0

اسرار باطني حج

 
ahmadfeiz
ahmadfeiz
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 20214
محل سکونت : تهران

اسرار باطني حج

آنچه در پي مي آيد بيان گوشه اي از ابعاد باطني و معنوي حج است كه در كلام بزرگان آمده است. عبور از ظاهر شكلي اعمال عبادي و دقت در لايه دوم آنها يعني باطن اعمال از اهميت بسياري برخوردار است به حدي كه بعضي اوقات صحت و درستي عمل بدون توجه به باطن آن لطمه خورده و باعث باطل شدن آن مي شود.

اسرار باطني حج از زبان امام سجاد(ع)
بدون ترديد هيچ كس غير از امامان معصوم از باطن و اسرار مناسك حج آگاهي كامل ندارد و آن حضرات در روايات متعدد به گوشه هايي از اين اسرار اشاره كرده اند كه ما در اينجا به روايتي از امام سجاد(ع) اشاره مي كنيم.
شبلي اين گونه گزارش مي نمايد: همان سالي كه از سفر حج بيت الله الحرام بازگشتم، باخبر شدم كه امام سجاد(ع) نيز از سفر حج مراجعت فرموده اند. براي زيارت ايشان خدمت آن حضرت شرفياب شدم، امام از من پرسيدند: شبلي! آيا تو نيز حج بجاي آوردي؟
- آري، اي پسر رسول خدا.
آيا به ميقات فرود آمدي؟ جامه دوخته خود را درآوردي تا لباس احرام بپوشي؟
- بلي
هنگامي كه در ميقات فرود آمدي، قصدت اين بود كه مي خواهي لباس گناه را فروگذاري و جامه تقوا و پرهيزگاري و طاعت پوشي؟
- خير
هنگامي كه جامه دوخته را بيرون آوردي، قصدت اين بود كه از رياكاري، دورويي و دورنگي و كارهاي شبهه انگيز بيرون آيي؟
-خير
آنگاه كه غسل مي كردي و خويشتن را مي شستي، نيت كردي كه از آلودگي گناه و پليدي، توبه مي كنم و با نور توبه خود را خالص و پاكيزه مي گردانم؟
- خير
پس نه به ميقات فرود آمده اي، نه لباس دوخته از خود درآورده اي، و نه غسل كرده اي. حالا بگو، آيا خود را پاكيزه كردي، لباس احرام پوشيدي و نيت حج كردي؟
- بلي
آنگاه كه نظافت مي كردي و چرك و پلشتي از بدن خود مي زدودي، قصدت اين بود كه با توبه، چرك و كثافت را از جانت بزدايي؟
- خير
آنگاه كه نيت حج مي كردي و با خدا پيمان حج مي بستي، قصدت اين بود كه هر پيمان غير الهي را بشكني و خود را از هر بندي جز بند خداوند، رها سازي؟
- خير
پس، نه نظافت كرده اي، نه محرم شده اي و نه پيمان حج بسته اي.
راستي آيا به ميقات وارد شدي؟ دو ركعت نماز احرام بجاي آوردي و لبيك گفتي؟
-آري
به هنگام ورود به ميقات قصدت زيارت [خدا] بود؟
-خير
آنگاه كه نماز احرام مي گزاردي، قصدت اين بود كه با نماز-كه برترين عبادت بندگان است- به خدا نزديك شوي؟
-خير
آنگاه كه لبيك گفتي، قصدت اين بود كه تنها بر اطاعت خدا زبان بگشايي و بر معصيت او زبان بندي؟
- خير
پس نه به ميقات وارد شده اي، نه نماز احرام گزارده اي، و نه لبيك گفته اي بگو ببينم آيا وارد حرم شدي؟ كعبه را ديدي و نماز گزاردي؟
-آري
آنگاه كه وارد حرم شدي، قصدت اين بود كه غيبت از اهل اسلام را بر نفس خود حرام كني؟
- خير
آنگاه كه به مكه رسيدي، يادت بود كه به خداوند روي آورده اي؟
- خير
پس نه به حرم رفته اي، نه كعبه را ديده اي، و نه نماز گزارده اي، آيا گرد كعبه طواف كردي؟ اركان كعبه را لمس نمودي؟ سعي صفا و مروه را به جاي آوردي؟
-آري
آنگاه كه «سعي» مي كردي، قصدت اين بود كه به سوي خدا گريخته اي و در پناه امن او به سر مي بري و او كه داننده نهان است، خود بر اين گواه است؟
-خير
پس نه طواف كرده، نه اركان كعبه را دست كشيده اي، و نه «سعي» به جاي آورده اي. آيا با حجرالاسود مصافحه كردي؟ در مقام ابراهيم(ع) ايستادي و دو ركعت نماز خواندي؟
- آري
امام سجاد(ع) ناگهان فريادي برآورد كه بيم آن بود با آن فرياد، جان از قالب تهي كند و از دنيا برود. سپس فرمود؛ آه، هر كه با حجرالاسود مصافحه كند، با خدا مصاحفه كرده است بيچاره! به هوش باش مبادا حرمت كاري به اين بزرگي را بشكني و با دستي كه به خدا داده اي، به گناهان دست دهي و با مخالفت و نافرماني، اجر و مزد او را بيهوده سازي.
سپس امام سجاد(ع) ادامه دادند: آنگاه كه در مقام ابراهيم(ع) نماز مي گزاردي، قصدت اين بود كه كاري ابراهيمي مي كني و با اين نماز خواندن، بيني شيطان را به خاك مي مالي؟
- خير
پس نه با حجرالاسود مصافحه كرده اي و نه در مقام ابراهيم ايستاده اي و نه آنجا نماز گزارده اي. آيا بر سر چاه زمزم رفتي و از آن نوشيدي؟
-آري.
در آن هنگام قصدت اين بود كه بر سر طاعت خدا مي روي و از نافرماني او چشم مي پوشي؟
-خير
پس نه، به سر چاه زمزم رفته اي، و نه از آب آن نوشيده اي. آيا بين صفا و مروه «سعي» كردي و رفت و آمد نمودي؟
-آري.
آنگاه كه ميان صفا و مروه تردد و رفت و آمد داشتي، قصدت اين بود كه بين خوف و رجاء (بيم و اميد) تردد داري؟
- خير
پس نه «سعي» كرده اي، و نه بين صفا و مروه رفت و آمد نموده اي. آيا به سمت «مني» رفتي؟
-آري
آنگاه كه از مكه به «مني» بيرون مي رفتي، قصدت اين بود كه مردم را از دست و زبان و دلت ايمن بداري؟
-خير
پس، از مكه به مني بيرون نرفته اي. آيا در «عرفات» وقوف كردي و از جبل الرحمه بالا رفتي؟
-آري
آيا آنگاه كه در «عرفات» وقوف داشتي، دانستي كه همه شناختها و معرفتها از آن او و نزد اوست؟ آيا دانستي كه هستي، در دست اوست و او بر نهان و باطن تو آگاه است؟
-خير
آيا هنگامي كه از «كوه رحمت» بالا رفتي، قصدت اين بود كه خداي تعالي بر هر مرد و زن مومن رحمت مي آورد و هر مرد و زن مسلمان را دوست مي دارد و سرپرستي مي كند؟
- خير
در «عزه» قصدت اين بود كه تا خود، امر و نهي خدا را گردن ننهي به كسي امر و نهي نكني؟
- خير
زماني كه نزد «علم» و «عزه» توقف كردي، آيا به يادداشتي كه آنها گواه طاعات تو و همراه با نگهبانان الهي، نگهبان تو هستند؟
-خير
پس نه به «عرفات» وقوف داشته اي، و نه بر «جبل الرحمه» بالا رفته اي، نه «عزه» را شناخته اي و نه در «عزات» مانده اي و دعا كرده اي. آيا ميان دو «علم» گذر كردي و پيش از گذر دو ركعت نماز گزاردي؟ آيا به «مزدلفه» رفتي و ريگ از آنجا برچيدي؟ آيا به «مشعرالحرام» رفتي؟
- بله
آن گاه كه نماز مي گزاردي (در شب دهم) قصدت اين بود كه اين نماز شكري است كه سختيها را مي راند و آساني ها را مي آورد؟
- خير
آنگاه كه ميان دو «علم» مي گذشتي و تلاش مي كردي كه از ميان آنها به چپ و راست منحرف نشوي، قصدت اين بود كه با دل و زبان و اندام از دين حق، به چپ و راست منحرف نگردي؟
- خير
هنگامي كه در «مزدلفه» رفتي و ريگ برداشتي، قصدت اين بود كه هر نافرماني و ناداني را از خود دورسازي و هر دانش و عملي را براي خود بگذاري؟
- خير
آنگاه كه در «مشعرالحرام» رفتي، قصدت اين بود كه شعار، شعور، احساس و دريافت اهل تقوا و خوف از خدا را در دل خويش فراهم سازي؟
- خير
پس، نه از ميان دو «علم» گذشته اي، نه نماز گزارده اي، نه به «مزدلفه» رفته-اي و سنگريزه برداشته اي و نه به «مشعرالحرام».
حال، بگو آيا به «مني » رفتي؟ رمي «جمرات» كردي؟ سرت را تراشيدي؟ قرباني كردي؟ در مسجد خيف نماز گزاردي و به مكه بازگشتي و طواف افاضه (ورود به مسجدالحرام) به جاي آوردي؟
- آري
آن گاه كه به «مني» رسيدي و «جمره ها» را رمي مي كردي (سنگ مي زدي)، قصدت اين بود كه به مقصد خويش رسيده اي و خدا همه نيازهايت را برآورده است؟
- خير
آنگاه كه «جمره ها» را سنگسار مي كردي، قصدت اين بود كه شيطان را سنگسار مي كني و او را از خود مي راني؟
- خير
آنگاه كه سر خود را از مو پيراسته مي كردي، قصدت اين بو دكه خويش را از پليديها و پلشتيها مي پيرايي و [حقوق]تبعات [ناشي از آن] را كه از ديگران برگردن داري از خود دور مي سازي و چون روزي كه از مادرزاده شدي، خود را از گناهان مي زدايي؟
- خير
آنگاه كه در مسجد خيف نماز گزاردي، قصدت اين بود كه جز از خدا و گناهان خود ترسي نداشته باشي و جز به رحمت او اميد نبندي؟
- خير
آنگاه كه گلوي گوسفند قرباني را مي بريدي، قصدت اين بود كه با ورع و پارسايي گلوي حرص و آز خويش را ببري و سنت ابراهيم را كه فرزند و جگر گوشه اش را به قربانگاه برد، زنده بداري؟
- خير
آنگاه كه به مكه بازگشتي و طواف بازگشت به جا آوردي، قصدت اين بود كه به رحمت خداوند و طاعت او باز آمده اي و به دوستي او چنگ زده اي و فرمان او را به جا آورده اي و به او نزديك شده اي؟
- خير
پس به مني نرسيده اي؛ جمره ها را رمي نكرده اي؛ موهايت را نتراشيده اي؛ قرباني نكرده اي، در مسجد حنيف نماز نگزارده اي؛ طواف بازگشت نكرده اي و به خدا نزديك نشده اي. بازگرد، كه تو حج به جا نياورده اي.
شبلي بر آن همه قصور و تقصيري كه در حج او بود، گريه ها كرد و براي آموختن اسرار حج، كوششها نمود و در نوبت بعد، از روي شناخت و معرفت؛ حج حقيقي گزارد. (محدث نوري، مستدرك الوسايل)
بخشي از اسرار عرفاني حج در انديشه امام خميني(ره)
سفر حج... سفر تحصيل دنيا نيست سفر الي الله است.شما داريد به طرف خانه خدا مي رويد. تمام اموري كه داريد انجام مي دهيد به طور الوهيت بايد انجام بدهيد. سفرتان از اينجا كه شروع مي شود «وفد» الي الله است، سفر به سوي خداي تبارك و تعالي است. بايد همانطوري كه مسافرين الي الله مثل انبيا(ع) و بزرگان از دين ما مسافرتشان الي الله در تمام زمان حياتشان بوده است و يك قدم تخلف نمي كردند از آن چيزي كه برنامه وصول الي الله بوده است، شما هم الان «وفود» الي الله داريد مي رويد. شما در آنجا كه مي رويد، در ميقات كه مي رويد لبيك به خدا مي گوييد، يعني تو دعوت كردي و ما اجابت. مبادا يك عملي انجام بدهيد كه خداي تبارك و تعالي بفرمايد كه خير، شما را من قبول ندارم براي اينكه شما اسلامي نيستيد... اين سفرالهي را شما مي رويد رجم شيطان مي كنيد. اگر چنانچه خداي نخواسته خودتان از جنود شيطان باشيد رجم خودتان را هم مي كنيد. شما بايد رحمان بشويد تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شيطان باشد. (صحيفه نور/ 9/237)
ضرورت نفي شريك در همه مراتب
لبيك هاي مكرر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت الله تعالي به اسم جامع جواب مي دهند. مسئله، مسئله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گويي گوينده از خود دراين محضر بيخود شده و جواب دعوت را تكرار مي كند و دنباله آن، سلب شريك به معناي مطلق آن مي نمايد كه اهل الله مي دانند نه شريك در الوهيت فقط، گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم درنظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است مثل «الحمد لك والنعمه لك» و حمد را اختصاص مي دهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را، و نفي شريك مي كند، و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدي و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست بدون شريك و درهر موقف و مشعري و وقوف و حركتي و سكون و عملي، اين مطلب و مقصد اعلي جاري است و خلاف آن، شرك به معناي اعم است كه همه ما كور دلان به آن مبتلا هستيم... لبيك هاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي حق، نفي شريك به همه مراتب كنيد و از «خود» كه منشأ بزرگ شرك است به سوي او(جل وعلي) هجرت نماييد و اميد است براي جويندگان، آن مدتي كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجري را كه علي الله است دريافت نمايند و اگر جهات معنوي به فراموشي سپرده شود گمان نكنيد كه بتوان از چنگال شيطان نفس رهايي يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد نمي توانيد جهاد في سبيل الله و دفاع از حريم الله نماييد. (همان /91/ 24-44)
شايان توجه است كه امام خميني(ره) در يكي از آثار مكتوب خود آورده اند كه در آينده در خصوص ابعاد عرفاني حج متن كاملي را به رشته تحرير در خواهند آورد، ليكن متأسفانه اين مهم اتفاق نيفتاد بلكه به صورت پراكنده و كوتاه در لابه لاي آثار ايشان مطالبي درباره اسرار معنوي حج به چشم مي خورد كه در اين جا به بخشي از بيانات ايشان در خصوص قرباني در حج اشاره مي نماييم. ايشان در اين مورد مي فرمايند: مسئله قرباني فرزند يك باب است كه به حسب البته ديد نوع بشر مسئله مهمي است لكن آن چيزي كه مبدا اين عمل مي شود آن چيزي كه مقابله ما بين پدر و پسر را در آن جا متحقق مي كند، اين يك مسائل قلبي و روحي و معنوي است. فوق اين مسائلي كه ماها مي فهميم، ما همه مي گوييم كه ايثار كرد، قرباني كرد و واقعا اين طور بوده است، خوب مهم هم هست لكن آيا درنظر ابراهيم(ع) هم ايثار بوده است؟ ابراهيم هم در نظرش اين بوده است كه حالا يك چيزي، تحفه اي مي برد پيش خدا؟ اسماعيل هم سلام الله عليه در نظرش بوده كه يك جانفشاني دارد مي كند براي خدا؟ يا مسئله اين نيست، اين مسئله اي است كه تا نفسانيت انسان است، خوديت انسان هست، ايثار اسمش هست من ايثار مي كنم در راه خدا فرزندم را، من ايثار مي كنم در راه خدا جان خودم را، اين براي ما مهم است، و زياد مهم است، (اما) براي ابراهيم مسئله اين، ايثار نيست. ابراهيم خودي نمي بيند تا ايثاري كرده باشد، اسماعيل خودي نمي بيند تا ايثار كرده باشد ايثار اين است كه من هستم و تو هستي و عمل من و براي تو و ايثار. اين درنظر بزرگان اهل معرفت و اولياي خدا شرك است درعين حالي كه درنظر ما كمال بزرگي است، ايثار بزرگي است. (همان / 91/45)
حج، ضيافت خدا
مفسروحكيم فرزانه حضرت آيت الله جوادي آملي درباره ضرورت پي بردن به اسرار باطني حج مي نويسد: همه عبادت ها يك سر مشترك دارند و يك سر مختص؛ انسان به هر كدام از اين دو راز و سر، راه پيدا كند، مي تواند درباره غير حج نيز اين راه را طي كند. عظمت حج به قدري در دعاهاي ماه مبارك رمضان چشمگير است كه معلوم مي شود خداوند مي خواهد ضيافت خود را در طي اين چند ماه تتميم كند. آغاز ضيافت، ماه مبارك رمضان و پايانش ذيحجه است، كه پايان ماه هاي حرام و حج مي باشد. حج، ضيافت خداست و حاجيان، ضيوف الرحمانند. تعبير «ضيافت» كه در صوم و حج آمده، از روايات اسلامي گرفته شده است. در اسلام گاه سخن از «عبادت» است، گاه از «ضيافت». عبادت را با بحث هاي فقهي و ظاهري مي توان تحليل كرد و ضيافت را با اسرار عبادت ها.
يكي از برجسته ترين دعاهاي ماه مبارك رمضان، همان طلب حج است، آن هم حج مكرر. در دعاهاي شب و روز اين ايام آمده است: «وارزقني حج بيتك الحرام في عامي هذا و في كل عام».
«خدايا، زيارت خانه ات و انجام مراسم و مناسك حج را هر ساله نصيبم فرما.»
اين دعا از دعاهاي برجسته ماه مبارك رمضان است كه در خود اين ماه، انسان صائم و روزه دار، ضيف الرحمان است. پس ضيافت دو مرحله دارد: 1-مهماندار به مهمان مي گويد: چيزي طلب كن. 2-مهماندار آنچه را كه مهمان بخواهد به او عطا مي كند. در ماه مبارك رمضان، مهماندار كه خداست به بندگان روزه دارش دستور مي دهد كه: «از من حج طلب كنيد». در مراسم و مناسك حج نيز سخن از ضيافت است، اما نه از طلب، بلكه اينجا سخن از عطاست. در حج نمي گويد: «از من بخواه» بلكه «خواسته ها را عطا مي كند... (صهباي صفا/ 6)»
ضرورت شناخت اسرار حج
سخن ديگر در «اسرار حج» اين است كه هر اندازه «خلوص» بيشتر باشد، «ثواب» نيز به همان اندازه بيشتر است و خلوص، شأني از شئون «عقل عملي» است. اراده، نيت، تصميم، اخلاص و... در حوزه عقل عملي است و اين مسبوق به «معرفت» است كه مربوط به «عقل نظري» است. انسان بايد «بفهمد» تا به اندازه معرفتش «اقدام خالصانه» داشته باشد. انسان بايد بداند كه در حج چه خبر است تا حج را با خلوص انجام دهد. اگر اسرار حج را نداند، هر اندازه هم خلوص داشته باشد، خلوص او بسته و محدود است. ولي وقتي به اسرار حج آگاه باشد خلوص او مشروح و بازتر مي شود. لذا قبل از مسئله نيت و اخلاص، انس به اسرار حج لازم است تا انسان اعمال صوري و ظاهري را كه انجام مي دهد، بداند كه باطن و مغزي دارد. آن مغز را با اخلاص از ذات اقدس اله مسئلت كند. براي هر عبادتي سري است. براي حج نيز سر مخصوصي است. پس بدون آشنايي به اسرار، طي مراحل كامله اخلاص، ميسر نيست... (همان، ص 92)
آداب حج از ديدگاه فيض كاشاني
مرحوم ملامحسن فيض كاشاني نيز در باب اسرار باطني حج به نيكي قلم فرسايي نموده و خواننده را از پوسته ظاهر اعمال به باطن آن سوق مي دهد كه در اين جا مختصري از نوشته اين رباني سترگ را مي آوريم:
بدان كه آدمي چون به قصد حج از وطن خود بيرون برود و داخل بيابان گردد و عقبات را مشاهده كند و روبه خانه خدا آورد بايد متذكر گردد بيرون رفتن خود را از دنيا و گرفتاري به عالم برزخ و محشر، تا ملاقات حضرت داور. و از تنهايي راه، ياد تنهايي قبر كند. و از تشويش «قطاع الطريق» و درندگان صحرا، ياد هول موذيات عالم برزخ نمايد. و چون به ميقات رسد و جامه احرام پوشد، به فكر پوشيدن كفن افتد، و ياد آورد زماني را كه به او كفن خواهند پيچيد و با آن جامه به حضور پروردگار خواهند برد؛ زيرا جامه احرام، شبيه به كفن است؛ و چون احرام بست و زبان به «لبيك اللهم لبيك» گشود، بداند كه معني اين كلام اجابت نداي پروردگار است اگرچه بايد اميدوار به قبول لبيك او باشد. اما از رد آن نيز خوفناك باشد و بترسد كه مبادا جواب او رسد كه «لا لبيك و لا سعديك». پس بايد متردد ميان خوف و رجاء باشد و از خود و عمل خود نوميد و به فضل و كرم الهي اميدوار باشد و بداند كه: وقت لبيك گفتن، ابتداي عمل حج است و محل خطر است.
مروي است كه: «حضرت امام زين العابدين عليه السلام چون احرام بست و بر مركب سوار شد رنگ مبارك او زرد شد و لرزه بر اعضاي شريفش افتاد، نتوانست كه لبيك گويد. عرض كردند كه: چرا لبيك نمي گوييد؟ فرمود كه: مي ترسم كه پروردگار من گويد: «لالبيك و لاسعديك». پس چون زبان به تلبيه گشود و لبيك گفت بيهوش گشته از مركب بر زمين افتاد؛ او را به هوش آوردند و سوار كردند. و لحظه به لحظه چنين مي شد تا از حج فارغ گرديد».(1)
و چون صداي مردمان به تلبيه بلند شد، متذكر گردد كه اين اجابت نداي پروردگار است كه فرموده است: « أذن في الناس بالحج يأتوك رجالا». «ندا كن مردمان را كه به حج حاضر شوند.» (حج/72) و از اين ندا به ياد نفخ صور و برآمدن مردم از قبور افتد، كه كفنها در گردن به عرصات قيامت ايشان را مي خوانند. و چون داخل مكه شود به فكر افتد كه حال، داخل حرمي گرديده كه هر كه داخل آن شود در امن و امان است و اميدوار شود كه به اين واسطه از عقاب الهي ايمن گردد و دل او مضطرب باشد كه آيا او را قبول خواهند كرد و صلاحيت قرب حرم الهي را خواهد داشت يا نه؛ بلكه به دخول حرم، مستحق غضب و راندن خواهد شد و از اهل اين مضمون خواهد بود.
به طواف كعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
كه تو در برون چه كردي كه درون خانه آيي
(فخرالدين عراقي)
و بايد اميد او در همه حالات غالب باشد؛ زيرا شرف خانه، عظيم است و صاحب خانه كريم و رحمت او واسع و فيض او نازل و حق زيارت كنندگان خود را منظور دارد و كسي را كه به او پناه آورد رد نمي نمايد.
و چون نظر او به خانه افتد متوجه عظمت آن گردد، و چنان تصور كند كه گويا صاحب خانه را مي بيند و اميدوار شود كه چنان كه به ملاقات خانه فايز شده به ملاقات صاحب خانه نيز مشرف خواهد شد و شكر خدا را به جاي آورد كه به اين موهبت كبري رسيده است. (المحجه البيضاء/2/102)
¤ به كوشش سكينه نيك بخت

پیامبر (ص): صبر اگر به بیقراری رسید دعا مستجاب می شود.

عزیز ما قرنهاست که چشم انتظار به ما دارد!

پنج شنبه 14 مهر 1390  10:03 PM
تشکرات از این پست
qolameali
qolameali
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1390 
تعداد پست ها : 1301
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اسرار باطني حج

لبيك اللهم لبيك

گر نگه دار من آن است که من می دانم          شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

 

جمعه 15 مهر 1390  11:25 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها