شهر Silent Hill...شهر مقدسی که در طی قرنها دستخوش اتفاقات مختلفی شده...جاییکه عمیقترین خاطرات و احساسات در اون زندگی میکنن...این قدرت عجیب و ماورایی شهر از کجا میاد ؟
2-1 : ندای خاموش (The Silent Call)
درد...زجرکشیدن...نفرت...این احساسات همیشه به همراه تاریخچه و خود شهر بودن...زمان میگذشت...از زمان قربانی کردنهای مردم بومی این منطقه تا بوجود آمدن جنگ داخلی بین مردم...
ذهن مردم این شهر در این سالیان سعی میکرد که در برابر این زورگویی ها و این سختی ها و دردها مقاومت کنه و بهمین دلیل بیشتر این مردم به درون دنیای دیگر(Otherworld) خودشون کشیده شدن...ولی تمام خاطرات و احساسات این مردم تونست حتی بعد از مرگشان به زندگی در این شهر ادامه بده و با ترکیب شدن با خاطرات و احساسات مردم دیگه تونست تبدیل به یک Otherworld جدید بشه که ترکیبی از ترسها و دنیاهای مردم مختلف بود و در هر سری از بازی Silent Hill ما قدم به این دنیا ولی با دیدگاهی متفاوت میگذاریم.
بعد از مدت زمانی طولانی این نیروی ذهنی چنان قوی شد که کل شهر رو در سیطره ی خودش میگیره و خود شهر تبدیل به یک آهنربا (در اینجا آدم ربا !) میشه و تمام مردمی رو که در قلبشون نیروهای پلید و تاریکی بوده رو بطرف خودش میکشه (چونکه خودش هم از این نیرو و انرژی سرشار هست)...
و در اینجا میتونیم به جیمز اشاره کنیم که قلبش به خاطر گناهی که انجام داده بود تاریک بود و بهمین دلیل Silent Hill جیمز رو به خودش فرامیخونه...("این شهر تو رو هم به طرف خودش کشونده , جیمز ! " – Eddie)
2-2 : دگرگونی
تحت یک شرایط خاص , فردی که به Silent Hill میاد ممکنه که تحت تاثیر Otherworld قرار بگیره (بیشترشون همونهایی هستن که در قلبشون تاریکی رخنه کرده)...شهر به نظر اون فرد چخ جوری میاد ؟
الف) ارتباطات
تحت قدرت شهر , مردم تازه وارد میتونن فاکتورهای زندگی و احساسات دیگر مردم ساکن این شهر (چه زنده و چه مرده) رو حس کنن وببینن...این به این خاطر هست که در Otherworld مرزهای دنیای واقعی شکسته میشه و مردم میتونن خارج از فاکتور زمان حقایق Otherworld رو مشاهده کنن.
(" به نظر میرسه که در Otherworld قوانین دنیای مادی و محدودیت های این دنیا از بین میرن و مردم میتونن شاهد افکار و حتی احساسات دیگران در این دنیای جدید باشند"-LM)
*مهم*
به همین خاطره که ما در Otherworld میتونیم دفترچه یادداشت ها و خاطراتی رو مشاهده کنیم که صاحب آنها یا مرده و یا در اون محل نبوده...این دفترچه ها و یادداشت ها درذ واقع بازتابی از ذهن این افراد است که بصورت یک نوشته در آمده , نه نوشته های فییکی این افراد...
**SH 2 : نوشته های رئیس بیمارستان Brookhaven و یادداشتهای به جا مونده از بیماران این بیمارستان همگی بازتابی از خاطرات و احساسات و افکار این افراد بوده و در واقعیت وجود خارجی نداشته اند.
**SH 2 : قابلیت صحبت کردن و درک کردن Ernest Baldwin توسط Maria یکی دیگه از مواردی هست که در Otherworld میتونی با مرده ها و افکارشون ارتباط برقرار کنی (برای اینکه Ernest Baldwin خیلی وقت پیش مرده بوده)
**SH 2 : این حقیقت که در بعضی اوقات جیمز میتونست دنیای افراد دیگر بخصوص آنجلا و ادی رو ببینه هم همین ارتباط افکار با یکدیگر هستش...
**SH 3 : هفده سال بعد از وقایع بازی اول , ما هنوز هم میتونیم نوشته های Harry Mason رو درون بازی پیدا کنیم و توسط Heather بخونیمشون...این یکی دیگه از مواردی هست که نشون میده زمان در Otherworld تاثیری نداره...
**SH 3 : صحبت کردن با اون زنی که در کلیسا اعتراف میکنه یکی دیگه از مواردی هست که نشان دهنده ی امکان ارتباط با افراد مرده هست (اون زن چندین سال قبل مرده بوده).
**SH 3 : خاطرات Stanley که در بیمارستان Brookhaven پیدا میکنید یکی دیگه از این فاکتورهاست...چونکه این خاطرات فقط نشون دهنده ی افکار و احساسات Stanley نسبت به Heather بودن و وجود خارجی نداشتن...
ب)آشکار شدن ضمیر ناخودآگاه افراد
مطمئنا همتون تا الان متوجه شدین که چیزی که کاراکترها در Otherworld میبینن "فقط" دنیای دیگران نیست بلکه دنیای *خودشون* هم هست...
همطونطوری هم که قبلا گفته شد افکار *هرکسی* میتونه با دنیای Otherworld ترکیب بشه و قسمتی از اونو تشکیل بده...افکار کاراکتر بازی هم مستثنی از این قاعده نیستن و در Otherworld دیده خواهند شد.
**SHDI : شهر در این کامیک پر شده از هیولاها وشیاطینی که از ذهن تاریک "Troy Abernati" سرچشمه گرفتن...
**SH 2 : شهر تمام ترسها و افکارات یک کارمند (James Sunderland) رو جذب خودش میکنه و به بدترین کابوسهای این فرد تبدیل میشه...این افکار و احساسات در شهر تبدیل به هیولاهایی ترسناک و سیاهچالها و هزارتوهایی میشن که در شهر وجود خارجی نداشتن...
**SH 2 : کاراکترهای مختلف دنیای درون بازی رو هم با یکدیگر نتفاوت میبینن...هر چقدر که دنیای هر کدوم از این کاراکترها (آنجلا , جیمز , ادی( قویتر باشه , دنیایی هم که اونها درست میکنن قویتر خواهد بود که باعث میشه در بعضی جاها روی افراد دیگه تاثیر بگذاره...درست مثل تاثیر دنیای ادی بر روی جیمز که باعث میشد جیمز در آخرین مبارزه با ادی دنیای وی رو ببینه که پر بود از آدمهای کشته شده و گوشتهای بزرگ قصابی شده...یا مثل تاثیر دنیای آنجلا بر روی جیمز که باعث میشد جیمز دنیایی پر از آتش و عذاب از آنجلا ببینه...
2-3 : "دنیای دیگر" خارج از شهر سایلنت هیل
قسمتهای سوم و چهارم بازی به ما نشون دادن که تاثیر شهر فقط محدود به داخل اون نیست و میتونه روی اطراف شهر هم تاثیر بگذاره (که به قدرت Otherworld در اون زمان بستگی داره)...
درسته که Silent Hill در طول تاریخ کم کم دارای نیرویی از خود شد ولی لازم به ذکره که تمام این نیروی شهر ناشی از ذهن انسانها و احساسات اونها بوده...
("ذهن انسان جایی هست که در آن Otherworld معنا پیدا میکنه" – LM)
در نتیجه نظریه های فیزیکی در مورد مبحث انرژی , در Silent Hill معنایی پیدا نمیکنن...این نیرو در هر جایی میتونه خودش رو نشون بده که فقط بستگی به قدرتش در اون بازه ی زمانی داره...
که به این معنی هست که هر جایی حتی غیر از Silent Hill هم میتونه تحت تاثیر نیروی ذهن انسان قرار بگیره...هر جایی مثل یک فروشگاه خرید (SH3) یا یک آپارتمان در اشفیلد جنوبی (SH4)...
قسمت دوم : مذهب سایلنت هیل
از زمانی نامعلوم مذهبی استثنائی حاکم بر شهر Silent Hill بوده...مذهبی که پایه و اساسش را از اعتقادات بومیان و سرخپوستان ساکن در SH در سالها قبل گرفته بود.این مذهب , مذهبی غیر از مذهب درد و رنج , مذهبی که از خودکشی برای نجات و از درد برای رستگاری استفاده میکرد , نبود.
همه ی ما میدونیم که اعتقاد به چیزی , هر فردی رو در زندگیش کمک میکنه و به اون امید برای ادامه میده...ولی مذهب درد و رنج چه چیزی رو برای انسانها میتونه به ارمغان بیاره ؟
بگذارین تگاهی نزدیکتر به مذهب حاکم در SH بندازیم تا بتونیم بیشتر با وقایع موجود در بازی و کاراکترهای اون ارتباط برقرار کنیم...
1. تحلیل افسانه شناسی
هسته ی فرقه ی SH مربوط به یک افسانه ی باستانی در مورد "زنده کردن خدا" است.این تفکر در Silent Hill از پدر به پسر منتقل شده و تبدیل به یک اصل شده بود.این اصل و عقاید مربوط به آن در 6 تابلوی نقاشی (که در کلیسای جامع Silent Hill در قسمت سوم بازی میبینید) به تصویر کشیده شده است.
نظر من این است که برای نوشتن یک تحلیل درجه یک اول از همه باید به تحلیل نقاشی های مربوط به این مذهب بپردازیم چونکه این نقاشیها بازگو کننده ی این مذهب هستند.
***من همینجا بهتون اخطار میکنم که به مطالب این قسمت از نظر مذهبی توجه خاصی نشون ندید چونکه این مذهب با اینکه مذهبی خیالی نیست ( بازیسازان و نویسنده ی داستان منبع اصلی این مذهب رو از مذهب از بین رفته ی موجود در آمریکای لاتین قرض گرفته اند) ولی اعتقاد به آن نیز کاری بس عبس و بیهوده محسوب میشود (برای انکه این مذهب اشکالات فراوانی داره) و تنها دلیل نوشتن آن نیز توسط من فقط تحلیل داستان بازی هست وبس...***
1-1 : مبداء (Origin)
تابلوی اول
نوشته ی تابلو : " در ابتدا مردم هیچ چیزی نداشتند...بدنشان پر از درد بود و چیزی جز نفرت را احساس نمیکردند...آنها هر روز تا شب مبارزه میکردند , ولی مرگ هیچوقت به سراغشان نمی آمد...آنها ناامید بودند...تا ابد محکوم به باقی ماندن در باتلاق فناناپذیری..."
توضیحات لازم : این مردمی که ازشون نام برده شده به احتمال زیاد فقط روحهایی سرگردان بودن که وجودی فیزیکی از خودشون نداشتن (چونکه نمیمردن)...
1-2 : تولد (Birth)
تابلوی دوم
نوشته ی تابلو : " مردی یک مار را به خورشید عرضه داشت و برای رستگاری دعا کرد , و زنی نیز علفی را به خورشید عرضه کرد و برای شادی عبادت کرد...خدا (همون موجوده !) بخاطر ترحمی که بخاطر زمین پیدا کرده بود به دنیا آمد...خدا (همون موجوده!) از این دو انسان به دنیا آمد..."
توضیحات لازم : این دو نفر بعدها به آدم وحوا (در این مذهب) معروف شدند...قبیله های آمریکای جنوبی رسوماتی مذهبی مبنی بر "دادن مار و میوه به خورشید و به دنیا آوردن خدا" داشته اند که توضیح دهنده ی این هست که مذهب SH از کجا سرچشمه گرفته...همونطوری که قبلا هم گفتم تفکرات و احساسات انسانها میتونه به خیلی چیزها واقعیت ببخشه که این خدا هم از همون ساخته ها و پرداخته های انسانها محسوب میشه...
1-3 : رستگاری (Salvation)
تابلوی سوم
نوشته ی تابلو : " خدا زمان را ساخت و آنرا به شب و روز تقسیم کرد...خدا راه رستگاری را به مردم نشان داد , به مردم امید وشادی بخشید وفناناپذیری را از آنها گرفت..."
توضیحات لازم : ندارد...
1-4 : خلق (Creation)
تابلوی چهارم
نوشته ی تابلو : "خدا موجوداتی رو خلق کرد تا بتونه مردم رو به اطاعتش فر بخونه...موجوداتی که خدا خلق کرد به دو گونه تقسیم شدند : خدایان ثانویه و فرشتگان
خدایان ثانویه متشکل از دو خدا بودند :
خدای قرمز : Xuchilbara
خدای زرد : Losbel Vith
و در آخر خدا اقدام به خلق بهشت کرد...جاییکه مردم فقط با بودن در اونجا احساس خوشبختی میکردند..."
توضیحات لازم : به احتمال زیاد اون چیزی که والتر سالیوان در قسمت دوم بازی اقرار به دیدنش کرده بود همان خدای قرمز یعنی Xuchilbara بوده و نه Pyramid Head...اگر به تابلوی Creation دقت کنین میبینین که هر دو خدای ثانویه (قرمز و زرد) در تابلو هستند و اگر دقت کنید میبینید که خدای قرمز یعنی Xuchilbara کلاهی هرمی شکل رو بر سر گذاشته...خودشه ! خدای قرمز همون PH هست که در قسمت دوم بازی پدرتون رو در می آورد و ماریای دوست داشتنی رو جلوی این دو تا چشماتون میکشت !
در ضمن لازم به ذکره که کسانی که این خدایان ثانویه و یا فرشتگان مربوطه رو قبول داشتند به فرقه های مختلفی تقسیم میشدند که در قسمت "حزبها" به اونها میپردازیم...
اگه نمیدونین قسمت "حزبها" کجاست میتونین به اول این صفحه برین و در قسمت "فهرست" پیداش کنین...
1-5 : انتظار و عهد (Promise)
تابلوی پنجم
نوشته ی تابلو : "ولی بعد از مدتی , قدرت خدا کم شد و خدا نابود شد...تمامی مردم دنیا بخاطر این اتفاق شیون و زاری کردند (این حرف رو فرقه زده نه تمامی مردم دنیا ! پس میشه بهش "خالی بندی" هم گفت !) در حالیکه خدا آخرین نفسهایش را میکشید به مردم قول داد که به این دنیا برخواهد گشت..."
توضیحات لازم : در میانه ی ساخت بهشت قدرت خدا روز به روز کمتر و کمتر شد (باطریش تموم شد!) و با نابودی این خدای مونث (بله ! مونث هم بوده !) "بهشتی" که قول آن داده شده بود هیچوقت کامل نشد...
ولی چرا خدا نابود شد ؟ خدا زاییده ایی بود از درد و رنج و شیون و در سختترین زمان برای مردم پا به این دنیا گذاشته بود...هنگامیکه درد و رنج مردم از بین رفت , منبع اصلی قدرت این خدا (یعنی درد و رنج مردم که به او وجودیت میداد) کمرنگتر و کمرنگتر شد تا جایی که باعث نابودی این خدا شد...
ذهن , افکار و احساسات مردم مهمترین منبع وجودی برای این خدا محسوب میشدند !
1-6 : ایمان (Faith)
تابلوی ششم-آخرین تابلو
نوشته ی تابلو : " خدا برای همیشه از بین نرفته...ما باید دعاهایمان را بخونیم و ایمانمان رو فراموش نکنیم...ما زندگی هایمان را ادامه خواهیم داد , به امید اینکه روزی درهای بهشت باز بشوند..."
توضیحات لازم : فرقه ی Silent Hill از همینجا شکل گرفت و کار اصلیش برگرداندن خدای نابود شده بود...اگر به عکس دقت کنین یک زن و یک مرد (بعدا با اینها در قسمت Saints آشنا خواهید شد ولی فعلا همین رو بدونید که اسم این افراد سن نیکولاس و سن جنیفر هست) رو میبینین که یک دختر بچه رو که در قنداقی سفید پیچیده شده را در درون یک چاله (همون چاله ایی که در قسمت سوم بازی و در آخرین مرحله میبینید و همون چاله ایی هم هست که Claudia به داخل آن کشیده میشود) قرار داده اند و در حال دعا کردن هستند.این عکس رو خوب به یاد داشته باشین برای اینکه بعدا بهش خواهم پرداخت.
1-7 : معنویات یک اسطوره (Morals of a Myth)
هر اسطوره ی مذهبی دارای یک معنی درونی خاص هست ولی مهم اینه که این معنی درونی چه تاثیراتی رو میگذاره...اگه مردم اعتقاد و حتی مهمتر , ایمانی در خودشان پیدا نکنند تا به یک مذهب گرویده شوند آنها محکوم به زجر همیشگی و نفرت در قلبهایشان خواهند شد...
ولی...ولی روح و احساسات انسانها میتونن یه معجزه بوجود بیارن و همه ی شما میدونین که قدرت روح هر فرد چقدر زیاد هست تا جاییکه میتونه یک دنیا رو تغییر بده...
و اگه تمامی مردم به همچین اسطوره ایی اعتقاد داشته باشند , بهشتی که همیشه به دنبالش بودن به وجود میاد...
همونطوری که قبلا هم اشاره کردم قدرت اعتقادات یک فرد میتونه چیزهای خوبی رو بوجود بیاره (بوجود آوردن موجوی به نام خدا و خلق بهشت)...ولی در عمل میبینیم که اینکار هیچوقت عملی نخواهد شد برای اینکه این خالق انسانها هستند و انسانها هم هیچوقت کامل نبوده اند ونخواهند بود و در نتیجه مخلوقات انسانی (که شامل این خدا هم میشود) هیچوقت کامل نخواهند بود.
علت اینکه مذهب SH هم به این فاجعه مبتلا شد نیز وارد شدن افکار و عقاید شیطان پرستی و سادیسمی به درون فرقه و در نتیجه تغییر خط مشی بود , تا جاییکه حاضر به زنده زنده سوزاندن یک دختر بچه ی بی گناه میشوند تا بتوانند "خدا" را دوباره به این جهان برگردانند (SH 1).
1-8 : تاریخ اولین ظهور که در یک افسانه درباره آن توضیح داده شده است
اگه قسمت سوم بازی یادتون باشه , دربرج ناقوسی که در کلیسا پیدا میکنید سه تصویر از مهمترین ارگانهای فرقه را میبینید.از چپ به راست عکسها شامل این افراد هستند :
سن جنیفر , مادرخدا (آلسای مقدس در حالیکه بچه را در دستانش دارد) و دکتر مقدس سن نیکولاس .
توجهتون رو به نوشته ی زیر عکس معطوف کنین : "ایمان ناگسستنی حتی زیر تیغه ی شمشیر" ... این نوشته رو به یاد داشته باشید چونکه بعدا باهاش کار داریم...
چیز دیگه ایی که ارزش یادآوری داره مجسمه هایی هست که در قسمت دوم بازی در Rosewater Park میبینید.با توجه به Lost Memories این مجسمه ها بعد از جنگ داخلی در آمریکا (بین سالهای 1861 تا 1865) قرار گرفته بودند و همچنین مجسمه ایی از فردی به نام Jennifer Carroll نیز در پارک موجود است که یکی از قربانیان فرقه ایی با نام ******ans بوده...خب این فرقه اسم واقعیش چی هست ؟
اگه به فایلهای بازی رجوع کنین متوجه میشین که این اسم در واقع برای فرقه ایی نبوده بلکه مربوط به Christians یا همان مسیحیان بوده است.
حالا دیگه همه چی روشن میشه...
اون نوشته ایی رو که برای سن جنیفر بود رو به یاد بیارین : "ایمان ناگسستنی حتی زیر تیغه ی شمشیر"...تاریخچه ی شهر تا حدودی برای ما روشن میشه : مسیحیان مقیم شهر وقتی که میفهمند Jennifer Carroll (این شخص واقعا وجود داشته) با ارگان های فرقه در ارتباط است وی را به کنار Toluca Lake برده و سپس او را میکشند.
دلیل اینکه اسم پارک تغییر کرده و به Rosewater تبدیل شده نیز همین است.Rosewater به معنی "آب رز" است که در اینجا اشاره ایی به رنگ گل رز "قرمز خونی" دارد.پس بخاطر اینکه جنیفر را در اینجا کشته اند اهالی شهر و همچنین فرقه ی شهر اسم این پارک را به Rosewater Park تغییر دادند.
خب بگذاین ببینیم که تا اینجا چه چیزهایی رو فهمیدیم :
ما میدونیم که سن جنیفر بعد از جنگ داخلی (1861 تا 1865) کشته شده و مجسمه اش تقریبا در همون زمان ساخته شده است.سن جنیفر با سن نیکولاس در همون بازه ی زمانی با هم زندگی میکردن (در عکسها این دو فرد را نزدیک هم میبینید و همچنین در قسمتی از LM این نظریه تایید میشود)
خب ! حالا با ربط دادن این دانسته ها میتونیم حقایق رو به هم ربط بدیم :
1.سن جنیفر و سن نیکولاس در زمان همدیگر و با هم میزیسته اند (سالهای 1861 تا 1865)
2.سن نیکولاس دکتر خداوند بوده و در دوره ی اولین ظهور خدا زندگی میکرده.
پس زمان اولین ظهور خدا (همون موجوده !) در میانه ی قرن 19 یعنی همون زمانی که سن جنیفر و سن نیکولاس زندگی میکردند بوده و در نتیجه میتونیم بگیم که خدا در میانه ی سالهای 1861 تا 1865 برای بار دوم به دنیا اومده بوده و به احتمال زیاد به سرعت دوباره مرده...
طبق اطلاعاتی که از فرقه به جا مونده این زمان (1861 تا 1865) اولین زمان به دنیا اومدن دوباره ی خدا بوده ولی طبق اطلاعاتی که LM به ما میده و طبق وقایعی که در 3 قرن پیش اتفاق افتاده به نظر میرسه که اولین تولد در قرن 17 بوده...
به هر حال بدون توجه به این موضوع , باید گفت که خدای فرقه ی شهر SH حداقل یکبار زنده شده و دوباره مرده...اولین تولد...