با اين وجود نميتوان فراموش كرد ايران و عربستان دو بازيگر مهم منطقه خليج فارس و خاورميانه هستند كه با برخورداري از پتانسيلهاي بالا رويكرد هر كدام از آن دو ميتواند بر تحولات منطقه و همچنين منافع وامنيت يكديگر تاثير گذار باشد.
در شرايط كلي هر اندازه كه دو كشور بتوانند روابط نزديكتري باهم داشته باشند، اين مساله ميتواند منافعي را براي هر دو كشور در پي داشته باشد و به هر ميزاني كه روابط آنها تيره شده و تعارضات ميان آنها افزايش يابد براي هر دو كشور زيانبارتر خواهد بود.
در اين ميان ايران همواره تلاشهايي را براي كاهش تنشها با عربستان سعودي دنبال كرده است و مرور سخنان مقامات ايراني نشان ميدهد تهران علاقهاي ندارد تا اين تنشها بيش از اين افزايش پيدا كند.
به عنوان مثال چندي پيش علي لاريجاني، رييس مجلس در «همايش حج و اقتصاد» گفت: ما به اين سرزمين عشق داريم و لذا هيچ چيزي نبايد مانع روابط خوب بين ايران و عربستان باشد و مشكلات تهران و رياض بايد با مذاكره حل شود.
اما به نظر ميرسد كه عربستان سعودي در وضعيتي نيست كه به دنبال كاهش اين تنشها باشد و به نوعي افزايش تعارضها را در دستور كار خود قرار داده است.
مقامات عربستان سعودي، مشكلاتي را كه ناشي از ورود بيداري اسلامي است به شيعيان شرق كشور خود نسبت ميدهند و اين شيعيان را به طرفداري از ايران متهم ميكنند.
با اين وجود آنچه روشن است اين گونه قيامها ربطي به ايران ندارد، بلكه از تضاد ماهيتي موجود در جامعه عربستان سرچشمه ميگيرد.
فرزندان عربستان بويژه گروهي كه از مرزهاي اين كشورخارج شدهاند، حالا ديگر نميتوانند نظام كهنه موجود در عربستان را تحمل كنند و اكنون با مشاهده قيامها در ساير كشورها انتظار دارند كه در جامعه خودشان از چنين آزاديهايي ولو محدود برخوردار شوند.
زنان سعودي ميخواهند رانندگي كنند، در ميادين ورزشي حضور داشته باشند، چون تحصيلات عاليه دارند به دنبال كار و شغل مناسب هستند و اين چيزي است كه وهابيت نميتواند آنرا تحمل كند و لذا اين تضاد روز به روز بروز بيشتري مييابد.
در حقيقت اين شيعيان نيستند كه مشكل اصلي در اين كشور به شمار ميروند، بلكه چالش فعلي در اين كشور از فرزندان عربستان سعودي است كه نه همگي شيعه هستند و نه غير عرب.