«مطهری، آیتالله منتقد» عنوان سرمقاله روزنامه فرهيختگان به قلم بهروز قزلباش است كه در آن ميخوانيد:
زیرکی گفته است «گریبان عالمی دارد که در دامن نمیگنجد» آیتالله شهید مرتضی مطهری چنان در آثار خود بساط آوای ناز نوبهار معنا و نشو و نمای حکمت، استادانه قلم زده و سخن رانده است تا از کسوت هستی اظهار بوی گل را در عطر و بوی پیراهنی بگنجاند.
او در تمام آثار خود خیال حضور حق را چنان سری بر گردن آگاهی نشانده است و دیگران حداکثر در شرح و تفسیر نگاهش به موضوعات و مسائل حکمی، علمی، فلسفی، عرفانی، اجتماعی و حتی اقتصادی، شاید توانسته باشند چاهی درخور خود بکنند که در آن نه تنها یوسف که بیژن هم نمیگنجد. این مختصر نیز اگر آوازی است که از پرواز غبار رنگ میآید، پرواضح است که بالافشانی عنقایی چون مرتضی مطهری گنجایی در این ظرف کوچک ندارد که عرصه بسیار وسیع و دامن درازی برای گشودن و نشستن میطلبد که نه مجال و نه اقتضای آن مقال، مختصرِ این قیل و قال نیست. چشم بستن استاد شهید مرتضی مطهری بر خویش، مصادف با گشودن همان دیده به تماشای ساحت جلوه مطلق است در «میزان» و «حکمت خیال حضور حق».
این خیال فرهیخته، شاخصی برای سنجش در تمام موضوعاتی است که آیتالله منتقد درباره آنها قلمی زده یا سخنی رانده است. نیز با همین میزان است که دریچه نقد میگشاید و حسن و قبح را گاه در مسیر استدلال و قیاس به رخ میکشد، گاه به استناد فرصتهای تاریخی به اتقان و یقین میرساند و گاه از سر حکمت و «شعور متعالی» در برابر «عقل سرخ» مینهد و رنگ میپردازد و سنگ صیقل میدهد. تفاوتی هم برایش ندارد که موضوع در کدام عرصه و منطق مجال آیینه و گیسو میطلبد، او شانهزنان بر تارهای تخیل سعی دارد چهره حقیقت را نمایان کند و بس.
وقتی به واقعه عاشورا نگاه میکند، حماسه حسینی را از خرافههای وارده میپالاید تا حقیقت آنچنان که رخ گل در چمن معرفت، رنگپران آواز بلبل عاشق است نمایان شود و، واقع چنان نماید که هست و بود، هست خود را به همان معرفتی برساند که واقع نشانیاش را در حقیقت عیان کرده است، او نشانی صحیح حقایق متکثر در موضوعات متکثری را که مطرح میکند مییابد و در این یافتن مخاطب را با خود همراه و همنظر میسازد.
هرچند بعد از انقلاب اسلامی ایران، جمال آفتاب اندیشه او فرصت بالیدن در آزادی پس از انقلاب را نیافت و به غروب زودهنگام دچار شد اما تایید محض امام(ره) بر آثار و آرای آیتالله مطهری، نقاب از چهرهاندیشه او برگرفت و آثار او و اندیشه و نگاه او، از همان پایگاهی که رهبر کبیر انقلاب اسلامی موید آن بود منتشر شد و آنچه از مطهری در آن دوران خوانده شد سطوح فرهیخته جامعه را از حاشیههای سیاسی انقلاب بهاندرون هزارتوی متون اندیشه او کشاند.
برخلاف آنچه که در افواه نیمهروشنفکران مصطلح شده است که آیتالله مطهری یک ایدئولوگ محض بود که ایدئولوژی انقلاب را تولید کرد، نگارنده معتقد است، ساحت نگاه علمی استاد مطهری به موضوعات، چنانچه آثارش نیز گواه است، نسبت این موضوع با او صحیح نیست.
گاه این تصور که همه بایدها و نبایدهای مذهبی از منظر دین، بهواقع همتعریف با ایدئولوژی در ادبیات سیاست است اما این تنافر در صورت، به درستی درک نشده است که بایدها و نبایدهای مذهب، فقط و فقط بایدها و نبایدهای مذهب؛ برگرفته از متن و نص اصیل آن است و بیشتر از آنکه ایدئولوژی سیاسی مورد نیاز و مصرف را تولید کرده باشد، افاده مذهب میکند.
درست فهمیده نشده است. هرچند، آیتالله مرتضی مطهری در آرای سیاسی خود نیز که اغلب آن غیرتالیفی و مبتنیبر اصول و غاییگرایی مذهبی است، میتوانست و حق داشت که نظرات و آرای شخصی و فردی خود را وارد کند چنانکه در بحث مختصری که درباره «جمهوری»، و «اسلامی» بودن نظام انقلابی طرح میکند اصالتی بر تناقض مبتنیبر روش و محتوای حاصل از آن دو قائل نیست و حق تعیین سرنوشت را در موضوع جمهوریت برای ملت قائل است و در اسلامیت نیز محتوا را تایید کرده است. و «حق تعیین سرنوشت» را از «حق حاکمیت» که موضوعی صرفا الوهی است تفکیک کرده است.
او «جمهوری اسلامی» را «حکومت اسلامی» میخواهد، اما فرصت چندانی بعد از انقلاب اسلامی نیافت تا چالشهای پسین را بر تیزبینیها و درایتهای حکمی خود عرضه کند و پاسخی از سر حکمت خیال حضور حق در ادراک و احساس بدهد و آیینگی کند. او معلمی است که مایه مباهات و افتخار جامعه معلمان کشور است و حکیمی است که حکمتش متعالی است. بازخوانی اندیشههای استاد مرتضی مطهری فرصت گرانسنگی است که اهالی معرفت و حکمت باید آن را غنیمتی بشمارند و دل بر این عشق بگمارند. هرچند چنانکه پیش از این گفته آمد عالم گریبان چاکچاک او را نمیتوان در دامنی گنجاند...
یادش گرامی