این فنلاندی در مازندران چه می کند؟
جواد بیژنی
(نشریه چشمه شماره 30 / بهمن 90)
«اُمید به ایران بازگشت» آبان ماه امسال این تیتر برگزیدهی یکی از خبرگزاریهای مهم دنیا برای خبر بازگشت دوبارهی تنها بازماندهی درنای سیبری به اقامتگاه زمستانی خود در مازندران بود.
اما ماجرای " اُمید" چیست؟
پس از اینکه جمعیت درناهای سیبری مهاجر به مازندران در سال 87 به یک جفت رسیده بود و پرندهی ماده هم هنگام بازگشت از اقامتگاه زمستانی خود، در آسمان گیلان هدف گلوله یک شکارچی قرار گرفت، پرنده نر جفت خود را از دست داد و سال 88 مازندران نخستین بار، زمستان را بدون مهمانان هر سالهی خود گذراند. امّا این پایان ماجرا نبود.
پس از یک سال، انتشار خبری دوستداران محیط زیست را بر سر شوق آورد . صبح روز دوشنبه سوم آبان 89 درنای نر، درحالی به ایران بازگشت که کسی امیدی نداشت بتواند مسیر پنج هزار کیلومتری سفرش را تک و تنها پرواز کند. بازگشت موفقیتآمیز این پرنده از این سفر سخت بود که لقب "اُمید" را برایش به ارمغان آورد.
امسال با انتشار خبر بازگشت دوبارهی "اُمید" و حین یافتن جزئیات بیشتری از این خبر، مطلع شدیم که یک خانم فنلاندی سالیان سال است که بدون هیاهو در مازندران، درناها را رصد میکند و این در حالیست که مازندرانیها تازه متوجه حضور این پرندهی نادر در استان شده اند.
به بهانهی بازگشت دوبارهی "اُمید" ، سری میزنیم به منزل خانم الن وسالو (توکلی) در رویان.
نخستین چیزی که نظرمان را جلب میکند نمای یک ویلای تمام چوبی بود که از معماری آن میشد حدس زد صاحب خانه ایرانی نیست. پس از فشردن زنگ و کمی انتظار خانم توکلی با چهرهای خندان در قاب در ظاهر میشود. در حالیکه با ظرفی خالی به سمت درختان مرکبات حیاطش میرفت از ما میخواهد تا خودمان وارد خانه شویم. چیدمان غیر ایرانی داخل خانه برای ما تازگی دارد. شلوغی خاص اتاق یک محقق از در و دیوار اتاق نمایان است. هر گوشهی خانه پر از کتاب و جزوه است و دیوارها هم پوشیده از قابهایی با تصاویر پرندگان. به این چیدمان عجیب تعدادی اشیاء تزیینی قدیمی را هم اضافه کنید. هنوز مات و مبهوت دکوراسیون هستیم که خانم توکلی با ظرفی پر از مرکبات و با چهرهای خندان وارد میشود. پس از خوش و بشی کوتاه گفتوگو را آغاز میکنیم:
فنلاند، ایران، مازندران ؟ خوانندگان دوست دارند بیشتر از شما بدانند.
(با لبخند) من چند کشوری هستم! در کانادا به دنیا آمدم ، فنلاند بزرگ شدم و در آمریکا تحصیلات دانشگاهیام را ادامه دادم. در دانشگاه UCLA آمریکا بود که با آقای توکلی آشنا شدم و بعدها با هم ازدواج کردیم. من قرار بود تحصیلاتم را در رشتهی پزشکی ادامه دهم ولی یک اتفاق مرا به سمت دیگری برد. در دوران تحصیل به بیماری سل مبتلا شدم و مجبور شدم برای مداوا دو سه سال در بیمارستان بستری شوم. این فرصت خیلی خوبی برای من بود که سراغ مطالعه موضوعاتی غیر درسهای دانشگاهیام بروم. مطالعاتم در مورد جانوران طی این سالها سمت و سو گرفت. ضمنا این را هم بگویم که من فوق لیسانس ژورنالیسم (روزنامه نگاری) هم دارم (میخندد)
پس باید خیلی مواظب باشیم. داریم پیش شما درس پس می دهیم.
البته من بیشتر نویسندهی مقالات علمی با موضوع محیط زیست هستم اما گاهی راجع به زنان دنیا مینویسم.
پس از ازدواج، صاحب سه فرزند شدیم که متآسفانه یکی از آنها در کودکی فوت کرد. ( در حالیکه به نقطه ای خیره میشود بود زیرلب میگفت: سالهای خیلی سختی بود.) بعد از ده سال زندگی در آمریکا سال 1967 به اتفاق همسر و دو فرزندم به ایران آمدم. آن سالها به علت تسلطم به زبانهای خارجی در دانشگاه الزهرای کنونی که آن موقع مدرسهی عالی دختران نام داشت، زیستشناسی تدریس میکردم که در سالهای بعد، با گشایش موسسهی عالی اجتماعی اقتصادی بابلسر از من برای تدریس دعوت کردند که این موضوع باعث شد به مازندران بیایم. من و همسرم از دو فرهنگ بودیم. متأسفانه تفاهم نداشتیم و از هم جدا شدیم. (با خنده) من می گفتم من یک زن فنلاندی قوی ام و او هم می گفت من هم یک مرد ایرانیام! همسرم به آمریکا بازگشت و در آنجا ازدواج کرد. اما من و دو فرزندم در ایران ماندیم.
فرزندانتان هم مثل شما سراغ جانورشانسی رفتند؟
پسرم از کودکی به جانوران علاقه داشت و دنبال جانورشناسی رفت اما دخترم خیر. او زبانشناس است.
اصلاً خودتان چطور به طبیعت و جانورشناسی گرایش پیدا کردید؟
با توجه طبیعت کشور فنلاند، محل سکونت مردم خیلی به جنگل نزدیک است و این موضع باعث میشود که کودکان به آسانی خودشان به جنگل بروند و با حیوانات و گیاهان دوست شوند. مردم فنلاند بد میدانند که کسی با طبیعت نزدیک نباشد. خود من بیاد میآورم که تابستانها به تنهایی به جنگل میرفتم ، از درختها بالا رفته و ساعتها روی شاخههای درختان کتاب میخواندم. تنهایی در طبیعت یک حس شادی زیبایی در من ایجاد میکرد. بچههای فنلاندی، دوستی با طبیعت را از کودکی یاد میگیرند. اما متاسفانه در اینجا میبینم که برای مردم تنها در طبیعت بودن ترسناک است. متاسفانه بعضی عوامل؛ مانند ترس از تاریکی باعث میشود از طبیعت هم بترسند که آن را هم میشود از کودکی از بین برد. یکی به من گفت شما خیلی شجاعی که به تنهایی به دل طبیعت می روی. گفتم وقتی شجاعت معنی دارد که انسان به سمت چیز ترسناکی برود. من چیز ترسناکی در طبیعت نمی بینم پس شجاعتی هم وجود ندارد!
به عنوان یک غیر ایرانی طبیعت ایران را چگونه دیدید؟
من وقتی به ایران آمدم بخاطر طبیعت فنلاند که با برف و سرمای شدیدی همراه بود به آفتاب ایران وابسته شدم و حالا آفتاب اینجا برای من خیلی حیاتی است و نمی توانم در فنلاند بمانم. (می خندد) من اکثر جاهای دیدنی طبیعت ایران را گشتهام که فکر میکنم خیلی از خود شما ایرانی ها هم ندیده باشید. ایران از لحاظ طبیعت خیلی غنی است از خلیج فارس گرفته تا دریای خزر. البته من قبلاً طبیعت ایران را خیلی تمیز و پاک دیدم که متاسفانه اکنون دیگر مثل گذشته نیست و خیلی آلوده شده. مثلاً دریاچهی ارومیه ( به دریاچهی ارومیه که می رسد چشمانش را می بندد و با دست دو طرف سرش را فشار میدهد. آهی میکشد و ادامه میدهد) من خیلی بابت دریاچهی ارومیه ناراحتم. بهشت بود. چطوری میتوانید تحمل کنید که یک طبیعت به این زیبایی اینطور خراب شده باشد؟ طبیعت ایران در حال از بین رفتن است. آدم چگونه می تواند ببیند و کاری نکند. هنوز هم میشود جلوی این جریان را گرفت. مثل دریاچهی انتاریو کانادا که در حال از بین رفتن بود ولی آن را احیا کردند. یا لسانجلس آمریکا که هوایی بسیار آلوده و خطرناک داشت که این آلودگی کنترل شد. این جا هم تک تک افراد باید کمک کنند. فقط دولت به تنهایی نمی تواند. تشکلهای مردمی به تنهایی نمی توانند. همه باید بدانند این یک وضعیت بحرانیاست. همه باید دست به دست هم بدهیم.
در ایران، مازندران بهخاطر طبیعتش زبانزد است. آیا مردم مازندران در حفظ طبیعت و محط زیست خوب عمل میکنند؟
(به شوخی) مازندران خیلی بزرگ است. من همه را نمی شناسم! (و پس از خنده ادامه می دهد) در تجربهای که در زمینه پرندگان با مردم منتطقه داشتم می توان گفت مردم سه دستهاند: یک دسته مسائل و مشکلات را خیلی خوب می فهمند. دسته ای در حال فهمیدنند و دسته ای به علت درگیری زیاد با مشکلات زندگی روزمره، طبیعت و محیط زیست برایشان در الویت نخست نیست. برای دستهی آخری باید امکانات ابتدایی زندگی به نحوی فراهم شود تا دیگر مجبور نباشند برای این نیازهای اولیه به طبیعت لطمه بزنند. مردم باید از کودکی اهمیت محیط زیست را یاد بگیرند که خوشبختانه این روزها فعالیتهای خوبی هم در این زمینه دیده میشود. در کشورهای پیشرفته، همین آموزشها از طریق مدارس به کودکان منتقل شده و بعد خود این کودکان به عنوان یک مامور در خانواده خودشان موارد لاز را تذکر میدهند. اگر می بینید هنوز مردم به طبیعت و محیط زیست بی تفاوتند مقصر آنها نیستند. مشکل از شکل آموزش و اطلاعرسانی ماست. مطمئناً شیوه ما نادرست است که نتیجهی مثبتی در بین مردم نمی بینیم. مردم اگر به اهمیت موضوعات زیست محیطی آگاه شوند به بهترین شکل ممکن عمل میکنند. مثلاً در همین موضوع پرندگان مهاجر اگر یک شکارچی غیرمجاز بخواهد کار خلافی بکند همین مردم بومی با او برخورد میکنند. ضمناً بیشتر اعضای انجمن حمایت از درنای سیبری را که در اینجا ایجاد کردیم مردم بومی و دامگاهداران تشکیل میدهند.
در مواجه با مردم به عنوان محقق زن خارجی با چه مسائلی مواجه بودید؟
اوایل که برای مطالعه به دامگاهها میرفتم زن ها را به دامگاه راه نمیدادند امّا چون من خارجی بودم خودشان هم نمیدانستند با من چگونه برخورد کنند. وقتی میدیدند به دفعات با دوربین برای تماشای پرندگان میآیم نمیدانستند کار من تحقیقاتی است فکر میکردند برای عکاسی آمده ام و از من میپرسیدند هنوز به اندازه کافی عکس نگرفتی؟ من هم میگفتم: نه و به سمت دامگاه میرفتم امّا طی سالهای زیادی که در مازندران هستم آنقدر آمدم و رفتم که دیگر همه مردم منطقه مرا می شناسند. کودکانی که سالهای اولیه مرا میدیدند اکنون بزرگ شدهاند و خود، جزو دامگاهداران هستند و شده اند دوستان من. مردم اینجا به من اطمینان زیادی دارند حتی گزارشات آمد و شد و وضعیت پرندگان مهاجر را همین مردم منطقه به من میدهند.
برخی رسانهها به شما لقب "مادر درناها" را دادند؛ ماجرای این مادر و فرزندی چیست؟
می خندد و می گوید: نه! اینطور نیست مادر آنها کس دیگریاست! تحقیقاتم روی درناها به قبل انقلاب بر میگردد. یکی از دوستان به نام آقای دکتر آشتیانی که در ادارهی محیط زیست آن موقع بود برای نخستین بار در فریدونکنار متوجه جمعیت کوچکی از درناهای سیبری در مازندران شد و به من گفت الان که در مارندران هستی چرا روی این درناها کار نمی کنی؟ و همین پیشنهاد باعث شد که به عنوان نخستین محقق در ایران تحقیقاتم را روی درناها شروع کنم. فعالیت من تنها روی درنا نبود پیشتر روی ببر مازندران و فلامینگوهای دریاچه ارومیه هم کار کرده بودم. امّا حالا که فقط یک درنا باقی مانده ماجرای درنا بیشتر به چشم میآید.
در دوران جنگ که من تحقیقاتم را در اختیار مؤسسهی بینالمللی درناها قرار می دادم و با آنها در ارتباط بودم ، کسی با خارج در ارتباط نبود. آن سالها عده ای به من نسبت جاسوسی داده بودند. من گفتم درست است من جاسوسم امّا جاسوس درناها!
هر چند ممکن است خیلی دیر سراغ شما آمده باشیم امّا چون مازندرانیها میزبان تنها بازماندهی درناهای سیبری هستند و وضعیت خاص این گونهی جانوری توجه بیشتری را میطلبد، توضیحاتی را در مورد این پرنده بفرمائید؟
درناي سيبري پرندهاي است جذاب که صدایی آهنگین و فلوت مانند دارد. درناهای سیبری دارای رقص بسیار زیبا و حیرت آوری هستند که بیننده را به حیرت وا می دارد . رقص درناها که برای جفت گیری و جلب توجه سایر درنا ها می باشد یکی از شگفتانگیزترین و زیباترین پدیده های طبیعت است. آنها سرشان را پایین میگیرند و شاخ و برگ را به هوا پرتاب میکنند این حرکات شبیه رقص بالت (Ballet) می باشد. این پرنده تنها یک بار در عمر 50 تا 80 سالهی خود جفت انتخاب میکنند و تمام عمر به یکدیگر وفادار میمانند. درنای سیبری با محارم خود جفت گیری نمیکند. این پرنده معمولاً دو تخم میگذارد. اما از جوجههایش یکی که همان جوجهی قویتر باشد زنده میماند.
از لحاظ جمعیتی سه دسته از درنای سیبری شناخته شد؛ دسته شرقی که برای زمستان گذرانی به چین مهاجرت میکردند. دسته مرکزی که در شمال هند دیده شدند و دسته غربی که در ایران، مازندران را برای زمستان گذرانی انتخاب کرده بودند.
در حال حاضر جمعیت دستهی شرقی که زمستانها در درياچه پويانگ در جنوب چين دیده می شوند با اعمال سیاستهای حمایتی به چیزی بالغ بر 3000 قطعه افزایش یافته. زمانی که من تحقیقاتم روی درناها را در ایران شروع کرده بودم اصلا نمی دانستند که در چین هم درنای سیبری دارند. آن زمان دسته مرکزی در هند 38 قطعه جمعیت داشت و در ایران 11 قطعه گزارش شده بود اما اکنون نسل درناهای هند به دلیل عبور مسیر مهاجرت این پرندگان از افغانستان و پاکستان و وضعیت خاص این مناطق و وقوع جنگ از بین رفته و در ایران هم تنها یک درنای نر باقیمانده است.
دسته غربی درنای سیبری از کشورهای روسیه، قزاقزستان و آذربایجان گذشته و با طی مسافتی حدود 5000 کیلومتر در طول دو ماه به اقامتگاه خود در مازندران میرسد. اوایل آبان ماه وارد اقامتگاه زمستانی خود در منطقه دامگاهی تالابهای فريدونكنار، ازباران و سرخرود شده و اواسط اسفند به سمت سیبری باز میگردد. آنها معمولا بين ساعات 9 تا 10 صبح كه آفتاب آمده بالا و جريان هوا شروع مي كند به بالا رفتن، سفر خود را آغاز کرده و با اين جريان هوا ميروند. این پرندهها اول چند دور دایره وار بر فراز آسمان دامگاه می چرخند و سپس به سوی سرزمین های تخمگذاری در سیبری بازمی گردند. این پرنده قادر است مدت دو هفته بصورت پیوسته پرواز کند. درناها تقريبا يك ماه قبل از رفتن، خيلي بيشتر از معمول غذا ميخورند تا چربيشان اضافه شود. متابوليسم بدن آنها عوض ميشود. هر پرنده مهاجر بايد قبل از حركت، اضافه غذا داشته باشد. درناها در طول سفرشان در دو نقطه و هر بار به مدت سه هفته استراحت میکنند.
با توجه به در معرض خطر شدید انقراض بودن درنای سیبری آیا نهادهای بینالمللی فعالیتی جهت حمایت از این گونه جانوری داشتند؟
بله، یک پروژه بين المللي حفاظت از زيستگاه درناي سيبري بود که توسط سازمان حفاظت محیط زیست با همکاری برنامه عمران ملل متحد و برنامه تسهیلات جهانی محیط زیست از سال 2003 تا 2008 میلادی در کشورهای واقع در مسیر مهاجرت درنای سیبری انجام شده بود که متاسفانه بدلیل باقی ماندن تنها یک قطعه از این گونه جانوری نتیجهی امیدوار کنندهای نداشت. البته خود من هم دو پروژه داشتم که با انجمن حمایت از درنای سیبری خودمان روی آنها کار میکردیم. یکی از طرف سازمان ملل و دومی هم از طرف کشور فنلاند. من مجموعاً 100 هزار دلار برای پنج سال کارهای تحقیقاتی روی درنا سیبری از خارج از ایران برای منطقه بودجه گرفتم. ضمناً پروژهی دیگر که با مشارکت زنان از طرف انجمن بين المللي درنا (ICF) با بودجه 10 هزاردلار انجام دادیم که بیشتر در زمینه ایجاد نمایشگاه های صنایع دستی بانوان منطقه برای جذب اکوتوریسم بود که از آثار این بانوان نمایشگاهایی حتی در فنلاند هم برگزار کردیم. هر چند که این پروژه پایان یافت اما بانوان منطقه هنوز هم در زمینه صنایع دستی فعال هستند. ضمناً جدای از بحث محیط زیست این پروژه سبب افزایش مشارکت زنان و دختران بومی منطقه در حرکتهای اجتماعی شد که قبل از این رویداد، اینگونه نبود. از دیگر نتایج ماندگار حرکتهای مردمی و زیست محیطی ما در منطقه، بهبود روابط مردم ازباران، سرخرود و فریدونکنار بود که اختلافات دیرینهای با هم داشتند.
برای بهبود وضعیت زیست پرندگان مهاجر این مناطق چه کارهایی میشود انجام داد؟
ابتدا باید از ساخت و ساز در زیستگاه این پرندگان جلوگیری کرد اقامتگاهای آنها به خوبی حفاظت شود. برای شکار پرندگان نادر ضوابطی ایجاد شود و افراد را به صید و شکار گونههایی که زاد و ولد گستردهتری دارند تشویق کرد. باید مانع شکار پرندگان در زمانهای نامناسب که به زاد و ولد آنها لطمه می زند شد. ضمناً این نکته را باید گفت که این مناطق مازندران از لحاظ اکوتوریسم قابلیت جذب گردشگر زیادی دارد و می تواند به اقتصاد مردم بومی کمک کند. و یک خبر خوش برای شما مازندرانیها؛ طی مذاکراتی، همکارانم در انجمن پرندگان وحشی فنلاند، آنها اعلام آمادگی کردند که یک نمونه برج مراقبت از پرندگان را بعنوان هدیه برایمان به مازندران ارسال کنند. روی این برجها دوربینهایی قوی نصب میشود تا دوستداران طبیعت و محققان بتوانند به راحتی این پندگان با ارزش را تماشا کنند. مطمئنا وجود این برج موجب رونق اکوتوریسم منطقه میگردد. در حال حاضر، ما مشغول انجام مذاکرات اولیه جهت برپائی این برج در نقطهای مناسب در فریدون کنار هستیم.
با توجه به اینکه تنها یک درنای نر باقیمانده، آیا باید نسل این گونه را منقرض شده دانست؟
از لحاظ علمی بله
آیا راهی وجود ندارد تا با استفاده از درناهای سیبری که به چین می روند نسل این دسته غربی رااز انقراض نجات داد؟
چرا. در آن پروژه بینالمللی 6 ساله 3 بار این کار را انجام دادند. امّا پرندهی دسته شرقی نمی توانست با این بازماندهی دستهی غربی سفر را به انتها برساند. ولی من فکر میکنم اگر آن بودجه وجود داشته باشد و روی این موضوع کار کنند ممکن است نتیجهبخش باشد. این کار دولت ایران است. بقای نسل درنای سیبری مهاجر به ایران به سود کیست جز دولت ایران و مردم آن؟ مگر غیر این است که سبب پایداری اکوتوریسم این منطقه می شود؟ دولت ایران است که باید کمی از بودجهی فروش نفت خود را صرف این آزمایشات و تحقیقات کند (میخندد)
آیا دولت فنلاند که به شما کمک میکند این سوال را نکرد چرا خود ایران به شما کمک نمی کند؟
(با خنده) من از این موضوع با دولت فنلاند صحبت نمیکنم. از شوخی گذشته آنها حمایت پرندگان برایشان مهمتر است. متاسفانه ما کتابهایی را در ایران چاپ کردیم که کسی مراجعه نکرد حتی نگاهی به آنها بیاندازد ولی از انگلستان به ما گفتند عالی بود!
خانم توکلی. اگر روزی این درنای تنها هم از بین برود چه حسی دارید؟
(کمی مکث میکند و چهرهای مصصم به خود میگیرد) کار ما ادامه دارد. انواع دیگری از پرندگان هستند که در خطر انقراضند. به کمک آنها می رویم. اگر درنا هم نباشد بخاطر پرندگان مختلف دیگری که آنجا زندگی میکنند و روز به روز هم تعدادشان کمتر میشود آن دامگاهها باید پا برجا بماند. دامگاههایی که حتی در وضعیت فعلی 500 هزار پرنده به آنجا میآیند. چنین مکانهایی در دنیا کمنظیر است.
و سخنی با مردم مازندران
همانطور که درنای سیبری مسیر و هدف سفرش را خودش میشناسد، هدفشان را بشناسند و برای رسیدن به آن منتظر کسی نمانند.