«فرمول بازي دشمن» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به نقل از مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد:
همچنان همه نگاهها به داخل ايران است. اين ايده كوتاه ترين جملهاي است كه ميتوان درباره آخرين وضعيت نگاه آمريكا به آينده منازعه راهبردي اش با ايران گفت.
تا مدتي قبل مهم ترين سؤال براي آمريكاييها اين بود كه برنده منازعه قدرت در داخل ايران چه كسي خواهد بود و آيا يك منازعه قدرت واقعي درون ايران در جريان است؟ وقتي ديويد پترائوس به عنوان رييس سازمان سيا در نشست كميته اطلاعاتي سنا شركت كرد و گفت «منتظريم ببنيم در داخل ايران چه اتفاقي خواهد افتاد» بي آنكه خود بداند -يا شايد هم ميدانست و عمد داشت- به مهم ترين جنبه بازي اشاره كرد.
در سال 88 مهم ترين اميد آمريكاييها اين بود كه توان مديريت بحران مجموعه منابع قدرت در ايران آنقدر كاهش پيدا كند كه اداره امور كشور از كنترل خارج شود. پيش از فتنه 88، آمريكا در بيش از 5 گزارش راهبردي سعي كرده بود نهادهايي را كه ميتوان «منابع قدرت» ايران خواند شناسايي كند. فتنه 88 به يكباره فرصتي براي صدمه زدن به اقتدار اين نهادها فراهم آورد. آمريكاييها تصور ميكردند رهبري در مقابل مردم قرار خواهد گرفت و توان كنترل بحران و گرفتن تصميمهاي درست در زمان درست را از دست ميدهد، سپاه به سركوب ميپردازد، وزارت اطلاعات دچار اختلاف دروني خواهد شد، روحانيت مرجعيت خود را در ميان مردم از دست ميدهد، صدا و سيما بي اعتبار ميشود و بدنه نيروهاي انقلابي هم پس از آنكه پي برد درون كشور در اقليت قرار دارد، منزوي ميشود و به اين ترتيب فرصتي منحصربفرد براي «حل مسئله ايران از درون» شكل ميگيرد. رهبري، سپاه، وزارت اطلاعات، روحانيت، صدا و سيما و بدنه نيروهاي انقلاب، 6 منبعي است كه آمريكاييها به عنوان نهادهاي توليد قدرت در ايران براي خود فهرست كرده بودند.
بويژه، اين اميد به طور جدي در غرب وجود داشت كه اصلاح طلبان بتوانند از دل يك فرآيند مبارزه اجتماعي و در حالي كه موفق شدهاند برخي از مهم ترين ساختارهاي نظام را سست كرده و از منابع قدرت آن اقتدارزدايي كردهاند، مجددا به قدرت برگردند. جالب است كه در همان زمان فتنه گران خود هم ميگفتند كه اين بار صرفا نميخواهند دولت را در دست بگيرند چرا كه در اختيار گرفتن دولت بي آنكه بقيه ساختارهاي نظارتي و كنترلي منفعل يا دگرگون شده باشند، عملا حاصلي جز تكرار سالهاي فاصله 76-84 نخواهد داشت. يكي از آقايان در كوران درگيريهاي خياباني گفته بود «اين بار ما فقط دولت را نميخواهيم، شوراي نگهبان و صدا سيما را هم ميخواهيم.»
در تمام مدت طرف غربي هرچه در توان داشت براي پيروزي طرف مورد نظر خود در اين فتنه به كار بست اما نتيجه هيچ شباهتي به آنچه آنها انتظار داشتند، نداشت. نظام و بويژه رهبري نشان داد كه بحران را به خوبي ميشناسد، قادر است تصميمهاي مهم را در زمان كوتاه بگيرد و عملياتي كند، بازي دشمن را ميشناسد و نه تنها درون آن قرار نميگيرد بلكه يك بازي از پيش آماده براي خنثي كردن آن دارد و مهم تر از همه قادر است ساختارهاي نظام را به منعطف ترين شكل ممكن براي هضم كردن بحران بازآرايي و مديريت كند. خروجي فتنه 88 براي آمريكاييها از بدترين سناريويي كه در ذهن خود ترسيم كرده بودند هم بدتر بود.
اين فتنه را مردم در تبعيت كامل از رهبري ختم كردند. نشانه اين امر هم اين است كه عمليات دشمن كه در ابتدا ماهيتي نرم داشت، روز به روز از بدنه اجتماعي خود تهي شد و به سمت عمليات نيمه سخت يعني خرابكاري و ترور با استفاده از گروههاي سازمان يافته ميل كرد در حالي كه عمليات ضد فتنه نظام كه در ابتدا به دلايل امنيتي و انتظامي ماهيت نيمه سخت داشت، در 9 دي به يك عمليات نرم تمام عيار تبديل شد.
اگر بخواهيم خلاصه كنيم، مهمترين نتيجه فتنه 88 تا آنجا كه به تصميم گيريهاي راهبردي غرب عليه ايران مربوط ميشود اين بود كه روشن شد جريان اصلاح طلب غرب گرا پايگاه اجتماعي بسيار ناچيز و سطح خردمندي و توان تصميم سازي پاييني دارد و به تعبير يك برآورد اطلاعاتي كه اخيرا از جانب برخي رسانههاي نزديك به دولت آمريكا منتشر شده، براي مدت زمان طولاني از صحنه سياسي ايران حذف شده است.
اگر سال 88 را سال مبارزه با فتنه بناميم، سال 89 بي گمان سال مبارزه با انحراف بود. جبههاي جديد شكل گرفت و دوباره دشمن اميد بست كه اين بار اقتدار نظام و رهبري از موضعي متفاوت به چالش كشيده خواهد شد و احتمال دارد آنچه در سال 88 محقق نشد، در سال 89 قابل تحقق باشد.
اگر فرض كنيم پروژه در سال 88 ايجاد هم زمان شكافهاي سياسي و اجتماعي و تقويت يكي به وسيله ديگري بود، در سال 89 صورت اين مسئله تا حدودي تغيير كرد. اين بار به نظر ميرسيد اميد آمريكاييها اين است كه در حالي كه احتمال تحرك جديد در بدنه اجتماعي وجود ندارد، شكاف سياسي آنقدر رشد كند كه سيستم دچار نوعي فلج دروني شود. علاوه بر اين، تصور اين بود كه حلقه انحرافي قادر است شكاف را به درون جامعه حزب اللهي منتقل كند و نيروهايي را روبروي هم قرار بدهد كه تا پيش از اين در مقابله با فتنه كاملا متحد و هم داستان بودند. فرض كنيد بنا باشد فتنه جديدي شكل بگيرد، آيا براي رشد و جان گرفتن آن چيزي مهم تر از اين هست كه عناصر مديريت كننده فتنه خود دچار شكاف دروني شده و نيروهايشان هرز رفته باشد؟
پايگاه اينترنتي ماركت اوراكل اخيرا جزئياتي از يك ارزيابي اطلاعاتي داخلي در آمريكا را منتشر كرده كه به نحو بسيار جالبي به تحليل مناسبات سياست داخلي در ايران ميپردازد و به وضوح نشان ميدهد دشمن با چه دقتي اين منازعات را رصد كرده و راهبردهاي خود را با آنها منطبق مينمايد.