سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران
انقلاب اسلامى ایران با الگوگیرى از دولت اسلامى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و مبانى قرآنى، سعى کرد جهتگیرى جدیدى در سیاست خارجى خود ارائه کند که با برخى از الزامات نظام بینالملل تعارض داشت. انقلاب اسلامى در فضاى بینالمللىاى شکل گرفت که روابط حاکم بر آن، دو قطبى بود و از ابتدا با طرح شعار «نه شرقى نه غربى» نظام بینالمللى موجود را به چالش کشید و قواعد و ساختار آن را به رسمیت نشناخت.
انقلاب اسلامى راهى غیر از مسیر دوران پهلوى براى خود انتخاب کرد. امام خمینى قدسسره، پس از سقوط رژیم شاهنشاهى، در اولین پیام خود به ملت ایران فرمودند: «من به این پیروزى که براى ملت ایران پیدا شده است تبریک مىگویم. یک نظام شاهنشاهى ظالم دو هزار و پانصد ساله را شما ملت ایران با مشت و با همتى بزرگ و ایمانى راسخ سرنگون کردید و توجه به پشتیبانىهایى که از او مىشد نکردید.»1
انقلاب اسلامى نظام دو قطبى را نافى حقوق ملتها معرفى کرد و فرار از سیاستهاى استعمارى آمریکا و شوروى را تنها راه نجات ملتها دانست. پروفسور هدى اندیشمند مقیم اتریش مىگوید: اگر بنا باشد تاریخى را براى احیاى هویت دینى در جهان معاصر در نظر بگیریم، آن تاریخ 1979 میلادى است؛ یعنى مقارن پیروزى انقلاب اسلامى ایران که خیزش عظیمى را براى تفکرات دینى در تمام ادیان به وجود آورده است و انقلاب اسلامى ایران موجب احیاى تفکر دینى در جهان گشت.2
انقلاب اسلامى با شعار «نه شرقى نه غربى» راه جدیدى را ارائه کرد که همزمان، تسلط دو قدرت بزرگ را نفى کرد و در مقابل آن، هزینههاى سنگینى هم براى این آرمان خود پرداخت، ولى استقلال و شعار راهبردى خود را حفظ نمود و موفق شد این نگرش استراتژیک را به عنوان یک انقلاب اصیل در جهان مطرح کند و ایران در مخالفت با غرب همان قدر جدى بود که شرق و کمونیسم را نیز باطل مىدانست. از دیدگاه استمپل، امام خمینى هیچگاه سودى براى کمونیسم نداشته است؛ او همیشه کمونیسم را به عنوان یک نیروى شیطانى همطراز ایالات متحده دانسته است.3
با فروپاشى شوروى و پایان یافتن منطق حاکم بر جنگ سرد، به دلیل تکقطبى شدن و هژمونى آمریکا، باز هم منطق حاکم بر رفتار سیاسى جمهورى اسلامى در صحنه بینالمللى تغییر نکرد. این در حالى بود که ایالات متحده پس از فروپاشى شوروى، حوزههاى نفوذ خود را به سرعت و بدون رقیب گسترش مىداد و سعى در جهانى کردن لیبرال دموکراسى داشت و اندیشمندان او پایان تاریخ را با سلطه یافتن لیبرال دموکراسى پیشبینى مى کردند.
فوکویاما در شرح نظریه خود چنین مىگوید: دموکراسى شکل نهایى حکومت در جوامع است و تاریخ بشریت نیز مجموعهاى منسجم و جهتدار است؛ که بخش عظیمى از جامعه بشرى را به سمت نظام دموکراسى لیبرال سوق مىدهد.4در اینجا به برخى از تأثیرات انقلاب اسلامى بر ساختار نظام بینالملل که برگرفته از تفاوت مبناى معرفتى بر اساس قرآن کریم است و براى مسلمانان جهان جذابیت ویژهاى دارد و سرلوحه سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران قرار گرفت، اشاره مىشود:
جهانى کردن مبارزه با رژیم اشغالگر قدس
یکى از مسائلى که با انقلاب اسلامى بر ساختار نظام بینالملل تأثیر گذاشت و آن را جهانى کرد، مسئله فلسطین بود که با انقلاب ایران، از مسئله عربى ـ اسرائیلى، به مسئلهاى اسلامى ـ استکبارى تبدیل شد. اشغال کشور فلسطین توسط رژیم غاصب قدس و مبارزات طولانى چندین ساله مردم بىپناه و مظلوم فلسطین علیه اشغالگران و غارتگران صهیونیستى، یکى از مسائل مهم و ریشهدار منطقه مىباشد.
آوارگى یک ملت ستمدیده و شهادت و مجروح شدن دهها هزار نفر از مردان و زنان آن، سالهاست که قلب مردم فلسطین و مسلمانان سراسر جهان را به درد مىآورد. حمایت استکبار غرب از این رژیم اشغالگر و نیز سازش برخى کشورهاى عرب منطقه و برخى از سران فلسطینى با این رژیم، بر عمق و پیچیدگى این معضل افزوده است.
تا پیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، رژیم محمدرضا پهلوى روابط گرم و دوستانهاى با رژیم اشغالگر قدس داشت. وجود پایگاههاى جاسوسى اسرائیل در شهرهاى جنوبى و غربى ایران و فعالیت گسترده سازمانهاى جاسوسى اسرائیل در ایران، مؤید بر همین معناست. رژیم صهیونیستى، حکومت پهلوى را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقّى مىکرد و مأموران ساواک ایران را آموزش مىداد.
رژیم ایران حتى در ایجاد رابطه دوستى و سازش بین کشورهاى عرب منطقه با اسرائیل غاصب، نقش ایفا مىکرد. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، که حمایت از ملل مسلمان و مستضعف جهان و نیز حرکتها و نهضتهاى آزادىبخش به عنوان یکى از سیاستهاى مهم و اصولى ایران در سیاست خارجى قرار گرفت، مسئله فلسطین از نقش و جایگاه ویژهاى برخوردار شد.
با پیروزى انقلاب، نماینده رژیم صهیونیستى از ایران طرد، و سفارت فلسطین در کشور دایر شد. صدور نفت به رژیم صهیونیستى قطع شد و جمهورى اسلامى تعهد خود را نسبت به آزادساختن مسجدالاقصى و فلسطین اعلام نمود که این مسئله در میان مردم کشورهاى خلیج فارس تأثیر بسزایى در قبول و تأیید جمهورى اسلامى داشت.
حضرت امام قدسسرهدر پیام خویش به مناسبت اولین سالروز پیروزى انقلاب اسلامى ایران در سال 1358 فرمودند: «اسرائیل، این جرثومه فساد، همیشه پایگاه آمریکا بوده است. من در طول نزدیک به بیست سال خطر اسرائیل را گوشزد نمودهام. باید همه بهپا خیزیم و اسرائیل را نابود کنیم و ملت قهرمان فلسطین را جایگزین آن گردانیم.»5
نفى منطق نظام دو قطبى حاکم بر جهان
وقتى مهمترین آرمانهاى سیاسى انقلاب اسلامى را بررسى مىکنیم، پى به تعارض این آرمانها با منطق حاکم بر نظام بینالملل مىبریم. در واقع، مسئولیتهاى فراملى انقلاب اسلامى، میل به صدور پیام انقلاب و حمایت همهجانبه از ملل مستضعف و مسلمانان دارد که با ساختار حاکم بر نظام بینالملل همخوانى ندارد.
حضرت امام قدسسرهدر این زمینه مىفرمایند: ما هیچ کشورى مثل ایران سراغ نداریم که این طور، دنیا و شرق و غرب به آن نظر داشته باشند، و مستقل بوده و بگوید ما نه با آمریکا کار داریم و نه با شوروى و ما خودمان هستیم.و اینکه با همه دولتها رابطه داشته باشیم، یعنى رابطه دوستانه، نه روابط بین ارباب و رعیت، و ما این روابط را نمىخواهیم، مادامى که این طور هست و ما استقلال خودمان را مىخواهیم حفظ کنیم و در دنیا زندگى کنیم و اسلام را به پیش ببریم.6
این نظام تجلّى ساختار سیاسى دو بخشى دوران جنگ سرد است که جهان را به دو اردوگاه و به رهبرى دو قدرت همپیمان و پیروز جنگ جهانى دوم (آمریکا و شوروى) تقسیم کرد و بلافاصله از فرداى جنگ جهانى دوم، الگوى رقابت همهجانبه بر جهان حاکم شد که قریب به نیم قرن حوادث سیاسى جهان، سرنوشت ملتها (اعم از توسعهیافته و یا در حال توسعه) را در خود متأثر نمود.
کشورهاى مسلمان و جهان سوم نیز چارهاى نمىدیدند جز اینکه تحت سیطره یکى از دو قطب حاکم آن زمان قرار بگیرند. انقلاب اسلامى در چنین شرایط حساسى با شعار «نه شرقى و نه غربى» نظام سلطه در جهان را به چالش کشید. امام راحل درباره این سیاست مىفرمایند: ما نه تحت حمایت آمریکا و نه تحت حمایت شوروى و نه تحت حمایت هیچ قدرتى نیستیم... آن چیزى که شما مىخواستید جمهورى اسلامى بود. آن چیزى را که شما مىخواستید نه شرقى و نه غربى بود و این حاصل است، این را حفظش کنید.7
البته مواضع قوى، ناسازگارانه، تهاجمى و مستحکم امام خمینى قدسسره و خطمشى روشنگرانه ایشان در خصوص مناسبات استعمارى و سلطهگرى حاکم بر نظام بینالمللى، به بیدارى ملتها، تقویت خودآگاهى و اعتماد به نفس دولتهاى استقلالگرا کمک نمود و به تدریج زمینه واگرایى و گسست نظام سلطه دو قطبى را فراهم کرد. ناکامىهاى رژیمهاى کمونیستى در خصوص پاسخگویى به نیازهاى متحول پویاى اسلامى از سوى دیگر، به از کارافتادگى ایدئولوژىهاى مارکسیستى کمک کرد و فروپاشى آن را در کانون اصلى پیدایشش یعنى شوروى رقم زد.
حوادث بعدى نشان داد که این پیشبینى امام از فروپاشى آن، در نامه به گورباچف یقینى بود. پروفسور حمید مولانا در این زمینه مىگوید: به عقیده من هیچ صدایى در قرن بیستم مثل صداى امام قدسسره جهان را به لرزه درنیاورد... و طلسم سکوت را در مقابل طاغوت و ظلم شکست، که اگر این طلسم نشکسته بود امروز شوروى زنده بود.8
آگاهىبخشى جهان اسلام
یکى از مهمترین چالشهایى که انقلاب اسلامى براى ساختار نظام بینالملل ایجاد کرد تأثیرگذارى آن بر کشورهاى اسلامى و جنبشهاى فعال در این کشورها بود که با پیروى از ایران، منافع ایدئولوژىهاى غیراسلامى را در کشورهاى خود به خطر مىانداختند. قلمرو جغرافیایى جهان اسلام با قریب یک میلیارد جمعیت از تجانس دینى با جامعه انقلابى ایران برخوردار بود.
بنیانگذار جمهورى اسلامى در نخستین سال پیروزى انقلاب و تعیین راهبرد سیاست خارجى اعلام داشت: ملت آزاده ایران اکنون از ملتهاى مستضعف جهان در مقابل آنهایى که منطقشان توپ و تانک و شعارشان سرنیزه است، کاملاً پشتیبانى مىنماید.ما از تمام نهضتهاى آزادىبخش در سرتاسر جهان که در راه خدا و حق و حقیقت و آزادى مبارزه مىکنند، پشتیبانى مىکنیم.9
سلطه و حضور شدید استعمار غرب در سرزمینهاى اسلامى، مسلمانان را براى قرنها آزردهخاطر، و نسبت به غرب بدبین کرده بود. تداوم مقاومت پیروزمندانه حکومت اسلامى ایران در برابر فشار ابرقدرتها و غرب، مسلمانان و جنبشهاى اسلامى را امیدوار ساخت و موجى از طرفدارى از انقلاب اسلامى را در سراسر جهان اسلام به همراه آورد، به گونهاى که غرب آفریقا، شمال آفریقا، شرق آفریقا، شرق مدیترانه، ترکیه، آسیاى مرکزى، قفقاز، جنوب آسیا، پاکستان، افغانستان، هند، جنوب شرق آسیا، شبه جزیره عربستان و غیر آن را به شدت متأثر کرد و روحیه استقلالطلبى، خودآگاهى، خودباورى و بازگشت به خویشتن را در مسلمانان زنده داشت.
در آفریقا نیز این تأثیرگذارى وجود داشت. مثلاً، مردم سودان انقلاب اسلامى ایران را الگوى خود قرار دادند. در سودان عدهاى بودند که اسلام را به عنوان یک راهحل براى مشکلات نمىپذیرفتند. آنها متعقد بودند که راهحلها از طریق ناسیونالیسم و با پیروى از افکار غربى به دست مىآید. ولى انقلاب ایران، این افکار را بکلى دگرگون کرد و ثابت کرد که اسلام زنده و متحرک است و مىتواند در مقابل امواج ایدئولوژیکى ایستادگى کند. در واقع، تأثیر انقلاب اسلامى، فرهنگى بود و تأثیرات فرهنگى امرى بین نسلى است و از همینرو، ظرف زمانى آن نیز در مقیاس نسلها معنا مىیابد، چندان که آثار رفتارى و اجتماعى بر جاى مانده از نفوذ فرهنگى ملل دیگر گاه قرنها پایدار مىماند.10
شهید فتحى شقاقى مىگوید: این انقلاب به ما فهماند که پیروزى ما در گرو پیروى از امام خمینى قدسسره است. از همینرو، ناگهان در و دیوار مساجد سرزمینهاى اشغالى به ویژه مسجدالاقصى با تصاویر امام خمینى تزیین شد. امروز نیز شاهد هستیم که آیتاللّه خامنهاى (مدظله العالى) همان مشى امام قدسسره را ادامه مىدهند.11
و این آگاهى در بین شیعیان لبنان و عراق از مسلمات سیاسى معاصر است. امام خمینى قدسسرهبه عنوان احیاگر اسلام ناب محمدى صلىاللهعلیهوآله در قرن بیستم، در سخنرانىها و در پیامهاى خود با صراحت و به طور مکرر مىفرمودند که ما موظفیم اسلام را به دنیا معرفى کنیم و این کار را با صدور انقلاب اسلامىمان انجام خواهیم داد: ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مىکنیم؛ چراکه انقلاب ما اسلامى است و تا بانگ «لااله الااللّه و محمد رسولاللّه» بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجاى جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم.12
امام خمینى قدسسره در جاى دیگرى مىفرمایند: مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست انقلابِ مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است ... باید دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است منصرف کند.13
تقویت جایگاه بینالمللى دین
ادیان در مقطع پیروزى انقلاب اسلامى، کاملاً به نفع امیال و اهداف ابرقدرتهاى شرق و غرب استکبار جهانى استحاله شده بودند. مسیحیت تحث تأثیر سکولاریسم به رابطه فردى میان انسان و خدا تبدیل، و روحانیت مسیحیت کاملاً واتیکانیزه شده بود و هیچگونه ارتباطى با زندگى دنیوى و قوانین حاکم بر روابط اجتماعى نداشت.
دین یهود که بر اساس تعالیم حضرت موسى مىبایست علیه فرعونهاى زمان قیام کند، توسط سازمان جهانى صهیونیسم به توجیهگر نظامى سلطه جهانى مبدل شده بود. قدرتهاى سلطهگر جهان براى اینکه بتوانند به راحتى بر جوامع اسلامى حاکم گردند، بر سرمایهگذارى وسیع به تحریف اسلام مبادرت کرده بودند و با کنار گذاشتن ابعاد سیاسى، حکومتى، قضایى، اقتصادى و حقوقى اسلام، آن را کاملاً سکولاریزه کرده بودند.
به طور کلى، در مقطع پیروزى انقلاب اسلامى، دین یا رابطهاى فردى بود و یا افیون تودهها قلمداد مىشد.14انقلاب ایران به لحاظ تطبیق با مشخصه انقلابهاى بزرگ از این حیث که هم از رویکرد جهانى برخوردار بود و هم از لحاظ تحولخواهى و نوآورى در حوزه بینش و کنش، برد مؤثر داشت، در زمره انقلابات بزرگ به شمار مىرود که تنها با مقایسه وضعیت امروزى جهان با دوران پیش از ظهور انقلاب اسلامى مىتوان آن را تبیین نمود.
دفاع امام خمینى از اسلام در قضیه سلمان رشدى، یک رویارویى ارزش و ضدارزش بود که هریک اصحاب خود را به مصاف دیگرى وامىداشت. این امر به تقویت احساس هویت اسلامى و باپشتوانه بودن مسلمانان در جهان و معادلات سیاسى، امنیتى و فرهنگى بینالمللى انجامید.
در واقع، امام خمینى این روحیه را از متون گذشته که در حافظه تاریخى مسلمانان وجود داشت براى آنان ارائه کرد. از اینرو، مىتوان او را بنیادگرا به معناى مثبت آن دانست؛ چراکه بنیادگرایان مىکوشند آنچه را در گذشته تاریخىشان ارزشمند بوده احیا کنند تا با وجوه نامطلوب عصر جدید مقابله کنند.15انقلاب اسلامى نه تنها مقولهاسلام، بلکه مقوله دین را عزت بخشید و وارد معادلات بینالمللى نمود.
انقلاب اسلامى ایران که نشأت گرفته از وحى الهى و پرورشیافته در فرهنگ تشیّع بود، توانست صحنه دنیاى علم و معرفت را به نفع علم و معرفت دینى تغییر دهد. تلویزیون بى بى سى در برنامهاى در مورد نقش انقلاب اسلامى ایران در بازگشت جهان به مذهب مىگوید: آنچه در ایران در سال 1979م رخ داد، نه تنها براى ایرانیان، بلکه براى تمام ادیان جهان نقطه عطفى بود.16
رویکردهاى سیاست خارجى کشورهاى اسلامى منطقه
«دیپلماسى» واژهاى است با ریشه یونانى «Diploma»، به مفهومِ نوشته طومارگونهاى که به موجب آن، امتیازهاى خاصى به کسى داده مىشود. این واژه بعدها به فرستادگان دولتها اطلاق شد. به تدریج با افزایش روزافزون مبادلهها و نیز ضرورت استخدام افراد براى نگهدارى این اسناد، به این امر توجه بیشترى شد و آنان را «دیپلمات» و شغلشان را «دیپلماسى» خواندند.17
برقرارى روابط دیپلماتیک بر پایه عادت و رسم سادهاى استوار است و امروزه هنوز هیچگونه الزام حقوقى براى کشورها در این مورد وجود ندارد. بدیهى است این امر ناشى از اصل حاکمیت و استقلال هر کشور است؛ زیرا هیچ قاعده حقوقى نمىتواند کشورى را به برقرارى روابط دیپلماتیک با کشورهاى دیگر و تأسیس نمایندگى در آن کشورها مجبور نماید.18
اما از ضروریات واحدهاى سیاسى براى سامان دادن امور خود برقرارى ارتباط با دیگر واحدهاست و هر دولت با توجه به مبانى معرفتى خود به اتخاذ نوع خاصى از سیاست خارجى خواهد پرداخت، همانگونه که در دولت پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مدینه و جمهورى اسلامى در ایران این مورد مراعات شد. اما در کشورهاى اسلامى با اتخاذ نوع خاصى از سیاست خارجى، به این امر مهم توجه نشده است. همین مسئله، موجب بیدارى و عکسالعمل مردم شده است. در ذیل، به برخى از رویکردهاى سیاست خارجى کشورهاى اسلامى منطقه اشاره مىشود:
رابطه با دشمنان مسلمانان
در حالى که بر اساس اصول اسلامى، رابطه با دیگر کشورها از ضوابط خاصى برخوردار است و چنانچه کشورى بر ضد مسلمانان عمل کند، رابطه با او محدودیت دارد، ولى بسیارى از حکومتهاى دیکتاتورى حاکم بر جهان اسلام، این مبانى قرآنى را نادیده گرفتهاند و پیمانهاى استراتژیک با دولتهایى دارند که در ضدیت آنها با اسلام شکى نیست.
هرچند حاکمان در این رابطه به سود خود براى بقاى بیشتر مىاندیشند، اما نخبگان و بدنه جامعه که با آموزههاى قرآنى تربیت یافتهاند نوع این رابطه را درک مىکنند و براى تغییر این رابطه تلاش خواهند کرد. مثلاً، در مورد اسرائیل غاصب و ضد اسلام، در 19 نوامبر 1977 انور سادات، رئیسجمهورى مصر، وارد این کشور شد و مورد استقبال سران این رژیم قرار گرفت. این سفر سرآغاز مناسبات مصر با رژیم صهیونیستى به شمار مىآید.
پس از آن و به ویژه در دوران ریاست جمهورى حسنى مبارک، مصر همیشه به عنوان شریک رژیم صهیونیستى و آمریکا در منطقه عمل کرده و بیش از آنکه درصدد تأمین منافع ملت مصر و سپس ملت مظلوم فلسطین در منطقه باشد، در خدمت سیاست آمریکایىها بوده است. در دیگر کشورهاى اسلامى مانند اردن، بحرین و یمن نیز نوع این رابطه قابل ردیابى است و این کشورها محل امنى براى نیروهاى نظامى و اطلاعاتى آمریکا و اسرائیل شدهاند تا با کسب اطلاعات از کشورهاى اسلامى، در زمان مناسب از آن استفاده کنند.
کشورهاى اسلامى که باید منافع خود را در جهان اسلام تعریف کنند، تبدیل به متحدان ضد اسلام شدهاند و این، در روان جامعه اسلامى بسیار سنگین خواهد بود و در بلندمدت دوام نخواهد آورد. جامعهشناسى شعارها در برخى از این کشورها نشان مىدهد که تنفر از آمریکا و اسرائیل در این بیدارى اسلامى مشترک است.
حرکت در جهت ذلّت مسلمانان
برخى از آیات قرآن کریم، عزت را علاوه بر خداوند، از آنِ پیامبر صلىاللهعلیهوآله و مؤمنان دانستهاند: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ.»(منافقون: 8) مؤمنان از پرتو عزت پروردگار، کسب عزت کردهاند و در مسیر اطاعت او گام برمىدارند؛ زیرا آنان با حقیقت عبودیت و بندگى آشنا هستند و قدرت و مالکیت را از آنِ خدا مىدانند و تمام اعمالشان را در جهت رسیدن به مقام قرب او انجام مىدهند و در راه زنده نگه داشتن حق با چشمانى بیدار و عزمى استوار تلاش مىکنند؛ چراکه مىدانند هرگز مردم ذلیل نمىتوانند از چنگ ستمگران رهایى یابند.
قرآن کریم به مؤمنان هشدار مىدهد که عزت را در همه شئون زندگى، اعم از اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و...، از غیر خدا نجویند: «أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعا.» (نساء: 139) در کشوهاى اسلامى که باید این اصول قرآنى حاکم باشد، بعضى از سران آنها براى تحکیم قدرت خود به مبارزه با این آموزهها مىپردازند. در این کشورها، عزت مسلمانان به حدى زیر پا گذاشته مىشود که براى رفتن به مسجد مجبور به گرفتن مجوز از دولت مىشوند.
به رغم این آموزههاى قرآنى، سیاست خارجى برخى از کشورهاى اسلامى در جهت ذلّت مسلمانان است. اوج این مسئله را مىتوان در بستن گذرگاه رفح توسط دولت مبارک دانست؛ تنها راه رساندن غذا و دارو به یک جامعه مسلمان از سوى یک دولت به ظاهر اسلامى بسته مىشود و این ذلّت تا حدى ادامه مىیابد که آمریکا و دولت صهیونیستى در کنفرانس آناپولیس و دیدار بوش از منطقه در ژانویه 2008، از مصر مىخواهند همکارى امنیتى و اطلاعاتى خود را با رژیم صهیونیستى تا انهدام و نابودى مقاومت اسلامى در فلسطین به رهبرى حماس ادامه دهد. این مسئله ذلّت ملت مصر در آن مقطع تاریخى را به دنبال داشت و بعد از انقلاب در این کشور، براى احیاى این آموزهها دولت موقت به دلیل فشار افکار عمومى مجبور به بازگشایى این معبر شد.
حذف گروههاى اسلامى از دخالت در سیاست خارجى
در کشورى که اکثریت جمعیتش مسلمان هستند و اسلام با تاریخ آن آمیخته است، نمىتوان گروههاى اسلامى را که مبلّغ و مفسّر آن هستند، نادیده گرفت؛ اتفاقى که در مصر و تونس طى سالیان زیاد رخ داد و دولتهاى این دو کشور با عدم درک این مسئله، گروههاى اسلامى را از دخالت در تصمیمات سیاسى برحذر داشتند و با آنها هرگز به مشاوره نپرداختند.
در حالى که خداوند مشورت را مهمترین اصل اجتماعى مىداند و مىفرماید: «وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» (شورى: 38)؛ و آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا داشته و کارهایشان به طریق مشورت در میان آنها صورت مىگیرد، و از آنچه به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند.
این آیه به برخى از اوصاف مؤمنان اشاره کرده، مىفرماید: مؤمنان که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و فرمانهاى او را از جان و دل پذیرفته و نماز را برپا داشتهاند و کار آنها به طریق شورا و مشورت در میان آنها صورت مىگیرد و از آنچه به آنها روزى دادهایم، در راه خداوند انفاق مىکنند. بعد از نماز، مهمترین مسئله اجتماعى همان «اصل شورا» است که بدون آن همه کارها ناقص است.
در حقیقت، رژیمهاى دیکتاتور حاکم بر جهان اسلام از اسلامگرایان به شدت واهمه دارند و براى جلوگیرى از فعالیت آنها به هر کارى دست مىزنند و به جاى اینکه با این گروهها براى تعیین ملاکات سیاست خارجى اسلامى مشاوره کنند، آنها را به تبعید مىفرستند یا به بدترین وضع به زندان مىاندازند. سرکوب در این کشورها محدود به اقلیتها نیست. در کشورى مانند بحرین، شیعیان که اکثریت را در اختیار دارند، به شدت از سوى حاکمان سرکوب مىشوند و متأسفانه کشورهاى شوراى همکارى خلیج فارس نیز از روند سرکوبها در بحرین حمایت مىکنند.19
عربستان که پشتیبان حکومتهاى دیکتاتور منطقه است، بعد از انقلاب اسلامى به بهانه مقابله با گروههایى که ادعا مىکردند از سوى ایران آموزش مىبینند، به عقد یک پیمان امنیتى مشترک با بحرین در 20 دسامبر 1981 پرداخت.20در آمار ارائهشده توسطمحمد بدیع، رهبر جنبش اخوانالمسلمین، تأکید شده که طى یک دهه گذشته بیش از سى هزار عضو این جنبش در رژیم مبارک زندانى بوده و اموالشان مصادره شده است.21
همراهى با کشورهاى اسلامستیز
وقوع حوادث 11 سپتامبر 2001م، باعث به وجود آمدن موجى علیه اسلام به رهبرى ایالات متحده آمریکا شد. پس از یازدهم سپتامبر، نئومحافظهکاران آمریکا، بنیادگرایان اسلامى را عامل حوادث تروریستى و حمله به برجهاى دو قلو و پنتاگون دانستند. در این زمینه، از بنیادگرایان به عنوان فاشیستهاى اسلامى یاد کردند.22
کشورهاى اسلامى به جاى اینکه با تبیین چهره واقعى اسلام، به خنثا کردن سیاستهاى پنهانى ایالات متحده بپردازند، خود در مسیر این سیاست تهاجمى ایالات متحده قرار گرفتند و با آن همراهى کردند که نتیجه آن، اشغال دو کشور اسلامى بود و بسیارى از کشورهاى اسلامى از این حملات حمایت کردند. اتخاذ این سیاستهاى ضداسلامى براى مردم مسلمان این کشورها سخت بود و به تدریج به بیدارى این ملتها انجامید.
براى مثال، بیشترین حوزههاى نفتى عربستان در شرق این کشور وجود دارد و ساکنان این مناطق بیشتر از شیعیان هستند و تا دهه 1970م حدود 50 درصد از نیروى کار شرکت نفتى آرامکو از شیعیان بودند، اما به دلیل سیاستهاى دولت عربستان هرگز از منافع این شرکت بهرهمند نشدند و از رسیدن به مشاغل و مناصب بالاى این شرکت منع شدند.
در حالى که این منطقه به دلیل داشتن منافع نفتى و وجود فناورىهاى برتر از سوى آمریکایىها بسیار غنى است، اما مردمش به خاطر شیعه بودن، از مزایاى حضور این شرکت و نفت منطقه بىبهرهاند.23تأخیر در رابطه آمریکا و عربستان به دلیل ناشناخته بودن نفت این سرزمین در آن زمان بود، اما با حضور شرکتهاى آمریکایى این رابطه تبدیل به یک رابطه استراتژیک شد24که عربستان براى حفظ این رابطه، حتى حاضر به سرکوب مسلمانان بحرین شده است.
نتیجهگیری
دین اسلام دینى جامع است که براى رویکردهاى سیاست خارجى کشورهاى اسلامى در نظام بینالملل اصول و اهدافى طراحى کرده است. این رویکردها با بررسى دولت اسلامى مدینه به رهبرى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و جهتگیرىهاى انقلاب اسلامى قابل تبیین است که با رویکرد ساختیابى از لحاظ نظرى نزدیکتر است.
هر چه سیاست خارجى در کشورهاى اسلامى به سمت اصول، اهداف و ابزارهاى اسلامى حرکت کند، با پذیرش بالایى از سوى جامعه مواجه خواهد شد و خروج از اصول قطعى اسلام و الگوى طراحىشده در دولت اسلامى پیامبر در مدینه، جامعه اسلامى را به واکنش وادار خواهد کرد.
بین این دو متغیر، رابطه معکوس وجود دارد؛ به این صورت که کاهش یکى، افزایش متغیر دیگر را در پى خواهد داشت. به عبارت دیگر، دورى هر چه بیشتر از اصول اسلامى سیاست خارجى، جرقه بیدارى را در روان جامعه اسلامى به مثابه یک کنشگر فعال روشن خواهد کرد.
تعارض شکلگرفته بین اعتقادات مردم در این کشورها و سیاست خارجى اعمالى از سوى حکومتها، به تدریج تحت تأثیر انقلاب اسلامى باعث بیدارى اسلامى در این کشورها و رجوع آنها به مبانى قرآنى خواهد شد. این بیدارى نشان داد در کشورهاى اسلامى هیچ برنامهاى، از جمله سیاست خارجى، بدون توجه به آموزههاى اسلامى مورد پذیرش اکثریت جامعه قرار نخواهد گرفت و تجربه انقلاب اسلامى باعث قوت گرفتن این تفکر و جهتدهى مردم به سوى بیدارى اسلامى و قیام علیه حاکمان دیکتاتور شده است.
در کشورهاى اسلامى که امروز در آنها ملتها به بیدارى رسیدهاند، رویکرد دولتها به نحوى ارائه شده که با رویکردهاى اسلامى متفاوت است. در بسیارى از موارد، دولتهاى حاکم براى تداوم سلطه خود، مقهور ساختار و یا کنشگران برتر شدهاند، در حالى که سیاست خارجى اسلامى داراى مؤلفههایى است که ملتهاى مسلمان خواهان اجراى آن هستند.
پی نوشت ها:
1ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 5، ص 75.
2ـ میراحمدرضا حاجتى، عصر امام خمینى، ص 59.
3ـ دى جان استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعى، ص 303.
4ـ فرانسیس فوکویاما، آمریکا بر سر تقاطع، ترجمه مجتبى امیرىوحید، ص 12.
5ـ امام خمینى، همان، ج 12، ص 148.
6ـ همان، ج 19، ص 92.
7ـ همان، ج 17، ص 62ـ63.
8ـ میراحمدرضا حاجتى، همان، ص 60.
9ـ امام خمینى، همان، ج 11، ص 259.
10. S. Joseph Nye, Soft Power, p. 27.
11ـ محسن نصرى، ایران دیروز، امروز، فردا، ص 262.
12ـ امام خمینى، همان، ج 11، ص 266.
13ـ همان، ج 21، ص 108.
14ـ حسن واعظى، «استراتژىهاى انقلاب اسلامى»، همشهرى دیپلماتیک پدیده قرن، ش 84، ص 16ـ17.
15. B. Lawrence, Defenders of God: The Fundamentalist Revolt Against the modern Age, p. 17.
16ـ محسن نصرى، همان، ص 255.
17ـ سیدعبدالقیوم سجادى، همان، ص 19.
18ـ محمدرضا ضیائى بیگدلى، حقوق بینالملل عمومى، ص 429.
19ـ نفیسه فاضلىنیا، ژئوپلیتیک شیعه و نگرانى غرب از جمهورى اسلامى، ص 158.
20ـ دکمجیان هرایر، جنبشهاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ترجمه حمید احمدى، ص 287.
21. www.rasekhoon.net
22ـ عنایتاللّه یزدانى و هجرت ایزدى، «تروریسم اسلامى افسانه یا واقعیت»، علوم سیاسى، سال دهم، ش 39و40، ص 92.
23ـ ابراهیم فؤاد، شیعیان عربستان، ترجمه سلیمه دارمى و فیروزه میررضوى، ص 46.
24ـ سیدداود آقایى، سیاست و حکومت در عربستان سعودى، ص 97.
مختار شیخ حسینى
منبع: ماهنامه معرفت