زبیگنیو برژینسکی یکی از استراتژیست های برجسته آمریکائی و استاد دانشگاه کلمبیا است وی در اواخردهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا بود. گفته می شود باراک اوباما رئیس جمهور فعلی آمریکا شاگرد خصوصی وی بوده است. کتاب اخیر وی به نام " نگاه راهبردی : آمریکا و بحران قدرت جهانی" محافل دانشگاهی و سیاستمداران عملگرا را به خود جلب کرده است. ناتان گاردلز سردبیر نشریه دیدگاه جهانی در باره کتاب تازه برژینسکی مصاحبه ای را با وی ترتیب داده و به بررسی نقاط مختلف آن پرداخته است.
ناتان گاردلز: نکته اصلی در نگاه راهبردی شما عبارت " غرب گسترش یافته" است که عبارت است از این که دموکراسی های غربی به نحوی چین را هم در جمع خود پذیرفته اند. آیا این پیشنهاد نشان دهنده آن نیست که دموکراسی های غربی به رهبری آمریکا در دوره اضمحلال و از دست دادن قدرت جهانی خود هستند ؟
نکته اصلی آن است که چین دارای برنامه ریزی بلند مدت در همه زمینه هاست، در حالیکه آمریکا دارای دیدگاه هایی کوتاه مدت در برنامه ریزی های خود است و ذهنیت تفکر راهبردی بلند مدت را ندارد. حقیقت این است که آمریکا دیگر یک دموکراسی صنعتی نیست ،بلکه یک دموکراسی مصرف کننده است. همه فعالیتهای سیاسی و رسانه ای که بازار را متاثر می کنند دنبال نوعی راضی سازی کوتاه مدت تر مخاطبان هستند. همین ذهنیت دول غربی است که به رهبران چینی به دلیل داشتن دیدگاه هایی بلند مدت در آینده امتیازات عمده ای میدهد.
برژینسکی: نتیجه گیری های شما از نوشته های من کاملاً درست است.
گاردلز: چگونه می توان ذهنیت کوتاه مدت اندیش آمریکائی ها را تغییر داد؟ آیا می توان گفت نهاد های دموکراتیک دنیای غرب به چالش کشیده شده اند؟
برژینسکی: بله . کاملاً درست است. کشورهای غربی به جای تفکر راهبردی و پیدا کردن پاسخ های بلند مدت برای مشکلات، در مسائل روزمره غرق می شوند و ادامه این وضعیت مشکلات غرب را بدتر کرده و آنها هر روز بیش از پیش در مسائل روزمره و کوتاه مدت غرق می شوند. رهبران دنیای غرب به قدری در مسائل روز و اهداف کوتاه مدت نظیر انتخابات آینده غرق شده اند که اساساً به پیدا کردن راه های بلند مدت فکر نمی کنند.رهبران غربی از دید تاریخی مناسبی که به آنها در پیدا کردن و تثبیت نگاهی راهبردی به مسائل کمک کند، برخوردار نیستند و به همین دلیل نتیجه گیری شما درست است و می توان گفت ارزش ها و نهاد های غربی به چالش کشیده شده اند.
دموکراسی می تواند پاسخ های مناسبی به مشکلات فراروی غرب بدهد با این شرط که غرب بتواند اهداف صحیح و قابل دستیابی را برای خود تعریف کند.این روز ها دنیای غرب درگیر مشکلات بیشمار اقتصادی و مالی است. این در حالی است که اغلب راه حل های ارائه شده بیش از حد، خود خواهانه و در پی تامین منافع کشورهای معدودی در غرب هستند نه نجات اقتصاد غرب به مفهوم کلی آن. مشکل اصلی غرب در حال حاضر آن است که رهبرانش نمی توانند راه حل هایی مبتنی بر اهداف بلند مدت و جاه طلبانه و در عین حال تامین کننده منافع مجموعه کشورهایی که از اقتصاد آزاد بهره مندند، ارائه دهند.
در همه کشورهای غربی عدم توازن خطرناکی در حال حاضر بین انضباط بودجه ای، تعهد دولتها به سختگیری های اقتصادی و صرفه جوئی و کاستن از هزینه ها ، کنترل میزان تورم در اندازه های توصیه شده ودر عین حال داشتن برنامه های رفاهی و بیمه ای خیلی مفصل و جامع که هزینه هایش را دولت میپردازد وجود دارد. از طرف دیگر تصور روشنی بین مردم و مسئولان از جهت کلی و سمت و سوئی که این کشورها در تعقیبش هستند و مسیر سالهای آینده و اهداف بلند مدت ، وجود ندارد. این مشکل اصلی است.
گاردلز: مشکلاتی که اشاره کردید نه تنها آمریکا بلکه اروپا را هم به نحوی درگیر کرده است. به نظر میرسد مشکلات منطقه ای، اروپا را چنان فلج کرده که نمی تواند راهبردی فکر کند. اروپا در حال حاضر با مشکل یورو به عنوان سمبل وحدت اقتصادی و مالی و نهایتاً سیاسی روبروست. اروپا بین تفکر " کشور – ملت" و یا وحدت کامل سیاسی اروپا در نوسان و مردد است. به نظر شما برای اروپا چه راه حلی قابل تصور است؟
برژینسکی: فکر میکنم که راه حلی که توسط فرانسه و آلمان برای حل مشکلات فعلی اتحادیه اروپا ، پیشنهاد شده ، مفید خواهد بود ولی نمیتواند همه مشکلات پیش روی اروپا را حل کند. در حال حاضر آلمان و فرانسه همراه چند کشور دیگر، در جهت بنای آینده ای مطمئن برای اروپا نوعی اراده جمعی و مسئولانه از خود نشان میدهند. به نظر میرسد که نوعی اتحادیه مالی که در عین حال اتحادیه سیاسی کم رنگی را هم به دنبال داشته باشد، برای آینده نزدیک مد نظر است. وحدت اقتصادی اروپا ، وحدت سیاسی را غیر قابل اجتناب خواهد کرد. به دلیل مخالفتهایی که مردم در کشورهای مختلف اروپائی در طی همه پرسی ها ابراز کردند، به نظر میرسد که وحدت سیاسی تنها در قالب موافقتنامه های بین دولتی و طی مراحل مختلف انجام پذیر خواهد بود.
گاردلز: یعنی شما اروپا را دو سرعته تصور میکنید. اتحاد مالی و اقتصادی با سرعت زیاد و اتحاد سیاسی با سرعت پائین تری صورت خواهد گرفت.
برژینسکی: چرا که نه. در حال حاضر اروپا دارای هسته ای از کشورهایی است که دارای پول واحد یورو هستند و از تصمیمات بروکسل در این خصوص پیروی میکنند، در عین حال کشورهای حاشیه ای هستند که مثل انگلیس پول ملی خود را دارند ولی در عین حال از قوانین مربوط به نقل و انتقال آزاد کالا و افراد پیروی میکنند. این دیدگاهی بود که بعد از پایان جنگ سرد پدید آمد.اروپائی که با سرعت زیاد به سمت اتحاد مالی و اقتصادی و پولی حرکت میکند. این پیشرفت باعث اتحاد سیاسی در بلند مدت خواهد گردید.
گاردلز: ژاپن الان سالهاست که هر چند ماه یک بار نخست وزیرش را عوض میکند. به نظر می آید که به دلیل بالا رفتن سن بازنشستگی و کاهش رشد جمعیت ، ژاپنی ها بیشتر نگران دوران بازنشستگی خود هستند و دیگر نگاهی به آینده های دور ندارند. آیا میتوان ژاپنی با چنین طرز تفکری رادر حلقه کشورهای غربی نگاه داشت؟ آیا ژاپن دیر و یا زود در میدان ثقل چین قرار نخواهد گرفت؟
برژینسکی: من از تعهد مقامات و مردم ژاپن به رعایت اصول دموکراسی کاملاً مطمئنم. سنت سیاسی جاری در ژاپن در حال حاضر بیشتر غربی و مبنی بر اصول دموکراسی است تا روش های سنتی و قدیمی ژاپن. ولی نکته مهم در این بین آن است که ژاپن کشوری در شرق دور آسیا است و روابط خوب بین پکن و توکیو به ثبات در منطقه کمک خواهد کرد و این موضوع به نفع روابط بهتر واشنگتن و پکن خواهد بود.
آمریکا می تواند به عنوان محلل و واسطه به توسعه روابط چین و ژاپن کمک کند همانگونه که قبلاً در ایجاد روابط دوستانه بین آلمان و فرانسه و همچنین آلمان و لهستان عمل کرده است. نکته مهم آن است که واشنگتن باید تلاش کند تا درگیر عملیات نظامی در خاک اصلی قاره آسیا نشود .همانگونه که قبلاً در خصوص اروپا عمل کرده است. بهترین نمونه برای نقش آمریکا در آسیا آن است که درست نقشی مشابه انگلیس در قبال تحولات اروپا در قرن نوزدهم ایفاء کرده و در پی تثبیت اوضاع و عاملی برای تعادل باشد.
گاردلز: نکته مهم در این میان بحران حکومت در غرب است. گروه هفت کشور صنعتی نتوانست ابزاری برای ایجاد آرامش و تثبیت و رفاه در غرب باشد. به عنوان مثال آنها نتوانستند نوعی پایداری و ثبات مالی در بازار های بین المللی به وجود آورند.شاید علت اینکار آن بود که قدرت های اقتصادی جدید نظیر برزیل و ترکیه و چین عضو این باشگاه نبودند. در حال حاضر برخی ،گروه کشورهای بیست را به عنوان اهرمی برای تنظیم امور جهانی چند قطبی میدانند ولی در سوابق سیاسی جهان هیچگاه نظمی بدون وجود و حضور یک ابر قدرت و یا قدرتهایی که با هم هماهنگ بودند، به وجود نیامده است.
برژینسکی: در چند قرن گذشته ما شاهد رقابت چند قدرت بزرگ برای غلبه بر دیگران و به دست آوردن عنوان ابر قدرتی همه جهان بودیم. در بیست سال گذشته فقط برای مدت کوتاهی آمریکا تنها ابر قدرت جهان بود. ما در حال حاضر وارد مرحله ای در تاریخ می شویم که هیچ قدرتی نمی تواند ادعا ی ابر قدرت واحد جهانی را داشته باشد.
این همان دلیلی است که من ایده " غرب گسترش یافته" را ارائه داده ام که بر پایه آن کشورهای غربی مجبورند در مفهوم« غرب» ترکیه و روسیه را هم مشارکت دهند. این عامل مهمی در ایجاد ثبات بین المللی خواهد بود. غرب گسترش یافته که در آن آمریکا نقش آشتی دهنده و تعادل بخش را در آسیا خواهد داشت. آمریکا در این نقش بهتر میتواند سیاست های سازنده ای را در برخورد با بحران های جهانی پیش ببرد . این خیلی بهتر از آن است که تعداد زیادی بازیگر مستقل در سطح بین المللی فعال باشند که به دنبال رقابت با دیگران و در تلاش برای تامین منافع ملی خود باشند. در این حال نمی توان به هیچگونه مصالحه ای در اندازه های بین المللی به امید ایجاد ثبات و آرامش نشست.
در خصوص گروه بیست باید گفت ،که این گروه نقاط ضعف و قوت خاص سیاسی و اقتصادی خود را دارد. این گروه از بسیاری جهات کاملاً با شرایط بین المللی حاضر تطبیق دارد و اهرم های مناسبی برای تاثیر گذاری در تحولات بین المللی را دارد. البته هیچگونه دلیل سحر آمیزی برای انتخاب عدد 20 وجود ندارد . چرا تعداد کشورهای تاثیر گذار را 15 نگیریم و چرا آنها را 25 کشور تصور نکنیم. بر پایه پیشنهاد من تعداد این کشورها خیلی مهم نیست ، نکته اصلی آن است که این گروه به هر تعداد در هسته اصلی خود دارای کشورهای غربی اصلی باشند تا گروه بتواند واقعاً با اقتصاد های پویای آسیائی به رهبری چین رقابت نماید.
گاردلز: رهبری چین در سالهای اخیر از راهبرد تدافعی و تقابل در منافع به فلسفه " خیزش صلح آمیز" که توسط ژنگ بیژیان تئوریسن اصلی حزب کمونیست چین عرضه شده روی آورده است. بر پایه این فلسفه چین به دنبال همگرائی منافع و ایجاد سازمان ها و نهاد هایی با منافع مشترک با غرب می اندیشد نه تقابل و مبارزه. چین با وجود آنکه بزرگترین اعتبار دهنده مالی در سطح بین المللی است، هنوز برای ایفای نقشی جهانی اطمینان و اعتماد به نفس کافی ندارد.
اگر آمریکا در وضعیتی باشد که بتواند نظم و شرایط حاکم برای دنیای بعد از حاکمیت و هژمونی تک قطبی خود را بنویسد، باید نقش راهبردی و مسئولیت های چین را مشخص نماید.
برژینسکی: ژنگ ایده خود در خصوص " همگرائی منافع " را در حضور من و کیسینجر و سایرین به تفصیل شرح داده است. این علامتی است که چینی ها در جستجوی نقشی جهانی بدون درخواست هژمونی و توسعه طلبی – حداقل در حال حاضر- هستند.اینکه چینی ها در آینده خواهان تسلط بر جهان و کسب هژمونی خواهند شد یا نه همگی بستگی به ما دارد که با ایجاد شرایطی آنها را متقاعد نمائیم که ایده " همگرائی منافع " می تواند حافظ منافع ملی آنها باشد. در غیر این صورت آنها به این نتیجه خواهند رسید که تعامل با دیگران به جای تعامل با ما (آمریکا) بهتر می تواند حافظ و تامین کننده منافع ملی آنها باشد.
دو سال قبل وقتی در سخنرانی خود در چین گفتم که آمریکا و چین باید گروه غیر رسمی تشکیل دهند ،به شدت از سوی مخاطبان خود مورد تشویق قرار گرفتم و آنها با علاقمندی از این ایده پشتیبانی کردند. در یک سالی که از این سخنرانی گذشت خیلی ها گفتند مواظب باشید این پیشنهاد نوعی دام و تله است تا چین مجبور شود اندکی از بار ایجاد ثبات بین المللی را که هم اکنون کشورهای غربی آن را به دوش می کشند بر عهده بگیرد.
بنابراین چینی ها باید تصمیم بگیرند که چه نقشی را مایلند در آینده بازی کنند و البته با هر نقشی که انتخاب کنند ، امتیازات و وظایف و تکالیف خاصی را هم باید بر دوش بگیرند. فکر میکنم که آنها این نکته را درک می کنند. آنها به دنبال کسب نقشی کلیدی در نظم نوین جهانی هستند تا مسئولیت های ویژه خود را بر عهده بگیرند. برای آنها این موضوع بی سابقه است. در گذشته حوزه نفوذ چین محدود به خود بود. هم اکنون این نقش در حال گسترش است.
گاردلز: آیا انقلاب ها و خیزش های مردمی در خاورمیانه به معنای به بازگشت به قدرت احزاب اسلام گرایی است که مدتهای طولانی سرکوب می شدند؟دنیای غرب به این تحولات باید چگونه پاسخ دهد.با توجه به اینکه مدل اسلامی ترکیه توانسته ایده های اسلامی را با مفاهیم سکولار غربی آشتی دهد ، می تواند به عنوان الگویی قابل پذیرش برای احزاب اسلامی خاورمیانه مطرح و مورد پشتیبانی باشد؟
برژینسکی: من مایلم که ترکیه هر چه بیشتر و زود تر به سوی غرب کشیده شود. بدون هیچ شکی ترکیه در حال حاضر بهترین دوست و متحد آمریکا در خاورمیانه است. ولی ترکیه در حال حاضر نمی تواند نمونه ای برای کشورهای عربی خاورمیانه باشد . علت هم ساختار های کم و بیش جا افتاده دموکراتیک در ترکیه است که کشورهای عربی فاقد آن هستند. ما نباید در مورد خیزش های مردمی در کشورهای عربی دچار اشتباه بشویم. اینها می توانند موجب بشوند تا نهاد های دموکراتیک تاسیس و تثبیت بشوند.
وقایع بهار عربی می تواند به تاسیس دموکراسی بینجامد ولی در عین حال می تواند زمینه های ایجاد دیکتاتوری های عوام پسند را هم فراهم آورد. ترکیه نمونه روشنی است که چگونه اصول اسلامی و سکولار می تواند هم نشینی داشته باشد ولی در مورد کشورهای عربی هیچ نشانه ای در این مورد مشاهده نشده است.
منبع: سیاست ما