به گزارش خبرگزاری فارس، 27 رجب یادآور شبی تاریخی در عالم زندگانی است که رهآورد آن برای کل بشریت محسوب میشود تا در پرتو آن تزکیه و تعلیم انسانها رنگ و بوی الهی به خود بگیرد، آیت الله مجتبی تهرانی نیز به مناسبت عید بزرگ مبعث به ایراد سخنرانی پرداخت که مشروح آن در پی میآید:
«تزکیه» هدف اصلی بعثت انبیا
در باب بعثت انبیا و به طور خاصّ بعثت پیامبر اکرم (صلّیالله علیهوآلهوسلّم) دو بحث میتواند مطرح شود، یکی راجع به مأموریت انبیا است و دیگری راجع به غایت و نتیجه بعثت، درباره مأموریتِ پیامبر اکرم، (صلّیالله علیهوآلهوسلّم) بلکه جمیع انبیا، آیات متعدّدی داریم، بهطور مثال خداوند در سوره مبارکه آلعمران راجع به منّت الهی به خاطر بعثت پیامبراکرم و مأموریت ایشان فرموده است: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین». در چهار آیه دیگر نیز خداوند به همین شکل دربارة مأموریت انبیا سخن گفته است. این آیه شریفه چهار مأموریت را تعیین فرموده است: تلاوت آیات، تزکیه و سپس تعلیمِ کتاب و حکمت. مهمّترین مأموریت، مسأله تزکیه است، که هم نسبت به قبل و هم نسبت به بعدش نقش اساسی دارد، این خودش یک نوع مأموریت است.
انواع تزکیه و ارتباط آنها با هم
تزکیه به معنای تطهیرِ نفوس در سه رابطه مطرح میشود:
اوّل؛ تزکیه عقل، یعنی تطهیر بُعد اعتقادی انسان از اعتقاداتِ باطله؛ به طور مثال: تطهیر عقل از شرک، تزکیه است، همانطور که اعتقاداتِ غلط بر روی قلب آثار مخرّب دارد، این تزکیه نیز بر روی قلب اثر میگذارد.
دوم؛ تزکیه نفوس، یعنی تطهیر نفس از رذائل اخلاقی و کثافاتِ نفسانی، مثل: کِبر، حسد و امثال اینها. آنچه در رابطه با غایت بعثت انبیا مهمّ است و بر آن تأکید شده و نتیجه دعوت انبیا محسوب میشود، مسأله تزکیه اخلاقی است.
سوم؛ تزکیه عمل، یعنی انسان اعمال زشت را مرتکب نشود. این تزکیه در بعد جسمانی مطرح میشود. لذا انسان باید خودش را در جمیع ابعاد وجودی چه از نظر اعتقادی، چه از نظر اخلاقی و چه از نظر عملی مزکّی و تطهیر نماید.
مراتب بهشت و جهنّم بر اساس مراتب تزکیه
همین سه نوع تزکیه، در مسئله بهشت و جهنّم نیز مطرح است، بهشت و جهنّم سه مرتبه کلّی دارد، مرتبه اوّل؛ بهشتِ اعمال است؛ یعنی هم صورت ملکوتی عمل نیک و آثار مترتّب بر آن، بهشت ساز هستند و هم اعمال زشت و سیئات، جهنّمسازاند. این دوزخ و آتشِ عمل است. مرتبه بعدی، بهشت و جهنّمِ ملکات است که ملکه فضیلت بهشتساز و ملکه سیّئه جهنّمساز است و مرتبه بعدی بهشت و جهنّم اعتقادات است.
این مراتب اسم هم دارند، مثلاً به بهشتِ ملکات، «جنّتِ صفات» و به بهشت اعتقادات، «جنّتِ ذات» میگویند. خود این جنّات دارای مراتباند، به طور مثال آخرین مرتبه جنّت ذات، جنّت لقاء است و از آن طرف پایینترین مرتبه دوزخ ذات، نار فراق است.
مکارم اخلاق، غایت بعثت انبیا
در بین این جنّات و نارهای سهگانه، آنچه قابل دسترس همگان است و بسیار مدّنظر انبیا و اولیا است، جنّت اخلاق و دوزخِ اخلاق است، چون اگر عبد از جنّت اعمال عبور نکند به جنّت صفات نمیرسد و اگر به جنّت صفات نرسد نمیتواند به جنّت ذات راه پیدا کند. لذا انبیاء برای تزکیه انسانها در هر سه رابطه به خصوص در رابطه با اخلاق مبعوث شدند؛ در واقع غایتِ بعثت و دعوت انبیا، آراستن انسانها به مکارمِ اخلاقی است. پیامبراکرم به تعبیرهای گوناگون غایت بعثت را، اِکمال مکارم اخلاق ذکر کردهاند. در روایتی شریفه از پیامبر اکرم نقل شده است که حضرت فرمودهاند: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»، یعنی نتیجه دعوت من که اگر این نتیجه نبود بعثت فایدهای نداشت، اِکمال مکارم اخلاق است. خداوند به پیامبران برای رسیدن به این غایت، چهار مأموریت داد: تلاوت آیات، تزکیه نفوس، تعلیمِ کتاب و تعلیمِ حکمت.
رابطه اعمال با مکارم اخلاق و اعتقادات
در اینجا این سؤال مطرح میشود که دستورالعملهایی که انبیاء آوردهاند، یا از نوع عبادات است یا معاملات؛ از طرفی بین اعمال و هدف از بعثت که اکمال مکارم اخلاق است رابطه وجود دارد. حال این بایدها و نبایدها چگونه انسان را به مکارم اخلاق میرساند.
در جواب باید گفت: در اعمال انسان حکمتهایی نهاده شده است و این اعمال با غیب ارتباطاتی دارند که عقل بشر به تنهایی نمیتواند آن حکمتها و ارتباطات را ادراک کند، حتّی اگر فلاسفه عالم جمع شوند، حکمتهای مودّعه الهیه در اعمال و کیفیت رابطه بین اعمال و غیر اعمال را به تنهایی نمیتوانند کشف کنند. پرده برداشتن از روی این سرِّ حقیقی فقط به وسیله وحی الهی و راهی که منحصر به بعثت انبیا بود امکان داشت. انبیا این معنا را القا کردند که خیال نکنی عمل تو همین پیکره ظاهری است، بلکه اعمال با عالم غیب رابطه دارد و در آن اسراری نهفته است که نمیتوانی ادراکشان کنی! اعمال مَلَکه سازند، خودِ ملکه و آثار مترتّبه بر آن، بهشت و جهنّم هستند. انبیا آمدند بگویند: نسبت به اعمالتان سطحینگر نباشید.
از طرفی این ملکات بر روی اعتقادات اثر مستقیم دارند. توضیح آنکه ابعاد وجودی انسان یک قوس نزولی دارد، یک قوس صعودی. در باب اعتقادات، انسان ابتدا به وسیله عقل نظریاش مطلبی را اثبات میکند، بعد در نفس حالتِ نفسانی علم حاصل میشود، سپس، از این حالتِ نفسانی، عمل صادر میشود. پس سه مرحله شد: علم، حالت و عمل. این سه مرحله، قوسِ نزولی عمل است.
قوس نزولی را همه میفهمند امّا انبیا باید قوس صعودی را به بشر بفهمانند که چیست؟. انبیا مبعوث شدند تا به انسانها بفرمایند: اعمالت روی نفس و به همین واسطه، بر روی اعتقاداتت اثر میگذارد. غایتِ بعثت گفتن همین کلام است که: اعمال با غیب رابطه دارند.
کسی که اعتقادات صحیح دارد ولی امور اخلاقی را رعایت نمیکند مؤمن نیست. قوس نزولی را پایین آمده، امّا تا قوس صعودی را طیّ نکند اعتقادات عقلیه جزء واردات قلبیه نمیشود و اگر از واردات قلبیّه نشود از جنّت ذات محروم است و تا از اعمال صالح ملکات نفسانیه پیدا نشود از جنّت صفات هم محروم خواهد بود. اگر هم اعمال صالح داشته باشی و به بهشت راه پیدا کنی، جایگاهت مراتب پایین آن خواهد بود. لذا نتیجه دعوت انبیاء آشکار شدن مکارم اخلاق در اعمال است. اگر اینچنین شد، اعتقادات در قلب رسوخ میکند و انسان قوس صعودی را طی میکند. این بحث مقدّمهای بود برای بحث اصلی.
تنها راه رسیدن به بلوغ انسانی
انسان برای رسیدن به بلوغ انسانیتش، راهی جز مؤدّب شدن به آداب الهی ندارد و ادب الهیه همین اعمال حسنهای هستند که باید از آن مکارم اخلاق پدیدار شوند. در غیر این صورت حتّی پیامبران به بلوغ انسانیّت نمیرسند.
انواع بلوغ رسالت پیامبر اکرم
رسالت پیامبر سه بلوغ داشت. اوّل؛ بلوغ رسالت؛ دوم؛ بلوغ ولایت؛ سوم؛ بلوغ انسانیت. بلوغ رسالت به واسطه بعثت پیامبر بود؛ یعنی پیامبر بالغِ انبیاء است. در حالیکه انبیاء گذشته بالغ نبودند. حضرت علی علیه السلام بالغِ اولیاء است و دیگران بالغ نبودند. انسان از عصر پیامبر به بعد به بلوغ انسانیت رسیده است و به همین علّت است که میتواند معارفی را که قبل از پیامبر انسانها درک نمیکردند، ادراک کند.
علی علیه السلام در نهج البلاغه میفرمایند: تا انسان مؤدّب به آداب الهی نشود و مکارم اخلاقی برای او حاصل نشود، به مقامات معنویه نخواهد رسید. «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلّم بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَة»، شما قدر و منزلت من را نسبت به پیامبر، به سبب خویشاوندی و احترام مخصوصی که نزدش دارم میدانید؛ «وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلِید»، در کودکی من را سرپرستی کرد و در کنار خودش قرار داد و من را تربیت نمود؛ «یضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یمِسُّنِی جَسَدَه»، من را به سینهاش میچسباند، در بستر خود قرار میداد و مرا در آغوش میکشید؛ «وَ کَانَ یمْضَغُ الشَّیء»، در دهان من غذا میگذاشت؛ حضرت میخواهد بگویند من از کودکی در آغوش پیامبر بودم و از همان موقع ایشان من را ادب فرمودند. حضرت در ادامه میفرمایند: «مَا وَجَدَ لِی کِذْبَةً فِی قَوْلٍ»، هیچگاه در گفتار، تخلّف گفتاری و «نعوذ بالله»! دروغ از من ندید، «وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ» و از نظر کرداری هیچ اشتباهی از من سر نزد.
پیامبر اکرم (ص) تربیت شده خداوند
حضرت بر روی عمل تأکید میفرمایند، علّتش را میگویم؛ بعد حضرت در مقایسه بین خودشان و پیامبر میفرمایند: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِه»، از آن موقعی که پیامبر را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشتهاش را مُقارن و همنشین پیامبر قرار داد. این همان موقعی است که علیعلیه السلام میفرمایند خودم در دامن پیامبر بودم، «یسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیلَهُ وَ نَهَارَهُ»، تا شب و روز او را به سوی اخلاق نیک و ملکات زیبا راهنمایی کند؛ یعنی همانطور که فرشته بزرگ خدا از موقعی که پیامبر را از شیر گرفتند همراه پیامبر بود، من هم از زمان نوزادی در خدمت پیامبر بودم؛ چرا؟ «یسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ»، خوبیهای تمام جهان را به او بیاموزد، سِیرش بدهد.
ولی بالغ مانند رسول بالغ است
«وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّه»، من مثل بچّه شتری که به مادرش چسبیده است، دنبال پیامبر میرفتم، «یرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً»، هر روز از خُلق زیبای خودش پرچمی برمیافراشت و من هم از آنچه که میگفت پیروی میکردم؛ «وَ یأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِه»، به من فرمان میداد که از او پیروی کنم، «وَ لَقَدْ کَانَ یجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ»، پیامبر هفت سال به غار حراء میرفت، «فَأَرَاهُ وَ لَا یرَاهُ غَیرِی»، فقط من او را میدیدم؛ غیر از امام کسی او را نمیدید؛ «وَ لَمْ یجْمَعْ بَیتٌ وَاحِدٌ یوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیرَ غَیرَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا»، جز پیامبر و خدیجه و من، در هیچ خانهای مسلمان نبود.
«أَرَى نُورَ الْوَحْی وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ»،ّ من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوّت را استشمام میکردم. اگر آن تربیت الهی و مکارم اخلاق و خُلقِ عظیم نبود، پیامبر رسولِ بالغ نمیشدند. اگر امیرالمؤمنین علی علیه السلام مکارم اخلاق را از پیامبر، نسخه برداری اصلی نمیکردند، ولی بالغی نبودند، چون ولیّ بالغ کسی است که تالیتلو رسول بالغ باشد؛ آن چه را رسول در پس پرده میبیند، او نیز ببیند و آنچه به رسول، وحی میشود را استشمام کند.
در ادامه حضرت میفرمایند: «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْی عَلَیهِ»، موقعی که وحی به پیامبر نازل میشد صدای ناله شیطان را شنیدم. زیر بنای اینها همان مکارم اخلاقی است که پیامبر به ایشان آموختند. «فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ»، به پیامبر عرض کردم: این صدای چیست؟ «فَقَالَ هَذَا الشَّیطَانُ قَدْ أَیسَ مِنْ عِبَادَتِهِ»، حضرت فرمودند: شیطان از اینکه ابناء بشر او را پرستش کنند، مأیوس شده است، «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ»؛ پیامبر فرمودند: تو نیز آنچه را میشنوم میشنوی، «وَ تَرَى مَا أَرَى»، و آنچه را میبینم میبینی، «إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِی»، تفاوت تو با من فقط این است که نبی نیستی و....
نتیجه گیری
بنابراین زیر بنای انسانیت انسان و غایت بعثت انبیاء مکارم اخلاق است و بس. بین رسول و ولی و دیگر انسانها فرقی نیست. اگر میخواهی آدم شوی، باید بفهمی در اعمالت حکمتهایی نهفته است و بین عمل تو و عالم غیب رابطهای وجود دارد. برو کارهایت را درست کن! اگر چنین کردی به مکارم اخلاق رسیدهای و به وادی انسانیت پا گذاشتهای. آدم شدن به این نیست که یک «یا قدّوسی» بکشی تا آدم شوی! راه منحصر به همین است و غایت بعثت نیز همین بوده است.
انتهای پیام/ک