حکایت های آموزنده از بهلول عاقل
عاقبت ثروتمندان و فقیران از نظر بهلول روزی بهلول در قبرستان بغداد کله های مرده ها را تکان می داد ، گاهی پر از خاک می کرد و سپس خالی می نمود. شخصی از او پرسی: بهلول ! با این " سر های مردگان " چه می کنی؟ گفت: می خواهم ثروتمندان را از فقیران و حاکمان را از زیر دستان جدا کنم، لکن می بینم همه یکسان هستند. به گورستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله ای با خاک می گفت که این دنیا، نمی ارزد به کاهی به قبرستان گذر کردم کم و بیش بدیدم قبر دولتمند و درویش نه درویش بی کفن در خاک خفته نه دولتمند ، برد از یک کفن بیش
پاسخ به:حکایت های آموزنده از بهلول عاقل
دلیل سبک و سنگین بودن خواب مردم از نظر بهلول بهلول را گفتند : سنگینی خواب را سبب چه باشد؟ گفت: " سبک بودن اندیشه "، هر چه اندیشه سبک باشد، " خواب سنگین گردد"...!!!!
عقل و جنون از نظر بهلول کسی بهلول را گفت: تا چند می خواهی در جنون باشی ؟، لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش گیر. بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن خیلی: " جنون" می خواهد...!!!!! "
زندگی انسان ها از نظر بهلول بهلول را پرسیدند: حیات آدمی را در مثال به چه ماند؟ بهلول گفت: به نردبانی دو طرفه ،که از یک طرف :" سن بالا می رود " و
از طرف دیگر :" زندگی پایین می آید ".
تعداد عاقلان و دیوانگان شهر بهلول وقتی در بصره بود به او گفتند: دیوانه های این شهر را برای ما بشمار. گفت: " دیوانه های " شهر آنقدر زیادند که نمی شود شمرد ،
اگر بخواهید :" عاقلان و خردمندان " را برای شما میشمارم که:" اندکند ".