0

جايگاه علم و استاد در دانشگاه اسلامى

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

جايگاه علم و استاد در دانشگاه اسلامى

 

dr-aavani21گفتگو با غلامرضا اعواني (رييس انجمن حكمت و فلسفه ايران): استاد حقيقي پدر روحاني است براي اينكه پرورش دهنده روح انسان مي‏باشد و كمالات بالقوه او را به بالفعل رسانده و بينش او را بينش الهي مي‏گرداند.



بیوگرافی اجمالی: غلامرضا اعوانی در سال 1321 در سمنان به دنیا آمد. وی در کودکی راهی مکتبخانه شد تا خواندن و نوشتن، قرائت قرآن و آداب را بیاموزد. در سال 1340 با اخذ مدرک دیپلم دبیرستان به دلیل کسب رتبه ممتازی از دانشگاه آمریکایی بیروت بورس دریافت کرد و به آن دانشگاه رفت و در دوران تحصیل به فلسفه اسلامی علاقه‌مند شد.

اعوانی پس از بازگشت به ایران در آزمون فوق لیسانس دانشگاه تهران پذیرفته شد و تز خود را با عنوان «وجود شناسی از دیدگاه کانت و ملاصدرا» نوشت.

پس از خاتمه در سال 1347 در آزمون دکترای همین دانشگاه شرکت کرد و در سال 1355 از رساله خود با عنوان «عقل و نفس در فلسفه افلوطین و تاثیر آن در فیلسوفان مسلمان و خاصه حکمت اشراق» دفاع کرد.

دکتر اعوانی طی تحصیل از محضر اساتادان برجسته‌ای هم چون یحیی مهدوی، سیدحسین نصر، فرید و ایزوتسو بهره برده است.

وی در سال ۱۳۴۹ در دانشگاه شهید بهشتی به تدریس فلسفه مشغول شد و از سال ۱۳۶۳ ریاست انجمن حکمت و فلسفه را بر عهده گرفت و در سال ۱۳۷۲ استاد ممتاز دانشگاه شهید بهشتی شد، همچنین در سال ۱۳۸۰ در همایش نخست چهره‌های ماندگار در عرصه فرهنگ و علم برگزیده شد.

 

يكي از موضوعات مطرح در جامعه ما مسئله اسلامي شدن دانشگاهها است. به نظر شما تعريف دانشگاه اسلامي چيست؟ و داراي چه رسالتي مي‏باشد؟

اين سؤال دو بخش دارد، يكي تعريف دانشگاه اسلامي و ديگري رسالت آن، در حالي كه اينها با هم ارتباط دارند. اما در تعريف دانشگاه اسلامي بايد گفت دانشگاهي است كه معيارهاي اسلامي و قرآني و رهنمودهاي مبتني بر وحي الهي و رفتار حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار(ع) : بر آن حاكم شده است.

در مقابل، دانشگاهي وجود دارد كه در معيار خودش دانشگاه خوبي است، اما دنيوي مي‏باشد و برنامه‏ريزي موجود در اين دانشگاهها در راستاي امور دنيوي است. به طور خلاصه مي‏توان گفت كه اين مراكز، سكولار هستند و غايت الهي ندارند. حال فرض كنيم اين مراكز سكولار نبوده و الهي و ديني باشند، در اين صورت مسلما غايات و معيارهايشان فرق دارند و به تبع آن، تربيت و نوع پرورش نيز تفاوتهايي دارد و بايد نوع آموزش هم متفاوت باشد، وقتي گفتيم اسلامي، البته آن مقوله عام ديني و الهي را نيز دارد. دانشگاه اسلامي مسلما به معناي اين است كه منابع اسلامي در كيفيت آن تأثير گذار باشد، نه اينكه فقط علوم اسلامي تدريس شود.

معناي دانشگاه، با معناي اسلامي سازگارست و تناقض و تنافري با هم ندارند. مفهوم دانشگاه اسلامي اين نيست كه فقط علومي را تدريس كنيم كه به عنوان علوم اسلامي تلقي شود، بلكه بايد متأثر از ديدگاه اسلامي و الهي باشد. حتي ما مي‏توانيم علوم اسلامي رإ؛ از ديد غير الهي بخوانيم، الان در دنياي اسلام مراكز اسلام شناسي‏اي وجود دارد كه فقه و فلسفه و حديث مي‏خوانند و چاپ و منتشر مي‏كنند، ولي ديد الهي ندارند بلكه به عنوان كالايي تجارتي محسوب مي‏گردد و توقع اينكه در افراد تأثيرگذار باشند به طوري كه آن افراد داراي ديدي شوند كه بتوان از آن به عنوان ديد گاهي الهي تعبير كرد، بي‏مورد است. در واقع، اگر علوم را با ديد الهي بنگريم، علاوه بر آموختن آن علم، نگرش، جهان بيني و شعور و آگاهي اسلامي انسان نيز متحول مي‏شود. با توجه به اين تعريف، به نظرم تا حدي رسالت دانشگاه بيان شد. مضافا اينكه، در دانشگاه اسلامي فقط به خاطر كنجكاوي نيست كه يك سري محفوظات را ياد بگيريم يا كتابي را بخوانيم كه اهل فضل باشيم، چرا كه اين علوم در پرورش و تكامل شخصيت و نيز در تحول شعور و آگاهي ما مؤثر است.

ملخص كلام اينكه دانشگاه بايد در جهت هدايت الهي باشد كه غايت وحي را مي‏شود در كلمه «هدايت» خلاصه كرد. هدايت، نكته‏اي بسيار مهم در اين بحث مي‏باشد.

 

بنا به تعريف جنابعالي، جايگاه علم در دانشگاه اسلامي را بيان فرماييد؟

علم به طور كلي شريف‏ترين صفتي است كه انسان مي‏تواند داشته باشد و ما بايد در ارزيابي‏هايمان به اين مسئله توجه كافي داشته باشيم، زيرا اصلا انسان به واسطه همين شناختش از همه چيز متمايز مي‏شود. حيوان راه مي‏رود و مي‏بيند، ما هم راه مي‏رويم و مي‏بينيم، اما چيزي كه ما را از حيوان متمايز مي‏كند از ناحيه همين شناخت وميزان آگاهي ماست.ارسطو مي‏گويد: ارزش انسان همان است كه مي‏داند؛ يعني، آن حقايقي است كه به او رسيده است. نهايتا اينكه، ارزش انسان به علم است و علم او همان فضيلت و كمال وجود اوست كه موجب هدايت وعمل صالح و منشأ همه چيز است.

در مقابل، عمل هم بدون علم هيچ فايده‏اي ندارد، عملي كه از روي علم و آگاهي نباشد جايگاهي ندارد؛ بنابراين، تحصيل علم به طور كلي در اديان و خاصه در اسلام بسيار مورد تأكيد قرار گرفته است. اگر كتاب «كافي» را در مورد علم و جهل بخوانيد، مي‏ببنيد چه آيات و رواياتي در اين مورد وجود دارد. همچنين در قرآن، خداوند علما را در رديف خودش قرار داده است. افضل صفات خداوند علم اوست «اَحاطَ بِكُلّ شي‏ءٍ علما» و فضيلتي بالاتر از علم نداريم، چرا كه حقيقت، شخصيت و وجود آينده ما را در آخرت، همين ميزان آگاهي و هدايتي كه به آن رسيده‏ايم، تعيين مي‏كند.

در جامعه اسلامي هميشه اين آگاهي بوده است؛ يعني، از زمان حضرت رسول 9 و ائمه اطهار : تا به امروز در جامعه اسلامي هميشه نسبت به علما احترام قائل بوده و در واقع بر اهميت علم تأكيد كرده‏اند؛ بنابراين، به طور خلاصه پاسخ سؤال از جايگاه علم در دانشگاه اسلامي را اين گونه عرض مي‏كنم كه اصولا دانشگاه اسلامي مبتني بر علم است.

بنابراين وقتي از علم و اهميت آن صحبت مي‏كنيم براي اين است كه الان تا حدي نظريات غربي غالب شده است، ولي در احاديث اسلامي علم بسيار وسيع در نظر گرفته شده و شامل دنيا و مبدأ هم مي‏شود.

 

جناب آقاي دكتر اعواني با توجه به تعريفي كه از علم فرموديد جايگاه و ويژگيهاي استادي كه معلم اين علم و دانشجويي كه متعلم آن است، در چنين دانشگاهي چيست؟

علوم اسلامي شرايطي دارد كه بايد به آن شرايط رسيد. در اين بحث، آموزش و پرورش تواما مطرح هستند و به هيچ وجه از هم جدا نيستند. اين علم از طريق نوعي پرورش هم به دست مي‏آيد كه اين پرورش در اسلام و اديان بر مبناي فضيلت است و قرآن نيز فضيلت را در يك لفظ خلاصه كرده است؛ يعني، جامع همه فضايل تقوي است. در آيه شريفه «إتّقِ اللّه وَيُعلّمْكم اللّه» بيان شده است كه خداوند تقوي را شرط علم قرار داده است و مي‏فرمايد: «تقوا پيشه كنيد تا خداوند خودش معلم شما باشد»؛ يعني، خداوند خودش متكفل علم شما مي‏شود. بنابراين، علم براساس تزكيه و تقواست و دانشگاه اسلامي بايد فضيلت آموز باشد؛ يعني، ملكات و فضايل را پرورش دهد. استاد نيز در چنين دانشگاهي بايد كمالات را در دانشجو پرورش داده و خودش نيز بايد اهل فضيلت و محقق به فضيلت باشد، چون واقعا معلم در شاگرد تأثيرگذار است. بنابراين پيش از هر چيز اكتساب فضايل و كمالات لازم و ضروري است. به طور خلاصه، علم بدون فضيلت در اسلام معني ندارد، چون فضيلت تأثير زيادي در بينش دارد. بين انسان با فضيلت و انسان بي فضيلت خيلي فرق است، انسان بي‏فضيلت به هر كاري دست مي‏زند. اگر فضيلت نباشد انسان شبيه حيوان مي‏شود چرا كه تيغ دادن بر كف زنگي مست به كه افتد علم را نادان به دست‏ فضيلت اجازه نمي‏دهد كه علم در مقاصد غير الهي بكار گرفته بشود و به طور كلي، چنانچه حكما هم بيان كرده‏اند فضيلت نگرش انسان به وجود را تغيير مي‏دهد. شما نگرش يك انسان با فضيلت و يك انسان بي فضيلت را در نظر بگيريد، مي‏بينيد كه نگرش اينها اساسا با هم فرق مي‏كند. بنابراين، بنده مي‏گويم جايگاه و ارتباط استاد و دانشجو در دانشگاه اسلامي يك ارتباط بسيار الهي و انساني بر مبناي فضيلت و ملكات فاضله اخلاقي و نيز بر مبناي علم است. البته ناگفته نماند كه بزرگترين فضيلت، خود علم است و در ميان فضايل و رأس همه فضايل است. در واقع، استاد حقيقي پدر روحاني است براي اينكه پرورش دهنده روح انسان مي‏باشد و كمالات بالقوه او را به بالفعل رسانده و بينش او را بينش الهي مي‏گرداند. اساتيدي داشتيم كه اخلاق، رفتار و منش آنها الگو بود و بر همين پايه، احترام خاصي براي ايشان منظور مي‏گشت. فرد از آنها تأثير مي‏پذيرفت و بدين ترتيب، آنها هم منبع علم بودند، هم منبع اخلاق؛ قول و فعلشان يكي بود؛ آنچه را مي‏گفتند به عينه در رفتارشان نمود داشت.

 

جناب آقاي دكتر، به نظر شما راهبردها و اولويت‏هاي عملي اسلامي شدن دانشگاهها در كوتاه مدت و درازمدت چيست؟

پايه و اساس اسلامي كردن دانشگاهها وجود نظم است. چنانچه نظمي در كار نباشد، اساسا دانشگاه اسلامي معنا و مفهوم پيدا نخواهد كرد؛ مثل خانه‏اي كه پايه‏اش سست باشد و صد البته اين مطلب به مديريت و نحوه عملكرد آنان بر مي‏گردد. براي تحقق اين مهم مي‏بايست هويت دانشگاه مشخص گردد، بايد دانست دانشگاه يعني چه؟ تا براساس آن پيش رفت و مطابق آن به تمشيت امور دانشگاه پرداخت.

در درون دستگاه عظيم خلقت هر چيزي به اقتضاء سنت و قانون است و اين واحد عظيم - مقدار زيادي هم كه از ديد ما پنهان هست - اين گونه اداره مي‏شود. دانشگاه نيز بايد اين گونه اداره شود. متأسفانه گاهي ديده مي‏شود كه اين طور نيست. افرادي با حسن نيت و در پاره‏اي موارد با سوء نيت، دست به اعمالي مي‏زنند كه مطابق با مقتضيات نيست و اصلا منافات هم دارد، حال آنكه اين روند نبايد باشد. در اين وادي نبايست شخصي عمل كرد و در صدد تحميل نظرات خويش برآمد. متأسفانه آنچه كه نهادهاي آموزشي ما از گذشته تا حال از آن رنج برده و هنوز هم كما بيش وجود دارد همين امر است.

دوم اين كه، آنچه را اقتضاي آن مي‏باشد، پياده كنيم. بايد دانست كه معناي دانشگاه اسلامي چيست و چه اقتضاي ذاتي‏اي دارد، سپس مطابق آن مقتضيات پيش برويم. اين همان است كه به عينه در ساختار نظام آفرينش كاملا رعايت شده است.

هر كسي آمده سعي كرده نظر خودش را اعمال كند، حال آنكه نظر هر شخصي بايد تابع آن اقتضا باشد، نه اينكه نظر خود را بر آن مقتضيات تحميل كند. شخصي عمل كردن، عدم دوام نهادها و مطابق مقتضيات عمل نمودن، حفظ هويت آنها را بدنبال خواهد داشت.

 

يعني مي‏فرماييد يكي از ويژگيهاي مهم دانشگاه اسلامي، دارا بودن يك نظام مطمئن و معتبر با توجه به اقتضاي علمي آن است؟

بله.

 

جناب آقاي دكتر، در خصوص اين موضوع كه اقتضاي علم چيست و چه نظمي را مي‏طلبد توضيح بيشتري ارائه فرماييد.

اقتضاي علم اين است كه به دور از سلائق شخصي عمل شود. تبعيت از علم يعني پرهيز از سلائق شخصي. اعمال سليقه شخصي يعني عمل كردن مطابق غير مقتضيات و اين گونه عمل كردن، كار را از اساس زير سؤال مي‏برد. نمي‏بايست در امور به ويژه امور دانشگاه چنين رفتار گردد، بلكه به عكس بايد اقتضاي كار مدنظر قرار گيرد و خود را تسليم آن نمود.

مسأله ديگر اين است كه ترويج تفكر سكولار با غايت و هدف نهايي دانشگاه اسلامي سازگاري ندارد. لذا افرادي بايد در رأس قرار گيرند كه خود در جهت اهداف و غايات آن عمل كنند؛ يعني، براي علم ارزش قائل باشند و آن را به انحاء مختلف تقويت نمايند و تربيت اسلامي را سرلوحه كار خويش قرار دهند.

مسأله ديگر اين است كه دانشگاه به عنوان كانون انسان‏سازي مي‏بايست از امكانات مادي ويژه‏اي برخوردار باشد. دانشگاه كه نيروهاي متخصص آينده مملكت را تربيت مي‏نمايد و به اجتماع تحويل مي‏دهد تا آن را متحول سازند، از نظر بودجه مشكلات زيادي را دارد.

بنده احساس مي‏كنم واقعا به علم از لحاظ امكانات مادي توجه نمي‏شود. اسلامي شدن دانشگاهها اين است كه اين مسأله مطرح شود و نتيجتا اصلاح گردد. حالا اين چه علل و شريطي دارد بنده وارد نمي‏شوم، زيرا كسان ديگري بايد وارد شوند و بحث كنند.

 

يعني فكر مي‏كنيد چنانچه مشكلات مادي دانشگاهها حل شود، دانشگاه اسلامي خواهد شد؟

نمي‏خواهم بگويم دانشگاه اين گونه اسلامي مي‏شود، ولي مادام كه اين مشكلات رفع نشود مقصود ما حاصل نمي‏شود. لذا، بايست آنها را برآورده نماييم؛ به تعبير ديگر، اين شرط لازم است ولي كافي نيست. مثلا، دانشگاه كتابخانه مي‏خواهد، كتاب مي‏خواهد و صد البته كتابهايش بايد روز آمد باشد (اعم از كتب اسلامي وغير اسلامي) و ما در اين زمينه مشكل داريم. مقايسه‏اي ميان ميزان كتاب‏هاي موجود در كتابخانه‏هاي ما و ساير كشورها، دال بر اين مطلب است. البته، نمي‏خواهم بگويم وجود اين امكانات علم آور است ولي، در روند بسط و گسترش حوزه علوم براي تحقق يك دانشگاه اسلامي بسيار مؤثر است. چرا در يك دانشگاه اسلامي يك محقق اسلامي بايد از يك كتابخانه چند ميليون جلدي بي‏بهره باشد؟ اين امر بسيار تأثيرگذار است و بايد در حد ممكن حل گردد. ما قارون نيستيم كه پول بريزيم ولي بايد اين را در نظر داشته باشيم و قانونگذاران ما بايد متوجه اهميت علم باشند.

 

جناب آقاي دكتر اعواني، با توجه به اين توضيحات، جناب عالي چه پيشنهاداتي را ارائه مي‏فرماييد؟

يكي امكانات كه بعد مادي قضيه را در بر مي‏گيرد و مسائل و مشكلات عديده‏اي را براي اساتيد و دانشجويان پيش مي‏آورد. شايد گفته شود كه اين مسئله به لحاظ مادي بودنش از اهميت چنداني برخوردار نيست ولي همان گونه كه عرض شد، اين مسئله به خودي خود شرط لازم است كه نبايد به وادي فراموشي سپرده شود.

ديگر اينكه محيط بايد محيط دانشگاهي باشد. محيط دانشگاهي؛ يعني، محيطي كه طرح مسائل به صورت آزادانه در آن ممكن باشد. مي‏دانيد كه اسلام دين سهل و سمحه است. اين دو اصل، مرتبه ابتدايي ورود به اين دين مي‏باشد كه قرآن و سنت به آن اشاره دارد.

از ديدگاه قرآن و سنت، انديشه بايد با انديشه پاسخ داده شود و بزرگواران دين ما هيچگاه از برخورد منطقي با انديشه‏ها ابا نداشتند. لذا، بايد براي فراهم آوردن چنين زمينه‏اي برنامه‏ريزي نمود. انسان در صحنه آراء نبايد ترس و واهمه‏اي از ابراز عقايد داشته باشد و به نظر بنده فضاي دانشگاهي بايد آمادگي لازم را براي پيشبرد علم داشته و مانعي ايجاد نكند.

 

بدين ترتيب در لابه‏ لاي صحبت شما چند راهبرد مطرح شد: در يك سطح كلي مديريت براساس اقتضاء را طرح كرديد، سپس امكانات؟

مديريت به عنوان يك قاعده عام و فراگير است كه سالم بودن آن منوط به درك اقتضاء هر چيز است و توجه به اقتضاء در هر امري همان حكمت است كه در ذيل آن فردي و مستبدانه عمل نكردن آورده شد.

 

مطلب بعدي هم ايجاد فضاي لازم براي گروههاي علمي بود.

فضايي لازم است كه علم رونق پيدا كند. اين نيز بر مي‏گردد به شرطي كه گفتيم: رعايت اقتضاي علم و برداشتن موانعي كه از رشد علم جلوگيري مي‏كند. در همين راستا عنوان گرديد كه ممنوعيت علوم در اسلام نيست. فكر نمي‏كنم در اسلام علمي داشته باشيم كه حرام باشد، هر چند مكاسب و كسبهاي محرمه داريم ولي علم حرام را من نديده‏ام.

 

آيا علمي كه نتيجه‏اش تفرقه باشد، علم محسوب مي‏گردد؟

آن علم نيست.

 

اما در مورد سحر ذكر مي‏كنند كه علم است.

سحر را به علم نسبت ندادند بلكه به تعلم نسبت دادند: «وَيَتَعلّمانِ منهما ما يُفَرّق بين المرء و زوجه»،اينها علم فرا نگرفتند بلكه تفرقه ميان زن و مرد را از آن آموختند. بنابراين، از آيه اين طور استنباط شده كه سحر از لحاظ علمي منعي ندارد و منعش از اين جهت است كه موجب تفرقه و نفاق مي‏شود. ما مي‏توانيم از علم استفاده‏هاي خيلي بدي كنيم و در اينجا فضيلت مانع مي‏شود. من شرط را فضيلت قرار دادم، اگر فضيلت باشد هيچ علمي بد نيست.

 

استاد، با تمام فرمايشاتي كه ارائه كرديد، ارزيابي شما از علمكرد دستگاههاي ذيربط در خصوص اسلامي شدن دانشگاهها نظير شوراي انقلاب فرهنگي، وزارت فرهنگ و آموزش عالي و وزارت بهداشت كه متوليان و مجريان آن هستند و ساير ارگانهاي دخيل در امر دانشگاه مثل نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها و تشكلهاي اسلامي در دانشگاهها چيست؟ چه روندي را ما بايد پي بگيريم كه زودتر به اين نتيجه؛ يعني، اسلامي شدن دانشگاهها برسيم؟

البته سؤال خيلي مشكلي است و الان بنده چيزي به نظرم نمي‏رسد.

 

به هرحال 18 سال قبل يك بار انقلاب فرهنگي صورت گرفت. از عملكرد شوراي عالي انقلاب فرهنگي شروع كنيم؟

بنده عذر مي‏خواهم كه اين را مطرح مي‏كنم. ما چيزي جز اصلاح نمي‏خواهيم. اشكالي كه وجود دارد اين است كه با بخشنامه صرف، نمي‏شود دانشگاه را اسلامي كرد. به نظر من بايد افرادي كه دردمند و صاحب نظر و به تعبيري اهل حل و عقد هستند بنشينند و ضمن بحث در اين خصوص، ارائه طريق كنند. البته، در اين وادي، دانشگاهي و حوزوي فرقي نمي‏كنند.هر دو گروه اهل علم هستند و اهل علم اقتضاي علم را در نظر مي‏گيرد. بنابراين، هيچكدام (دانشگاهي و حوزوي) از دايره موضوع ما خارج نمي‏گردد.

 

به نظر شما تغيير نحوه آموزش در اسلامي شدن دانشگاهها مؤثر است؟

اينكه نحوه آموزش بايد عوض بشود يا نه، من نمي‏گويم بايد عوض بشود. اين را بايد كارشناسي كرد و صاحب نظراني كه به اقتضاء علم توجه دارند نظر دهند، نه اينكه نظرشخصي ملاك قرار گيرد. بايد ديد اين روشي كه ما الان داريم كافي است يا خير؟ در اينجا مي‏خواهم به يك مسئله اشاره كنم و آن اينكه ما يك نظام آموزشي داشتيم كه از هزاران سال پيش به ما رسيده بود. اما در يك مقطعي از زمان، اين نظام دچار تغيير و تحول شد. براي اينكه به هر جهت يك علوم و فنوني پيدا شد و مي‏بايست آنها را اخذ مي‏كرديم. چگونه شد كه به طرف آن علم رفتيم و دانشگاه ساختيم به طوري كه روش قديم از بين رفت و خيلي هم تضعيف شد؟ يعني دانشگاه آمد جاي آن را گرفت، اصلا ما دانشگاه به اين معناي اخير در 100 سال پيش نداشتيم. آن روش گذشته ما يك مزيت‏ها و محاسني داشت و بزرگاني مطابق آن تربيت شدند. البته نمي‏گويم كامل بودند، نقص‏هايي هم داشتند.

ما آمديم دانشگاهي كه سيستم غربي داشت پي‏ريزي نموديم، اما غربيِ غربي هم نيست. شما در غرب ببينيد، دانشگاه آنها درست است كه سكولار است يعني اسلامي نيست، اما ضوابطي و مديريتي دارد كه خوب عمل مي‏كند، البته در جهت خودش. دانشجو را در رشته خودش در سطح بالايي مهارت مي‏دهد. امكانات مي‏دهد تا كل سيستم خوب عمل كند، هدف و جهتي دارد. در جهت خودش حركت مي‏نمايد. اما دانشگاههاي ما و نظام آموزشي گذشته به اين امر توجه چنداني نداشتند يا نتوانستند يا نمي‏خواستند، بنابراين تأسيس نظام آموزشي كه الان اين طور گسترده شده است يك چنين پيوندي با گذشته را نياز دارد. چطور اين پيوند برقرار مي‏شود؟ بنيان گذاران دانشگاه مي‏بايست تأملي در اين مورد مي‏كردند و شيوه‏اي كه موجب انقطاع فرهنگي نشود بوجود آورند. به هر تقدير يك انقطاع حاصل شد، يعني نظامي را آورند و سعي كردند مفهوم جديدي از دانشگاه ارائه نمايند اما بدون ارتباط با ارزشهاي خودي و پيوند دادن آن با اين ارزشها بود كه الحمدالله بعد از انقلاب اسلامي متوجه اين نقيصه شدند و تا حد زيادي فرق كرده است، ولي در واقع در اين مورد هنوز جاي بحث بسيار هست. علومي كه ما داريم اينها علوم غربي هستند. علم ما رفته به غرب، علم آنها به اين سرزمين آمده است. البته اين امر ناشايستي نيست و در طول تاريخ زياد اتفاق افتاده است. علم، وقف كشوري نيست. علم هر جا كه باشد گمشده مؤمن است. الان گرايش‏هاي بسياري براي اسلامي كردن دانشگاهها هست و ما بايد پيوند خودمان را با گذشته خودمان بيشتر برقرار كنيم. در دانشگاهها يعني چيزي كه با آمدن آن در 50 سال قبل موجب انقطاع شد، ما اين انقطاع را مي‏توانيم از بين ببريم؛ با پيوند زدن به فرهنگ گذشته. يك گرايش‏هايي هم در عالم اسلام و هم در جاهاي ديگر وجود داشته، اين گرايشها يك ديدي است كه مي‏گويد ما براي اينكه دانشگاه را اسلامي بكنيم گذشته خودمان را اصلا بيائيم چشم پوشي بكنيم.

 

منظورتان از گذشته چيست؟

گذشته يعني پانزده قرني كه تاريخ و فرهنگ اسلامي در آن رشد نموده است. در طي اين 15 قرن، بزرگاني بودند كه دين را فهميدند و امروزه فرهنگ ما ريشه در آن دارد. به نظر بنده، نبايد آن را ناديده گرفت و كنار گذاشت؛ چرا كه اين نوع انقطاع، از همان نوع انقطاعي است كه در غرب پديد آمد و همان اندازه خطرناك است كه انقطاع صورت گرفته در غرب خطرناك بود. البته اين بدان معنا نيست كه گذشته ما نقص ندارد و بايد آن را دربست بپذيريم. خير، بايد آنرا به دقت تحليل كرد، نقاط ضعف و قوت آن را شناخت و با آن پيوند برقرار نمود. فرهنگ امروز ما بايستي با آن فرهنگ معنوي گذشته ارتباط برقرار نمايد. به نظر من دانشگاه‏هاي ما در خصوص شناخت فرهنگ اصيل اسلامي گذشته‏مان ضعيف عمل كرده‏اند. بايد شناخت فرهنگ در همه سطوح بسيار قوي‏تر باشد. بنده واقعا يك گله‏اي دارم و نه تنها بنده، ديگر دوستان هم گله دارند كه الان در جامعه ما، علوم اسلامي ارج و بها ندارند، نمي‏گويم ندارند بلكه كمتر دارند و روز به روز توجه به اين علوم متأسفانه كم مي‏شود در حالي كه در يك جامعه اسلامي، بايد چشمه جوشان اين علم وجود داشته باشد.

 

منبع :    فصلنامه دانشگاه‏اسلامي، شماره 5

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

یک شنبه 17 اردیبهشت 1391  5:27 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها