0

انسان سالم و ویژگی‌های آن از دیدگاه ویکتور فرانکل و مقایسه آن با دیدگاه قران-1

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

انسان سالم و ویژگی‌های آن از دیدگاه ویکتور فرانکل و مقایسه آن با دیدگاه قران-1

 بهترین راه تحقق ارزش‌های خلّاق، «کار»، و بهترین جلوه‌گاه کار، «شغل» شخصی افراد است که فرد از این طریق، رابطه یگانه و منحصر به فرد خود را با جامعه پیدا کرده، با ادای سهم خود به جامعه، احساس رضایتمندی را تجربه می‌کند.

 
خبرگزاری فارس: انسان سالم و ویژگی‌های آن از دیدگاه ویکتور فرانکل و مقایسه آن با دیدگاه قران

چکیده

تحقیق حاضر با هدف نقد و بررسی دیدگاه ویکتور فرانکل، یکی از روان‌شناسان کمال در موضوع شخصیت سالم به رشته تحریر درآمده است. فرانکل در معرفی انسان سالم ابتدا از دو ظرفیت روحانی و متعالی انسان، یعنی «توانایی از خود فاصله گرفتن» و «از خود فرارفتن» سخن گفته، سپس شاخصه‌های سلامت را به میزان فعلیت بخشیدن به این ظرفیت‌ها تبیین کرده است. ویژگی‌های انسان سالم از این دیدگاه، عبارت‌اند از: آزادی و اختیار، خودآگاهی و مسئولیت‌پذیری، ارزش‌مداری (خلاقیت، عشق، رنج)، معناجویی، یکتایی و بی‌همتایی و پاسخ‌گویی به ندای وجدان.

نگارنده با روش تحقیق توصیفی-تحلیلی ضمن بررسی و نقد دیدگاه فوق، به مقایسه آن با دیدگاه قرآن پرداخته و به این نتایج دست یافته که دو دیدگاه در تعریف، گستره و هدف‌گذاری «سلامت» و ساختار انسان سالم، تفاوت داشته و مواردی چون عدم توجه کافی به مبدأ و مقصد و ناتوانی در ارائه تعریفی جامع از مفاهیمی، چون خدا، جاودانگی، عمل و وجدان، از کاستی‌های نظریه فرانکل است.

کلید‌واژه‌ها: فرانکل، انسان سالم، معنا‌جویی، ندای‌وجدان.

 

مقدمه

سلامت مفهومی است که در ساده‌ترین تعریفش، به معنای سالم بودن و دور از آفت بودن بدن، اندیشه و روح است. در تعریف علمی این واژه، زمانی نظریه رایج، مدل سلامت زیست ـ پزشکی بود که فقط به بررسی ارگانیزم و بیولوژیک انسان می‌پرداخت، اما به تدریج با روشن شدن کاستی‌های این نگرش الگوی زیستی ـ روانی ـ اجتماعی قوت گرفت و طرفداران این الگو سلامت فرد را نتیجه تعامل عوامل زیست‌شناختی (ویروس‌ها، باکتری‌ها و ...)، روان‌شناختی (بازخوردها، باورها و رفتارها)، جامعه‌شناختی (طبقه، شغل، نژاد و ...) دانستند.

امروزه وقتی در متون روان‌شناسی و دینی از انسان سالم سخن به میان می‌آید، منظور، سلامت در بعد روان‌شناختی است که البته این بعد هم نمی‌تواند بدون ارتباط با ابعاد دیگر سلامت، معرف شخصیت سالم باشد، زیرا جایگاه بحث از سلامت در بعد زیستی و اجتماعی، در قلمرو علوم دیگر است. سلامت روان نیز از مفاهیمی است که در تبیین آن تلاش‌های فراوانی صورت گرفته و نظریه‌پردازان شخصیت هر یک به گونه‌ای از سلامت روان و معیارهای رفتار سالم و ناسالم سخن گفته‌اند. نظام‌های زیستی‌نگر، سلامت روانی را در کارکرد صحیح اندام‌ها و دستگاه عصبی بدن می‌دانند.

نظام روان تحلیل‌گری، سلامت روان را در کنش موزون سه پایگاه شخصیت (نهاد، من و فرامن) می‌بیند و نظام رفتارگرا، سلامت روانی را در رفتارهای سازش یافتة و آموخته شده در محیط تعریف می‌کند. انسان‌گراها سلامت روان را در ارضای نیازهای اساسی و رسیدن به مرحله خودشکوفایی و تحقق خویشتن می‌دانند.

ویکتور امیل فرانکل1 عصب‌شناس، روانپزشک و روان‌شناس وجودگرای قرن بیستم و بنیان‌گذار نظریه «تحلیل وجودی» (معنا درمانی) است که با نگرش مثبت به ماهیت سه بعدی انسان (جسم، روان و روح) و اصالت بخشیدن به بعد روحانی وی، تلاش می‌کند نظریة نوپای خود را که عملاً در سال‌های اسارتش در زندان‌های «داخائو» و «آشویتز» به آزمون گذاشته وخود نیز از آن سر بلند بیرون آمده، استحکام بخشد و با تألیف کتاب‌ها و سخنرانی‌های متعدد در دانشگاه‌های معتبر، این پیام را به گوش انسان‌ها برساند که با داشتن معنا در زندگی می‌توانند سلامت واقعی را تجربه کنند، حتی اگر در دشوارترین شرایط قرار گیرند.

وی متأثر از فیلسوفان وجودی، چون کی‌یرکگارد، شوپنهاور، هایدگر و... بر این باور است که محور اصلی شخصیت انسان، روح اوست و تن و روان همچون لایه‌ای آن را احاطه کرده‌اند. عناصر اساسی این ساحت روحانی، یعنی آزادی، معنویت و مسئولیت، راهنمای انسان به سوی سلامت و سعادت هستند.

بنابراین، سخن از ماهیت انسان بدون در نظر گرفتن یک‌پارچگی و تمامیت او در سه بعد جسم، روان و روح، و سخن از سلامت انسان، بدون توجه به هسته مرکزی شخصیت (روح)، نیازها و عناصر اصلی ساحت روحانی، سخنی گزاف خواهد بود. فرانکل در بیان نیازهای متعالی روحانی، از شش نیاز اصیل انسان: پویایی اندیشه، معناجویی، تعالی خویشتن، ابدیت، دین و گروه دوستی عاطفی یاد می‌کند و چارچوب شخصیت سالم را بر پایه آن بنیان می‌نهد.

شخصیتی فراسوی بهنجاری که در تلاش برای حصول به سطح پیشرفته کمال و تحقق استعدادهای وجودی خویش، حداکثر استفاده را از ویژگی‌های ماهیتی خود (آزادی، مسئولیت و معنویت) ببرد. نوشتار حاضر درصدد پاسخ به این سؤال است که انسان سالم از دیدگاه فرانکل چه مشخصه‌ها و ویژگی‌هایی دارد؟

بدیهی است تبیین ویژگی‌های انسان سالم از این دیدگاه می‌تواند گوشه‌ای از ابهامات مربوط به سلامت روان را برطرف کرده و در کنار سایر نظریه‌های شخصیت، راه‌گشای انسان طالب سلامت در مسیر حرکت به سوی رشد و تکامل باشد و در برنامه‌ریزی‌های آموزشی و تربیتی برای پرورش انسان‌هایی متعالی نقشی مؤثر ایفا کند.

 

انسان سالم و ویژگی‌هایش، از منظر فرانکل

روان‌شناسان کمال که اغلب خود را انسان‌گرا و حامی جنبش استعداد بشری2 می‌نامند، با نگرش انتقادی به نظریه‌های روان‌کاوی و رفتارگرایی، بر این باورند که اشکال سنّتی روان‌شناسی با محدود کردن ماهیت انسان و شکل‌گیری شخصیت او در محیط یا دوران کودکی، سلامت را نداشتن بیماری عاطفی یا ارضای تمامی نیازها و سائق‌ها می‌دانند، حال آنکه انسان چیزی بیش از اینهاست. فقدان بیماری عاطفی، انسان را در سطح بهنجاری قرار می‌دهد، لکن مفهوم سلامت، فراتر از بهنجاری است. چه بسا افرادی که از زندگی در شرایط به ظاهر مطلوب و راحت، شغل مطمئن و خانواده‌ای گرم و صمیمی بهره‌مند بوده و به این معنا بهنجار هستند، اما احساس خوشبختی و رضایتمندی از زندگی نمی‌کنند و از نظر روانی، سالم نیستند.

فرانکل با تأسیس اصل «اراده معطوف به معنا» در برابر «اراده معطوف به لذت» فرویدی و «اراده معطوف به قدرت» آدلری، شخصیت سالم را در قالب این اصل، تبیین می‌کند. به عقیدة او انسان سالم، انگیزش بنیادینی به نام «اراده معطوف به معنا» دارد. این انگیزش چنان نیرومند است که می‌تواند همه انگیزش‌های انسانی دیگر را تحت‌الشعاع قرار دهد. «اراده معطوف به معنا‌دار بودن زندگی» شرط حیاتی سلامت روان است. در زندگی بی‌معنا، دلیلی برای ادامه زیستن باقی نمی‌ماند.

گرچه جست‌وجوی معنا، وظیفه‌ای سخت و مبارزه‌جویانه است و موجب افزایش تنش درونی می‌شود، لکن سلامت روان در گرو حد معینی از تنش است. شخص سالم همواره در حال «شدن» و تلاش برای رسیدن به اهدافی است که با آنها به زندگی‌اش معنا ببخشد. درک فاصله بین آنچه هست و آنچه باید باشد، آنچه بدان دست یافته و آنچه باید بدان دست یابد، تنشی را به او تحمیل می‌کند که نتیجه آن، تلاش و تکاپوی بیشتر و حرکت به سمت کمال است.3

انسان سالم، انسانی است که احساس خوشبختی و رضایتمندی از زندگی دارد، اما هدف او رسیدن به خوشبختی نیست. فرانکل، خوشبختی را لذت بردن از زندگی تعریف نمی‌کند و معتقد است هدف قرار دادن لذت، به نوعی تفکر بیمارگونه است. «یک انسان بیمار، کل معنای زندگی را در لذت، و هدف همه فعالیت‌های انسان را خوشبختی می‌داند».4 نظریة نقش غالب اصل لذت در کل زندگی روانی، از اصول اساسی مکتب روان‌کاوی است. اما مکتب تحلیل وجودی بر این باور است که لذت نمی‌تواند هدف و معنای زندگی باشد و فقدان لذت، زندگی را از معنا تهی نمی‌کند.

پذیرش اصل لذت به عنوان معنای کلی زندگی، توالی فاسدی دارد که به دو مورد از آنها پرداخته می‌شود:

1. لذّت، محصول دستیابی انسان به خواسته‌ها و مطالباتش بوده و خواسته‌های انسان پایانی ندارد. او با وصول به هر لذتی، لذت فراتری را طالب است که نهایتی برای آن متصور نیست. در نتیجه، او هرگز احساس رضایت از زندگی را تجربه نخواهد کرد. 2. با پذیرفتن اصل لذت به عنوان هدف همه فعالیت‌های انسان، تمایزی میان افعال اخلاقی و غیر اخلاقی انسان باقی نمی‌ماند و همه اهداف، یک جهت پیدا می‌کنند.

بر این اساس، فرقی نمی‌کند انسان پولش را صرف خرید غذای بیشتر و بهتر برای خودش کند یا صرف انفاق و کمک‌رسانی به دیگران، چون در هر دو حال، پول، لذت آفرین بوده است و ارزش‌گذاری اخلاقی بین این دو عمل، تأثیری ندارد.به این ترتیب فرانکل، معیار نهایی رشد و پرورش شخصیت سالم را «اراده معطوف به معنای زندگی» و نیاز مداوم انسان به جست‌وجوی معنا می‌داند؛ جست‌وجوی معنایی که به زندگی او منظوری ببخشد.

فقدان معنا در زندگی، به نوعی بیماری روانی اندیشه‌زاد منجر می‌شود که ویژگی خاص آن، فقدان هدف در زندگی و احساس تهی بودن است؛ وضعیتی که فرانکل آن را پدیده گسترده و شناخته شده قرن بیستم دانسته و آن را «نوروز توده‌های نسل حاضر» یا «نهیلیسم»5 و «پوچ‌گرایی» می‌نامد. 6 تنها راه‌حل این مشکل، یافتن معنای زندگی است و گرنه محکوم به بیماری روانی خواهیم بود.

او می‌نویسد: «ظاهراً عده زیادی از ما «چرای» زندگی خود را از دست داده‌ایم و به همین سبب، تحمل «چگونه‌ی» وجودمان هر چند سرشار از وفور و رفاه باشد، دشوارتر شده است». 7به این ترتیب، شخصیت سالم کسی است که معنایی مناسب در زندگی یافته، واکنش خویش را آزادانه برای موقعیت‌های پیش‌رو انتخاب کرده و مسئولانه نتایج اعمال و انتخاب‌های خود را می‌پذیرد.

او با توجه به گذرا بودن زندگی، وقت، عمر و امکانات خود را صرف کیفیت بخشیدن به زندگی و نه کمیت آن می‌کند و با نگاهی خوش‌بینانه به آینده، اهداف و وظایف خود را طراحی می‌کند. از نظریه معنادرمانی فرانکل ویژگی‌هایی از شخصیت سالم استخراج می‌شود که در مبحث بعدی به آن خواهیم پرداخت. اما پیش از آن، به دو توانایی خاص و منحصر به فرد انسان از نظرگاه فرانکل اشاره‌ خواهیم کرد تا بنیان نظریه این روان‌شناس در طراحی انسان سالم روشن‌تر شود.

 

توانایی‌های روحانی انسان

دو توانایی ویژه و منجصر به فرد انسان که فرانکل بارها بدان پرداخته است، عبارت‌اند از: «توانایی از خود فاصله گرفتن»8 و توانایی «از خود فرا رفتن»9 این دو قابلیت، ناشی از ظرفیت‌های روحی انسان است و در رفتار هیچ حیوانی وجود ندارد. «فراغت از خود»، یعنی از خود فاصله گرفتن به انسان این امکان را می‌دهد که در مقابل خودش یا یک موقعیت بایستد، به تجزیه و تحلیل رفتار خود بپردازد و در برابر اعمالش به قضاوت بنشیند.

او می‌تواند و باید، خود را نقد کند، آزادانه عقیده‌ای را بپذیرد یا رد کند و تصمیم به انجام عملی بگیرد یا از انجام آن خودداری کند. همه اینها زمانی امکان‌پذیر است که او از بیرون به خود نگاه کند و توجه را از خویشتن بر دارد.به واسطه این قابلیت می‌‌تواند سرنوشت (زیست‌شناختی، روان‌شناختی و جامعه شناختی) خود را مرور کرده و از «خود»‌ی که به وسیله آن طراحی شده، گذر کند و فاصله بگیرد و از این طریق، معنایی برای زندگی‌اش بیابد.

معنا زمانی توسط یک فرد کشف می‌شود که برخودش تمرکز نداشته و از بیرون به خود نگاه کند. توانایی «فاصله گرفتن از خود» به انسان کمک می‌کند که از تمرکز بر خود، دست برداشته و مفهومی از خودش نداشته باشد. 10 ظرفیت روحانی دیگری که فرانکل آن را ویژگی اساسی انسانیت معرفی می‌کند «از خود فرا رفتن» است.

او در این باره می‌نویسد:  با طرح «از خود فرا روندگی»، این واقعیت انسان‌شناختی را متذکر می‌شوم که انسان بودن یعنی: حرکت مداوم به سوی فراتر از خود، به سوی چیزی که دقیقاً همان خود کنونی نیست. به سوی چیزی یا کسی، به سمت یک معنا که احتمالاً توسط یک فرد تحقق می‌یابد، یا به سوی یک فرد همنوع که در خارج با او مواجه می‌شویم.11

توجه به قابلیت «از خود فاصله گرفتن» همراه با «تعالی خویشتن»، مسیر نظریه معنادرمانی فرانکل را از رویکردهای درمانی رفتاری ـ‌شناختی متمایز می‌سازد، چون به نظر وی انسان را نمی‌توان بدون در نظر گرفتن توانایی او برای رهیدن و فاصله گرفتن از خود فهمید. او انسان‌بودن را همواره «متوجه شخص یا چیز دیگری غیر از خود بودن» تعریف می‌کند که قادر است با فضیلتِ تعالی خویشتن، خود را به دست فراموشی سپرده، در دیگری وقف کرده و از این طریق، انسانیّت خود را تحقق بخشد. و بنابراین، هر چه بیشتر از خود فاصله گرفته و برخود متمرکز نباشد، انسان‌تر می‌شود.

 

ویژگی‌های انسان سالم

 

1. آزاد، مختار و گزینش‌گر

آزادی در نظریة تحلیل وجودی فرانکل، یکی از ویژگی‌های ذاتی انسان است و همین ویژگی، رفتارهای او را غیر قابل پیش‌بینی می‌سازد. گرچه بشر همواره در معرض آثار نیروهای بیرونی و درونی بسیاری قرار دارد، اما در انتخاب شیوه مقابله با این نیروها آزاد است. او آزاد است عقیده‌ای را بپذیرد یا رد کند، تصمیم به انجام عملی بگیرد یا نگیرد، رفتار یا احساسی را انتخاب کند یا نکند، از این‌رو، شخصیت فردی او اساساً غیر قابل پیش‌بینی است و فقط شخصیت نوعی وی را می‌توان در قالب تحقیقات گسترده آماری، روی گروه نمونه وسیعی پیش‌بینی کرد.12

انسان سالم، به رغم وجود محدود کننده‌های فراوان آزادی، می‌داند که هیچ چیز نمی‌تواند آزادی وی را کاملاً سلب کند. او آزاد است که از همة محدودیت‌هایی که او را احاطه کرده‌اند، همچون سکّوی جهش استفاده کرده و بر آنها تعالی جوید.فرانکل که معتقد است آزادی انسان در خلأ شکل نگرفته و بستر معنا دهنده به آزادی، همان محدودیت‌های موهبتی و محیطی است، او «سرنوشت» را مهم‌ترین عاملی که می‌تواند آزادی انسان را تحت تأثیر قرار داده و محدود کند، دانسته است.

سرنوشت به سه شکل می‌تواند انسان را احاطه کند: الف ـ سرنوشتی که به وسیله وضعیت فیزیکی و زیستی بر انسان نمایان می‌شود (سرنوشت زیست‌شناختی)؛13 ب ـ سرنوشتی که محصول نگرش انسان و برآیند وضعیت زیستی و محیطی اوست (سرنوشت روان‌شناختی)؛ ج ـ سرنوشتی که به وسیله وضعیت محیط بیرونی و اجتماعی بر انسان نمایان می‌شود (سرنوشت جامعه‌شناختی).

انسان سالم بر همه ‌این شرایط، فائق آمده و خود را اسیر آنها نمی‌داند. شاید پرسش برانگیزترین بخش این عقیده، رابطه سرنوشت زیست‌شناختی انسان با آزادی اراده اوست. او تا چه حدّ در برابر وضعیت ژنتیکی و زیستی خود آزادی عمل دارد؟ فرانکل در پاسخ به این پرسش، انسان‌های نمونه‌ای را مثال می‌زند که به تعبیر وی به توفیق «هنرمندانه» و «قهرمانانه» دست یافته‌اند.

هنرمندانه از آن جهت که موفق شده‌اند ماده اولیه و مقاوم زیست‌شناختی را از طریق اراده آزاد، شکل دهند، و قهرمانانه از آن جهت که موفقیت آنان همچون قهرمانان ورزشی، حاصل کوشش‌های منظم آنهاست. آنها از ابتدا به محدودیت‌های زیست‌شناختی خود بی‌اعتنا بوده، تمام سعی خود را می‌کنند و نتیجه یک عمل را مطلق نمی‌بینند.14

درباره تقدیر روان‌شناختی هم گرچه غرایز و تجارب دوران کودکی و... زمینه‌هایی برای عملکرد «من» فراهم می‌کنند، اما این «من» است که اراده کرده و تصمیم می‌گیرد. «من» همچون قایق‌رانی نیست که اجازه می‌دهد باد قایق را به هر سمت که می‌خواهد براند، بلکه برعکس، هنر «من» همچون مهارت قایق‌رانی است که نیروی باد را به منظور راندن قایق در مسیری مشخص به کار می‌برد تا جایی که حتی قایق را برخلاف جهت باد هم پیش می‌برد.15

فرانکل موارد متعددی از بیماران را مثال می‌زند که با وجود بیماری روانی، همچنان امکان موضع‌گیری و تصمیم‌گیری دارند، زیرا اگر چه بیمار روان‌پریش ممکن است کارآیی خود را از دست دهد، اما شأن و مقام انسانی هنوز در او باقی است.در خصوص با سرنوشت جامعه‌شناختی نیز، اولاً: قوانین جامعه‌شناختی، زمانی می‌توانند تأثیرگذار باشند که از منطقه آزادی فردی انسان بگذرند، از این‌رو، هرگز قوانینی کاملاً تعیین کننده نبوده و نمی‌توانند او را از آزادی اراده‌اش محروم کنند. ثانیاً: تجربه نشان داده است که همه چیز را می‌توان از یک انسان گرفت مگر یک چیز: آخرین آزادی بشر را در گزینش رفتار خود در هر شرایط موجود.16

شخصیت سالم، در نهایت، خود، سرنوشت خویش را به دست می‌گیرد و با استفاده از ظرفیت‌های وجودی خود بر همه شرایط زیستی ـ روانی و اجتماعی غلبه می‌کند تا سرانجام به «خود فرا روندگی» خویش را تحقق بخشد. «سرنوشت» فقط زمینه‌ای برای آزمودن آزادی انسان است.

 

2. خودآگاه و مسئولیت‌پذیر

«انسان موجودی خودآگاه و مسئول است.»17 در این تعریف، یکی از امتیازات مکتب درمانی تحلیل وجودی، نهفته است. در این مکتب درمانی که اصل و جوهر وجودی انسان را مسئولیت‌پذیری او می‌داند، نقطه شروع درمان نیز آگاهی دادن فرد از مسئولیتش است. هر انسانی دائماً با موقعیت‌های متفاوتی روبه‌رو می‌شود که در هر کدام از این موقعیت‌ها معنایی نهفته است. انسان سالم که گویا دومین باری است که متولد شده است، هر موقعیت از زندگی را فرصتی طلایی و بی‌نظیر می‌بیند که باید با آن دست و پنجه نرم کرده و در چالش‌ حاصل از آن موقعیت، معنایی را محقق سازد. به بیان دیگر، «هر وضعیت زندگی، ندایی است که نخست باید به آن گوش داد و سپس پاسخ گفت»،18 از این‌رو، انسان سالم، همواره متوجه پاسخ‌گویی به هر وضعیتی است.

او می‌داند که آزادی انتخاب، مسئولیت آفرین است. وقتی این توانایی و فرصت را دارد که آزادانه گزینش کرده و عملی را انتخاب کند، بنابراین، در برابر آن انتخاب و نتایج‌ حاصله از آن مسئول است. مسئولیت اصلی انسان، شکوفایی ارزش‌هاست، حال با توجه به اینکه در هر موقعیتی ارزشی نهفته است، اگر این موقعیت از دست برود، فرصت تحقق آن ارزش نیز از دست رفته و برای همیشه تحقق ناپذیر باقی می‌ماند. بر این اساس، انسان سالم از هیچ موقعیتی نباید به سادگی گذر کند. او متوجه وظایفی است که در زندگی بر دوش او نهاده شده و هر وضعیت، بخشی از آن وظیفه برای او نمایان می‌شود.

به نظر فرانکل چنین انسانی به جای آنکه زندگی را فقط یک واقعیت بپندارد، زندگی را حکم انجام وظیفه می‌داند که از سوی قدرت و کارفرمایی برایش صادر شده است، از این‌رو، مسئولیت او نه فقط آگاهی از وظایف زندگی، بلکه همچون سربازی، پاسخ‌گویی به کارفرما نیز هست.19 فرانکل تلویحاً نمونة عینی سلامت روان را در یک انسان مذهبی معرفی کرده، می‌نویسد: «انسان مذهبی کسی است که هستی خویش را نه تنها براساس مسئولیت برای ارضای وظایف زندگی توجیه می‌کند، بلکه همچنین در برابر کارفرما هم مسئول است.»20

این نگرش که انسان، خود را همچون سرباز جبهه معنویت‌های روی زمین بداند، نه تنها به انفعال نمی‌انجامد، بلکه او را تا حد زیادی فعال می‌کند، زیرا او وظیفه زندگی را دستورالعملی از سوی قدرتی برتر می‌داند که با بهره‌گیری از موهبت آزادی و انتخاب، به آن دستورالعمل‌ها، پاسخ مثبت داده و فعالانه زندگی می‌کند. آگاهی از وظایفی که برای هر کس منحصر به فرد و در حدّ توانایی‌های اوست، به سازگاری بیشتر انسان‌ها در تعاملات با یکدیگر نیز منجر می‌شود. اگر انسان خود را فردی آگاه و مسئول‌ بداند، در برخورد با پدیده‌های محیطی می‌تواند راه خویش را انتخاب کرده، تعامل و تبادل سازگارانه‌تری با مسائل زندگی برقرار کند.

 

3. ارزش مدار

باور به تفرد و یگانگی انسان‌ها در وجود، تکالیف، وظایف، مسئولیت، رنج و... این نتیجه را در پی خواهد داشت که جست‌وجوی انسان برای یافتن معنا نیز امری کاملاً شخصی و منحصر به فرد بوده و در نتیجه، معنای زندگی هر کس ویژه و یگانه خواهد بود. لکن مطالعه رفتارها و کنش‌هایی که در موقعیت‌های مشابه و یک‌سان توسط میلیون‌ها نفر، تجربه می‌شود، وجه مشترک و معیار همگانی را به دست می‌دهد که گویا همة این کنش‌ها و واکنش‌ها در جهت آن، صورت می‌گیرد.

فرانکل این معانی فراگیر و جهان شمول را به صورت «ارزش‌ها» تعریف می‌کند.21بر این اساس، «ارزش» همان «معنا» خواهد بود، اما نه معنای شخصی، بلکه مفهومی کلی و همه جایی که از معانی شخصیِ تجربه شده زندگی افراد متعدد، انتزاع شده و در جهان ماورای انسان ریشه دارد.هر کس می‌تواند در قالب این مفهوم کلی و با تنظیم برنامه زندگی خود بر مبنای آن، معنای جزئی‌تر و کاملاً منحصر به فرد زندگی خود را کشف کرده و از این طریق بر انسانیت خویش غنا بخشد.

«اگر معنا و ارزش‌ها چیزی جز زایش ذهنی یک فرد نبودند و ریشه در دنیایی ماوراء و مافوق انسان نداشتند، آنها هر لحظه کیفیت خواست خود را از دست می‌دادند».22فرانکل معانی کشف شده زندگی انسان را در قالب سه نظام ارزشی طبقه‌بندی کرده و به این ترتیب، معیار و راهکار مشخصی در اختیار انسان معناجو قرار می‌دهد.

او می‌گوید: معنای زندگی از سه طریق محقق می‌شود و هر طریق، متناظر با یکی از ارزش‌هاست؛ بدین معنا که هر یک از این راه‌ها می‌تواند ارزشی را محقق ساخته و شکوفا کند. راه‌های تحقق معنا عبارت‌اند از:

1ـ انجام کاری ارزشمند که از آن طریق «ارزش‌های خلّاق» به ظهور می‌رسند؛ 2- کسب تجربه‌های والا که از آن طریق «ارزش‌های تجربی» شکوفا می‌شوند؛ 3- شیوه تحمل درد و رنج که از این طریق «ارزش‌های نگرشی» شکوفا می‌شوند.23 شخصیت سالم، زندگی خود را مبتنی بر این سه نظام ارزشی، طراحی می‌کند؛ آنجا که ممکن است با انجام کاری ارزشمند، چیزی را به طبیعت عرضه می‌کند.

آنگاه که لازم است تسلیم زیبایی طبیعت و هنر شده و تجارب والایی را از محیط دریافت می‌کند، و آنجا که نه فرصت خلاقیت یافت و نه امکان دریافت تجربه سرشاری از طبیعت، برترین ارزش‌های خود، یعنی ارزش‌های نگرشی را به خدمت گرفته و حتی در سخت‌ترین شرایط ممکن نیز «معنایی» در زندگی خود خواهد یافت. بر این اساس، سه ویژگی شاخص شخصیت سالم از دیدگاه فرانکل: خلاقیت، عشق‌ورزی و تحمل درد و رنج، موضوع بحث ادامه این این نوشتار خواهد بود.

 

الف) خلّاقیت

یکی از راه‌های کشف معنای زندگی، «کار» است که از طریق آن «ارزش‌های خلاق» نمایان می‌شوند. «خلاقیت» که به نظر فرانکل در ناهشیار معنوی آدمی ریشه دارد،24 به معنای «افزودن چیزی به دنیا از طریق استفاده از استعدادها و ابراز خویشتن» است.25 انسان خودآگاه و مسئول می‌تواند با خلق یک اثر، تولید اندیشه یا خدمت به دیگران، که لازمه آن ایثار و عرضه به جهان است، به زندگی خود معنا ببخشد. 26

بهترین راه تحقق ارزش‌های خلّاق، «کار»، و بهترین جلوه‌گاه کار، «شغل» شخصی افراد است که فرد از این طریق، رابطه یگانه و منحصر به فرد خود را با جامعه پیدا کرده، با ادای سهم خود به جامعه، احساس رضایتمندی را تجربه می‌کند.البته فرانکل یادآور می‌شود که گرچه شغل، قلمرو احتمالی شکوفایی ارزش‌های خلّاق را فراهم می‌کند، اما ممکن است لزوماً به رضایت شخصی منجر نشود و هیچ شغلی را نمی‌توان تنها راه کامیابی و موفقیت دانست.27

اینکه شخص فکر کند با داشتن شغلی دیگر می‌توانست خوشبخت‌تر باشد، نوعی خود فریبی یا ناشی از درک نادرست شغل است. مهم، نوع و محتوای کاری نیست که فرد انجام می‌دهد، بلکه شیوه انجام آن کار است که به زندگی معنا می‌بخشد. «کار» و «شغل» فی‌نفسه ارزشمند نبوده و به خودی خود انسان را بی‌همتا و جایگزین ناپذیر نمی‌رساند، بلکه این خود انسان است که با اتخاذ شیوه انجام کار در هر عرصه شغلی، خود را جایگزین ناپذیر می‌سازد.

گاه انجام وظایف مشخص و استاندارد تحمیل شده از بیرون (کارفرما، محیط کار و...) شغل را ملال‌آور کرده و به رضایت شخصی منجر نمی‌شود، از این‌رو، کسی که نمی‌تواند از حرفه خود ارضا شود باید در زندگی خصوصی و غیر حرفه‌ای خود در پی عواملی باشد که به زندگی او معنا بدهد.28 همچنین فرانکل به آسیب‌شناسی کار پرداخته و به دو گروه از انسان‌ها که به رغم بهره‌مندی از کار مناسب نمی‌توانند نیاز معناجویی خود را ارضا کنند، اشاره می‌کند؛ گروهی که کار را ابزاری برای ثروت‌اندوزی و کسب لذت بیشتر دانسته و عده‌ای که از فشار کار و خستگی ناشی از آن، فرصتی برای لذت بردن ندارند.

در هر دو مورد، کار، نه تنها سلامت روان را به همراه نخواهد داشت، بلکه به نوعی روان آزردگی نیز منجر می‌شود. کسانی که فقط ثروت‌اندوزی را هدف می‌بینند، سرمایه کلان دارند، اما زندگی‌شان دیگر جهتی ندارد29. آنان که تمام اوقات را بی‌وقفه به کار می‌گذرانند، برای فرار از زندگی و موقعیت‌هایی که دائماً باید با آن روبه‌رو شوند، به کار پناه برده و در این دویدن بی‌وقفه، می‌کوشند تا از خود بگریزند و هنگامی که به کار مشغول نیستند، احساس خسران می‌کنند.

این در حالی است که از نظر انسان سالم، کار نه وسیله‌ای برای رسیدن به ثروت بیشتر و نه پناهگاهی برای پرکردن اوقات و گریز از خود است، چون او لذت و رفاه را از هر طریق که باشد، مایه معنابخشی به زندگی نمی‌داند.فرانکل «تکنولوژی» و پیشرفت‌های حاصل از آن را یکی از عوامل بی‌معنایی زندگی امروزی دانسته و معتقد است تکنولوژی، ما را از نیاز به استفاده از مهارت‌های بقا محروم ساخته و سیستمی را توسعه داده است که زنده ماندن انسان را بدون نیاز به کوششی از جانب او تضمین می‌کند.30

جامعه صنعتی امروزی، ما را با مسئله «فراغت ناشی از بیکاری» روبه‌رو ساخته که می‌تواند به نوعی بیماری به نام «روان نژندی بیکاری» منجر شود. بارزترین علامت این بیماری، «دل مردگی» و «احساس بیهودگی» است: «دل مردگی»، یعنی بی‌تفاوتی روز افزون و از دست دادن نیروی ابتکار و در نهایت، ناتوانی از انجام هر کاری، حتی ناتوانی در جذب و دریافت دست کمکی که به سوی فرد دراز شده است». 31

البته بیکاری، همیشه به چنین واکنش روانی منتهی نمی‌شود، زیرا آزادی معنوی همیشه این فرصت را به فرد بیکار می‌دهد که با این سرنوشت اجتماعی چگونه روبه‌رو شود. برخی با تسلیم شدن به چنین سرنوشتی، بهانه‌ای برای تمام شکست‌ها و بی‌مسئولیتی‌های خود و دیگران می‌یابند و «بیکاری» را عامل تمام بدبختی‌ها و عدم موفقیت‌ها می‌دانند.

در مقابل، برخی نه تنها تحت تأثیر این سرنوشت واقع نشده، بلکه با تدابیر منطقی و قدرت تصمیم‌گیری، سرنوشت خود را شکل می‌دهند. آنان معنای زندگی را خلاصه در کار یا مزد نمی‌بینند، از این‌رو، روز تعطیل و غیر تعطیل برای آنها تفاوتی ندارد. هر وقت کار مشخصی نداشته باشند، به فعالیت دیگری مشغول می‌شوند. به این ترتیب، فرد بیکار همیشه این فرصت را دارد که تصمیم بگیرد؛ از گروه دل مردگان باشد یا کامیابان.32 به عقیده فرانکل، درمان «روان نژندی بیکاری» از طریق جبران اقتصادی و اجتماعی کافی نیست، زیرا بشر تنها با رفاه زندگی نمی‌کند.33

پی نوشت:

1. V. E. Frankl

2. دوان شولتز، روان‌شناسی کمال، ص 7.

3. ویکتور امیل فرانکل، انسان در جستجوی معنا، ص 160.

4. همان، پزشک و روح، ص 92.

5. Nihilism

6. ویکتور امیل فرانکل، انسان در جستجوی معنا، ص 207.

7. همان، انسان در جستجوی معنای غایی، ص 77

8. Self- detachment

9. Self- transcendence

10. احمدرضا محمد‌پور یزدی، ویکتور امیل فرانکل، بنیانگذار معنا درمانی، ص 139.

11. مجتبی حیدری، معنا درمان‌گری فرانکل در نگاه تحلیلی و نقد، مجله معرفت، ش 119، ص 127.

12. ویکتور امیل فرانکل، انسان در جستجوی معنا، ص 208.

13. همان، پزشک و روح، ص 160.

14. همان، ص 163.

15. همان، ص 165.

16. ویکتور امیل فرانکل، انسان در جستجوی معنا، ص 101.

17. همان، پزشک و روح، ص 81.

18. همان، انسان در جستجوی معنای غایی، ص 119.

19. همان، پزشک و روح، ص 120.

20. همان، ص 124.

21. احمدرضا محمد‌پور یزدی، پیشین، ص 153

22. همان، ص 153

23. ویکتور امیل فرانکل، انسان در جستجوی معنا، ص 172؛ همان، پزشک و روح، ص 95.

24. همان، انسان در جستجوی معنای غایی، ص 35.

25. احمدرضا محمدپور یزدی، پیشین، ص 162.

26. دوآن شولتز، پیشین، ص 161.

27. ویکتور امیل فرانکل، پزشک و روح، ص 218.

28. همان، ص 219.

29. همان، ص 220.

30. ویکتور امیل فرانکل، فریاد ناشنیده برای معنا، ص 19.

31. همان، پزشک و روح، ص 220.

32. همان، ص 225.

33. ویکتور امیل فرانکل، فریاد ناشنیده برای معنا، ص 19.

طلعت حسنی بافرانی، استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم

مسعود آذربایجانی، استادیار گروه روان‌شناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

منبع : فصلنامه روانشناسی و دین شماره 18

ادامه دارد................

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

دوشنبه 5 تیر 1391  6:12 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها