مخالفت مرحوم آیتالله العظمی بروجردی با تدریس اسفار اربعه ملاصدرا تحلیلها و نتایج متفاوتی را به دنبال داشته و دارد. از این رو با توجه به اهمیت این جریان تاریخی و برداشتهای نادرست از آن مسئله در زمان حاضر، بر آن شدیم تا نظرات و تحلیلهای بزرگان حوزه در اینباره را تقدیم مخاطبان گرامی کنیم که در این بخش، بیان علامه طباطبایی (ره) از نظر میگذرد.
مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی(ره) در کتاب مهر تابان درباره پیام حضرت آیتالله بروجردى به علّامه و جواب ایشان از زبان علامه سید محمد حسین طباطبایی (ره) مینویسد:
«چنانکه آن فقید سعید (علامه طباطبایی) فرمودند: من وقتى از تبریز به قم آمدم و درس «اسفار» را شروع کردم، و طلّاب بر درس گرد آمدند و قریب به یکصد نفر در مجلس درس حضور پیدا مىکردند؛ حضرت آیت الله بروجردى رحمت الله علیه اوّلًا دستور دادند که شهریّه طلّابى را که به درس «أسفار» مىآیند قطع کنند. و بر همین اساس چون خبر آن به من رسید، من متحیّر شدم که خدایا چه کنم؟
اگر شهریه طلاب قطع شود، این افراد بدون بضاعت که از شهرهاى دور آمدهاند و فقط ممرّ معاش آنها شهریه است چه کنند؟ و اگر من به خاطر شهریه طلاب، تدریس «أسفار» را ترک کنم لطمه به سطح علمى و عقیدتى طلّاب وارد مىآید!؟
من همینطور در تحیّر بسر مىبردم، تا بالاخره یکروز که به حال تحیّر بودم و در اتاق منزل از دور کرسى مىخواستم برگردم چشمم به دیوان حافظ افتاد که روى کرسى اتاق بود؛ آن را برداشتم و تفأّل زدم که چه کنم؟ آیا تدریس «أسفار» را ترک کنم، یا نه؟ این غزل آمد:
من نه آن رِندم که ترک شاهد و ساغر کنم/ محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبهکاران کرده باشم بارها/ توبه از مِى وقت گل دیوانه باشم گر کنم
چون صبا مجموعه گُل را به آب لطف شست/ کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عشق دُردانه است و من غوّاص و دریا میکده/ سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم
تا اینکه میگوید:
گرچه گرد آلودِ فقرم، شرم باد از همّتم / گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش مىپسندد لطف دوست / تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوهاى میداد حافظ را ولى / من نه آنم کز وى این افسانها باور کنم
بارى، دیدم عجیب غزلى است؛ این غزل مىفهماند که تدریس «أسفار» لازم، و ترک آن در حکم کفر سلوکى است.
و ثانیاً یا همان روز یا روز بعد، آقاى حاج احمد خادم خود را به منزل ما فرستادند، و بدینگونه پیغام کرده بودند: ما در زمان جوانى در حوزه علمیّه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان «أسفار» مىخواندیم ولى مخفیانه؛ چند نفر بودیم، و خُفیةً به درس ایشان مىرفتیم، و امّا درس «اسفار» علنى در حوزه رسمى به هیچوجه صلاح نیست و باید ترک شود!
من در جواب گفتم: به آقاى بروجردى از طرف من پیغام ببرید که این درسهاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول، ما هم خواندهایم؛ و از عهده تدریس و تشکیل حوزههاى درسى آن بر خواهیم آمد و از دیگران کمبودى نداریم.
من که از تبریز به قم آمدهام فقط و فقط براى تصحیح عقائد طلّاب بر اساس حقّ، و مبارزه با عقائد باطله مادّیّین و غیرهم مىباشد. در آن زمان که حضرت آیت الله با چند نفر خُفیةً به درس مرحوم جهانگیرخان مىرفتند، طلّاب و قاطبه مردم بحمد الله مؤمن و داراى عقیده پاک بودند؛ و نیازى به تشکیل حوزههاى علنى «أسفار» نبود؛ ولى امروزه هر طلبهاى که وارد دروازه قم مىشود با چند چمدان (جامه دان) پر از شبهات و اشکالات وارد مىشود!
و امروزه باید به درد طلّاب رسید؛ و آنها را براى مبارزه با ماتریالیستها و مادّیّین بر اساس صحیح آماده کرد، و فلسفه حقّه اسلامیّه را بدانها آموخت؛ و ما تدریس «أسفار» را ترک نمىکنیم.
ولى در عین حال من آیتالله را حاکم شرع مىدانم؛ اگر حکم کنند بر ترک «أسفار» مسئله صورت دیگرى به خود خواهد گرفت. علّامه فرمودند: پس از این پیام؛ آیت الله بروجردى دیگر به هیچوجه متعرّض ما نشدند، و ما سالهاى سال به تدریس فلسفه از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول بودیم.
و هر وقت آیت الله، برخوردى با ما داشتند بسیار احترام مىگذاردند، و یک روز یک جلد قرآن کریم که از بهترین و صحیحترین طبعها بود به عنوان هدیه براى ما فرستادند.
بارى، من چه گویم از فضائل مردى که حقّاً در اینجا غریب بود؛ در غیبت آمد و در غیبت رفت. و سربسته و مُهر کرده کسى او را نشناخت.» (علامه طهرانی، مهر تابان ص 103)
از این نقل، نکات فراوانی استفاده میشود که دستکم به چند نکته مهم اشاره میشود:
1. حضرت آیت الله بروجردى (ره) دستور دادند که شهریّه طلّابى را که به درس «اسفار» مىروند قطع کنند.
2. حضرت آیتالله بروجردی (ره) به علامه طباطبایی (ره) پیامی فرستادند که حاوی دو مطلب بود:
اول: ما در جوانى نزد مرحوم جهانگیرخان (قشقایی) مخفیانه «اسفار» مىخواندیم.
دوم: درس «أسفار» علنى در حوزه رسمى به هیچوجه صلاح نیست و باید ترک شود!
چنانکه از این پیام معلوم است، مرحوم آیت الله بروجردی، شخصا فلسفه و اسفار را خوانده بودند. آنهم نزد حکیمی مثل جهانگیرخان قشقایی که از شاگردان بارز عارف و حکیم صهبا آقا محمدرضا قمشهای بوده است و کسی تردید ندارد که آقا محمدرضا از بزرگان عرفان و تصوف بودهاند (تصوف علمی و اصیل، نه تصوف انحرافی و خانقاهی) به طوری که مرحوم علامه سید جلالالدین آشتیانی درباره آقا محمدرضا قمشهای گفتهاند: «بنده تاکنون عارف محقق یا صوفى صفىّ القلبی را ندیدهام که در حکمت و عرفان اسلامى به پایه استاد مشایخنا العظام، میرزا محمدرضاى قمشهاى، رسیده باشد.» (سید جلالالدین آشتیانی، پیشگفتار بر کتاب شرح فصوص الحکم قیصری، ص 11)
و پیام آیت الله بروجردی (ره) این بود که نباید «اسفار» به صورت علنی تدریس شود نه اینکه تدریس فلسفه به صورت مطلق، تعطیل شود. (دقت شود)
3. علامه طباطبایی در پاسخ به آیتالله بروجردی پیامی دادند که حاوی چند مطلب مهم بود:
اول: به آقاى بروجردى از طرف من پیغام ببرید که این درسهاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول، ما هم خواندهایم و از عهده تدریس و تشکیل حوزههاى درسى آن بر خواهیم آمد و از دیگران کمبودى نداریم.
فهم و نیز تدریس صحیح فلسفه و به ویژه حکمت متعالیه، سخت و دشوار است و اگر استاد، کاملا مسلط بر مباحث نباشد، شاگردان دچار مشکلات فکری میشوند. از این رو شاید علامه با این بیان میخواستند نگرانی آیت الله بروجردی از تدریس صحیح فلسفه و اسفار را بر طرف کنند.
دوم: من که از تبریز به قم آمدهام فقط و فقط براى تصحیح عقاید طلّاب بر اساس حقّ، و مبارزه با عقائد باطله مادیین است.
یعنی هدف هجرت علامه از تبریز به قم، بحث عقاید و افکار بود و ایشان میخواستند عقاید طلاب را تصحیح و با عقاید باطل مبارزه کنند.
سوم: در آن زمان که حضرت آیتالله با چند نفر به صورت مخفیانه به درس مرحوم جهانگیرخان مىرفتند، طلّاب و مردم بحمد الله مؤمن و داراى عقیده پاک بودند؛ و نیازى به تشکیل حوزههاى علنى «اسفار» نبود؛ ولى امروزه هر طلبهاى که وارد دروازه قم مىشود با چند چمدان پر از شبهات و اشکالات وارد مىشود!
یعنی دستاندرکاران مسائل علمی و فرهنگی، همواره باید نیازهای زمان را ملاحظه کنند. زمانی که مردم مشکل اعتقادی احساس نمیکردند و به فروع و اخلاق، رضایت میدادند با زمانی که مشکلات و شبهات اعتقادی و فکری، به جان مردم و طلاب افتاده، فرق میکند. آن زمان احساس نیاز نمیشد اما در زمان ما به شدت احساس نیاز هست.
خواننده گرامی، توجه دارد که مرحوم علامه این مساله را در زمان آیت الله بروجردی بیان میکند که رسانههای ارتباط جمعی مثل زمان ما نبود.
به طور مسلم اگر مرحوم علامه، امروز در قید حیات دنیا بودند همان فرمایش متین مقام معظم رهبری را میفرمودند که فرمود: «امید است در سایه این تلاشها افکار ملاصدرا محافل علمی دنیا را فرا بگیرد و این متاع معنوی و با ارزش به عنوان عالیترین متاع به کشورهای دیگر صادر شود و برای این منظور لازم است، علما و بزرگان حوزههای علمیه و دستگاههای مختلف به ویژه صدا و سیما و وزارت ارشاد نیز همکاری کنند تا این کار با ارزش و بسیار مهم به نتیجه برسد.»
(در دیدار اعضای شورای عالی کنگره بزرگداشت صدرالمتألهین، 1374/11/15)
چهارم: امروزه باید به درد طلّاب رسید؛ و آنها را براى مبارزه با ماتریالیستها و مادیین بر اساس صحیح آماده کرد، و فلسفه حقّه اسلامیّه را بدانها آموخت.
پنجم: ما تدریس «اسفار» را ترک نمىکنیم.
ششم: من آیت الله را حاکم شرع مىدانم؛ اگر حکم کنند بر ترک «أسفار» مسأله صورت دیگرى به خود خواهد گرفت.
با اینکه مرحوم علامه، تاکید میکنند که نظرشان در مورد تدریس اسفار، خلاف نظر آیت الله بروجردی است و تصریح میکنند که تدریس اسفار را ترک نمیکنند، به این مسئله مهم و اساسی هم اشاره میکنند که آیت الله بروجردی، حاکم شرع زمان است و اگر حاکم شرع، حکمی بکند، مسئله صورت دیگری خواهد داشت و ما تابع خواهیم بود.
یعنی حکم حاکم شرع زمان، بر نظر و فتوای دیگران - اگر چه مجتهد و صاحب نظر باشند و خود را به حق نیز بدانند - نافذ خواهد بود و تقوای عملی، حکم میکند که دیگران با هر سلیقه و فکر و نظر، تابع حکم حاکم شرع باشند.
4. بعد از پاسخ علامه به آیت الله بروجردی (ره)، عملکرد ایشان عوض شد و چنانکه علّامه فرمودند: پس از این پیام؛ آیت الله بروجردى دیگر به هیچوجه متعرّض ما نشدند، و ما سالهاى سال به تدریس فلسفه از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول بودیم و هر وقت آیت الله بروجردی، برخوردى با ما داشتند بسیار احترام مىگذاردند.
نویسنده: حجتالاسلام وحید واحدجوان، مدرس دانشگاه تهران