0

زندگی نامه شهیدصمدآسودی

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

زندگی نامه شهیدصمدآسودی

فرمانده گردان امام حسین(ع)لشکر25کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) 
دوم اسفند 1339 در خانواده ای مذهبی در شهرستان گنبد به دنیا آمد. پدرش از اهالی سراب بود که به گنبد مهاجرت کرده بود. صمد چهارمین فرزند خانواده بود. او قرآن را در شش سالگی نزد ملا حاج صالح فرا گرفت. در سال 1345 در هفت سالگی در یکی از دبستانهای گنبد واقع در خیابان سرابی دوره ابتدایی را آغاز کرد و دوره شش ساله ابتدایی را با نمرات خوب پشت سرگذاشت. دوره دبیرستان را در مدرسه ترک آباد (شهدای فعلی) گنبد به اتمام رساند. 
بعد از اتمام سال سوم متوسطه در سال 1353 تصمیم گرفت وارد نیروی هوایی ارتش شود. خواهرش (طاهره) می گوید:
پدرم از فرط علاقه, او را دادش صدا می کرد. وقتی او فهمید صمد تصمیم دارد وارد ارتش شود به او گفت راضی نیستم تو نوکر شاه باشی. به دنبال این سخنان با اینکه لباسهای دوره آموزشی را تحویل گرفته بود. از رفتن به ارتش منصرف شد. پس از آن به شغل مکانیکی رو آورد و پس از مدتی استادکار این فن شد. خواهرش درباره خصوصیات اخلاقی او می گوید:
نسبت به همه خوش رفتار بود به پدر و مادرش علاقه فراوانی داشت. 
اگر پدر. عصبانی می شد او پای پدرم را می بوسید و می گفت از من راضی باش. تمام درآمد خود از کارکردن را دو دستی به پدرم تقدیم می کرد.
صمد اسودی, قبل از انقلاب اسلامی در جلسات مخفی علیه رژیم شاه و پخش اعلامیه های امام خمینی شرکت فعال داشت. با شروع انقلاب اسلامی در راهپیماییها و درگیریهای خیابانی علیه رژیم شاه فعال بود. در 20 شهریور 1358 به خدمت سربازی اعزام شد و دوران سربازی را در نوده چهل دختر و شاهرود گذراند. وقتی در خدمت سربازی بود از رادیو شنید ضد انقلاب در گنبد آشوب کرده است. بلافاصله مرخصی گرفت و در درگیری های گنبد شرکت کرد. سه بار در این درگیریها مجروح شد. در این درگیریها او و برادرش – که بعدها به شهادت رسید – و پدرش از منطقه شیعه نشین گنبد دفاع کردند. به همین خاطر مورد بغض شدید نیروهای ضد انقلاب بودند. 
خواهرش می گوید:
سربازی او که تمام شد به پدر گفت: آقاجان دین می خواهی یا پول؟ اگر دین می خواهی چون اسلام در خطر است از هردو پسرت باید دست بکشی چون راه ما راه قرآن و امام حسین (ع) است.
بسیار متعبد بود و صبحها بعد از نماز, زیارت عاشورا و قرآن را می خواند و به نحوی که همسایه ها می گفتند خوشا به حال پدر و مادری که جوانی مثل او داشته باشند. در مباحثی که با افراد بدبین به انقلاب داشت کوبنده و مستدل به آیات قرآن صحبت می کرد.
او در 1 دی 1360 به عضویت رسمی سپاه پاسداران گنبد درآمد و مسئولیت واحد عملیات سپاه گنبد را به عهده گرفت. همانند چریکی ورزیده هر جا که نیاز به مقابله با دشمن احساس می شد سلاح به دوش حضور می یافت و مایه دلگرمی همرزمانش بود. در 26 خرداد 1361 به جبهه اعزام گردید و تا 2 مهر 1361 فرماندهی گردان امام حسین(ع) را عهده دار بود. یکی از نیروهای گردانش می گوید:
در تیراندازی آنقدر تسلط و اعتماد به نفس داشت که وقتی نیروهای گردان را به خط می کرد و فرمان از جلو نظام می داد, می گفت: آنقدر باید مرتب و در یک خط مستقیم بایستید که فقط سر اولین نفر شما را ببینم و اگر با کلت تیری شلیک کردم از بغل گوش همه رد شود و عملاً نیز چنین می کرد. 
قادر بود سوار بر موتور سیکلت با سرعت 50 تا 60 کیلومتر گلوله آرپی جی را در قبضه جا گذاری و شیلیک کند و هدف مورد نظر را منهدم نماید. از این صحنه فیلمبرداری شده و در فیلم سینمایی شب شکن. استفاده شده است. می گفت: من قادرم مسلسل را در حال حرکت موتور خشاب گذاری و تیراندازی کنم و هدف مورد نظر را بزنم.
محمد جلائی – از نیروهای کادر گردان امام حسین (ع) – در این باره می گوید:
گردان امام حسین دارای گروه ویژه ای بود به نام گروه ضربت و عمده نیروهای زبده و کیفی که می توانستند در سایر گردانها مسئولیت و فرماندهی نمایند در آن جمع شده بودند. مسئولیت این گروه با شهید خلیل (صحبت) نظری بیجاری بود که بعدها فرماندهی گردانهای لشکر 25 کربلا را بر عهده گرفت. تراکم نیروهای کیفی گردان امام حسین (ع) همیشه مورد اعتراض سایر فرماندهان بود. اما این نیروها به خاطر توانایی روحی و شخصیتی اسودی از او جدا نمی شدند.

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

چهارشنبه 16 فروردین 1391  10:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها