به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، الان که دارم این مطلب را مینویسم ساعت 30/2 بعد از ظهر است. داخل سوله نشستهام و هوا بسیار گرم است. خوابم نمیبرد؛ با خود گفتم چند کلمهای بنویسم تا کمی مشغول باشم.
برادران دیگر درون سوله دراز کشیدهاند. هر کسی مقاومتش در برابر گرما و وجود مگسهای موذی بیشتر است، راحتتر میتواند استراحت کند. سقف سوله حدود بیست سانتی متر از زمین فاصله دارد.
نمیتوانی ایستاده بیایی تو.
در داخل هم تا حد رکوع میتوانی بایستی. عرض سوله حدود 1 سانتیمتر میباشد. پنج نفر داخل آن هستیم. آفتاب سوزان سقف سنگر را داغ کرده است. برادر مهدی آقایی تا حالا چند بار از خواب پریده است. اگر یک اسلحه دستش بود، همه مگسها را به رگبار میبست.
شب گذشته که با مهدی آقایی ساعت 10 تا 12 شب پست بودیم. آتش دشمن به قدری سنگین بود که آمادهباش صد در صد داده شد. احتمال پاتک میرفت. برادرانی که سر پست بودند همه هشیارانه تمام منطقه را زیرنظر داشتند و حرکت هر جنبندهای را کنترل میکردند.
حجم آتش دشمن در جاده فاو_ بصره و شمال کارخانه نمک بیش از فاو _ امالقصر بود. منورها هم به طور عجیبی منطقه را روشن کرده بودند. البته در همین حین دشمن در جاده فاو_ بصره اجرای تک کرد که با مقاومت نیروهای اسلام مواجه شد و با تلفات سنگین عقب نشست.
این جا حرکات دشمن خیلی مشکوک است. یک لودر در سمت خودی مشغول کار کردن است و دشمن به خاطر آن اینجا را زیر آتش گرفته است.
ما حدود ساعت 30/12 بود که پست را به برادر سعید سعیدی و اصلانزاده تحویل دادیم. وقتی که از سنگر بیرون میآمدیم، یک خمپاره حدود 2 متری ما به زمین خورد؛ روی لجنها، و همه هیکل من و مهدی را ... الحمدالله به خیر گذشت.
آمدیم داخل سنگر که از سر و صدای همیشگی من و مهدی خواب از سر حبیب آقا و آقا مسعود و حسین جواهریان پرید. به آنها گفتیم که آماده باش صد در صد است. آنها هم آماده شدند. البته نه صد در صد. در همین حین 2 خمپاره جلوی در سنگر منفجر شد که اگر یک مقدار جلوتر بود دیدار همه به قیامت میافتاد.
بعد از چند دقیقه برادر احمد دهقان مسئول شب آمدند و همه بچهها را بیدار کردند و گفتند که آماده باشید. ما هم تجهیزات را آماده کردیم، ولی آماده باش لغو شد.
یادم رفت بنویسم که در شب 9/2 عملیاتی در جاده فاو_ بصره صورت گرفت. آتش دشمن روی ما زیاد شد. در این شب گلی دیگر به جمع گلزار ابا عبدالله (ع) شتافت و انتظارش به سر رسید. او یکی از شیفتگان و دوستان شهید مهرداد بود که در اثر اصابت توپ مستقیم تانکهای دشمن به درجه شهادت رسید. این آدم باصفا حمید اخوان بود که اکنون روح شادش شاهد اعمال ماست.
10/2/65
اطلاع دادند که امروز برای یک استراحت، بچهها به مرخصی میروند. هماکنون که این مطالب را مینویسم، در آسایشگاه تبلیغات لشکر حضرت رسول (ص) نشستهایم و ناهار میخوریم. میزبانی ما را رضا مرادی، اصغر تقیزاده و حمزه عهدهدار هستند و میهمانان، مسعود، رضا ادیبی و من هستیم.
ساعت 30/2 بعد از ظهر از خط پدافندی برگشتیم و برای یک کار جدید عازم اردوگاه کرخه شدیم. قرار بود از آنجا کار شروع شود که برادر اکبری گفتند: برادران برای تجدید قوا و دیدار با خانوادهها چند روزی بروند مرخصی که انشاءالله ماموریت جدیدی که به گردان محول شده بتوانیم به نحو احسن انجام دهیم.
برادر اکبری اضافه کردند که در این برهه که مسئله جنگ خیلی حساس شده و دشمن در سه _ چهار نقطه از منطقه دست به تک زده و در بعضی از عملیاتها هم کم و بیش موفق بوده و میخواهد با این حیله و این تکهای کوچک افکار و توان مسئولین نظام را از منطقه عملیاتی والفجر _ 8 دور کند و به سوی جبههها و مناطق دیگر متوجه کند یعنی نیروهایی را که در شهر فاو داریم به سوی مناطق مورد حمله قرار گرفته روانه کنیم.
دشمن حدود 2 لشکر نیروی تازه نفس وارد فاو کرده و میخواهد در عرض چند ساعت این بندر را پس بگیرد.
اما به فرماندهان دستور دادند که فاو باید حفظ شود. اکنون که وضع به این شکل در آمده بر گردن ماست که هرچه سریعتر برای دفع افکار پوچ دشمن آماده شویم.
به هر ترتیب مسئولین گردان در پی ردیف کردن برگههای مرخصی و کارهای دیگر هستند تا بچهها بروند و با توانی کامل به منطقه بازگردند.
ساختمان گردان، پنج طبقه است، که در طبقه اول فرماندهی گردان و تدارکات، در طبقه دوم کارگزینی و ادوات و در طبقه سوم هم گروهانهای سیدالشهداء (ع) و روحالله و شهید مظلوم بهشتی مستقر هستند.
جلوی ساختمان باغچهای است که دور تا دورش ترازوهایی گذاشتند که بچهها رویش مینشینند و گپ میزنند. پلاکاردی بالای در ساختمان نصب شده که روی آن این جمله به چشم میخورد: شهادت سردار رشید اسلام برادر محمود پیر بداغی و جمعی دیگر از شهدای گردان را به همرزمانشان تبریک و تسلیت عرض مینمائیم.
امروز مجلس بزرگداشتی در حسینیه شهید حاج محمد ابراهیم همت برای شهدای گردان ترتیب داده شد که بسیار باشکوه بود.
بچههای زیادی از گردانهای دیگر در این مجلس سوگواری شرکت کردند.
برادر طاهری با آن صدای دلنشین و سوزناکش خواند و بچهها هم لذت بردند.
به اردوگاه کرخه که رفتیم باران بسیار شدیدی باریدن گرفت. شاید آسمان هم در سوگ این عزیزان با ما میگریست و گریست...
به یاد شهید بزرگوار اسلام محمود پیربداغی شعری را که او در صبحگاهها برای بچهها میخواند و بچهها همگی تکرار میکردند را مینویسیم:
مرغ دل پر میزنه کربلا سر میزنه
یا حسین بن علی دلا طاقت نداره
ملت ما شب و روز گل و لاله میکاره
برای دیدن تو از چشاشون خون میباره
این جوونها عاشق قبر تواند
در ره تو میگذرند از جون و تن
کی میشه قبر تو رو بوسه زنند
شیرای روز و عابدهای شبند
بهر دیدار تو در تاب و تبند
توی جبههها به هر سو بنگری
پشت هر خاکریز و توی سنگری
همه جا ذکر خدا ذکر خداست
ریخته خون عاشقات روی زمین
خورشید و بالای نیزهها ببین
برای حق برای قرآن و دین
ای خدا کی میشه که مهدی بیاد
تا دلهای شکسته بشه شاد
طالب خون حسین (ع) مهدی بیاد
ناله مادرا که برپا شده
همصدا با ناله زهرا شده
من حسین گم کردهام
گم کردهام
بیکفن گم کردهام
گم کردهام
17/2/65
پایان
راوی: ولی صابری
انتهای پیام/