قانون دانه
|
قانـــون دانــــه
نگاهی به درخت ســـيب بيندازيد. شايد پانـــصد ســـيب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است. خيلی دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسيم «چرا اين همه دانه لازم است تا فقط چند درخت ديگر اضافه شود؟»
اينجا طبيعت به ما چيزی ياد مي دهد. به ما می گويد:
«اکثر دانه ها هرگز رشد نمی کنند. پس اگر واقعاً می خواهيد چيزی اتفاق بيفتد، بهتر است بيش از يکبار تلاش کنيد.»
از اين مطلب می توان اين نتايج را بدست آورد:
- بايد در بيست مصاحبه شرکت کنی تا يک شغل بدست بياوری.
- بايد با چهل نفر مصاحبه کن تا يک فرد مناسب استخدام کنی.
- بايد با پنجاه نفر صحبت کنی تا يک ماشين، خانه، جاروبرقی ، بيمه و يا حتي ايده ات را بفروشی.
وقتی که «قانون دانه» را درک کنيم ديگر نااميد نمی شويم و به راحتی احساس شکست نمی کنيم.
قوانين طبيعت را بايد درک کرد و از آنها درس گرفت.
در يک کلام:
افراد موفق هر چه بيشتر شکست می خورند، دانه های بيشتری می کارند.
|
|
|
|
|
|
همه امور به هم مربوطند
آيا دقت كرده ايد كه هر وقت به طور منظم ورزش می كنيد، ميل به غذاهای سالم تر و بهتر داريد؟
آيا دقت كرده ايد كه وقتی غذاهاي سالم تر و بهتری می خوريد انرژی بيشتری داريد و طبعاً دوست داريد كه ورزش كنيد؟
همه چيز در زندگي به هم مربوط است. روش تفكر شما روي روحية شما مؤثر است، روحية شما بر نوع راه رفتنتان مؤثر است، راه رفتن شما روي نحوة گفتارتان اثر مي گذارد، روش حرف زدنتان روی طرز فكرتان مؤثر است!
تلاش براي پيشرفت در يك بُعد زندگي بر ساير ابعاد زندگي اثر مي گذارد.
وقتي در خانه خوشحال هستيد، در محل كار نيز احساس شادي بيشتري خواهيد كرد و وقتي سر كار شاد باشيد در خانه نيز شاد خواهيد بود.
اينها به چه معناست؟
- اينكه براي پيشرفت در زندگي مي توانيد از هر نقطه مثبتي شروع كنيد. مي توانيد با برنامه اي براي پس انداز، نوشتن ليست اهدافتان، رژيم غذايي يا تعهد براي گذراندن وقت بيشتر با فرزندانتان شروع كنيد. اين كار مثبت منجر به نتايج مثبت ديگر هم مي شود، چون که همه امور به هم مربوطند.
- مهم نيست كه تلاشي كه جهت «پيشرفت» مي كنيد كجا صرف مي شود. مهم اين است كه شروع كنيد.
- عكس اين قضيه هم صادق است. يعني اگر يك بعد زندگي شما خراب شد، ساير ابعاد هم به زودي خراب مي شود. بايد به اين مسأله دقت خاصي داشته باشيد.
در يک کلام
هر كاری كه انجام مي دهيد به نوبه خود اهميت دارد زيرا بر امور ديگر نيزمؤثر است.
چرا؟ (WHY)
دوست من «جان فوپ» وقتي متولد شد دست نداشت ولي هيچ وقت از خودش سوال نكرد چرا؟
من دست ندارم.» بلكه پرسيد: «با پاهايم چه كاري مي توانم انجام دهم؟»، و من هنگامي كه ديدم او با استفاده از پاهايش با چوبهاي غذا خوري ژاپني مي تواند غذا بخورد، با خود گفتم: «او هر كاري را مي تواند انجام دهد».
هنگامي كه بلايي به سرمان مي آيد، يا همه چيزمان را از دست مي دهيم يا كسي كه عاشقمان بوده ما را ترك مي كند، اغلب ما از خودمان مي پرسيم:
|
|
|
«چرا او مرا سرگشته و تنها رها كرد؟»
سؤالاتي كه با «چرا» شروع مي شوند، ممكن است ما را به يك چرخة بي حاصل بيندازند.
اغلب جوابي براي اين "چرا" ها وجود ندارد و يا اگر هم جوابي وجود داشته باشد،اهميتي ندارد.
افراد موفق سؤالاتي از خود مي پرسند كه با «چه» شروع مي شوند:
«چه چيزي از اين پيشامد آموختم؟»
«چه كاري بايد در برخورد با اين پيشامد بكنم؟»
و هنگامي كه پيشامد واقعاً فاجعه آميز است، از خود مي پرسند: «چه كاري طي 24 ساعت آينده مي توانم بكنم تا اوضاع كمي بهتر شود؟»
در يک کلام
افراد خوشبخت هيچوقت نگران نيستند كه آيا زندگي بر «وفق مراد» هست يا نه.
اينها از آنچه كه دارند بيشترين استفاده را مي كنند و آنچه كه از دستشان بر مي آيد انجام مي دهند. و اگر زندگي بر وفق مراد نبود، خيلي مهم نيست كه «چرا؟»
جمعه 15 اردیبهشت 1391 6:16 PM
تشکرات از این پست