«قانون محوري يا فرد محوري» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم منصور فرزامي است كه در آن ميخوانيد:
از عادات ناستودني بشر که ما هم در اين سرزمين از آن بهرههاي فراوان برده ايم، محو آثار گذشتگاني است که روش آنان را نميپسنديده ايم. همچنان حذف نخبگاني که دوستشان نميداشته ايم و طرد بزرگان در دورههاي مختلف مديريتي است که مثل ما نميانديشيدهاند و موافق سليقه ما عمل نميکردهاند.
به شهادت تاريخ، ساسانيان که آمدند، آثار وجودي اشکانيان را از عرصه روزگار برداشتند و از آنها هيچ نماند و امروز جز اندکي از بقاياي فرهنگي دولتي که بر گستره عظيم جهان آن روز 476سال حکومت کرد و بيش از سي پادشاه را به خود ديد، نمانده است! گرچه به قولي، اشکانيان قومي بدوي بودند و دانش و فرهنگ و تمدن هخامنشيان را نداشتند، اما از دوام طولاني حکومتشان اين چنين استنباط ميشود که مردم هر ايالت اين کشور ملوک طوايف، در زبان و دين و زبان و قلم، آزادي عمل داشتهاند وگرنه نزديک به پنج قرن حکومتشان، بيانگر چه رازي بوده است و چگونه ميتوان اين خلا» فرهنگي و حلقههاي گمشده سلسله فرهنگ و تمدن را يافت؟ منظور از اين مقدمه آن است که در مديريت کشور، در سطوح مختلف، قانون، محور باشد و مديريت بر مدار شخص نگردد. ميتوانيم آثار مديريت پيشين را نقد و اصلاح کنيم اما همه را به يک چوب نزنيم و قابليتها را از حيز انتفاع بيرون نرانيم و آن همه نيروسازي و کسب تجربه را که با صرف عمر و خرج هزينههاي گزاف اين ملت فراهم آمده است خانه نشين نکنيم وگرنه «نقطه، سرخط» خواهد بود و متاسفانه اين دور تسلسل باطل را در هر دورهاي ميبينيم و حسرت ميخوريم.
در جامعه ما هرکس که به پيرايش درختان دست ميبرد هرس ساليان گذشته را زير سوال ميبرد که آنان در کار خود خبره نبودهاند و زبان به طعن و لعن ميگشايد و تمامي نارساييها را از عملکرد پيشين ميداند و خود را مصيب و ديگران مخطي! بايد پس از گذشت هزارسال، از تضادها و تناقضات دولت غزنوي درس گرفته باشيم که چگونه ماجراي پدريان و پسريان، انقراض زود هنگام دولت مقتدر غزنوي را فراهم کرد و در برابر سلجوقيان بي تمدن و بيابان گرد، آن چنان فرو ريختند! نبايد در مديريتهاي مختلف جامعه اسلامي ما، چنين تضاد «پدريان و پسريان» به صورت يک هنجار درآيد.
اکنون که برخي چهره ها، جانشين نمايندگان فعلي مجلس شدهاند، سعي شود تا براي ساختن کشوري آباد و پيشرفته، در تمامي زمينه ها، از نيروهاي قابل و کارآمد طيف مقابل خود استفاده کنيم. هشيار باشيم اگر کسي از ما خوشش نميآيد و برنامههاي ما را قابل اعتنا و راهگشا نميداند، مخالف کشور و نظام و دين و سنتهاي اصيل اسلامي و ايراني نيست. سخن فرانکو را در اسپانيا به ياد آوريم که چگونه به وقت مرگ هموطنان مخالف خود را به اسپانيا فراخواند تا همه اسپانيا را بسازند و چنين هم شد. بنابراين حذف و طرد، به صلاح نظام مقدس جمهوري اسلامي نيست. باور کنيم که هر چه ضربه خورده ايم و هر چه نارسايي است از همين مديريتهاي سليقهاي و مقطعي بوده است.
عيبي ندارد که يک بار تجربه کنيم و در عرصه جهاني از مديريتهاي کارآمد آنان نمونه برداري کنيم و ببينيم که چگونه از روساي جمهوري، نخست وزيران و صاحب منصبان جامعه خود به عنوان فرستاده ويژه مدير و رئيس جديد سود ميبرند و از نفوذ و محبوبيت و برجستگي اين سفير ويژه به نفع جامعه خود بهره برداري کيفي و اصولي ميکنند. کافي است که مقايسهاي منصفانه داشته باشيم تا عبرتي براي ما و آيندگان باشد. باور کنيم که در عين تنوع سليقه ها، هدف يکي است. بيهوده در پي آن چه نيست نگرديم و وقت به بطالت نبريم. باور کنيم که نارساييهاي ما از توانمنديها يا قحط الرجال يا خداي ناکرده جهل الرجال ما نيست، از دايره محدودي است که در مديريت به دور خود کشيده ايم و افراد اهل و بصير و دلسوخته را در آن راهي نيست!