0

داستان باستان آیت الله نوری

 
ariya_tbs
ariya_tbs
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 1395

پاسخ به:داستان باستان آیت الله نوری

كارشكنى يهود بنى قريظه و سرانجام ذلت آنها

يهود بنى قريظه ، ابتدا با اسلام و مسلمين از راه صلح و سازش وارد شدند (ولى از آنجا كه صلح و صفاى آنها ظاهرى بود) وقتى كه جنگ خندق پيش ‍ آمد، به دشمن پيوستند و صلح و صفايشان مبدل به عداوت و بغض و دشمنى سختى شد.
حى بن اخطب (رئيس يهوديان بنى نضير) در اين بحران ، خود را به مكه رساند، و قريش را بر ضد پيامبر اسلام (ص ) تحريك كرد و طوايف عرب را شديدا بر ضد اسلام و مسلمين برانگيخت ، اين دشمن شناخته شده اسلام شخصا به ميان يهود بنى قريظه رفت و احساسات آنها را با تحريكات گوناگون و وعده ها و وعيدها، بر ضد اسلام به جوش آورد، و رئيس آنها ((كعب بن اسد)) را براى پيمان شكنى و جنگ با پيغمبر راضى كرد با اين شرط كه خودش نيز در جنگ شركت كند.
سپاه احزاب كه از احزاب مختلف تشكيل شده بود، به سوى مدينه براى از ميان برداشتن پيامبر و مسلمين روانه شدند، بنى قريظه در اين موقعيت به آنها پيوستند، طولى نكشيد اطراف مدينه را محاصره نمودند.(254)
اين يهوديان فرصت طلب وقتى كه خود را قوى ديدند، همه عهد و پيمانهاى گذشته را فراموش كرده ، شروع به ناسزاگوئى و فحاشى نسبت به پيغمبر و مسلمين نمودند.
جنگ احزاب به نفع مسلمين ، پايان يافت ، رسول اكرم (ص ) از طرف خدا ماءمور شد كه به طرف ((يهود بنى قريظه )) لشكر بكشد از اينرو على (ع ) را پرچمدار كرد و او را با جمعى روانه قلعه هاى بنى قريظه نمود،
على (ع ) و همراهان 25 روز قلعه هاى آنها را محاصره كردند ادامه محاصره ، آنها را سخت در فشار قرار داد، رئيس آنها (كعب بن اسد) به آنها پيشنهاد كرد كه بايد يكى از سه كار را انجام دهيم :
1- يا اسلام را بپذيريم و به پيامبر اسلام ايمان بياوريم .
2- يا فرزندان خود را به دست خود كشته و شمشيرها را برداريم و از جان خود دست بشوئيم و از قلعه ها بيرون رويم و با لشكر اسلام جنگ كنيم تا آخرين نفر كشته شويم .
3- روز شنبه ، مسلمين مى دانند كه ما جنگ نمى كنيم ، در اين روز مسلمين را غافلگير كرده و با آنها بجنگيم .
بنى قريظه ، پيشنهاد رئيسشان را رد كردند و گفتند: خوب است براى پيامبر اسلام (ص ) پيغام بفرستيم تا ابولبابة بن عبدالمنذر(255) را به سوى ما بفرستد، تا با او در اين باره مشورت كنيم (ابولبابه هميشه خيرخواه آنها بود) پيامبر اسلام (ص ) در پاسخ اين پيشنهاد ابولبابه را نزد آنها فرستاد، آنها وقتى كه ابولبابه را ديدند، گريه و زارى كردند و با او به مشورت پرداختند، و گفتند: چه صلاح مى دانى آيا ما هر چه محمد (ص ) حكم كند بپذيريم ؟ ابولبابه به زبان گفت آرى ، ولى با دست به گلويش اشاره كرد يعنى اگر حكم پيامبر (ص ) را بپذيريد، حكم او اين است كه شما را خواهد كشت .(256)
سرانجام بنى قريظه اعلام كردند كه فرمان رسول خدا (ص ) را درباره خود مى پذيرند آنها چون با قبيله اوس ، رابطه دوستى داشتند، قبيله اوس نزد رسول خدا (ص ) آمده از آنها شفاعت كردند، كار به اينجا رسيد كه هم پيامبر (ص ) و هم يهوديان بنى قريظه قبول كردند كه ((سعد بن معاذ)) كه از قبيله اوس بود، درباره آنها حكم كند.
رسول اكرم (ص ) سعد بن معاذ را با اينكه زخمى و مجروح بود احضار كرد، وقتى كه سعد حاضر شد، آنحضرت مطلب را با او در ميان گذاشت ، و فرمود: براى سعد پيش آمدى شده كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش ‍ كننده اى نخواهد ترسيد.
وقتى كه حكميت به ((سعد)) واگذار شد، سعد حكم كرد كه همه مردان بنى قريظه كشته شوند و زنان و فرزندانشان اسير گردند، و اموالشان گرفته شود، رسول اكرم (ص ) حكم سعد را درباره آنها اجرا كرد تا آخرين افرادشان كه 600 يا 700 نفر و به قول بعضى بيشتر بودند جز عده كمى كه قبلا ايمان آورده بودند كشته شدند، تنها يك نفر از مردان آنها به نام ((عمر بن سعدى )) آنهم در جريان عهدشكنى دخالت نداشت ، پا به فرار گذاشت ، و از زنان هم همه اسير شدند جز يك زن كه سنگ آسيا به سر خلاد بن سويد، كوبيده بود و او را به قتل رسانده بود كه در نتيجه آن زن را بحكم قصاص كشتند و به اين ترتيب يهوديان از ميان رفتند، فقط يهود خيبر باقى مانده بود، كه رسول اكرم (ص ) پس از نابود كردن يهود بنى قريظه ، با تشكيل سپاهى روانه خيبر شد و پس از چند روز محاصره قلعه هاى خيبر، على (ع ) پرچم را بدست گرفت و با عده اى روانه قلعه هاى خيبر شد، درب قلعه را از جا كند و مرحب را كه از سركردگان يهود بود به قتل رسانيد، و قلعه ها را يكى پس از ديگرى به تصرف اسلام در آورد.
آنگاه پيامبر (ص ) بقيه يهوديانى را كه در مدينه و اطراف مدينه بودند، بيرون كرد.(257)
اين شدت عمل پيغمبر اسلام (ص ) نسبت به يهود براى اين بود كه آنها در خيانت و عهدشكنى نسبت به مسلمانان لحظه اى آرام نمى نشستند و سد بزرگى در راه اسلام بودند چنانكه اين روحيه در آنها هنوز باقى است

شنبه 20 اسفند 1390  6:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها