0

لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید سیدمحسن آل احمد  
استان قم > شهرستان قم 

زندگینامه

طلبة شهيد: سيد محسن آل‌احمد طالقاني فرزند: سيد‌محمدعلي استان: قم شهرستان: قم تولد:1344- قم شهادت: 1/9/1362 - پنجوين چه پرافتخار است تاريخ ملتي كه سرفصل‌هاي آن را شهيدانش رقم بزنند و چه حماسه آفرين است ملتي كه سلاحش، «شهادت» است، جامه‌اش «ايمان» و فريادش «الله‌اكبر» است، مسيرش از ميان مستضعفين، مقصدش نجات انسان و دشمن تمامي مظاهر باطل. اي كاش ما را ياراي آن بود، تا چهرة تمامي اين قامت‌هاي رشيد و فرزندان ايثار را ترسيم كنيم تا به تمامي نسل‌هاي آينده نشان دهيم كه افتخار از آن ملتي است كه مرگ را به بازي مي‌گيرد و در عوض بر جادة ننگ، گام نمي‌نهد. سخن از يك شهيد است که چه مي‌توان درباره او نوشت چون قلم از نوشتن آن قاصر است و زبان هم از گفتن الكن. ولي چند سطري را به عنوان چكيدة زندگي‌نامه آن شهيد عزيز مي‌آوريم. «سيد محسن آل احمد طالقاني» روحاني عزيزي است كه عمر كوتاه، ولي پر بركتش را در سنگر حوزه گذراند. او فرزند حجه الاسلام حاج سيد محمد علي آل احمد «حفظه الله تعالي» و نوة شهيد حجه‌‌الاسلام «حاج سيد محمد تقي آل احمد طالقاني (رحمه‌الله عليه) مي‌باشد. چه زيبا است كه نوه‌اي به ديدار پدربزرگي رود. از نظر مادري، يكي از نتيجه‌هاي حضرت آيه‌الله حاج شيخ عبدالكريم حائري، مؤسس حوزة علميه قم (رحمه‌الله عليه) مي‌باشد. سيد محسن در سال 1344 هجري شمسي چشم به جهان گشود. او در يك خانوادة روحاني و محترم شهرستان قم متولد شد. پس از شناخت خويش همواره به دنبال سرچشمه‌اي بود كه بتواند او را در تمام عمر آينده‌اش سيراب كند و عطش دروني‌اش را برطرف نمايد. دورة ابتدايي را در يكي از مدارس واقع در گذرخان با موفقيت گذراند و از آن موقع به بعد شروع به دروس عربي نمود، البته با تشويق پدر گران قدرش هر روز كه مي‌گذشت، عطش دروني‌اش بيشتر مي‌شد و به تحصيل علم و دانش بيشتر علاقه‌مند مي‌شد خلاصه سيكل خود را هم گرفت و جامع‌المقدمات را همزمان با گرفتن سيكل به پايان رساند. رفتار متين و انساني او در رابطه با خانواده و دوستان و همسنگرانش بسيار چشمگير بود تا آن‌جا كه حركت‌هاي حساب شده‌اش همواره مانع از رشد خصلت‌هاي غير اسلامي پيرامونش بود. سيد محسن سعي فراوان بر آن داشت كه حتماً در هفته دو روز خصوصاً شب‌هاي جمعه، بعضي اوقات هم شب‌هاي چهارشنبه را به مسجد مقدس جمكران رهسپار گردد. او در رشتة علوم تجربي تا كلاس دوم درس خواند و همچنين درس سيوطي را تا اواسطش رساند؛ ولي ... درس استقامت و در صحنه بودن را برايمان به يادگار گذاشت تا بتوانيم با توسل به ايمان و تجربه‌هاي گران‌قدر انقلاب شكوهمند اسلامي كه از ميان قرن‌ها قبول رنج و اسارت و شهادت به دست آمده است، انقلاب پيروزمندمان را تا سرحد منزل مقصود همراهي كرده و خار و خاشاك را با قاطعيت هر چه تمام‌تر به سويي ديگر افكند تا سرشار از زلال و ايمان، مصمم و كوشا پرچم جمهوري اسلامي را در سراسر جهان برافرازيم. سرانجام اين شهيد عزيز، درحمله «والفجر چهار» در خاك عراق «پنجوين» همراه با فرماندة خود به لقاي حق رسيد. «روحش شاد و راهش پررهرو باد»
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:28 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید جعفر آهنگری  
استان خراسان رضوی > شهرستان گناباد 

زندگینامه

طلبة شهيد: جعفر آهنگري روشناوند بعد از ظهري آفتابي و دلنشين در سال 1349 در روستاي كوچك و زيباي «روشناوند» از توابع شهرستان گناباد، گريه‌هاي شيرين كودكي سياه چشم، لبخند شادي را به صورت خستة پدر و مادري خدادوست و مؤمن به تصوير كشيد. كودكي كه نگاه بلندش، دوردست‌هايي به سرخي افق را بي‌صبرانه به انتظار مي‌كشيد. كودك به يمن ارادت به طائر بهشتي، جعفر طيّار، «جعفر» نام نهاده شد و در پناه خاندان ابوطالب زندگاني را آغاز كرد. از همان كودكي از شيطنت‌ها و بدي‌ها به دور و اهل ادب و كمال بود. قبل از رفتن به دبستان فراگيري قرآن را به اتمام رساند و بر زورق علم و معرفت تحصيل را آغاز كرد. از همان سال‌هاي آغازين، علاقة خويش را به فراگيري علوم ديني ابراز نمود و در سال 1342 به مدرسة علميه گناباد عزيمت نمود و پس از چند سال، بر خان كرامت سلطان، علي‌بن موسي‌الرضا - عليه‌السلام - نشست و به ادامة تحصيل پرداخت. كبوتر سبك‌بال حرم رضوي، در ساليان تحصيل همواره مي‌ديد كه فرزندان اين مرز و بوم دست از جان و تن شسته و در كوه‌هاي سر به فلك كشيدة غرب و خاك نيلگون جنوب به دفاع از خاك پاك ميهن در برابر تجاوز دد - منشانة رژيم بعث مي‌پردازند. خود همواره در صدد فرصتي بود تا به جرگة آنان بپيوندد و اداي دين كند؛ ولي سن كم، بهانه‌اي بود كه او را از رسيدن به آرزوي ديرينه باز مي‌داشت. پانزده ساله بود كه شيريني حضور در عمليات «و الفجر 9» لبريز از مستي‌اش نمود. لباس بسيجي به تن كرد و به مسلخ جان‌هاي افلاكي پا نهاد و در دل سرود كه : در مسلخ عشق جز نكو را نكشند روبه صفتان زشت خو را نكشند گر عاشق صادقي، زمردن مهـراس مردار بود، هر آن كه او را نكشند و خداي عاشقي نيز وقتي او را لبريز جنون ديد، در پروازش درنگي نكرد و روح پاكش را به جاودانه‌ترين سرودة پرواز داد. كبوتر حرم امام هشتم، اينك زائر كربلاي حسيني گشته بود و خونين‌بال از مريوان به سمت نينوا مي‌رفت. 25 فروردين سال 1365 روز اصابت تركش به سر مبارك او و شهادتش است. اينك مزار او در «روشناوند» در كنار قبور ساير شهداي آن روستا، فخر و مباهات مردم آن ديار است. «روحش شاد و راهش پررهرو باد.»
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:28 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید اصغر آقانژاد  
استان مازندران > شهرستان بابل 

زندگینامه

روحانی شهید: علی اصغر آقانژاد تنم بپوسد وخاکم بباد ریزه شود جفا مکن که بزرگان به خرده ای زرهی هنوز مهر تو باشد در استخوان چنین سبک ننشینند و سرگران ای دوست خوشا آنان که ره صد ساله را یک شبه پیمودند و به همه معادلات خندیدند. خوشا روزهای وصل یاران و بدا به شب های تار ماندن ما. خورشید با سرشاخه های شرمساری ما که سر به زیر دارد گویا سرآشتی ندارد. آخر با سرشاخ های عزت و غیرت غیرتمندان سلام واحوال پرسی کرده، شاید دیده بوسی هم کرده باشد. «علی اصغر آقانژاد» در سرزميني سرسبز از نور ایمان و ولایت اهل بیت -علیهم السلام- در سال 1350 شکوفه کرد. استان مازندران، معطر از عطر وجود چنين فردي است؛ شخصي که با خون قرمز، بهار سبز را به ارمغان آورد. کودکی هایش را در کوچه باغ های امیر کلا پشت سر نهاد تا آن قدر بزرگ شد که راهی مدرسه و کلاس درسش کنند. درس و مدرسه ادامه کودکی هایش شد. کلاس اول، دوم،... تا سال دوم راهنمایی ادامه داد. انتخاب متفاوت او در ورود به حوزه علمیه -آن جا که درس دین را فرا می گیرند- سرآغاز نگاه متفاوت او شد؛ نگاهی از جنس معنا، از جنس حق خواهی و حق جویی، دین خواهی و دین داری. حوزه علمیه فریدون کنار، اولین و آخرین میعادگاهش شد. در وادی علوم نظری، مقدماتی را فرا گرفت که اصل و متن تمام مقدمات را در برداشت. اگر نبود، شش مرتبه عازم جبهه اش نمی کرد تا در میدان رزم بجنگد. در طول بیست و یک ماه حضور، خاک میدان رزم آن قدر او را خاکی کرده بود که دیگر با تکبر، ریا و عجب، خودپسندی، دنیا خواهی ودنیا دوستی، جاه خواهی و مقام پرستی، بیگانه اش سازد. آب حیات من است خاک سر کوی دوست گر دو جهان خرمی است ما و غم روی دوست همین خاک خوردن ها درمیدان رزم، خلوت کردن ها و تفکر وتدبرهایش، کار دستش داد. عشق یار را در دل او چنان جای داد که فقط مهران و خونی که از پیکر مطهرش به فدیه می داد، می توانست چاره این عشق کند. دهم تیر ماه 1365، درد عشقش؛ عشقی که وجودش را آتشکده عرفان و عروج ساخته بود، تسکین يافت. اصابت تیر کین دشمن به گردن و شکم، او را فارغ از غم هجران کرد و دروازه های وصل را به رویش گشود. مرا رضای تو باید نه زندگانی خویش اگر مراد تو قتل است وارهان ای دوست «روحش شاد و راهش پررهرو باد»

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:28 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید غلامرضا آهنگری  
استان مازندران > شهرستان بابل 

زندگینامه

روحاني شهيد: غلامرضا آهنگري دهم فروردين ماه سال 44 بود كه شكوه گريه‌هاي نوزادي در سلطان محمد طاهر از توابع بابل با صداي دلنشين چكاوك‌هاي شمالي قرين گشت و خانوادة آهنگري را به بشارت حضور مولودي زيبا، غرق در شادي كرد. مولودي كه ريشه در خون و حماسه داشت. از افق‌هاي دور آمده بود تا ياوري از ياوران رهبرش باشد ودر پايه‌گذاري نهضتي عظيم سهيم گردد و جان شيرينش را در راه تداوم آرمانش در طبق اخلاص نهد. كودك زيبا غلامرضا نام گرفت تا ارادت خانواده مذهبي‌اش به سلطان خراسان بيش از پيش عيان گردد. غلامرضا روزگار به خوشي مي‌گذراند و در ساية دستان زحمت‌كش پدر و آغوش پر مهر مادر، از زخم روزگار در امان بود. پدر كارگر كارخانة شالي‌كوبي بود و با رزق حلال خداوندي امرار معاش مي‌كرد. غلامرضا تحصيلات راهنمايي را مي‌گذراند كه نداي «جاء الحق و زهق الباطل» ملّتي ستمديده كه ديگر تاب و تحمل ظلم و جور هزار و پانصد ساله را نداشت، عالمي را انگشت به دهان كرد و او نوجوان پرشوري بود كه با انگيزه الهي در تظاهرات و پخش اعلاميه حضوري فعال داشت. دوران دبيرستان غلامرضا، همزمان با تجاوز ننگين استكبار جهاني در قالب رژيم سفاك بعث به خاك ميهن بود و او نيز همچون هزاران غيور مرد ديگر ايراني، رقص زشت اختاپوس را در زلال پاك ايران زمين بر نمي‌تابيد، مردانه بر قامت كوچك خود لباس رزم پوشاند و روانة بازار كارزار شد. مي‌رزميد و در كشاكش خون و خمپاره، سكوت شب مي شكست و چون شير بر كفتاران زبون مي‌غريد. دوران دبيرستان را با اينكه چندين‌بار به جبهه اعزام شده بود با نمرات عالي به پايان برد و آنگاه رهسپار حوزه گرديد تا مرغ جانش در جنت‌المأواي ديرينة دلدادگان عارف، لانه كند و از بي‌كران معرفت و زلال علوم حقّه‌اش جرعه‌ها بنوشد. فيضيّة بابل، آشيان ققنوس آتشين بال ما بود كه آمادة سوختن مي‌شد. روزها و شب‌ها مي‌گذشت و نفس سركش به دست اين طلبة وارسته رام مي‌شد و غلامرضا در آتش هجران و فراق مي‌سوخت. هنوز پس از ساليان سال در و ديوار فيضيّه، ناله‌هاي نيمه شب و ناز و نياز غلامرضا را با يگانه معشوق از ياد نبرده است. شهيد آهنگري در هنگام تحصيل هيچگاه از جبهة رزم و نبرد غافل نبود. او كه طعم شيرين حضور در ميادين خلوص را بارها تجربه كرده بود، پس از ورود به حوزه نيز بارها و بارها راهي جبهه گشت تا دين خود را به اسلام و انقلاب ادا كند. در عمليات «والفجر» زخم شيرين دوست بر آسمان تنش ستاره كاشت و جرعه اي از چشمة شراب مستي به او نوشاند و سرانجام پس از عمري مبارزه و جهاد در دو جبهة نفس درون و خصم برون در بهمن ماه سال 65 در كربلاي پنج بي‌سر و سامان با پيكري غرقه به خون، كو به كو رهسپار منزل يار شد، ققنوس‌وار در آتش عشقش چنان سوخت كه نگاهمان را نُه سال تمام در حسرت چشمان زيبايش به در گذاشت. در سال 74 چشمان انتظار مادر، غبار از نگاه ديرينه برداشت و استخوان و پلاك جوانش، سلطان محمد طاهر را غرق در ضيافت حوريان كرد. غلامرضا قلمي توانا و نظمي بديع داشت؛ حسن ختام اين نوشتار سروده‌اي زيبا، از آن يار باوفا در وصف مولا و مرادش صاحب الزمان(عجل الله تعالي فرجه) است : آن شاهد زيبارو ، مي آيد و مي آيد آن ياسمن خوشبو ، مي آيد و مي آيد آن عاطفة مطلق ، با نغمة جاء الحق با پرچــم الّا هـو ، مي آيد و مي آيد «روحش شاد وقرين مولايش اباعبد الله باد»
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:29 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید صفر ابراهیمی  
استان آذربایجان شرقی > شهرستان تبریز 

زندگینامه

طلبه شهيد: صفر ابراهيمي فرزندي از نسل سرافرازان زمين و برگزيدگان تاريخ، در سال« 1349 ه . ش» در روستاي «خلج»، چشم به جهان گشود. دوران طفوليت را در آن روستا؛ سپري كرد. پنج ساله بود كه همراه خانواده، به روستاي «سراي»، از توابع «هريس» نقل مكان كرد. در سال 1357 همراه خانواده‌اش به شهرتبريز كوچ نمودند. تمامي اين مسافرتها و هجرت‌ها دست به دست هم دادند تا فرزندي پاك از شهر قهرمان‌پرور تبريز، تقديم حضرت اباعبدالله الحسين (عليه‌السلام) گردد. شهيد صفر ابراهيمي دروس كلاسيك را تا سطح ديپلم، در تبريز به پايان رساند. در درس، خيلي جدي بود. با آن كه در امر گذراندن معيشت و زندگي به خانواده‌اش كمك مي‌كرد، ولي چندين سال به عنوان شاگرد اول، در مدرسه معرفي شد. او با سن كمي كه داشت، در انجام دادن واجبات الهي كوشا بود و به نماز اول وقت خيلي اهميت مي‌داد. او پس از گرفتن مدرك ديپلم، با انديشه‌اي برگرفته از معرفت عاشقانه به امام زمان (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) به سوي حوزة علميه شتافت و در مدرسة حضرت ولي‌عصر (عجل الله تعالي فرجه) تبريز، به كسب علوم و معارف الهي پرداخت. طلاب اين مدرسه سعي مي‌كردند كه در مواقع عمليات، در جبهه باشند و هر وقت جبهه‌ها به نيرو نياز پيدا مي‌كرد، از يكديگر سبقت مي‌گرفتند. او در زمستان 1364، با هجرتي. عاشقانه، قدم در وادي عشق نهاد و سنگر مدرسه و حوزه را رها كرد و با پوشيدن لباس رزم، قدم در عرصه جبهه و خط مقدم مبارزه با استكبار جهاني نهاد. در لشكر، نيروهاي جوان و زبده و عاشق را جمع مي‌كردند و در گردان‌هاي مخصوص غواصي، سازماندهي مي‌‌كردند. «شهيد ابراهيمي» نيز كه سرباز عاشق و دلباخته حق بود و هميشه سعي داشت كارهاي مشكل و سخت را به عهده گيرد، اين بار، در گردان غواصي ثبت‌نام نمود. او همراه با گذراندن آموزش‌هاي سخت غواصي در شب‌هاي سرد رودخانه‌هاي خروشان، لحظه لحظه، تمام وابستگي‌هاي دنيوي را از روح و جان خود، شستشو مي‌داد. سر انجام صفر ابراهيمي، اين روحاني مبارز و غواص، در عمليات والفجر هشت(منطقه فاو) در 24/11/1364 به خيل عاشقان دلباخته حضرت اباعبدالله الحسين (عليه‌السلام) پيوست و جاودانه شد. لباس رزم پوشيدند ياران شراب عشق نوشيدند ياران زمان هجر با شوق شهادت لبـان تيغ بوسيدند ياران «روحش شاد و راهش پررهرو باد»
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:29 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید صفر ابراهیمی  
استان آذربایجان شرقی > شهرستان تبریز 

زندگینامه

طلبه شهيد: صفر ابراهيمي فرزندي از نسل سرافرازان زمين و برگزيدگان تاريخ، در سال« 1349 ه . ش» در روستاي «خلج»، چشم به جهان گشود. دوران طفوليت را در آن روستا؛ سپري كرد. پنج ساله بود كه همراه خانواده، به روستاي «سراي»، از توابع «هريس» نقل مكان كرد. در سال 1357 همراه خانواده‌اش به شهرتبريز كوچ نمودند. تمامي اين مسافرتها و هجرت‌ها دست به دست هم دادند تا فرزندي پاك از شهر قهرمان‌پرور تبريز، تقديم حضرت اباعبدالله الحسين (عليه‌السلام) گردد. شهيد صفر ابراهيمي دروس كلاسيك را تا سطح ديپلم، در تبريز به پايان رساند. در درس، خيلي جدي بود. با آن كه در امر گذراندن معيشت و زندگي به خانواده‌اش كمك مي‌كرد، ولي چندين سال به عنوان شاگرد اول، در مدرسه معرفي شد. او با سن كمي كه داشت، در انجام دادن واجبات الهي كوشا بود و به نماز اول وقت خيلي اهميت مي‌داد. او پس از گرفتن مدرك ديپلم، با انديشه‌اي برگرفته از معرفت عاشقانه به امام زمان (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) به سوي حوزة علميه شتافت و در مدرسة حضرت ولي‌عصر (عجل الله تعالي فرجه) تبريز، به كسب علوم و معارف الهي پرداخت. طلاب اين مدرسه سعي مي‌كردند كه در مواقع عمليات، در جبهه باشند و هر وقت جبهه‌ها به نيرو نياز پيدا مي‌كرد، از يكديگر سبقت مي‌گرفتند. او در زمستان 1364، با هجرتي. عاشقانه، قدم در وادي عشق نهاد و سنگر مدرسه و حوزه را رها كرد و با پوشيدن لباس رزم، قدم در عرصه جبهه و خط مقدم مبارزه با استكبار جهاني نهاد. در لشكر، نيروهاي جوان و زبده و عاشق را جمع مي‌كردند و در گردان‌هاي مخصوص غواصي، سازماندهي مي‌‌كردند. «شهيد ابراهيمي» نيز كه سرباز عاشق و دلباخته حق بود و هميشه سعي داشت كارهاي مشكل و سخت را به عهده گيرد، اين بار، در گردان غواصي ثبت‌نام نمود. او همراه با گذراندن آموزش‌هاي سخت غواصي در شب‌هاي سرد رودخانه‌هاي خروشان، لحظه لحظه، تمام وابستگي‌هاي دنيوي را از روح و جان خود، شستشو مي‌داد. سر انجام صفر ابراهيمي، اين روحاني مبارز و غواص، در عمليات والفجر هشت(منطقه فاو) در 24/11/1364 به خيل عاشقان دلباخته حضرت اباعبدالله الحسين (عليه‌السلام) پيوست و جاودانه شد. لباس رزم پوشيدند ياران شراب عشق نوشيدند ياران زمان هجر با شوق شهادت لبـان تيغ بوسيدند ياران «روحش شاد و راهش پررهرو باد»
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:30 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید علیرضا ابراهیمی  
استان چهارمحال و بختیاری > شهرستان شهرکرد 

زندگینامه

روحانی شهید: ایرج امیدی قلم را در دست می گیرم تا یکبار دیگر خطوطی چند از دلاورمردان عرصه های عشق و ایثار را به تصویر بکشم. به سراغ یکی دیگر از اسوه های جهاد و شهادت می روم که هنوز عطر خوش حضورش در فضا ست. در سال 1347 قاصدک ها خبر از آمدن نوزادی مبارک دادند که پای به عرصه گیتی گذاشت و با حضور خویش، گرمایی از شوق و سرور به ارمغان آورد. زندگی را در آغوش پرمهر و محبت پدر و مادر مهربانش آغاز کرد. شش ساله بود که دست تقدیر گَرد یتیمی را بر چهره اش نشاند و پدرش به دیار باقی شتافت. سپس، گام به مدرسه نهاد تا عقل سلیم خود را به زیور علم آراسته سازد. پس از پایان دوره راهنمایی، مدال نوکری امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- را بر سینه زد و وارد «حوزه علمیه شهرکرد» شد، و سپس رحل اقامت را در یزد افکند تا بتواند با کسب علم و دانش و تهذیب نفس مراد دل برسد. به نماز اوّل وقت اهمیت زیادی می داد، تواضع و فروتنی از بارزترین خصوصیات اخلاقی او بود. او خود را به زیور علم و تقوا آراسته بود و با بچه ها مهربان بود و به بزرگترها احترام می گذاشت. با آغاز جنگ تحمیلی درس و بحث را رها کرد و وارد میدان عمل شد. چندین بار عازم میدان عشق و جبهه های حق علیه باطل گردید؛ اما روح بلندش تاب ماندن نداشت. بار پنجم که رهسپار قربانگاه عشق، «فاو» شد، از آن جا عروج ملکوتی خود را آغاز کرد تا برگ زرینی دیگر بر افتخارات دلاور مردان این مرز و بوم بیافزاید. «روحش شاد و راهش پر رهرو باد.»
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:31 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

   
شهید عبدالرضا ابراهیمی فر  
استان گلستان > شهرستان گنبدکاووس 

زندگینامه

روحانی شهید: عبدالرضا ابراهیمی فر شهر در تکاپو و جنبش بود. مردم دسته دسته به منزل حاج‌آقا می‌رفتند تا تسلای دل بی‌قرارش باشند. از مالکیه تا گنبد راهی دور بود ولی غم هجرانی که بر دل حاج آقا ابراهیمی‌فر می‌نشست، بسی طولانی‌تر و بیشتر می‌نمود. پیکر عبدالرضا آمد، همچون نگینی که در انگشتر شهر می‌درخشید، به رنگ سرخ، به رنگ خون..... شهید ابراهیمی‌فر در اسفند ماه سال 1342 آنروزها که ایران در فراغ یار درد آشنا در غم فرو رفته بود، پای به دنیا نهاد و لبیک گویان در انتظار گذر زمان نشست. دوران سرخوش کودکی‌اش در دامان پدری با ایمان و اهل علم ‌سپری می‌گشت و او بزرگ و بزرگتر می‌شد. پدری که در مبارزه و حمایت از پیر خمین یدی طولا داشت و مادر عبدالرضا بانویی آگاه و مسؤول بود که از کودکی او را با عشق و علاقه به اهل بیت(علیهم السلام) و معارف دین بار آورد. باری، «عبد الرضا» دوران تحصیل در مقطع ابتدایی را در دبستان ملی جعفری شاهرود به پایان برد و آنگاه با علاقه خود و تشویق پدر راهی حوزه علمیه گشت. ابتدا حوزه امام صادق گنبد کاووس و سپس حوزه مقدس قم میزبان این نوجوان پرشور بود. او که همراه پدر در تمامی درگیری‌ها و مبارزات قبل و بعد از انقلاب شرکت داشت، در درگیری‌های انقلابیون با شاه‌دوستان و منافقین گنبد مدتی فعالیت داشت و پدر را همراهی کرد. حجت الاسلام شیخ علی اکبر ابراهیمی‌فر پدر عبدالرضا با تاسیس مدرسه منتظریه در گنبد پایگاه محکمی برای حفظ دستاوردهای انقلاب در آنجا ایجاد و به ارشاد و هدایت مردم می‌پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز ناجوانمردانه کفتاران بعثی به خاک پاک ایران او نیز مردانه رقص زشت اقتاپوس را بر زلال آبی ایران زمین بر نتابید، از این روی سنگر علم را رها کرده و به میدان عمل روی آورد و سرانجام پس از رشادت‌های فراوان در منطقه عملیاتی «مالکیه» رخ بر نقاب خاک کشید و شعر شهادت را این‌گونه سرود: ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم گر جان طلبند دریغ از جان نکنیم دنیا اگر از یزیـد لبریـز شود ما پشـت بـه سالار شهیدان نکنیم 19 اسفند سال 59 سالروز عروج مردی است که ریشه در خون و حماسه داشت. گلگشت‌های گنبد اینک سرشار از سرور از حضور پیکر پاک این دلاور هستند و ملکوتیان غبار خاک مزارش را توتیای چشم می‌کنند. «راهش پر رهرو و یادش گرامی باد»
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:32 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید عباس علی ابوترابی  
استان اصفهان > شهرستان نجف آباد 

زندگینامه

طلبة شهید: عباس ابوترابی استان: اصفهان شهرستان: نجف آباد در استان حاصلخیز اصفهان و شهرستان نجف‌آباد، به سال 1343 طفلی دیده به دنیا گشود که عمق نگاه کودکانه‌اش، حاکی از روح بلندش و معصومیت زیبایی بود که در چهره‌اش موج می‌زد. طبعاً آرزوی هر پدر و مادری است که اولادی داشته باشند شجاع و دلیر و والدین این کودک‌ رعنا نیز به خاطر عشق فراوان به اهل‌بیت(علیهم السلام) از باب تیمن و تبرک نام زیبای «عباس» را برای این طفل برگزیدند تا از همان کودکی درس ایثار و فداکاری در راه ولی زمانش را از علمدار کربلا بیاموزد و جان شیرین خویش را در کربلای عشق و عاشقی تقدیم جانان نماید. عباس پس از گذراندن دوران کودکی، پای به عرصة نوجوانی گذاشت و هم‌زمان با سال‌های پر شور انقلاب به همراه دیگر دوستانش به پخش اعلامیه‌ها و شرکت در راهپیمایی و ... اقدام می‌نمود. کم کم این روح پاک و حق پذیر عباس با حوزه علمیه آشنا شد و قدم در این محیط مقدس و نورانی نهاد و حدوداً 13 – 14 ساله بود که به شهر مقدس قم هجرت کرد تا در جوار نیلوفر کویر، حجره‌نشین میکدة ناب علوم اهل‌بیت(علیهم السلام) شود. او با اهتمام فراوان به خواندن دروس حوزوی مشغول شد و طی دوران کوتاهی توانست، دروس مقدماتی حوزه را پشت سر بگذارد. بعد از این مرحله،‌مدتی را به حوزه علمیه نجف آباد برگشت و آنجا هم در محضر اساتید آن دیار کسب فیض نمود و هم به طلبه‌های مقاطع پائین‌تر، دروس مقدماتی را می‌آموخت. کم کم زمان جنگ ‌زمان آزمودن مرد از نامرد، آغاز گشت وعباس مردانه عازم میدان نبرد شد و به مبارزه پرداخت. او اعتقاد داشت شقایقهای پژمردة وطن را باید با خون شهیدان آبیاری نمود، تا فضای اجتماع و انقلاب نو پا با طراوت بماند و چنین بود که خداوند نیز این لیاقت عظمی را شامل حال او نمود. ذکر قنوت نماز شبهایش را که از خدا می‌خواست «اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک» اجابت نمود و سرانجام در مرحلة آزادسازی خرمشهر و عملیات بیت المقدس در 23/2/1361 ابوالفضل‌وار، جان را فدای ولایت نمود و به آرزوی دیرینه‌اش رسید. «روحش شاد و راهش پر رهرو باد

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:32 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید محمد ابوطالبی  
استان اصفهان > شهرستان مبارکه 

زندگینامه

طلبة شهید: محمد ابوطالبي به راستي كه فضاي ذهن‌ها از رايحة مشك‌آساي ياد شهدا چه معطر مي‌شود! در زير ايوان قدس تقدس، سينه‌سرخاني بي ادعا كه از هستي خود براي خدا گذر كردند از يقيني‌ترين معارف است. در سال 1348 روستاي كوشكيچه، از توابع شهرستان مباركه، شاهد حضور يكي از اين سينه‌سرخان مقدس بود. خانواده متدين و زحمتكش، با حضور چنين مولودي، چشمان انتظارش روشن شد و خورشيد شادي در آسمان جانش درخشدن آغاز نمود. محمد كوچك از همان كودكي در دستان پاكش صحيفه الهي را فشرد و بند بند وجودش از مي ناب ايمان سيراب شد. شهيد در عبور ايام، خود را پشت ميز و نيمكت مدرسه يافت و از لبان پرسخاوت دانش، غنچه‌هاي معرفت برگرفت. شانزده سال بيش نداشت كه تن به اقيانوس مواج علوم دين سپرد تا در پرتو امواج دربارش چشم جان بينا سازد. شهيد، در حجره هاي اخلاص ومدرس‌هاي بصيرت، آيه‌هاي روشن يقين را تجربه كرد تا آن كه دست پنهان تقدير او را در جادة سرخ دفاع نهاد. او عازم ميدان گرديد تا از ناموس ميهن‌اش در برابر تجاوز هرزگاني بي‌عفت دفاع نمايد. در نهايت در تاريخ 29/12/1366 در عمليات والفجر 10 به تقدير نقش‌بند وجود، تولدي دوباره يافت؛ آن گاه كه در هجوم تير خصم سينة مردانه اش شكست و مرغ روح را در پرواز ديد. «روحش شاد و راهش پررهرو باد

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:33 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید اردشیر اجارستاقی  
استان مازندران > شهرستان ساری 

زندگینامه

طلبه شهيد: اردشير اجارستاقي شيوه شهادت، صادقانه‌ترين و غيرتمندانه‌ترين شيوه دينداري است. در فهم اين نكته مانده‌ام كه شهيدان تنها با يك قدم مي رسند و من با اين همه قدم‌هاي شكسته هنوز حركت را نفهميده، پاي در گِل نهاده‌ام. به آنها كه كاري نكرده‌اند و شتابان مي آيند كه در آيند بايد گفت كه: « تو در برون چه كردي كه درون خانه آيي؟!» اما كار شهدا به بيرون رفتن، دست دگران را گرفتن و آنان را به درون در آوردن بود. سخن در وصف آلاله‌اي سرخ از تبار فداييان قافله سالار عشق است كه ملكوتيان دو عالم را مبهوت خويش نمود. در يكي از روزهاي زيبا و گرم تابستان 1337 فرزندي از تبار دلاورمردان مازندراني در طبيعت هماره سبز آن سرزمين در روستاي «اجارستاق» در خانواده‌اي كشاورز و مذهبي چشم به جهان گشود تا در آينده‌اي نه چندان دور جزء حماسه سازان مكتب اسلام باشد. «شهيد اردشير اجارستاقي» ايمان و عشق به امامان معصوم (عليهم السلام) را نخستين بار در چهرة زحمتكش پدر ديد. دوران خوش كودكي را در حال و هواي روستا تحت حمايت والديني پاك سپري كرد و راهي مدرسه شد. سالهاي ابتدايي را همراه محروميت و درد فقر با موفقيت به پايان رسانيد. در هجرتي كه خانواده‌اش به ساري داشتند، همراه آنها به مركز استان رفت. پس از پايان دوران ابتدايي جذبة دلرباي خورشيد مهدوي شامل حال او شد و شهيد اجارستاقي با انديشه‌اي برگرفته از معرفت عاشقانه به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) راهي حوزه علميه شد تا با سربازي آن حضرت، خود را به كمال انساني و رضوان الهي نزديك‌تر كند. تحصيلات حوزوي را در مدرسه مسجد مصطفي خان ساري آغاز نمود. پس از گذشت دو سال براي ادامه تحصيل به جوار كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه (سلام الله عليها) در شهر مقدس قم رفت و تا پايان مقطع سطح دروس حوزوي با موفقيت ادامه داد. شهيد اجارستاقي در آگاهي دادن و بسيج توده‌هاي مردم بر ضد رژيم ستم‌شاهي پهلوي نقش فعالي داشت. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز به مشهد مقدس هجرت كرده و از سوي دفتر تبليغات اسلامي جهت ارشاد و هدايت مردم به نقاط مختلف كشور اعزام شد با شروع جنگ تحميلي به نداي « هل من ناصر» حسين (عليه السلام) لبيكي عاشقانه گفته، سوره هجرت و جهاد را خواند و قدم در وادي كربلاي ايران نهاد تا به عهد و پيمان خود با مولايش مهدي (سلام الله عليه) وفا داري كند. سر انجام اين روحاني دلسوز و سرباز عاشق امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) در 9/12/1359 در منطقه «سرپل ذهاب» (غرب) شهادت را كه بالاترين آرزويش بود، در آغوش كشيد و ميهمان مولا و معشوق خود، حضرت ابا عبدالله‌ الحسين (عليه السلام) گرديد. پيكر مطهرش پس از تشييع با شكوه مردم حزب الله در گلستان شهداي اجارستاق به خاك سپرده شد. «روحش شاد و راهش پر رهرو باد»
 

 
 
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:33 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید محمد احمدعباسی    
استان گلستان > شهرستان بندر ترکمن 

زندگینامه

« روحانی شهید محمد احمد عباسی » بسم الله الرحمن الرحیم در صحرای بیانتهای جنون، در زمینی تفتیده از عشق، فانوسی آسمانی ـ که به نور خدا میسوخت ـ ملائک را برگرد خود جمع کرده بود. در آن مه صبحگاهی مردی از راه رسید که بوی خدا میداد.مردی که سبزی سبزهها از او طراوت میگرفت. مردی از جنس دریا که مروارید جانش در صدف آفرینش به سال 1330 در قوچان تولد یافت . نامش را محمداحمد گذاشتند. از همان کودکی با شوری کودکانه به فراگیری قرآن مشغول شد. وی در میان کوچه پس کوچههای شهر، همنوا با محرومین رشد یافت. درد محرومین سینهاش را تنگ کرده بود و کینه ظالمین بردل داشت. برای از بین بردن حکومت نحس پهلوی از هیچ کوششی دریغ نمیکرد و در سوز سرمای زمستان، علیه رژیم شاه بر روی دیوارها شعار مینوشت. شهید عباسی در سر، عشق به خمینی را میپروراند و در هر کوی و برزن سخن از او میگفت. او یک دنیا شیدایی بود و آیینة جانش رو به سوی تجلی جمال حضرت دوست معطوف بوده وتمام زیباییها را در نگار خود میدید .در نجوای دل اینچنین میسرود :«آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری» او برای آنکه راه و رسم عاشقی را بیاموزد، واردحوزة علمیه گرگان شد ودر این راه ازهیچ کوششی دریغ نمیکرد. اهل دعا بود و با نیمههای شب ، انس عجیبی داشت . او به عنوان روحانی محل ، فریادرس محرومین و یار و پشتیبان آنان بود. شلمچه، مرز آفتابی بندگان خوب خداست. آن خاک سوخته از عشق، رازی از خون بر دل دارد که نشانی از سرمستی فرزندان آدم است. محمد احمد عازم دیار نور شد تا تحقق وعدة الهی را به دیدة جان ببیند. در تاریخ 21 / 11 / 65 از طرف بسیج ترکمن به جبهه اعزام شد . تیرها سفیران الهی هستند و مرز میان دنیا و آخرت، و صفیر هرگلوله مژدة وصال برای مجاهدان خدا است . تقدیر این بود که میعادگاه شهید عباسی با معشوق خویش، سرزمین پاک شلمچه باشد. سرانجام در روز 11 اسفند 65 دری از باغ بهشت به سوی او گشوده شد و ندای« ارجعی» او را تا عالم قدس بالا برد. و در جوار شهیدان جای داد. جسم پاکش پس از تشییع بر روی دستان صدها عاشق کوی شهادت ،در گلزار شهدای بندر ترکمن به خاک سپرده شد. « روح پاکش با اهلبیت(ع) محشور باد »
 

 
 
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:34 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید علی احمدی  
استان آذربایجان شرقی > شهرستان تبریز 

زندگینامه

طلبة شهيد: علي احمدي باران آفرينش از كرانه‌هاي ملكوت بر زمين مي باريد و اهالي توحيد در شكوه آفرينش ، نظاره‌گر كودكي از تبار آفتاب بودند كه در سال 1347 ديده به جهان گشود. نامش علي بود و هاله‌اي از نجابتي آسماني به چهره داشت. در آن باران معصوميت، رايحة ‌حضورش شور و شعفي وصف‌ناپذير براي مادر داشت. از كودكي ترنم صوت فرح‌بخش قرآن بر دلش نشست. وقتي در باغ ايمان قد كشيد، قدم به مدرسه نهاد و ترنم آواي ملكوتي‌اش در هر صبحگاه، جان را نوازش مي داد. پس از گذراندن دوران ابتدايي به علت فقر مالي خانواده از تحصيل بازماند و مشغول كار شد. در كنار كار از محضر روحاني محل بهره‌مند شد و دروس مقدماتي حوزه را فرا گرفت. او از چشمة فيض سخنان اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) ـ كه در نهج البلاغه جاري بود ـ سيراب شد. بعد از چند سال با اوج‌گيري قيام مردمي عليه حكومت شاهنشاهي، به صف مبارزان پيوست و همزمان با حوادث انقلاب در مدرسه علميه ولي‌عصر (عجل الله تعالي فرجه) تبريز مشغول به تحصيل شد. «شهيد احمدي» در جريان اغتشاش حزب خلق در منطقه تبريز به مقابله با آنان مي‌پرداخت و با سخنان حكيمانه‌اش آنها را منكوب مي كرد. خورشيد حقيقت در پس پرده غيبت جلوه‌نمايي مي‌كرد و علي كه هويت عشقش را از آن خورشيد مي‌دانست ، دل به كوي دوست سپرد و با پوشيدن لباس طلبگي، دلدادگي‌اش را به امام عشق نشان داد. «شهيد احمدي» تا سطح دو حوزه تحصيل كرد. او به فرحناكي صبح و در ترنم نسيم، دل به افلاك مي‌سپرد و به خوبي مي ‌دانست كه سرنوشت عشاق را با خون رقم زده اند، و شهادت سند افتخاري براي عشاق مي‌باشد. بلنداي ماووت جايي بود كه او به نمازي ابدي ايستاد و در عمليات «بيت‌المقدس سه» وقتي نواي جنونش آسمان را درنورديد حرارت عشق را به نمايش گذاشت. «ستارة نامش بر مدار يادها هميشگي باد »
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:35 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

 
شهید غلامحسین احمدی  
استان گلستان > شهرستان گرگان 

زندگینامه

زندگی نامه روحانی شهید : غلامحسین احمدی آرام آرام چشم را باز کردم و به دریا خیره شدم، موجهای خاطره به طرف ساحل دل میآمدند و در انتهای افق ، خطی سرخ برسطح نیلگون دریا بوسه میزد.با یادت بغضم ترکید، نفسم به شماره افتاد و بریده بریده گفتم: عزیز مادر ! تو همة هستی منی . آن روز که آفتاب ، بوسه بر گونههایت میزد و زمین ، چون گهواره تو را آرام می کرد ، آن سال که هیمنة پوشالی رژیم شاهنشاهی دلها را به تلاطم میانداخت ، در شهر گرگان دیده به جهان گشودی ، هرگز فراموش نمیکنم آن هنگام را که با وضو تو را شیر می دادم و در زلال چشمانت ، خود را میدیدم . بر گوشة ضریح چشمان قشنگت نمایان بود که تو برگزیدهای از فرزندان آدمی که باید نقش عشق را در دلت حک کنند . من به تو درس محبّت میدادم و غنچة دلت را سیراب از شبنم محبّت حسین(ع) میکردم، اما چه زود ، مشق عشق را آموختی . وقتی از مدرسه بازمیگشتی همة تنهاییام با آمدنت پر میشد . باورم نمیشد که این قدر زود ، راه بندگی را بپیمایی ! آنقدر که حتّی تو معلم من شدی. هر بار که زبان را مَرکب دل میکردی، زلالی از کوثر بود که از زبانت جاری میشد و جان مادر را سیراب میکرد. 12 ساله بودی و میخواستی در بسیج ثبت نام کنی، اما قبول نمیکردند و تو هر روز با دیدة اشکبار به خانه میآمدی. آنقدر اصرار کردی تا تو را پذیرفتند و مسئول بسیج نوجوانان پایگاه طالقانی جنوبی شدی. به سن 14 سالگی که رسیدی آتش عشق یار تو را دربرگرفت و بیتاب لقاء شدی. طوفان ، بهار چشمانت را اشک باران کرده بود دیگر نمیتوانستی محنت ماندن در این دنیا را تحمل کنی . اصرار تو بود که پدرت را راضی کرد تا به جبهه رفته،در صف افلاکیان خاکی قرار گرفتی. آنجا تخریب چی شدی تا رسیدن به محبوب را طی کنی . 14 بار به جبهه رفتی و 24 ماه با افلاکیان آن دیار همنشین بودی .تو همزمان تا سوم دبیرستان درس خواندی. آنگاه بوی خوش عطر یار را از حوزه استشمام کردی و چهار سال در حوزة مشهد و در جوار بارگاه ملکوتی علیبنموسیالرضا (ع) به کسب علم و معرفت پرداختی . با تمام محبّتی که به مادر داشتی، همه را رها کردی و برای آخرین بار ، خودم را در آیینة چشمانت دیدم و تو را تا دروازههای بهشت بدرقه کردم . آن هنگام که قاصدکهای سبز پوش خبر آوردند که در جبهه بال و پرت را در خون کشیدهاند ، «شلمچه» در غروبی غمگین به تاریخ 19 / 10 / 65 در عملیات پرفتوح «کربلای پنج» میهمان ملائکی بود که تو را تا خدا بدرقه میکردند. تو رفتی و به قافلة عاشورائیان پیوستی و ما ماندیم با یک دنیا حسرت و مسئولیت که بعد از شما چه کنیم تا شرمندة شما شاهدان تاریخ نباشیم؟! چگونه راهتان را ادامه بدهیم که رهرو خوبی برای شما باشیم؟! و در هر عصر پنج شنبه در جوار «امامزاده ابراهیم» گرگان قبر تو را غرق بوسه میکنم و با گلاب اشک میشویم . « خلعت زیبای شهادت بر قامت رعنایت مبارک باد »
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:35 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:لیست شهدای دفاع مقدس(الف)

 

شهید سیدمحمدرضا احمدی شیخ شبانی  
استان چهارمحال و بختیاری > شهرستان شهرکرد 

زندگینامه

طلبة شهید: سيدمحمدرضا احمدي شيخ‌شباني طلبه شهيد« سيد محمدرضا، در فروردين ماه 1347- چشم به جهان گشود. شش بهار بيشتر تجربه نکرده بود که راهي مدرسه شد و به تحصيل پرداخت. مقطع راهنمايي را در مدرسه بها‌ءالدين شيخ‌شبان تا سال دوم با موفقيت پشت سر نهاد؛ سيد محمد رضا روحي پاک داشت به لطافت همان بهاري که همراه شکفتنش بود و اين روح پاک، او را به سمت پاکي‌ها و به سمت نماز و دين سوق مي‌داد و در نهايت هم همين روح پاک، او را به حوزه کشاند. سال 1362 وارد حوزه علميه اماميه شهرکرد گرديد. در اواسط سال 1364 به حوزه علميه چيذر در شميران استان تهران پاي گذاشت. در همين بين دو بار به ميدان رزم رفت و در نهايت، درمرحله تکميلي عمليات کربلاي پنج در منطقه شلمچه- کربلاي شهداي ايران- از ناحيه شکم مورد اصابت تير کين دشمن قرار گرفت. او را به بيمارستان رساندند؛ اما پس از شش روز، در تاريخ 14/12/1365 با وداع زمستان و نزديک شدن بهار، به بهار سعادتش نايل شد. برخيز که مي‌رود زمستان نارنج و بنفشه بر طبق نِه وين پرده بگوي تا که يک بار برخيز که باد صبح نوروز بگشاي در سراي بستان منقل بگذار در شبستان زحمت ببرد ز پيش ايوان در باغچه مي‌کند گل افشان «... و اما عيد واقعي تک تکِ ما و تمامي افراد، روزي است که ما در خودمان تغيير حالتي را مشاهده کنيم يعني ببينيم که امروزمان بهتر از ديروزمان است». (فرازي از دست نوشته شهيد) «روحش شاد و راهش پررهرو باد»
 
   
       

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 2 خرداد 1391  3:36 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها