پاسخ به:مقالات مطالعات برنامه درسی
يافته هاي بسياري نشان مي دهد که استفاده از تاريخ علم در ايجاد درک درست نسبت به علم در ميان دانش آموزان بسيار تاثيرگذار است. به همين دليل در اين تحقيق تاثير روش تدريس مبتني بر استفاده از تاريخ فيزيک بر دانش و نگرش شاگردان در مقايسه با روش معمول، و همچنين رابطه بين دانش و نگرش شاگردان را مورد بررسي قرار داده ايم. اين پژوهش از نوع تحقيقات شبه آزمايشي است که در گروه کنترل از روش تدريس سنتي و در گروه آزمايش از روش تدريس مبتني بر تاريخ فيزيک استفاده شده است. براي سنجش دانش و نگرش شاگردان در پيش آزمون و پس آزمون به ترتيب از آزمون نقشه مفهومي و پرسش نامه نگرش سنج استفاده شده است. براي بررسي رابطه بين دانش و نگرش شاگردان از آزمون همبستگي پيرسون، و براي بقيه فرضيه ها از آزمون تي تست دو نمونه اي مستقل استفاده گرديده است. نتايج تحقيق نشان داد که آموزش تاريخ فيزيک تاثيري مثبت بر دانش و نگرش شاگردان مي گذارد و بين دانش و نگرش شاگردان رابطه اي معنادار وجود دارد.
نسخه قابل چاپ
اين پژوهش با هدف بررسي چگونگي اثرگذاري برنامه درسي پنهان بر پيشرفت تحصيلي دانش آموزان به منظور ارائه مدل انجام شده است. روش پژوهش روش آميخته يا ترکيبي، و جامعه آماري پژوهش کليه 41 مدرسه راهنمايي دخترانه منطقه يک آموزش و پرورش شهر تهران در سال تحصيلي 88 - 1387 بوده است. تعداد نمونه مورد پژوهش با استفاده از روش نمونه گيري تصادفي 9 مدرسه، و طول مدت مشاهده 8 ماه بود. ابزار گردآوري اطلاعات به قرار زير بوده است: 1. فرم هاي مشاهده سنج محقق ساخته با مقياس درجه بندي و روش واقعه نگاري 2. فرم هاي مصاحبه محقق ساخته با روش سوالات باز استاندارد شده و روش گفت و گوهاي غير رسمي 3. ميانگين نمرات پيشرفت تحصيلي دانش آموزان، به منظور تجزيه و تحليل اطلاعات از آزمون هاي آماري t، طرح اندازه گيري مکرر، يک بين يک درون و يک راهه، آزمون تعقيبي شفه، همبستگي پيرسون و تجزيه و تحليل رگرسيون چندگانه. نتايج رگرسيون چند گانه بين مولفه هاي برنامه هاي درسي پنهان محيط اجتماعي و فيزيکي مدرسه با پيشرفت تحصيلي همبستگي چند گانه عدد با 0.50 را نشان داد که در سطح اطمينان 0.95 معنادار نبود. با توجه به «ضريب تعيين»، معلوم شد که 24.77 درصد پيشرفت تحصيلي دانش آموزان متاثر از برنامه درسي پنهان است. نتايج تجزيه و تحليل کيفي يافته ها نيز نشان داد که در اکثر مدارس و کلاس هاي درس مورد مشاهده، دانش آموزان تحت تاثير آثار منفي و قصد نشده برنامه درسي پنهان قرار داشتند. اين آثار، به طور مستقيم و غيرمستقيم بر يادگيري هاي عميق و واقعي آنها اثرات منفي و پايداري مي گذاشت. بنابراين به منظور کاهش آثار منفي اين برنامه با توجه به رويکردهاي روان شناسي يادگيري و برنامه درسي پنهان مدلي در 8 بخش، شامل 1. مباني نظري 2. فلسفه 3. متغيرهاي زيربنايي 4. ابعاد.5 اهداف 6. اصول 7. مراحل اجرائي 8. نظام بازخورد و ارزشيابي طراحي و پيشنهاد شد.
هدف مطالعه حاضر مقايسه اثربخشي راهبرد تدريس مبتني بر هوش چندگانه و اثربخشي، روش متداول، بر پيشرفت تحصيلي و نگرش به يادگيري درس علوم دانش آموزان پايه پنجم ابتدايي در سال تحصيلي 88/89 بوده است. جمعا 53 دانش آموز دختر در دو کلاس مختلف در پايه پنجم ابتدايي در اين پژوهش مشارکت داشتند که از طريق روش نمونه گيري خوشه اي تصادفي انتخاب شدند و از اين تعداد 28 نفر در گروه آزمايش و 25 نفر در گروه کنترل بودند. افراد گروه آزمايش از طريق راهبرد تدريس مبتني بر هوش چندگانه آموزش ديدند و افراد گروه کنترل از طريق روش تدريس متداول يا روش سنتي. مدت اين دوره هشت هفته بود. براي مشخص کردن اثربخشي راهبرد تدرس مبتني بر هوش چندگانه در مقايسه با روش متداول، از يک آزمون معلم ساخته پيشرفت تحصيلي شامل 30 سوال استفاده شد. همچنين مقياس 21 سوالي نگرش به يادگيري درس علوم (اکپينر و همکاران، (2009به منظور سنجش نگرش به يادگيري علوم مورد استفاده قرار گرفت. جهت تحليل داده هاي آماري از تحليل کوواريانس يک متغيري (ANCOVA) و تحليل کوواريانس چند متغيري (MANCOVA) استفاده شد. نتايج تحقيق نشان داد که دانش آموزاني که از طريق راهبرد تدريس مبتني بر هوش چندگانه آموزش ديده اند، پيشرفت تحصيلي بالاتري در کليه سطوح شناختي، نسبت به دانش آموزاني که به روش تدريس متداول آموزش ديده اند، داشته اند. همچنين نتايج تحقيق نشان مي داد که نگرش دانش آموزان گروه آزمايش نسبت به يادگيري درس علوم بعد از عمل آزمايش بهبود يافته است.
صحبت کردن به صورت «کاربرد زبان شفاهي براي تعامل مستقيم و بلافصل با ديگران» تعريف مي شود و صورت آکادميک آن سخن گفتن است. سخن گفتن شامل گفتار غيررسمي و گفتار رسمي از قبل آماده شده است. گفتار غيررسمي آن نياز چنداني به آموزش مستقيم ندارد، اما گفتار رسمي مستلزم آموزش جدي است. هدف تحقيق حاضر تدوين شاخص هاي آموزش مهارت سخن گفتن در برنامه درسي زبان ملي براي دوره ابتدايي و نيز تبيين نقاط قوت و ضعف راهنماي برنامه درسي زبان فارسي براي دوره ابتدايي ايران (ويراست (1388به لحاظ شاخص هاي مورد نظر بود. براي نيل به اين هدف، محتواي برنامه درسي زبان ملي آمريکا (ايالت نيوجرسي، 2004)، انگلستان (2007)، سنگاپور (2006) و نيز راهنماي برنامه درسي زبان فارسي (ويراست 1388) براي دوره ابتدايي به شيوه کيفي مورد بررسي و تحليل قرار گرفت. حاصل کار نشان داد که در چارچوب برنامه درسي زبان فارسي مهارت سخن گفتن امري دانسته شده فرض مي شود چرا که تعريف مشخصي براي آن مطرح نمي شود و خرده مهارت هاي آن نيز معرفي نمي شوند. اين موضوع باعث شده است که هدف هاي آموزش آن نيز به صورت کلي و مبهم ارائه شوند. از طرفي، در چارچوب اين برنامه درسي، آموزش مهارت سخن گفتن به صورتي متناسب با بافت موقعيت، انتقادي و با کمک فناوري اطلاعات و ارتباطات برنامه ريزي نشده است.
اين مقاله در نظر دارد، مفهوم پردازي كارل برايتر از تعليم و تربيت را مورد کاوش قرار دهد. در واقع هدف اساسي مقاله، نقادي ديدگاه تربيتي وي، و بررسي قابليت اجراي آن در عرصه عمل است. روش پژوهش حاضر کاربردپذيري تجربي است؛ روشي که در آن مولفه هاي اساسي يک انديشه، نقادي و صورت بندي مي شود و از جهت کاربردپذيري مورد بررسي قرار مي گيرد. يافته هاي پژوهش نشان مي دهد علي رغم اين که مولفه هاي انديشه تربيتي برايتر از انسجام نسبي برخوردار است، مي توان انتقادهايي نيز بر آن وارد ساخت: از جمله دشواري تميز بين نسبت دانش با جهان ذهني و جهان عيني ذهني، عدم تبيين چگونگي غلبه بر موقعيت، عمومي ساختن توليد دانش، تاکيد بر آموزش درهم تنيده مهارت هاي تفکر با برنامه درسي و عدم تصريح گرايش بين رشته اي. نتايج اين پژوهش حاکي از آن است که ايده اصلي برايتر براي مبتني ساختن تعليم و تربيت بر يافته هاي علوم شناختي، مورد تاييد ساير پژوهشگران نيز هست. با اين حال، با وجود اين که برايتر مسائل و مشکلات تعليم و تربيت را که ناشي از تسلط نظريه عاميانه بر نظام هاي تربيتي است، به درستي شناسايي کرده و فرصت هايي براي بازنگري در انگار ه هاي تربيتي و اصلاح نظام هاي تربيتي فراهم ساخته است، اما برخي از ايده هاي، وي مانند «جايگزين کردن ساختن دانش با يادگيري» از امکان عملي کمتري برخوردار است.
هدف پژوهش حاضر تعيين و اولويت بندي روش هاي مناسب تدريس دوزبانه و تاثير اين روش ها بر پيشرفت تحصيلي دانش آموزان بوده است. جامعه آماري پژوهش شامل 100 نفر از متخصصان مرتبط با گروه علوم تربيتي از جمله اساتيد برنامه ريزي درسي، مديريت آموزشي، روانشناسي تربيتي، آموزش زبان انگليسي و نيز کليه دانش آموزان پسر اول ابتدايي شهر تبريز در سال تحصيلي 90 - 89 بوده است. براي انتخاب اساتيد از روش تمام شماري استفاده شد و براي انتخاب دانش آموزان با استفاده از روش خوشه اي چند مرحله اي، ده کلاس و 271 نفر دانش آموز انتخاب شد. در انجام پژوهش از روش توصيفي-پيمايشي و نيمه تجربي استفاده گرديد. با توجه به پيشينه پژوهش سه رو ش تدريس انتقالي، غوطه ورسازي و دوسويه در کشورهاي مختلف بيشترين کاربرد را دارند. الفاي کرونباخ پرسش نامه سه روش فوق به ترتيب 0.75، 0.72 و 0.80 به دست آمد. بر اساس آزمون t تک نمونه و فريدمن روش هاي تدريس دوسويه و غوطه ورسازي از ديدگاه اساتيد مورد تاييد قرار گرفته بود، اين دو روش به صورت نيمه تجربي بين دو گروه اجرا گرديد. گروه اول با استراتژي هاي روش تدريس غوطه ورسازي و گروه دوم با استراتژي هاي روش دوسويه آموزش ديدند. يافته هاي ما نشان داد که پيشرفت دانش آموزان آموزش ديده با روش دوسويه در درس علوم از دانش آموزان آموزش ديده با روش غوطه ورسازي بيشتر است. پيشرفت تحصيلي دانش آموزان آموزش ديده با روش دوسويه در دروس رياضي و بنويسيم با دانش آموزان آموزش ديده با روش غوطه ورسازي از نظر آماري معنا دار نبود.
رويكرد تلفيقي به برنامه درسي هنر متناسب با هوش چندگانه، رشته هاي هنري مختلف و ايجاد موقعيت يادگيري مرتبط با مفاهيم علوم تجربي، جهت گيري اصلي تربيت هنري و طراحي آموزش هنر بوده است. مسايل مرتبط با اجراي برنامه درسي هنر همچون طراحي آموزشي، آموزش هاي حرفه آموزگاري در حوزه يادگيري هنر، ايجاد موقعيت يادگيري در ساعت هنر و نظاير آن و همچنين مشكلات مرتبط با عدم توجه به عناصر برنامه درسي، موجب شده است، توليدات هنري دانش آموزان از غناي لازم برخوردار نشود. در طراحي آموزشي هنر مبتني بر تلفيق توليد هنري و مفاهيم علوم تجربي، كوشش شده است با توجه به عناصر برنامه درسي هنر در هنگام اجرا، توليد هنري در درجه اول و يادگيري علوم در درجه دوم مورد تاكيد باشد. توليد هنري، محصول هنري است كه به دنبال آموزش هنر مي آيد. در ساعت هنر، كاربرد مفاهيم علوم در هنر به عنوان يك رويكرد تلفيقي متمايز در مقابل كاربرد هنر در آموزش، موردنظر است و مفاهيم علوم تجربي در خدمت يادگيري هنر قرار مي گيرد. از اين رو مفهوم و قلمرو توليد هنري مورد تاكيد قرار گرفته است. با توجه به روش شناسي پژوهشي معطوف به عمل فكورانه و با تاكيد بر قضاوت و تصميم گيري پژوهشگر (در مقام آموزشگر هنر)، الگوي راهنما بر اساس چهارچوبي كه از مبناي نظري و تجربي پژوهش حاصل شده است، توسط صاحب نظران برنامه درسي و كارشناسان آموزشي به شيوه تحليل داده هاي متني (رويكرد كيفي) اعتبار بخشي گرديده است. به اين ترتيب در اين مرحله بستر دانستن (دانش رويكرد تلفيقي به برنامه هاي درسي هنر و علوم) فراهم شده است.
معلمان نقطه آغاز و عنصر اصلي هرگونه تحول در نظام آموزش و پرورش محسوب مي شوند؛ پس براي اين که بتوانند وظايف حرفه اي، تخصصي و تربيتي خود را بهتر انجام دهند، لازم است پيوسته امکان بهره مندي آنها از آموزش هاي جديد و مهارت هاي تازه فراهم گردد. اين مهم از طريق طراحي و اجراي نظام ضمن خدمت معلمان، به نحوي که زمينه ارتقاي علمي و تخصصي و به روز نمودن اطلاعات و کسب مهارت هاي جديد را امکان پذير نمايد، ميسر مي شود. به دليل اهميت نظام تعليم و تربيت در پيشرفت كشور، موضوع آموزش نيروي انساني در آموزش و پرورش و به ويژه آموزش معلمان نسبت به ساير حوزه ها از اهميت و حساسيت بيشتري برخوردار است. بنابراين بررسي نظام ضمن خدمت معلمان و ارايه طريق براي بهبود و تكميل آن امري ضروري مي باشد. در اين پژوهش، هدف مطالعه شناسايي نقاط ضعف و قوت نظام موجود آموزش معلمان و پيشنهاد دادن راه هايي براي تكميل و بهبود آن است. بدين منظور نظام ضمن خدمت معلمان از 5 منظر شامل ميزان تاثير دوره هاي ضمن خدمت اجرا شده، نارسايي ها، ميزان استفاده از روش ها و الگوهاي جديد، روش ها و راهكارهاي بهبود و تکميل نظام معلمان و ويژگي هاي مطلوب آن مورد بررسي قرار گرفته است. اين پژوهش در مناطق 19 گانه شهر تهران اجرا شده است. روش پژوهش توصيفي است و براي ارزيابي وضع موجود اجراي دوره هاي ضمن خدمت از مدل ارزيابي مهارت حرفه اي معلمان گاسكي (cusky) استفاده شده است. بر اساس نتايج حاصل، چهار عامل زير در بهبود و تكميل نظام ضمن خدمت موثرتر است: - نيازسنجي و طراحي اجراي دوره، متناسب با نياز شغلي معلمان؛ - اجراي دوره هاي ضمن خدمت به روش كار گروهي و پروژه اي؛ - مشاركت معلمان و مديران قبل و حين دوره ها؛ - تدارك فرصت مناسب براي شركت كنندگان در دوره براي به كارگيري آموزش ها و مهارت هاي كسب شده.
استفاده از نقشه هاي مفهومي به عنوان ابزارهاي ارزشيابي تحصيلي چندين دهه است كه در كانون توجه محققان و مربيان قرار دارد. هدف از تدوين اين مقاله معرفي و اعتباربخشي شيوه هاي استفاده از نقشه مفهومي به عنوان ابزارهاي ارزشيابي تحصيلي است. به طور مشخص در اينجا شيوه هاي ترسيم و تكميل (آزاد و هدايت شده) نقشه مفهومي معرفي مي شود و اين نقشه ها از لحاظ شاخص هاي روايي محتوايي، روايي ملاكي، روايي افتراقي و پايايي نمره گذاران مورد بررسي قرار مي گيرد. نمونه آماري پژوهش 221 نفر از دانش آموزان سال دوم متوسطه رشته علوم تجربي شهر تبريز در سال تحصيلي 1387-88 بودند که در هشت كلاس حضور داشتند. يافته هاي پژوهش حاضر به طور كلي نشان داد كه آزمون هاي مبتني بر نقشه مفهومي از روايي محتوايي بالايي برخوردارند. همچنين اين آزمون ها داراي مقادير متفاوت همبستگي) با مقدار متوسط 0.50) با يك آزمون چهارگزينه اي بودند. همه آزمون هاي نقشه مفهومي به خوبي از عهده تشخيص تفاوت بين نمرات دو گروه تحصيلي بالا و پائين برآمدند. همچنين نتايج نشان داد كه ضريب توافق نمره گذاران آزمون هاي نقشه مفهومي در حد بالايي است. با مقايسه چهار شيوه آزمون مشخص شد كه روش تكميل هدايت شده در روايي محتوايي و پايايي نمره گذاران نسبت به ديگر روش ها بهتر است و شيوه ترسيم آزاد در روايي ملاكي و روايي افتراقي، نسبت به ديگر شيوه هاي آزمون نقشه مفهومي، داراي شاخص هاي بالاتري است.
براي بررسي تاثير آموزش هاي پيش دبستاني بر رشد مهارت هاي شفاهي زبان فارسي دانش آموزان آذري زبان در پايه اول از بين 450 نفر جامعه آماري دانش آموزان پايه اول ابتدايي منطقه هير واقع در استان اردبيل تعداد 60 دانش آموز (شامل 30 نفر كودك كه پيش دبستاني را گذرانده اند و 30 نفر كه اين دوره را نگذرانده اند) به روش نمونه گيري تصادفي به عنوان نمونه آماري انتخاب و همتاسازي شدند. با به كارگيري آزمون رشد زبان (TOLD-P: 3)، مهارت هاي صحبت كردن، سازمان دهي كردن، گوش كردن، معناشناسي، نحو و واج شناسي، در اين دو گروه از دانش آموزان پايه اول ابتدايي مورد سنجش قرارگرفت. با استفاده از آزمون t و آزمون U ميانگين گروه ها از نظر هر يك از مهارت هاي مورد مطالعه با هم مقايسه شد و نمرات خام، نمرات استاندارد و مركب آزمودني ها به همراه جداول آنها ثبت و تحليل شد. يافته هاي اين مطالعه نشان داد كه مهارت هاي شفاهي زبان فارسي در دانش آموزان پيش دبستاني گذرانده در حد متوسط و قابل قبولي رشد يافته است در حالي كه در مورد دانش آموزان پيش دبستاني نگذرانده چنين نيست. از لحاظ بهره هاي مركب و تمام خرده آزمون ها-به غير از تمايزگذاري كلمه-تفاوت آماري معناداري بين دو گروه مورد مطالعه مشاهده گرديد؛ لذا، با توجه به اهميت و ضرورت دوره پيش دبستاني و با استناد به يافته هاي پژوهش حاضر، لازم است اين دوره براي تمامي کودکان مناطق دوزبانه به ويژه مناطق آذري زبان به اجرا گذاشته شود.
هدف اصلي اين پژوهش بررسي ميزان اضطراب رايانه دانش آموزان دوره متوسطه و بررسي ارتباط آن با رشته تحصيلي، جنسيت و پيشرفت درسي زبان انگليسي است. بدين منظور ?00? دانش آموز دختر و پسر از ? استان کشور به صورت تصادفي خوشه اي چند مرحله اي انتخاب شدند و ميزان اضطراب رايانه آنان با مقياس درجه بندي اضطراب رايانه CARS)) بررسي گرديد. سپس داده ها با استفاده از شاخص هاي آمار توصيفي شامل جدول فراواني ها، ميانگين و انحراف معيار و همچنين روش هاي آمار استنباطي آزمون t مستقل و آزمون واريانس يک عاملي براي مقايسه اختلاف ميانگين ها مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند. يافته هاي اين پژوهش نشان داد که بين اضطراب رايانه و رشته تحصيلي دانش آموزان ارتباط معناداري وجود دارد؛ بدين ترتيب که ميزان اضطراب رايانه دانش آموزان رشته رياضي فيزيک در مقايسه با دانش آموزان رشته هاي ديگر کمتر است. نتايج در زمينه جنسيت نشان داد که بين اضطراب رايانه و جنسيت ارتباط معنا داري وجود ندارد اما ميزان اضطراب رايانه هر دو گروه نمونه (پسران و دختران) دانش آموزان ايراني در مقايسه با ميزان اضطراب رايانه افرادي که در پژوهش هاي ديگر مورد بررسي قرار گرفته اند بسيار متفاوت است. در پژوهش حاضر تعداد افرادي که به اضطراب رايانه (از کم تا زياد) مبتلا بودند حدود 53.5 درصد است که بدان معنا است که تقريبا از هر دو دانش آموز ايراني يک نفر به اضطراب رايانه مبتلاست. يافته هاي اين پژوهش همچنين مويد رابطه معنادار بين پيشرفت درسي زبان انگليسي و اضطراب رايانه است. بدين معنا که دانش آموزان موفق در درس زبان انگليسي اضطراب رايانه کمتري دارند.
پژوهش حاضر با هدف شناسايي تاثير آموزش با محوريت تجسم، بر نگرش دانش آموزان (سال سوم راهنمايي) نسبت به رياضيات، و نيز عملكرد حل مساله آنها، به ويژه در حل صورت گرفته است. بدين منظور در مرحله نخست، به عنوان يك هدف پايه، چارچوبي براي آموزش، تجسم محور و آموزش، بدون تاكيد بر تجسم، بر اساس يافته هاي پژوهشي و بر پايه كار ميداني طراحي و توليد شد. براي انتخاب نمونه از روش نمونه گيري تصادفي استفاده شد و از اين طريق يك مدرسه و دو كلاس 30 نفره از آن به عنوان گروه آزمايش و گروه كنترل، انتخاب گرديد. در اين پژوهش «رويكرد آموزش با محوريت تجسم و آموزش بدون تاكيد بر تجسم» به عنوان متغيرهاي مستقل و «عملكرد حل مساله و نگرش دانش آموزان» به عنوان متغير هاي وابسته در نظر گرفته شده اند. هر يك از گروه هاي آزمايش و كنترل به مدت 15 هفته (هر هفته دو جلسه و هر جلسه 90 دقيقه) تحت تاثير متغيرهاي مستقل قرار گرفتند. در اين پژوهش سه فرضيه مورد آزمون قرار گرفته اند، كه شاخص عملكرد هر سه فرضيه تفاوت نمرات پيش آزمون و پس آزمون و مقايسه گروه هاي مورد مطالعه است. پس از جمع آوري اطلاعات جهت آزمودن فرضيه ها از آزمون T گروه هاي مستقل استفاده شده است. براي معنادار بودن تفاوت ميانگين نمرات دانش آموزان دو گروه و نيز براي بررسي تجانس واريانس ها از آزمون F (لوين) استفاده شد. يکسان بودن عملکرد حل مساله دانش آموزان در پيش آزمون، با استفاده از آزمون كلموگروف اسميرنوف نشان داده شده است. تجزيه و تحليل نتايج نشان مي دهد كه تدريس تجسم محور، در نگرش دانش آموزان نسبت به رياضيات تاثير مثبت چشمگيري خواهد گذاشت، اما تنها تكيه بر تفكر تجسمي باعث تحول در عملکرد «حل مساله» رياضي به ويژه در مساله هاي غير هندسي، مانند تعميم الگوهاي شكلي، نخواهد شد. از طرف ديگر دانش آموزاني كه به روش تجسم محور آموزش ديده اند بهتر مي توانند روابط بين اجزاي موجود در جمله عمومي دنباله ها را درك كنند.
هنر پديده اي است پيچيده و در عين حال روحاني، كه از ابتدا با بشر همزاد بوده است. چه آن انسان هايي كه در غارها زندگي مي كردند و چه انسان هايي كه امروز در دنيايي مملو از اضطراب و نگراني دست و پا مي زنند هنر را وسيله اي براي تشفي خاطر خود برگزيده اند. بر اساس همين نياز است كه هنر به عنوان يكي از موضوعات قابل آموزش در تمامي نظام هاي آموزشي مطرح است. سيري در تاريخ هنر نشان مي دهد كه رويكردهاي متفاوتي در آموزش هنر مطرح بوده كه از ارزش گذاري «هنر براي هنر» گرفته تا «هنر براي خدمت رساني به ساير رشته ها» و «هنر براي پرورش مهارت ها و توليد آثار هنري» در نوسان است. در اين مقاله ضمن بررسي اين رويكردها و نظرات آنها، به معرفي روش تربيت هنري پرداخته شده و با توجه به اين كه اخيرا اين روش در مدارس معرفي شده و در سال87 به صورت آزمايشي در بعضي از استان ها، با ارائه آموزش ضمن خدمت به معلمان، اجرا شده، اين پژوهش به بررسي تاثير اين روش بر فعاليت هاي هنري (نقاشي، کاردستي، تربيت شنوايي، قصه و نمايش) و مهارت هاي فرآيندي (تفکر، تعامل، مشارکت، همکاري، نظم، دقت، و خلاقيت هنري) دانش آموزان پايه چهارم ابتدايي پرداخته است. روش پژوهش شبه آزمايشي بوده، بدين ترتيب كه با دو گروه پسر و دختر به صورت کنترلي و دو گروه دختر و پسر به صورت آزمايشي انجام و يک پس آزمون گرفته شده است. نتايج بيانگر آن است كه دانش آموزاني كه با روش تربيت هنري آموزش ديده بودند نسبت به دانش آموزاني كه با روش سنتي آموزش ديدند هم از لحاظ فعاليت هاي هنري و هم از لحاظ مهارت هاي فرآيندي عملكرد بهتري داشتند و تفاوت عملكرد آنها در هر دو بعد در سطح بالايي معنادار بوده ولي تاثير تعاملي گروه و جنسيت معنا دار نبود.
طي چند دهه اخير، مطالعه در زمينه تصوير بدن پيوسته رشد يافته است و پژوهش هاي انجام شده كه در آنها محققان به بررسي تاثيرات تصوير بدن بر كنش هاي رواني - اجتماعي پرداخته اند. پژوهش حاضر نيز با هدف بررسي رابطه تصوير بدن، ميزان سازگاري و پيشرفت تحصيلي انجام شده است. نمونه پژوهش شامل 400 دانش آموز دختر و پسر دوره متوسطه بود كه به روش نمونه گيري خوشه اي انتخاب شدند. به منظور جمع آوري اطلاعات، از دو پرسش نامه خودتوصيف گري جسماني و سازگاري بل استفاده گرديد. همچنين از ميانگين نمرات درسي دانش آموزان به عنوان شاخص ارزيابي پيشرفت تحصيلي استفاده شد. جهت تجزيه و تحليل داده ها، شاخص هاي آمار توصيفي و استنباطي به كار گرفته شد. نتايج نشان داد كه بين تصوير بدن و سازگاري ارتباط معناداري وجود دارد، در حالي كه بين تصوير بدن و پيشرفت تحصيلي ارتباط معناداري مشاهده نشد. همچنين نتايج بيانگر اين بود كه بين تصوير بدن دانش آموزان دختر و پسر تفاوت معناداري وجود دارد، در حالي كه در ميزان سازگاري دانش آموزان دختر و پسر تفاوت معناداري مشاهده نشد. در مجموع يافته ها مويد آن است كه تصوير مثبت بدن، ميزان سازگاري را افزايش مي دهد و سازگاري بهتر با موقعيت، بر عملكرد تحصيلي نوجوانان تاثير بسزايي دارد.
نظريه فن هيلي يک مدل يادگيري است که انواع متفاوت تفکر را که دانش آموزان هنگام روبه رو شدن با اشکال هندسي تجربه مي کنند عرضه کرده و از مرحله برخورد بصري با شکل هندسي تا درک صوري اثبات هندسي را شامل مي شود. اين پژوهش به منظور بررسي تاثير روش هاي نوين آموزش هندسه بر مبناي نظريه فن هيلي بر نگرش دانش آموزان دبيرستاني بود. نمونه آماري اين پژوهش را يک کلاس دوم رياضي و يک کلاس دوم تجربي در يک دبيرستان ديگر به عنوان گروه آزمايش و يک کلاس دوم رياضي و يک کلاس دوم تجربي در دبيرستان ديگر به عنوان گروه کنترل تشکيل مي دادند که به روش نمونه گيري تصادفي انتخاب شدند. براي اطمينان از معادل بودن گروه ها و همگن کردن کلاس ها، از نمرات رياضي يک و نمرات خام هوش به عنوان متغيرهاي همگام در آزمون تحليل کوواريانس استفاده شد. ابزارهاي مورد استفاده در اين پژوهش عبارتند از: آزمون ريون براي سنجش هوش، نمرات رياضي يک، طرح درس تدوين شده بر مبناي نظريه فن هيلي، و پس آزمون تشريحي هندسه بود. نتايج پژوهش نشان داد که تدريس بر مبناي نظريه فن هيلي بر نگرش فراگيران، تاثير مثبت دارد. گروه ها قبل از اعمال متغير مستقل، همسان بودند و تفاوت معني داري بين آنها از نظر هوش و توانائي رياضي وجود نداشت. اما بعد از طي دوره آزمايش، بين نمرات هندسه آنها تفاوت معني دار ديده شد که مي توان آن را به روش آموزش مربوط دانست. در پايان، بر اساس يافته هاي پژوهش از آنجاي که آموزش مبتني بر نظريه فن هيلي باعث نگرش مثبت فراگيران در يادگيري درس هندسه مي شود، استفاده از اين روش به دبيران هندسه دبيرستان ها پيشنهاد مي شود.