فرمانده سپاه امام سجاد (ع) هرمزگان گفت: شهيد چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قلههای بلند کوههای «جبل عامل» و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشت و در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفت.
سردار مارانی در گفتوگو با خبرگزاری دانشجوان ایران(ایسنا) - منطقه خلیج فارس- افزود: " شهید مصطفی چمران، پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشتساز زد و به همراهی بعضی از دوستان مؤمن و همفکرش، رهسپار مصر شد و مدت دو سال در زمان «عبد الناصر» سختترین دورههای چریکی را فرا گرفت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی را بر عهده گرفت.
وي اظهار کرد: چمران به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملیگرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین میشود به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت: جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمیتوان به راحتی با آن مقابله کرد. چمران نیز با تأسف تأکید كرد ما هنوز نمیدانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است، از آن پس به چمران و یارانش اجازه داده میشود تا در مصر نظرات خود را بیان کنند.
وی بیان کرد: بعد از عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ضرورت پیدا میکند از این رو دکتر چمران رهسپار لبنان میشود تا چنین پایگاهی را ایجاد کند. او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پیريزي میکند. این سازمان در میان توطئهها و دشمنیهای چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده کرده، در معرکههای مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو میرود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت به استقبال شهادت میتازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترين ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها و راستگرایان فالانژ به اهتزاز درمیآورد.
سردار ماراني ادامه داد: دکتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز میگردد و همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب میگذارد. خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی میپردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد میكند. سپس در شغل معاونت نخست وزیری، روز و شب خود را به خطر میاندازد تا سریعتر مسأله کردستان را فیصله دهد. او در قضیه فراموش ناشدنی « پاوه » قدرت ایمان،اراده آهنین، شجاعت و فداکاری خود را بر همگان ثابت میکند.
وی بیان کرد: پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسهساز و پرتلاش دیگری آغاز میشود و دکتر چمران در آن دوران نمونه کامل ایثار، شجاعت، در عین فروتنی، کار مداوم و بدون سر و صدا و فقط برای رضای خدا بود و بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهرها و روستاها و مردم بیدفاع، نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان و به همراه مقام معظم رهبری حضرت آیتالله العظمي خامنهاي که در آن زمان نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود، به اهواز رفت. از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خطر میافکند و هراسی از مرگ نداشت،از همان بدو ورود دست به کار شد و در شب اول حمله چریکیای علیه تانکهای دشمن که تا چند کیلومتری شهر اهواز پیشروی کرده بودند، را آغاز کرد.
سردار مارانی گفت: مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را به گردخود جمع کرد و با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد، این گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامهها بود که به کمک آن جادههای نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود 20 کیلومتر و عرض 100 مترمربع در مدتی کوتاه، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتری عقبنشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند. این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر دشمنان به دور کرد.
وي در بخشي ديگر از اين گفتوگو بیان کرد: یکی دیگر از کارهای مهم و اساسی چمران از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود. چیزی که ابرقدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر برود ولی به علت خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین 200 تا 1000 نفر را سازماندهی کرد و به خرمشهر فرستاد. آنان به کمک دیگر برادران خود توانستند و در جنگی نا برابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند. پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، رژیم بعث عراق سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای حزب بعث شهر را محاصره كردند و روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند.
سردار مارانی افزود: شهید چمران پیشاپیش یارانش به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر میشتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت. در این هنگام بود که نبرد سختی در گرفت و نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند. او نیز در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطهای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگر دیگر میرفت. کماندوهای دشمن او را به رگبار گلوله بستند. تانکها به سوی او تیراندازی میکردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع و چابک به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر میداد.
فرمانده سپاه امام سجاد (ع) هرمزگان ادامه داد: در این درگیری همرزم شهید چمران به شهادت رسید اما او یک تنه به نبرد خود ادامه میداد و به سوی دشمن حمله میبرد تا آنکه در حین « رقصی چنین در میانه میدان» از دو قسمت پای چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد و آن به غنیمت گرفت. او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود با کامیون از دایره محاصره خارج شد. چمران با همان کامیون خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد. اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگهای نامنظم رفت و دوباره با پای زخمی و دردمند به کار خود پرداخت. حتی در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد. او در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله به «ارتفاعات الله اکبر» را مطرح کرد.
سردار مارانی گفت: شهید چمران به رغم اسرار، پیشنهاد مسئولین و دوستانش، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نامنظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند. در کنار بسترش و در مقابلش نقشههای نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مینگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهادهای سازنده در زمینههای مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه میداد.
فرمانده سپاه امام سجاد (ع) هرمزگان يادآور شد: چمران پس از زخمی شدن،اولین بار برای دیدار با امام امت و بیان گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادث رخ داده را شرح و پیشنهادهای خود را ارائه كرد و حضرت امام (ره) نیز پدرانه و با ملاطفت خاصی رهنمودهای لازم را ارائه كردند.
وی افزود: دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبههها وجود داشت دائماً رنج میبرد و تلاش میکرد که با ارائه پیشنهادها و برنامههای ابتکاری، حرکتی ايجاد كرد و اصرار داشت که هرچه زودتر به تپههای الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است رساند تا ارتباطات شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در روز 31 اردیبهشت ماه 1360، با یک حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود.
سردار مارانی بیان کرد: شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پا به ارتفاعات اللهاکبر گذاشت و در حالی که دشمن هنوز در نقاطی مقاومت میکرد او و فرمانده شجاعش «ایرج رستمی» دو روز بعد با تعدادی از یاران خود توانستند با فداكاری و قدرت تمام تپههای شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف درآورند. پس از پیروزی در ارتفاعات اللهاکبر، چمران اصرار داشت نیروهای ایرانی هرچه زودتر و قبل از این که دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، بسوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و خود او طرح بازپس گيري دهلاویه را با ایثار و فداکاری رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
فرمانده سپاه امام سجاد (ع) هرمزگان گفت: در روز سیام خردادماه 1360 یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات اللهاکبر،چمران در جلسه فوقالعاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیتالله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادهای نظامی خود را از جمله حمله به بستان ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سختي بود. در سحر گاه 31 خرداد 360 ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران به شدت از این حادثه ناراحت شد. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، به خصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند. در لحظه حرکت، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت:« همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او آماده حرکت به جبهه است،به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیتالله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد، برای آخرین بار همدیگر را دیدند و به حرکت ادامه دادند تا اینکه به قربانگاه رسیدند.
سردار مارانی در پایان گفت: شهید چمران همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد و شهادت فرماندهشان را به آنها تبریک و تسلیت گفت. با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر خدا ما را هم دوست داشته باشد، میبرد. خداوند ثابت کرد که او را نیز دوست دارد و به سوی خود فرا خواند. چمران در آن منطقه در حین سرکشی به مناطق و خطوط مقدم بر اثر اثابت ترکش خمپارههای دشمن به شهادت رسید.
انتهاي پیام