0

۸ جمادی الاول● وفات حاجی محمدابراهیم کلباسی

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

۸ جمادی الاول● وفات حاجی محمدابراهیم کلباسی

وفات حاجی محمدابراهیم کلباسی
فقیه نامدار، حاجی محمدابراهیم کلباسی در چنین روزی از سال ۱۲۶۱ هجری قمری چشم از جهان فروبست.
فقیه نامدار، حاجی محمدابراهیم کلباسی از اجله علما و اعاظم فقهای شیعه در شهر اصفهان بود. صاحب روضات که محضر آن فقیه گران‌قدر را درک کرده، از ایشان چنین یاد می‌کند: «او درحقیقت مصدر علوم و منبع حکم و آثار و مرکز دایره فضلا و مهبط نبلا احبار و قطب شریعت و مدار شئون اسلامی است... در فضیلت چون خورشید آسمان چهارم و در فیض‌بخشی مانند ماه بدر میان انجم است...»
حاجی کلباسی، سال ۱۱۸۰ق در بیت علم و فضیلت چشم به جهان گشود و از‌‌ همان اوان کودکی آثار رشد و نبوغ، در جبینش هویدا بود. او ده ساله بود که با رحلت غم‌انگیز والد ارجمندش مواجه شد. از آن پس، تحت نظر حکیم بارع، آقامحمد گیلانی که وصی پدرش بود قرار گرفت و از محضر او و سایر دانشمندان استفاده کرد و مهمات مبادی علوم را فراگرفت.
سپس به‌منظور درک محضر دانشوران مشهور عراق، به عتبات تشرف حاصل کرده و از محضر نورانی اعلام زمان خود بهره‌مند شد؛ آن‌گاه با کوله‌باری از دانش و فضل به ایران مراجعت کرد و با این‌که از نظر علمی و کمالات نفسانی به درجه والایی رسیده بود، اما باز هم چندی در قم و کاشان، از محضر میرزای قمی و ملامهدی نراقی کسب فیض کرد؛ تا جایی که میرزای قمی به وی دستور داد تا فتاوای خود را در میان مردم منتشر و از نعمت خدادادی که به او ارزانی شده، مستمندان را کامیاب سازد.
حاجی کلباسی سپس در اصفهان رحل اقامت افکند و دانشجویان و تشنگان علم و معرفت، از هر جانب به سویش شتافته، از دریای علومش مستفیض گشتند. به مرور، ریاست دینی و مرجعیت مذهبی پیدا کرد و از اکابر علما و مشایخ فضلا گردید. ایشان در احتیاط و پرهیزگاری ‌‌نهایت جدیت را داشت.
مؤلف قصص‌العلما نوشته است: من خود بالای منبر از او شنیدم که می‌گفت: می‌خواستم رساله ننویسم، لکن میرزای قمی حکم کرد. من در جواب نوشتم که استخوان بدنم طاقت آتش جهنم ندارد، پس به اصرار او رساله نوشتم. و اگر در خارج، فتوایی از او می‌پرسیدند، می‌گفت: نمی‌دانم به رساله رجوع کنید. این دانشمند پارسا، با این‌که از عزت و ریاست برخوردار و دستش در امور مالی باز بود، اما هرگز قدم از جاده قناعت، فرا‌تر نگذاشت و با مناعت طبع و سربلندی زندگی کرد. مرافعاتی را که به محضرش می‌آوردند به یکی از شاگردانش که به علم و دیانت او اطمینان داشت واگذار می‌کرد.
ایشان به‌قدری در مصرف بیت‌المال دقت می‌کرد که اگر تهیدستی چیزی از او طلب می‌کرد، شاهد می‌طلبید تا بر فقر سائل گواهی دهد، و او را قسم می‌داد که دروغ نگوید، فقیر را هم قسم می‌داد که در این مالی که به تو می‌دهم اسراف نکنی و به‌طور اعتدال و میانه‌روی خرج کنی.
در همین زمینه، محدث قمی قدس‌سره در خاطره‌ای شیرین نوشته است: شخصی خدمت حاجی کلباسی برای مهمی شهادت داد، آن جناب پرسید که پیشه تو چیست؟ عرض کرد: من غسالم؛ پس شرایط غسل دادن را یک به یک از او سؤال فرمود. آن مرد بیان کرد، پس آن مرد گفت: ما وقتی که مرده را به خاک می‌سپاریم یک چیزی در زیر گوش او می‌گوییم. فرمود: آن چیست؟ گفت: می‌گوییم خوشا به سعادت تو که وفات کردی و برای ادای شهادت، خدمت حاجی کلباسی نرفتی!
اقتدار و صلابت معنوی این عالم متقی در حدی بود که شاه قاجار و ملازمانش از وی حساب می‌بردند. در واقعه قیام مردم اصفهان در سال ۱۲۵۵ق علیه حاکم جابر این شهر، روشن‌گری‌های حاجی کلباسی و آیت‌الله سید محمدباقر شفتی نقش مهمی داشت.
نقل کرده‌اند: مرحوم کلباسی خانه خویش و برخی از شاگردان خود را بست قرار داده بود و هر کس از سوی عوامل حکومتی مورد تعدی قرار می‌گرفت، به یکی از این خانه‌ها پناه می‌برد. حاکم اصفهان به ایشان پیغام داد: خواهش می‌کنم معین بفرمایید که بست شما از کجا تا کجاست و تا کی ادامه خواهد داشت؟ زیرا دست و بال مأموران ما به کلی بسته شده است. حاجی کلباسی در جوابش گفته بود: بست من نیست، به امام زمان (عج) تعلق دارد و از نظر مکانی، مشرق و مغرب را در برمی‌گیرد و به لحاظ زمانی تا ستم تو و کارگزارانت هست، این بست هم وجود دارد.
این عالم ربانی از بندگان مستجاب‌الدعوه و ملجأ و پناهگاهی مطمئن برای مردم در برابر حوادث بود. یک سال به‌دلیل کاهش نزولات آسمانی، خشکسالی و قحطی، مردم و کارگزاران منطقه را نگران کرد. منوچهر معتمدالدوله، حاکم وقت اصفهان، خدمت حاجی کلباسی رسید و گفت: مردم تقاضای عاجزانه دارند که شما برای انجام نماز باران به بیرون شهر بروید. آن فقیه زاهد و کهنسال فرمود: من پیرم و قوت رفتن ندارم. گفت: برایتان تختی روان می‌فرستم که در آن نشسته و به مکان مورد نظر بروید. حاجی فرمود: آخر با تخت غصبی، آن هم اهدایی از سوی عامل ستم، به دعای باران رفتن و تقاضای نزول رحمت کردن، چه مناسبتی دارد؟ آیا خداوند با چنین وضعی دعای ما را مستجاب می‌کند؟ یکی از فرزندان حاجی عرض کرد: با همکاری مردم، تختی برایتان می‌سازیم. آن‌گاه در شهر اعلان کردند مردم روز شنبه روزه بگیرند تا روز دوشنبه با حال روزه، نماز باران خوانده شود. در روز سوم، مردم شهر و حاجی همه به سوی تخت فولاد آمدند. گروهی از ارامنه و یهودیان اصفهان نیز همراه کتابشان در آن مکان حاضر شده بودند، مرحوم حاجی کلباسی با مشاهده آن‌ها، سر خود را برهنه نمود و به جانب آسمان نگریست و گفت: خدایا، محمدابراهیم محاسنش را برای نشر اسلام سپید کرده است، امروز مرا نزد پیروان مذاهب دیگر، شرمسار مفرما. چیزی نگذشت که ابری متراکم، آسمان را فراگرفت و به‌دنبالش ریزش باران آغاز گردید.
هم‌چنین نوشته‌اند: زمانی حاکم وقت اصفهان به مرحوم حاجی، کم‌اخلاصی کرد؛ حاجی دعا کرد و به اندک زمانی، آن حاکم، معزول و منکوب گردید. پس حاجی رقعه‌ای به او نوشت و این بیت را در آن درج نمود: دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند...
مرحوم حاجی کلباسی گذشته از تدریس فقه و اصول، به امر تألیف و تصنیف نیز اشتغال داشت و کتب ذی‌قیمتی را از خود به یادگار گذاشت. این فقیه مهذب، در زهد و عبادت نیز سرآمد زمانش بود. ایشان یک سال تمام، شب‌ها تا به صبح به عبادت پرداخت تا برایش معلوم شود که شب قدر را درک کرده است.
فرزندان و نوادگان حاجی کلباسی نیز هرکدام در زمان خود از علمای برجسته و در تقوا و درستی عمل، زبان‌زد خاص و عام بودند و خاندان کلباسی پیوسته یکی از خاندان‌های علمی بزرگ شیعه به‌شمار می‌آمد. سرانجام این عالم متقی پس از عمری خدمت به اسلام و مکتب تشیع، در تاریخ هشتم جمادی‌الاولی سال ۱۲۶۱ هجری قمری در سن هشتاد و یک سالگی چشم از جهان فروبست و به سرای باقی شتافت. هم‌اکنون آرامگاه ایشان در اصفهان، مزاری معروف برای مؤمنین است.

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

شنبه 12 فروردین 1391  12:37 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها