفت. آنان کسانی بودند که به حضرت امام حسین (ع) نامه دعوت به کوفه نوشته بودند، اما با حرکت و ورود امام به عراق، سکوت کرده و به یاری امام اقدام نکردند. 
پس از شهادت امام حسین (ع) و اسارت اهل بیت آن حضرت، وجدان‌های خفته این افراد بیدار شده و خود را در خسران عجیبی دیدند و برای کفّاره گناه خود، دست به قیام زده در برابر ابن‌زیاد و سپاه او به مبارزه برخاستند. 
گرچه قیام توابین به ثمر نرسید، ولی برای بیداری امت اسلامی، جرقه قابل توجهی بود و زمینه و جرأت و جسارت قیام در برابر حکومت دیکتاتوری اموی را به خوبی فراهم کرد. 
* قیام مختار، مهم‌ترین و مؤثرترین قیام در برابر جنایتکاران کوفه 
مختار ابو عبید ثقفی از قبیله‌ ثقیف، کنیه‌اش ابو اسحاق و لقبش مختار کیسان بود. فرقه کیسانیه به مختار منسوب هستند. 
مختار در سال اول هجرت متولد شد. او جنگجوئی شجاع بود و به همراه پدرش، در سیزده سالگی در یکی از جنگ‌ها شرکت کرد. 
مختار را به مدح و ذم توصیف کرده‌اند،به علت خونخواهی حسین بن علی و یارانش بسیار او را ستوده‌اند، آن چنان که امام باقر (ع) فرموده است: "مختار را دشنام ندهید، او قاتلان ما را کشت و خونخواهی ما نمود ". از طرفی، بعضی آن را "کذّاب " نامیده‌اند و اتهاماتی چون ادعای "نبوّت " برای خودش و ادعای "مهدویت " برای محمد بن حنفیه و تأسیس فرقه کیسانیه را برای او برشمرده‌اند که اغلب این نسبت‌ها، بعد از مرگ مختار بوده و همانگونه که در تاریخ نقل شده است، مهم‌ترین عامل این اتهامات، ضرباتی است که او بر پیکر امویان وارد کرده است. 
مختار مردی باهوش و آگاه و خردمند بود. او تعبّد زیاد داشت و به گفته همسرش از بندگان صالح خدا بود. همسر او بعد از این توصیف به دستور "مصعب بن زبیر " زندانی و بعد به قتل رسید. 
پدرش در واقعه یوم‌الحجر در عراق به قتل رسید و پس از آن، مختار تحت سرپرستی عمویش سعد قرار گرفت. خانواده او به سرپرستی عمویش به کوفه هجرت کردند. 
علی (ع ) کوفه را مرکز خلافت قرار داد. آن حضرت عموی مختار را استاندار مدائن کرد و مختار نیز در کنار عمویش در آن جا ساکن شد و مختار بعدها از شیعیان شد. 
مختار پس از شهادت علی (ع) به بصره رفت و مدتی در آنجا ماند. پس از مدتی دوباره به کوفه آمد. وقتی مسلم بن عقیل از سوی امام حسین (ع ) به کوفه رفت، در منزل مختار سکونت کرد و به خاطر همکاری با مسلم بن عقیل به زندان انداخته شد. 
عبدالله عمر، "صفیه " خواهر مختار را به همسری برگزید و به این ترتیب مختار فامیل عبدالله بن عمر شد. مختار در تمام مدتی که جریان کربلا رخ داد، در زندان بود تا اینکه بعدها با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد و مجبور به سفر به طائف شد. 
مختار، هنگامى از زندان رهایى یافت که واقعه کربلا و قیام اباعبدالله الحسین(ع) و شهادت آن حضرت و یارانش در کربلا به پایان رسیده بود و او افسوس فراوان مى‏خورد که چرا توفیق حضور در رکاب آن حضرت را نداشت. مختار از آن پس به سوى حجاز رفت و در مکه با قیام "عبدالله بن زبیر " آشنا شد. 
وى پس از دیدارهایى با عبدالله بن زبیر، وى را هم فکر و هم عقیده خویش نیافت و بدین جهت از وى جدا شد و به طائف رفت و پس از یک سال، بار دیگر به مکه رفت و با وساطت برخى از شخصیت‏ها، دوباره با عبدالله بن زبیر دیدار کرد و با او به صورت مشروط بیعت کرد و شرط او این بود که وى، پس از عبدالله بن زبیر، بالاترین پست حکومتى را داشته باشد، تا از این طریق به هدف‏ها و خواسته‌هایش برسد. 
در جریان محاصره مکه توسط سپاه اموی، مختار نیز در کنار دیگران از حرم الهی دفاع کرد. پس از پایان محاصره، مختار به کوفه بازگشت. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله بن زبیر افتاده بود. 
* حمایت غیر مستقیم "محمد بن حنیفه " از مختار 
ورود مختار به کوفه مصادف با آمادگی توابین برای خروج از شهر بود. طبعاً مختار نمی‌توانست در مقابل سران توابین قد علم کند؛ به همین دلیل صبر کرد تا عاقبت کار توابین مشخص شود. 
پس از خروج توابین از شهر، قاتلان امام حسین (ع) که از مختار هراس زیادی داشتند. حاکم زبیری کوفه را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد، اما پس از مدتی با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید. 
وی پنهانی مشغول آماده کردن قیام خود گشت و از بازماندگان توابین خواست تا آماده باشند. او آنان را به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت، دفاع از ضعفاء و جهاد با کسانی که حرام اسلام را حلال کرده‌اند، دعوت می‌کرد. 
مختار شیعیان را در محل‌های خاصی گرد هم می‌آورد و خود را به عنوان نماینده محمد بن حنفیه مطرح می‌ساخت. 
گروهی از شیعیان نزد محمد بن حنیفه در مدینه رفتند و از او در این باره پرسیدند. محمد بن حنیفه از فرزندان امام علی (ع) و برادر ناتنی امام حسین (ع) نیز به صورت سر بسته و مبهم از مختار حمایت کرد، یعنی گفت: "من دوست دارم تا خدا به دست هر کسی که خود از بندگانش می‌خواهد، انتقام ما را بگیرد ". 
اما این سخنان به صورت حمایت رسمی محمد بن حنفیه از مختار در میان شیعیان منتشر و موجب شد تا شیعیان زیادی به وی بپیوندند. مختار در پی افراد نیرومند و پر نفوذی بود که بتواند پایگاه خود را مستحکم نماید. 
از جمله آنان ابراهیم بن اشتر، فرزند مالک‌اشتر بود که توانست او را به سوی خود جلب کند. بالاخره در شب چهاردهم ربیع الاول سال 66 شورشی آغاز شد. 
دسته‌های سپاهیان او در شهر می‌گشتند تا هر که می‌خواهد به آنان ملحق شود. در جریان تسخیر شهر کوفه توسط نیروهای مختار، درگیری‌های متعددی رخ داد. 
ممکن است گفته شود اجازه از محمد حنفیه دلیل بر رضایت ائمه از قیام او نمی‌شود، ولی با توجه به اینکه از طرفی، مختار می‌دانست هر گونه حکومت و سیاستی جز به فرمان معصوم صحیح نیست، و از سوی دیگر با توجه به شخصیت و تقوای محمد، او بدون اذن امام زمانش، اجازه چنین کاری را صادر نمی‌کند، و عدم اذن مستقیم از امام (ع) به خاطر رعایت شرایط تقیه بوده است. 
مختار برای گرفتن اجازه به سراغ محمد بن حنفیه می‌رود. در این دیدار محمد بن حنفیه او را به تقوا سفارش می‌کند و با رعایت شرایط تقیه، سخنانی می‌گوید که مختار از آن، اجازه برای قیام می‌فهمد و با توجه به شخصیت معنوی محمد بن حنفیه، می‌توان گفت اجازه او با اذن امام سجاد (ع) بوده است. 
* کشتار 3 هزار نفر به دست مختار در خونخواهی حسین (ع) 
سرانجام کوفه بدست مختار افتاد و "عبدالله بن مطیع " حاکم زبیری مخفیانه از شهر خارج شد. مختار با مردم شهر به عنوان امیر آنها بیعت کرد. 
اما اشراف کوفه که از مختار هراس داشتند دست به قیام زدند، که قیامشان سرکوب شد. پس از این جریان، مختار ماموریت اصلی خود یعنی کشتن قاتلان امام حسین (ع) را آغاز کرد. 
وی اعلام کرد: هر کس در خانه خویش را به روی خود ببندد، امنیت خواهد داشت، مگر کسی که در ریختن خون فرزندان پیامبر مشارکت داشته باشد. بسیاری از اشراف که در ماجرای کربلا دست داشتند، به سمت بصره فرار کردند. 
اما یاران مختار بسیاری از آنان را دستگیر کرده و نزد مختار می‌آوردند؛ او نیز دستور می‌دهد که آنان را به قتل برسانند؛ حتی دست و پای بعضی را که جرمشان سنگین‌ بوده قطع کرده و به قتل می‌رساندند. تعداد تخمینی کسانی که به جرم شرکت در حادثه کربلا کشته شدند، حدود سه هزار نفر ذکر شده است. 
از جمله این افراد "شمر بن ذی الجوشن "، "حرمله " و "عمر بن سعد " را می‌توان نام برد. 
یاران مختار که عموماً از موالیان و ایرانیان مقیم عراق و شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) بودند، در اندک مدتى بر بخش‌هایى از عراق تسلط پیدا کردند. 
مختار پس از پیروزى، به تعقیب جنایتکاران واقعه کربلا پرداخت و بسیارى از آنان را دستگیر و به سزاى کردارشان رسانید و برخى از آنان را در میدان جنگ به قتل آورد و برخى دیگر را در هنگام شکست، اسیر و به وضع فجیعى به هلاکت رسانید. 
بعد از این وقایع، مختار، سپاهی را به سمت مدینه فرستاد تا مدینه را از تسلط عبدالله بن زبیر، خارج ساخته و به این ترتیب زمینه را برای حاکمیت شیعی بر حجاز آماده کند. 
انقلابیون کوفه، با شعار "یالثارات الحسین " حرکت خویش را گسترش داده و با نیروهاى عبدالله بن مطیع، نماینده عبدالله بن زبیر به نبرد برخاستند و با شکست دشمن، حکومت کوفه را به دست گرفته و نماینده عبدالله بن زبیر را اخراج کردند. 
وى با این اقدامات خویش، قلب شیعیان و اهل بیت داغدار را شاد کرد و دعاى آنان را بدرقه خویش نمود. 
مختار با سه جبهه مهم از دشمنانش روبرو بود، اول "عبدالله بن زبیر " که برادرش مصعب بن زبیر را به جنگ مختار فرستاده بود. دوم، امویان شام که عبیدالله بن زیاد را براى سرکوبى مختار به سوى عراق گسیل کرده بود. سوم، ضد انقلاب داخلى و گردنکشان مخالف اهل بیت (ع) که در کوفه و اطراف آن ساکن بوده و با قیام مختار به شدت مخالفت مى‏ورزیدند. 
* عاقبت افرادی که در حادثه کربلا دست داشتند 
آنان که در قتل امام حسین (ع) دست داشتند مخفی شدند؛ مختار فرمان داد، قاتلان امام حسین (ع) را تعقیب کنید؛ در پی این فرمان عملیات تعقیب و دستگیری قاتلان کربلا شروع شد. 
ده نفر از قاتلان حادثه کربلا که بر بدن امام حسین (ع) اسب تاخته بودند، دستگیر و به پشت خوابانده شدند. آنان را به زمین میخ کوب کردند و اسب‌ها را با نعل آنقدر بر آنان تاختند که به هلاکت رسیدند. 
"شمر "، شتر امام حسین (ع) را که مخصوص امام (ع) بود، به عنوان غنیمت به کوفه آورده و آن را به شکرانه کشتن امام حسین(ع) ذبح کرده و بین دشمنان اهل‌بیت تقسیم کرده بود. 
به دستور مختار، آن خانه‌ها شناسائی شدند و خراب کردند و کسانی را که با آگاهی، از گوشت آن شتر حضرت خورده بودند، اعدام کردند. به روایتی شمر بن ذی الجوشن در حال فرار زخمی و اسیر شد؛ مختار دستور داد او را گردن زدند و بعد بدن او را در روغن جوشان افکندند. 
"بجدل بن سلیم کلبی " که انگشتر امام (ع) را از دست امام در آورده و غارت کرده بود، دستگیر شد. مختار دستور داد انگشتانش را قطع کنند، دو پایش را هم قطع کردند و در همان حال مرد. 
"خولی " که سر امام حسین (ع) را به کوفه برده بود، دستگیر شد. مختار دستور داد که او را در مقابل خانه‌اش کشتند و جسدش را آتش زدند. 
"سنان بن انس " که روز عاشورا بر بدن امام حسین (ع) نیزه می‌زد و از قاتلان اصلی امام حسین (ع) بود، دستگیر شد. او را دست بسته نزد مختار آوردند. 
مختار دستور داد ابتدا انگشتان او را بریدند، سپس دو دستش را، سپس دو پایش را و زنده‌زنده داخل روغن جوشان انداختند. 
"حکیم بن طفیل " که امام حسین (ع) را با تیر می‌زد و قاتل حضرت عباس است، دستگیر شد و نیروهای انقلابی ،خودشان او را تیرباران کردند چون ترسیدند که "عدی " از مختار عفو او را بخواهد. 
"حرمله " که حضرت علی اصغر را به شهادت رسانده بود، دستگیر و نزد مختار آورده شد. مختار دستور داد اول دو دست او را قطع کردند، سپس دستور داد دو پایش را هم بریدند و پس از آن او را آتش زدند. 
* سرانجام کار مختار 
سرانجام دشمنان مختار از درون و بیرون، حکومت وى را تحت فشار قرار داده و سپاهیان وى را در چند جبهه درگیر کردند. مصعب بن زبیر که به کوفه هجوم آورده بود، با همکارى ضد انقلاب کوفه، سپاهیان مختار را پس از نبردى سنگین وادار به شکست کرد و در این میان، مختار شجاعانه به قتل رسید. 
بدین ترتیب، مختار بن ابى عبیده ثقفى با قیام خونین خود، انتقام خون شهیدان کربلا را از جنایتکاران و قاتلان کربلا گرفت و افرادى چون عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد، شمر بن ذى الجوشن، محمد بن اشعث، حصین بن نمیر، شُرحبیل بن ذى الکلاع و بسیارى از آنان را به سزاى کردارشان رساند. 
مدت حکومت مختار، یکسال و نیم بود و در 14 رمضان سال 67 هجری قمری در سن 67 سالگی از دنیا رفت. قبر او، در رواق راهرو مرقد حضرت مسلم بن عقیل در کوفه است. 
* روایات مختلف در مورد مختار 
در مورد قیام مختار، دو دسته روایت وارد شده است. دسته اول، روایاتی است که به مذمت مختار پرداخته و او را شخص کذاب معرفی می‌کند. 
در مورد این روایات می‌توان گفت: اولاً؛ این احادیث از نظر سندی ایراد دارند. ثانیاً؛ مختار کسی است که از قاتلان اهل بیت (ع) و سرور شهیدان انتقام گرفته است. پس چطور می‌توان گفت مورد بغض و نفرت اهل بیت (ع) بوده است. به نظر می‌رسد این روایات ساخته دست دشمنان و مخالفین مختار است تا شخصیت او را نزد شیعیان زیر سئوال ببرند. 
در مقابل، روایاتی است که به مدح مختار و قیام او پرداخته است. به عنوان نمونه، پس از ارسال سر بریده عمر سعد و ابن زیاد نزد امام سجاد (ع)، ایشان در حق مختار فرمودند: "حمد و ستایش خدایی را که انتقام ما را از دشمنانم گرفت و خداوند به مختار، پاداش و جزایی خیر عطا فرماید ". 
همچنین نقل است که نزد امام باقر (ع) سخن از مختار به میان آمد. عده‌ای به وی ناسزا می‌گفتند، حضرت فرمودند: 
"به مختار ناسزا نگوئید، زیرا او بود که قاتلین شهدای ما را کشت و انتقام خون را از دشمنان گرفت ".
امام صادق (ع) هم در مورد او فرمودند: "(پس از حادثه کربلا)، هیچ زنی از زنان آرایش نکرد و خضاب نیست، تا زمانی که مختار، سر بریده ابن زیاد و عمر سعد را برای ما فرستاد ". 
از مجموع این احادیث به دست می‌آید که در شخصیت و حُسن عقیده مختار، شک و شبهه‌ای نیست و قیام او مرضیّ خدا و اهل بیت پیامبر (ص) بوده است و از طلب رحمتی که حضرت سجاد (ع) در حق او کرد، روشن می‌شود که مسلک او امامی بوده است. 
بنابراین ایراد "کیسانی " بودن و دعوت مردم به سوی خویش و امامت محمد بن حنفیه وارد نیست، چون طلب رحمت از سوی ائمه (ع) برای شخصی که اعتقادش بر حق نباشد، جایز نیست.


از سایت مبین

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

شنبه 14 مرداد 1391  11:02 AM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:با مختار ابوعبید ثقفی بیشتر اشنا شویم ؟

 

مختار ثقفی که بود ؟

 

نام : مختار, نام پدر: ابو عبيد ثقفي , قبيله اش ثقيف , كنيه اش ابو اسحاق است . لقب مختار كيسان مي باشد. و فرقه كيسانيه به مختار منسوب هستند. مختار در سال اول هجرت متولد شد و جنگجوئي شجاع بود. او به همراه پدرش , در سيزده سالگي در يكي از جنگ ها شركت كرد. مختار مردي عابد و زاهد بود. پدر او در يكي از جنگها به شهادت رسيد و تحت سرپرستي عمويش سعد قرار گرفت . خانواده او به سرپرستي عمويش به كوفه هجرت كردند. علي (ع ) كوفه را مركز خلافت قرار داد. آن حضرت عموي مختار را استاندار مدائن كرد و مختار نيز در كنار عمويش در آن جا ساكن شد. مختار پس از شهادت علي (ع ) به بصره رفت و مدتي در آنجا ماند. پس از مدتي دوباره به كوفه آمد. وقتي كه مسلم بن عقيل از سوي امام حسين (ع ) به كوفه رفت , در منزل مختار سكونت كرد و به خاطر همكاري با مسلم بن عقيل به زندان انداخته شد.
عبدالله عمر خواهر مختار, صفيه را به زني گرفت و به اين ترتيب مختار فاميل عبدالله بن عمر شد. مختار در زمان وقوع حادثه كربلا در كوفه زنداني بود و بواسطه او از زندان ابن زیاد آزاد شد .

قیام مختار

 

پس از مرگ يزيد با عبدالله بن زيبر كه به طلب خلافت دست به قيام برداشت، بيعت كرد و در بسياري از جنگها براي او مبارزه كرد. و پس ازپنج  سال پس از قیام کربلا و یکسال پس از نهضت توابین  از او اجازه خواست تا به كوفه رفته و مردم را براي بيعت او تشويق كند امّا او در كوفه به داعيه انتقام و خونخواهي قاتلان امام حسين (ع) برخواست  .

 

عاقبت کسانی که در حادثه کربلا دست داشتند

 

وپس از آن فرمان جنگ اعلام شد  و در ميان آنان هر كس كه در حادثه كربلا دست داشت , مجازات مي شد. از ميان 248 نفر از عوامل حادثه كربلا بودند. فرمان اعدام اين 248 نفر صادر شد. همه را گردن زدند.
پس از اين ماجرا آنان كه در قتل امام حسين (ع ) دست داشتند مخفي شدند. مختار فرمان داد, قاتلان امام حسين را تعقيب كنيد. در پي اين فرمان عمليات تعقيب و دستگيري قاتلان كربلا شروع شد. ده نفر از قاتلان حادثه كربلا كه بر بدن امام حسين اسب تاخته بودند دستگير و به پشت خوابانده شدند. آنان را به زمين ميخ كوب كردند و اسب ها را با نعل آنقدر بر آنان تاختند كه به هلاكت رسيدند. شمر شتر امام حسين را كه مخصوص امام حسين بود, به عنوان غنيمت به كوفه آورده و آن را به شكرانه كشتن امام حسين ذبح كرده و بين دشمنان اهلبيت تقسيم كرده بود. به دستور مختار آن خانه ها شناسائي شدند و خراب كردند و كساني را كه با آگاهي از گوشت آن شتر حضرت خورده بودند, اعدام كردند. 
به روايتي شمر بن ذي الجوشن در حال فرار زخمي و اسير شد. مختار دستور داد او را گردن زدند و بعد بدن او را در روغن جوشان افكندند. بجدل بن سليم كه انگشتر امام را از دست امام در آورده و غارت كرده بود, دستگير شد. مختار دستور داد انگشتانش را قطع كردند, دو پايش را هم قطع كردند و در همان حال مرد. خولي كه سر امام حسين را به كوفه برده بود, دستگير شد. مختار دستور داد كه او را در مقابل خانه اش كشتند و جسدش را آتش زدند. سنان بن انس كه روز عاشورا بر بدن امام حسين نيزه مي زد و مي توان گفت كه يكي از قاتلان اصلي امام حسين است , دستگير شد. او را دست بسته نزد مختار آوردند. مختار دستور داد: اول انگشتان او را ببريد, سپس دو دستش را, سپس دو پايش را و زنده زنده داخل روغن جوشان بيندازيد.
حكيم بن طفيل كه امام را با تير مي زد و قاتل حضرت عباس است , دستگير شد و نيروهاي انقلابي خودشان او را تيرباران كردند چون ترسيدند كه عدي از مختار عفو او را بخواهد. حرمله كه علي اصغر را كشته بود, دستگير و نزد مختار آورده شد, مختار دستور داد اول دو دست او را قطع كردند, سپس دستور داد دو پايش را هم بريدند و پس از آن او را آتش زدند و به اين ترتيب قاتلان امام حسين هم كيفر خود را ديدند.
 

اقدامات مختار


مهمترین اقدام مختار، مقابله با سپاه شام بود که درسال 67 هـ ق بین سپاه او به فرماندهی "ابراهیم بن اشترنخعی " و سپاه شام به فرماندهی "عبیدالله بن زیاد" صورت گرفت که در این جریان بعضی از اصلی ترین سرکردگان و رهبران شام که مدتها در جنگهای مختلف عراق، شرکت داشتند، مثل عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیرسکونی، شرجیل بن ذی الکلاع، همگی کشته شدند و بقیه سپاه نیز شکست خوردند.
ابراهيم خون ابن زياد را بريخت و سرش را به نزد محمد بن حنفيه و امام سجاد به مدينه فرستاد . شمار کشته شدگان در قیام مختار را بر 3000 نفر گفته اند از جمله: عمربن سعد و پسرش ؛  شمربن ذی الجوش، حکیم بن طفیل، زیادبن مالک، خولی، منقذبن مره، عبدالله بن اسید، سنان، زیدبن رقاد، مالک بن بشر، حرمله، عمروبن حجاج، ربیعة بن مخارق (فرمانده نیروهای ابن زیاد).

 

سرانجام کار مختار


مختار به سرزمین و مناطقی چون موصل، حلوان (نزدیک سرپل ذهاب)، مدائن، بلاد ارمنیه، اران، آذربایجان، حوران، ماهیان، ری و اصفهان که اینها شمال عراق بود، مسلط شد و فقط شهر بصره به دست آل زبیر و زبیریان بود. زبیریان از نیروهای مختار خواستند که با عبدالله بن زبیر، به عنوان امیرالمومنین بیعت و دست از جنگ بردارند، و یاران مختار خواستند تا آنها با مختار بیعت و خلافت را به «آل رسول» واگذارند که در این میان جنگی صورت گرفت و مصعب بن زبیر حاکم بصره و برادر عبدالله بن زبیر سپاه مختار را شکست داد و مختار و بسیاری را کشت و یاران او را اسیر کرد و به بغض اینکه بیشتر آنها از «عجم» بودند آنها را از دم تیغ گذراند. مدت حکومت مختار، یکسال و نیم (18 ماه ) بود و در 14 رمضان سال 67 هجری قمری در سن 67 سالگی از دنیا رفت. قبر او، در رواق راهرو مرقد حضرت مسلم بن عقیل در کوفه است.

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

شنبه 14 مرداد 1391  11:03 AM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:با مختار ابوعبید ثقفی بیشتر اشنا شویم ؟

 

مختار بن ابی‌عبید ثقفی از شخصیت‌های سیاسی صدر اسلام است. مختار از مردم طائف است. وی در سال یکم هجرت متولد شد. مختار هنگامی‌که سیزده سال بیش نداشت همراه با پدر خویش در جنگ «یوم الجسر» علیه سپاه ساسانی شرکت كرد. پدر مختار، ابوعبیدبن مسعود ثقفی است که در اوایل خلافت عمر از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد. وی یکی از سرداران بزرگ جنگ با ارتش کسری (ایران) در زمان عمر بود. مختار در زمره یاران حضرت علی بود.

پيش از قيام

او در زمره کسانی بود که از کوفه به حسین بن علی نامه نوشت. خانه مختار محل ورود مسلم بن عقیل بود. اما با ورود مزوّرانه و غیرمنتظره ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار به خانه هانی بن عروه نقل مکان کند. هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر (منطقه خطرنیّه) رفته بود. او در تمام مدتی که جریان کربلا رخ داد، در زندان عبیدالله بن زیاد بود و یک چشم خود را به دلیل شلاق‌هايی که به دستور ابن زیاد به او زده شد، از دست داد. او با وساطت عبدالله بن عمر شوهرخواهر خود از زندان آزاد شد و پس از مدتی به طائف و سپس مکه رفت و با عبدالله بن زبیر حاکم مکه بیعت کرد. در همان زمان مکه مورد محاصره سپاه شام قرار گرفت. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان بشدت از حرم دفاع کرد تا اینکه سپاه شام (به علت مرگ یزید) بازگشتند. پس از پایان محاصره، مختار به کوفه بازگشت. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله بن زبیر افتاده بود. ورود او به کوفه مصادف با آمادگی توابین به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی برای خروج از شهر بود، اما هیچ فعالیتی (حتی مشورت) در کمک به سلیمان بن صرد و قیام توّابین نکرد. پس از خروج توابین از شهر، قاتلان حسین بن علی که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه (عبدالله بن یزید) را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد. در این هنگام خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید. مختار پس از مدتی با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید. مختار خود را نماینده محمد بن حنفیه در کوفه معرفی کرد.

قيام مختار

مختار پنج سال بعد از واقعه کربلا پس از قيام توابين در چهارشنبه ۱۶ ربيع‌الثاني ۶۶هجری با شعار «یا منصورُ اَمِت؛اى پیروز، بمیران» و «یا لثارت الحسین» به خونخواهی حسین بن علی و یارانش در کوفه به پاخواست و با تجهیز و جمع‌آوری سپاهی، با کمک ابراهیم بن مالک اشتر عامل عبدالله بن زبير را از كوفه بيرون كرد و قلمرو كوفه را تا موصل گسترش دادومناطقی چون حلوان(نزدیک سر پل ذهاب)، مدائن، و همچنین بلاد ارمنیه، آذربایجان، اران، حوران، ماهیان، ری و اصفهان زیر سلطه عراق قرار گرفت. لشكر عبيدالله بن زياد را در موصل شكست داد كه عبيدالله نيز كشته شد. و قاتلان و مسببان واقعه کربلا را به سزای اعمال خویش ‌رساند تا این که ۱۸هزار نفر از آن‌ها را در دوران حکومتش که هیجده ماه بوده‌است کشت.

سرانجام قیام مختار

می‌گفت: «از دینمان نیست که بخوریم و بیاشامیم در حالی‌که قاتلین سید الشهداء زنده باشند»، همچنین از او نقل شده‌است که می‌گفت: «بخدا قسم اگر سه چهارم قریش کشته شوند مساوی یک بند انگشت سید الشهداء نخواهد بود». سرانجام به دلیل پشتیبانی موالی (اسیران آزاد‌شده که عمدتاً ایرانی معروف به جند الحمراء یا لشكر سرخ بودند) خصوصاً اسیران دیلمی کوفه و نیز خیانت کوفیان پشتیبانی بزرگان عرب را از دست داد، ابراهیم در محاصره سپاه عبدالملک بن مروان بود و نمی‌توانست به یاری مختار بیاید. سرانجام سپاهی اندک به مصاف مصعب بن زبیر رفت و دلیرانه جنگید و در حالی‌که یاران وی یکی پس از دیگری به خاک می‌افتادند، کوچه به کوچه دشمن را به گریز وا می‌داشت، در حالی‌که بی‌وفایان کوفی همراه با زنان و کودکان از پشت بام‌ها به سویش سنگ پرتاب می‌کردند. سرانجام کشته شد. نقلی است كه ابراهیم بن اشتر از مختار کناره گرفت و به اشراف کوفه در بصره پیوست.ابن اعثم سخن صریحی را از زبان مختار آورده که چشم به کمک ابراهیم دوخته، می‌گوید: «عجب مصیبتی است امروز، ای کاش ابراهیم در کنارم بود؛ اما او مرا رها کرد و من چاره‌ای جز تن دادن به مرگ ندارم». پس از او دو همسرش، یکی دختر نعمان بن بشیر انصاری و دیگری دختر سمره بن جندب، مورد بازجویی زبیری‌ها قرار گرفتند. دختر سمره درباره مختار گفت که هرچه شما درباره او عقیده دارید من نیز عقیده‌ام همان است!اما دختر نعمان درباره مختار گفت: «انه کان عبدا من عباد الله الصالحین»، او بنده‌ای از بندگان صالح خداوند بود. مصعب بن زبیر او را نیز به قتل رساند.

نقاط مبهم

مورخین، اعم از شیعه و سنی در مورد شخصیت مختار اختلاف نظر دارند برخی او را مستحق لعن و نفرین می‌دانند و گروهی او را بسیار مدح و ستایش می‌کنند. اموی‌ها و زبیری‌ها کوشیدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند. اتهاماتی چون ادعای «نبوت» برای خودش، ادعای «مهدویت» برای ابن حنفیه و تأسیس فرقه کیسانیه و شایع‌تر از همه نسبت دادن لقب «کذاب» به مختار است که اغلب این نسبت‌ها، بعد از مرگ مختار به او نسبت داده شده‌است. بسیاری از علمای شیعه، این اتهامات را ساختهٔ دشمنان مختار از زبیریان و امویان که از او ضربه خوردند دانسته‌اند، که پس از مرگش به وی نسبت داده‌اند. برخی می‌گویند مختار در باطن برای تصاحب حکومت عراق قیام کرد. مختار قاتلان امام حسین (ع) را «مثله» می‌کرد، اعضایشان را می‌برید و این کار حتی در جنگ با کفار ممنوع است. سید جعفر شهیدی نیز در این باره می‌گوید: «... از نو قتل‌گاه، بلکه قتل‌گاه‌های دیگری به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاکان و عـزیزان خدا نبودند، دژخیم‌هایی بودند که دست‌هایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود. امروز وقتی ما داستان کشتار مختار، پسر ابی‌عبیده ثقفی را می‌خوانیم، اگر سری به کتاب‌های حقوقی زده باشیم، ممکن است چنان انتقامی را تا حدی خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان کردند؟ یکی را چون گوسفند سر بریدند و یکی را شکم پاره کردند و دیگری که تیری به فرزندی از فرزندان حسین (علیه‌السلام) افکنده و آن جوان که دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانی او را شکافته بود، همان کیفر دادند، دیگری را در دیگ روغن جوشان افکندند و دست و پای آن یکی را به زمین دوختند و اسبان را روی آن گذراندند، چنانکه نوشته‌اند، تنها یکجا دویست و چهل و هشـت تن را، که در قتل حسین و یاران او شریک بودند، طعم اینگونه کیفرها چشاندند؛ ما این داستان‌ها را می‌خوانیم و در آن نوعی قساوت می‌بینیم، اما باید دانست که قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره کردار پیشینیان درست نیست.»[۲۹]توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار مى‌گوید:«تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونبارى كه در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین كار عادلانه مختار است.»

موضع امام سجاد و محمد بن حنفیه

محمد بن حنفیه از مختار به صورت سربسته و مبهم حمایت کرد. او گفت: «اما ما ذکرتم من دعاء من دعاکم الی الطلب بدمائنا فوالله لوددت ان الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه». در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد. امام سجاد خطاب به محمد بن حنفیه: «یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ماشئت; عموجان! اگر برده سیاهی به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسئولیت این امر «ورود در قیام مختار را» به تو واگذار کردم هر گونه که خواستی عمل کن.» در روایتی آمده‌است: هیچ زن هاشمیه‌ای بعد از شهادت امام حسین موهایش را شانه و خضاب نکرد تا زمانی که مختار سر ابن زیاد را برای امام سجاد (ع) فرستاد. چون امام سر عبیدالله را دید، گفت دوزخ جای او باد! بعضی گفته‏اند علی بن حسین (ع) را پس از مرگ پدرش جز آن روز خندان ندیدند. و ابن عبدریه نوشته‌است: «سر عبیدالله را هنگامی نزد علی بن حسین (ع) آوردند که نیم‌روز بود و او ناهار می‏خورد. چون سر را دید گفت: سبحان‌الله، کسی فریفته دنیا نمی‏شود مگر آنکه حق نعمت خدا در گردنش نباشد وقتی سر پدرم را نزد ابن زیاد آوردند غذا می‌خورد.» در نقلی دیگر آمده است که سر به سجده نهاد و فرمود: «حمد و سپاس خداوندی را که انتقام مرا از دشمنم گرفت؛ خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید.» در روایتی دیگر امام باقر فرمود: «به مختار ناسزا نگویید چون او قاتلین ما را به سزای عمل ننگین آن‌ها نشاند و زن‌های بی‌شوهر ما را شوهر داد و در شرایط تنگدستی مختار ما را کمک کرد.»

آرامگاه مختار

مدت زمام‌داری مختار در کوفه یک‌سال و نیم بوده است. هنگامی که کشته شد، ۶۷ سال از عمرش سپری شده بود و کشته شدنش روز چهاردهم ماه رمضان سال ۶۷ اتفاق افتاده‌است. پس از شهادت مختار توسط مصعب بن زبیر، پیکر او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد کوفه مدفون شد، این قبر مخفی ماند تا اینکه آیةالله العظمی سید مهدی بحرالعلوم در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محراب‌های مسجد پرداخت، سید در آن زمان ترجیح داد مسجد کوفه با خاک پاک مدفون شود چون زمین مسجد پائین‌تر از دیگر سرزمین‌های منطقه بود و در نتیجه آبهای سطحی در آن جریان پیدا می‌كرد، پیرو دستور آیت‌الله بحرالعلوم زمین مسجد کوفه که عمق آن مساوی مقام پیامبر و خانه حضرت نوح بود با خاک پاک پر شد تا از آلودگی‌ها در امان نگه داشته شود در جای همان محراب‌ها بر روی خاک محراب‌های جدید ساخته شد همان‌گونه که اکنون هم نمایان است. در زمان بررسی‌ها جستجوی آثار مسجد که از طرف سید و جمعی از علما صورت گرفت، سید قبر شریف پنهان شده‌ای را پیدا کرد و جایگاه آن قبر انتهای راه‌رو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصرالأماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم و لقب مختار نوشته شده بود. پس از یافتن قبر، محسن الحاج عبود شلاش ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن‌را به رواق حرم حضرت مسلم از سمت جنوب ملحق کرد، و برای قبر پنجره‌ای آهنین قرار داد و درب راه‌رو که در حجره‌ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد. علامه شیخ عبدالحسین تهرانی از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصی امیرکبیر، وقتی برای تشرف به عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار شریف مختار همت گماشت. علامه امینی به نقل از کتاب مزار شهید، زیارتنامه‌ای جالب برای مختار نقل می‌کند و از این زیارتنامه، که شهید آن را نقل کرده‌است، معلوم می‌شود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کرده‌است. ضریحی از چوب روی قبر او نصب شده و پنجره‌ای در زاویه شرقی به دیوار مسجد کوفه (سمت جنوب) باز می‌شود. قطعه سنگی از قرن دوم هجری به خط کوفی دارد که روی آن نوشته‌اند: «هذا قبر مختار بن ابی عبیدة الثقفی الآخذ بثارات الحسین».

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

شنبه 14 مرداد 1391  11:03 AM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:با مختار ابوعبید ثقفی بیشتر اشنا شویم ؟

 

نام : مختار, نام پدر: ابو عبيد ثقفي , قبيله اش ثقيف , كنيه اش ابو اسحاق است . لقب مختار كيسان مي باشد. و فرقه كيسانيه به مختار منسوب هستند. مختار معتقد به امامت ائمه معصومين (ع ) است و اين گروه , پس از مختار, خود را به او منسوب كرده اند.

مختار در سال اول هجرت متولد شد و جنگجوئي شجاع بود. او به همراه پدرش , در سيزده سالگي در يكي از جنگ ها شركت كرد. مختار مردي عابد و زاهد بود. پدر او در يكي از جنگها به شهادت رسيد و تحت سرپرستي عمويش سعد قرار گرفت . خانواده او به سرپرستي عمويش به كوفه هجرت كردند. علي (ع ) كوفه را مركز خلافت قرار داد. آن حضرت عموي مختار را استاندار مدائن كرد و مختار نيز در كنار عمويش در آن جا ساكن شد. مختار پس از شهادت علي (ع ) به بصره رفت و مدتي در آنجا ماند. پس از مدتي دوباره به كوفه آمد. وقتي كه مسلم بن عقيل از سوي امام حسين (ع ) به كوفه رفت , در منزل مختار سكونت كرد و به خاطر همكاري با مسلم بن عقيل به زندان انداخته شد.

عبدالله عمر خواهر مختار, صفيه را به زني گرفت و به اين ترتيب مختار فاميل عبدالله بن عمر شد. مختار در زمان وقوع حادثه كربلا در كوفه زنداني بود. خاندان مختار از شيعيان مخلص اهلبيت (ع ) بودند. عموي مختار سعد بن مسعود ثقفي صحابه پيامبر و از شخصيتهاي بزرگ اسلامي بشمار مي رفت . عمويش در همه ي مراحل در كنار علي (ع ) بود. حضرت امام باقر(ع ) توجه خاصي به مختار داشت . روزي به پسر مختار فرمود: خداوند پدرت را رحمت كند, او حق ما را گرفت , قاتلين ما را كشت و به خونخواهي ما قيام كرد. امام صادق (ع ) فرمود: پس از حادثه كربلا, هيچ بانوئي از بانوان خاندان ما, خود را آرايش نكرد تا آنكه مختار سر عبيدالله بن زياد و عمر بن سعد را براي ما به مدينه فرستاد. ميثم تمار و مختار هر دو در كوفه زنداني بودند. روزي ميثم به مختار گفت : تو از زندان آزاد مي شوي و اين عبيدالله ستمگر را مي كشي و پاي خود را روي صورت او مي گذاري . ميثم و مختار هر دو به اعدام محكوم شدند ولي مختار به وساطت عبدالله بن عمر كه شوهر خواهرش بود از اعدام و زندان نجات يافت . اين , خلاصه اي است درباره خود مختار.

خروج مختار:

مقدمات قيام , قبلا" آماده شده بود و نيروهاي انقلابي در آمادگي كامل بسر مي بردند. هنگام غروب , ابراهيم اشتر كه مرد شماره ي 2 انقلاب بود, بالاي مناره ي مسجد رفت و اذان گفت . نيروهاي وفادار به انقلاب به سوي مسجد روان شدند و پشت سر ابراهيم اشتر, فرمانده نيروهاي جنگي مختار, نماز خواندند. پس از نماز به دستور ابراهيم اشتر, جمعيت حاضر در مسجد, با هم به سوي خانه مختار فرمانده كل نيروهاي انقلابي , حركت كردند. رئيس شهرباني كوفه خود را به سرعت به استاندار رساند و به او گفت : به زودي مختار قيام خواهد كرد, بايد مراقب باشي . استاندار كوفه عبدالله بن مطيع بود كه از سوي عبدالله بن زبير نصب شده بود. روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول سال 66 هجري قمري از سوي عبدالله بن مطيع در كوفه حكومت نظامي برقرار شد. رئيس شهرباني به همه ي نقاط حساس و مهم كوفه , نيروي نظامي اعزام كرد و مراكز مهم نظامي تحت مراقبت شديد قرار گرفت . از سوي استاندار عبدالرحمن بن سعيد مأمور حفظ ميدان سبيع شد, كعب بن ابي كعب مأمور كنترل ميدان بشر گرديد, شمر بن ذي الجوش مراقب ميدان سالم بود, عبدالله بن مخنف مسؤول حفظ ميدان صائدين شد, ابو حوشب مسؤول كنترل ميدان مراد شد و ثبث بن ربعي به خارج شهر به نقطه اي به نام شوره زار اعزام شد. اين مسؤولان هر كدام نيروهاي جنگي ورزيده اي در اختيار داشتند و به اين ترتيب همه جاي كوفه تحت كنترل اينها درآمد. ابراهيم اشتر همچنان به طرف خانه مختار در حركت بود و او مي ديد كه شهر در كنترل نيروهاي استاندار است ولي بدون هيچگونه ترس به اين عمل خود ادامه داد. حميد بن مسلم مي گويد: شب سه شنبه بود كه به طرف خانه مختار حركت كرديم . به خانه عمرو بن حريث رسيديم , تعداد ما در حدود يكصد نفر بود, همه مسلح بوديم , شمشيرهايمان زير لباسمان بود, زره هم پوشيده بوديم . حركت كرديم تا به خانه سعيد بن قيس رسيديم , از آن خانه هم گذشتيم تا به خانه اسامه رسيديم . ما به طرف باب الفيل پيش رفتيم تا به خانه مختار برسيم . ما درست به سوي قلب دشمن مي رفتيم . همچنان به پيش مي رفتيم كه ناگهان فرمانده نيروهاي دشمن راه را بر ما بست و گفت : چه كاره ايد؟ كجا مي رويد؟ ابراهيم گفت : من ابراهيم هستم فرزند اشتر. رئيس پليس گفت : اين افراد مسلح كيستند؟ شما مشكوك هستيد و نمي گذارم برويد. ابراهيم گفت : اي بي پدر برو كنار. رئيس پليس گفت : هرگز نمي شود. مردي پشت سر رئيس پليس بود به نام ابوقطن و ابراهيم با او سابقه ي دوستي داشت . ابراهيم به او گفت : اي ابا قطن بيا جلو. او فكر كرد كه ابراهيم مي خواهد از او بخواهد كه اين رئيس مانع حركت ما نشود. ابو قطن جلو آمد و ابراهيم ناگهان نيزه او را گرفت و گفت : عجب نيزه اي است ها؟! ناگهان نيزه را در گلوي رئيس پليس فرو برد و او را از پا درآورد و همراهان ابراهيم سر او را از بدن جدا كردند. نيروهاي تحت فرماندهي رئيس پليس وقتي اوضاع را چنين ديدند صحنه را ترك كردند. برخي از آن نيروها اين جريان را به اطلاع استاندارد كوفه رساندند.

ابن مطيع پسر رئيس پليس را رئيس پليس كرد. ما رفتيم تا به خانه مختار رسيديم و جريان را به او گفتيم . ابراهيم به مختار گفت : بايد همين امشب برنامه را شروع مي كنيم و مختار گفت : خداوند تو را به خير و خوبي مژده بدهد. در همان شب , قيام رسما" اعلام شد. عمليات قيام در سه مرحله خلاصه مي شد: الف . آزادسازي كوفه ب . سركوب ضد انقلاب داخلي ج . آماده سازي نيروي كافي براي جنگ با نيروهاي شام .

فرمان قيام مختار رسما" فرمان قيام را صادر كرد و مسؤوليت هر يك از فرماندهان مشخص شد. وضع شهر كوفه غيرعادي است , آثار تشنج در همه جا پيداست . فرياد »يا لثارات الحسين « به گوش مي رسد. خود مختار لباس رزم بر تن كرد. مردم از هر سو به انقلابيون مي پيوستند. گاهي در مدخل شهر درگيري پيش مي آيد. ثيث بن ربعي نزد استاندار رفت و او را به جنگ تشويق كرد. مختار دستور داد نيروهاي انقلابي بيرون بريزند و حركت كنند. نيروهاي انقلابي گروه گروه به محله ديرهند آمدند و زير پرچم مختار و ابراهيم قرار گرفتند. برخي از رؤساي قبايل اطراف داخل كوفه شدند و خود را به نيروهاي مختار رساندند. اكثر مردم عراق آن زمانها ايراني بودند. ايرانيان نيز به مختار و ابراهيم پيوستند. صبح شد, رهبر قيام مختار جلو ايستاد و نماز را به جماعت اقامه كرد. از سوي استاندار كوفه منادي ندا داد: اي مردم كوفه هر كس امشب به مسجد كوفه نيايد خونش هدر است . جمعيت زيادي به مسجد رفتند. ابن مطيع تعدادي از سران قبال كوفه را مأموريت داد تا هر كدام گروهي را فرماندهي كنند. ابن مطيع بيشتر سران و فرماندهان خود را از قاتلين كربلا انتخاب كرد و نيروهاي خود را به اين صورت سازماندهي كرد:

1. شبث بن ربعي به فرماندهي چهار هزرا نفر انتخاب شد.

2. راشد, رئيس پليس , به فرماندهي چهار هزار نفر,

3. شداد بن ابيجر به فرماندهي سه هزار نفر,

4. عكرمه بن ربعي به فرماندهي سه هزار نفر

5. عبدالرحمن بن سويد به فرماندهي سه هزار نفر.

مختار ابراهيم اشتر را با 900 پياده نظام و نعيم بن هبيره را با 900 نفر به طرف مقر فرماندهي دشمن روانه كرد. مختار به آنان گفت : برويد, با دشمن روبرو شويد, هنگامي كه به دشمن رسيديد با نيروهاي پياده درگير شويد و حمله را شروع كنيد. مواظب باشيد هدف تيراندازان قرار نگيرد. مختار تأكيد كرد: به مقر خود باز نگرديد تا پيروز شويد يا همه كشته شويد. اين 1800 نفر به جنگ راشد رفتند كه چهارهزار نفر نيرو در اختيار داشت .

مختار يزيد بن انس را با 900 نفر به سوي نيروهاي شبث بن ربعي فرستاد كه چهار هزار نفر بودند. نيروهاي مختار و ابن مطيع با هم درگير شدند. درگيريها در همه جبهه ها به شدت ادامه يافت و آخر سر نيروهاي استاندار كوفه شكست خوردند و خود استاندار شبانه به صورت مخفي و در لباس زنانه از قصر فرار كرد و به اين ترتيب كوفه تسخير شد و بسياري از نيروهاي غيرانقلابي و ضدانقلابي به نيروهاي مختار پيوستند. مختار در كوفه يك حكومت شيعي انقلابي تشكيل داد. تشكيل اين حكومت بر اساس مكتب اهلبيت و با اجازه ي آنان صورت گرفت . روز جمعه بود, همه در نماز جمعه حاضر شدند.

مختار در خطبه هاي نماز جمعه گفت : اي مردم كوفه ! من از جانب اهلبيت پيامبر مأموريت يافته ام تا به خونخواهي امام مظلوم حسين به علي و شهداي كربلا قيام كنم و انتقام خون آن گلگون كفنان را بگيرم و تا آخرين نفس اين هدف را تعقيب خواهم كرد. پس از سخنراني مردم گروه گروه با مختار بيعت كردند. مختار پس از تصرف كوفه و عادي شدن اوضاع به سازماندهي نيروهاي انقلابي پرداخت . ابراهيم بن اشتر نخعي را فرمانده كل نيروهاي مسلح كرد, عبدالله بن كامل را رئيس كل شهرباني كرد و ابو عمره ي كياني را هم فرمانده گارد مخصوص كرد. پس از اين , عبدالله بن حارث نخعي را استاندار ارمنيه , محمد بن عمير را استاندار آذربايجان , عبدالرحمن بن سعيد را استاندار موصل , اسحاق بن مسعود را استاندار مدائن , قدامه بن ابي عيسي را فرماندار بهقباد بالا, محمد بن كعب را فرماندار بهقباد مياني , حبيب بن منفذ را فرماندار بهقباد پاييني و سعيد بن حذيفه را استاندار حلوان كرد. مختار پس از تسلط بر اوضاع خودش قضاوت مي كرد و از صبح تا غروب قضاوت مي كرد و بعد از مدتي عبدالله بن مالك را قاضي قرار داد. روزها و شب ها مي گذشت و در اين ميان نيروهاي ضدانقلابي مخفيانه خود را سازماندهي مي كردند. پس از آنكه قوت يافتند, ناگهان وضع كوفه را به هم زدند. جنگ در كوفه آغاز شد و بسيار خطرناك گرديد. مختار در محاصره قرار گرفت . ابراهيم اشتر به كوفه بازگشت و اين امر روحيه ي دشمن را ضعيف و در پايان به شكست دچار ساخت . اين بار پانصد نفر از ضدانقلاب ها اسير شدند. اين اسيران دست بسته به مقر مختار آورده شدند. آنان را از مقابل مختار عبور مي دادند و در ميان آنان هر كس كه در حادثه كربلا دست داشت , مجازات مي شد. از ميان اين پانصد نفر, 248 نفر از عوامل حادثه كربلا بودند. فرمان اعدام اين 248 نفر صادر شد. همه را گردن زدند.

پس از اين ماجرا آنان كه در قتل امام حسين (ع ) دست داشتند مخفي شدند. مختار فرمان داد, قاتلان امام حسين را تعقيب كنيد. در پي اين فرمان عمليات تعقيب و دستگيري قاتلان كربلا شروع شد. ده نفر از قاتلان حادثه كربلا كه بر بدن امام حسين اسب تاخته بودند دستگير و به پشت خوابانده شدند. آنان را به زمين ميخ كوب كردند و اسب ها را با نعل آنقدر بر آنان تاختند كه به هلاكت رسيدند. شمر شتر امام حسين را كه مخصوص امام حسين بود, به عنوان غنيمت به كوفه آورده و آن را به شكرانه كشتن امام حسين ذبح كرده و بين دشمنان اهلبيت تقسيم كرده بود. به دستور مختار آن خانه ها شناسائي شدند و خراب كردند و كساني را كه با آگاهي از گوشت آن شتر خورده بودند, اعدام كردند.

به روايتي شمر بن ذي الجوشن در حال فرار زخمي و اسير شد. مختار دستور داد او را گردن زدند و بعد بدن او را در روغن جوشان افكندند. بجدل بن سليم كه انگشتر امام را از دست امام در آورده و غارت كرده بود, دستگير شد. مختار دستور داد انگشتانش را قطع كردند, دو پايش را هم قطع كردند و در همان حال مرد. خولي كه سر امام حسين را به كوفه برده بود, دستگير شد. مختار دستور داد كه او را در مقابل خانه اش كشتند و جسدش را آتش زدند. سنان بن انس كه روز عاشورا بر بدن امام حسين نيزه مي زد و مي توان گفت كه يكي از قاتلان اصلي امام حسين است , دستگير شد. او را دست بسته نزد مختار آوردند. مختار دستور داد: اول انگشتان او را ببريد, سپس دو دستش را, سپس دو پايش را و زنده زنده داخل روغن جوشان بيندازيد.

حكيم بن طفيل كه امام را با تير مي زد و قاتل حضرت عباس است , دستگير شد و نيروهاي انقلابي خودشان او را تيرباران كردند چون ترسيدند كه عدي از مختار عفو او را بخواهد. حرمله كه علي اصغر را كشته بود, دستگير و نزد مختار آورده شد, مختار دستور داد اول دو دست او را قطع كردند, سپس دستور داد دو پايش را هم بريدند و پس از آن او را آتش زدند و به اين ترتيب قاتلان امام حسين هم كيفر خود را ديدند.

بر گرفته از کتاب  ماهيت قيام مختار بن ابي عبيد«( نوشته سيد ابو فاضل اردكاني )

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

شنبه 14 مرداد 1391  11:04 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها