به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، شهدا چراغ هدایت یک جامعه هستند. روش ایستادگی آنها در برابر جریانات انحرافی می تواند سرمشق کنونی ما باشد. یکی از این شهدا، سردار شهید سید محمد سعیدجعفری است که توانست راه نفوذ این جریانات را ببندد.
پس از دیری انتظار، آن روز به یاد جد غریبش، حریم سجدهگاه را برای اجابت خون برگزید تا مظلومیت را تمام کند.
□
سالها پیش از آن، در دوازدهم بهمن سال 31 قصرشیرین نظارهگر مولودی از سلالة زهرا(س) بود که رسم صلابت را برای دیار غرب به ارمغان آورد. با چهل واسطه به امام حسن مجتبی(ع) میرسید. پدرش مسئول گمرک خسروی بود، نامش را محمدسعید نهاد. از همان دوران کودکی با بقیه فرق داشت. تیزهوشی و استعداد بالا، او را تا گرفتن دیپلم ریاضی و پذیرش در دورة کارشناسی پیش برد؛ اما آموزههای دینی بیش از هر چیز دیگر برای او اهمیت داشت. در شانزده سالگی در مساجد و جلسات مذهبی به ایراد سخن میپرداخت.
□
خوشسیما بود و خوشسیرت. ایمان و توکل در وجود او امتداد داشت. پشتکار سعید راه نفوذش به هر در بستهای بود؛ حتی در اهل سنت و اهل حق؛ وجاهت خاصی نزد آنان داشت. شخصیتی تأثیرگذار شده بود و کلامش به راحتی شعاع قلبها را درمینوردید. از همان آغاز با مشاهده حرکتهای مروجین مکتبهای انحرافی و موسیونرهای مسیحی، مبلغان بهایی و گروه وحدت نوین جهانی که رهبری آن در کرمانشاه مستقر بود، به مناظره و مبارزه با آنها بهپا خواست و تا میتوانست بذر روشنگری را در میان اقشار مختلف جامعه پاشاند. از اولین فعالیتهای سیاسی او، پخش اعلامیههای حضرت امام(ره) در خرداد 42 بود.
□
شهید امیرسپهبد صیادشیرازی از سعید به عنوان نقطه عطفی در زندگی خویش یاد میکند. او سال 1350 با سعید آشنا شد: «آشنایی من با سعید، آغاز آشنایی من با مربیان دینی بود؛ سعید برای من همچون پلی بود به جهان معرفت و معنویت».
شجاع بود و هراسی از هیچکس نداشت. در سخنرانیها از مبارزه و قیام بر حکومت میگفت. نام او از سال 52 در گزارشهای هفتگی ساواک تکرار میشد. یکسال بعد، فعالیت سیاسی خویش را گسترش داده، در استانهای ایلام، کردستان، همدان و تهران نیز سخنرانی کرد. همان سال ازدواج کرد و سال 54 صاحب فرزندی شد. نام او را محمدصالح گذاشت.
□
در مکتب سعید، شاگردان بسیاری تربیت شدند که وابستگی عمیقی به او داشتند. «شورای یاوری تهیدستان» نتیجه دعوت سعید از علمای بانفوذ، بازاریان و ثروتمندان خیر کرمانشاه برای کمک به فقرا و تهیدستان بود؛ مجموعهای که توانست از مستضعفین دستگیری کند.
ارتباط گسترده و تنگاتنگ سعید با روحانیت و نقش محوری او به عنوان حلقه رابط میان علمای منطقه «جامعه روحانیت مبارز کرمانشاه» را در سال 56 پایهریزی کرد.
همراهی سعید با آیتالله نجومی در ساماندهی و پخش اعلامیههای حضرت امام(ره) توانست آتش انقلاب را در منطقه شعلهور سازد و همین همکاری متقابل بود که در سازماندهی تظاهرات و جلوگیری از انحراف حرکتهای مردمی نقش اساسی را ایفا کرد.
سال 56 آغاز حرکت نظامی در کارنامه سعید بود. هفت گروه نظامی مخفی را تحت آموزشهای تخصصی نظامی قرار داده و مهیای فعالیتهای نظامی کرد. شبکه هفتگانه نظامی او بسیاری از مراکز فساد و مشروبفروشیها را به تعطیلی کشاند و انقلاب را به طرز چشمگیری در منطقه رشد داد. درست همین زمان بود که ساواک او را شناسایی کرده، تحت تعقیب قرار داد.
□
فتنه «سالار جاف» و تعرض چماقداران او به مردم که با سکوت و حمایت شهربانی در شهرهای غربی کشور همراه بود، میرفت تا شعلههای فروزان انقلاب را در منطقه رو به خاموشی نهد که سعید با راهاندازی تحصن بزرگی از علما و بزرگان منطقه، این فتنه را در نطفه خفه کرد. در زمان شکلگیری تحصن، سعید توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. تطمیع ساواک آغاز شد. سعید، پیشنهاد بورس تحصیلی خارج از کشور را نپذیرفت و تحت شکنجه شدیدتری قرار گرفت. در نهایت، سعید دست به اعتصاب غذا زد.
چند ماهی به انقلاب مانده بود که در پی آزادی زندانیان سیاسی، «سعید» نیز آزاد شد. هرج و مرج و ناامنی در پی رهاسازی شهر کرمانشاه توسط شهربانی، مردم را به ستوه آورده بود. سعید با سازماندهی نیروهای خود، کمیتة حفاظت شهری را در اوایل آذر 75 تشکیل داد و کرمانشاه را به چهارده منطقه تقسیم کرد و مساجد را به عنوان پایگاه انتخاب نمود. کار تا آنجا پیش رفت که رادیو مسکو، سقوط انتظامی کرمانشاه و تشکیل نخستین کمیتة حفاظت شهری توسط جوانان شهر را گزارش کرد.
□
تشکیل کمیته حفاظت شهری، ایده خوبی به سعید داد. نیمه دوم آذر همان سال، سعید پایگاهی در ارتفاعات برفگیر «خورین» حد فاصل کرمانشاه و کامیاران راهاندازی کرد و نخستین آموزش نظامی متمرکز نیروهای انقلاب و هسته نخستین مجموعهای که بعدها «سپاه پاسداران» نام گرفت، شکل پذیرفت. سعید در دیماه پایگاه دیگری در منطقه «چقانرگس» حد فاصل کرمانشاه و ماهیدشت راهاندازی کرد و گروه دیگری را به همت «شهید سرگرد علیداد همتی» به عنوان مسئول آموزش نیروها، تحت آموزشهای نظامی قرار داد. نیمة دوم دی، تعدادی از نیروهای آموزشدیده این دو مجموعه برای حفاظت از جان امام(ره) به تهران اعزام شدند.
□
با به ثمر نشستن انقلاب، سعید نیروهای پایگاه خورین و چقانرگس را به اردوگاه پیشآهنگی «خضر زنده» انتقال داده و آنجا را مقر اصلی خود قرار داد که با عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تحت فرماندهی وی فعالیت خود را آغاز کرد. این پایگاه اکنون به نام پادگان شهید منتظری، بزرگترین پادگان آموزشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کشور است.
از دیگر فعالیتهای سعید در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، همکاری با آیتالله جلیلی، آیتالله محمدی عراقی و آیتالله عبداللهی اصفهانی جهت تشکیل دادگاهی برای اجرای حدود و اعمال تعزیرات شرعی بود که هستة اولیة دادگاه انقلاب کرمانشاه شد.
اوایل اسفند 57 سعید به خدمت مراد خویش حضرت امام(ره) رسید و گزارشی از نیروهای آموزشدیده در اردوگاههای خورین، چقانرگس و پادگان خضرزنده را خدمت حضرت امام(ره) ارائه داد و تجهیز تسلیحاتی این نیروها و راهاندازی یک نیروی نظامی مستقل در منطقه و همچنین توجه بیشتر مسئولین به مسائل کردستان را تقاضا کرد. حضرت امام(ره) آقای لاهوتی و سپهبد قرنی را مسئول پیگیری کرد که در نتیجه، آقای لاهوتی برای بازدید از پادگان خضرزنده و اقدامات انجام شده به کرمانشاه سفر کرد.
□
تشدید درگیریها در کردستان و سقوط منطقه شهری سنندج و محاصره پادگان لشکر 28 ارتش به وسیله گروهکها، سپهبد قرنی را واداشت که با تفویض تمام اختیارات به سعید در مورد فرماندهی نیروهای نظامی منطقة غرب، نیروهای تحت امر او را به مدد بطلبد. سعید نیز با استقرار در پایگاه هوانیروز کرمانشاه و هماهنگی عملیات هوایی با پایگاه هوایی نوژه، عملیاتی را در سنندج آغاز نمود و با خاموش کردن آتش نیروهای مهاجم به پادگان لشکر 28 و هلیبرد نیروهایش به داخل آن، نخستین عملیات نظامی انقلاب را در 28 اسفند 57، یعنی تنها 36 روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با موفقیت کامل رقم زد. در این عملیات با به شهادت رسیدن نخستین شهیدان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شهید «امیرشاهرضایی» و برادران شهید «امیر و حسین اشکتلخ» پادگان لشگر 28 و تسلیحات آن از سقوط حتمی نجات یافت و سنندج از تصرف گروهکها خارج شد.
در فروردین 58 پس از آزادسازی و تأمین سنندج، سعید نیروهای درگیر در سنندج به همراه گروه میثم (یکی از گروههای هفتگانه مخفی تحت امر سعید) را به سمت مهاباد گسیل داشت. آن روزها مهاباد به وسیله نیروهای ضدانقلاب سقوط کرده بود. این نیروها به صورت مردمی وارد شهر شده و پس از غلبه بر ضدانقلاب تا چند ماه در قالب دو گروه نظامی و فرهنگی در مهاباد فعالیت خود را ادامه میدادند.
□
نفوذ گستردة سعید در میان اقوام مختلف کرد منطقه، اعتبار و وجاهت ویژهای برای او ساخته بود. در جریان درگیری نیروهای ضدانقلاب و عناصر وابسته به پالیزبان و... در شهرستانهای کرد و گهواره که مشکلات عدیدهای برای مردم به وجود میآورد با همت سعید و ارتباط نزدیک با بزرگان آن مناطق و طرح واگذاری امنیت این دو شهر به نیروهای انقلابی بومی، اغتشاشات درازمدت بدون درگیری و مداخله خاتمه یافت.
در اوایل مردادماه سال 58 نیز با سقوط پایگاه سپاه مریوان به دست گروهکها و قتلعام خانوادة پاسداران منطقه، سعید با مسلحکردن بزرگان محلی مدافع انقلاب و تقویت ایشان در پی حل مشکل برآمد. این نیروها با حرکت از روستا به شهر تحت فرماندهی یکی از دوستان نزدیک سعید، مریوان را محاصره کرده، مانع ارتباط گروهکها با عقبه شدند. دکتر مصطفی چمران به عنوان نمایندة دولت وارد منطقه شد و همراه سعید با سران گروهکها مذاکره کرد و دست آخر گروهکها بالاجبار مریوان را ترک کردند و به سمت پاوه رفتند.
مدتی بعد، حضور گروهکها در پاوه مشکلاتی را پدید آورد که مردم را به واکنش واداشت و منجر به تحصن اعتراض آمیز ایشان در فرمانداری پاوه شد. نیروهای ضدانقلاب نیز در منطقهای به نام «قوریقلعه» در اطراف پاوه جمع شدند تا حملة قریب الوقوع خود را به پاوه طراحی کنند. در آن فضای متشنج، سعید در اقدامی شجاعانه با همراهی آیتالله اشرفی اصفهانی، آیتالله کاظمی و آیتالله خرمشاهی، در جمع مردم متحصن در فرمانداری پاوه حضور یافت. او با سخنرانی و اعلام حمایت از متحصنین، شخصاً خطر مذاکره با سران گروهکها در قوریقلعه را به جان خرید و سعی در ختم غائله داشت. اما پیش از آن، ضدانقلاب، مسلحانه به پاوه حمله کرد و شهر را بجز مقر پاسداران و پاسگاه ژاندارمری به تصرف خود در آورد.
□
پس از سقوط شهر، شهید چمران و شهید فلاحی با بالگرد به پاوه آمدند. شهید چمران خود را به مقر پاسداران پاوه رساند و شهید فلاحی برای تدارک نیرو و تجهیزات مورد نیاز به کرمانشاه بازگشت. در این هنگام سعید در دو مرحله، تسلیحات و نیروهای جان بر کفی را به فرماندهی شهید «آیت شعبانی» و آقای «عبدالعلی بوچانپور» درون حلقة محاصرة پاوه اعزام کرد و از سوی دیگر با همراهی «آیتالله حاج آخوند» تلاشهایی را برای کمک به مقاومت بینظیر محاصره شدگان پاوه آغاز نمود که سرانجام به صدور پیام تاریخی امام(ره) به ارتش دربارة آزادسازی پاوه منجر شد.
سعید بر اساس شناخت عمیقی که از ژئوپولیتیک منطقة کردستان داشت، تلاشهایی را برای صدور اماننامه برای برخی از سران اقوام محلی کردستان که به خاطر جرایم کوچک یا سوءتفاهم به عراق گریخته بودند، آغاز کرد. این تلاشها باعث شد بسیاری از آوارگان کرد به شهرها و روستاهای خود بازگردند و ناهنجاریهای بسیاری که در پی این آوارگی برای منطقه به وجود آمده بود، پایان پذیرد. از سوی دیگر همراهی بسیاری از این اقوام با انقلاب در مقاطع بعدی، خصوصاً در زمینة تشکیل گروه «پیشمرگان کُرد مسلمان» نقش بهسزایی داشت. از دیگر اقدامات سعید، اسکان مهاجران کردی که در خطر قتل و غارت گروهکها قرار داشتند در شهر کرمانشاه بود. او همچنین برای جلب اعتماد طوایف محلی، برخی از افراد ذینفوذ و نیازمند منطقه را مورد حمایت مالی نظام قرار داد. طرح تشکیل گروه پیشمرگان کرد مسلمان با حمایت شهید چمران و «احمد مفتیزاده» بهتدریج توانست تفاوت کُرد و کُفر را در کردستان آشکار نماید.
سعید در راستای فعالیتهای خود برای سازماندهی جوانان انقلابی و پیگیری اهداف فرهنگی و تبلیغاتی، در پاییز 58 اقدام به تأسیس «نهضت اسلامی دانشجویان غرب کشور» کرد و مسئولیت آن را به «بهروز همتی» یکی از همرزمان خود که از دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه بود، سپرد. این تشکل دانشجویی به سرعت دفاتر خود را در بسیاری از شهرهای غرب کشور راهاندازی کرد و با حمایتهای مالی و تجهیزاتی سپاه، فعالیتهای فرهنگی گستردهای را در منطقه آغاز نمود.
□
از دیگر فعالیتهای فرهنگی ـ تبلیغی سعید، راه اندازی جلسات هفتگی حزبالله کرمانشاه در مسجد آیتالله معتضدی و جلسات دعای کمیل در مسجد آیتالله بروجردی بود. این جلسات که با استقبال بینظیر مردم همراه شد، پس از مدتی کوتاه مرکز تبلیغ انقلاب و افشای تفکرات التقاطی و منحرف، از جمله جریان وابسته به «بنیصدر» گردید.
سعید پیش از انقلاب با مجلس اعلای شیعیان لبنان ارتباطی نزدیک داشت و حتی آقای «عبدالامیر قبلان» (قائممقام مجلس اعلای شیعیان لبنان) به دعوت او به کرمانشاه سفر کرد. سعید با حزب الدعوه الاسلامیه عراق، خصوصاً «علامه سیدمرتضی عسکری» نیز تعاملی عمیق برقرار کرد و با حزب اسلامی «رعد» در افغانستان نیز همکاری نمود؛ انتشار نشریة «عاشورا» در افغانستان از اقدامات فرهنگی این شهید بزرگ است.
سعید که از پیش از انقلاب، بنیصدر و تفکرات او را به خوبی میشناخت، هیچگونه سازگاری با این جریان از خود نشان نداد. با عضویت بنیصدر در شورای انقلاب و پس از آن، احراز پست ریاست جمهوری، اختلاف عمیق میان ایشان آشکارا رخ نمود و مخصوصاً در بحث بحران کردستان و البته مسائل مربوط به کرمانشاه، با توجه به آنکه سعید فرماندهی سپاه کرمانشاه را بر عهده داشت، تقابلات سختی در گرفت.
□
سعید یک سال پیش از آغاز جنگ تحمیلی در نامهای خطاب به بنیصدر خطر حملة قریبالوقوع حزب بعث عراق را گوشزد کرد، اما با بیتوجهی وی روبرو شد. پیرو روشنگریهای سعید، مردم در آذر سال 58 کنسولگری عراق در کرمانشاه را تصرف کردند. اسناد به دست آمده نشان میداد که جاسوسان، مشغول نقشهبرداری دقیق و جمعآوری اطلاعات از منطقه بودند. این اسناد در اختیار سعید قرار گرفت. او در مصاحبهای با روزنامة اطلاعات در اسفند سال 58 بار دیگر بر خطر حملة عراق تأکید کرد.
مدتی پس از تشکیل سازمان مرکزی سپاه و ورود برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به این عرصه، اختلافاتی میان سعید و چند نفر از ایشان که جایگاههایی کلیدی در شورای فرماندهی سپاه در اختیار گرفته بودند، به وجود آمد. از میان شاخصترین این افراد میتوان به «مهدیهاشمی» مسئول واحد نهضتهای آزادی بخش سپاه اشاره نمود. او که بعدها در سال 66 طی اعترافات مفصلی به تفکرات خودمحور و خطرناک خود اشاره کرد، تاب تحمل کسی چون سعید را در فرماندهی سپاه منطقة حساس کرمانشاه نداشت و با سوءاستفاده از نفوذ خود در بیت قائم مقام رهبری وقت، از هیچ کوششی برای تضعیف و ضربه زدن به سعید و جریان نیروهای حزباللهی وابسته به او فروگذرا نکرد.
سعید برای روحانیت ارزش و احترام بسیاری قائل بود و تمامی فعالیتها و برنامههای خود را با نظر مساعد علمای کرمانشاه پیگیری میکرد. او شبکه وسیعی را در راستای معرفی جریانات منحرف فکری و سیاسی راهاندازی کرد. نکته قابل توجه اینکه سعید ابتدا امضای روحانیت را برای تأیید اعلامیهها اخذ و سپس نسبت به توزیع آنها اقدام میکرد. این در حالی بود که روحانیت به او اعتماد راسخ داشتند و هرگز نظرش را رد نمیکردند. امضای علمای بزرگی چون آیتالله اشرفی اصفهانی، آیتالله حاجآخوند، آیتالله نجومی، آیتالله محمدی عراقی، آیتالله عبداللهی، آیتالله جلیلی و... زیر اعلامیههای او دیده میشود. البته این اهتمام سعید پیش از آنکه برای تأیید محتوای اعلامیهها باشد، برای ارج نهادن به روحانیت و تثبیت حضور ایشان در صحنههای فکری، سیاسی و اجتماعی بود.
□
یکی از اختلافات عمده میان سعید و مهدیهاشمی (معدوم)، ارادت زایدالوصف سعید به روحانیت بود که موجب میشد ایشان را در تمامی شئون فعالیتهای خود، حتی در برنامههای سپاه پاسداران کرمانشاه، دخیل کند. مهدیهاشمی که حتی به «اسلام فقاهتی» اعتقاد نداشت و در اعترافاتش به شیوة «اجتهاد به نفس» خویش اذعان میکرد، حضور چنین کسی را در رأس سپاه پاسداران استان کرمانشاه نمیتوانست تحمل کند؛ چرا که سعید هرگز نظرات او را نمیپذیرفت؛ همان نظرات خطرناکی که مهدیهاشمی خود بعدها بدان اعتراف نمود.
اواخر سال 58 با پیگیریهای سعید، حزبالله و روحانیت کرمانشاه با امام خمینی(ره) دیدار کردند و همچنین امام جمعه وقت سنندج، گروهی از برادران اهل سنت و طوایف اهل حق در جلسهای دیگر به حضور امام خمینی(ره) شرفیاب شدند و سعید هم در دیدار خصوصی خود با امام(ره) مباحثی را در مورد عدم سلامت باند مهدیهاشمی و برخی عوامل ایشان در کرمانشاه مطرح کرد.
نهضت اسلامی دانشجویان غرب کشور فعالیتهای فرهنگی گستردهای را در غرب کشور انجام میداد. حمایت مالی و امکاناتی این نهضت را سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تقبل میکرد. نهضت نیازهای خود را مستقیماً به سازمان مرکزی سپاه اعلام میکرد و پس از تأیید فرماندهی، وجوه و اقلام درخواستی را مستقیماً از واحد پشتیبانی سپاه تحویل میگرفت.
بهروز همتی نقل میکند: «اواخر تابستان 59 چند روز قبل از آغاز جنگ تحمیلی برای تحویل گرفتن برخی اقلام مورد نیاز به تهران رفتم. گفتند مهدیهاشمی گفته است هر وقت فلانی آمد میخواهم او را ببینم. من هم به دفتر او رفتم. وی بحث سعید را پیش کشید و از من خواست دیگر با سعید همکاری نداشته باشیم.»
اما او نظر مهدیهاشمی را نپذیرفت. خودش نقل میکند: «بحث کمکم بالا گرفت. مهدیهاشمی داد میزد و من هم جوابش را میدادم و عاقبت کار به درگیری فیزیکی کشیده شد... جزایری و کنعانی که بیرون از اتاق بودند سر رسیدند و با مداخله آنها قائله ختم شد.»
او اینگونه ادامه میدهد: «همان روز به من گفتند دوزدوزانی شما را خواسته است. دوزدوزانی آن موقع رئیس شورای فرماندهی سپاه بود. به دفترش مراجعه کردم. او هم گفت تمامی امکاناتی را که از سپاه برای نهضت اسلامی دانشجویان غرب کشور تحویل گرفتهاید به سپاه منطقه 7 کشوری تحویل بدهید.» و به این ترتیب این نهضت که منشأ تحولات بزرگی در غرب کشور بود به تعطیلی کشیده شد.
□
با آغاز تجاوز رژیم بعث عراق به خاک کشورمان در منطقة غرب، دشمن، خسروی و قصرشیرین را پشت سر گذاشت و حتی سرپلذهاب را اشغال کرد. در حالی که سپاه پاسداران کرمانشاه بیشتر درگیر مسائل کردستان بود و امکان اعزام نیرو به سرپلذهاب برایش ممکن نبود. سعید با سخنرانیهای متعدد در کرمانشاه به دعوت عمومی و بسیج نیروهای مردمی اهتمام کرد، اما در حالی که وی به همراه جوانان داوطلب آمادة حرکت به سمت خط مقدم بود، سپاه کرمانشاه از تجهیز و تسلیح او امتناع کرد. سرانجام با مساعدت شهید «حاج داوود کریمی»، پنجاه قبضه سلاح انفرادی سبک فراهم شد و اولین گروه مقابله با تجاوز عراق در غرب در چهارم مهرماه سال 59 به سمت سرپلذهاب حرکت کرد.
سعید در این نبرد نابرابر، راهبرد اجرای عملیات چریکی در طول شب و وارد آوردن ضربات متعدد بر پیکرة ماشین نظامی دشمن را اتخاذ کرد. یک ماه مقاومت سرسختانه این گروه اندک که با حمایت هوانیروز کرمانشاه و رشادتهای شهیدان «علیاکبر شیرودی»، «احمد کشوری»، «یحیی شمشادیان» و ارتشی دلاور شهید «سرگرد ادبیان» همراه بود، سپاه سوم ارتش عراق را زمینگیر کرد و آنها را از سرپلذهاب بیرون راند، به این ترتیب جبهة خودی به ارتفاعات «قراویز» در غرب سرپلذهاب منتقل شد. در تمام این مدت کلاس درسهای نهج البلاغة سعید در خط مقدم ادامه داشت.
سرانجام سعید در چهارم آبان ماه سال 1359 در شب خجستة عید ولایت مرتضوی در خط مقدم جبهة جنگ حق علیه باطل در ارتفاعات قراویز به اجداد پاک و شهیدش تأسی کرد و پس از عمری کوتاه، اما بسیار پربرکت، در حال سجده، شربت شهادت نوشید.
*اصغر فتاحی
انتهای پیام/