به گزارش فارس، طیف های مختلف سلفی در مصر تابع جریانها و فرقههای کلامی و اصولی متفاوت سلفیه در جهان اسلام و عرب هستند؛ آنها نه تنها از لحاظ عقیدتی بلکه در بعد سیاسی و مالی نیز وابسته به عاملان خارجی هستند.
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و مردمی در مصر، جمعیتها و انجمنهای سلفی در مصر به نحوی در جبهه و در کنار رژیم مبارک بوده و رژیم از این جریانها در تنظیم موازنه قدرت در داخل، کمال استفاده را میکرد، حتی برخی از رهبران آنها از انتخاب جمال مبارک به عنوان جانشین و وارث مبارک رئیس جمهور برکنار شده، حمایتهای علنی میکردند.
در قبال انقلاب مردمی و اسلامی مردم مصر در بیست و پنجم ژانویه2011،جریانهای سلفی این کشور مواضع و دیدگاههای متفاوت و حتی گاهی متضاد داشتند.
سلفیهای مصر با توجه به دیدگاهها و مواضع خود در برابر انقلاب این کشور به طور کلی به سه دسته تقسیم میشوند:
1 ـ مخالف صریح انقلاب
برخی از جریانهای سلفی با جنبش و انقلاب مردم علیه رژیم مبارک مخالف بودند که علل اعتقادی و انگیزههای شخصی و مصلحتی در روند این مخالفت نقش داشته است. دکتر "اسامة عبدالعظیم"، استاد دانشگاه الازهر با هرگونه تظاهرات علیه مبارک مخالف و آن را شرعا حرام دانسته بود. این جریان سلفی به بهانه عدم مداخله در سیاست و حرام بودن سرنگونی مبارک ، پیروان خود را از مشارکت در انقلاب و خیزش بیست و پنجم ژانویه 2011، منع نمود و رضایت مبارک و آل سعود را کسب کرده بود.
شیخ "جمال برهامی" از رهبران سلفیهای شهر اسکندریه در توجیه علل عدم مشارکت سلفیها در این انقلاب اظهارداشت: "ما در انقلاب شرکت نکردیم تا رژیم به بهانه مشارکت ما ، انقلاب و جوانان را سرکوب نکند." شیخ "محمود المصری"،شیخ "مصطفى العدوی" و شیخ "محمد حسین یعقوب" از جمله رهبران سلفی مخالف انقلاب مصر بودند.
2 ـ طرفدار انقلاب
برخی از جریانهای سلفی مصر مانند حرکت دعوت سلفیه (الدعوة السلفیة) حامی انقلاب بودند. شیخ "محمد إسماعیل المقدم" از رهبران این جنبش اعلام کرد: "ما در قبال یک واقعیت نوین مردمی و تاریخی هستیم که جوانان مصر به طور گسترده در آن حضور دارند و ما باید در اولویتهای خود بازنگری کنیم. "
گروههای سلفی به رهبری شیخ "محمد عبد المقصود"، شیخ "نشأت أحمد" و شیخ "فوزی السعید" و عدهای از سلفیهای مستقل به همراه جوانان انقلابی در میدان "التحریر" حضور فعالی داشتند. علاوه بر این جریانها در شهرهای دیگر مصر، گروههای سلفی مانند سلفیهای دمنهور به طور گسترده در انقلاب مشارکت داشتند.
شیخ "محمد عبد المقصود"،شیخ نشأت أحمد، شیخ فوزی السعید، شیخ محمد حسان، دکتر محمد یسری و دکتر هشام عقدة از رهبران سلفی طرفدار انقلاب بودند.
3. جریان سلفی خاموش
برخی از گروهها و جریانهای سلفی مصر نه مخالف و نه طرفدار انقلاب بوده بلکه در قبال منازعه میان مبارک و انقلابیون جوان سکوت، اختیار کرده و گروه سلفی به رهبری "شیخ أبو إسحاق الحوینی" نمونهای از این جریان بوده است.
4. سلفیها با مواضع مبهم و مشکوک
این جریان مواضع غیر روشن و مبهمی در قبال انقلاب و مبارزه علیه رزیم مبارک داشته است.
با بررسی رفتار سیاسی و مواضع رهبران و شخصیتهای سلفی مصر در قبال انقلاب بیست و پنجم ژانویه2011 و سرنگونی مبارک در فوریه 2011 می توان نتایج زیر را به دست آورد:
1- مواضع ضعیف و متزلزل رهبران سلفی در قبال یک رخداد تاریخی ثابت میکند که آنها در بعد سیاسی و آیندهنگری سطحینگر و تا حدودی عوامزده بودند.
2- آنها به دلیل نداشتن درک صحیح از روند تحولات در ارزیابی فرآیند رخدادها و پیشبینی آینده خطای راهبردی دارند.
3- حوادث و تحولات متعلق به روند انقلاب مصر ثابت کرد که احکام فقهی مورد استناد رهبران جریانهای سلفی در ابعاد و زمینههای مختلف نواقص واشکالات زیادی دارد و سلفیها باید در فقه سیاسی و احکام شرعیه خود در زمینه مدیریت و حکومتداری بازنگری کنند.
4- تحولات انقلاب مصر نشان داد که جریانهای سلفی برداشت واحد و مشترکی از رخدادهای کشورشان ندارند.همچنین آنها ظرفیت و توان هماهنگی در رویه و رفتار ندارند.
5- روند تحولات انقلابی در مصر نشان داد که تمام جریانهای سلفی برنامه روشن و جدی و مطالعه شده برای مصر و آینده آن،ندارند.
انتهای پیام/ق