معماري مدرن و پست مدرنيسم [1]
معماري مدرن و پست مدرنيسم [1]
معماري مدرن مانند هر موجود زنده ديگر بدون آنكه ماهيت اصلي خود را از دست دهد مدام در حال تغيير و دگرگوني است. در اين مقاله معماري مدرن تعريف و بررسي ميگردد. براي اين منظور پس از تشريح تعريف صحيح مدرنيسم وجه تمايز ساير سبكهاي نزديك به آن مانند پست ـ مدرن و تفاوتهاي بنيادي آنها بيان ميشود. اهميت موضوع در آن است كه شناخت سبكهاي مختلف معماري سبب حفظ سنتها و تشخيص تفاوتهاي آنها ميگردد. همچنين در اين مقاله بناهاي مطابق با سبكهاي مدرن و پست مدرن بررسي و با يكديگر مقايسه ميشود و تاثير پست ـ مدرن در ساختمانسازي، انبوهسازي شهري و ساماندهي فيزيكي فضاي شهرهاي جديد مورد بررسي قرار ميگيرد.
1ـ مقدمه
جنبش معماري مدرن را ميتوانيم يك جنبش انقلابي بناميم كه تغييرات و تحولات زيادي را در فرهنگ گذشته موجب ميشود. به اين جهت براي تعريف كلمه معماري و معني بسيار وسيع آن توضيحي جز اين نيست كه: «معماري شامل تمام محيط فيزيكي است كه زندگي بشر را احاطه ميكند و تا زماني كه عضوي از اجتماع متمدن هستيم نميتوانيم از حيطه آن خارج شويم، زيرا معماري از مجموعه تغييرات و تبديلات مثبتي است كه هماهنگي با احتياجات بشر روي سطح زمين ايجاد شده است و تنها صحراهاي دست خورده از آن مستثني هستند.
2ـ جايگاه پست مدرن
جان سامرسون، تاريخدان معماري، درباره پست مدرنيسم مينويسد كه خلاقترين و اصلاحطلبانهترين باورش «مرگ» مدرنيسم بوده است. گواهي فوت مدرنيسم بي شك درهاي زيادي را، حتي بيشتر از انواع پست مدرن به سوي آينده گشود. زيرا نشان داد ادعاي مدرنيسم بر تملك انحصاري حال حاضر و ژست توتاليستياش بياساس است.
يك از خصوصيات متعدد معماري مدرن اين بود كه در ساختمانها ماهيت مصالح ساختماني مورد توجه قرار گرفت و اين مصالح به صورت طبيعي خود، تا آنجا كه ممكن بود دست نخورده و بدون پوشش و پرده در ساختمان به كار گرفته شدند. چون استفاده از تزيينات در معماري را كهنه پرستي و ظاهرسازي دانسته چنين اعلام شد كه به جلوه آوردن ماهيت مصالح به صورت طبيعي بر غناي معماري ميافزايد. يكي از مشخصات پست مدرنيسم آزادي فرد و آزادي در عدول از اصول مدرنيسم است. معماري مدرن را بايد سبكي جهاني و بينالمللي دانست كه از واقعيت ابزارهاي سازهاي جديد و مطابق با جامعه نوين صنعتي به پا خاست و هدفش دگرگونسازي جامعه هم در مذاق و هم در ساختار اجتماعياش بود. (منوچهر مزيني1376).
3ـ پست مدرنيسم به مثابه دو عنوانگي
جنبشهاي پستمدرن در هر شكل فرهنگي، با هم متفاوتاند، يعني در اقتصاد، سياست، رقص، روانشناسي، تعليم و تربيت و غيره، و در برخي حوزهها تعريف نشدهاند يا شايد اصلاً وجود نداشته باشد. در معماري، هنر، ادبيات و فلسفه گرايشهاي متفاوتي با درجات متفاوت شكل گرفتهاند، يعني باز هم كثرت گرايي است و انديشه درايدا difference كه بايد بر آن تاكيد كرد.
مدرنيسم عليرغم نيات دموكراتيك اش نخبهگرا شده بود و انحصار طلب. در همين زمان، معماران نظير هر شغل ديگري در تمدني پيشرفته، مجبور بودند خود را با ضوابط پيشرفته فني كه به سرعت تغيير ميكردند، وفق دهند و نيز با هم رشتههايشان به اين ترتيب از يك طرف درگير كل جامعهاند و از سوي ديگر، نظامي بسيار تخصصي شده. در اين حالت تنها راه خروج از اين معضل، شيزوفرني راديكال است، اين كه تربيت شده باشيم در آن واحد به دو جهت متضاد نگاه كنيم. بنابراين تنها راهحل پست مدرن اين است، يك معماري به لحاظ حرفهاي، استخواندار و عامهپسند، كه در عين حال بر پايه روشهاي نوين الگوهاي قديم باشد.
4ـ مرگ معماري مدرن
انگيزه اصلي تولد معماري پست ـ مدرن شكست اجتماعي معماري مدرن بود كه مرگ اسطورهاي آن در طول ده سال پيدرپي اعلام شد. تخريب مدرنيست بافت مركزي شهرها تقريباً به همان اندازه شكست مجتمعهاي مسكوني، براي عامه مردم روشن بود. بايد بر واقعيتهاي اجتماعي در معماري تاكيد كرد. زيرا در زمينههاي ديگر كاملاً يكسان نيستند. «مرگ» مدرنيسم در هنر يا ادبيات، به هيچ وجه آشكار نيست، و در ضمن در اين حوزهها انگيزههاي اجتماعي معماري پست مدرن را نميتوان جست.
مدرنيسم تا حدودي در توليد انبوه مسكن و ساختن شهر شكست خورد، زيرا در ايجاد ارتباط با ساكنان و مصرفكنندگانش كه ممكن بود از سبك خوششان نيايد و نفهمند كه چه ميگويد و حتي بايد چگونه از آن استفاده كنند، ناتوان ماند. به اين ترتيب دو عنوانگي (تعريف اصلي پست مدرنيسم)، مانند ابزاري است در ايجاد ارتباط در سطوح مختلف و در زمان واحد. براي مثال، در اشتوتگارت نردههاي قرمز و آبي راهپله و رنگآميزي تند، مورد پسند جواناني است كه موزه ميآيند، به تعبيري شبيه كاپشنها و موهاي بلندشان است، در حالي كه كلاسيسيسم آن مورد توجه عاشقان شينكل است. اين ساختمان در ميان جوانان و سالخوردگان محبوبيت دارد و هنگامي كه با مردم آنجا گروهي از نقاشان هواي آزاد، بچههاي مدرسهاي و بازرگانان مصاحبه شد، به اين نتيجه رسيدند كه به ادراكات و مذاقهاي متفاوت آنها پاسخ گفته شده است و انبساط خاطر يافتهاند.
5ـ پست مدرنيسم و ليت مدرنيسم:
مفهوم پست ـ مدرنيسم اغلب با ليت ـ مدرنيسم اشتباه ميشود به خاطر اينكه هر دو از يك جامعه فراصنعتي بر خاستهاند. اما اين باعث ميشود كه ما يك تعريفي درست از ليت مدرنيسم داشته باشيم. «ليت مدرنيسم در معماري پراگماتيك، و در تفكر اجتماعياش، تكنوكرات است و از حدود 1960 بسياري از باورها و ارزشهاي سبكي مدرنيسم را به شيوهاي تشديد شده، درجهت احياي يك زبان نارسا يا كليشهاي شده، در خود جاي داده است. هنر ليت مدرن تك بعد است و همانند كلمنت گرينبرگ، ميل به خود مرجعي دارد و همان طور كه منتقداني نظير امبرتراكو اشاره كردهاند با زبان هنري خاص خود درگير، در اين خصوص حتي مينيماليست است.
پست مدرنيسم چيزي است كه در مدرن، ارايه نشدني را در قالب خود ارايه مطرح ميكند. اصول ويژگيهاي كار پست ـ مدرن از پيش تعيين شده نيستند، اما چيزياند كه اثري هنري به دنبالش است. پست مدرن را بايد بر اساس پارادوكس آينده (Post) و (Modo) درك كرد. در واقع، اين شيوههاي كاري است. موقعيت فلسفي هنر است كه هنرمند پست ـ مدرن براي دوباره آفريدنشان، مبارزه ميكند. (چارلز جنكس 1376).
6ـ معماري مدرن و پست مدرن در فضاي شهري
طراحي شهري مدرنيستي، به كل شهر توجه ميكرد، كه اين قضيه در پروژههاي لوكوربوزيه و ساختوسازهاي متعاقب برنامهريزي شهري، مشهود است. شهر را به روش انتزاعي از بالا ميديدند، به مثابه كليتي در فضا كه نيازمند نظامدهي و مديريت بود. برعكس، طراحي شهري پست ـ مدرن، به بخشهاي شهر توجه ميكند. به مكانهاي مشهود و معنا و سرزندگي اين مكانها و در مخالفت با انتزاعها و كليتگراييهاي مدرنيسم بحث ميكند. طراحي شهر مدرنيستي به مسايل اجتماعي توجه ميكند و معتقد است كه فنآوريهاي نوين، ارايه دهنده راهحلهايي براي مسايل اجتماعياند. طراحي شهري پست ـ مدرن درگير مسايل اجتماعي نيست و آنها را فراي حوزه عمل و تواناييهايش ميبيند، چنين ملاحظاتي را آرمانشهر گرايانه ميداند. به هر حال، فشار زيادي براي مشكلات عمومي در فرآيند طراحي، به عنوان واكنشي در برابر طرحهاي ساختوساز دوباره مدرنيستها وجود داشته است. هر چند اين فشار بر مسايل محلي متمركز بوده است تا موضوعات جهاني.
طراحي شهري پست ـ مدرن، تاكيد مدرنيستي بر خرد، نظم و هندسه را رد ميكند و براي رسيدن به تنوع و تفاوت تقلا ميكند. طراحي شهري پست ـ مدرن به اختلاط كاربردهاي زمين، براي سرزنده كردن به مكانهاي شهري، علاقه نشان ميدهد، كه اين عمل در تعارض با تمايل مدرنيستي، به جدا كردن كاربردهاي زمين در مناطقي از طريق سازماندهي خرد گرايانه است. طراحي شهري پست مدرن داراي سبكي گزينشي اختلاطي است، و از دورههاي تاريخي مختلف مطالبي به وام ميگيرد، و شهر را به مثابه كليتي ميبيند داراي پيوست تاريخي و مكاني، در حالي كه طراحي مدرنيستي پيوندهايش را از گذشته ميگسلد و فقط به آينده نگاه ميكند.
طراحي شهري پست مدرن، سخناش بازگشت به خيابانهاي شهر، ميادين و ساختمانهاي كم ارتفاعست، برعكس ديدگاه مدرنيستي، كه ساختمانهاي بلندمرتبه مستقر در پاركها را مطرح ميكرد، بيشباهت به طراحي شهري مدرنيستي، كه مطرح كنندگانش همكاراني با افكار مشابه بودند و بحثشان اين بود كه نظريهاي داراي انسجام دارند. طراحي شهري پست مدرن، مجموعهاي از واكنشها و حساسيتهايي است كه در طي زمان در پاسخ به مدرنيسم شكل گرفتهاند. دامنه اين واكنشها از رد صريح انديشههاي انتزاعي مدرنيسم، تا درخواستي براي انساني كردنشان گسترده بود (علي مدنيپور 1333)
آنچه كه در طراحي شهري مدرن و پست مدرن، مشترك است. ادعايي است بر سر شهر، كه هر كدام ميكوشند فضاي شهري را به شكلي متفاوت دگرگون سازند. بدين ترتيب ميتوانيم ببينيم كه هر دو بر «فضاي شهري» تاكيد ميكنند. به هر حال هر دو توسط صنعت ساختوساز «تصاحب گرديدند». از اين طريق كه آنها را تجاري و بازاري كرد و از موضع نقادانهشان دور ساخت. اگر چه چنين تجاري سازي، تا حدودي به معناي موفقيت اين نظريههاي طراحي بوده، اما به معناي اول سازندگي و نوآوري آنها نيز بوده است (عليمدنيپور ـ 1333).
7ـ نتيجهگيري
به اين ترتيب دستور كار پست ـ مدرنيسم توجه خاصي دارد به كثرت گرايي و احترام به فرهنگهاي محلي، كه در برابر مدرنيزاسيون مقاومت ميكنند. پست مدرنيسم سرزدن به مذاق فرهنگهاي متفاوت است كه اكنون جامعه را قطعهبندي ميكند، با تدبير فرهنگي جديدي كه دو عنوانگيست، آميختن عرفهاي طبقات بالا و پايين جامعه و برانداختن غالب از درون خودش. پست ـ مدرنيسم به رسميت شناختن تفاوتها و طور ديگر بودنهاست. پست مدرنيسم در نگاهش به فرهنگ آن را تكامل ميبيند و از چند مرجعي و چند عنوانگي در وزين ساختن گذشته، حال و آينده حمايت ميكند. دركي است كه دانستن را مايه قدرت ميداند و معتقد است كه در عصر الكترونيك، اطلاعات، باورها، نظريات، و سبكها بسيار سريع جابجا ميشوند و بايد تمايلات اغتشاش گرانه و مشابههاي نازلشان را از آنها زدود.
در طراحي شهري نيز پست مدرن بسيار پذيرا و باز برخورد ميكند و بستر و نتيجه فرايند طراحي شهري را فضاي شهر ميداند. از اين رو بايد فضاي شهر را درك كنيم. بهترين راه رسيدن به اين درك، توجه كردن به تلاقي ميان توليد فضا و زندگي روزمره است. ميان ارزش مبادله و ارزش كاربردي، ميان نظامهاي پول و قدرت و دنياي زندگي، ميان ساختارهاي اجتماعي مكاني و كارگزاريهايي كه درون آنها تعامل دارند. طراحان شهري درست در اين تلاقيها كار ميكنند و بهترين روش براي درك كارشان، بررسي آن در اين بستر است. آگاهي از اين جايگاه، به معناي اين است كه طراحان شهري ميتوانند و بايد به نقششان بيشتر توجه كنند، كه در بهترين حالت، ميتواند به آن طرفي از طرفين اين تلاقي كمك كند كه بيشتر در معرض تحليل رفتن و سست شدن است. براي اين كه بتوان اين خدمت و كمك را انجام داد، حياتيست كه فضاي شهري را در بستري اجتماعي مكاني ببينيم، يعني فضاي فيزيكي با معاني اجتماعي و روانشناختياش.
طراحي شهري به مثابه يك فرآيند اجتماعي مكاني بايد داراي رويكردي جامع و پويا به زمينه و بستر باشد، تمركز و توجه محدود به يكي از وجوه اين بستر و اين فرآيند پيچيده به كم اهميت جلوه دادن نقشهاي مهمي كه طراحي شهري مي تواند ايفا كند، ميانجامد.
پل ارتباطی : daniz_0443@yahoo.com
جمعه 5 اسفند 1390 11:54 PM
تشکرات از این پست