فتحلی شاه و زنان شاعرش:
فتحلی شاه روزی میان دو بانو نشسته بود به نامهای جهان و حیات
شاعری این چنین گفت :نشسته ام به میان دو دلبرو دو دلم
که را به مهر ببندم در این میان خجلم
جهان گفت : تو پادشاه جهانی جهان تو را باید
حیات گفت :اگر حیات نباشد جهان چه کار آید
در این میان زنی به نام بقا این شعر را خواند :
حیات و جهان هر دوشان بی وفاست بقا را طلب کن که آخر بقاست .
جمعه 2 مرداد 1388 4:12 PM
تشکرات از این پست