افکارنیوز: سريالسازي در تلويزيون توسط كارگردانهاي سينمايي اتفاقي است كه در سراسر جهان رخ ميدهد كارگردانهايي مثل استيون اسپيلبرگ، مارتين اسكورسيزي، فرانك دارابونت و بسياري از كارگردانهاي مطرح سينما هر از چند گاهي به سمت كارگرداني يا تهيه سريالهاي تلويزيوني ميروند. سريالهايي كه عموما هم با موفقيت مواجه ميشوند.
اين اتفاق هم در ايران بارها رخ داده است و كارگردانان موفق سينما از جمله ابراهيم حاتميكيا، كمال تبريزي، مهدي فخيمزاده، ابوالحسن داودي، رسول صدر عاملي، سيروس الوند و ديگران براي تلويزيون سريالسازي كردهاند. سريالهايي كه جدا از بحث موفق يا عدم موفقيتشان حداقل توسط كساني كارگرداني ميشوند كه آثارشان در سينما از اعتبار و ارزش كافي برخوردارند اما ماه رمضان امسال نشان داد هنوز هم تلويزيون در انتخاب كارگردانهاي سينمايي براي ساخت سريالهاي تلويزيوني اشتباهاتي ميكند كه نتيجهاش ميشود سريالهاي ناموفقي كه هم بودجه را هدر ميدهند و هم در جذب مخاطب كامل ناموفق هستند.
سريال چمدان به كارگرداني خسرو ملكان هم يكي از همين اتفاقاتي است كه در چند سال اخير كم نبودهاند. سريالي كه در نظرسنجيهاي مختلف كمترين آمار مخاطب را داشته و در بين منتقدان و صاحب نظران هم يك شكست مطلق محسوب ميشود. به بهانه شكست سريال چمدان در جذب مخاطب مروري داريم بر كارنامه كارگردانهاي ناموفق سينما كه در چند سال اخير به سريالسازي روي آوردهاند. سريالهايي كه از نظر ضعف در ساختار و جذب مخاطب دست كمي از آثار سينماييشان ندارند.
كارگرداني در آرزوي موفقيت
خسرو ملكان كارگرداني است كه فعاليتش در سينما را با دوبله فيلمهاي خارجي آغاز كرد ولي در اوايل دهه ۶۰ پشت دوربين كارگرداني رفت. ملكان تا امروز هفت فيلم سينمايي ساخته كه هيچ كدام به لحاظ فروش آثار موفقي نبودند. «زخمه»، «شب شكن»، «زمزمه»، «طوبي»، «تماس»، «عروسي مهتاب» و «مادر زن سلام» فيلمهايي بودهاند كه ملكان آنها را كارگرداني كرده است. فيلمهايي كه وقتي جستوجو كنيد نظر مثبتي را نه از سوي مخاطبان و نه از سوي منتقدان در موردشان پيدا نميكنيد اما اولين تجربه ملكان در زمينه سريالسازي بر ميگردد به اواخر دهه ۶۰ كه سريال «مهمان» را براي تلويزيون كارگرداني كرد؛ سريالي كه با اغماض و با توجه به شرايط اواخر دهه ۶۰ در تلويزيون كه فقط دو كانال وجود داشت و مخاطب هيچ انتخابي براي نشستن و تماشا كردن سريالهاي متفاوت نداشت سريالي با ميزان مخاطب متوسط محسوب ميشد. «تعطيلات نوروز» هم ديگر سريالي بود كه ملكان در نوروز ۷۱ روي آنتن برد و آن سريال هم نتوانست موفقيت آنچناني براي كارگردانش به ارمغان بياورد.
ملكان كه پس از عروسي مهتاب ۱۰ سال كاري نساخت، سال ۱۳۸۵ با كمدي مادر زن سلام و در حالي كه موج كمديهاي سطحي سينما را اشباع كرده بود پشت دوربين برگشت، فيلمي كه در ميان كمديهاي از جنس خودش هم نتوانست به موفقيتي حداقل در گيشه برسد و حالا در ابتداي دهه ۹۰ كارگردان ناموفق سينما بعد از سالها با انبوهي از بازيگران اصطلاحا كمدي يك سريال براي تلويزيون ساخته كه در نظرسنجي سايتهاي مختلف رده آخر استقبال مردمي را دارد. سريالي كه در بدترين باكس ممكن تلويزيون روي آنتن رفته و گويي حتي مديران تلويزيون هم چندان تمايلي نداشتند كه باكس مناسبتري را به اين سريال بدهند. چمدان شكست ديگري براي كارگرداني محسوب ميشود كه نه در سينما طعم موفقيت را چشيده و نه در تلويزيون و اينجاست كه بايد سوال كرد به واقع چرا چنين بودجه و امكاناتي بايد در اختيار كارگرداني قرار بگيرد كه سالها ناموفق بودنش در زمينه جذب مخاطب را اثبات كرده است.
شاخه گل صلح ميرزايي براي شبكه تهران
اگر ژانر كمدي بر موج سينماي اوايل دهه ۸۰ سوار نبود، بدون شك قدرت الله صلح ميرزايي هيچ وقت طعم فروش نسبتا موفق فيلمهايش را نميديد. كارگرداني كه هميشه به توليد فيلمهاي تجاري و البته ناموفق در سينما مشغول بوده است. وقتي صلح ميرزايي از ۲۰ سال پيش كارش را با كارگرداني فيلم «شاهين طلايي» در سينما آغاز كرد شايد هيچ وقت فكرش را هم نميكرد كه مجبور شود از ساخت فيلمهاي اكشن و حادثهاي مثل «گريز از مرگ»، «تهاجم» و «علفهاي هرز» كارش به ساخت كمديهايي چون «شاخه گلي براي عروس»، «دلداده»، «زندگي شيرين» و «يك جيب پر پول» برسد. او به خوبي روي موج اين گونه كمديها سوار شد تا دو اثر اولش در اين عرصه(شاخه گلي براي عروس و دلداده) با فروش نسبتا خوبي مواجه شود اما دو اثر آخر او(زندگي شيرين و يك جيب پر پول) نتوانستند فروش خوبي داشته باشند و وقتي با در باز تلويزيون مواجه شد به سرعت به اين خانه جديد كوچ كرد. خانهاي كه مديران شبكه پنج به خوبي به صلح ميرزايي بها داده و اجازه ساخت دو سريال تلويزيوني را به او دادند.
او در سريال اولش «پنجره» از فضاي كمدي فاصله گرفت و دست روي بحث جدي جوانان و مشكلات امروزي آنها گذاشت. «پنجره» نه تنها با موفقيت در جذب مخاطب مواجه نشد بلكه به شدت مورد انتقاد منتقدان هم قرار گرفت تا اولين تجربه سريال سازي او با شكست مواجه شود اما در حالي كه تصور ميشد با شكست سريال «پنجره» مديران شبكه پنج كميمحتاطانه برخورد كنند اما بلافاصله صلح ميرزايي سريال «دختري به نام آهو» كه مجددا در ژانر كمدي بود را براي نوروز ۹۱ اين شبكه جلوي دوربين برد كه در آخرين لحظات و بنا به دلايلي در نوروز روي آنتن نرفت و سريال بعد از عيد روي آنتن رفت كه به راحتي و با يك تحقيق ميداني و نظر سنجي از مخاطبان ميتوان به اين نتيجه رسيد كه صلح ميرزايي با سريال دومش هم طعم شكست را چشيده و مخاطبي كه در ۲۰ سال با كارهاي سينمايي ارتباط برقرار نكرده در اين دو سال فعاليت او در تلويزيون هم روي خوش به او نشان نداده است و اصرار تلويزيون به استفاده از اين مهره سوخته سينما كه سه سال است فيلم جديدي نساخته هم از سوالات بيجواب است.
سازنده شارلاتان در تلويزيون
سومين كارگردان سينمايي شكست خورده در دو سال اخير تلويزيون بدون شك آرش معيريان است. كارگرداني كه ميتوان او را باعث و باني موج كمديهاي سخيف سينمايي دانست. معيريان كه اتفاقا تحصيل كرده و مدرس سينماست تا زماني كه دستيار تدوين و دستيار كارگردان بود آثار نسبتا قابل قبولي در كارنامهاش ديده ميشد ولي زماني كه كار تدوين و كارگرداني را در سينما آغاز كرد يك تنه توانست با فيلمهايي چون «كما» و «شارلاتان» كه فروش خيلي خوبي هم داشتند موجي از كمدي را در سينماي ايران جا اندازد كه تا سالها محصولات توليدي در سينماي ايران را تحت تاثير منفي خود قرار دهد. موجي كه خودش هم در ادامه نتوانست سوار بر آن بماند. البته معيريان با ساخت فيلمهايي چون «آن كه دريا ميرود» و «احضار شدگان» تلاش كرد از جنس كارهاي قبلي اش فاصله بگيرد ولي وقتي هر دو كار با شكست مطلق مواجه شد مجددا به ساخت همان جنس كمديهاي سطحي بازگشت ولي اين بار «شير و عسل» و «داماد خجالتي» نتوانستند موفقيتي حداقل در فروش براي او به همراه بياورند تا معيريان هم قاب كوچك تلويزيون را براي بازگشت دوباره اش به جريان اصلي كارگردانان انتخاب كند.
سريال «سايه روشن» حاصل اين امتحان بود. سريالي كه ساختارش حتي مديران تلويزيون را هم شاكي كرد و كار با مميزيهاي فراواني روبهرو شد. «سايه روشن» كه به نوعي ايرانيزه شده يك سريال بسيار موفق خارجي به نام «زنان خانهدار مستاصل» بود فقط به خاطر حاشيههايي كه در زمان پخش گرفتار آن شد مدتي در راس خبرهاي سايتها و رسانهها قرار گرفت و اين سريال هم همانند بسياري از كارهاي معيريان در دهه ۸۰ خيلي سريع به بايگاني تلويزيون رفت. بعد از اين سريال هم از معيريان دو فيلم ساعت شلوغي و فيتيله و ماه پيشوني در سينماها اكران شدند كه هر دو كار باز هم با شكست تجاري مواجه شدند و جالبترين نكته اينجاست كه با همه اين شكستهاي متوالي باز هم خبر ميرسد كه او در حال مذاكره براي ساخت دو سريال جديد است. يكي براي شبكه پنج و ديگري هم به سفارش سيما فيلم كه گويا «پيدا و پنهان» نام دارد! و اين يعني از يك سوراخ چند بار گزيده شدن مديران تلويزيون.
ديگران
حضور كارگردانان سينمايي با كارنامه ضعيف و غيرقابل دفاع فقط به سالهاي اخير برنميگردد. در دهههاي ۷۰ و ۸۰ هم شاهد حضور اين دست از كارگردانان در تلويزيون بودهايم. كريم آتشي كه با ساخت فيلمهايي چون «۵۰ روز التهاب»، «انتهاي قدرت» و «سلام به انتظار» به تلويزيون آمد و سريال «سقوط» را براي سيما فيلم ساخت، كه اين سريال هم به لحاظ كيفي چيزي فراتر از ساختههاي سينمايي اين كارگردان نبود. جهانگير جهانگيري هم يكي ديگر از اين كارگردانان است. كارگرداني كه اكثر فيلمهايش در دهههاي ۶۰ و ۷۰ درجه كيفي «ج» دريافت كرده بودند، در اواخر دهه ۷۰ به تلويزيون آمد و سريال پليسي «فرياد بيصدا» را براي شبكه دو ساخت، سريالي در حد همان آثار سينمايياش. محمدرضا زهتابي هم يكي ديگر از همين كارگردانان است، كارگرداني كه در كارنامه سينمايياش فيلمهايي چون «ماموريت آقاي شادي» و «تحفه هند» ديده ميشود براي تلويزيون چند سريال ساخته كه از آن جمله ميتوان به سريالهاي «فصل زرد» و «ساميه» اشاره كرد كه هر دو جزو كارهاي ناموفق تلويزيون بودهاند.
شبكه تهران و شبكه دو؛ مأمن شكست خوردگان
در سالهاي اخير تقريبا رقابت اصلي در مناسبتها و حتي ايام عادي سال بين شبكههاي يك و سه بوده و تقريبا شبكههاي دو و پنج كاملا به حاشيه رانده شدهاند. با آمار ميتوان اثبات كرد ضعيفترين سريالهاي تلويزيون در سالهاي اخير در اين دو شبكه ساخته شدهاند. شبكههايي كه در سالهاي نه چندان دور سريالهايي چون «او يك فرشته بود»، «ميوه ممنوعه»، «حس ششم»، «در پناه تو»، «يادداشتهاي كودكي»، «داستان يك شهر»، «پشت كنكوريها» و «پاورچين» را ميساختند. بايد ديد اين سهل و آسانگيري مديران اين شبكهها كه نتيجهاش ورود تعداد زيادي آدم ناموفق و توليد انبوهي از سريالهاي بيمخاطب است تا كي ادامه خواهد داشت.