مشهور عدم مطابقت ظاهر کلام با واقع را شرط کذب میداند. دلیلشان این است که هیئت جملة خبریه برای نسبت خارجیه وضع شده است و جملة خبریه چه سلبی باشد و چه ثبوتی، دلالت بر تحقق نسبت یا عدم آن در خارج، بین مسند و مسندالیه دارد.
2. شرط نادرستی یا خلاف واقع بودن خبر
تعریف مشهور اسلامی از کذب چنین بود :«خبر خلاف واقع» به تعبیر دیگر خبری که مطابق واقع نباشد. این پرسش مطرح است که مطابَق و مطابِق در این مطابقت چیست؟
معنای مطابِق
در «مطابِق» دو احتمال وجود دارد: مراد متکلم و ظاهر کلام. آیا عدم مطابقت مراد متکلم از کلام با واقع کذب است یا عدم مطابقت ظاهر کلامش؟ این مطلب در بحث توریه کاربرد دارد چرا که در توریه مراد اصلی متکلم از کلامش مطابِق واقع است ولی ظاهر کلامش مخالف واقع است. مشهور عدم مطابقت ظاهر کلام با واقع را شرط کذب میداند.
دلیلشان این است که هیئت جملة خبریه برای نسبت خارجیه وضع شده است و جملة خبریه چه سلبی باشد و چه ثبوتی، دلالت بر تحقق نسبت یا عدم آن در خارج، بین مسند و مسندالیه دارد. اگر جملة خبریه با نسبت خارجیه مطابقت کند صادق گفته میشود و اگر مخالفت کند، کاذب(خوئی، ص607). اما برخی از بزرگان فقها، عدم مطابقت مراد متکلم با واقع را کذب میدانند(روحانی، ص428-427).
شهادت یک امر درونی است که انسان با قول و کلام پرده از آن بر میدارد. بنابراین در اینجا، مطابَق و واقع خبر، مضمون خبر و مشهود عنه نیست یعنی اینکه «محمد رسول خداست» مطابَق خبر ما نیست بلکه شهادت قلبی به اینکه محمد رسول خداست مطابَق خبر ماست و چنین مطابَقی وجود ندارد و آنها قلباً اعتقاد به رسالت ندارند پس در شهادتشان کاذب هستند. |
شیخ انصاری
شیخ انصاری مخالف کذب بودن توریه است و میفرماید: «دلیلش آن است که [در توریه] خبر به اعتبار معنایش - و آن معنایی است که کلام در آن استعمال شده- مخالف واقع نیست و همانا این مخاطب است که از کلام متکلم امری خلاف واقع فهمیده است که متکلم آن را اراده نکرده بود»(ص150). شیخ در رد کلام بعضی از بزرگان که معتقدند آنچه در اتصاف خبر به صدق و کذب اعتبار دارد ظاهر کلام است نه مراد متکلم، میگوید:
اگر مراد ایشان اتصاف خبر در واقع به صدق و کذب باشد پیشتر گذشت که این أمر دائر مدار موافقت و مخالفت مراد مخبر با واقع است. چون مراد مخبر، معنای خبر و مقصود از آن است، نه ظاهر خبر که قصد نشده است(همانجا) .
محقق اصفهانی
ایشان در حاشیة مکاسب در رد دیدگاهی که توریه را کذب میدانند، چنین استدلال میکنند که لفظ، تحقق خارجی و وجود لفظی معنای مراد متکلم است، به تعبیر دیگر لفظ ظهور معناست. ظهور معنا متقوم به قصد استعمالی متکلم است. یعنی متکلم ابتدا باید قصد استعمال لفظ در معنایی را داشته باشد و سپس برای اظهار آن معنا، الفاظی را بکارببرد. پس اظهار و ظهور معنا، متقوم به قصد استعمالی متکلم است.
از آنجایی که تحقق استعمال بدون قصد متکلم محال است پس این لفظ از جهت صدورش از متکلم میتواند اظهار کنندة معنایی باشد و چون در توریه فرض بر این است که متکلم لفظ را در معنایی غیر از آنچه مخاطب از ظاهر کلامش میفهمد استعمال کرده، پس این معنای ظاهری لفظ متصف به صدق و کذب نمیشود چون واقعی وراء آن نیست. آنچه متصف به صدق و کذب میشود و واقعی ورائش هست معنایی است که متکلم قصد استعمال لفظ در آن را داشته است (راغب اصفهانی، حاشیة المکاسب، ج2، ص 44-43).
آقای خوئی
آقای خوئی تعریف مشهور در تعریف کذب را که عدم مطابقت ظاهر کلام با واقع است صحیح نمیداند و میگوید مطابقت و عدم مطابقت مراد متکلم با واقع، ملاک صدق و کذب است نه ظاهر کلامش. استدلال ایشان چنین است:
تحقیق این است که جمله، خبریه باشد یا انشائیه، برای ابراز صور ذهنی و اظهار دعاوی نفسانی وضع شدهاند. واضع – هر کس که باشد- تعهد کرده و بقیه از او تبعیت کردهاند که هر وقت بخواهند چیزی از دعاوی و مقاصدشان را ابراز کنند آن را با جملهای که مشتمل بر هیئتی خاص و وافی به مقصودشان است بیان کنند. این مرحله، مرحلة دلالت لفظ بر معنای موضوع له خویش است که در آن تمام جملات خبری و انشائی بلکه تمام الفاظ مفرد یا مرکب، از حیث ابراز مقاصد نفسانی مشترکند. چرا که دلالت لفظ بر معنایش بر حسب یک علقة وضعیه است که یک امر ضروری است و انفکاک بین آنها در مرحلة استعمال معقول نمیباشد مگر با انسلاخ لفظ از معنایش به-واسطة قرائن خارجی. این دعاوی نفسانی دو نوع است: یک انشا و دیگری اخبار. پس از تمام آنچه گفته شد روشن گشت که مراد از مطابِق – با کسره- مراد متکلم یعنی دعاوی نفسانی اوست نه ظاهر کلامش آنچنانکه مشهور توهم کرده...(ص611).
امام خمینی
امام خمینی نیز صدق و کذب خبر را منوط به ارادة استعمالی متکلم میدانند و میفرمایند: «همانا تحقیق در این است که میزان صدق و کذب متکلم، استعمال جملة اخباریه در معنای موافق یا مخالف واقع است. پس اگر متکلم جمله را در معنایی استعمال نکند یا در معنایی استعمال کند که خلاف معنای ظاهری کلام است و آن معنای ظاهری مخالف واقع است، متکلم کاذب نخواهد بود، اگر معنای مرادش موافق واقع بوده باشد»(ص38). اما همچنین در نقد کلام مرحوم نائینی که قائل به کذب بودن توریه است میفرمایید: این سخن به لحاظ عرف و لغت ممنوع است، چون کذب عبارت است از إخبار به خلاف واقع و در آن، ظهور کلام و فهم مخاطب دخالتی ندارد( کتاب البیع، ص65-64).
داوری
به نظر میرسد دیدگاه دوم بر حق باشد و شرط صدق و کذب کلام، مطابقت مراد متکلم و معنای اراده شده توسط او با واقع است نه ظاهر کلام. اما نکتة مهم در اینجا که عدم توجه به آن ممکن است موجب اشتباه شود این است که ظهور کلام در معنا، تابع دلالت الفاظ بر معانی است. فلذا ما با دیدن یا شنیدن کلامی، ناخودآگاه به معانی الفاظ آن کلام منتقل میشویم و در این انتقال نیازی به علم به مراد متکلم و قصد استعمالی او نداریم.
لذا برای فهم معنای کلام ما نیازمند علم به مراد متکلم نیستیم. بعد فهم معنای کلام اگر آن معنا موافق واقع بود، آن کلام را متصف به صحت و درستی میکنیم و اگر مخالف واقع بود میگوییم کلام ناحق و نادرستی است. اما اتصاف کلام به حق و ناحق یا درست و نادرست بودن چیزی غیر از اتصاف آن به صدق و کذب است.
برای اتصاف همین کلام به صدق و کذب ما باید به مراد استعمالی متکلم از آن کلام آگاه باشیم. چرا که الفاظ گاه دارای معانی متعدد بوده و گاه در کلام مجاز، استعاره، کنایه و سایر بدایع به کار میرود که معنای ظاهری کلام را چیزی غیر از آنچه گویندهاش اراده کرده است، میسازد. بنابراین برای اینکه ما متکلم را متصف به صدق و کذب کنیم اول باید مراد او از کلام را متوجه شویم. اگر مطابق واقع بود او صادق است و اگر مخالف بود کاذب است.
ما با دیدن یا شنیدن کلامی، ناخودآگاه به معانی الفاظ آن کلام منتقل میشویم و در این انتقال نیازی به علم به مراد متکلم و قصد استعمالی او نداریم. لذا برای فهم معنای کلام ما نیازمند علم به مراد متکلم نیستیم. بعد فهم معنای کلام اگر آن معنا موافق واقع بود، آن کلام را متصف به صحت و درستی میکنیم و اگر مخالف واقع بود میگوییم کلام ناحق و نادرستی است. |
معنای مطابَق
در مورد «مطابَق» سه قول است: برخی عدم مطابقت خبر با اعتقاد متکلم را کذب میدانند و برخی عدم مطابقت با واقع را کذب میدانند و برخی عدم مطابقت با هردو(تفتازونی، ص41-38).اختلاف از آنجا ناشی میشود که در آیة منافقین آمده است: «اذا جاءک المنافقین قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون». در این آیه، خبری که منافقین میدهند این است «حضرت محمد(ص) رسول خداست».
اگر کذب عبارت بود از عدم مطابقت خبر با واقع (قول دوم)، در اینجا تکذیب منافقین صحیح نبود چون خبری که آنها در مورد رسول خدا بودن پیامبر میدهند مطابق واقع است پس نباید کذب باشد. از اینکه این خبر کذب خوانده شده نتیجه میگیریم عدم مطابقت کلام با اعتقاد مخبر معیار کذب است که خبر منافقین چنین بود و آنها اعتقاد به رسالت پیامبر نداشتند.
علامه مجلسی با اشاره به این اقوال در تعریف کذب میگوید:
الکذب الاخبار عن الشئ بخلاف ما هو علیه سواء طابق الاعتقاد أم لا علی المشهور و قیل الصدق مطابقـة الاعتقاد و الکذب خلافه و قیل الصدق مطابقـة الواقع و الاعتقاد معا و الکذب خلافه(مجلسی، ص233).
ملا صالح مازندرانی میگوید:
صدق مطابقت حکم خبر با واقع است و کذب عدم مطابقت آن با واقع. مطابقت با اعتقاد مخبر و عدمش ملاک نیست آنچنانکه نظّام کذب را عدم مطابقت خبر با اعتقاد مُخبِر میداند و جاحظ عدم مطابقت با اعتقاد و واقع(ص254).
دلیلی که او بر نظر خویش اقامه میکند این است که عقلاء هر خبری را که خلاف واقع باشد کذب میخوانند گرچه علم به اعتقاد مخبر نداشته باشند. مسلمانان، یهود و نصاری را متصف به کذب بر خدا میکنند گرچه اکثر آنها خود نمیدانند که اعتقادشان کذب است.حضرت امام خمینی در رد این دیدگاه که مراد از مطابَق، اراده و اعتقاد متکلم است، میفرماید در آن صورت مخبری که میگوید:
آسمان زیر پای ماست» در حالیکه اعتقاد دارد آسمان بالای سر ماست، خبرش نه صادق باشد و نه کاذب. چون اعتقادش مطابق واقع است و اخبارش مخالف واقع(ص32-31).
آقای خوئی نیز مطابَق را واقع نفس الامر میدانند:
فتحصل من جمیع ما ذکرناه ... ان المراد من المطابق – بالفتح- هو الواقع و نفس الامر المحکی بالدعاوی النفسانیـة (ص611).
قائلان به مطابقت خبر با واقع، در پاسخ به اشکال مطرح شده در مورد معنای آیه میگویند که آنها در «نشهد» کاذب بودند به اعتبار اینکه متضمن خبر کاذبی است و آن اینکه ما از صمیم قلب شهادت به رسالت او میدهیم. تکذیب خداوند در این آیه مربوط به خبر «انک لرسول الله» نیست بلکه مربوط به خبر «نشهد انک لرسول الله» میباشد.
شهادت یک امر درونی است که انسان با قول و کلام پرده از آن بر میدارد. بنابراین در اینجا، مطابَق و واقع خبر، مضمون خبر و مشهود عنه نیست یعنی اینکه «محمد رسول خداست» مطابَق خبر ما نیست بلکه شهادت قلبی به اینکه محمد رسول خداست مطابَق خبر ماست و چنین مطابَقی وجود ندارد و آنها قلباً اعتقاد به رسالت ندارند پس در شهادتشان کاذب هستند.علامه طباطبائی با تفکیک «کذب خبری» و «کذب مُخبِری» به نکتة مهمی اشاره کردهاند که این عدم تفکیک خیلی وقتها مایة اشکال میشود. ایشان میفرماید:
کذب ضدّ صدق است و به عدم مطابقت خبر با خارج گفته میشود. کذب مانند صدق، وصف خبر است و چه بسا مطابقت خبر و عدم مطابقتش با اعتقاد مخبر سنجیده میشود و به مطابقت خبر با اعتقاد مخبر صدق گفته میشود و به عدم مطابقتش کذب. پس گفته میشود فلانی کاذب است وقتی خبرش مطابق با خارج نباشد و فلانی کاذب است وقتی به چیزی که خلاف اعتقادش است خبر دهد. نوع اول، صدق و کذب خبری نامیده میشود و نوع دوم، صدق و کذب مخبری( ص279).
امام خمینی نیز صدق و کذب خبر را منوط به ارادة استعمالی متکلم میدانند و میفرمایند: «همانا تحقیق در این است که میزان صدق و کذب متکلم، استعمال جملة اخباریه در معنای موافق یا مخالف واقع است. پس اگر متکلم جمله را در معنایی استعمال نکند یا در معنایی استعمال کند که خلاف معنای ظاهری کلام است و آن معنای ظاهری مخالف واقع است، متکلم کاذب نخواهد بود، اگر معنای مرادش موافق واقع بوده باشد»(ص38). |
بنابراین با تفکیک کذب خبری و مخبری نزاع فوق حل میشود و آیه درصدد بیان یک نمونه از کذب مخبری است چرا که منافقین خبری میدهند که مخالف اعتقادشان است. البته به نظر ما کذب مخبری نیز در اصل به کذب خبری بازگشت میکند و آن هم باز کذب خبری است و چون اگر در کذب مخبری «واقعِ مطابَقِ خبر» را درست تشخیص دهیم میبینیم آن هم خبر خلاف واقع است. به عنوان مثال اگر کافری صرفاً بگوید: «خدا وجود دارد»، طبق نظر مشهور این خبر چون مطابق واقع است، پس صادق است.
اما اگر بگوید: «من اعتقاد دارم که خدا وجود دارد» از آنجا که ما میدانیم او در قلبش اعتقاد به خدا ندارد و کافر است، میگوییم او دروغ میگوید. علامه این را کذب مخبری مینامیدند. ولی به نظر ما این هم کذب خبری است. مطابَق این خبر چیست؟ برخی میگفتند مطابَق این خبر این است که خداوند در خارج وجود دارد پس خبر صادق است. ولی علامه فرمود این خبر چون خلاف اعتقاد مخبر است پس مخبرش کاذب است.
اما اگر دقت کنیم مطابَق خبر این است که متکلم از یک واقعیت درونی - که آن هم مرتبهای از خارج است- خبر می دهد و آن اینکه من در درونم اعتقاد دارم که خدا وجود دارد. چون چنین اعتقادی در درون متکلم نیست پس این خبر خلاف واقع است. اما در عبارت اول کافر هم گرچه تصریح به «من اعتقاد دارم» نشده ولی هر اخباری بطور ضمنی دلالت بر اعتقاد مخبرش به مضمون کلامش دارد و به طور کلی هر کسی که خبری میدهد در واقع از اعتقاد خویش در مورد یک واقعیت خبر میدهد.
بنابراین چون اعتقاد به مضمون چنین خبری نزد مخبر کافر نیست پس خبر او خلاف واقع و کاذب است.لذا به نظر میرسد «مطابَق» در تعریف دروغ همان واقع و نفس الامر است، ولی این واقع و نفس الامر دارای مراتب مختلف است. گاه واقع و مطابَق یک واقعیت خارجی است مثل خبر دادن از آمدن زید و گاه یک امر درونی است مانند شهادت به حقانیت چیزی و گاه ممکن است هر دو باشد.
قصد عمد
آیا کسی که به خطا خبر خلاف واقعی به کسی میدهد دروغ گفته است؟ یعنی اگر مخبر باور به درستی خبر داشته و بدون قصد دروغ و فریب، صرفاً به قصد خبررسانی به دیگران، آن خبر را داده است ولی از قضا خبر در واقع نادرست و خلاف واقع بوده است، دروغ گفته است؟ طبق تعریف مشهور غربی روشن است که چنین کسی دروغ نگفته است چون خود باور به نادرستی آن نداشته است.
اما مسئله در بین مسلمانان اختلافی است. برخی مانند صاحب مجمع البیان و صاحب مجمع البحرین معتقدند که قصد متکلم در دروغ بودن خبر دخالتی ندارد و اخبار خلاف واقع چه عمدی باشد و چه خطائی دروغ است(طبرسی، ص27؛ الطریحی، ص25). چون اگر آن را کذب ندانیم باید قائل به واسطة بین صدق و کذب باشیم. به دلیل اینکه چون خبر خلاف واقع بوده نمیتواند صادق باشد و چون از روی عمد نبوده و به خطا خلاف واقع درآمده است، نمیتواند کذب باشد.و حال آنکه واسطة بین صدق و کذب امکان ندارد؛ پس ناچاراً به خاطر خلاف واقع بودن باید کذب به حساب آورد (الطریحی، ص25).
برخی اِخبار خطایی خلاف واقع را کذب دانستهاند، ولی اثم و گناه بودن را دایر مدار عمد دانستهاند(مازندرانی، ص397). برخی نیز با تفکیک کذب خبر و کذب مُخبِر، عمد یا خطا مخبر را در کذب خبر دخیل ندانستهاند ولی قصد عمد در کذب مخبِر دخیل دانستهاند و گفتهاند که کذب مخبِر بدون تعمد محقق نمیشود و آنچه مورد تکلیف و حرام است، کذب مخبر میباشد(احمدی میانجی،ص651). امام خمینی نیز این اعتقاد را دارند و میگویند به خاطی و اشتباه کننده کاذب گفته نمیشود. به کسی که کتابی اجتهادی نوشته و در آن اشتباهاتی دارد دروغگو گفته نمیشود و شاید این به خاطر آن است که کاذب عمد در کذبش دارد(خمینی، ص31).
3. شرط تخاطب
در تعریف مشهور غربی، به شرط تخاطب تصریح شده است. دروغگویی مستلزم آن است که گوینده کسی را مخاطب خبر خویش قرار دهد و خبر را برای او نقل کند. لذا دروغ گفتن بدون وجود مخاطبی امکان پذیر نیست. بر این اساس اگر شخصی متوجه شود که جاسوسی او را تحت نظر دارد برای فریب او تظاهر کند که در تلفن با کسی صحبت میکند و خبر نادرستی را در آن مکالمه عنوان کند با این قصد که آن جاسوس استراق سمع کننده دچار فریب شود، او دروغ نگفته است چون این خبر او مخاطبی نداشته است(mahon, p.4).
به نظر میرسد تخاطب عملی مربوط به قصد متکلم است و او هرکس را که مخاطب خویش قرار بدهد، چه حضور فیزیکی پیش روی او داشته باشد و چه نداشته باشد، چه واقعی باشد و چه فرضی شرط تخاطب محقق است و در مثال فوق نیز آن جاسوس مخاطب اصلی کلام مخبر است. انسان ممکن است در خیال خود کسی را مخاطب کلامش قرار دهد و برایش اخباری نقل کند که واقعیت ندارد. به نظر میرسد تخاطب، شرط اخبار است و بدون مخاطب قرار دادن کسی اصلاً اخبار معنا ندارد ولی تعین و تشخص مخاطب شرط نیست و بستگی به ارادة متکلم دارد.
در تعریف مشهور اسلامی هرچند تصریح به شرط تخاطب نشده، ولی بین اندیشمندان مسلمان این شرط مطرح بوده است. برخی معتقد بودند که تخاطب و وجود مخاطب شرط است چون صدق و کذب فرع حکایت است و حکایت فرع دلالت. معنای دلالت فعلیه آن است که کلام، هادی و مرشد کسی به واقع یا مفاد جمله باشد. دلالت فعلیه چون از امور اضافیه است، اطراف میخواهد که عبارت اند از: دال، مدلول و مدلول علیه.
بنابراین کلام متصف به دلالت فعلیه نمیشود مگر زمانی که نزد متکلم، مخاطبی وجود داشته باشد که با کلام او به واقع و مضمون جمله هدایت شود. با عدم مخاطب که به واسطة کلام بالفعل به مضمون آن هدایت شود، دلالت فعلیه هم محقق نخواهد بود. چون دو امر متضایف، در قوه و فعل متکافئ هستند. امام خمینی صدق و کذب را تنها متوقف بر مخالفت مضمون خبر با واقع میدانند و تفهیم مخاطب را در تحقق کذب دخیل نمیدانند.
آقای خوئی تعریف مشهور در تعریف کذب را که عدم مطابقت ظاهر کلام با واقع است صحیح نمیداند و میگوید مطابقت و عدم مطابقت مراد متکلم با واقع، ملاک صدق و کذب است نه ظاهر کلامش. |
استدلال امام چنین است: اگر ما دو جمله «آسمان بالای سر ماست» و «آسمان زیر پای ماست» را بدون اینکه از متکلمی صادر شود و به مخاطبی گفته شود بشنویم یا ببینیم، ضرورتاً نزد ما این دو جمله دارای معنا و محتوا خواهند بود. اگر دلالت معنوی آنها متوقف بر شرط تخاطب بود باید آن جملات هیچ معنایی برای ما نمیداشتند، اما چنین نیست پس به طریق اولی وقتی این جملات از متکلمی صادر شود ولو مخاطبی در کار نباشد حتما دارای معنا خواهند بود
(خمینی، ص36).
به نظر میرسد استدلال هر دو طرف جای اشکال دارد. دلالت، دو طرف میخواهد: دال که لفظ است و مدلول که معنای لفظ است، اما مدلول علیه، شرط دلالت نیست. چه، کسی این الفاظ را بشنود و مخاطب آنها باشد و چه نباشد، دلالت الفاظ بر معانیشان محقق است. اما در مورد استدلال امام باید گفت که اینکه جملهای دارای معنا و مضمون و محتوا باشد یک چیز است و اینکه متصف به صدق و کذب باشد چیز دیگر.
روشن است که با دیدن و شنیدن هر لفظ دارای معنایی و هر جملهای، معنایی از آن در ذهن ما نقش خواهد بست. چون رابطة لفظ و معنا از باب دال و مدلول است و الفاظ علامات معانی هستند که انسان با دیدن و شنیدن الفاظ به معانی قراردادی آنها رهنمون میشود. اما اتصاف به صدق و کذب چیز دیگری فراتر از دلالت معنوی است.
اتصاف به صدق و کذب خاصیت خبر است و خبر فرع إخبار است و شرط إخبار، قصد إخبار و بیان چیزی را داشتن است. اگر قصد اخبار توسط متکلم وجود نداشته باشد، هزارها جمله هم که از زبان او صادر شود متصف به صدق و کذب نخواهد بود. اگر ما متوجه شویم متکلمی با قصد آواز وتمرین صدا، تکرار میکند: «آسمان بالای سر ماست» و «آسمان بالای سر ماست» گرچه این جملات برای ما داری معنا هستند ولی هیچ یک را متصف به صدق و کذب نخواهیم کرد مگر اینکه بدانیم آنها خبر هستند و قصد حکایتگری از چیزی را دارند. همچنین میتوان اینگونه پاسخ داد که ما با دیدن این جملات، محتوای آنها را متصف به درست و نادرست یا صحیح و غلط میکنیم نه متصف به صدق و کذب.
همچنین به نظر میرسد گاه علما از معنای دقیق واژة «خبر» در تعریف دروغ غفلت میورزند و از آن «جملة خبریه» اراده میکنند. اگر در تعریف دروغ بگوییم: «جملة خبریه خلاف واقع» یا «کلام خلاف واقع» در آن صورت نه نیاز به شرط اخبار متکلمی است و نه شرط وجود مخاطبی. کافی است ما به هر نحو ممکن به آن جمله علم پیدا کنیم در آن صورت اگر خلاف واقع باشد کذب خواهد بود. اما اگر بگوییم «خبر خلاف واقع»، خبر قولی است که جهت حکایت از واقعیای برای دیگران، از مخبر صادر میشود.
منابع:
احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج1، شهرری، دار الحدیث، 1419ق.
انصاری، المکاسب المحرمه، ج1، تهران، دهقان، 1376.
تفتازانی، سعدالدین، شرح المختصر، چ7، قم، منشورات دارالحکمـة، بیتا.
خمینی، روح الله، المکاسب المحرمه، ج2، قم، مؤسسة اسماعیلیان، 1410ق.
خوئی، سیدابوالقاسم، المصباح الفقاهـة، تقریر میرزا محمد علی توحیدی تبریزی، ج1،
نجف، المطبعــة الحیدریه، نجف، 1374ق.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، امیر کبیر، 1377.
راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، الذریعه الی مکارم الشریعه، بیروت، دارالسلام،
2007.
روحانی، سید صادق، الفقه الصادق، مدرسـة الامام الصادق، المطبعـة العلمیـة، الطبعـة الثالث،
1412ق.
سید مرتضى، بن داعی حسنی رازی(منسوب)، الانتصار، قم، مؤسسة نشر اسلامی، 1415 ق.
شیخ صدوق، محمدبن علی بن بابویه، التوحید، قم، جامعة مدرسین، بیتا.
طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسـة النشر الاسلامی، ج19،
بی تا.
طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان، ج4، بیروت، موسسه الاعلمی، 1415ق.
الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج4، چ2، مکتب نشر الثقافـة الاسلامیـة، 1408ق.
عبدالجبار، قاضی ابوالحسن، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج6، 13، مطبعـة دارالکتب،
1960.
عسکری، ابوهلال، فروق اللغویه، قم، مؤسسـة النشر الاسلامی، 1412ق.
قزوینی، محمد حسن، کشف الغطاء، قزوین، حوزة علمیة قزوین،1380.
کانت، ایمانوئل، مابعدالطبیعه اخلاق (بخش فلسفة فضیلت)، ترجمة منوچهر صانعی
درهبیدی، تهران، نقش و نگار، 1380.
مازندرانی، ملاصالح، شرح اصول کافی، ج9، بیتا، بیجا، سی دی المعجم الفقهی آیت الله
گلپایگانی، نسخة سوم، 1425ق.
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج72، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق.
نراقی، مهدی، جامع السعادات، ج2، قم، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان 1379.
یحیی بن عدی، تهذیب الاخلاق، چ2، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی،
1371.
Hourani, George F., Reason and Tradition in Islamic Ethics, Cambridge University
Press, 1985.
Mahon, James Edwin, The Definition of lying and Deception, First Published Thu
Feb 21, 2008.
Slater, T., “Lying”, in The Catholic Encyclopedia, New York: Robert Appleton
Company, Retrieved July 15, 2009 from New Advent:
http://www.newadvent.org/cathen/09469a.htm
دکترحسین اترک/ استادیار گروه فلسفة دانشگاه زنجان
منبع: فصلنامة فلسفه و کلام اسلامی آینة معرفت
ادامه دارد............