0

زندگي جديد

 
ahmadfeiz
ahmadfeiz
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 20214
محل سکونت : تهران

زندگي جديد

قصه زندگي يك كرم كوچك كه نمي دانست براي چه به اين دنياي بزرگ آمده دنيايي كه خيلي بزرگ بود. اين كرم كوچك يك ترسي در دلش بود كه نمي توانست به كسي بگويد هر روز نااميدتر از روز قبل در خانه كوچكش بي هدف روز را به شب مي رساند.
با خود فكر مي كرد من به اين كوچكي چرا؟ آفريده شده ام. توي اين فكرهاي جورواجور بود كه صدايي او را به خود آورد، صداي يك پروانه زيبا كه روي يك گل زيبا نشسته بود با مهرباني گفت: سلام كرم كوچولو چرا هنوز از پيله خود بيرون نيامدي ببين همه دوستانت از آن پيله تنگ و تاريك بيرون آمده اند. تو هم زود پيله را پاره كن تا بتواني زيبايي دنيا را ببيني و زندگي بيرون از پيله را هم تجربه كني.
كرم كوچك قصه ما با صداي گرفته گفت: سلام دوست خوبم، من مي ترسم كه توي اين دنياي بزرگ گم شوم و از تنهايي مي ترسم و پرندگان مرا بخورند. پروانه با مهرباني گفت: خدايي كه تو را آفريده هميشه نگهدارت است و مواظب و تو را تنها رها نمي كند.
تو بايد تلاش كني كه از اين پيله تنگ و تاريك بيرون بيايي. كرم گفت: من به زندگي در پيله عادت كردم و كسي نمي تواند به من صدمه بزند.
پروانه تمام حرفها را به كرم كوچك گفت و رفت سراغ زندگي خود.
روزها و شبها هم گذشت با شروع شدن پاييز و بادهاي تند پيله تكان شديدي مي خورد كرم با ترس در گوشه پيله نشسته بود و از ترس به خود مي لرزيد با خود مي گفت: اگر اين بار باران شديدي ببارد يا طوفان بيايد من از شاخه درخت كنده مي شوم حالا چه كنم با نااميدي و ترس ياد حرف دوستش پروانه افتاد كه خدا هميشه با او خواهد بود با گريه شروع كرد خدا را صدا كردن كه خدايا! كمكم كن نيرويي بده تا بتوانم پيله را پاره كنم و از اين پيله بيرون بيايم نور اميدي در دلش تابيد و توانست كه پيله را پاره كند و به يك پروانه زيبا تبديل شود. با شادي و دلي پر از اميد به خدا ، به سوي آسمان آبي پرواز كرد و رفت.
الهام ملكي
(عضو تيم ادبي و هنري مدرسه)

پیامبر (ص): صبر اگر به بیقراری رسید دعا مستجاب می شود.

عزیز ما قرنهاست که چشم انتظار به ما دارد!

سه شنبه 5 مهر 1390  12:37 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها