يكي از وظايف شيعيان نسبت به حضرت بقية اللهعليه السلام تكريم و بزرگداشت ايشان است. اين بزرگداشت، نمودهاي گوناگوني دارد. يكي از آن نمودها، تكريم مكان هايي است كه به آن حضرت، منتسب است.
اين نوشتار، عهده دار نام بردن از اين مكانها و آداب مربوط به آنها است.
اين قسمت مسجد مقدّس جمكران را معرفي كرده است.
يكي از وظايف شيعيان تجليل و تكريم اماكن منسوب به وجود مقدّس حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، است.
آيةاللَّه سيد محمّد تقي موسوي اصفهاني (متوفّاي 1348هجري) در كتاب گران سنگ مكيال المكارم به هنگام شمارش تكاليف مردم در عصر غيبت مينويسند:
شصت و هشتم - بزرگداشت اماكني كه به قدوم آن حضرت زينت يافتهاند، مانند مسجد سهله، مسجد اعظم كوفه، سرداب مقدّس، مسجد جمكران و غير اينها از مواضعي كه بعضي از صلحا آن حضرت را در آن جاها ديدهاند يا در روايات آمده است كه آن جناب در آن جا توقف دارد، مانند مسجد الحرام ...(1)
از اين رهگذر، بر منتظران ظهور و عاشقان مَقْدَمِ آن امام نور، لازم است كه اين اماكن را بشناسند و شيوهي تعظيم و تكريم آنها را بياموزند.(2) لذا در صدد برآمديم كه به فضل الهي، از اين شماره، اماكن مقدّس و مشاهد مشرّفِ متعلّق به آن حضرت را براي خوانندگان عاشق و دل سوختهي حضرتاش تقديم كنيم.
با توجّه به اين كه فصلنامه علمي - تخصّصي انتظار در قم تهيه و چاپ ميشود، اين مجموعه مقالهها را از مسجد مقدّس جمكران شروع ميكنيم.
1 - مسجد مقدس جمكران
مهمترين پايگاه شيعيان شيفته و عاشقان دل سوختهي حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، مسجد مقدّس جمكران، در شش كيلومتري شهر مذهبي قم است. مطابق آمار، همه ساله، بيش از دوازده ميليون عاشق دل باخته، از سرتاسر ميهن اسلامي و جهان، در اين پايگاه معنوي، گرد ميآيند، نماز تحيّت مسجد و نماز حضرت صاحب الزّمان، عجّلاللَّه تعالي فرجه الشريف، را در اين مكان مقدّس به جاي ميآورند، با امام غايب از ابصار و حاضر در امصار و ناظر بر كردار، رازِ دل ميگويند، استغاثه ميكنند، نداي (( يابن الحسن! )) سر ميدهند، از مشكلات مادّي و معنوي خود سخن ميگويند، با دلي خون بار، از طولاني شدن دوران غيبت، شكوهها ميكنند.
آنان كه از شناخت عميقتري برخوردارند، به هنگام تشرف به اين پايگاه ملكوتي، همهي حوائج شخصي خود را فراموش ميكنند و همهي مشكلات دست و پاگير زندگي را به فراموشي ميسپارند و تنها (( ظهور سراسر سرور منجي بشر، امام ثاني عشر، حضرت وليّ عصر ، روحي و أرواح العالمين فداه، را مسئلت ميكنند؛ زيرا، اگر اين حاجت برآورده شود، ديگر مشكلي نخواهد ماند، و اگر اين حاجت روا نشود، حلّ ديگر مشكلات، مشكل اساسي را حل نخواهد كرد.
* * *
مسجد مقدّس جمكران، روز هفدهم رمضان 373 هجري به فرمان حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، در كنار روستاي جمكران تأسيس شد. تاريخچهي آن - به طوري كه در اين نوشتار به تفصيل آمده - به دست شيخ صدوق (متوفّاي 381 هجري) در كتاب مونس الحزين بيان گرديده و كيفيّت نماز تحيّت مسجد و نماز استغاثه به حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، در ضمن آن آمده است.
تاريخچهي مسجد جمكران
آن چه مسلّم است، اين است كه اين مسجد، بيش از يكهزار سال پيش به فرمان حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، در بيداري، - نه در خواب - تأسيس گرديد و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شيعيان و پايگاه منتظران و تجلّيگاه حضرت صاحب الزّمان عليه السلام بوده است.
علاّمهي بزرگوار، ميرزا حسين نوري، (متوفّاي 1320 هجري) در كتاب ارزشمند نجم ثاقب - كه به فرمان ميرزاي بزرگ، آن را تأليف كرد و ميرزاي شيرازي، در تقريظ خود، از آن ستايش فراوان كرد و نوشت: ((براي تصحيح عقيدهي خود، به اين كتاب مراجعه كنند تا از لمعانِ انوار هدايتاش، به سر منزل يقين و ايمان برسند)) -(3) تاريخچهي تأسيس مسجد مقدّس جمكران را به شرح زير آورده است:
شيخ فاضل، حسن بن محمّد بن حسن قمي، معاصر شيخ صدوق، در كتاب تاريخ قم از كتابِ مونس الحزين في معرفة الحقّ و اليقين - از تأليفات شيخ صدوق - بناي مسجد جمكران را به اين عبارت نقل كرده است:
شيخ عفيف صالح حسن بن مُثلهي جمكراني ميگويد:
شب سهشنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان 393 هجري،(4) در سرايِ خود خفته بودم كه جماعتي به درِ سراي من آمدند. نصفي از شب گذشته بود. مرا بيدار كردند و گفتند: (( برخيز و امر امام محمّد مهدي صاحب الزّمان(5)، صلوات اللَّه عليه، را اجابت كن كه ترا ميخواند )).
حسن بن مثله ميگويد: ((من، برخاستم و آماده شدم)). چون به درِ سراي رسيدم، جماعتي از بزرگان را ديدم. سلام كردم. جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جايگاه كه اكنون مسجدِ ( جمكران ) است، آوردند.)).
چون نيك نگاه كردم، ديدم تختي نهاده و فرشي نيكو بر آن تخت گسترده و بالشهاي نيكو نهاده و جواني سيساله، بر روي تخت، بر چهار بالش، تكيه كرده، پيرمردي در مقابل او نشسته، كتابي در دست گرفته، بر آن جوان ميخواند.
بيش از شصت مرد كه برخي جامهي سفيد و برخي جامهي سبز بر تن داشتند، بر گرد او روي زمين نماز ميخواندند.
آن پيرمرد كه حضرت خضر عليه السلام بود، مرا نشاند و حضرت امام عليه السلام مرا به نام خود خواند و فرمود: (( برو به حسن بن مسلم(6) بگو: ((تو، چند سال است كه اين زمين را عمارت ميكني و ما خراب ميكنيم. پنج سال زراعت كردي و امسال ديگرباره شروع كردي، عمارت ميكني. رخصت نيست كه تو ديگر در اين زمين زراعت كني، بايد هر چه از اين زمين منفعت بردهاي، برگرداني تا در اين موضع مسجد بنا كنند.))
به حسن بن مسلم بگو: ((اين جا، زمين شريفي است و حقتعالي اين زمين را از زمينهاي ديگر برگزيده و شريف كرده است، تو آن را گرفته به زمين خود ملحق كردهاي! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشدهاي! اگر از اين كار بر حذر نشوي، نقمت خداوند، از ناحيهاي كه گمان نميبري بر تو فرو ميريزد.))
حسن بن مثله عرض كرد: ((سيّد و مولاي من! مرا در اين باره، نشاني لازم است؛ زيرا، مردم، سخن مرا بدون نشانه و دليل نميپذيرند .)).
امام عليه السلام فرمود: (( تو برو رسالت خود را انجام بده. ما، در اين جا، علامتي ميگذاريم كه گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سيّد ابوالحسن، و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را بياورد و منفعت چند ساله را از او بگيرد و به ديگران دهد تا بناي مسجد بنهند، و باقي وجوه را از رهق(7) به ناحيهي اردهال كه ملك ما است، بياورد، و مسجد را تمام كند، و نصفِ رهق را بر اين مسجد وقف كرديم كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد كنند.
مردم را بگو تا به اين موضع رغبت كنند و عزيز بدارند و چهار ركعت نماز در اين جا بگذارند: دو ركعت تحيّت مسجد، در هر ركعتي، يك بار (( سورهي حمد )) و هفت بار سورهي (( قل هو اللَّه احد )) [ بخوانند ] و تسبيح ركوع و سجود را، هفت بار بگويند.
و دو ركعت نماز صاحب الزّمان بگذارند، بر اين نسق كه در [ هنگام خواندن سورهي ]حمد چون به (( إيّاك نعبد و إيّاك نستعين )) برسند، آن را صد بار بگويند، و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند. ركعت دوم را نيز به همين طريق انجام دهند. تسبيح ركوع و سجود را نيز هفت بار بگويند. هنگامي كه نماز تمام شد، تهليل (يعني، لا إله إلاّ الله )(8) بگويند و تسبيح فاطمهي زهرا عليها السلام را بگويند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پيغمبر و آلاش، صلوات اللَّه عليهم، بفرستند .)).
و اين نقل، از لفظ مبارك امام عليه السلام است كه فرمود:
فَمَنْ صَلاَّهُما، فَكَأَنَّما صَلّي فِي الْبَيْتِ الْعَتيقِ ؛
هر كس، اين دو ركعت [ يا اين دو نماز ] را بخواند، گويي در خانهي كعبه آن را خوانده است ..
حسن بن مثله ميگويد: ((در دل خود گفتم كه تو اين جا را يك زمين عادي خيال ميكني، اين جا مسجد حضرت صاحب الزّمان عليه السلام است.)).
پس آن حضرت به من اشاره كردند كه برو!
چون مقداري راه پيمودم، بار ديگر مرا صدا كردند و فرمودند: (( در گلّهي جعفر كاشاني - چوپان - بُزي است، بايد آن بز را بخري. اگر مردم پولاش را دادند، با پول آنان خريداري كن، وگرنه پولاش را خودت پرداخت كن. فردا شب آن بز را بياور و در اين موضع ذبح كن. آن گاه روز چهارشنبه(9) هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كساني كه مرض صعبالعلاج دارند، انفاق كن كه حق تعالي همه را شفا دهد.
آن بز، ابلق است. موهاي بسيار دارد. هفت نشان سفيد و سياه، هر يكي به اندازهي يك درهم، در دو طرف آن است كه سه نشان در يك طرف و چهار نشان در طرف ديگر آن است .)).
آن گاه به راه افتادم. يك بار ديگر مرا فرا خواند و فرمود: (( هفت روز يا هفتاد روز در اين محلّ اقامت كن )).(10)
حسن بن مثله ميگويد: ((من، به خانه رفتم و همهي شب را در انديشه بودم تا صبح طلوع كرد. نماز صبح خواندم و به نزد علي منذر رفتم و آن داستان را با او در ميان نهادم.
همراه علي منذر، به جايگاه ديشب رفتيم. پس او گفت: ((به خدا سوگند كه نشان و علامتي كه امام عليه السلام فرموده بود، اين جا نهاده است و آن، اين كه حدود مسجد، با ميخها و زنجيرها مشخصّ شده است.)).
آن گاه به نزد سيّد ابوالحسن الرّضا رفتيم. چون به سراي وي رسيديم، غلامان و خادمان ايشان گفتند:
((شما از جمكران هستيد؟)). گفتيم: ((آري.)). پس گفتند: (( از اوّل بامداد، سيّد ابوالحسن در انتظار شما است .)).
پس وارد شدم و سلام گفتم. جواب نيكو داد و بسيار احترام كرد و مرا در جاي نيكو نشانيد. پيش از آن كه من سخن بگويم، او سخن آغاز كرد و گفت: ((اي حسن بن مثله! من خوابيده بودم. شخصي در عالم رؤيا به من گفت:
(( شخصي به نام حسن بن مثله، بامدادان، از جمكران پيش تو خواهد آمد. آن چه بگويد، اعتماد كن و گفتارش را تصديق كن كه سخن او، سخن ما است. هرگز، سخن او را ردّ نكن .)). از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت در انتظار تو بودم.
حسن بن مثله، داستان را مشروحاً براي او نقل كرد. سيّد ابوالحسن، دستور داد بر اسبها زين نهادند. سوار شدند. به سوي دِه (جمكران) رهسپار گرديدند.
چون به نزديك دِه رسيدند، جعفر شبان را ديدند كه گلّهاش را در كنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله، به ميان گلّه رفت. آن بز كه از پشت سرِ گلّه ميآمد، به سويش دويد. حسن بن مثله، آن بز را گرفت و خواست پولش را پرداخت كند كه جعفر گفت: (( به خدا سوگند! تا به امروز، من اين بز را نديده بودم و هرگز در گلّهي من نبود، جز امروز كه در ميان گلّه، آن را ديدم و هر چند خواستم كه آن را بگيرم، ميسّر نشد. )).
پس آن بز را به جايگاه آوردند و در آن جا سر بريدند.
سيد ابوالحسن الرّضا به آن محلّ معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار كرد و منافع زمين را از او گرفت.
آن گاه وجوه رهق را نيز از اهالي آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد را با چوب پوشانيدند.
سيّد ابوالحسن الرّضا، زنجيرها و ميخها را به قم آورد و در خانهي خود نگهداري كرد. هر بيمار صعب العلاجي كه خود را به اين زنجيرها ميماليد، در حال، شفا مييافت.
ابوالحسن محمّد بن حيدر گفت: ((به طور مستفيض شنيدم، پس از آن كه سيّد ابوالحسن الرّضا وفات كرد و در محلّهي موسويان ( خيابان آذر فعلي ) مدفون شد، يكي از فرزنداناش بيمار گرديد. داخل اطاق شده سرِ صندوق را برداشت زنجيرها و ميخها را نيافت.)).
منبع شناسي مسجد جمكران
منابع تأسيس مسجد مقدّس جمكران به فرمان حضرت صاحب الزّمان، أرواحنا فداه، بر اساس تسلسل زماني، به شرح زير است:
1 - نخستين كسي كه اين داستان را در كتاب خود آورده، ابوجعفر محمّد بن علي بن بابويه، مشهور به شيخ صدوق (متوفّاي 381 هجري) است. ايشان، مشروح آن را در كتاب مونس الحزين في معرفة الحق و اليقين درج كرده است.
با توجّه به اين كه تأسيس اين مسجد در عصر شيخ صدوقرحمهم الله واقع شده، و ايشان در قم زندگي ميكرد، طبعاً، همهي جزئيات آن را بدون واسطه از حسن بن مثله، و سيّد ابوالحسن الرّضا و ديگر شاهدان عيني، شنيده و نقل كرده است.
كتاب مونس الحزين، همانند دهها اثر گرانبهاي ديگر شيخ صدوق، در طول زمان، از بين رفته و به دست ما نرسيده است.
2 - حسن بن محمّد بن حسن قمي، معاصر شيخ صدوق، صاحب كتاب گران سنگ تاريخ قم، شرح آن واقعه را از كتاب شيخ صدوق نقل كرده است.
كتاب تاريخ قم در عصر شيخ صدوق، به سال 378 هجري، در بيست باب به رشتهي تحرير در آمده است.
3 - حسن بن علي بن حسن بن عبدالملك قمي، به سال 865 هجري آن را به فارسي ترجمه كرده است. (الذريعه، ج 3، ص 276 ).
4 - متن عربي كتاب، به دست مولي محمّد باقر مجلسي، (متوفّاي 1110 هجري) نرسيده، ولي ترجمهي فارسي آن به دست ايشان رسيده [ بحار، ج 1، ص 42 ] و احاديث مربوط به قم را در جلد (( السّماء و العالم )) از آن روايت كرده است. ( بحار، ج 60، ص 208 - 221 ).
5 - سيد نعمتاللَّه جزائري، صاحب أنوار نعمانيّه (متوفّاي 1112 هجري) ترجمهي فارسي آن را ديده و داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران را با خط خود، از آن استنساخ كرده است (بحار، 53، ص 254 ).
6 - شاگرد فرزانهي علاّمه مجلسي، ميرزا عبداللَّه افندي، (متوفاي 1130 هجري) نسخهاي از ترجمهي فارسي آن را در بيست باب، در قم مشاهده كرده و گزارش آن را در تأليف گرانبهاي خود آورده و تصريح كرده كه اين ترجمه، به سال 865 هجري، به دستور خواجه فخرالدين ابراهيم، انجام يافته است. ( رياض العلماء، ج 1، ص 319 ).
7 - سيّد امير محمّد اشرف، معاصر و شاگرد علاّمه مجلسي، صاحب كتاب فضائل السّادات (متوفّاي 1145 هجري) متن عربي آن را ديده و از آن نقل كرده است. (جنة المأوي، ص 47 ).
8 - سيّد محمّد بن محمّد بن هاشم رضوي قمي، به سال 1179 هجري، بنا به خواهش محمّد صالح معلّم قمي، كتابي در اين رابطه تأليف كرده و آن را خلاصة البلدان نام نهاده است. اين كتاب، احاديث مربوط به شرافت قم و تاريخچهي تأسيس مسجد مقدس جمكران را دربر دارد. (الذّريعه، ج 7، ص 216 ).
9 - شايستهي تأمّل است كه آقا محمّد علي كرمانشاهي، فرزند وحيد بهبهاني، (متوفّاي 1216 هجري) به متن عربي تاريخ قم دسترسي داشته و در حاشيهي خود بر كتاب نقد الرجّال تفرشي، شرح حال (( حسن بن مثله )) و خلاصهي داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران را به نقل از متن عربي آن آورده است. (بحار، ج 53، ص 234 ).
10 - محقّق و متتبّع بينظير، ميرزا حسين نوري، متوفّاي 1320 هجري، پس از جست و جوي فراوان، به هشت باب از ترجمهي تاريخ قم دست يافته (جنة المأوي، ص 47 و بحار، ج 53، ص 234 ) و مشروح داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران را از ترجمهي تاريخ قم، از روي دست خط سيّد نعمت اللَّه جزائري، در آثار ارزشمند خود آورده است:
1- جنة المأوي، چاپ بيروت، دارالمحجّة البيضاء، 1412 هجري، ص 42 - 46.
2- همان، به پيوستِ، بحار الأنوار، چاپ بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 هجري، ج 53، ص 230 - 234.
3- نجم ثاقب، چاپ تهران، علميهي اسلاميّه، بيتا، ص 212 - 215.
4- كلمهي طيّبه، چاپ سنگي، بمبئي، 1303 هجري، ص 337.
5- مستدرك الوسائل، چاپ قم، مؤسسهي آلالبيتعليهم السلام، 1407 هجري، ج 3، ص 432 و 447.
11 - شيخ محمّد علي كچويي قمي (متوفّاي 1335 هجري) مشروح آن را از كتابهاي خلاصة البلدان، نجم ثاقب، كلمهي طيّبه، در كتاب ارزشمند أنوار المشعشعين، چاپ قم، كتابخانه آيةاللَّه مرعشي، 1423 هجري، ج اوّل، ص 441 - 449 (چاپ سنگي 1327 هجري، جلد اوّل، ص 184 - 189 )، نقل كرده است.
12 - حاج شيخ علي يزدي حائري (متوفّاي 1333 هجري) مشروح آن را در كتاب إلزام الناصب، چاپ بيروت، مؤسسهي اعلمي، 1397 هجري، جلد دوم، ص 58 - 62، به نقل از محدّث نوري، از ترجمهي تاريخ قم آورده است.
13 - همهي كساني كه بعد از محدّث نوري دربارهي تاريخ قم كتاب نوشتهاند، مشروح داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران را از ايشان نقل كردهاند. شيخ محمّد حسن ناصر الشريعه، متوفّاي 1380 هجري، در تاريخ قم، چاپ قم، مؤسسهي مطبوعاتي دارالعلم، 1342 شمسي، ص 147 - 156، يكي از آن افراد است.
14 - همهي علماي معاصر كه در اين رابطه كتاب نوشتهاند، همانند علاّمهي معاصر آيةاللَّه حاج شيخ محمّد غروي، در كتاب گران سنگ المختار من كلمات الإمام المهدي عليه السلام، چاپ قم، 1414 هجري، جلد يكم، ص 440 - 448، نيز به اين واقعه اشاره كرده است.
15 - در اين اواخر، در كتابهاي مستقل و مستندي - مانند موارد زير - به شرح و بسط داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران پرداخته شده است:
1 - تاريخ بناي مسجد جمكران؛
2 - تاريخ مسجد مقدّس جمكران؛
3 - تاريخچهي بناي مسجد جمكران؛
4 - توجّه امام زمان به مسجد جمكران؛
5 - توشهي مسجد جمكران؛
6 - در بارگاه منتظر؛
7 - در حريم جمكران؛
8 - سيماي مسجد جمكران؛
9 - فيض حضور براي گمشدگان؛
10 - مباحثي چند دربارهي مسجد جمكران؛
11 - مسجد مقدس جمكران؛
12 - مسجد جمكران المقدس؛
13 - مسجد صاحب الزمان؛
14 - معجزهي مسجد جمكران.
براي كسب معلومات وسيعتر در مورد آثار ياد شده، به كتابنامهي حضرت مهدي عليه السلام تحت عناوين فوق، مراجعه فرماييد:
نظر مرحوم آيةاللَّه حائري در بارهي مسجد جمكران
در آخرين فراز از بخش مسجد مقدّس جمكران، متذكّر ميشويم كه اگر بخواهيم نظر مراجع گذشته و معاصر را در مورد مسجد مقدّس جمكران ياد آور شويم، به تأليف كتاب مستقلّي در اين رابطه ناگزير خواهيم بود. لذا اين موضوع را به فرصت ديگري موكول ميكنيم. اين بخش را با بيان نظر مرحوم آيةاللَّه حاج شيخ مرتضي حائري (متوفّاي 24 جُمادي الثّانيه 1406 هجري) كه همگان با مقام رفيع علمي و تقوايي ايشان، آشنا هستند، حسن ختام ميبخشيم.
مرحوم آية الله حائري، كتاب ارزشمندي دارند كه اين نويسنده، آن كتاب را از محضر معظّم له امانت گرفتم و با اجازهي ايشان زيراكس كردم.
هنگامي كه دست نويسهاي ايشان را به محضر مقدّس ايشان بردم، از خدمتشان پرسيدم: ((آيا براي نقل مطالب اين كتاب، مجاز هستم؟)). ايشان، ضمن اين كه اجازه دادند، فرمودند: (( من، در اين كتاب، فقط مطالبي را آوردم كه بر صحّت آنها اعتقاد دارم و ميتوانم بر صحّت آنها قسم حضرت عبّاس بخورم .)).
مرحوم آيةاللَّه حائري، در اين كتاب ميفرمايند:
مسجد جمكران، يكي از آيات باهرات آن حضرت است. توضيح اين مطلب، در ضمن چند جهت - كه شايد خيليها از آن غافل باشند - مذكور ميشود:
1 - داستان مسجد جمكران كه در بيداري واقع شده، در كتاب تاريخ قم كه كتاب معتبري است، از صدوق، عليه الرّحمه، نقل شده است.
مرحوم آقاي بروجردي كه مرد دقيق و ملاّيي بود، ميفرمود: ((اين داستان، در زمان صدوق، عليه الرّحمه، واقع شده و اين كه او نقل كرده است، دلالت بر كمال صحّت آن دارد.
2 - داستان، مشتمل بر جرياني است كه مربوط به يك نفر نيست، براي اين كه صبح كه مردم بيدار ميشوند، ميبينند با زنجير، علامت گذاشته شده است كه مردم باور كنند. و اين زنجير، مدّتي در منزل سيّد محترمي، ظاهراً به نام سيّد ابوالحسن الرّضا، بوده است و مردم به آن استشفاء ميكردهاند و بعداً، بدون هيچ جهت طبيعي، مفقود ميشود.
3 - جاي دور از شهر و در وسط بيابان، جايي نيست كه مورد جعل يك فرد جمكراني بشود، آن هم دست تنها، در يك شب ماه رمضان.
4 - نوعاً، مردم عادي، به واسطهي خواب، يك امامزاده را معيّن ميكنند و مسجد، از تصوّر مردم عادي، دور است.
5 - اگر پيدايش اين مسجد روي احساسات مذهبي و علاقهي مفرط به حضرت صاحب الامر عليه السلام بود، ميبايست سراسر، توسّل به آن بزرگوار باشد، چنان كه در اين عصر، مردم، بيشتر، زيارت حضرتاش را در آن مسجد ميخوانند و متوسّل به آن حضرت ميشوند، در صورتي كه در اين دستور معنوي، اصلاً، اسمي از آن حضرت نيست، حتّي تا به حال هم بيشتر معروف به مسجد جمكران است، نه مسجد صاحب الزّمان.
6 - متن دستور، موافق با ادّلهي ديگر است؛ براي اين كه هم نماز تحيّت مسجد وارد شده است و هم نماز امام زمانعليه السلام با صد بار ((إيّاك نعبد و إيّاك نستعين)) و هم تهليل و تسبيح فاطمهي زهرا،سلاماللَّه عليها.
7 - اين دو داستان كه نقل شد، مشهود و يا مثل مشهود خودم بود(11) و داستانهاي ديگري هست كه فعلاً تمام خصوصيّات آن را در نظر ندارم. بعداً، ان شاءالله، تحقيق كرده، در اين دفتر، بإذنه تعالي، ذكر ميكنم.
8 - در آن موقع كه زمين، اين قدر بيارزش بوده است، فقط يك مساحت كوچكي را مورد اين دستور قرار دادهاند، كه ظاهراً حدود سه چشمه از مسجد فعلي است كه در زمان ما خيلي بزرگ شده است: ظاهراً، آن چشمهاي كه در آن، محراب هست، و دو چشمهي طرفين باشد.
نگارنده كه خالي از وسوسه نيستم و خيلي به نقليّات مردم خوشبين نيستم، از اين امارات، به صحّت اين مسجد مبارك قطع دارم. والحمدللَّه علي ذالك و علي غيره من النّعم الّتي لاتحصي.(12)
پيشگويي امير مؤمنانعليه السلام از مسجد جمكران
مطابق نقل خلاصة البلدان از كتاب مونس الحزين شيخ صدوق، امير مؤمنان عليه السلام از مسجد مقدّس جمكران سخن گفته است.
محمّد بن محمّد بن هاشم حسيني رضوي قمي، به تقاضاي مولي محمّد صالح قمّي، به سال 1179 هجري، در بارهي فضيلت شهر قم و تاريخچهي تأسيس مسجد مقدّس جمكران، كتاب ارزشمندي تأليف و آن را خلاصة البلدان نام نهاده است.
شيخ آقا بزرگ تهراني، اين كتاب را مشاهده كرده و گزارش آن را در الذريعه آورده است.(13)
مرحوم كاتوزيان، اين كتاب را در اختيار داشته، فرازهايي از اين كتاب را در كتاب أنوار المشعشعين آورده است.
وي، در اين رابطه، حديثي از امير مؤمنان عليه السلام آورده، كه فرازهايي از آن را در اين جا ميآوريم و علاقهمندان به تفصيل بيشتر را به كتاب انوار المشعشعين رهنمون ميشويم. او ميگويد:
در كتاب خلاصة البدان از كتاب مونس الحزين - از تصنيفات شيخ صدوق - با سند صحيح و معتبر، از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده كه خطاب به حذيفه فرمود: (( اي پسر يماني! در اوّل ظهور، خروج نمايد قائم آل محمّد عليه السلام از شهري كه آن را قم گويند(14) و مردم را دعوت به حق ميكند، همهي خلائق از شرق و غرب، به آن شهر روي آورند و اسلام، تازه شود ...
اي پسر يماني! اين زمين، مقدّس است، از همهي لوثها، پاك است ...
عمارت آن، هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد. رايت وي بر اين كوه سفيد بزنند، به نزد دهي كهن، كه در جنب مسجد است، و قصري كهن - كه قصر مجوس است - و آن را (( جمكران )) خوانند. از زير يك منارهي آن مسجد بيرون آيد، نزديك آن جا كه آتشخانهي گبران بوده ... )).(15)
از اين حديث شريف، استفاده ميشود به طوري كه مسجد سهله در دوران ظهور حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، پايگاه آن حضرت خواهد بود، مسجد مقدّس جمكران نيز در عصر ظهور، جايگاه خاصّي دارد و پايگاه ديگري براي آن حضرت است.
مرحوم كاتوزيان، پس از نقل متن كامل حديث، به شرح و تفسير آن پرداخته، در بارهي كوه سفيد و قصر مجوس و ديگر تعبيرهايي كه در حديث شريف آمده و ما به جهت اختصار نياورديم، به تفصيل، سخن گفته است.(16)
خوانندگان گرامي، توجّه دارند كه احاديث ملاحم، چندان نيازي به تحقيق در سند ندارند؛ زيرا، جز معصومان عليهم السلام كه با سرچشمهي وحي مربوط بودند، شخص ديگري نميتوانست خبري بگويد كه صدها سال بعد تحقّق پيدا كند.
روزي كه اميرمؤمنان عليه السلام به حذيفه از مسجد جمكران خبر ميداد، در سرزمين حجاز و عراق، كمتر كسي نام قم را شنيده بود، لذا ميبينيم كه در احاديث فراواني، به هنگام بحث از قم، به ((در نزديكي ري )) تعبير شده تا به اين وسيله، موقعيّت جغرافيايي شهر قم، براي اصحاب ائمّه عليهم السلام روشن گردد.
از اين رهگذر، احتمال نميرود كه احدي از مردم حجاز، نام جمكران را به عنوان يكي از دهات قم شنيده باشد.
نكات ريزي كه در مورد قصر مجوس و آتشخانهي گبران آمده، مطلبي نبود كه در حجاز و عراق، كسي از آن آگاه باشد.
به هنگام صدور اين حديث از مولاي متّقيانعليه السلام، كسي نميتوانست پيشبيني كند كه در كنار دهِ جمكران، در آينده، مسجدي ساخته خواهد شد و با حضرت بقيّةاللَّه (عج) - كه آن روز متولّد نشده بود - ارتباط خواهد داشت.
هنگامي كه شيخ صدوق، اين حديث را در كتاب مونس الحزين درج ميكرد، بدون ترديد، اين مسجد، مناره نداشت.
هنگامي كه صاحب خلاصة البلدان، در قرن دوازدهم، اين حديث را از مونس الحزين نقل ميكرد، باز هم مسجد مقدّس جمكران، منارهاي نداشت؛ زيرا، براي نخستين بار، در سال 1318 هجري، يك مناره در زاويهي جنوب شرقي مسجد ساخته شد.(17)
هنگامي كه مرحوم كاتوزيان، اين حديث را در كتاب أنوار المشعشعين مينوشت، مسجد جمكران، فقط يك مناره داشت و تا چند سال پيش نيز به همين منوال بود، ولي در اين حديث آمده است كه (( از زير يك منارهي آن، مسجد، بيرون آيد )).(18)
اين تعبير، صريح است در اين كه به هنگام ظهور حضرت بقيّةاللَّه، ارواحنا فداه، مسجد مقدّس جمكران، بيش از يك مناره خواهد داشت، در حالي كه به هنگام چاپ كتاب ( 1327 هجري) مسجد، فقط يك مناره داشت.
معجزات حضرت بقيّة اللَّهعليه السلام در مسجد مقدّس جمكران
كرامات و معجزات و عناياتي كه از ائمّهي اطهار عليهم السلام صادر گشته و از سوي راويان مورد اعتماد روايت شده، و در كتابهاي مورد استناد ثبت گرديده، منحصر به صدر اسلام و قرون اوّليهي اسلام نيست، بلكه هر روز در گوشه و كنار جهان، بويژه در حرم ائمّهي هدي عليهم السلام معجزات و كرامات تازهاي تحقّق مييابد كه دليل حقّانيّت پيشوايان شيعه، و مايهي دل گرمي شيعيان است.
هر يك از شما، يك يا چند معجزه در حرم مطهّر ثامن الحجج امام عليّ بن موسي الرّضا عليه السلام ديده و يا شنيدهايد.
اكنون كه دوران فرمانروايي حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، است، همه روزه، دهها نفر در اقطار و اكناف جهان، با توسّل به ذيل عنايت آن حضرتعليه السلام، از امراض صعبالعلاج و ديگر گرفتاريهاي خانمانسوز، به طور معجزآسا، رهايي مييابند و براي هميشه، خود را رهين عنايت آن حضرت ميدانند.
در اين جا، يكي از اين كرامتها را كه در شب دوازدهم جماديالاولي 1414 هجري، در مسجد مقدّس جمكران، براي يك كودك سيزده سالهي زاهداني روي داد، براي نورانيّت قلب خوانندگان گرامي ميآوريم.
اين كودك، سعيد چنداني، دانشآموز كلاس پنجم ابتدايي است كه در دبستان محمّد علي فائق، در زاهدان، مشغول تحصيل است.
سعيد، در يك خانوادهي مذهبي، در زاهدان متولّد شده و بر شيوهي عقايد اهل تسنّن تربيت يافته است.
مادر سعيد، اگر چه از لحاظ نسب، به خاندان عصمت و طهارت منسوب است، ولي او نيز سنّي حنفي است.
سعيد، يك سال و هشت ماه پيش از تاريخ ياد شده، در يك تعميرگاه ماشين، پايش ميلغزد و به چاهي كه روغن و فاضلاب تعميرگاه در آن ميريخته ميافتد، و جراحتهاي مختلفي بر بدناش وارد ميشود. اين جراحتها، بهبود مييابد، ولي غدّهاي در ناحيهي شكم پديد ميآيد. نخست، خيال ميكنند كه فتق است، ولي با گذشت چند ماه، پزشكان معالج، اظهار ميكنند كه غدّهي سرطاني است و بايد او را براي معالجه به تهران ببرند.
او را به تهران ميآورند و در ((بيمارستان هزار تختخوابي)) بستري ميكنند. پس از نمونهبرداري و احراز غدّهي بدخيم سرطاني، او را به ((بيمارستان الوند)) منتقل ميكنند و غدّهاي به وزن يك كيلو و نيم از شكم او بيرون ميآورند، ولي در مدّت كوتاهي، جاي غدّه، پر ميشود. پزشكان، اظهار ميكنند كه با اين رشد سريع غدّه، ديگر كاري از ما ساخته نيست.
مادر سعيد، شبي در خواب ميبيند كه به او ميگويند: (( سعيد را به مسجد جمكران ببريد.)).
طبعاً، يك زن سنّي، نميداند كه مسجد جمكران كجا است، ولي هنگامي كه خواباش را براي ديگران نقل ميكند، او را به مسجد جمكران قم راهنمايي ميكنند.
وي، سعيد را با ديگر فرزندش، محمّد نعيم، به قم ميآورد و بلافاصله به مسجد مقدّس جمكران مشرّف ميشوند.
سعيد، روز سهشنبه يازدهم جمادي الاولي 1414 هجري ساعت يك و نيم بعدازظهر، وارد مسجد جمكران ميشود. خدّام مسجد، وضع او را كه به اين منوال ميبينند، او را در اتاق شمارهي هشت زايرسراي مسجد، اسكان ميدهند.
مادر سعيد، اَعمال مسجد را فرا ميگيرد، با پسرش، محمّد نعيم، اَعمال مسجد را انجام ميدهد، آن گاه عريضهاي تهيّه ميكند و آن را در چاه مياندازد، و با دلي سرشار از اميد، به ذيل عنايت حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، متوسّل ميشود.
شب، فرا ميرسد و عاشقان حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، طبق رسم سنواتي كه شبهاي چهارشنبه، از راههاي دور و نزديك، به مسجد مقدّس جمكران مشرّف ميشوند، دسته دسته ميآيند، در مسجد، به عبادت و نيايش ميپردازند.
مشاهدهي اين شور و هيجان مردم، در دل مادر سعيد، طوفاني ايجاد ميكند. او نيز همراه دهها هزار زاير به عبادت و دعا و تضرّع ميپردازد و شفاي فرزندش را از حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، با اصرار و الحاح مسئلت ميكند.
هنگامي كه به اتاق مسكونياش در زاير سراي مسجد ميآيد، دو نفر از خادمان، با اخلاص، به اطاق او ميآيند و در آن جا عزاداري ميكنند و براي شفاي سعيد، به طور دسته جمعي، دست به دعا برميدارند.
سعيد ميگويد:
درست، ساعت سهي بعد از نيمه شب بود كه در عالم رؤيا ديدم نوري از پشت ديوار ساطع شد و به طرف من به راه افتاد.
او، يك انسان بود، ولي من، از او، فقط نور خيره كنندهاي ميديدم كه آهسته آهسته به من نزديك ميشد.
من، ابتدا، مضطرب شدم، ولي سعي كردم كه بر خودم مسلّط شوم. هنگامي كه نور به من رسيد، به ناحيهي سينه و شكم من اصابت كرد و برگشت.
من، از خواب بيدار شدم و چيزي متوجّه نشدم و باز هم خوابيدم. صبح كه از خواب برخاستم، سعي كردم كه خودم را به عصايم نزديك كنم و عصا را بردارم، ناگاه متوجّه شدم كه بدنام سبك شده و آن حالت درد شديد، به كلّي، از من رفع شده است.
در آن وقت، متوجّه شدم كه شفا يافتهام و آن نور، وجود مقدّس حضرت صاحب الزّمان عليه السلام بوده است .)).
اين معجزهي باهر و كرامت ظاهر، در شب چهارشنبه دوازدهم جمادي الأولي 1414 هجري برابر با پنجم آبان 1372 خورشيدي رخ داد.
سعيد، با مادر و برادر خود، سه شب، در زائرسراي مسجد اقامت كردند. شب سوم كه شب جمعه بود، عنايت ديگري شد كه اين بار، در بيداري انجام پذيرفت. اينك، متن آن واقعه را از زبان سعيد بشنويد:
شب جمعه، در اتاق شمارهي هشت نشسته بودم و مادرم مشغول تلاوت قرآن بود. احساس كردم كه شخصي در كنار من نشست و براي من، رهنمودها و دستورالعملهايي را بيان فرمود.
چون سخناناش تمام شد، برگشتم و كسي را نديدم. از مادرم پرسيدم كه: ((مادر! با من بودي؟)). گفت: ((من، قرآن ميخواندم، با تو نيستم.)). پرسيدم: ((پس اين كي بود كه با من سخن ميگفت؟)). مادرم گفت: ((كسي در اين جا نيست.)).
در آن موقع، پتو را بر سرم كشيدم و هر چه به مغزم فشار آوردم كه مطالب آن شخص را به خاطر بياورم، چيزي به يادم نيامد. )).
روز جمعه، سعيد و مادرش، به تهران باز ميگردند و به بيمارستان الوند مراجعه ميكنند. پس از عكسبرداري، معلوم ميشود كه سعيد، صحيح و سالم است و از غدّهي بدخيم سرطاني، هيچ خبري نيست.
بدين گونه، اين كودك سعادتمند - كه به حق، (( سعيد )) نامگذاري شده - از معجزات باهر حضرت وليّ عصر، أرواحنا فداه، بهبودي كامل خود را در مييابد.
دو هفته بعد ( شب چهارشنبه بيست و پنجم جُمادي الأُولي برابر با 19 / 8 / 72) سعيد، با مادرش و برادرش محمّد نعيم، به جمكران آمده بود تا پيشاني ادب بر آستان مسجد حضرت صاحب الزّمانعليه السلام بسايد و از محضر مولا و مقتدايش تشكّر كند. خوشبختانه، حقير هم در مسجد بودم و از داستان شفا يافتن او آگاه بودم. با او به دفتر مسجد رفتم و در حضور دهها نفر از دوستان، مطالب بالا را از زبان سعيد بدون واسطه شنيدم.
مادرش، از خوشحالي، در پوست خود نميگنجيد و بر حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، پيوسته درود ميفرستاد و سخناني ميگفت كه از يك فرد سنّي مذهب بسيار جالب بود. مثلاً ميگفت: (( من نميدانم الآن امام زمان عليه السلام كجا است: آيا در درياها، كشتيها را نجات ميدهد و يا در آسمانها، هواپيماها را نجات ميدهد؟ )).
سعيد، در اين سفر، با كولهباري از پروندههاي پزشكي و عكسها و آزمايشها آمده بود، كه آنان را به مشتاقان ارائه دهد. از اسناد پزشكي او، مسئولان مسجد، فيلم برداري كردند. از خود سعيد و مادرش نيز فيلمبرداري شد، و سخنانشان ضبط گرديد. بيگمان، خانوادهي (( چنداني )) در ميان خانوادههاي معتقد اهل سنّت، مبلّغ صميمي و بيقرار حضرت بقيّةاللَّه، عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف، خواهند بود.
جمكران، ميعادگاه عاشقان
در طول سال، شبهاي چهارشنبه، مسجد مقّدس جمكران، پذيراي قريب يكصد هزار عاشق دل باخته است كه از شهرهاي دور و نزديك، به شهر مقدّس قم روي ميآورند و در حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السلام پيشاني ادب بر آستان ميسايند و آن گاه راهي مسجد مقدّس جمكران ميشوند و با امام رؤوف، به راز و نياز ميپردازند.
از چهرههاي برجستهاي كه ارادت خاصّي به مسجد مقدّس جمكران داشتند و خوانندگان گرامي با شخصيّت علمي و تقوايي آنان آشنايي دارند، آيات عظام حاج شيخ عبدالكريم حائري، حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، حاج سيّد محمّد تقي خوانساري، حاج سيّد محمّد حجّت كوهكمري، حاج آقا حسين بروجردي، حاج سيّد حسين قاضي، حاج شيخ محمّد تقي بافقي، حاج آقا مرتضي حائري را ميتوان نام برد.
براي مرحوم آيةاللَّه حائري، هر وقت مشكلي پيش ميآمد، مرحوم آيةاللَّه بافقي را به مسجد جمكران ميفرستاد و رفع مشكل ميشد.
هر وقت شهريّهي حوزه تأمين نميشد، مرحوم آيةاللَّه حجّت، به مسجد مقدّس جمكران مشرّف ميشد و همان روز، شهريّه تأمين ميگرديد.
براي مرحوم آيةاللَّه بروجردي، هر وقت مشكلي پيش ميآمد، گوسفندي ميفرستاد تا در كنار مسجد جمكران قرباني كنند.
براي مرحوم آيةاللَّه گلپايگاني، هر وقت مشكلي پيش ميآمد، عريضهاي مينوشت و با گروهي از اصحاب و فرزندان خود، به مسجد مقدّس جمكران مشرّف ميشد و توسّل ميكرد و رفع مشكل ميشد.
مرحوم آيةاللَّه مرعشي، چهل شب چهارشنبه، در مسجد جمكران بيتوته كرد.
آيةاللَّه صافي، در مورد پدر بزرگوارشان، مرحوم آيةاللَّه حاج ملاّ جواد صافي گلپايگاني، نقل فرمودند كه ملتزم بود حتّي الامكان، پياده به مسجد جمكران مشرّف شود.
آيةاللَّه حاج سيّد محمّد تقي خوانساري نيز غالباً، پياده مشرّف ميشدند.
ختم زيارت عاشورا در مسجد جمكران
در عصر زعامت مرحوم آية اللَّه حاج سيّد محمّد حجّت، قحطي و گراني سختي پديد آمد، به طوري كه نان سنگك دانهاي يك تومان رسيد، در حالي كه شهريّهي طلاّب در ماه، فقط ده تومان بود.
مرحوم آيةاللَّه حجّت، چهل تن از طلاّب مهذّب و متديّن را دستور داد كه به مسجد مقدّس جمكران مشرّف شوند و در پشت بام مسجد، به صورت دسته جمعي، زيارت عاشورا را با صد سلام و لعن و دعاي صفوان بخوانند و به حضرت موسي بن جعفرعليه السلام و حضرت ابوالفضلعليه السلام و حضرت علي اصغر عليه السلام متوسّل شوند و رفع گراني و نزول باران را از خداوند متعال بخواهند.
چهل تَن طلبهي مهذّب و متديّن، طبق فرمان مرجعيّت اعلاي تشيّع، به ميعادگاه عاشقان شرفياب شدند. بعد از اداي نماز تحيّت و نماز حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، و توسّل به ذيل عنايت فرمانرواي جهان هستي، به پشت بام مسجد رفتند، ختم زيارت عاشورا را، طبق دستور آن مرجع وارسته، انجام دادند و حوائج خود را با شفيع قرار دادن سه تَنْ بابالحوائج، به درگاه حضرت احديّت، عرضه داشتند و مسجد را به قصد قم ترك كردند.
راه قديمي مسجد جمكران، از طرف روستاي جمكران بود. گروه چهل نفري طلاّب، هنوز به دهِ جمكران نرسيده بودند كه درهاي رحمت گشوده شد و باران رحمت، سيلآسا فرو ريخت و طلاّب، ناچار شدند كه لباسهاي خود را درآورند، حتّي كفشهاي خود را به دست گرفتند، از ميان سيلابها عبور كردند.
اين حادثهي تاريخي را نخستين بار، از دانشمند معظّم حجّةالاسلام والمسلمين استاد محمّد امين رضوي صاحب كتاب ارزشمند تجسّم اعمال - كه خود جزء چهل تن بود - شنيدم.
بسياري از آن چهل تَن، به رحمت ايزدي پيوستهاند، ولي الحمدللَّه، برخي از آنان در قيد حيات هستند كه خوانندگان گرامي، ميتوانند از آنان تحقيق كنند.
اخيراً، اين داستان از زبان حضرت آيةاللَّه حاج سيّد مهدي اخوان مرعشي و حجّةالاسلام والمسلمين آقاي گل محمّدي ابهري، منتشر شده است.(19)
بسيار مناسب است كه مراجع بزرگوار عصر ما نيز در مشكلات مادّي و معنوي، مردم را به مسجد مقدّس جمكران و ختم زيارت عاشورا به صورت دسته جمعي در آن ميعادگاه عاشقان، فرا خوانند.
خصوصيّت شب چهارشنبه
مكرّراً، با اين سؤال مواجه شدهايم كه ((آيا شب چهارشنبه، خصوصيّتي دارد؟)).
در پاسخ، بايد عرض كنيم كه شب چهارشنبه، خصوصيّت دارد. لذا ميبينيم كه حضرت بقيّةاللَّه، ارواحنا فداه، در همان فرماني كه براي تأسيس مسجد جمكران صادر كردند، فرمودند: (( فردا شب كه شب چهارشنبه است، آن بز را به همين جايگاه بياور و ذبح كن و روز چهارشنبه كه هجدهم ماه رمضان است، گوشت آن را به بيماران صعبالعلاج انفاق كن كه خداوند، همهشان را شفا عنايت ميكند .)).(20)
دعايِ عَظُمَ الْبَلاء
در اين جا ياد آوري اين نكته لازم است كه در مسجد مقدّس جمكران، از دعاهاي مربوط به حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، مانند (( دعاي ندبه ))، (( دعاي سلام اللَّه الكامل ))، ((زيارت آل ياسين ))، (( دعاي عهد ))،... بويژه از دعاي (( الّلهم عظم البلاء ... )) كه بعد از نماز حضرت صاحب الزّمان عليه السلام به آن امر شده است، غفلت نشود.(21)
---------------
پينوشتها:
1) مكيال المكارم، ج 2، ص 314.
2) صاحب مكيال، كيفيّت تعظيم و تكريم آن اماكن را در كتاب مكيال المكارم، ج 2 ص 327 - 330 شرح داده است.
3) اين تقريظ، در آغاز نجم ثاقب چاپ شده است. دست خطّ ميرزاي بزرگ، در كتابخانهي آستان قدس، در يكي از نسخ خطّي كتاب، به شمارهي 9361 موجود است.
4) ميرزاي نوري، استظهار كردهاند كه رقم ((393 هجري)) تصحيف شده و صحيح آن ((373 هجري)) است. (جنّة المأوي، ص 47؛ نجم ثاقب، ص 215؛ مستدرك: ج 3، ص 447 ).
5) هرچند راوي اين خبر شيخ صدوق، معتقد است كه در زمان غيبت، نبايد نام اصلي حضرت بقيّة اللَّه تلفّظ شود، ولي در اين جا، براي رعايت امانت در نقل، به طور صريح آورده است.
6) به جاي ((حسن بن مسلم))، در نجم ثاقب و جنّة المأوي، (( حسن مسلم )) آمده، ولي در مستدرك ج 3، ص 432 ، (( حسن بن مسلم )) تعبير شده است. البته، نتيجه، مساوي است، و حذف واژهي (( بن )) در نامها، شايع است.
7) رهق، نام روستايي است در دَه فرسخي قم در مسير كاشان، كه تا زمان ما، آباد است. [ مستدرك ج 3، ص 432 ].
8) مرحوم نوري، معتقد است كه بايد: (( لاالهالاّاللَّه وحده وحده )) گفته شود. [ بحار، ج 53، ص 231 ].
9) كلمهي (( چهارشنبه )) در نجم ثاقب افتاده، ولي در جنة المأوي و انوار المشعشعين آمده است. و اگر در متن هم نيامده بود، از بررسي متن استفاده ميشد؛ زيرا، به طوري كه در متن داستان تصريح شده، ديدار، در شب سهشنبه، شب هفدهم رمضان بوده است، پس شب هجدهم، شب چهارشنبه، و روز هجدهم روز چهارشنبه خواهد بود.
10) ما، اين تعبير را از جنّة المأوي نقل كرديم، ولي در نجم ثاقب چنين آمده است: (( هفتاد روز يا هفت روز، ما اين جاييم )) (نجم ثاقب، ص 214 ).
با توجّه به اين كه اين ملاقات در شب هفدهم رمضان بود، اگر آن را بر هفت حمل كني، بر شب بيست و سوّم رمضان منطبق ميشود كه شب قدر است، و اگر بر هفتاد روز حمل كني بر بيست و پنجم ذوالقعده منطبق ميشود كه آن نيز روز مباركي است .
11) اشاره به دو داستان از عنايات حضرت بقيّةاللَّه، أرواحنا فداه، در مسجد مقدّس جمكران است، كه مرحوم آيةاللَّه حائري آنها را در كتاب خود آورده است.
12) كريمهي اهلبيت، ص 484؛ سرّدلبران، ص 248 - 250.
13) الذّريعة، ج 7، ص 216.
14) ترديدي نيست كه قيام نخستين حضرت بقيةاللَّه، أرواحنا فداه، از مكّهي معظّمه و كنار خانهي خدا است. اين حديث و احاديث مشابه، به حركتهاي بعدي آن كعبهي مقصود، نظر دارد.
15) انوار المشعشعين، ج 1، ص 453.
16) انوار المشعشعين، ج 1، ص 454 - 458.
17) گنجينهي آثار قم، ج 2، ص 672.
18) أنوار المشعشعين، ج 1، ص 454.
19) مسجد مقدّس جمكران، ص 40؛ زيارت عاشورا و آثار شگفت، ص 55 .
20) جنّةالمأوي، ص 45؛ بحار، ص 53، ص 232.
21) جمال الاسبوع، ص 280.