اگر در خارج از اين محدوده، مرد از زن توقعاتي دارد و زن نمي خواهد يا نمي تواند برآورده سازد، نبايد تحميل و اجبار كرد. در اين جا مرد حق قدرت نمايي و شكايت كردن و پرونده سازي ندارد. چرا با توقعات بي جا انساني را پريشان و محيط زندگي را صحنه نبرد و كشمكش سازيم! اگر هر كسي به وظيفه خود عمل كند و هر كسي مواظب باشد كه توقعات خود را در حدي كه وظيفه و تكليف ايجاب مي كند، محدود سازد، زندگى، آرامش بخش خواهد بود؛ آن وقت است كه هر كسي قدر گذشت و فداكاري و ايثار ديگران را مي داند و از جان و دل سپاسگزار است.
ما مي گوييم: زن فداكاري كند؛ مادري كند؛ در زندگي مشترك خانوادگي هر چه در توان دارد، به كار بيندازد و هرچه بهتر، مايه دلگرمي و سربلندي و اطمينان و آسايش شوهر باشد؛ اما مي گوييم: مرد هم بايد بداند كه اينها در قلمرو وظيفه و تكليف و مسؤوليت زن نيست. قرآن وظيفه او را محدود كرده است به آنچه گفتيم. بنابراين، اگر زن فداكاري مي كند، خود را طلبكار او نداند و اجرش را ضايع نكند و اگر فداكاري نكرد، جار و جنجال راه نيندازد و با قهر و غضب و تهديد و ضرب و جرح و پرونده سازى، او را به آنچه وظيفه اش نيست، مجبور نسازد.مرد بايد بداند كه در اين زندگي مشترك و در اين پيوند مقدس، كتاب آسماني اسلام دو وظيفه بر دوش او نهاده و حق هم همين است:.
1. انفاق هزينه زندگي زن در حد متعارف و معمول.
قرآن كريم مي فرمايد:.
الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَبِما أنْفَقُوا؛(21).
مردان تكيه گاه زنانند. به خاطر اين كه خدا بعضي را بر بعضي برتري داده و به خاطراين كه مردان انفاق مي كنند.
واژه (قوّام) در زبان عربي مبالغه (قيّم) است و قيّم به كسي گفته مي شود كه به رفع حوايج زندگي ديگري قيام مي كند و از آن جا كه هم در جامعه و هم در خانواده، به واسطه نيرومندي بيشتر، مسؤوليت هاي سنگين تري بر عهده مردان گذاشته شده است قوام و قيم شده اند.
2. حسن معاشرت و رفتار.
قرآن مجيد به مردان چنين دستور مي دهد:.
وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ؛(22).
با زنان، به (خوبى) معاشرت كنيد.
قبلاً گفته ايم كه: مقصود از (معروف) پسنديده و نيكوست و هدف اين است كه در جامعه اسلامى، نيكي ها معروف و شناخته و بدي ها، منكر و ناشناخته باشد.
در نظام زندگي اجتماعي و خانوادگى، همه بايد نفع برسانند. معروف و پسنديده، در اين نظام اين است كه هرعضوي همان طور كه نفع مي رساند، نفع هم بگيرد و اصالت و استقلال هيچ كس فداي اصالت و استقلال ديگري نشود.
هنگامي كه قرآن از بعضي از سنت هاي ناپسنديده عربي در مورد زنان، از قبيل به ارث گرفتن آنها و زير فشار گذاشتن آنها براي آن كه از مهريه خود چشم بپوشند، سخن مي گويد، خاطر نشان مي فرمايد كه:.
(بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ.)(23) يعنى، شما زنان و مردان همه اعضاي يك پيكريد و همه به يكديگر نياز داريد و هيچ يك از شما نمي تواند اصالت و استقلال و فرديت ديگري را فداي اصالت و استقلال و فرديت خود سازد.
وَكَيْفَ تَأخُذُونَهُ وَقد أفضي بَعْضُكُم إلي بعض وَأخَذنَ مِنْكُم مِيثاقاً غليظاً؛(24).
وچگونه آن را مي گيريد، در صورتي كه شما به يكديگر رسيده (ويگانه شده ايد) و زنان از شما پيماني استوار گرفته اند (و نبايد به يكديگر ضرر بزنيد).
اكنون، هم چارچوب وظايف مرد مشخص است و هم چارچوب وظايف زن. ما باز درباره اين كه معاشرت مرد در محيط خانواده با همسر چگونه بايد باشد و نيز وظايف متقابل آنها به تفصيل بحث مي كنيم. اين جا مي خواهيم ملاك ها و معيارها را مشخص كنيم تا جلوِ آن گونه اختلافاتي كه زاييده توقعات بي جاست گرفته شود و هركس به وظايف خود آشنا باشد و تخلف نكند و نيز با وظايف ديگري آشنا باشد و توقع اضافي نداشته باشد.
قبل از اين كه درباره كيفيت رفع اختلاف و روش به راه آوردن زن و شوهر براي اداي وظايف خويش، سخن بگوييم، تذكر يك نكته قرآني به همه مردان را لازم مي دانيم و آن اين است كه: حسن معاشرت با زنان، به قدري دامنه اش وسيع است كه حتي اگر در دل نسبت به همسر خويش احساس كراهتي هم بكنند، نبايد در رفتارِ آنها تأثيري بگذارد.
قرآن در اين باره مي فرمايد:.
فَإنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسي أنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً؛(25).
اگر همسرانتان مورد كراهت شما باشند، بايد توجه داشته باشيد كه ممكن است چيزي را نپسنديد و خدا در همان چيز، خير فراوان قرار دهد.
اين جاست كه خدا در چنين مواردي توصيه به حسن معاشرت كرده و وعده خير فراوان مي دهد.
چگونگي رفع اختلافات خانوادگي.
اختلافات و مشاجرات و دعواهاي متداوم، براي پيكر خانواده، بيماري است و لازم است بيماري را هم از نظر پيشگيري مورد بحث قرار دهيم و هم از نظر درمان.
گفتار پيش بر محور پيشگيري اختلافات دور مي زد. اكنون مي خواهيم شمه اي نيز درباره كيفيت رفع اختلاف و درمان سخن بگوييم؛ توجه به وظايف و مسؤوليت هاي خود و طرف مقابل و محدود كردن توقعات به آنچه وظيفه ديگري است، نه تنها عامل جلوگيري از بروز اختلاف، بلكه عامل رفع اختلاف نيز هست.
مبارزه با هواي نفس و خودخواهي و غرور و خودپسندى، نه تنها جلو بروز اختلاف را مي گيرد، بلكه مي تواند اختلافات موجود را هم به صلح و آشتي و تفاهم تبديل كند.
گاهي چنين است كه هر يك از طرفين، از ديگري انتقاداتي دارد و هيچ يك نيز حاضر به پذيرفتن انتقادات ديگري و برداشتن گامي در جهت تفاهم و توافق نيست.
گاهي چنين است كه يكي از زن و شوهر، از انجام وظيفه خود تخلف مي ورزد، يا زن از اطاعت همسر در محدوده امور زناشويي سرباز مي زند و حاضر نيست طبق گفته قرآن در برابر همسر خويش (قانت) باشد و يا در غياب او حافظ مال و ناموسش باشد. و يا مرد، از دادن نفقه و حسن معاشرت، خودداري مي كند.
گاهي نيز چنين است كه هر يك از طرفين با سعه صدر، به تذكرات و انتقادات ديگري توجه مي كند و با صداقت و صميميت، مسائل و مشكلات را حل مي كنند و نيازي به هيچ گونه توصيه و اقدامي از هيچ ناحيه اي نيست.
يكي از حالاتي كه شديداً مورد توجه قرآن مجيد است و بايد براي آن چاره انديشي شود، حالت (نشوز) زنان در زندگي خانوادگي است. اين حالت، نقطه مقابل (قنوت) است. گفتيم: زن (قانت) زني است كه در محدوده زناشويى، در برابر شوهر، مطيع و متواضع است. بنابراين، زن (ناشزه) زني است كه در همان محدوده، به عصيان و سركشي روي مي آورد.
قرآن مجيد، از مردان خواسته است كه سعي كنند طبيبانه، در صدد علاج برآيند و گرمي و جذابيت را به كانون خانواده بر گردانند و در اين راه، استفاده از چند تاكتيك را تجويز و توصيه كرده است.
در اين باره مي گويد:.
وَالهتي تَخِافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي المَضِاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ؛(26).
زناني كه از نافرماني آنها بيم داريد، موعظه كنيد و آنها را در بسترها ترك كنيد و بزنيد.
در حقيقت، قرآن مجيد توصيه فرموده است كه از تاكتيك هاي سه گانه موعظه و بي اعتنايي به آنها در بستر خواب و زدن استفاده شود.
به كار بردن اين تاكتيك ها تدريجي است. در درجه اول بايد مرد سعي كند از راه ارشاد و موعظه، زن را به راه آورد؛ اگر اين تاكتيك مؤثر واقع نشد به تاكتيك دوم و سوم، روي مي آورد.
مقصود از رها كردن زن در بستر خواب كه دومين تاكتيك است و در صورت عدم تأثير موعظه و اندرز، به كار گرفته مي شود، چيست.
يك احتمال، ترك همخوابگي است و احتمال دوم، اين است كه بدون ترك همخوابگى، مرد در بستر نسبت به زن بي اعتنايي كند و او را مورد بي مهري قرار دهد؛ البته احتمال دوم با توجه به كلمه (مضاجع) قوي تر است.
طبيعي است كه اين تاكتيك ها همه مقدمه آشتي و جذب و انجذاب است و نبايد به صورتي عمل شود كه به جاي جذب و انجذاب، دافعه و گريز، حاكم گردد.
زبان موعظه بايد زباني شيرين و لحن آن بايد لحني دل نشين باشد. موعظه كننده، حتماً بايد ثابت كند كه دلسوز و امين و خيرخواه است و تسليم هواي نفس و اغراض و مقاصد شيطاني نيست.
مردي كه از اول او را موظف كرده اند كه واعظ باشد، چگونه قابل قبول است كه بلافاصله از او بخواهند كه به (قهر تمام عيار!) روي آورد و اقدام به ترك همخوابگي كند!.
مگر در زندگي زناشويي قاعده صحيح اين نيست كه مرد مظهر احسان باشد!.
آيا بهترين نوع احسان اين نيست كه اگر زن مرتكب خطا و جهالتي بشود، مرد با گذشت و بزرگواري در صدد اصلاح او بر آيد! آيا راه اصلاح، دوري كردن و فاصله گرفتن در حدي است كه راه آشتي و الفت باز بماند يا بستن اين راه!.
بهتر است براي اين كه مرد بداند تا چه حد وظيفه او در قبال همسر و تحكيم روابط همسري سنگين است، به سخني از امام صادق(ع) توجه كنيم.
از آن بزرگوار پرسيدند: حق زن بر مرد چيست كه اگر مرد آن حق را به جاي آورد، مظهر احسان باشد.
فرمود:.
يُشْبِعُها وَيَكْسُوها وَإنْ جَهِلَتْ غَفَرَلَها؛(27).
او را سير مي گرداند و بدنش را مي پوشاند و اگر جهالتي كند، او را مورد گذشت قرار مي دهد.
زني كه در برابر شوهر به نشوز روي آورده، گرفتار نوعي جهالت شده است. جهالت را نبايد با جهالت پاسخ داد. مهم اين است كه اشخاصي كه به جهالت روي آورده اند، اصلاح بشوند و راه اصلاح اين نيست كه جهالت را با جهالت پاسخ دهيم. چنين رويه اي هم براي زندگي خانوادگي مضر است و هم براي زندگي اجتماعى. شيريني زندگي خانوادگي و اجتماعى، در تجاذب است نه تدافع. جهالت را با جهالت پاسخ دادن، تدافع است؛ اما پاسخ جهالت با وعظ و ارشاد وحدِاقل قهر - كه همان بي اعتنايي در بستر خواب است - زمينه ساز تجاذب است و اميد مي رود كه با به كار گرفتن اين گونه تاكتيك ها بار ديگر پيوند الفت و وحدت، استحكام يابد و دفع و گريز و نفرت، از كانون خانواده رخت بربندد.
با اين توضيحاتي كه داده شد، در مورد تاكتيك سوم نيز معلوم است كه هدف، اعمال قدرت و درهم كوبيدن جسم نحيف و اندام لطيف زن نيست.
شايد انسان با يك نظر ابتدايي در مورد سومين تاكتيكي كه در قرآن توصيه شده است، فكر كند كه اسلام خواسته است دست مرد را باز بگذارد تا هرگونه بخواهد درباره زن اعمال قدرت كند و با كتك و مشت و سيلي و لگد او را در برابر خود تسليم نمايد، در حالي كه هرگز چنين نيست.
بديهي است كه زدن مراتبي دارد. از يك پس گردني بسيار معمولي و بي درد و رنج گرفته تا مرحله اي كه شخص از حركت بيفتد، ولي نميرد، همه زدن محسوب مي شود. تنها آن وقتي كه شخص بر اثر زدن، قلب و پيكرش از كار بيفتد، ديگر زدن نه، بلكه كشتن گفته مي شود!.
نكته مهم اين است كه حد و مرز زدن را چه كسي بايد مشخص كند آيا مرد حق دارد درباره حد و مرز زدن خودش تصميم بگيرد و پيكر نحيف زن مظلومي كه گفتيم: اسلام، (ريحانه) خلقت و گل زيبا و با طراوت بوستان هستي اش مي داند، آن چنان در زير ضربات شلاق و مشت و لگد و سيلي و چوب درهم بكوبد كه پژمرده و ناتوان و رنجور گردد!.
آيا زدن در چه موردي تجويز شده و آن جا كه تجويز شده، چگونه زدني مراد است! چه كسي بايد حد آن را تعيين كند! شوهر يا مقام ديگرى!.
ما قبلاً گفته ايم كه وجوب اطاعت زن از شوهر و به اصطلاح قرآني (قنوت) زن، صرفاً در محدوده زناشويي است و شوهر حق اين كه او را به جاروكشي و كهنه شويي و آشپزي و لباسشويي و اين گونه كارها وادار كند ندارد. اينها چيزهايي است كه از راه تفاهم و صميميت و همكاري و همفكري و گذشت و ايثار بايد به وسيله خود زن و شوهر حل شود و بنابراين، شوهر در اين گونه امور، حتي حق مؤاخذه زن را هم ندارد، تا چه رسد به اين كه بخواهد قلدري كند و با ضرب و جرح، او را تسليم اراده خود سازد.
مرد بايد بداند كه كلفت يا كنيز به خانه نياورده، بلكه همسر، همكار، همفكر و يار و مددكار به خانه آورده است و از او بايد فقط انتظار (قنوت) و (حفظ) داشته باشد.
بنابراين، تاكتيك هاي سه گانه در محدوده خاص نشوز زن و ترك قنوت است و ربطي به مسائل و اموري كه معمولاً در محيط خانواده، زنان به خاطر همكاري و همفكري و همدلي انجام مي دهند ندارد. اين، پاسخِ سؤال اول.
اما پاسخ سؤال دوم؛ يعنى: حد و مرز زدن تا كجاست.
خوشبختانه، در اين مورد، اين مرد نيست كه هرگونه بخواهد عمل مي كند، بلكه اسلام، اين قدر او را در اين راه محدود كرده كه اگر بگويم: اين گونه زدن ها به نوازش كردن شبيه تر است تا تنبيه بدنى، گزاف نگفته ام.
زدني كه اسلام تجويزكرده، زدني است دوستانه و آشتي انگيز، نه قهر انگيز و رنج و رنجش آور.
وقتي مرد در برابر جهالت زن، حق جهالت كردن ندارد و موظف است كه مظهر احسان باشد، پرواضح است كه دست او براي زدن بسته شده و حق اعمال زور و قدرت مردانه خود را در اين مورد ندارد و بهتر است زور و قدرت خويش را براي جبهه هاي جنگ و دفاع از استقلال ميهن و مكتب نگاه داري كند.
فقهاي ما مي گويند:.
مرد حق ندارد زن خود را طوري بزند كه جاي آن بشكند، يا زخم و جراحت ايجاد شود و حتي رنگ پوست كبود و سرخ بشود.
لازمه اين مطلب اين است كه: اگر مردي زن خود را طوري بزند كه استخوان بشكند يا جاي آن مجروح شود يا كبود و سرخ گردد، بايد قصاص شود يا ديه آن را طبق دستور اسلام به زن بپردازد.
از امام باقر(ع) روايت شده است كه: (إنَّهُ الضَرْبُ بِالسِواكِ(28)؛ مقصود، زدن با مسواك است.).
معلوم است كه وقتي مرد براي زدن همسر، از حربه اي چون مسواك بتواند استفاده كند، تا چه اندازه حق اعمال قدرت پيدا مي كند!.
در قرآن راجع به زدن زن داستان شيريني داريم:.
ايوب در آن حالت رنجوري و دردمندي به واسطه شكوه همسرش خشمگين شد و او را كه يگانه پرستار مهربانش بود، از خود راند و سوگند ياد كرد كه اگر بهبود يابد، صد ضربه شلاق به او بزند؛ اما هنگامي كه بهبود يافت، خداوند به او دستور داد:.
وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَلاتَحْنَثْ؛(29).
يك دسته گياه بردار و او را بزن و با سوگند خود مخالفت نكن.
معلوم است كه اين گونه زدن، به نوازش كردن شبيه تر است تا آزردن و ناراحت كردن!.
بدين ترتيب، بايد در برابر عظمت قرآن و رهبران اسلام سرتعظيم فرود آوريم كه در مسأله زدن زنان، عاملي باز دارنده هستند، نه عامل تحريك كننده!.
زني كه مي بيند شوهرش در برابر جهالت او، موعظه و ارشاد مي كند و عكس العمل او در برابر اين جهالت، در صورت عدم تأثير موعظه، يك بي اعتنايي در بستر خواب است و در عين داشتن قدرت، به هيچ وجه حاضر به آزردن جسمي او نيست و همچون ايوب، صبر و بردباري پيشه مي كند، چگونه واكنشي نشان مي دهد!.
يقيناً اگر قابل اصلاح است، با همين تاكتيك ها اصلاح مي شود، و اگر قابل اصلاح نيست، آزردن جسم او نيز دردي را دوا نمي كند و بايد فكر ديگري كرد.
يكي از نويسندگان مصرى، در توجيه مسأله زدن زن گفته است: (بعضي دچار بيماري مازوشيسم - كه در مقابل بيماري ساديسم است - هستند. كسي كه بيماري ساديسم دارد، از آزار ديگران لذت جنسي مي برد و كسي كه بيماري مازوشيسم دارد، از آزار خويش!).
وي مي گويد: (با توجه به اين كه بعضي از زنان به يك بيماري خفيف مازوشيسم مبتلا هستند، قرآن كريم تجويز كرده است كه وقتي موعظه و بي اعتنايي در بستر خواب مؤثر واقع نشد، او را بزنند.).
از وي بايد سؤال كرد: اگر مرد به اين بيماري مبتلا شد، چه بايد كرد! اگر يكي از اينها گرفتار ساديسم شدند، تكليف چيست!.
وانگهى، در صورتي اين خود آزاري زن مي تواند به حال او مفيد باشد كه واقعا مرد، حقِ آزردن جسمي او را داشته باشد، درحالي كه او حتي حق اين كه طوري او را بزند كه جاي آن سرخ شود نيز ندارد.
به علاوه، اگر زن بيمار است، بايد درمان شود و معلوم است كه زدن، درمان بيماري او نيست، بلكه تشديد بيماري است!.
گمان من اين است كه تأثير عاطفي و اخلاقي اين گونه تغييرات، به مراتب بيشتر از اين است كه صريحاً دستور نزدن داده بشود؛ تا تو خواننده گرامى، چگونه بينديشى! اما اگر مرد نتواند با اين گونه تاكتيك ها زن را به راه آورد، چه بايد كرد! اگر خود مرد نيز مقصر باشد و زن هم نتواند با تذكرات، او را متنبه سازد، چاره چيست!.
خلاصه، اگر محبت، جاي خود را به عداوت و گذشت، جاي خود را به شدت عمل و وحدت، جاي خود را به كثرت داد، چه كنيم!.