شما ما را ببخش!
بعد از پاتکي که تيپ الغدير در منطقه شلمچه داشت، حاج اکبر جلسهاي گذاشت تا نقاط ضعف و قوت تيپ بررسي شود. مهدي فرهنگ دوست در همان جلسه سر موضوعي با او اختلاف نظر پيدا کرد. کار اين اختلافنظر به جرو بحث کشيد و نهايتاً طوري شد که مهدي با عصبانيت تمام و به حالت قهر، از جلسه آمد بيرون. ناراحتياش هم به قدري شديد بود که تا خود يزد رفت و اصلاً نخواست در منطقه بماند!
تازه آنجا به خود آمده و شروع کرد به فکر کردن راجع به قضيه. هر چه بيشتر فکر ميکرد و انصاف ميداد، ميديد تقصير از خودش بوده که در آن جلسه، بدون يک استدلال قرص و محکم به حرف حاج اکبر ايراد گرفته؛ و ازاين بدتر اين که با وجود مافوق بودن او، بدون اجازه از جلسه بيرون آمده و به آن هم راضي نشده و بکوب تا خود يزد آمده است. چون تا آن موقع مورد اين طوري پيش نيامده بود، نميدانست حاج اکبر با اين قضيه چطور برخورد ميکند.
به هر حال کارش، يک جور اهانت در جمع و خدشه دار کردن موقعيت فرماندهي حاج اکبر بود. اين طور مواقع روال معمولي دربرخورد با فرد تخطي کننده – هر چند که يک نيروي ارشد هم بوده باشد – تنبيهات شديد نظامي بوده است. اما او نه به خاطر برخورد و تنبيه، که به خاطر آقايي و بزرگواريهايي که از حاج اکبر ديده بود، با يک دنيا پشيماني از کارش، برگشت اهواز و با پرس و جو فهميد که رفته است مقر تيپ. رفت تيپ و با شرمندگي وارد اتاقش شد. حاج اکبر اجازه نداد لبهاي مهدي به عذرخواهي باز شود، يک دفعه از پشت ميز بلند شد وآمد جلو و او را تنگ گرفت توي بغلش.
صورتش را بوسيد و گفت: اگر اشتباهي کرديم، شما ما رو ببخش. اين بزرگواري و وارستگي حاج اکبر در آن لحظهها چنان او را تحت تأثير قرار داد که بياختيار چشمانش خيس اشک شد. سردار فرهنگ دوست هنوز هم بعد از سالها وقتي به آن موضوع فکر ميکند، ميبيند با اين که او کاملاً مقصر بود، ولي حاج اکبر برخوردي کرد که از صد تا تنبيه و بازداشت بدتر بود!
http://www.yalesarat.com/vdcaawnu.49nw615kk4.html