0

مُتعه، يك ضرورت اجتماعى

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

مُتعه، يك ضرورت اجتماعى


در سال 1358 كتابي به نام ازدواج موقت به قلم بانو ساچيكوموراتا منتشر شد كه در بررسي ابعاد مسأله، جالب و قابل توجه بود.
نگارنده اين كتاب ژاپني است، ولي به مدت پنج سال در دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، در رشته فقه و مباني اسلامي نزد اساتيد آن دانشكده، تحصيل كرده و درباره متعه نيز به عنوان رساله فوق ليسانس، مطالعات و تحقيقات گسترده اي انجام داده است.
براي كسي كه در محيط ما زندگي مي كند و درباره ازدواج موقت گرفتار القاآت و تلقينات غلطي هست و شبهاتي از اين سو و آن سو به گوشش خورده و احياناً سوء استفاده هايي نيز از اين و آن شنيده يا مشاهده كرده است، همواره عقده ها و نگراني هايي وجود دارد و شايد در اعماق دلش طرفدار اين باشد كه اصولاً وجود چنين قانوني چه لزوم و ضرورتي دارد و آيا وجود چنين قانونى، نوعي اهانت به زن نيست!.
اما براي كسي كه در محيط هاي غير اسلامي زندگي كرده و ديدگاه هاي متفكران اجتماعي را شناخته و به نيازها و ضرورت هاي زندگي نوع بشر توجه كامل دارد، وجود قانون ازدواج موقت در اسلام، يكي از امتيازات و برجستگي هاست.
به همين جهت، وي در آغازِ پيش گفتارِ كتابِ مزبور مي نويسد:.
موضوعات بسياري است كه شرقيان، آن را دليل عقب ماندگي خود دانسته و به دور انداخته اند و يا لااقل توجهي به آن ندارند، ولي متفكران غربى، پس از تحقيقات و بررسي هاي زياد در تاريخ گذشته و مشاهده واقعيت هاي اجتماعي كنونى، بدين نتيجه رسيده اند كه همان امور، كليد حل مشكلات امروزي است.
موضوع متعه نيز از اين قبيل است كه از لحاظ وضع ازدواج و طلاق در دنياي امروزي و مقتضيات اجتماعي عصر ما بسيار قابل توجه است.
و درصفحه 85 مي نويسد:.
گستاخي گردش روزگار شهادت مي دهد به اين كه: در مغرب زمين به اصطلاح امروزى، آخرين مد ازدواج، ازدواج قراردادي است؛ به اين معنا كه زن و مرد با هم توافق مي كنند و براي مدت معيني ازدواج مي نمايند در حالي كه در سرزمين شيعه مذهب، متعه را به دست آويز تساوي زن و مرد، كم كم و به تدريج از بين مي برند و نكته قابل توجه در اين قضيه آن است كه در نتيجه تساوي زن و مرد و آزادي كامل زن در مغرب زمين، ازدواج قراردادي به وجود آمده است.
و نيز در صفحه 92 مي نويسد:.
درحقوق مدني غير از مذهب شيعه، ازدواج موقت به معناي اخص وجود ندارد، ولي در واقع، مردم به طور آشكار و يا به طور پنهاني ازدواج موقت مي كنند و چون اين از نظر قانون جايز نيست، پس مانند زناست و اگر بچه پيدا شد، بعضي زنان سقط جنين مي كنند و يا اگر بچه متولد شد، بچه نامشروع خواهد بود.
سرانجام در صفحه 94 مي نويسد:.
به نظرنگارنده، آنچه اكنون مغرب زمين، سخت به آن احتياج دارد و به درد آن مي خورد، نظام متعه است و اگر آنها بتوانند نظام متعه را به نحوي در حقوق مدني پياده كنند، بسيار مفيد خواهد بود....
البته به فرض اين كه چنين قانوني تحقق پيدا كند، چند مسأله باقي مي ماند؛ مانند اين كه: احياناً مرد از اين قانون سوء استفاده كند و زنان مي گويند كه اين خلاف تساوي زن و مرد است.
در اين مسأله، نهايت چيزي كه مي توانيم بگوييم اين است كه: متعه عقد است و احتياج به ايجاب و قبول دارد و در تصميم اولى، زن كاملاً آزاد است و علاوه بر آن شرط وقوع عقد، تراضي طرفين است و در معامله، هر دو عاقد، حق تساوي دارند؛ پس زن به اختيار خود مي تواند متعه را قبول كند يا نكند؛ بنابراين، نمي توانيم بگوييم كه نظام متعه، مستقيماً با تساوي زن و مرد منافات دارد.
مساله دوم اين است كه: هرگاه متعه در حقوق مدني پياده شود، ممكن است مردم، بيشتر به متعه علاقه پيدا كنند و كمتر نكاح دايم اختيار نمايند، زيرا متعه هم آسانتر است و هم راحت تر و معمولاً نفس انسان به آنچه آسان تر و راحت تر است، زودتر انس پيدا مي كند و بر اثر رواج كامل نظام متعه، ازدواج دايم محتملاً از بين مي رود و اهدافي كه نكاح دايم دارد، به كلي از دست مي دهد و مفهوم ازدواج كاملاً عوض مي شود. جواب اين مسأله بسيار مشكل است.
اشكالي كه براي وي پيش آمده، از اين نظر است كه درباره ازدواج دايم و مسأله تشكيل خانواده و نيازي كه زن و مرد به جذب و انجذاب و يگانه شدن دارند، مطالعه نكرده و ازدواج دايم را تا سطح ازدواج موقت، فقط براي رفع نياز جنسي تنزل داده و تصور نموده كه نياز زن و مرد به يكديگر، فقط در حد رابطه تن به تن و آميزش جنسي است و بس، و توجه نكرده است كه قرآن، زن و مرد را وسيله سكون و آرامش يكديگر مي داند و چنين نيست كه با رفع عطش جنسى، از يكديگر سير و بيگانه شوند و به خصوص كه با به وجود آمدن فرزندان، مسؤوليت هاي مشترك نيز آغاز مي شود.
از دقت در روايات، روشن مي شود كه طرح ازدواج موقت به عنوان يك ضرورت اجتماعي است و براي جلوگيري از روابط نامشروع و عدم سقوط در ورطه زناست.
راوي از امام كاظم(ع) درباره متعه سؤال كرد، امام(ع) فرمود:.
هِىَ حَلال مُباح مُطْلَق لِمَنْ لَمْ يُغْنِهِ اللّهُ بِالتَزويجِ فَلْيَسْتَعْفِفْ بِالمُتْعَةِ، فَإن اسْتَغني عَنْها بِالتزْويجِ فَهِىَ مُباح لَهُ اِذا غابَ عَنْها؛(1).
متعه، بدون هيچ قيد و شرطي حلال و مباح است براي كسي كه خداوند او را به ازدواج دايم بي نياز نكرده است. او بايد به وسيله متعه، عفاف خود را حفظ كند و اگر به وسيله ازدواج دايم، از متعه بي نياز شد، در صورتي متعه براي او مباح است كه از همسر خود (به واسطه سفر و...) غايب باشد.
و نيز حضرت به بعضي از موالي خود نوشت:.
لاتلحُّوا علَي المتعةِ، إنّما علَيكُم إقامةُالسُنَّةِ، فلا تشتَغِلُوا بِها عن فرشِكُمْ وحرائِركُمْ؛(2).
اصرار بر متعه نكنيد. بر شماست كه اقامه سنت كنيد. به وسيله متعه، خود را از همسران دايمي بازنداريد....
بنابراين، اسلام مي خواهد نظام خانواده و جذب و انجذاب دايمىِ زن و شوهر را تحكيم بخشد و هرگونه عاملي كه به اين امر لطمه زند، از سر راه بردارد و به همين جهت است كه ازدواج موقت، با دوشيزگان، مشروط به اذن ولي است و هنگامي كه از امام صادق(ع) در اين باره سؤال مي شود، مي فرمايد:.
يُكْرَهُ لِلعَيْبِ عَلي أهْلِها؛(3).
پسنديده نيست، زيرا براي خانواده دختر عيب است.
مي دانيم كه اصل حكم متعه در قرآن كريم، به صورت زير بيان شده است:.
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَ‏آتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَريضَةً؛(4).
هر آنچه اززنان بهره برده ايد، اجرتشان را كه بر شما واجب است بدهيد.
در اين آيه شريفه كلمه (استمتاع) ظهور در ازدواج موقت دارد و در زمان نزول اين آيه نيز ازدواج موقت درميان مردم رواج داشته و قرآن توصيه كرده است كه به اجرتي كه زن و مرد در ازدواج موقت توافق كرده اند، وفا بشود.
در زمان پيامبر و مدت ها بعد از رحلت ايشان، ازدواج موقت در ميان مسلمين رايج بود تا اين كه خليفه دوم با تأكيد و تصريح به اين كه در زمان پيامبر خدا حلال بود، تحريم كرد و گويا نظرش اين بود كه از ولايت و حاكميت خود استفاده كرده، به عنوان ثانوي و به حكم ضرورت از آن نهي و منع كند و پرواضح است كه عناوين ثانويه و ضرورت، نمي تواند دليل بر حرمت دايمي باشد، ولي اهل تسنن، بدون توجه به جهت صدور حكم، اين تحريم را دايمي تلقي كردند و هنوز كه هنوز است، آثار ناگوار اين طرز تلقي دامنگيرشان است.
اكنون نمي خواهيم درباره اين كه آيا واقعاً نظرش تحريم به عنوان ثانوي بوده يا نه و آيا حاكم، چنين ولايتي دارد يا ندارد، بحثي كنيم.
آنچه مسلم است، اين است كه اگر هم نظر خليفه، تحريم ازدواج موقت از لحاظ ضرورت و به عنوان ثانوي بوده، امامان معصوم ماه ضرورت را در جهت حليت و مشروعيت آن مي ديده و تصريح فرموده اند كه:.
ما كانَتِ الْمُتْعَةُ إلاّ رَحْمَةً رَحِمَ اللّهُ بِها أمَّةَ مُحَمَّدٍْ لَولا نَهْيُهُ عَنْها ما احْتاجَ إلي الزِّني إلاّ شفاً؛(5).
متعه، نسيم رحمت است كه خداوند بر امت محمدْ وزيده و اگر وي از آن نهي نمي كرد، هيچ كس محتاج زنا نبود مگر افراد بدبخت.
البته اين احتياج، طبيعي نيست كه مجوز زنا باشد، بلكه طبق بعضي از روايات، زاييده شقاوت و انحراف است و شبيه احتياجي است كه شخص معتاد، به الكل يا هروئين دارد.
مي بينيم كه لحن ادله تشريع ازدواج موقت، نمايانگر گشايش راهي در تنگناهاي زندگي است و چنين به نظر مي رسد كه ازدواج موقت، برزخي است ميان تجرد و تأهل.
در تنگناي تجرد و عدم امكان تأهل، چه بايد كرد! قبلاً هم گفته ام: جواني كه مي خواهد دو سال دوره سربازي را بگذراند، چه كند جواني كه مي خواهد در ديار غربت تحصيل علم و تخصص كند، چه چاره اي بجويد! در مسافرت هاي دور و دراز، كه در دنياي امروز، كم هم نيست، چه علاجي براي غرايز جنسي زنان و مردان، بايد انديشيد!.
در اين حالات، نه تجرد قابل تحمل است و نه تأهل. پس بايد حد وسط و برزخ ميان آن دو انتخاب شود و زن و مرد با تعيين مدت و مهر با يكديگر ازدواج كنند و پس از پايان مدت، اگر زن به مرحله يائسگي نرسيده است عده نگاه دارد. در صورتي كه باردار است، بايد تا وضع حمل، عده نگاه دارد و كودكي كه از آنها به دنيا مي آيد، تمام احكام و حقوق خود را بر والدين دارد. اگر باردار نيست، در صورتي كه عادت ماهانه نمي بيند، تا چهل روز در عده شوهر است و در صورتي كه عادت ماهانه مي بيند، بايد صبر كند تا دوبار حيض شود.(6).
البته، با توجه به اين كه فلسفه ازدواج موقت، رفع ضرورت و نياز است، بهتر اين است كه زن و مرد، از انعقاد نطفه جلوگيري كنند و خود را به مسؤوليت هاي طولاني بعدي گرفتار نسازند. با اين حال، اين نيز به خواست خود آنها بستگي دارد و جنبه الزام و اجبار ندارد.
در يكي از روايات از جابربن عبدالله انصاري و سلمة بن اكوع، نقل شده است كه: در يكي از لشكرهاي اسلام، (در حال جنگ يا آماده باش) بوديم. پيامبر خدا نزد ما آمد و فرمود:.
إنَّهُ قَدْ اُذِنَ لَكُمْ أنْ تَتَمَتَّعُوا فَاسْتَمْتِعُوا؛(7).
به شما اجازه داده شده است كه متعه كنيد. بنابراين، مي توانيد متعه بگيريد.
اين روايت نيز نمايانگر يكي از تنگناهاي زندگي است ومعلوم مي شود كه سپاهيان اسلام كاملاً درمضيقه بوده اند، به خصوص كه معمولاً سپاهيان، جوانان مجرد يا تازه داماد هستند و تجرد، مشكل بزرگ زندگي آنهاست و آن توصيه اي كه اسلام در مورد روزه گرفتن جوانان مجرد و شكستن موج شهوت دارد، در ميدان نبرد - كه بايد نيروها بيشتر باشد - عملي نيست و بنابراين، در صورت امكان متعه، تنها راه خروج از دشواري همين است.
ساچيكوموراتا نيز به اين حقيقت توجه كرده است و در كتاب خود مي نويسد:.
اين گونه افراد نومسلمان، وقتي در ميدان جنگ بودند، چه وضع و حالتي داشتند طبيعت بشر بر آنها حكم مي كرد و حالت مادي نيز بر آنها حاكم بود؛ پس واجب بود براي چنان اوضاع و شرايطي ازدواج موقت تشريع شود تا اشكالات آنها رفع گردد و تكاليف زوجيت را ازدوش آنها بردارد.
بدين جهت، نكاح متعه تشريع شد... و آن به دليل اين بود كه لشكر، احتياج به جواناني داشت كه داراي زن و فرزند نبودند و نمي توانستند ازدواج دايم كنند و از جهت ديگر معقول نبود در چنان حالت به آنها گفته شود كه براي جلوگيري از شهوت، روزه بگيرند، زيرا به هيچ وجه در ميدان جنگ، ضعف لشكريان صلاح نبود؛ بنابراين، علت تشريع متعه، عبارت از اين وضع خاص و حالت فوق العاده بود.(8).

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 27 تیر 1391  12:04 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به: مُتعه، يك ضرورت اجتماعى

 علت يا حكمت.


در اين جا لازم است به يك مطلب اساسي و اصولي توجه شود كه ممكن است در بحث هاي ديگري از قبيل بحث طلاق و تعدد زوجات نيز مفيد واقع شود و آن اين كه:.
از قراين و شواهد روايي و اجتماعي معلوم مي شود كه تشريع حكم متعه، از سوي قانونگذار اسلام، با توجه به رفع مشكلات افراد مجرد و جلوگيري از خطرات انحراف بوده و در خود قرآن نيز بعد از آن كه تجويز كرده است كه در صورت عدم تمكن نسبت به ازدواج دايم، با زنان آزاد، يا زنان غير آزاد زناشويي كنند و همچنين تجويز ازدواج موقت، مي فرمايد:.
يُريدُ اللّهُ أنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الإنْسانُ ضَعيفاً؛(9).
خداوند مي خواهد كه به شما تخفيف دهد و انسان، ضعيف آفريده شده است.
با دقت در مجموع آيات 24 تا 28 سوره نساء استنباط مي شود كه: از نظر اسلام، اساس اين است كه مردان به طور دايم، با زنان آزاد، ازدواج كنند؛ اما اگر ضرورتي پيش آيد، با يك درجه تخفيف، انسان مجاز مي شود كه با زن غير آزاد، ازدواج كند يا به ازدواج موقت روي آورد.حال سؤالي كه در اين جا قابل طرح است، اين است كه آيا اين ضرورت، علت جواز ازدواج موقت است يا حكمت آن.
اگر علت باشد، حكم بر همان محور دور مي زند و در غير مقام ضرورت، ازدواج موقت، جايز نيست و اگر حكمت باشد، حكم بر آن محور نمي چرخد و بنابراين، براي كسي كه اضطرار هم ندارد، ازدواج موقت جايز است.
نظير همين مطلب را در طلاق و تعدد زوجات نيز مي توان مطرح نمود كه به خواست خدا در جاي خود بحث خواهيم كرد.
در روايات، دليل محكمي كه ما را قانع كند كه ضرورت، علت حكم است، وجود ندارد و مي بينيم كه سيره مسلمين نيز بر اين نبوده و احياناً به منظور ايجاد محرميت، از متعه استفاده شده است و در روايات نيز آمده است كه: اصرار بر متعه نكنيد و به وسيله متعه، خود را از همسران دايم باز نداريد و بالاخره، علي رغم خودداري اهل تسنن، اقامه سنت نيزمسأله اي است.
در قانونگذاري معمولاً چنين وضعي پيش مي آيد؛ يعني امري حكمت به وجود آمدن قانوني مي شود كه تعميم پيدا مي كند و در موارد ديگر نيز از آن قانون استفاده مي شود. مانند اين كه قوه مقننه قانوني بگذراند كه دولت براي كمك به خانواده هاي محروم، گوشت را به قيمت ارزان تري به مردم بدهد و مازاد قيمت را از بيت المال بپردازد و به اصطلاح، يارانه بدهد. راست است كه اين كار، به منظور تسهيل و تخفيفي است بر خانواده هاي محروم و كم درآمد، منتها خانواده هاي متوسط و پردرآمد نيز از آن استفاده مي كنند؛ اما جا دارد كه آنها از اين قانون، سوء استفاده نكنند و بگذارند فقط همان طبقه بهره مند شوند و آنهايي كه متمكن هستند خود را كَلِ‏ّ بر دولت و بيت المال نسازند.
در مسأله مورد بحث ما نيز يك ضرورت، حكمت اين شده است كه قانون ازدواج موقت از سوي خداوند اعلام شود. از اين قانون، همه مي توانند استفاده كنند، اما بهتر است كه هر كسي خود را مورد سؤال قرار دهد كه آيا براي او هم ضرورتي وجود دارد كه به سراغ ازدواج موقت برود يا نه!.
خلاصه، اگر هدف از ازدواج موقت، تنوع طلبي و چشيدن زنان گوناگون است، كار حرامي نيست، بلكه حلال است، اما حلال مذموم و منفور! و اگر هدف، رفع ضرورت و فرونشاندن عطش و گريز از زنا و گناه است، حلال است و حلال ممدوح!.
از آن جا كه در صدر اسلام با عنوان شدن مساله تحريم، وضعي پيش آمد كه ممكن بود يك حكم خدا به طور كلي به دست فراموشي سپرده شود، يك انگيزه ديگر نيز بر انگيزه اصلي افزوده شد و آن اين كه: افراد متعه كنند، براي اين كه ترك متعه سنت نشود و قبحي كه بعضي براي آن در يك جو سازي افراطي به وجود آورده بودند، از بين برود.
امام صادق(ع) فرمود:.
من نمي پسندم كه مردي بميردويكي ازبرنامه هاي پيامبرخدا را به جاي نياورد.
پرسيدند: پيامبر خدا متعه كرد فرمود: آرى.(10).
وانگهى، وقتي اسلام، تمام كوشش خود را از لحاظ برنامه ريزي زندگي خانوادگي و مسائل تربيتي و اخلاقي متوجه تحكيم خانواده و دوام و بقاي آن كرده، چگونه ممكن است به گونه اي با مسأله ازدواج موقت برخورد كند كه نتيجه اش سست شدن پايه هاي خانواده و ايجاد دافعه ميان زوجين باشد!.
اسلام براي دلبستگي هاي زن و شوهر به يكديگر زمينه ساز است و براي پيدايش گريز و بي ميلي در ميان آنها مانع است و به همين جهت، رهبر بزرگوار اسلامْ فرمود:.
هر گاه يكي از شما متوجه زني زيبا بشود، بايد به سراغ همسر خود برود و نياز و هيجان خود را دفع كند كه در واقع، هر دو يكي هستند.
يكي پرسيد: اگر همسر ندارد، چه كند فرمود: چشم به آسمان بيندازد و از فضل خداوند، سؤال كند.(11).
به يقين، افسار گسيختگي درمتعه، سوء استفاده از قانون متعه و زمينه ساز پاره شدن رشته علاقه و دلبستگي زن و شوهر و به سردي گراييدن روابط زوجين است و هرگز اسلام چنين چيزي نمي پسندد.

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 27 تیر 1391  12:04 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به: مُتعه، يك ضرورت اجتماعى

 اختلافات خانوادگي.


اگر كسي هميشه سالم باشد و گه گاه به زكامى، تب و سردردي مبتلا نشود، قدر سلامت نمي داند و در حفظ آن نمي كوشد.
اگر انساني به خطر نيفتد، قدر آسايش و آرامش را نمي داند و داستان او داستان غلامي است كه وقتي سوار كشتي شد، شروع به داد و فرياد كرد و سرنشينان كشتي را ناراحت ساخت. حكيمي دستور داد كه: او را به دريا بيفكنند و چون در آستانه غرق شدن و خفگي قرار گرفت دستور داد بيرونش كشند. از آن پس بي سروصدا و آرام در گوشه كشتي خزيد و دم بر نياورد!.
فراز و نشيب هاي زندگي و بيماري ها و تندرستي ها و غم وشادي ها براي جامعه و فرد، سازنده است. خانواده هم نمي تواند يك نواخت باشد. آن خانواده اي كه همواره توفان زده اختلافات و كشمكش هاست، نه محيط جذب و انجذاب، بلكه محيط دفع و اندفاع است و (عدمش به ز وجود!) و آن خانواده اي كه در آن هيچ گونه انتقاد و بحث و مشاجره اي وجود ندارد، محيط تفاهم كامل نيست و حتماً طرفين قضيه، هر چه عقده دارند، در دل نگاه مي دارند و دردها و رنج ها را بروز نمي دهند و در موارد اعتراض و انتقاد، مهر سكوت بر لب مي زنند و گلايه ها و شكوه ها را همچون آتشي زير خاكستر پنهان مي سازند، تا كي شعله كشد و همه چيز را در كام خود بسوزاند!.
بعضي از دانشمندان روان شناس معتقدند كه اگر در محيط خانواده، گه گاه جرّ وبحثي ميان زن و شوهر باشد، مفيد است و زندگي را از يك نواختي نجات مي دهد و عقده اي در دل كسي باقي نمي ماند و زمينه براي تفاهم و همفكري و هماهنگي بيشتر فراهم مي شود و طرفين، بهتر مي توانند با همزيستي مسالمت آميز و بلكه عشق آميز، زندگي كنند و يكديگر را درك نمايند.
واقعيت نيز همين است، سخن از اين است كه دو انسان، يكديگر را درك كنند. مسلماً هيچ انساني فاقد نقطه هاي ضعف روحي و عاطفي و اخلاقي نيست. اگر بناست دو انسان به درك كامل يكديگر برسند، حق اين است كه همه نقطه هاي مثبت و منفي و جنبه هاي قوت و ضعف يك شخصيت، به ظهور و بروز برسد تا براي ديگري معلوم شود كه اين انسان، چند درصد قابل اعتماد و دوست داشتني و جذب شدني است.
بنابراين، پوشاندن عقده ها وگله ها و گلايه ها و اعتراض ها و انتقادها، حل مشكل نمي كند، بلكه مولد اشكال است. بهتر اين است كه شخصيت هر كسي آن گونه كه هست، براي ديگري عريان و آشكار گردد و آن ديگري نيز، در برابر هر چه قبول ندارد، بي تحملي خود را عريان و آشكار سازد تا تلاقي نظرها و سليقه ها پيش آيد و حد گذشت و سخت گيري هر يك ظاهر گردد و هر كدام بتواند خود را آن گونه كه براي همزيستي لازم است، بسازد.
خواننده گرامي توجه دارد كه ما مسأله را دو جانبه مطرح مي كنيم نه يك جانبه. نمي خواهيم به يكي بي اندازه ميدان بدهيم و ديگري را خفه و خاموش كنيم.
مي خواهيم بگوييم: محيط خانواده، نبايد محيط قلدري و حاكميت مطلق مرد يا زن باشد. بايد هركس بتواند در برابر نقطه هاي ضعف ديگري اظهار نظر و انتقاد و اعتراض كند و ديگري نيز حق دفاع داشته باشد؛ اما هر دو بايد توجه داشته باشند كه اين را مقدمه درگيري ها و انتقامجويي هاي طولاني قرار ندهند، بلكه زمينه ساز تفاهم ها و آشتي هاي بهتر و عميق تر و همه جانبه تر باشد.
لطف زندگي در جنگ و كشمكش طولاني نيست، بلكه در صفا و صميميت طولاني است. زن و مرد بايد خود، راز آسايش و آرامش را درك كنند و با توقعات غير معقول، زندگي را به كام خود و ديگري تلخ ننمايند.
جالب اين است كه بسياري از زن ها و شوهرها، در ضمن جر و بحث هاي طولاني توجه دارند كه بايد آشتي كنند و در عين حال، آن چنان تاخت و تاز مي كنند كه گويي هرگز نبايد به يكديگر روي آورند. شايد فرخي شاعر به همين درد گرفتار بوده كه مي گويد:.

آشتي كردم با او پس از جنگ دراز.

هم بدين شرط كه ديگر نكند با من ناز.

 


زن ها بايد بدانند كه اگر جهاد مرد در سنگرها و جبهه ها و حمله ها و دفاع هاي هوايي و زميني و دريايي است، جهاد آنها در سنگر مقدس خانواده، كوشش و تلاش در راه هر چه بهتر شوهرداري كردن است؛ زيرا امام موسي كاظم(ع) فرمود
:.
جِهادُ المَرْأَةِ حُسْنُ التبَعُّلِ؛(12).
جهاد زن، نيكوشوهرداري است.
در عين حال، اگر روزي ايجاب كرد اين حق براي او محفوظ است كه براي دفاع از مكتب و مبارزه با ظلم و استكبار، سلاح بر كف گيرد و جان بازي كند.
زن ها فكر نكنند امروز بيدار شده اند و براي دفاع از حقوق خويش حرف هاي تازه اي مي زنند كه گذشتگان نزده اند، بلكه درصدر اسلام هم زنان مسلمان و روشنفكري بودند كه خدمت پيامبرْ مي رسيدند و حرف هاي خود را مي زدند و جواب مي گرفتند.
اسماء دختر يزيد، خدمت پيامبر آمد و خود را نماينده زنان ديگر معرفي كرد و مطالب و اشكالات خود را اين گونه توضيح داد:.
خداوند تو را به پيامبري مبعوث كرد و ما ايمان آورديم. ما زن ها در خانه ها نشسته ايم و خواسته هاي شما مردان را برآورده مي كنيم و فرزند مي زاييم و شما مردان به نماز جمعه و جماعت و عيادت بيماران و تشييع جنازه و حج پياپي و بالاتر از همه جهاد در راه خدا، بر ما برتري يافته ايد. در غيبت شما اموالتان را حفظ مي كنيم و لباستان را آماده مي سازيم و فرزندانتان را تربيت مي كنيم؛ آيا در اجر با شما شريك نيستيم.
پيامبرْ رو به اصحاب كرد و فرمود:.
آيا هرگز در مسائل و مشكلات دينى، سخني بهتر از اين از زني شنيده بوديد!.
اصحاب عرض كردند: گمان نمي كرديم زني اين گونه سخن بگويد.
سپس رهبر عالي قدر اسلام متوجه او شد و فرمود:.
برو به زن ها بگو: اگر شما در برابر همسرانتان، وظيفه همسري را خوب انجام دهيد و در پي خشنود ساختن آنها باشيد و در راه جلب موافقت آنها كوشش كنيد، با همه اينها برابري مي كند.
اسماء در حالي كه تكبير و تهليل مي گفت، خوش حال از پيش پيامبر رفت.(13).
اين حقيقت را هم مردها بايد توجه كنند، هم خود زن ها كه در وجود زنان آنچه اصالت دارد قهرمانيگري درميدان هاي جنگ و سياست و ورزش و... نيست، بلكه آنان از ديدگاه اسلام (ريحانه) زندگي هستند و همچون گل هاي زيبا لطافت و طراوت دارند و اين لطافت و طراوت را نمي شود به دست توفان هاي متداوم اختلاف و مشاجره و ضرب و جرح، سپرد كه: جاي گل در گلدان و در محفل انس و صفاست.
به سخن اميرمؤمنان(ع) بينديشيم كه فرمود:.
إنَّ المَرْأةَ رَيْحاَنَة وَلَيْسَتْ بِقَهْرَمانَةٍ؛(14).
زن در گلزار زندگى، گل است، نه قهرمان.
اشاره كرديم كه اگر ضرورت ايجاب كرد، همين كه لطافت و طراوت گل را دارد، در جاي خود قهرمانيگري هم مي كند و همچون جميله پوپاشاي الجزايري و صدها زن مجاهد و فداكار ديگر، در عرصه مبارزات رهايي بخش، قدم به پيش مي گذارد و افتخارآفريني مي كند.(15).
اما پرواضح است كه هرگز نبايد اصل را فداي فرع كرد و هرگز مردي نبايد به دليل قدرت جسمي و بعضي جنبه هاي ديگر، از ارزش و اعتبار گلي كه در بوستان خلقت، به نام زن و همسر و مادر و شريك زندگي با يك دنيا طراوت و لطافت روييده و شكفته است، بكاهد و او را اسير مشت و سيلي و لگد و حربه هاي شكننده و جراحت بار كند.
به راستي كه آيين اسلام، دقيقاً به ويژگي هاي زن توجه دارد و به مردان هشدار مي دهد كه مبادا اين گوهر لطيفي كه وسيله دلگرمي و دلخوشي و صفاي زندگي شماست و بي او هيچ و پوچيد، تضييع كنيد و رسالت آسماني او را در تحكيم و استوارماندن خانواده، فراموش نماييد.
همه اين ويژگي ها در سخن جاودانه و حكيمانه پيامبر اسلامْ نهفته است كه فرمود:.
إنَّما المَرأةُ لَعِبَة مَنِ اتَّخَذَها فَلايُضَيِّعها؛(16).
زن در محيط خانواده وسيله دلخوشي استمبادا كسي كه او را مي گيرد، ضايعش كند.
شرم آور است دستي كه بايد به نشان هماهنگي و صفا و صميميت، در دست و گردن ديگري باشد، سيلي هاي گيج كننده و مشت هاي كوبنده و شكننده بزند!.
احمقانه است كه دستي در برابر شريك زندگي خود گاهي مظهر قهر و خشم و زنندگي و كوبندگي و شكنندگي باشد و گاهي در دست و در گردن او - ولابد براي ارضاي يك جانبه غريزه جنسي خود! - به لطف و نوازش بپردازد!.
پيامبر خدا از اين گونه مردم تعجب مي كند و مي فرمايد:.
كَيْفَ تُعانَقُ المَرْأةُ بِيَدٍ ضُرِبَتْ بِها!(17).
چگونه دستي كه زن را زده است، به گردن اوحلقه مي شود!.
يا مي فرمايد:.
أيَضْرِبُ أحَدُكُمُ المَرْأةَ ثُمَّ يَظَلُّ مُعانِقَها!(18).
آيا همسر خود را مي زنيد و بعد با او دست به گردن مي شويد!.
مگر نه قرآن مجيد مي فرمايد:.
فَإنْ أطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عََلَيْهِنَّ سَبيلاً؛(19).
اگر زن ها شما را اطاعت كنند، براي اذيت آنها بهانه جويي نكنيد.
بايد حدود وظايف و مسؤوليت هاي هر يك مشخص شود، تا اگر تخلف كرد، قابل مؤاخذه و تعقيب و حتي تنبيه باشد.
اكثر اختلافات خانوادگى، مخصوصاً اگر از جانب مرد باشد، نتيجه توقعات و انتظاراتي است كه از حدود وظايف و مسؤوليت هاي هر يك خارج است.
اگر انسان به پرونده هاي دادگاه ها نظري بيفكند، متوجه مي شود كه بيشترِ شكايات زنان از مردان، به خاطر ندادن نفقه و تخلف از وظايف شوهري است و به ندرت اتفاق مي افتد كه مردي از زني شكايت داشته باشد كه وظايف لازم خود را انجام نداده است.
زن چه وظايفي دارد حدود اين وظايف چيست قرآن در يك جمله با معرفي زنان صالح، حد و مرز وظايف آنها را مشخص كرده و مي فرمايد:.
فَالصّالِحِاتُ قِانِتِات حِافِظِات لِلْغَيْبِ؛(20).
زنان صالح، در برابرشوهران مطيع و متواضعند و در غياب آنها حافظ مال و ناموس آنهايند.
زن شايسته از نظر قرآن، زني است كه در برابر شوهر (قانت) يعني در آنچه مربوط به وظايف (زناشويى) است و نه چيزهاي ديگر، مطيع و متواضع است. چنين زني در غياب شوهر، بستر و خانه و ثروت او را در معرض دستبرد خائنان قرار نمي دهد.

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 27 تیر 1391  12:06 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به: مُتعه، يك ضرورت اجتماعى

 اگر در خارج از اين محدوده، مرد از زن توقعاتي دارد و زن نمي خواهد يا نمي تواند برآورده سازد، نبايد تحميل و اجبار كرد. در اين جا مرد حق قدرت نمايي و شكايت كردن و پرونده سازي ندارد. چرا با توقعات بي جا انساني را پريشان و محيط زندگي را صحنه نبرد و كشمكش سازيم! اگر هر كسي به وظيفه خود عمل كند و هر كسي مواظب باشد كه توقعات خود را در حدي كه وظيفه و تكليف ايجاب مي كند، محدود سازد، زندگى، آرامش بخش خواهد بود؛ آن وقت است كه هر كسي قدر گذشت و فداكاري و ايثار ديگران را مي داند و از جان و دل سپاسگزار است.

ما مي گوييم: زن فداكاري كند؛ مادري كند؛ در زندگي مشترك خانوادگي هر چه در توان دارد، به كار بيندازد و هرچه بهتر، مايه دلگرمي و سربلندي و اطمينان و آسايش شوهر باشد؛ اما مي گوييم: مرد هم بايد بداند كه اينها در قلمرو وظيفه و تكليف و مسؤوليت زن نيست. قرآن وظيفه او را محدود كرده است به آنچه گفتيم. بنابراين، اگر زن فداكاري مي كند، خود را طلبكار او نداند و اجرش را ضايع نكند و اگر فداكاري نكرد، جار و جنجال راه نيندازد و با قهر و غضب و تهديد و ضرب و جرح و پرونده سازى، او را به آنچه وظيفه اش نيست، مجبور نسازد.مرد بايد بداند كه در اين زندگي مشترك و در اين پيوند مقدس، كتاب آسماني اسلام دو وظيفه بر دوش او نهاده و حق هم همين است:.

1. انفاق هزينه زندگي زن در حد متعارف و معمول.

قرآن كريم مي فرمايد:.
الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَبِما أنْفَقُوا؛(21).
مردان تكيه گاه زنانند. به خاطر اين كه خدا بعضي را بر بعضي برتري داده و به خاطراين كه مردان انفاق مي كنند.
واژه (قوّام) در زبان عربي مبالغه (قيّم) است و قيّم به كسي گفته مي شود كه به رفع حوايج زندگي ديگري قيام مي كند و از آن جا كه هم در جامعه و هم در خانواده، به واسطه نيرومندي بيشتر، مسؤوليت هاي سنگين تري بر عهده مردان گذاشته شده است قوام و قيم شده اند.

2. حسن معاشرت و رفتار.

قرآن مجيد به مردان چنين دستور مي دهد:.
وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ؛(22).
با زنان، به (خوبى) معاشرت كنيد.
قبلاً گفته ايم كه: مقصود از (معروف) پسنديده و نيكوست و هدف اين است كه در جامعه اسلامى، نيكي ها معروف و شناخته و بدي ها، منكر و ناشناخته باشد.
در نظام زندگي اجتماعي و خانوادگى، همه بايد نفع برسانند. معروف و پسنديده، در اين نظام اين است كه هرعضوي همان طور كه نفع مي رساند، نفع هم بگيرد و اصالت و استقلال هيچ كس فداي اصالت و استقلال ديگري نشود.
هنگامي كه قرآن از بعضي از سنت هاي ناپسنديده عربي در مورد زنان، از قبيل به ارث گرفتن آنها و زير فشار گذاشتن آنها براي آن كه از مهريه خود چشم بپوشند، سخن مي گويد، خاطر نشان مي فرمايد كه:.
(
بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ.)(23) يعنى، شما زنان و مردان همه اعضاي يك پيكريد و همه به يكديگر نياز داريد و هيچ يك از شما نمي تواند اصالت و استقلال و فرديت ديگري را فداي اصالت و استقلال و فرديت خود سازد.
وَكَيْفَ تَأخُذُونَهُ وَقد أفضي بَعْضُكُم إلي بعض وَأخَذنَ مِنْكُم مِيثاقاً غليظاً؛(24).
وچگونه آن را مي گيريد، در صورتي كه شما به يكديگر رسيده (ويگانه شده ايد) و زنان از شما پيماني استوار گرفته اند (و نبايد به يكديگر ضرر بزنيد).
اكنون، هم چارچوب وظايف مرد مشخص است و هم چارچوب وظايف زن. ما باز درباره اين كه معاشرت مرد در محيط خانواده با همسر چگونه بايد باشد و نيز وظايف متقابل آنها به تفصيل بحث مي كنيم. اين جا مي خواهيم ملاك ها و معيارها را مشخص كنيم تا جلوِ آن گونه اختلافاتي كه زاييده توقعات بي جاست گرفته شود و هركس به وظايف خود آشنا باشد و تخلف نكند و نيز با وظايف ديگري آشنا باشد و توقع اضافي نداشته باشد.
قبل از اين كه درباره كيفيت رفع اختلاف و روش به راه آوردن زن و شوهر براي اداي وظايف خويش، سخن بگوييم، تذكر يك نكته قرآني به همه مردان را لازم مي دانيم و آن اين است كه: حسن معاشرت با زنان، به قدري دامنه اش وسيع است كه حتي اگر در دل نسبت به همسر خويش احساس كراهتي هم بكنند، نبايد در رفتارِ آنها تأثيري بگذارد.
قرآن در اين باره مي فرمايد:.
فَإنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسي أنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً؛(25).
اگر همسرانتان مورد كراهت شما باشند، بايد توجه داشته باشيد كه ممكن است چيزي را نپسنديد و خدا در همان چيز، خير فراوان قرار دهد.
اين جاست كه خدا در چنين مواردي توصيه به حسن معاشرت كرده و وعده خير فراوان مي دهد.

چگونگي رفع اختلافات خانوادگي.


اختلافات و مشاجرات و دعواهاي متداوم، براي پيكر خانواده، بيماري است و لازم است بيماري را هم از نظر پيشگيري مورد بحث قرار دهيم و هم از نظر درمان.
گفتار پيش بر محور پيشگيري اختلافات دور مي زد. اكنون مي خواهيم شمه اي نيز درباره كيفيت رفع اختلاف و درمان سخن بگوييم؛ توجه به وظايف و مسؤوليت هاي خود و طرف مقابل و محدود كردن توقعات به آنچه وظيفه ديگري است، نه تنها عامل جلوگيري از بروز اختلاف، بلكه عامل رفع اختلاف نيز هست.
مبارزه با هواي نفس و خودخواهي و غرور و خودپسندى، نه تنها جلو بروز اختلاف را مي گيرد، بلكه مي تواند اختلافات موجود را هم به صلح و آشتي و تفاهم تبديل كند.
گاهي چنين است كه هر يك از طرفين، از ديگري انتقاداتي دارد و هيچ يك نيز حاضر به پذيرفتن انتقادات ديگري و برداشتن گامي در جهت تفاهم و توافق نيست.
گاهي چنين است كه يكي از زن و شوهر، از انجام وظيفه خود تخلف مي ورزد، يا زن از اطاعت همسر در محدوده امور زناشويي سرباز مي زند و حاضر نيست طبق گفته قرآن در برابر همسر خويش (قانت) باشد و يا در غياب او حافظ مال و ناموسش باشد. و يا مرد، از دادن نفقه و حسن معاشرت، خودداري مي كند.
گاهي نيز چنين است كه هر يك از طرفين با سعه صدر، به تذكرات و انتقادات ديگري توجه مي كند و با صداقت و صميميت، مسائل و مشكلات را حل مي كنند و نيازي به هيچ گونه توصيه و اقدامي از هيچ ناحيه اي نيست.
يكي از حالاتي كه شديداً مورد توجه قرآن مجيد است و بايد براي آن چاره انديشي شود، حالت (نشوز) زنان در زندگي خانوادگي است. اين حالت، نقطه مقابل (قنوت) است. گفتيم: زن (قانت) زني است كه در محدوده زناشويى، در برابر شوهر، مطيع و متواضع است. بنابراين، زن (ناشزه) زني است كه در همان محدوده، به عصيان و سركشي روي مي آورد.
قرآن مجيد، از مردان خواسته است كه سعي كنند طبيبانه، در صدد علاج برآيند و گرمي و جذابيت را به كانون خانواده بر گردانند و در اين راه، استفاده از چند تاكتيك را تجويز و توصيه كرده است.
در اين باره مي گويد:.
وَالهتي تَخِافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي المَضِاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ؛(26).
زناني كه از نافرماني آنها بيم داريد، موعظه كنيد و آنها را در بسترها ترك كنيد و بزنيد.
در حقيقت، قرآن مجيد توصيه فرموده است كه از تاكتيك هاي سه گانه موعظه و بي اعتنايي به آنها در بستر خواب و زدن استفاده شود.
به كار بردن اين تاكتيك ها تدريجي است. در درجه اول بايد مرد سعي كند از راه ارشاد و موعظه، زن را به راه آورد؛ اگر اين تاكتيك مؤثر واقع نشد به تاكتيك دوم و سوم، روي مي آورد.
مقصود از رها كردن زن در بستر خواب كه دومين تاكتيك است و در صورت عدم تأثير موعظه و اندرز، به كار گرفته مي شود، چيست.
يك احتمال، ترك همخوابگي است و احتمال دوم، اين است كه بدون ترك همخوابگى، مرد در بستر نسبت به زن بي اعتنايي كند و او را مورد بي مهري قرار دهد؛ البته احتمال دوم با توجه به كلمه (مضاجع) قوي تر است.
طبيعي است كه اين تاكتيك ها همه مقدمه آشتي و جذب و انجذاب است و نبايد به صورتي عمل شود كه به جاي جذب و انجذاب، دافعه و گريز، حاكم گردد.
زبان موعظه بايد زباني شيرين و لحن آن بايد لحني دل نشين باشد. موعظه كننده، حتماً بايد ثابت كند كه دلسوز و امين و خيرخواه است و تسليم هواي نفس و اغراض و مقاصد شيطاني نيست.
مردي كه از اول او را موظف كرده اند كه واعظ باشد، چگونه قابل قبول است كه بلافاصله از او بخواهند كه به (قهر تمام عيار!) روي آورد و اقدام به ترك همخوابگي كند!.
مگر در زندگي زناشويي قاعده صحيح اين نيست كه مرد مظهر احسان باشد!.
آيا بهترين نوع احسان اين نيست كه اگر زن مرتكب خطا و جهالتي بشود، مرد با گذشت و بزرگواري در صدد اصلاح او بر آيد! آيا راه اصلاح، دوري كردن و فاصله گرفتن در حدي است كه راه آشتي و الفت باز بماند يا بستن اين راه!.
بهتر است براي اين كه مرد بداند تا چه حد وظيفه او در قبال همسر و تحكيم روابط همسري سنگين است، به سخني از امام صادق(ع) توجه كنيم.
از آن بزرگوار پرسيدند: حق زن بر مرد چيست كه اگر مرد آن حق را به جاي آورد، مظهر احسان باشد.
فرمود:.
يُشْبِعُها وَيَكْسُوها وَإنْ جَهِلَتْ غَفَرَلَها؛(27).
او را سير مي گرداند و بدنش را مي پوشاند و اگر جهالتي كند، او را مورد گذشت قرار مي دهد.
زني كه در برابر شوهر به نشوز روي آورده، گرفتار نوعي جهالت شده است. جهالت را نبايد با جهالت پاسخ داد. مهم اين است كه اشخاصي كه به جهالت روي آورده اند، اصلاح بشوند و راه اصلاح اين نيست كه جهالت را با جهالت پاسخ دهيم. چنين رويه اي هم براي زندگي خانوادگي مضر است و هم براي زندگي اجتماعى. شيريني زندگي خانوادگي و اجتماعى، در تجاذب است نه تدافع. جهالت را با جهالت پاسخ دادن، تدافع است؛ اما پاسخ جهالت با وعظ و ارشاد وحدِاقل قهر - كه همان بي اعتنايي در بستر خواب است - زمينه ساز تجاذب است و اميد مي رود كه با به كار گرفتن اين گونه تاكتيك ها بار ديگر پيوند الفت و وحدت، استحكام يابد و دفع و گريز و نفرت، از كانون خانواده رخت بربندد.
با اين توضيحاتي كه داده شد، در مورد تاكتيك سوم نيز معلوم است كه هدف، اعمال قدرت و درهم كوبيدن جسم نحيف و اندام لطيف زن نيست.
شايد انسان با يك نظر ابتدايي در مورد سومين تاكتيكي كه در قرآن توصيه شده است، فكر كند كه اسلام خواسته است دست مرد را باز بگذارد تا هرگونه بخواهد درباره زن اعمال قدرت كند و با كتك و مشت و سيلي و لگد او را در برابر خود تسليم نمايد، در حالي كه هرگز چنين نيست.
بديهي است كه زدن مراتبي دارد. از يك پس گردني بسيار معمولي و بي درد و رنج گرفته تا مرحله اي كه شخص از حركت بيفتد، ولي نميرد، همه زدن محسوب مي شود. تنها آن وقتي كه شخص بر اثر زدن، قلب و پيكرش از كار بيفتد، ديگر زدن نه، بلكه كشتن گفته مي شود!.
نكته مهم اين است كه حد و مرز زدن را چه كسي بايد مشخص كند آيا مرد حق دارد درباره حد و مرز زدن خودش تصميم بگيرد و پيكر نحيف زن مظلومي كه گفتيم: اسلام، (ريحانه) خلقت و گل زيبا و با طراوت بوستان هستي اش مي داند، آن چنان در زير ضربات شلاق و مشت و لگد و سيلي و چوب درهم بكوبد كه پژمرده و ناتوان و رنجور گردد!.
آيا زدن در چه موردي تجويز شده و آن جا كه تجويز شده، چگونه زدني مراد است! چه كسي بايد حد آن را تعيين كند! شوهر يا مقام ديگرى!.
ما قبلاً گفته ايم كه وجوب اطاعت زن از شوهر و به اصطلاح قرآني (قنوت) زن، صرفاً در محدوده زناشويي است و شوهر حق اين كه او را به جاروكشي و كهنه شويي و آشپزي و لباسشويي و اين گونه كارها وادار كند ندارد. اينها چيزهايي است كه از راه تفاهم و صميميت و همكاري و همفكري و گذشت و ايثار بايد به وسيله خود زن و شوهر حل شود و بنابراين، شوهر در اين گونه امور، حتي حق مؤاخذه زن را هم ندارد، تا چه رسد به اين كه بخواهد قلدري كند و با ضرب و جرح، او را تسليم اراده خود سازد.
مرد بايد بداند كه كلفت يا كنيز به خانه نياورده، بلكه همسر، همكار، همفكر و يار و مددكار به خانه آورده است و از او بايد فقط انتظار (قنوت) و (حفظ) داشته باشد.
بنابراين، تاكتيك هاي سه گانه در محدوده خاص نشوز زن و ترك قنوت است و ربطي به مسائل و اموري كه معمولاً در محيط خانواده، زنان به خاطر همكاري و همفكري و همدلي انجام مي دهند ندارد. اين، پاسخِ سؤال اول.
اما پاسخ سؤال دوم؛ يعنى: حد و مرز زدن تا كجاست.
خوشبختانه، در اين مورد، اين مرد نيست كه هرگونه بخواهد عمل مي كند، بلكه اسلام، اين قدر او را در اين راه محدود كرده كه اگر بگويم: اين گونه زدن ها به نوازش كردن شبيه تر است تا تنبيه بدنى، گزاف نگفته ام.
زدني كه اسلام تجويزكرده، زدني است دوستانه و آشتي انگيز، نه قهر انگيز و رنج و رنجش آور.
وقتي مرد در برابر جهالت زن، حق جهالت كردن ندارد و موظف است كه مظهر احسان باشد، پرواضح است كه دست او براي زدن بسته شده و حق اعمال زور و قدرت مردانه خود را در اين مورد ندارد و بهتر است زور و قدرت خويش را براي جبهه هاي جنگ و دفاع از استقلال ميهن و مكتب نگاه داري كند.
فقهاي ما مي گويند:.
مرد حق ندارد زن خود را طوري بزند كه جاي آن بشكند، يا زخم و جراحت ايجاد شود و حتي رنگ پوست كبود و سرخ بشود.
لازمه اين مطلب اين است كه: اگر مردي زن خود را طوري بزند كه استخوان بشكند يا جاي آن مجروح شود يا كبود و سرخ گردد، بايد قصاص شود يا ديه آن را طبق دستور اسلام به زن بپردازد.
از امام باقر(ع) روايت شده است كه: (إنَّهُ الضَرْبُ بِالسِواكِ‏(28)؛ مقصود، زدن با مسواك است.).
معلوم است كه وقتي مرد براي زدن همسر، از حربه اي چون مسواك بتواند استفاده كند، تا چه اندازه حق اعمال قدرت پيدا مي كند!.
در قرآن راجع به زدن زن داستان شيريني داريم:.
ايوب در آن حالت رنجوري و دردمندي به واسطه شكوه همسرش خشمگين شد و او را كه يگانه پرستار مهربانش بود، از خود راند و سوگند ياد كرد كه اگر بهبود يابد، صد ضربه شلاق به او بزند؛ اما هنگامي كه بهبود يافت، خداوند به او دستور داد:.
وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَلاتَحْنَثْ؛(29).
يك دسته گياه بردار و او را بزن و با سوگند خود مخالفت نكن.
معلوم است كه اين گونه زدن، به نوازش كردن شبيه تر است تا آزردن و ناراحت كردن!.
بدين ترتيب، بايد در برابر عظمت قرآن و رهبران اسلام سرتعظيم فرود آوريم كه در مسأله زدن زنان، عاملي باز دارنده هستند، نه عامل تحريك كننده!.
زني كه مي بيند شوهرش در برابر جهالت او، موعظه و ارشاد مي كند و عكس العمل او در برابر اين جهالت، در صورت عدم تأثير موعظه، يك بي اعتنايي در بستر خواب است و در عين داشتن قدرت، به هيچ وجه حاضر به آزردن جسمي او نيست و همچون ايوب، صبر و بردباري پيشه مي كند، چگونه واكنشي نشان مي دهد!.
يقيناً اگر قابل اصلاح است، با همين تاكتيك ها اصلاح مي شود، و اگر قابل اصلاح نيست، آزردن جسم او نيز دردي را دوا نمي كند و بايد فكر ديگري كرد.
يكي از نويسندگان مصرى، در توجيه مسأله زدن زن گفته است: (بعضي دچار بيماري مازوشيسم - كه در مقابل بيماري ساديسم است - هستند. كسي كه بيماري ساديسم دارد، از آزار ديگران لذت جنسي مي برد و كسي كه بيماري مازوشيسم دارد، از آزار خويش!).
وي مي گويد: (با توجه به اين كه بعضي از زنان به يك بيماري خفيف مازوشيسم مبتلا هستند، قرآن كريم تجويز كرده است كه وقتي موعظه و بي اعتنايي در بستر خواب مؤثر واقع نشد، او را بزنند.).
از وي بايد سؤال كرد: اگر مرد به اين بيماري مبتلا شد، چه بايد كرد! اگر يكي از اينها گرفتار ساديسم شدند، تكليف چيست!.
وانگهى، در صورتي اين خود آزاري زن مي تواند به حال او مفيد باشد كه واقعا مرد، حقِ آزردن جسمي او را داشته باشد، درحالي كه او حتي حق اين كه طوري او را بزند كه جاي آن سرخ شود نيز ندارد.
به علاوه، اگر زن بيمار است، بايد درمان شود و معلوم است كه زدن، درمان بيماري او نيست، بلكه تشديد بيماري است!.
گمان من اين است كه تأثير عاطفي و اخلاقي اين گونه تغييرات، به مراتب بيشتر از اين است كه صريحاً دستور نزدن داده بشود؛ تا تو خواننده گرامى، چگونه بينديشى! اما اگر مرد نتواند با اين گونه تاكتيك ها زن را به راه آورد، چه بايد كرد! اگر خود مرد نيز مقصر باشد و زن هم نتواند با تذكرات، او را متنبه سازد، چاره چيست!.
خلاصه، اگر محبت، جاي خود را به عداوت و گذشت، جاي خود را به شدت عمل و وحدت، جاي خود را به كثرت داد، چه كنيم!.

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 27 تیر 1391  12:06 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به: مُتعه، يك ضرورت اجتماعى

 شقاق به جاي وفاق و سازگاري.


آيا جامعه در برابر متلاشي شدن خانواده ها مي تواند بي تفاوت بماند! آيا محاكم خانوادگي وظيفه دارند گسيختن پيوند زناشويي و دادن اجازه نامه طلاق را اولين يا آخرين اقدام خود قرار دهند.
اگر توجه كنيم كه اسلام، طلاق را به عنوان يك (حلال منفور!) معرفي كرده است به هيچ وجه موافق متلاشي شدن خانواده ها نيست، جواب همه سؤالات فوق روشن مي شود.
خوشبختانه، باز خود قرآن، كليد حل معما را به دست ما داده و در اين مورد فرموده است:.
وَإنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنهما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أهْلِهِ وَحَكَماً مِنْ أهْلِها إنْ يُريدا إصْلاحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما؛(30).
اگر بيم داريد كه در ميان آنها عداوت و دشمني واقع شود، يك داور از بستگان شوهر و يك داور از بستگان زن، مأمور حل اختلافات كنيد؛ اگر مايل به اصلاح باشند، خداوند ميان آنها توافق برقرارمي كند.
در اين دستورالعمل قرآني سه نكته، جلب توجه مي كند:.
1.
داوران بايد از بستگان زن و شوهر باشند تا هم از مسائل خانوادگي آنها اطلاع بيشتري داشته باشند و هم طرح پاره اي از مسائل نزد آنها، به شؤونات خانوادگي صدمه و لطمه اي نزند و زن و شوهر بتوانند سفره دل خود را پيش آنها بگشايند و داوران خانوادگي را در راه حل اختلاف، ياري كنند.
در اين جا تكليف دادگاه هاي خانواده نيز روشن مي شود؛ اين گونه دادگاه ها، در چنين مواردي وظيفه دارند براي حل اختلافات، به داوران خانوادگي متوسل شوند تا در كار خود موفقيت بيشتري داشته باشند.
پيوند عاطفي موجود ميان زن و بستگان و همچنين شوهر و بستگان، نقش مهم و مؤثري مي تواند داشته باشد.
اسلام خواسته است براي التيام دادن ميان زن و شوهر و استوار داشتن بنيان مقدس خانواده، از همه اين جنبه ها استفاده كند و با به ميان كشيدن پاي بستگان زن و شوهر، از همه احتمالات و امكانات، براي رام كردن دو قلب و دو روحي كه از يكديگر گريزان گشته و احياناً نسبت به هم نفرتي پيدا كرده اند، استفاده كند.
با توجه به اين كه اسلام، در تقويت عواطف خويشاوندي نيز نقش مؤثري دارد، بهتر مي توانيم به اهميت داوري هاي خانوادگي پي ببريم.
گاهي زن نسبت به برادر يا خواهر يا يكي از بستگان خود علاقه شديدي دارد و مرد نيز در بين بستگان، فردي را بيشتر دوست مي دارد،اين گونه افراد، خوب مي توانند ميان زن و شوهر آشتي بدهند.
ريش سفيدهاي خانواده ها، هنوز هم در جامعه ما، سخت مورد احترامند. اسلام هم مي خواهد كه اين گونه افراد در ميان فاميل، نقش پيامبر در ميان امت را داشته باشند. به يقين، اينها مي توانند از تجارب و نفوذ كلام خود بهره گيرند و پيوند زناشويي را از پاره شدن حفظ كنند.
2.
درست است كه داوران خانوادگي از نفوذ كلام و تجارب خود در راه حل اختلافات، استفاده مي كنند؛ اما خواست خود زن و شوهر، از هر چيزي مؤثرتر است. وقتي كار زن يا شوهر يا هر دو به مرحله اي رسيده است كه اگر طرف مقابل، خلق و خوي و جمال و كمال و صفاي حوران يا فرشتگان هم پيدا كند، باز احساس علاقه و دلبستگي نمي كند، چه مي شود كرد!.
گاه است كه هر يك از طرفينِ اختلاف، طرف مقابل را با شرايطي حاضر است بپذيرد، اين جاست كه داوران خانوادگي مي توانند ميان آنها ايجاد توافق كنند؛ در حقيقت، زمينه آشتي فراهم است، فقط داوران خانوادگي بايد سعي كنند، زمينه موجود را تقويت نمايند و مورد استفاده قرار دهند.
در اين جا خدا هم كمك مي كند؛ زيرا قرآن كريم مي فرمايد: (اگر زن و شوهر طالب اصلاح باشند، خداوند ميان آنها توافق برقرار مي كند.).
اما گاهي هم هست كه يكي از آنها ديگري راحاضر نيست به هيچ وجه بپذيرد، اين جا ديگر از داوران كاري ساخته نيست و خدا نيز دخالتي نمي كند.
3.
از آن جا كه ممكن است ريش سفيدها و بزرگترها به جاي كوشش در ايجاد تفاهم و توافق سعي كنند به اجبار و تهديد، آنها را رام و مقيد سازند و مخصوصاً چنين احتمالي در مورد بستگان بسيار قوي است، قرآن، رسيدن به آشتي و توافق را منوط به خواست هر دو آنها ساخته و براي هيچ كدام امتيازي قايل نشده و از هيچ يك نيز سلب اختيار نكرده است.
اين خود زن و شوهرند كه بايد طالب اصلاح و آشتي باشند. اصلاح و آشتي تحميلي چه دردي را دوا مي كند!.
همان طوري كه در بستن پيمان زناشويى، زن و شوهر بايد آزادي كامل داشته باشند، در آشتي و خاتمه دادن به جنگ و دعوا و دشمني نيز بايد خودشان، آزادي كامل داشته باشند.
همان طوري كه در بستن پيوند زناشويى، بستگانِ زن و مرد، نقش كدخدا منشي دارند و هيچ كس حق تحميل نظر و عقيده و سليقه خود بر آنها ندارد، در اين مرحله نيز آنها بايد كدخدامنشانه عمل كنند و به هيچ وجه در كار آنها دخالت نداشته و از آنها سلب آزادي ننمايند.
چنين برخوردي با مسأله، يك برخورد صددر صد قرآني و اسلامي است و اگر همه اين تدبيرها بي نتيجه ماند، راهي جز طلاق و متاركه، باقي نمي ماند.


1.روضة المتقين،ج‏8، ص‏478.
2.روضة المتقين،ج‏8، ص‏478.
3.همان، ص‏480.
4.نساء (4) آيه 24.
5.روضة المتّقين، ج‏8، ص‏455.
6.بعضي گفته اند: احوط 45 روز است و همچنين دوبار حيض يا دوبار پاكي هر كدام كه بيشتر است عده نگاه دارد.
7.روضة المتّقين، ج‏8، ص‏455.
8.ازدواج موقت، ص‏79.
9.نساء (4) آيه 28.
10.همان، ص‏507.
11.همان، ص‏345.
12.محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج‏4، ص‏373.
13.همان جا.
14.همان جا.
15.براي شناخت هر چه بهتر قهرمان هاي زنان به دو كتاب: زنان قهرمان و زنان نامدار در تاريخ اسلام، به همين قلم، مراجعه فرماييد.
16.تفسيرالميزان، ج‏4، ص‏373.
17.تفسيرالميزان، ج‏4، ص‏373.
18.تفسيرالميزان، ج‏4، ص‏373.
19.نساء (4) آيه 34.
20.همان جا.
21.نساء (4) آيه 34.
22.نساء (4) آيه 19.
23.نساء (4) آيه 19.
24.نساء (4) آيه 21.
25.نساء (4) آيه 18.
26.نساء (4) آيه 34.
27.روضة المتّقين، ج‏8، ص‏369.
28.تفسير الميزان، ج‏4، ص‏371.
29.ص 38 آيه 44.
30.نساء (4) آيه 35.

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 27 تیر 1391  12:07 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها