0

نقد وبررسی ادبی

 
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

پسیکانالیز را به کار بندید!

( روان شناسی تحلیلی و ادبیات )

بخش اول ، بخش دوم :

پسیکانالیز را به کار بندید!

از مسائل دیگری که بوسیله پسیکانالیز در آثار ادبی مشهور می گردد آنست که بعضی از نوشته ها حاوی احساسات و تمایلات وحشیانه و بدوی زندگانی بشر است و نشان می دهد که تمدن فعلی آن احساسات و تمایلات را کاملا از بین نبرده و در شعور نهان و ضمیر آدمی مکنون می باشد که گاهی در بعضی آثار ادبی بروز می کند. مطالبی که بنظر بعضی از اشخاص خلاف اخلاق و غیرعادی جلوه می کند از این گونه کیفیات سرچشمه می گیرد.

ادگارآلن پو نویسنده امریکائی گفته است که هیچ نویسنده جرأت آنرا ندارد که افکار و احساسات درونی خود را بر صفحه کاغذ بیاورد. مقصود آن ست که شجاعترین نویسندگان هم حاضر نیست امیال نهانی خود را که از نظر تمدن امروز برخلاف اخلاق می باشد آشکار سازد. با این حال هر چند نویسنده بقایای انعکاسها و خاطرات زندگانی وحشیانه گذشته بشر را که در نتیجه تمدن از میان نرفته بلکه فقط تخفیف یافته و مقید گردیده است یادآوری نمی کند معهذا در نوشته های نویسندگان آثار آنرا می توان یافت. فقط کمی راهنمائی لازم دارد و مفتاح آنرا باید بدست آورد.

تمایلات جنسی و شهوانی در ادبیات با رموز و علائمی ظاهر می گردد که مانند همان رموز و علائمی است که فروید در مورد تعبیر خواب کشف کرده است. بسیاری از اشعار را می توان از این حیث مورد تدقیق قرار داد. میل آدمخواری بشر ماقبل تاریخ نیز در ادبیات دیده می شود.

 

بعضی از نویسندگان بدون احساس شرم خواهشهای ابتدائی بشری را که در نظر مردم خلاف اخلاق است در نوشته های خود ظاهر می سازند. این آثار را جامعه بطور کلی رد می کند و شاید از فروش آنها جلوگیری شود ولی افراد و حتی همان کسانی که دستور طرد این آثار را می دهند در خفا آنها را می خوانند و لذت می برند.این گونه نوشته ها از نظر تحلیل روحی بسیار مفید است.

این مطالب در نظر کسانیکه با فروید و نظریه او آشنائی ندارند یا آنکه عقاید او را با نظر بدبینی می نگرند عجیب جلوه می کند و به خود اجازه نمی دهند که به وجود کیفیات مسلم نفس و حقیقتی که از اظهار آن شرم دارند اذعان کنند ولی باید دانست که در مطالعه شعور نهان ناچار باید بسیاری از طبایع زشت بشری را در نظر گرفت ولی شعور نهان تنها منبع جنایات و افکار خلاف اخلاق و طبیعت زشت نیست بلکه تمایلات عالی و شریف نسبت به زیبائی و نیکی و راستی و درستی نیز از همین کیفیت سرچشمه می گیرد.

پسیکانالیز انتقاد ادبی را در مرحله جدیدی وارد کرده و باب جدیدی در تحقیق ادبی گشوده است. شاید بعضی از اهل ادب و نویسندگان با این نظریه و این طرز سخن سنجی موافق نبوده به روشی که شخصیت نهانی و افکار درونی آنها را آشکار می سازد معترض باشند.
پسیکانالیز را به کار بندید!

قبل از آنکه فروید نظریه خود را انتشار دهد در انتقاد ادبی تا حدی روش  پسیکانالیز بکار می رفت. مثلا وقتی در شرح حال نویسندگان اثر حوادث زندگی نویسنده در نظر گرفته می شد وقتی در کتب نویسندگان دقیق می شدند و منبع شخصیتها و قهرمانهای داستان او را کشف می کردند روش پسیکانالیز را بکار می بردند. فروید اولین کسی بود که اصول علمی پسیکانالیز را به وجود آورد و طرز به کار بردن آنرا نشان داد. وی اولین بار در کتاب معروف خود موسوم به «خواب گزاری» یا تعبیر خواب که در سال 1900 منتشر شد باین موضوع اشاره کرد. (شایان توجه است که ویلیام هزلیت سخن سنج معروف انگلیسی مدتها قبل از فروید در یکی از مقاله های خود درباره خواب بحث کرده و اصول عقایدی که فروید بعداً مورد بحث قرار داده ذکر کرده است) فروید در سال 1907 یکی از داستانهای یانُن را که به «گرادیوا» موسوم است با اصول پسیکانالیز تجزیه کرد و نمونه خوبی بدست شاگردان خود داد. آثار لئونارد دوونسی را نیز از نظر پسیکانالیز مورد دقت قرار داده است. این متد را در مورد موسیقی و فلسفه و دین و علوم دیگر نیز می توان بکار برد.

 

پسیکانالیز انتقاد ادبی را در مرحله جدیدی وارد کرده و باب جدیدی در تحقیق ادبی گشوده است. شاید بعضی از اهل ادب و نویسندگان با این نظریه و این طرز سخن سنجی موافق نبوده به روشی که شخصیت نهانی و افکار درونی آنها را آشکار می سازد معترض باشند. بعضی ممکن است ایراد کنند که چه نتیجه حاصل است از اینکه خواننده بداند شاعر یا نویسنده در موقع نوشتن چه مقصود اصلی داشته و چه اندیشه ی نهانی او را مشغول می کرده است. همین قدر کافی است که شعر شاعر را بخوانیم و از آن لذت بریم. ولی باید دانست که پس از معرفت به حال نویسنده بهتر می توان از یک اثر ادبی استفاده کرد و بیشتر او را مورد ستایش قرار داد.

معمولا این اطلاع و معرف به حال نویسنده سالها بعد از مرگ او حاصل می شود. از عواملی که موجب مجهول ماندن و شناخته نشدن  شاهکارهای ادبی نویسند در زمان حیات او می شود آن ست که از زندگانی و طرز فکر و روحیه نویسنده اطلاع صحیح در دست خوانندگان نمی آید. کسانی که شلی یا کیتز شعرای انگلیسی را در زمان حیاتشان مورد انتقاد قرار می دادند از زندگانی آنها اطلاعی نداشتند و حتی در موقعی که نامه های عاشقانه کیتز به معشوقه اش چاپ شد بسیاری اعتراض کردند که نمی بایست در زندگانی خصوصی اشخاص داخل شد ولی انتشار همان نامه ها پی بردن به مبانی اشعار کیتز را آسان کرد و بر قدر و قیمت آنها افزود.

 

سابقاً وقتی یک اثر ادبی مورد انتقاد قرار می گرفت چنان که هنوز هم در ایران معمول است فقط به مسائل ادبی فنی و صنایع لفظی و طرز بکار بردن کلمات و عبارات توجه می شد و یک اثر ادبی را با آثار قدما مقایسه و درباره آن داوری می کردند ولی امروز نه تنها از لحاظ قواعد ادب یک نوشته را مورد انتقاد قرار می دهند بلکه زندگانی نویسنده و رابطه ی او را با سایر مردم و افکار و امیال و خواهشهای مختلف نفسانی او را مورد نظر قرار می دهند و در انتقاد کار او بکار می برند. البته در مورد نویسندگان معاصر معمولا از این موشکافی خودداری می شود زیرا زندگانی آنها با زندگانی سایر افراد جامعه ارتباط دارد و نقاد سخن از افشای بعضی رازها که مکن است باعث رنجش و تکدر شود خودداری می کند.

تا اینجا از نقادی ادبی صحبت شد ولی خوانندگان باید متوجه باشند که پسیکانالیز نه تنها در مبحث نقد ادبی مورد استفاده واقع شده بلکه عده زیادی از داستان نویسان معاصرمانند اشتفلن سوایک و اشنیتلرو و کارل چاپک و غیره با استفاده از اصول پسیکانالیز در ضمن داستانهای خود به شرح عقده ها و آشفتگی های روحی پهلوان داستانهای خود پرداخته اند.

چه خوبست که روش پسیکانالیز در مورد آثار ادبی فارسی نیز مورد استفاده قرار گیرد و در تحقیق و تتبع در حال گویندگان و شعرای فارسی تنها به جمع آوری مطالبی که در تذکره ها نوشته شده اکتفا نشود.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:45 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

نگاهی به شروح کهن مثنوی معنوی

معرفی و گزارشی از «معرفی و نقد و تحلیل شروح مثنوی»

گر شود بیشه قلم، دریا مدید

مثنوی را نیست پایانی امید

(2247/6)

بخش اول :

مثنوی معنوی

به قول استاد فرزانه و دانشمند جناب آقای دکتر شفیعی کدکنی «مثنوی معنوی جلال الدین مولوی، بزرگ ترین حماسه ی روحانی بشریت است که خداوند برای جاودانه کردن فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است و هنوز بشریت در نخستین پله های شناخت این ژرف و بی همتاست». اگر در هر سالی شرحی جامع و کامل بر این کتاب نوشته شود باز هم میدان تحقیق همچنان باز است و تشنگان این وادی جویای گزارش های بیشتر و بیشترند.

آری، تألیف صدها شرح و تلخیص و ترجمه به زبان های فارسی، ترکی، اردو و ده ها زبان دیگر دنیا که امروزه نسخ خطی فراوانی از آنها در کتابخانه های مختلف دنیا موجود است، نمودارگوشه ای ازعظمت این کتاب عظیم و پر قدر است که به حق لقب «قرآن فارسی» یافته است.

اشعار مولانا چه در مثنوی و چه در غزلیات شمس آکنده و آمیخته با رموزات عرفانی و اسرار ملکوتی است و از همان آغاز تولد و سرایش افهام و اذهان بسیاری از یاران و مریدان مولانا را به خود جلب کرد و طبق آنچه از مکتوبات مولانا و فیه ما فیه او بر می آید و نیز آنچه افلاکی در مناقب العارفین بارها بدان اشاره کرده، مولانا در زمان حیات پر برکت خود آنچه اذهان و افهام کافه انام از این رموزات در بهره اندوزی دچار مشکل می شد، با کلام جان بخش خویش کلام مثنوی را تفسیروتبیین می نمود و ایشان بارها درفهم ابیات و معانی رمز آلود مثنوی به مولانا مراجعه می کردند.

پس از مولانا و سلطان ولد که در شرح مثنوی آثار و تقریراتی از خویش به یادگار نهاده اند، قدیمی ترین شرح درباره مثنوی شرح احمد رومی از مریدان سلطان ولد و فرزندش عارف چلبی است که فروزانفر از آن خبرداده و دو نسخه از آن را در دست داشته است.  این شرح که به قول زرین کوب شرح در خور ملاحظه ای نیست،  در سال 720 ق تألیف شده است. بعد از این شرح، نشانی و اثری از شرح و تفسیر در خور بر مثنوی تا حدود دو قرن به دست نیامده است.

پس از در گذشت مولانا توجه به آثار او و کوشش در شناخت شخصیت معنوی و عرفانی او به خصوص در حوزه یاران مولانا در قونیه بیشتر شد؛ لذا نخستین کوشش ها نیز در همان قونیه صورت گرفت.فریدون سپهسالار (629 - 719ق) که به قول خود چهل سال به مولانا خدمت کرده بود، در کتابی فارسی به ذکر مناقب و احوال مولانا پرداخت. افلاکی نیز حدود پنجاه سال بعد از مولانا(718ق)مناقب العارفین را در ذکر مناقب و احوال و کرامات مولانا از کودکی تا رحلت نگاشت. این کتاب علی رغم حکایات مبالغه آمیزی که دارد، در بین دوستداران مولانا محبوبیت و شهرت زیادی پیدا کرد، به طوری که بارها از سوی پیروان مکتب مولانا تلخیص و ترجمه شده است، برای نمونه صابونی خلاصه از آن را با نام ثواقب المناقب به علاقه مندان عرضه کرده. محمود مثنوی خوان نیز ترجمه ی از آن صورت داده است که به ثواقب محمود مثنوی خوان مشهور بوده است.

كشف نظم مثنوی پس از 700 سال

قدیمی ترین آثاری که می توان نامی از مولوی یا اشعاری از او را در آنها یافت، آثار علاءالدوله سمنانی (735ق)و شیخ نصیر الدین چراغ دهلی(757ق) و میر سید علی همدانی (785ق) است. علاءالدین سمنانی در پاسخ شخصی که از او پرسیده است «مولانای رومی چگونه کسی بوده» گفته است: «من هرگز سخن او نشنودم که وقت من خوش نشده است».دو بیت از مثنوی در ملفوظات شیخ نصیر الدین چراغ دهلی و چند بیت از غزل مولانا در ذخیره الملوک می رسید علی همدانی نیز آمده است. بیشترین علاقه به مولانا و اشعار او را در شعر و آثار بزرگان قرن نهم مانند قوام الدین سنجانی (م 820 ق)، شاه قاسم انوار، خواجه ابوالوفا خوارزمی (م 835ق)، کمال الدین (تاج الدین) حسین خوارزمی (م 840ق) می توان مشاهده کرد.

در حقیقت کوشش برای شرح مثنوی نیز از همین کمال الدین حسین خوارزمی شروع می شود. دو شرح منظوم و منثور او بر مثنوی به نام های کنوز الحقائق و جواهر الاسرارو زواهر الانوار به اعتباری اولین شروح منظم و منسجم بر مثنوی به حساب می آیند. از کنوز الحقائق جز قسمت هایی بر جای نمانده، اما جواهر الاسرار او منبع بسیاری از شارحان و محققان مثنوی بوده است، و لو آنکه شارح توانسته تنها سه دفتر را شرح کند. درباره این شروح به تفضیل سخن خواهد رفت.

پس از در گذشت مولانا توجه به آثار او و کوشش در شناخت شخصیت معنوی و عرفانی او به خصوص در حوزه یاران مولانا در قونیه بیشتر شد؛ لذا نخستین کوشش ها نیز در همان قونیه صورت گرفت.

به دنبال خوارزمی ، نظام الدین محمود شیرازی معروف به شاه داعی، شاعر و عارف بزرگ قرن نهم (810 - 870ق) حاشیه یا شرحی بر مثنوی نوشت که علی رغم کاستی ها و نارسایی هایی که درآن مشاهده می شود، در خور تحسین و توجه است. وی نیز مانند خوارزمی پیرو مکتب محیی الدین عربی است و از منظر آن عارف بزرگ به شرح پاره ای از مشکلات مثنوی پرداخته است.  شاه داعی نیز قبل از این شرح هجده بیت از ابیات مثنوی را شرح می کند و سپس آن را ضمیمه شرح خود می سازد.

البته نمی توان از کوشش های مولانا یعقوب چرخی (م 851ق) و مولانا عبدالرحمن جامی (م 898ق) نیز در این قرن چشم پوشی کرد.چرخی از مشایخ فرقه نقشبندیه است و مثنوی در میان پیروان این فرقه همواره به دیده عظمت و احترام نگریسته می شده است. او به خواهش برخی اصحاب به شرح دیباچه مثنوی و توضیح و تحلیلی مختصر درباره داستان پادشاه و کنیزک و شیخ دقوقی و قصه همشهری عارف خود شیخ محمد سررزی می پردازد. جامی که خود را ارادتمندان مولاناست و درباره ی دیدارش از قونیه و تربت مولانا حکایاتی نقل شده است.  بر دوبیت آغازین مثنوی شرحی مبسوط به نظم و نثر می نویسد که بسیاری ازشارحان بعد از اوبه خصوص پیروان مکتب ابن عربی از این شرح استفاده کرده اند.

اسیری لاهیجی و شیخ علاءالدین علی بن محمد شاهرودی معروف به «مصنفک» از دیگر بزرگانی اند که به شرح بعضی از ابیات مثنوی و رفع دشواری های آن در قرن نهم دست زده اند.ملاحسین کاشفی سبزواری (م910ق)واعظ مشهور و نویسنده ی پرکار قرن نهم و دهم نیز تلاش های ارزنده ای درباره مثنوی انجام داده است. او علاوه بر دو خلاصه از مثنوی به نام های لب المعنوی و لب لباب ظاهراً شرحی نیز بر مثنوی نوشته است که بعضی از تذکره نویسان از آن خبر داده اند.

 

مثنوی مولوی از دیدگاه روانشناسی و عرفان

مثنوی در شبه قاره هند نیز محبوبیت فراوانی پیدا کرده بود، به طوری که از قرن دهم تا سیزدهم چند شرح بر مثنوی نوشته شد. در میان سلسله های تصوف در هند طریقت چشتیه علاقه و توجه بیشتری به آثار مولانا از خود نشان داد.

می گویند پیشوای این طریقت نظام الدین اولیاء (م725ق) خود شرحی بر مثنوی نوشته است که قسمتی از آن در انجمن آسیایی بنگال نگهداری می شود. این شرح دومین شرح نوشته شده بر مثنوی بعد از شرح احمد رومی است.

 

به هر حال استقبال گرم حاکمان شبه قاره و مهاجرت شاعران و فعالیت متصوفان ایرانی و غیر ایرانی زمینه ی پیش ده ها شرح ناقص و کامل بر مثنوی را در شبه قاره فراهم کرد که از مهم ترین شروح بازمانده می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. 1-لطائف المعنوی فی حقائق المثنوی، عبداللطیف عباسی گجراتی(قرن یازدهم)؛
  2. 2-مکاشفات رضوی، مولوی محمد رضا ملتانی لاهوری (قرن یازدهم)؛
  3. 3-مخزن الاسرار، ولی محمد اکبر آبادی (قرن دوازدهم)؛
  4. 4-فتوحات معنوی، عبدالعلی محمدبن نظام الدین معروف به بحرالعلوم(قرن نوزدهم)؛
  5. 5-اسرار الغیوب، خواجه ایوب پارسا(قرن دوازدهم).

و از این میان شرح محمداکبرآبادی که کوشیده است مثنوی را بر اساس دیدگاه های ابن عربی تفسیر کند، تأثیر بیشتری بر شروح بعد از خود نهاده است.

البته شروح و ترجمه هایی از مثنوی به زبان های دیگر صورت گرفته که موفق تر از همه ترجمه مثنوی به زبان اردو به نام پیراهن یوسفی است که مولانا محمد یوسف علی شاه چشتی نظامی در سال 1293 ق به آن اقدام کرده و چندین بار به چاپ رسیده است؛ همچنین از شروح موفق شرح مفتاح العلوم از مولانا میرزا محمد نذیر عرشی نقشبندی به اردو و شرح پیر امام شاه به زبان پنجابی و شرح عبدالجبار بنکش به زبان پشتو می باشند.

آثاری در آسیای صغیر نیز در این زمینه به وجود آمد. گزیده 360 بیتی یوسف دده از مثنوی و شرح آن به قلم عبدالله بن محمد رئیس الکتاب العثمانیه و نوشتن شروح و تلخیصاتی دیگر بر این منتخب او را در زمره پژوهندگان و شارحان مثنوی نیز به شمار آورده است و می توان گفت اقدام او در توجه شارحان ترک به شرح مثنوی در نیمه قرن دهم و یازدهم موثر بوده است، به طوری که پس از او چندین شرح ناقص و کامل در قرن دهم بر مثنوی نوشته می شود. ابراهیم بن صالح مغلوی معروف به شاهدی شرحی منظوم و خوب درباره مثنوی دارد. ظریفی حسن چلبی(942ق)کاشف الاسرار و مطلع الانوار را در شرح بعضی از ابیات دفتر اول مثنوی می نویسد. چند شرح دیگر و نه چندان مهم در همین قرن در آسیای صغیر بر مثنوی نوشته می شود. نخستین شرح منظم و کامل را در ترکیه مصلح الدین مصطفی بن شعبان معروف به سروری (م969ق) بر مثنوی به فارسی می نویسد و پس از آن شمعی در اواخر قرن دهم (995ق) شرحی را بر مثنوی شروع می کند و پس از گذشت چهارده سال مؤفق می شود، شش دفتر مثنوی را به ترکی شرح کند. این دو شرح قدیمی ترین شروح کامل برمثنوی در ترکیه به حساب می آیند. پس ازآنها رسوخ الدین اسماعیل انقروی (1041ق) موفق می شود جامع ترین و ارزنده ترین شرح ترکی را بر مثنوی بنویسد. بعد از انقروی شروح دیگری نیز بر مثنوی به وجود آمد که مهم ترین آنها عبارت اند از:

  1. 1-جواهر بواهر، صاری عبدالله افندی (م1071ق)؛
  2. 2-روح المثنوی، اسماعیل حقی(م1063ق)؛
  3. 3-ترجمه و شرح مثنوی شریف، عابدین پاشا حکمران انقره(م1259ق)؛

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:45 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

نگاهی به شروح کهن مثنوی معنوی 2

بخش اول ، بخش دوم :

تاثیرات مولوی در شرق و غرب

در این دوره در ایران نیز شروحی بر مثنوی به وجود آمدند که درباره هر یک سخن خواهیم گفت و مهم ترین آنها اجمالاً به قرار زیر است:

ملامحمد صالح قزوینی از علمای مشهور شیعی در عهد صفویه که خود ازشاگردان میرداماد و هم عصران علامه مجلسی و شیخ حر عاملی بوده است، شرحی بر ادبیات دشوار مثنوی می نویسد که شرح دفتر چهارم آن به همراه آن دو صفحه از دفتر پنجم باقی مانده است.

شرح ناشناخته ی دیگر که در کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی نگهداری می شود، از قرن دهم ق است که تنها یک دفتر از آن باقی مانده و نام شارح نیز مشخص نیست؛ اما شارح می نویسد که حدود بیست سال از عمرش را صرف شرح مثنوی کرده است.

قطب الدین محمد لاهیجی اشکوری (م1075م)و علی فرزند شیخ فضل الله گیلانی فومنی(م1018 ق)و حاج ملا محمد علی نوری (م 1252ق) نیز ابیاتی از مثنوی را شرح کرده اند. میرزا حسن بن محمد صادق خان که خود از ملازمان شاه عباس اول بوده، نیز شرحی بر مشکلات مثنوی نوشته است.

حکیم عارف بزرگ قرن سیزدهم حاج ملاهادی سبزواری نیز با شرح ارزشمند خود بر مثنوی بزرگ زرین دیگری به کارنامه خویش می افزاید. او می کوشد مثنوی را از دیدگاه حکمت و شریعت به خصوص آرا و عقاید صدرالدین شیرازی شرح و تفسیر کند.

در میان غربیان نیز در قرون گذشته کوشش هایی در زمینه ترجمه و تفسیر مثنوی شده است، از جمله هامربور گشتال (م 1856م)دیپلمات و خاورشناس اتریشی منتخبی ازابیات مثنوی را به زبان آلمانی ترجمه کرد. سپس تورلوگ (وزیر پروتستان آلمان) به تحقیق و معرفی مثنوی پرداخت. درانگلیس نیز وین فیلد و ویلسون ترجمه هایی از مثنوی فراهم آوردند که بعدها به پسند نیکلسون درآمد.

در میان غربیان نیز در قرون گذشته کوشش هایی در زمینه ترجمه و تفسیر مثنوی شده است، از جمله...

گولپینارلی شروحی را که خود ملاحظه نموده، در کتاب مولویه بعد از مولانا معرفی می کند. این شروح که اغلب به زبان ترکی و برخی به فارسی است، عبارت اند از: شروح کمال الدین حسین بن حسن خوارزمی موسوم به کنوز الحقائق فی رموز الدقائق وجواهر الاسرار و زواهر الانوار ، شرح بحر العلوم عبدالعلی محمد لکهنوی ، شرح سروری ، شرح سودی ، شرح شمعی ، شرح انقروی ، شرح عبدالمجید سیواسی ، شرح صارمی عبدالله موسوم به جواهر بواهر مثنوی ، شرحاسماعیل حقی بروسوی موسوم به روح المثنوی ، شرح شیخ مراد بخاری ، شرح عابدین پاشا ، شرح طاهر اولغون موسوم به درس های مثنوی ، شرح پیری پاشا ، شرح هدایی عزیز محمود ، شرح حسن دده و... که به شرح هر یک خواهیم پرداخت.

ایشان علاوه بر شروح زبور به معرفی ترجمه هایی از مثنوی پرداخته اند که به قرار زیر است:

1-در قرن هجدهم م نحیفی سلیمان (م1151ق) از شاعران مولوی-حمزوی مثنوی را به طور منظوم به ترکی برگردانده و در کار خود توفیق یافته است. این ترجمه همراه ترجمه فرخ افندی (م 1256ق) بر دفتر مجعول هفتم به خط نستعلیق در سال 1286ق در مطبعه ی بولاق مصر چاپ شده است.

2-طاهر بروسوی می نویسد که عبدالله صالح از پیروان طریقت عشاقی (م1197ق)مثنوی را در استانبول ترجمه کرده است، اما وی قید نکرده است که ترجمه مزبور کامل بوده یا ناقص و همچنین روشن نکرده است که ترجمه در کجا بوده است.

3-خیری بیک ( م1308ق ) که به سبب انتشار مجموعه ای به نام کوتوک به «صاحب کوتوک» شهرت داشته است، به هوس افتاده که مثنوی را به نظم ترجمه کند که ترجمه خوبی از آب در نیامده است.

4-می گویند که عونی ینی شهری (م1310ق) ترجمه ای منظوم تا پایان دفتر چهارم داشته است.

5-ترجمه منظوم به وزن هجایی از فیض الله ساجد اولکو که از سوی خانه ی خلق قونیه در مجموعه ی قونیه 6. حافظ محمد امین، شیخ مولویه توقات، دفتر هفتم را نیز از مولانا پنداشته وآن را نظماً به ترکی ترجمه کرده است. نسخه ای از آن به شماره 6323 جزو نسخه های خطی ترکی کتابخانه اونیورسیته ی استانبول نگهداری می شود.

7-شاکر محمد از تربیت یافتگان درباره (م1252ق) در استانبول مثنوی را به ترکی منظوم درآورده است. اونیز دفتر هفتم را از مولانا دانسته و آن را به ترجمه خود افزوده است.یک نسخه از آن به صورت زیبا و مذهب که یک سال بعد از پایان ترجمه استنساخ شده، در موزه کتابخانه دانشگاه استانبول به شماره 6308 بین نسخ خطی ترکی ثبت شده است.

8-ضمناً مرحوم گولپنارلی به ترجمه منثور مثنوی خود نیز اشاره کرده است که در سال های 1942-1946م به چاپ رسیده است.

مولوی

به صورت پاورقی انتشار یافته و بعدها به کوشش انتشارات ترکیه در سال 1945 م به چاپ رسیده است.

اصطلاح نامه هایی نیز طی سه قرن پیشین بر مثنوی ترتیب یافته است که گولیپنارلی از آنها یاد می کند، عبارت اند از: ازهار مثنوی و انوار معنوی از شریف علایی بن محبی الشیرازی؛ مظهر الاشکال از محمد شعبان زاده که لغتنامه ی ترکی است به ترتیب الفبایی ترکی و یک نسخه از آن به شماره 565 در کتابخانه ی حالت افندی موجود است که در سال 1113 تحریر یافته است.

تردید نیست که در بین شارحان مثنوی کسانی بودند که به صرف داشتن علاقه جدی به مولانا و وابستگی به او به شرح مثنوی پرداخته اند. افرادی نیز برای داشتن اثر وشمرده شدن در عداد فضلا و کسب عنوان شارح و حتی به قصد خودنمایی و اظهار برتری کار شرح مثنوی را در پیش گرفته اند. در مشرق زمین شرح در اکثر موارد برای فهمیدن، توضیح و فهمانیدن مطلب نوشته نمی شد، بلکه به آکندن اثر از اصطلاحات و تعقید هر چه بیشتر متن منجر می شد. شارح حتی لزومی احساس نمی کرد که دریابد غرض صاحب متن چیست، هر چه خود دریافت یا به عبارت صحیح تر مذهب ومشرب و اعتقاد خود را اساس قرار می داد و خواننده را شاید از قصد صاحب متن به کلی دور می کرد. هیچ شارحی آن گاه که مثنوی را شرح می کرده، دیگر آثار مولانا و آثار عمده و اصلی حیات وی را مطالعه نمی کرده است، در حالی که دیوان مولانا، افکار مندرج در مثنوی و حتی محتوای حکایات آن را شرح می دهد؛ در فیه ما فیه وی فصل هایی هست که به شرح ابیات مثنوی اختصاص دارد و مقالات شمس مهم ترین مأخذ مثنوی است.

دراینجا به معرفی اجمالی برخی از شروح وجود مثنوی به ترتیب زمانی می پردازیم. نسخ خطی این شروح که به زبان های فارسی، ترکی، عربی، اردو، پشتو، پنجابی و... نگارش یافته اند، در کتابخانه های مختلف دنیا وجود دارد که حتی الامکان به معرفی آنها خواهیم پرداخت:

تردید نیست که در بین شارحان مثنوی کسانی بودند که به صرف داشتن علاقه جدی به مولانا و وابستگی به او به شرح مثنوی پرداخته اند. افرادی نیز برای داشتن اثر وشمرده شدن در عداد فضلا و کسب عنوان شارح و حتی به قصد خودنمایی و اظهار برتری کار شرح مثنوی را در پیش گرفته اند.

الف) شروح شناخته شده (ق 8-14)

1- شرح احمد رومی بر مثنوی (ق8)

استاد فروزانفر در مقدمه شرح مثنوی شریف از این شرح نام می برد و می فرماید که دو نسخه ی خطی از آن را در اختیار داشته است. این شرح که نگاشته ی احمد رومی معاصر سلطان ولد و فرزندش اولو عارف چلبی بوده است، حدود 48 سال بعد از فوت مولانا نوشته شده است و قدیمی ترین شرح شناخته شده درباره شرح مشکلات مثنوی است. این کتاب در هشتاد فصل تنظیم شده است و شارح در آغاز هر فصل آیه ای از قرآن یا حدیثی از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر می کند و پس از شرح آن حکایتی مناسب شرح بیان می کند و برای اثبات و تقریر مطلب به چند بیت از مثنوی استشهاد می جوید. آیات و احادیث منقول نیز در شرح و تفسیر ابیات مذکور مثنوی است. این کتاب اشکالات و کاستی ها و سستی هایی دارد، اما چون قدیمی ترین شرح مثنوی است، در خور توجه و حایز اهمیت است.

2-جواهر الاسرار و زواهر الانوار (ق9)

نویسنده این اثر کمال الدین حسین بن حسن خوارزمی (م840ق) است و از شاگردان و مریدان خواجه ابوالوفای خوارزمی و از صوفیان مشهور سلسله کبرویه می باشد. از زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست. نثر زیبا، آهنگین، مسجع ومرصع این شرح که تقریباً اولین شرح منسجم و منظم و مرتب ابیات مثنوی است، به آن لطافت و زیبایی و دلنشینی بیشتری بخشیده است. وی پیش از شرح مثنوی ده مقاله در احوال مشایخ و بزرگان طریقت و اصول و آداب و اصطلاحات تصوف می آورد و مقدمه مدخل اثرش قرار می دهد. خوارزمی پس از این مقالات که در مجلدی جداگانه به چاپ رسیده است، دفتر اول مثنوی را شرح می کند و پس از فترت و تأخیر زیاد به سال 833 ق شروع به شرح تمام دفتر دوم و سوم می نماید و احتمالاً به شرح بقیه دفاتر توفیق نمی یابد.

3-کنوز الحقائق فی رموز الدقائق(ق9)

 

مولوی

این اثر اولین شرح منظوم مثنوی است. کمال الدین حسین خوارزمی (صاحب جواهر الاسرار) ناظم آن است، اما متأسفانه جز بخشی از آن به جای نمانده است. شارح علاوه بر این شرح و شرح قبلی آثار دیگری دارد که عبارت اند از: ینبوع الاسرار فی نصائح الابرار، نصیحت نامه شاهی یا نصایح شاهی ، المقصد الاقصی فی ترجمه المستقصی ، دیواراشعار، (25) تحفه الابرار فی افضل الاذکار ، کتابی درعلوم ظاهری و اصطلاحات آن ، کتابی در مستی از باده عرفان ، شرح قصیده برده .  اولین بار این شرح خوارزمی در هندوستان به چاپ رسیده است.

4-رساله نائیه(ق9)

 

مولانا یعقوب چرخی (م851ق) از پیروان و شاگردان خواجه بزرگ بهاءالدین نقشبندی آن را در نیمه اول قرن نهم تألیف نموده است. این شرح مشتمل بر شرح دیباچه مثنوی و تحلیلی مختصر درباره داستان پادشاه و کنیزک و دو داستان دیگر یعنی شیخ دقوقی و شیخ محمد سررزی می باشد. روش چرخی آن است که نخست یک یا چند بیت از مثنوی را نقل می کند و سپس به شرح و توضیح کلی آن می پردازد. نقل احوال و حکایات بزرگان تصوف و استشهاد به کلام آنان و همچنین ذکر آیات و احادیث و اشعار مناسب از ویژگی های این تفسیر مختصر است. نثر کتاب ساده و فصیح و به دور از تعقیدات و مغلقاتی است که گاه در آثار بزرگان صوفیه مشاهده می شود. از این کتاب ترجمه ای به زبان اردو و به کوشش محمد نذیر رانجها صورت گرفته و در سال 1986 م چاپ شده است.

علاوه بر رساله نائیه دو کتاب دیگر به نام های تفسیر چرخی و رساله اثبات وجود اولیا را برای او ذکر کرده اند.

5-رساله النائیه (نی نامه) (ق9)

 

این رساله نوشته شاعر و عارف نامدار قرن نهم نورالدین عبدالرحمان جامی (م898ق)است. کتابی کوتاه و مختصر در شرح دو بیت آغاز مثنوی می باشد که بیشتر شارحان بدان اشاره کرده اند و گاه عین عبارت یا مضمون آنها را در شرح خود آورده اند. جامی در این شرح پس از مقدمه ای کوتاه در وصف و عظمت مولانا و اثر برجسته او و اظهار عجز از شرح اسرار و معانی بلند آن به صورت منظوم و منثور به شرح دو بیت آغازین مثنوی می پردازد.

ادامه دارد ...

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:46 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

نگاهی به شروح کهن مثنوی معنوی(3)

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم :

6-شرح مثنوی

مولوی جلال الدین بلخی

شرحی است بر بعضی ابیات مثنوی از شیخ علاءالدین علی بن محمد شاهرودی معروف به «مصنفک». با توجه به اینکه حاجی خلیفه وفات او را در سال  875 ق ذکر می کند، این شرح باید در قرن نهم نوشته شده باشد. اطلاع زیادی از این شرح و مؤلف او به دست نیامد.

7-شرح ابیاتی از مثنوی

این نگاشته از شمس الدین محمد اسیری لاهیجی (حدود 896 -912ق) شاعر و عارف قرن نهم ق و شارح منظومه گلشن راز است که در شرح دو بیت از مثنوی است:

چون بی رنگی اسیر رنگ شد

موسی ای با موسی ای در جنگ شد

چون به بی رنگی رسی کان داشتی

موسی وفرعون دارند اشتی

 

این کتاب در ذکر مجموعه آثار «اسیری» آمده وبه همراه پنج رساله ی دیگر وی در خاتمه دیوان اشعار او به چاپ رسیده است.

8-شرح مثنوی معنوی (ق9)

این شرح از شاه داعی الی الله شیرازی (م870ق)، عارف بزرگ قرن نهم از پیروان مکتب ابن عربی است. هر چند شارح کوشید تمام مثنوی را شرح کند، ولی شرح او تفصیل لازم را ندارد و بسیاری از مشکلات و غوامض مثنوی در آن فرو گذار شده است، به خصوص دفتر ششم که تنها در چهارده صفحه است و شرح 38 بیت آغازین این دفتر را در بر دارد.

9-شرح ابیاتی از مثنوی

شاه داعی به گزارش بیت هایی از مثنوی می پردازد که به وحدت وجود اشاره دارد و بیشتر بیت هایی اند که واژه رنگ در آن به کار رفته است.گویا شارح بعد از نوشتن شرح این ابیات که حدود هجده بیت از مثنوی است، آن را به شرح مثنوی خود که ذکر آن گذشت افزوده است و مصحح آقای محمد نذیر رانجها آن را در ذیل توضیحات ابیات مربوط در دفتر اول آورده است.

10-کاشف الاسرار و مطلع الانوار(ق10)

این نوشته به ظریفی حسن چلبی (م942ق)تعلق دارد. صاحب کشف الظنون از آن یاد می کند . شرحی است بر بعضی از ابیات دفتر اول مثنوی تا پایان داستان پادشاه و کنیزک . نام وی در کتاب مولویه بعد از مولانا به عنوان «تذکره نویس» آمده است.

11-شرح مثنوی (ق10)

ولی حسن بن علی کاشفی بیهقی (م910ق) صاحب لب لباب مثنوی و لباب المعنوی فی انتخاب المثنوی به این شرح پرداخته است. صاحب الذریعه سه شرح مثنوی را به وی نسبت داده است  و در کشف الظنون نیز از لباب المعنوی وی یاد شده است.  شاید منظور صاحب الذریعه علاوه بر شرح مثنوی دو انتخاب مثنوی از وی است که هر دو شرح گونه ای بر مثنوی به حساب می آیند، چرا که وی در این دو کتاب ابیات هم مضمون را در کنار هم آورده و بدین شیوه هر بیتی را با بیت دیگر مثنوی شرح کرده است.

12-شرح مثنوی معنوی (ق 10)

این شرح از مولانا جلال الدین واعظ بخارایی است که ظاهراً همان شاه جلال بخارایی از سادات شیراز است (م944ق) که شرحی بر گلشن راز نیز نوشته است.

13-شرح مثنوی معنوی (ق10)

مولوی

این شرح سامان یافته مولانا ادریس فرزند حسام الدین بدلیسی (تبلیسی) و در گذشته 926-930ق است که احمد منزوی در نسخه های فارسی از آن خبر داده است. این شرح را شارحی به نام سلطان خان عثمانی نوشته است. علاوه بر این شرحی برگلشن راز نیز داشته است.

14- اختیارات مثنوی(ق 10)

شرح برخی ابیات دشوار مثنوی معنوی است که به انتخاب و همت احمد دده صبوحی توقادی ، شیخ مولوی خانه ینی قاپو (م 954ق) نوشته شده است. شارح در بین مولویه از احترام والایی برخوردار است و این همان کسی است که در باب شرح دفتر هفتم مثنوی به انقروی اعتراض می کند و می گوید: «چنانچه به تدریس آن برخیزد، کرسی درسش خراب می کنم».  از این شرح اطلاعات زیادی در دست نیست. 

15-شرح مثنوی معنوی (ق10)

از این شرح تنها نی نامه خبر داده است و شارح آن را عبدالوهاب بن جلال الدین همدانی معروف به «صابونی» (م 948ق) معرفی کرده است. به قولرضا شجری این شارح همان کسی است که مناقب العارفین افلاکی را در سال 945ق با نام ثواقب المناقب تلخیص کرده و به فارسی بر گردانده است. وی یکی از مشایخ نقشبندی همدان بوده که به مصر مهاجرت کرده و مدتی در مولوی خانه قاهره اقامت داشته و پس از مسافرت به مدینه و گذراندن آخرین سال های عمر خود در همان شهر وفات کره است.

16-شرح مثنوی مولوی (ق10)

اولین شرح منظم و کاملی است و از سروری (مصلح الدین مصطفی بن شعبان) شاعر عثمانی می باشد. شارح در قرن دهم (897-969ق) زندگی می کرده است و اهل گلیبولی بوده است. وی هر روز در مدرسه خود مثنوی تدریس می کرد. وی پس از نوشتن جلد اول و شرح و تقدیم آن به سلطان مصطفی به امر او جلد دوم شرح را نیز می نگارد. حاجی خلیفه در کشف الظنون از این شرح یاد کرده است. سروری به سه زبان فارسی ، ترکی و عربی مسلط بوده و دارای آثاری چون شرح بوستان سعدی (به فارسی)، شرح روح الارواح(به عربی)، شرح دیوان حافظ (به ترکی)، شرح گلستان سعدی و کتاب بحرالمعارف در عروض و قافیه (به فارسی) و.. می باشد.

17-گلشن توحید (ق10)

شرحی است منظوم بر مثنوی مولوی که با قلم ابراهیم بن صالح مغلوی شاهدی دده (م حدود 975ق)است. وی یکی از پیروان مکتب مولیه می باشد. از زندگی وی اطلاع چندانی در دست نیست. اما عنوان برخی آثار در دسترس دیگر وی عبارت است از: فرهنگ فارسی به ترکی، دیوار اشعار. شارح ششصد بیت از ابیات زیبایی مثنوی (هر دفترصد بیت) را انتخاب کرده و با سرودن پنج بیت در وزن مثنوی برای هر بیت مثنوی آن را شرح کرده است. وی با ایجاد ارتباط بین ابیات توانسته است آن را به صورت مجموعه ای پیوسته و منظم و مشحون از اسرار عشق لآلی و گوهرهای ثمین عرفان سازد. در هر حال این شرح یک شرح خوب و جامع نمی تواند باشد.

18-ازهار مثنوی و انوار معنوی(ق10)

این شرح اثر علائی بن محبی الواعظ الشیرازی (م 902ق) است که بخش های پراکنده معارف بهاء ولد را نیز گرد آورده است. شارح پس از شرح دیباچه، لغات دشوار و عبارات عربی و فارسی مثنوی را به ترتیب الفبایی به ترکی ترجمه می کند و احیاناً توضیح می دهد. حاجی خلیفه از این اثر یاد کرده است.

دامنه تخیل مولوی در غزلیات شمس

19-شرح جزیرةالمثنوی (ق10)

شرح منتخبی از مثنوی مولاناست، از یوسف دده معروف به سینه چاک (م935ق). 360بیت از ابیات مثنوی را که معمولاً با هم تناسب داشته اند، گزینش کرده و سپس به همت عبدالله بن محمد رئیس الکتاب العثمانیه و شیخ مولوی خانه ی شام (م1072ق) به سال 979 ق به ترکی شرح کرده است. این شرح کم حجم از همان آغاز مورد پسند صوفیه و مولویان واقع شده است، به طوری که غالب شاعر (شیخ خانقاه غلطه م 214ق) شرح دیگری بر این شرح زده است و سمحات لمعات بحرالمعنوی فی شرح الجزیره المثنوی نام گرفته است.

20-شرح فاتح الابیات(ق10)

مشهورترین و جامع ترین شرح ترکی بر مثنوی است که رسوخ الدین اسماعیل انقروی از مشایخ بزرگ طریقه مولیه نوشته است. وی علاوه بر این شرح عظیم بر مثنوی آثار دیگری دارد، از جمله: زبده الفصوص (خلاصه فصوص الحکم ابن عربی)، شرح هیاکل النور شیخ شهاب الدین سهروردی(به زبان ترکی عثمانی)، مفتاح البلاغه (در بلاغت و قواعد ادبی)، نصاب مولوی (به فارسی)، شرح قصیده تائیه با نام مقاصد العلیه.

این شرح را عصمت ستارزاده به فارسی برگردانده و در سال 1374 به همت انتشارات زرین درهفده جلد به چاپ رسیده است.

ادامه دارد ...

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:46 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

نگاهی به شروح کهن مثنوی معنوی( 4)

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم

 

21-شرح مثنوی معنوی (ق11)

مثنوی مولوی از دیدگاه روانشناسی و عرفان

از شروح هندی در قرن یازدهم ق است. شارح آن میر محمد نورالله احراری (م10730ق) است که از ایام جوانی تا زمان شرح که روزگار میان سالی را می گذرانده، به خواندن مثنوی اشتغال داشته و یادداشت هایی بر آن می نوشته است. این شرح در حقیقت، تفصیل و تدوین همان یادداشت هاست که به تمنای گروه زیادی از طلاب صورت پذیرفته و در حاشیه مثنوی نوشته شده است. این شرح در سال 1293 ق در بمبئی به چاپ رسیده است. شارح علاوه بر مثنوی، گلستان سعدی و یوسف و زلیخای جامی را نیز گزارش کرده است.

22-فتح المثنوی (ق11)

شرحی است بر مثنوی به قلم شاه فتح محمد بن عیسی جندالله برهان پوری (م 1080ق)از علما و عرفای هند که به لقب «عین العرفا» نیز ظاهراً شهرت داشته است. نام شرح بی گمان از نام شارح گرفته شده است. آثار شارح در موضوعات مختلف، آشنایی و تبحر او در زمینه های فلسفی، عرفانی و دینی خاطر نشان می کند. منزوی هفت اثر از او ذکر کرده که برخی از آنها عبارت اند از: مفتاح الصلاه، فتوح العقاید، المذاهب الاربعه، فتح الطریقه، تحقیق وحدت الوجود.

23-شرح بیتی از مثنوی (ق11)

شرحی است بر یک بیت از مثنوی:

هر که بالا تر رود ابله تر است /استخوان او بتر خواهد شکست

قطب الدین محمد فرزند شیخ علی شریف لاهیجی اشکوری (م1075ق) شاگرد میرداماد آن را شرح کرده است و احمد منزوی نیز در فهرست مشترک بدان اشاره کرده است.

24-شرح مثنوی (ق11)

معنوی

این شرح از ابوالمعالی لاهوری (م1024ق)است که برخی ابیات دشوار مثنوی را شرح کرده و آن را به شاهزاده دارا شکوه سپرده است و او این شرح را همراه تألیف دیگرش سکینة الاولیاء حدود 1058 آورده است.

25-شرح مثنوی (ق11)

شرحی است بر مثنوی از میرزا حسن بن محمد صادق خان که صاحب الذریعه از آن خبر داده است. این شرح یکی از شروح قرن یازدهم ق است که در زمان شاه عباس اول نوشته شده است.

26-شرح بیتی از مثنوی (ق11)

در شرح بیتی از مثنوی است:

کورکورانه مرو در کربلا /تا نیفتی چون حسین اندر بلا

علی فرزند شیخ فضل الله گیلانی فومنی زاهدی (م1018 ق) آن را گزارش و شرح کرده است.

27-کنوزالعرفان و رموز اصحاب الایقان(ق11)

اثر ملا محمد صالح روغنی قزوینی از علمای مشهور و محققان قرن یازدهم ق است که در عهد شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی می زیسته است. وی شاگرد میر داماد و با شیخ حرعاملی و علامه مجلسی نیزهم عصر بوده است. از آثار او می توان به برکات المشهد المقدس (ترجمه فارسی عیون الاخبار)، ترجمه صحیفه سجادیه، ترجمه محاضرات راغب اصفهانی، عهدنامه مالک اشتر، شرح نهج البلاغه، ترجمه توحید مفصل و... اشاره کرد.

این شرح، شرح دفتر چهارم مثنوی است که در 1374 به کوشش محمد رضا بندرچی و اهتمام انتشارات معارف به چاپ رسیده است.

28- مکاشفات رضوی مولوی (ق11)

از شروح فارسی و ارزشمندی است که در شبه قاره هند در قرن یازدهم ق به رشته تحریر درآمده است. از زندگی شارح اطلاع چندانی در دست نیست. گویا این شرح در 1084 ق نوشته شده و شارح با وجود وظایف دیوانی با عشقی تمام و شوری تام در فرصت های به دست آمده به شرح مشکلات و دقایق و نکات ابیات مثنوی می پردازد و برای رسیدن به مقصود دست ارادت به دامان حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می زند و شرح خود را به تیمن و تبرک به مکاشفات رضوی می نامد. این کتاب را انتشارات روزنه در سال 1377 به چاپ رسانده است.

29-لطائف المعنوی من حقائق المثنوی (ق11)

معنوی

شرحی است بر ابیات دشوار و عبارات عربی مثنوی از قرن یازدهم ق که به کوشش عبداللطیف عباسی گجراتی (م 1048 ق) نوشته شده است. این شرح نیز در حقیقت حاشیه هایی است که شارح بر کنار نسخه خود نوشته بود و سپس با افزودگی و تفصیل بیشتر در این کتاب گردآورده است. شارح علاوه بر این شرح دارای آثار دیگری چون مرآت المثنوی و لطائف اللغاث (توضیح لغات مثنوی) است که هر دو از آثار ارزنده درباره مثنوی است. این کتاب بارها در لکهنور و کانپور و ایران به چاپ رسیده است. علاوه بر این حدیقه سنایی را نیز شرح کرده است و تاریخ نگارش آن بین سال های 1032 - 1042 ق است.

30-شرح منتخبی از جزیره المثنوی (ق11)

مولوی جوری شاعر و خطاط قرن یازدهم ترکیه (م 1065م) چهل بیت از شرح مثنوی جزیره المثنوی تألیف یوسف دده(سینه چاک) را انتخاب کرده و هر بیت را در همان وزن و پنج بیت به ترکی شرح کرده است. این شرح همراه اثر دیگرش حل تحقیقات در 1269ق به چاپ رسیده است.

31-شرح مثنوی(ق11)

شرحی است بر قسمتی از دفتر اول مثنوی (تا حکایت شیر و نخجیران) که آن را شیخ عبدالمجید سیواسی مشهور به شیخ سیواسی از صوفیان پر نفوذ قرن یازدهم (م 1040یا 1049ق) به ترکی شرح کرده است. از این شرح نسخه ای در کتابخانه دانشگاه استانبول موجود است که دو سال پیش از مرگ وی نوشته شده است.

32-جواهر بواهر مثنوی (ق11)

شرحی است ترکی و مفصل بر مثنوی از صاری عبدالله افندی (922 - 1007ق) که آن را در پنج جلد و 2250 صفحه تدوین کرده است. وی ابیات مثنوی را از همان آغاز دفتر اول مصرع به مصرع و گاه بیت به بیت شرح می کند و بحث درباره موضوعات مختلف شاعران صوفی و ذکر اشارات و تلمیحات قرآنی و حدیثی از ویژگی های این شرح است.  نیکلسون از این شرح به اثری پر اطناب یاد می کند و در شرح خود از آن استفاده کرده است.

33-شرح مثنوی (ق11)

مولانا

شرحی است ترکی بر مثنوی از شمعی که پس از شرح سروری قدیمی ترین شرح ترکی به حساب می آید. شارح این شرح را در سال 995ق به فرمان سلطان مراد سوم آغاز کرده و در سال 1009 ق به پایان برده است. دفتر ششم آن به علت مرگ سلطان مراد هفت سال به تعویق افتاده است. این شرح در بین صوفیان شهرت فراوانی داشته است، با وجود آنکه اغلاط و اشتباهات زیادی در آن یافت می شود و پاره ای از آنها را انقروی در شرح خود متذکر شده است.

34-شرح مثنوی(ق11)

سودی، شارح مشهور دیوان حافظ، از مردم بوسنی شرحی به زبان ترکی بر مثنوی نوشته است که چندان شهرت و اعتباری به دست نیاورده است.شارح به آموزش غلامان در کاخ ابراهیم پاشا مشغول بوده و از این راه امرار معاش می کرده و سرانجام به سال 1000 یا 1005در گذشته است.

35-شرح مثنوی معنوی (ق11)

شرحی است بر مثنوی از شاه فقیر بن عبدالرحمن شکارپور سندی (1100-1195ق) از شارحان و نویسندگان افغانی الاصل قرن دوازدهم که علاوه بر این شرح آثار دیگری از خویش به جای گذاشته است که از آن میان عبارت اند از: مکتوبات به فارسی و عربی، فتوحات الغیبیه فی شرح عقائد الصوفیه، وثیقه الاکابر، فیوضات الهیه، قطب الارشاد یا مدارج عالیه، طریق الارشاد.

36-اسرارمثنوی و انوار معنوی(ق12)

این شرح که به اسرار نامه نیز معروف است، از شارحی افغانی تبار به نام عبدالله خویشگی قصوری فرزند عبدالقادر بن احمد شوریانی و غلام معین الدین متخلص به عبدی است. منزوی علاوه بر این شرح پنج اثر دیگر از او یاد می کند. تاریخ تألیف این شرح را حدود 1096-1105نوشته اند.

37-حل مثنوی (ق12)

شرحی است از شاه محمد افضل اله آبادی (م1124ق) معروف به ثابت که آن را به سال 1104 ق تألیف کرده است.نام نگارنده به سه صورت افضل، محمد افضل، شاه افضل ذکر شده است. وی علاوه بر این شرح به شرح اسکندرنامه نظامی نیز اقدام کرده است که از آن اطلاعی در دست نیست. شرح مثنوی او با این بیت آغاز می شود:

خدا را شکر کز لطف قوی /داد توفیقم به حل مثنوی

38-مغنی محمد عابد (ق12)

گزارش مثنوی است از شارحی به نام محمد عابد از شارحان قرن یازدهم و دوازدهم ق که این شرح را به سال 1100 ق آغاز کرده است و از شروح مثنوی شیخ محمد ابهری، عبداللطیف و خوارزمی استفاده کرده است.

39-شرح مثنوی (ق12)

شرحی است در حل مشکلات برخی ابیات مثنوی مولانا که آن را شکر الله خان خاکسار (م1108ق) به خواهش عاقل خان رازی نوشته است که شارح در ضمن شرح از او یاد می کند و گویا شارح داماد عاقل خان بوده است.

40-شرح مثنوی معنوی (ق12)

منزوی این شرح را از عبدالله ملتانی (متولد 1112ق) دانسته، چون تاریخ نسخه ای که در کتابخانه لاهور باقی است، 1138ق در عهد محمد شاه ثبت شده است.

ادامه دارد ...

نویسنده:یوسف بیگ باباپور- عضو هیأت علمی دانشگاه

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:46 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

نگاهی به شروح کهن مثنوی معنوی(5)

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم

41-حیات المعانی (ق12)

اولین نسخه‌ی مصحف بهارستان

شرح منظومی است بر مثنوی معنوی از ملاجیون سیالکوتی که آن را در زمان حکمرانی اورنگ زیب (1068-1180ق ) به دستور محمد عزیزخان از نزدیکان آن پادشاه نوشته است؛ ظاهراً از این شرح به نام های ایضاح المعانی و ارشاد نیز یاد شده است.

42-شرح مثنوی (ق12)

شرحی است بر مثنوی از شاه بهلول برکی جالند هری بخارایی (م 1170ق) که ازنویسندگان و شارحان شبه قاره به حساب می آید.پدرش اوحدالدین میرزا خان بخارایی نیز مردی عالم و نویسنده بوده است و دو کتاب از او به نام های نثر الجواهر و نظم الدرر و المرجان ذکر شده است. شارح نیز آثار دیگری غیر از این شرح دارد که عبارت اند از: شرح دیوان صائب، شرح دیوان علی کشمیری، شرح دیوان حافظ ، دیوان بهلول، شرح دیوان ناصر علی، عقاید علیمه در مذهب صوفیه، فوائد فی علم العقائد.

43-مراد المثنوی (ق12)

شرحی است بر دفتر چهارم مثنوی از مراد علی بن عبدالعزیز بخارایی که آن را در 417 صفحه نوشته است. این شارح در قرن دوازدهم زندگی می کرده و شرح او به خط میر سید سجاد حسینی کاظمی به تاریخ 1194ق کتابت شده است. اطلاعی بیش از این در دست نیست.

44-حل مثنوی معنوی (ق12)

شرحی است بر برخی از ابیات دشوار مثنوی از امام عبدالعزیز بن شیخ علی محمد بن ملاخداد که زمان اعتکاف در مسجد جامع پادشاهی اسلام آباد نوشته است. تنها نسخه خطی آن به خط نستعلیق در سال 1146ق در 280صفحه نوشته شده است و در کتابخانه «اتک مکهد» پاکستان نگهداری می شود.

45-مخزن الاسرار (ق12)

شرحی است از عبدالغنی بن اسماعیل نابلسی (م 1143ق) که از صوفیان قرن دوازدهم بوده و کتاب عقداللؤلوئیه او مشهور است. گولپینارلی تنها از شرح وی بر دیباچه مثنوی با نام کتاب الصراط الساوی فی شرح دیباچه المثنوی نام می برد.

46-شرح مثنوی معنوی (ق12)

جلد نسخه قدیمی وفیات الاعیان

محمد زاهد معروف به درویش که از زندگی وی اطلاع چندانی در دست نیست. از شرح چنان بر می آید که شارح با اصطلاحات و رموز عرفانی آشنا بوده و شروح شارحان دیگر را دیده، چرا که شارح گاه به نقل و گاه به نقد نظر شارحان دیگر پرداخته است. تنها یک نسخه از آن در کتابخانه ملی وجود دارد که شرح دفتر دوم وسوم مثنوی است و دارای 86 برگ است. احتمالاً این شرح در قرن دوازدهم نوشته شده است.

47-اسرار الغیوب (ق12)

شرحی است بر ابیات دشواری مثنوی و مشکلات تمام مثنوی که در سال 1120 ق به قلم خواجه ایوب صفوی پارسای لاهوری (م1155ق) در پاکستان نگاشته شده است. استاد فروزانفر در مقدمه شرح مثنوی شریف آن را معرفی کرده است.

48-مخزن الاسرار(ق12)

از شرح مشهور مثنوی است که به سال 1140 ق در هندوستان نوشته شده است و به شرح اکبر آبادی نیز معروف است. شارح در این شرح از شروح قبل از خود استفاده کرده و از آنها یاد نموده است. این شرح در سال 1312 به صورت سنگی در لکهنو به چاپ رسیده است و فروزانفر و نیکلسون در شروح خود از آن استفاده کرده اند. 

49-روح المثنوی(ق12)

از شروح معروف ترکی است که مورد استفاده نیکلسون نیز بوده است. شارح 738 بیت از دفتر اول مثنوی را به تفصیل شرح کرده است. هر چند این شرح ناقص است، اما مورد توجه شارحان بعد قرار گرفته است. مؤلف در قرن یازدهم و دوازدهم (1063-1137ق) می زیسته و اثرش در سال 1287ق در استانبول به چاپ رسیده است.

50-متن و شرح مثنوی (ق13)

حاشیه ای مفصل بر مثنوی است که به قلم شارحی هندی به نام حاج امدادالله مهاجر مکی (م1317ق) نوشته شده است و اول بار در کانپور هند به سال 1270 ق در هفت جلد به چاپ رسیده است. شارح از برخی شروح قبل از خود نیز استفاده کرده است و می گوید که این شروح را به امر مولانا احمد حسن نوشته است.

51-شرح مثنوی معنوی (ق13)

جایزه کتاب/8217 قطعه شعر/کارگاه ترجمه ادبیات فرانسه

شرح مختصری بر مثنوی مولاناست که به همیت حامدبن ملاعلی بیسارانی تألیف شده است. شارح از شاگردان و مریدان عثمان ثانی بوده و سی سال در خدمت او به طی مراحل تصوف اشتغال داشته است و این شرح را نیز به در خواست فرزندان مرشدش در سال 1281 ق شروع کرده است. نسخه ای از این شرح در کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی است که تا نیمی از دفتر پنجم شرح شده است. این نسخه دارای 421 صفحه و به خط مؤلف است.

52-شرح مثنوی معنوی (ق13)

شرح منظومی است از آخوند ملامحمد علی نوری (م 1252 ق) از علمای امامیه و از عرفای قرن سیزدهم که نسخه ای از آن در کتابخانه ملک وجود دارد. شارح 125 بیت از مثنوی را با 725 بیت از اشعار خود (به ازای هر بیت، پنج) شرح کرده است.

53-دفع شبهات (ق 13)

از شخصی به نام دیارام (ظاهراً متولد 1204ق) که منزوی بدان اشاره کرده است. در واقع نامه ی او به شخصی به نام سید کرم علی است و درآن کوشیده به برخی شبهات مردم در برخی سروده های مثنوی پاسخ دهد. از شارح اطلاع زیادی در دست نیست. منزوی اشاره کرده وی از گردآورندگان کتاب اشارات صاحب از سید فتح علی حسینی معروف به فتح الله گردیزی (م 1224ق) است.

54-شرح مثنوی وقار (ق13)

شرحی است شش جلدی (در سه جلد) که با مقدمه محمد الهی بخشی در سال 1290 ق در مطبعه نولکشور لکهنو چاپ شده است. شاعری به نام یا تخلص «وقار» زندگی مولوی را به شعرسروده است که در همین شرح چاپ شده است.

55-شرح بیتین مثنوی یا نی نامه (ق 13)

چهار ایرانی نامزد گرانترین جایزه ادبیات کودک و نوجوان جهان

شرحی است بر دو بیت آغازین مثنوی که درویش محمد قادری آن را نوشته است و احمد منزوی در فهرست مشترک آن را جزء مکتوبات سده سیزدهم ق آورده است و محمد نذیر رانجها از وجود آن در موزه کراچی خبر داده است.

56-شرح مثنوی معنوی (ق13)

گزارشی است منظوم بر هیجده بیت آغاز مثنوی از خالص طالبانی فهارانی قادری، عبدالرحمان مفوض بالله، فرزند شیخ احمد، فرزند شیخ محمود که آن را در سال 1250ق به در خواست عده ای از درویشان فراهم ساخته است. شارح نخست دیباچه ای به نثر می آورد و سپس با 271 بیت شعر نی نامه مولوی را شرح و گزارش می کند.

57-مفتاح المعانی(ق13)

این شرح در واقع حاشیه ای است بر مثنوی از شاه عبدالفتاح حسینی عسگری (م 1309ق) که در سال 1293ق در بمبئی به چاپ رسیده است.

58-شرح مثنوی معنوی (ق13)

شرحی است منظوم بر قسمتی از دفتر اول مثنوی مولانا (تا آغاز قصه شاه و کنیزک) که آن را سردار مهر دل خان محمد زایی قندهاری که در کراچی می زیسته، سروده است. این شرح در پایان سده سیزدهم ق نوشته شده است.

59-شرح بیتی از مثنوی (ق13)

گزارشی است بر بیت زیر از مثنوی:

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد /موسی ای با موسی ای در جنگ شد

که آن را سید صدرالدین کاشف دزفولی کرمانشاهی متخلص به کاشف (م 1258ق) شرح کرده است.

60-فتوحات معنوی (ق13)

از شروح معروف هندی است که در قرن سیزدهم به قلم عبدالعلی محمد بن نظام الدین محمد سهالوی معروف به بحرالعلوم (م1325ق) به نگارش در آمده است و در سال 1293ق به صورت سنگی درلکهنو به چاپ رسیده است که نسخه ای از آن در ایران موجود است و خانم آن ماری شیمل آن را بهترین دیباچه و راهنمای الهیات مولوی دانسته است.

ادامه دارد ...

 

نویسنده:یوسف بیگ باباپور- عضو هیأت علمی دانشگاه

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:46 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

خط قرمز از كجا می‌آید؟

هفت نكته در این معنی 

در سالهای اخیر درباره طنز تصوراتی رایج شده است كه بر اثر تكرار برای بسیاری از علاقه‌مندان طنز و حتی طنزنویسان به صورت اصول پذیرفته شده طنزنویسی مطرح است. در این نوشته درباره این تصورات و برخی نكته‌های دیگر در عالم طنزپردازی تأملاتی خواهیم داشت.

***

خط قرمز از کجا می آید؟

1ـ وقتی یك مسابقه پرهیجان فوتبال برگزار می‌شود میلیونها چشم به صفحات تلویزیون خیره می‌شوند و دهها هزار نفر در استادیوم به هیجان می‌آیند و فریاد می‌زنند و پایین و بالا می‌پرند. شاید از میان تماشاگران و علاقه‌مندان میلیونی فوتبال كمتر كسی به این نكته بیندیشد كه آنچه در زمین چمن روی می‌دهد، برد و باخت و كسب عنوان، اصل قضیه نیست، اصل قضیه همان تابلوهای تبلیغاتی كنار زمین است، همان تبلیغات روی لباس بازیكنان است، همان آگهی‌های زیرنویس تلویزیونی است و تمام بازیها برای آن است كه این آگهی‌ها در معرض چشم و گوش میلیونها نفر باشد.

طنزپرداز در همه بازیهای پرهیجان دنیا، چه بازیهای ورزشی و چه بازیهای سیاسی و علمی و فلسفی و حتی عاطفی و عاشقانه، با خونسردی و هوشمندی به حاشیه‌ها و كناره‌ها خیره می‌شود تا اصل قضیه را كشف كند و با زبانی شیوا درباره آن حرف بزند. بنابراین اگر در میان تماشاگران میلیونی انواع بازیها كسی را دیدید كه هیجان‌زده نیست و فریاد نمی‌زند و بالا و پایین نمی‌پرد و تنها اخم كرده یا لبخند ملایمی بر لب دارد احتمال دارد كه طنزپرداز باشد.

طنزپرداز در همه بازیهای پرهیجان دنیا، چه بازیهای ورزشی و چه بازیهای سیاسی و علمی و فلسفی و حتی عاطفی و عاشقانه، با خونسردی و هوشمندی به حاشیه‌ها و كناره‌ها خیره می‌شود تا اصل قضیه را كشف كند و با زبانی شیوا درباره آن حرف بزند.

2ـ وقتی در عالم بازیهای سیاسی تعارفات معمول كنار می‌رود و افشاگری و بی‌پروایی و تیترهای جنجالی به میدان می‌آید آیا مجالی برای كنایه و بیان ضمنی و حاشیه‌پردازی می‌ماند؟ و اگر قرار باشد كه تیتر درشت روزنامه صریح و بی‌پرده معایب و كاستیهای رقیب را عیان كند آیا دستمایه‌ای برای طنز نوشتن و نیش و كنایه زدن باقی می‌ماند؟ این نوع پرسشها معمولاً برای طنزپردازانی مطرح است كه گمان می‌كنند طنزنویسی یكی از روشهای مؤثر در مجادلات سیاسی است و طنزپرداز مانند یكی از اعضای احزاب و جناحهای سیاسی عمل می‌كند و هنر خویش را به خدمت می‌گیرد تا اندیشه سیاسی مطلوب خود را ترویج كند و كاستیهای رقیب را باز گوید و به هر حال در این بازی پرهیجان او باید طرف آبی باشد یا قرمز.

باری اگر طنزپرداز از منظری فراتر به جهان نگاه كند درمی‌یابد كه دغدغه اصلی او انسان است، انسان فارغ از رنگها و طبقات و شاخصه‌ها و تمایزات معمول، بنابراین به سادگی برای ورود به بازیهای معمول مجاب نمی‌شود. طنزپرداز شرایط موجود زیستن را با شرایط مطلوب و كمالی انسان قیاس می‌كند و در قیاس خویش بازیها و بازیچه‌ها و سرگرمیهای ساده‌لوحانه انسانهای به ظاهر جدی و متشخص و اتوكشیده را درمی‌یابد و بیان می‌كند و همگان را به تماشا دعوت می‌كند تا بر این غفلت بزرگ انسان لبخند بزنند.

خط قرمز از کجا می آید؟

3ـ خط قرمز از كجا می‌آید و طنزپرداز در برابر آن‌چه باید بكند؟ برخی از طنزنویسان هیجان زده گمان می‌كنند كه اگر طنزپرداز در اطراف خط قرمز حركت كند با انواع ترفندها و هنرنماییها از آن عبور كند و یا بتواند همواره در آن‌ سوی خط قرمز بایستد، خیلی باهوش و نكته‌سنج و جسور است. بارها امتحان كرده كه وقتی از خط قرمز عبور می‌كند مخاطبان به هیجان می‌آیند و تشویقش می‌كنند و نوشته‌اش را چون برگ زر روی دست می‌برند.

به این ترتیب مسیر اندیشه طنزنویس را خط قرمز و ترسیم‌كنندگان آن تعیین می‌كنند گویی خط قرمز ریسمانی است كه به پای طنزنویس بسته شده و او را به این سو و آن‌ سو می‌كشاند.

حال آنكه طنزنویس می‌بایست متكی بر بینش و شناخت خویش باشد و بر این اساس مسیر اندیشه و حركت خود را بیابد وگرنه تابع سلیقه خوانندگان عزیز و از آن خنده‌دارتر تابع سلیقه متولیان ترسیم و نگهبانی خطوط قرمز خواهد بود.

 

4ـ طنزپرداز خوب كسی است كه مستقیماً به اصل مطلب بپردازد و در بیان حرفهایش از پرده‌پوشی و تعارف و كنایه بپرهیزد. جوان شجاع! دوست هیجان‌زده و بی‌باك! نویسنده شیردل و ضد سانسور! اگر طنزپرداز باشی باید این نكته ساده را دریابی كه در این جهان پرتلاطم هیچ حادثه‌ای «اصل مطلب» نیست. اصلاً برای طنزپرداز اصل مطلب آن‌قدر جالب توجه نیست كه به آن بپردازد. او در گوشه‌ای نشسته و با آرامش و خونسردی جنب و جوش و تكاپو و هیجان‌زدگی انسانها را تماشا می‌كند و گاهی در میان این‌ همه دعوا و جنجال و زد و خورد با مهربانی به طرفین دعوا می‌گوید كه: لطفاً نگاهی به كفشهایتان بیندازید آیا آنها نیاز به واكس ندارند؟ همین اصل مطلب است، همین حاشیه بی‌اهمیت و بی‌خطر اصل مطلب است.

برخی از طنزنویسان هیجان زده گمان می‌كنند كه اگر طنزپرداز در اطراف خط قرمز حركت كند با انواع ترفندها و هنرنماییها از آن عبور كند و یا بتواند همواره در آن‌ سوی خط قرمز بایستد، خیلی باهوش و نكته‌سنج و جسور است.

طنزپرداز مصلح اجتماعی است، طنزپرداز منادی اخلاق و عدالت است، طنزپرداز فیلسوف انسان‌دوست است، طنزپرداز چشم بیدار جامعه است، طنزپرداز... از این نوع احكام و انتصابات فراوان دیده‌ایم و خوانده‌ایم اما اگر نیك بنگریم طنزپرداز هنرمندی است كه نیك می‌نگرد و به نیكویی حاصل نگرش خویش را بیان می‌كند و اگر قدر این مرتبت بداند همه پسوندها و انتصابات دیگر را با همه ارجمندی‌شان، پیرایه‌ای دست و پاگیر خواهد یافت. از آن‌رو كه در هر زمانه‌ای فقدان آن نگرش نیكو و آن بیان نیكو هیچ جایگزین شایسته‌ای نخواهد یافت و همگان را بدان نگرش هوشمندانه حاجت فراوان است. بنابراین گزافه نیست اگر بگوییم كه طنزپردازی هنری بی‌بدیل و یگانه است.

خط قرمز از کجا می آید؟

6ـ طنز نقطه مقابل جدّ است، بسیار شنیده‌ایم كه در معرفی طنزپردازان می‌گویند البته ایشان شعرها و نوشته‌های جدی هم دارند. اگر «جدی» به معنای رسمی و مطابق موازین و هنجارهای معمول باشد شاید بتوان پذیرفت كه طنز در برابر جد است زیرا طنزپرداز به هر حال در چارچوب موازین و هنجارهای رسمی محدود نمی‌ماند اما اگر جدیت معطوف به اهداف اثر طنز باشد باید گفت كه طنز از نظر اهداف بسیار جدی است و به نسبت اهداف انتزاعی و فانتزی كه در سایر شاخه‌های هنری دیده می‌شود در هنر طنز كمتر نشانی از تفنن و جدایی از اهداف كاربردی و جدی دیده می‌شود.

آنچه نقطه مقابل جد است، فكاهه و مطایبه است كه عمده هدف آن انبساط خاطر و شادمانی است.

برای این ادعای خود فعلاً دلیل محكمی ندارم اما به نظر من طنز نقطه مقابل تزویر و فریب است و طنزپرداز دقیقاً رو در روی شیطان و در مصاف با اوست.

 

طنز دانشجویی یعنی گلایه از وضعیت سلف‌سرویس دانشگاه و استادان سختگیر و انتظامات سنگدل كه نمی‌گذارد عواطف و احساسات جوانی بارز شود.

طنز سیاسی یعنی تبعیت از جدالهای جناحی و حزبی و تكرار برنامه‌ها و شعارهای سیاسیون.

طنز اجتماعی و صدا و سیمایی یعنی حرف‌زدن درباره امور بی‌خطر ازلی و ابدی مانند آلودگی هوا و ترس از مادرزن و اتوبوس و حقوق ناچیز كارمندان و خواستگاری و از این قبیل.

طنز باكلاس یعنی تكرار اصطلاحات فلسفی و اسامی فیلسوفان و كتابها و نظریه‌های آنان.

طنز خانوادگی یعنی بازنویسی متنهای روانشناسی نظیر خانواده خوشبخت و مهربانی با همسران و از این قبیل.

طنز روزنامه‌ای یعنی دنباله‌روی از موجهای خبری و تبلیغاتی كه می‌آیند و افكار را با خود به این سو و آن سو می‌برند و محو می‌شوند.

اگر طنزپرداز با همه این شیوه‌ها آشنا باشد و ضمن شناخت ذائقه مخاطبان بداند كه طنزنویس با تبعیت از پسند دیگران و حتی اكتفا به پسند هنری خویش توفیقی نخواهد داشت آن‌گاه برای یافتن مناظری بدیع و مضامینی دیگرگون تلاش خواهد كرد.

در واقع هنر طنزپرداز در آنجا نمایان می‌شود كه از میان همین عناصر و مفاهیم شناخته شده و تكراری به دنیایی متفاوت و تماشایی راه بگشاید و مخاطبان خود را به تماشا و تأمل این چشم‌انداز جدید دعوت كند.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:46 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

خط قرمز از كجا می‌آید؟

هفت نكته در این معنی 

در سالهای اخیر درباره طنز تصوراتی رایج شده است كه بر اثر تكرار برای بسیاری از علاقه‌مندان طنز و حتی طنزنویسان به صورت اصول پذیرفته شده طنزنویسی مطرح است. در این نوشته درباره این تصورات و برخی نكته‌های دیگر در عالم طنزپردازی تأملاتی خواهیم داشت.

***

خط قرمز از کجا می آید؟

1ـ وقتی یك مسابقه پرهیجان فوتبال برگزار می‌شود میلیونها چشم به صفحات تلویزیون خیره می‌شوند و دهها هزار نفر در استادیوم به هیجان می‌آیند و فریاد می‌زنند و پایین و بالا می‌پرند. شاید از میان تماشاگران و علاقه‌مندان میلیونی فوتبال كمتر كسی به این نكته بیندیشد كه آنچه در زمین چمن روی می‌دهد، برد و باخت و كسب عنوان، اصل قضیه نیست، اصل قضیه همان تابلوهای تبلیغاتی كنار زمین است، همان تبلیغات روی لباس بازیكنان است، همان آگهی‌های زیرنویس تلویزیونی است و تمام بازیها برای آن است كه این آگهی‌ها در معرض چشم و گوش میلیونها نفر باشد.

طنزپرداز در همه بازیهای پرهیجان دنیا، چه بازیهای ورزشی و چه بازیهای سیاسی و علمی و فلسفی و حتی عاطفی و عاشقانه، با خونسردی و هوشمندی به حاشیه‌ها و كناره‌ها خیره می‌شود تا اصل قضیه را كشف كند و با زبانی شیوا درباره آن حرف بزند. بنابراین اگر در میان تماشاگران میلیونی انواع بازیها كسی را دیدید كه هیجان‌زده نیست و فریاد نمی‌زند و بالا و پایین نمی‌پرد و تنها اخم كرده یا لبخند ملایمی بر لب دارد احتمال دارد كه طنزپرداز باشد.

طنزپرداز در همه بازیهای پرهیجان دنیا، چه بازیهای ورزشی و چه بازیهای سیاسی و علمی و فلسفی و حتی عاطفی و عاشقانه، با خونسردی و هوشمندی به حاشیه‌ها و كناره‌ها خیره می‌شود تا اصل قضیه را كشف كند و با زبانی شیوا درباره آن حرف بزند.

2ـ وقتی در عالم بازیهای سیاسی تعارفات معمول كنار می‌رود و افشاگری و بی‌پروایی و تیترهای جنجالی به میدان می‌آید آیا مجالی برای كنایه و بیان ضمنی و حاشیه‌پردازی می‌ماند؟ و اگر قرار باشد كه تیتر درشت روزنامه صریح و بی‌پرده معایب و كاستیهای رقیب را عیان كند آیا دستمایه‌ای برای طنز نوشتن و نیش و كنایه زدن باقی می‌ماند؟ این نوع پرسشها معمولاً برای طنزپردازانی مطرح است كه گمان می‌كنند طنزنویسی یكی از روشهای مؤثر در مجادلات سیاسی است و طنزپرداز مانند یكی از اعضای احزاب و جناحهای سیاسی عمل می‌كند و هنر خویش را به خدمت می‌گیرد تا اندیشه سیاسی مطلوب خود را ترویج كند و كاستیهای رقیب را باز گوید و به هر حال در این بازی پرهیجان او باید طرف آبی باشد یا قرمز.

باری اگر طنزپرداز از منظری فراتر به جهان نگاه كند درمی‌یابد كه دغدغه اصلی او انسان است، انسان فارغ از رنگها و طبقات و شاخصه‌ها و تمایزات معمول، بنابراین به سادگی برای ورود به بازیهای معمول مجاب نمی‌شود. طنزپرداز شرایط موجود زیستن را با شرایط مطلوب و كمالی انسان قیاس می‌كند و در قیاس خویش بازیها و بازیچه‌ها و سرگرمیهای ساده‌لوحانه انسانهای به ظاهر جدی و متشخص و اتوكشیده را درمی‌یابد و بیان می‌كند و همگان را به تماشا دعوت می‌كند تا بر این غفلت بزرگ انسان لبخند بزنند.

خط قرمز از کجا می آید؟

3ـ خط قرمز از كجا می‌آید و طنزپرداز در برابر آن‌چه باید بكند؟ برخی از طنزنویسان هیجان زده گمان می‌كنند كه اگر طنزپرداز در اطراف خط قرمز حركت كند با انواع ترفندها و هنرنماییها از آن عبور كند و یا بتواند همواره در آن‌ سوی خط قرمز بایستد، خیلی باهوش و نكته‌سنج و جسور است. بارها امتحان كرده كه وقتی از خط قرمز عبور می‌كند مخاطبان به هیجان می‌آیند و تشویقش می‌كنند و نوشته‌اش را چون برگ زر روی دست می‌برند.

به این ترتیب مسیر اندیشه طنزنویس را خط قرمز و ترسیم‌كنندگان آن تعیین می‌كنند گویی خط قرمز ریسمانی است كه به پای طنزنویس بسته شده و او را به این سو و آن‌ سو می‌كشاند.

حال آنكه طنزنویس می‌بایست متكی بر بینش و شناخت خویش باشد و بر این اساس مسیر اندیشه و حركت خود را بیابد وگرنه تابع سلیقه خوانندگان عزیز و از آن خنده‌دارتر تابع سلیقه متولیان ترسیم و نگهبانی خطوط قرمز خواهد بود.

 

4ـ طنزپرداز خوب كسی است كه مستقیماً به اصل مطلب بپردازد و در بیان حرفهایش از پرده‌پوشی و تعارف و كنایه بپرهیزد. جوان شجاع! دوست هیجان‌زده و بی‌باك! نویسنده شیردل و ضد سانسور! اگر طنزپرداز باشی باید این نكته ساده را دریابی كه در این جهان پرتلاطم هیچ حادثه‌ای «اصل مطلب» نیست. اصلاً برای طنزپرداز اصل مطلب آن‌قدر جالب توجه نیست كه به آن بپردازد. او در گوشه‌ای نشسته و با آرامش و خونسردی جنب و جوش و تكاپو و هیجان‌زدگی انسانها را تماشا می‌كند و گاهی در میان این‌ همه دعوا و جنجال و زد و خورد با مهربانی به طرفین دعوا می‌گوید كه: لطفاً نگاهی به كفشهایتان بیندازید آیا آنها نیاز به واكس ندارند؟ همین اصل مطلب است، همین حاشیه بی‌اهمیت و بی‌خطر اصل مطلب است.

برخی از طنزنویسان هیجان زده گمان می‌كنند كه اگر طنزپرداز در اطراف خط قرمز حركت كند با انواع ترفندها و هنرنماییها از آن عبور كند و یا بتواند همواره در آن‌ سوی خط قرمز بایستد، خیلی باهوش و نكته‌سنج و جسور است.

طنزپرداز مصلح اجتماعی است، طنزپرداز منادی اخلاق و عدالت است، طنزپرداز فیلسوف انسان‌دوست است، طنزپرداز چشم بیدار جامعه است، طنزپرداز... از این نوع احكام و انتصابات فراوان دیده‌ایم و خوانده‌ایم اما اگر نیك بنگریم طنزپرداز هنرمندی است كه نیك می‌نگرد و به نیكویی حاصل نگرش خویش را بیان می‌كند و اگر قدر این مرتبت بداند همه پسوندها و انتصابات دیگر را با همه ارجمندی‌شان، پیرایه‌ای دست و پاگیر خواهد یافت. از آن‌رو كه در هر زمانه‌ای فقدان آن نگرش نیكو و آن بیان نیكو هیچ جایگزین شایسته‌ای نخواهد یافت و همگان را بدان نگرش هوشمندانه حاجت فراوان است. بنابراین گزافه نیست اگر بگوییم كه طنزپردازی هنری بی‌بدیل و یگانه است.

خط قرمز از کجا می آید؟

6ـ طنز نقطه مقابل جدّ است، بسیار شنیده‌ایم كه در معرفی طنزپردازان می‌گویند البته ایشان شعرها و نوشته‌های جدی هم دارند. اگر «جدی» به معنای رسمی و مطابق موازین و هنجارهای معمول باشد شاید بتوان پذیرفت كه طنز در برابر جد است زیرا طنزپرداز به هر حال در چارچوب موازین و هنجارهای رسمی محدود نمی‌ماند اما اگر جدیت معطوف به اهداف اثر طنز باشد باید گفت كه طنز از نظر اهداف بسیار جدی است و به نسبت اهداف انتزاعی و فانتزی كه در سایر شاخه‌های هنری دیده می‌شود در هنر طنز كمتر نشانی از تفنن و جدایی از اهداف كاربردی و جدی دیده می‌شود.

آنچه نقطه مقابل جد است، فكاهه و مطایبه است كه عمده هدف آن انبساط خاطر و شادمانی است.

برای این ادعای خود فعلاً دلیل محكمی ندارم اما به نظر من طنز نقطه مقابل تزویر و فریب است و طنزپرداز دقیقاً رو در روی شیطان و در مصاف با اوست.

 

طنز دانشجویی یعنی گلایه از وضعیت سلف‌سرویس دانشگاه و استادان سختگیر و انتظامات سنگدل كه نمی‌گذارد عواطف و احساسات جوانی بارز شود.

طنز سیاسی یعنی تبعیت از جدالهای جناحی و حزبی و تكرار برنامه‌ها و شعارهای سیاسیون.

طنز اجتماعی و صدا و سیمایی یعنی حرف‌زدن درباره امور بی‌خطر ازلی و ابدی مانند آلودگی هوا و ترس از مادرزن و اتوبوس و حقوق ناچیز كارمندان و خواستگاری و از این قبیل.

طنز باكلاس یعنی تكرار اصطلاحات فلسفی و اسامی فیلسوفان و كتابها و نظریه‌های آنان.

طنز خانوادگی یعنی بازنویسی متنهای روانشناسی نظیر خانواده خوشبخت و مهربانی با همسران و از این قبیل.

طنز روزنامه‌ای یعنی دنباله‌روی از موجهای خبری و تبلیغاتی كه می‌آیند و افكار را با خود به این سو و آن سو می‌برند و محو می‌شوند.

اگر طنزپرداز با همه این شیوه‌ها آشنا باشد و ضمن شناخت ذائقه مخاطبان بداند كه طنزنویس با تبعیت از پسند دیگران و حتی اكتفا به پسند هنری خویش توفیقی نخواهد داشت آن‌گاه برای یافتن مناظری بدیع و مضامینی دیگرگون تلاش خواهد كرد.

در واقع هنر طنزپرداز در آنجا نمایان می‌شود كه از میان همین عناصر و مفاهیم شناخته شده و تكراری به دنیایی متفاوت و تماشایی راه بگشاید و مخاطبان خود را به تماشا و تأمل این چشم‌انداز جدید دعوت كند.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:47 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

روان شناسی تحلیلی و ادبیات

روان شناسی تحلیلی و ادبیات

نوشته های یک نویسنده را با وقایع زندگانی و مکنونات خاطر و اسرار ضمیر او که معمولا خود نیز از آنها آگاهی درستی ندارد می توان مربوط ساخت و نشان داد که چگونه احساسات نویسنده و خاطراتی که حتی خود او هم آنها را فراموش کرده در محصول ادبی او تاثیر داشته است. همانطور که یک روانشناس می تواند با تعبیر خواب از آرزوهای نهانی اشخاص اطلاع حاصل کند نقاد ادب نیز با بکار بردن اصول علمی بتصاویر خیالی و نهانی نویسنده در آثار او پی می تواند برد. یک اثر ادبی پی خود کاشف زندگانی نویسنده از ایام کودکی تا سن بزرگی است زیرا تماس او با دنیای خارج و تعبیرات حاصل در زندگانی وهمچنین امیال و اهوا، نفسانی اینها از اموری ست که قهراً در اثر ادبی تاثیر خود را می بخشد و ازین روست که می توان زندگانی فکری و انفعالی نویسنده را از روی نوشته های او کشف کرد. از طرف دیگر اگر درباره ی یک شخص اطلاعاتی مربوط بعوامل ارثی و وقایع زندگانی و امیال و آرزوها و خصایص روحی و کتابهائی که خوانده و مناسبات او با پدر و مادر و دوستانش در دست باشد می توان به تدابیر (تکنیک) پسیکانالیز پیش بینی کرد که آنشخص چگونه نویسنده ای خواهد شد و آثار او از چه قبیل خواهد بود.

 

روان شناسی تحلیلی و ادبیات

در نوشته های یک نویسنده نه تنها اثری از زندگی گذشته ی خود او وجود دارد بلکه به عقیده محققینی چون «یونگ» از گذشته ی بشر و طریقه زندگانی اجدادی و نژادی او آثاری می توان یافت.

روش پسیکانالیز را در تحلیل و انتقاد هر نوشته و اثر ادبی می توان بکار برد بخصوص در اشعار تغزلی و داستان. داستان نویس در ساختن قهرمان هر یک از کتابهای خود از خصایص شخصی خود استفاده می کند نویسنده هر قدر سعی کند شخصیت حقیقی خود را از آثار خویش جدا نگاهدارد باز هم با تدابیر دقیق پسیکانالیز می توان به اسرار ضمیر او پی برد. نویسندگانی مانند «مریمه» و «فلوبر» که معتقد بودند هنر باید غیر شخصی باشد کوشش داشتند شخصیت خود را در نوشته های خویش مدخلیت ندهند، با اینهمه در همان آثار با کمک مراسلات شخصی آنها بمکنونات خاطر آنان می توان راه یافت.

روان شناسی تحلیلی و ادبیات

شک نیست که برای روشن شدن مطلب و طرز بکار بردن اصول پسیکانالیز بهتر آنست که آثاری مورد دقت قرار گیرد که نویسنده سعی نکرده باشد تا خود را در آنها پنهان داشته باشد. در نوشته های بسیاری از نویسندگان آثاری هست که از خود صحبت کرده یا خود را قهرمان داستانی که نوشته اند قرار داده اند. اشعار تغزلی که مظهر احساسات شاعر است بهتر از نوشته های دیگر مورد تحلیل نفسی قرار می تواند گرفت. آنچه بیش از هر چیز در اشعار شاعرانی مانند برنز و بایرون و شلی و کیتز نمایانست همان شرح مشتاقیها و محرومیت ها و دردمندیهای خود آنها است. حتی در اشعاری که از عشق و عاشقی خود آنها سخنی در میان نیست باز می توان اثر آنرا یافت. یکی از بهترین قطعات کیتز شاعر انگلیسی قصیده درباره جام یونانی (Ode to a Grecian Urne) است که در آن اگر چه شاعر از عشق خود صحبت نکرده است معهذا کسانی که از زندگانی او اطلاع دارند می دانند که او در این قطعه معشوق خود «فانی بران» (Fanny Brawne) را در نظر داشته و بزبان عاشق یونانی از ناکامی خود حکایت می کند. زندگانی احساساتی «شلی» شاعر دیگر انگلیسی را می توان در خلال اشعار او یافت. در قطعه موسوم به «باد سرکش جنوبی» (Ode to the west wind) و در قطعه دیگر موسوم به «چکاوک» (To the skylark) ناخشنودی شاعر را از زندگانی و از ماری زن خود که نسبت باو عشق زیادی نداشت می توان دریافت.

روان شناسی تحلیلی و ادبیات

معمولا گفته می شود که هر نویسنده بزرگ لااقل در یک کتاب شرح حال خود را برشته تحریر در آورده است. مثلا تردیدی نیست که کتاب داوید کاپرفیلد (David Copperfield) حاوی قسمت مهمی از زندگانی نویسنده است. شارلوت برونته در کتاب (Villette) و همچنین درجین ایر (Jane Eyre) شرح حال خود را داده و داستان عشق به معلمش را تشریح کرده است، شارلوت برونته در بروکسل تحصیل می کرد و عاشق (Hegel) معلم خود شد که متاسفانه متاهل بود. مراسلاتی میان او معلمش رد و بدل شده که پس از انتشار تردیدی باقی نگذاشت که مقصود شارلوت برونته از قهرمان داستانهای خود چه کسی است. چارلز دیکنز تمام زنهای داستانهای خود را با توجه بخصوصیات دو تن زنی که در جوانی دوست می داشت انتخاب کرده است: یکی ماریا بیدنل (Maria Beadnell) که معشوقه جوانی او بود و دیگری ماری هوگارت (Mary Hogarth) که در جوانی مرد. نسبت زن و مادر خود چندان محبتی نداشت و بهمین جهت اغلب زنهای داستانهای او دختران معصوم و عروسکهای بی شخصیتی بیش نیستند. نمونه همه آنها ماری هوگارت می باشد.

به بحرانهای روحی نویسندگان در زمینه مذهب نیز از نوشته های آنها می توان پی برد. غالباً نویسندگان در ایام جوانی از مذهب رویگردان شده و پس از یک سلسله تجربیات روحی مجدداً بآن بازگشته اند.

تولستوی و داستایوسکی و استریندبرگ  و ورد زورت و سازی را بعنوان مثال می توان ذکر کرد.

یک اثر ادبی از نظر پسیکانالیز با خواب فرقی ندارد و آن نیز عبارتست از بیان آرزوها و خواهشهائی که برآورده نشده و از گذشته روحی نویسنده و وقایع و حوادث زمان نوشتن ترکیب یافته است. همانطور که از راه تحلیل و تعبیر خواب اشخاص با تدابیر پسیکانالیز به کشف امراض روحی آنها موفق می توان گردید از راه تحلیل و تعبیر نوشته های یک نویسنده نیز به احوال غیرعادی روح او می توان پی برد، ارتباط میان شعر و خواب بارها مورد آزمایش قرار گرفته است. شاعر مانند کسی که خواب می بیند جهانی خیالی در خاطر خود مجسم می سازد. آرزوها و خواهشهای نهانی خود را بروز می دهد و از این که چرا این آرزوها و خواهشهای او برآورده نشده است حکایت می کند و چون از بیان احساسات خود بطرز صریح ترس یا شرم دارد بعلائم و کنایات ادبی توسل می جوید.

یک اثر ادبی از نظر پسیکانالیز با خواب فرقی ندارد و آن نیز عبارتست از بیان آرزوها و خواهشهائی که برآورده نشده و از گذشته روحی نویسنده و وقایع و حوادث زمان نوشتن ترکیب یافته است.

فروید در تعبیر خواب بیمار عصبی مواد و محتویات خواب را می گرفت و از وقایع جاری روز قبل و افکاری که بیمار داشت پرسش و تحقیق می کرد و پس از یک دوره تحلیل روحی مریض را  آگاه ساختن او بر چشمه ی بیماری شفا می بخشید و این خود از شگفتیهای روح آدمی است که همین که به کیفیاتی که در شعور نهان inconscient او موجود و برای او منشاء احوال و آثار خاص روحی است آگاهی پیدا کرد، به عبارت اخری همین که این کیفیات چنان که باید از منطقه شعور نهان خارج و در حوزه ی شعور آشکار وارد گردید، احوال و آثار مربوط نیز حتماً از میان می رود. نقاد سخن باید در مورد کتاب یا یک اثر ادبی همین رویه را پیش گیرد. البته او نمی تواند مانند پزشک که از بیمار سئوال  تحقیق میکند از نویسنده پرسش کند ولی وسائل دیگری ممکن است در دست داشته باشد. اعترافات نویسنده، شرح حال وی،مراسلاتی که نوشته ، شرحی که دوستان و آشنایان او درباره اش نوشته اند، همه اینها می تواند مورد استفاده قرار گیرد. شرح حال روحی نویسندگان را از آثار آنها بهتر می توان دریافت تا از شرح حال آنها یکی از مهمترین عوامل اختلالهای روحی که در بعضی از نویسندگان نیز دیده می شود کیفیتی است که از طرف فروید بنام «عقده اودیپوس» Odipus Complex خوانده شده است. ویلیام کوپر شاعر انگلیسی شعری دارد که در موقع دریافت عکس مادر خود سروده است. این شعر برای اثبات نظریه فروید که مورد انتقاد شدید قرار گرفته است سند بسیار خوبی است. کسانیکه اشعار کوپر را مطالعه می کنند. با در نظر داشتن عقده اودیپوس می توانند پی ببرند که علت نارضایتی و جنون کوپر چه بوده استف کوپر در سن کودکی مادر خود را از دست می دهد و چون محبت زیادی باو داشته اثر این واقعه در فکر او باقی می ماند و در بزرگی نامه های پر از احساسات به مادر خود می نویسد.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:47 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

قصه ها زیر باران سکه ها (2)

بخش اول ، بخش دوم

گرگ ها از برف نمی ترسند ( برنده جایزه کتاب سال ؛ نامزد جایزه شهید غنی پور )

داستان داغ روزهای سرد

قصه ها زیر باران سکه ها (2)

این کتاب محمدرضا بایرامی هم مثل بیشتر داستان هایش در فضای روستایی و کوهپایه های اردبیل - زادگاهش-  می گذرد ؛ کتابی که بایرامی برای نوشتنش ده سال زمان گذاشت و آخر سر هم نتیجه اش را دید.

« گرگ ها از برف نمی ترسند » داستان یوسف و فتاح ، دو نوجوان روستایی است که قهرمانانه داستان را پیش می برند ؛ قصه زلزله ای که در زمستان سال 75 در استان اردبیل اتفاق افتاد و حالا بایرامی داستان روستای کوچک پنج خانواری « ایرات دره سی » را برای خواننده تعریف می کند. اینجاست که نقش قهرمانانه این دو نوجوان برای جنگ با طبیعت شروع می شود ویژگی نترسیدن گرگ ها از برف در انتخاب نام کتاب تأثیر داشته و نقش تلاش بچه ها برای مقابله با گرگ ها را دو چندان می کند (اول قرار بود نام کتاب « سه نقطه و زمین آرام می گیرد » باشد). داستان های بایرامی همیشه تصویرهای قوی ای دارند طوری که خواننده می تواند دقیقا اتفاق ها را در ذهن مجسم کند و لحظه لحظه  خود را همپای قهرمان داستان ببیند بایرامی در باره قصه داستانش گفته: « حوادث قصه در واقعیت اتفاق افتاده اند. بسیاری از شخصیت ها وجود دارند و در طول این سه دهه با آنها در گیر بوده ام . روستایی که ماجرا در آن اتفاق می افتد آخرین روستای ارتفاعات سبلان است. من مدیون واقعیت هستم » بایرامی که بیشتر او را به عنوان نویسنده حوزه  کودک و نوجوان می شناسند در زمینه داستان نویسی بزرگسالان هم دستی داشته و « پل معلق »  معروف ترین اثر او برای بزرگسالان است. اگر چه کتاب های کودک و نوجوان او برای خواننده بزرگسال هم جذابیت دارد. کوه مرا صدا زد. بر لبه پرتگاه، بعد از کشتار، رعد یک بار غرید، دود پشت تپه، عقاب های تپه 60 دشت شقایق ها ، هفت روز آخر و ... تعدادی از آثار بایرامی هستند.

انسیه شهرستانکی

 

آنجا که پنچرگیری ها تمام می شود ( نامزد جایزه روزی روزگاری ؛ نامزد جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعات ؛ نامزد جایزه گلشیری )

قصه ها زیر باران سکه ها (2)

حامد حبیبی خیلی بیشتر از آنکه داستان نویس باشد ، شعر گفته است . اما مجموعه شعری منتشر نکرده است و جشنواره ها مجبورند به تقدیر از داستان هایش اکتفا کنند و « آنجا که پنچرگیری ها تمام می شود »  دومین مجموعه داستان اوست که نه داستان کوتاه دارد . در این مجموعه با آدم هایی مواجهیم که همه دنبال راهی هستند تا از روزمرگی فرار کنند . آنها همه چیزشان را که به دنیا وصلشان می کند رها می کنند و می روند تا برسند به جایی که پنچرگیری ها تمام می شوند و بر اسم شهر روی تابلویی مستطیلی خطی قرمز کشیده اند . اولین مجموعه داستان حبیبی – ماه و مس – سه سال پیش جایزه ادبی اصفهان و نامزد جایزه گلشیری و جایزه منتقدان مطبوعات شد .

 

شماس شامی ( نامزد جایزه روزی روزگاری ؛ نامزد جایزه جلال آل احمد ؛ نامزد جایزه قلم زرین ) 

مجید قیصری یک نویسنده دفاع مقدسی است . بیشتر کتاب های او مثل « سه دختر گل فروش » و « ضیافت به صرف گلوله » تمی جنگی دارند و چندین جایزه ادبی از جمله مهرگان ، قلم زرین و ... را برده اند . ولی رمان آخر او – شماس شامی – یک جورهایی سنت شکنی است . او در این کتاب رفته سراغ یک جنگ دیگر ؛ سراغ وقایع بعد از جنگ روز عاشورا . قصه هم حول یک فرستاده ویژه روم می گذرد که در همان زمان به شهر شام سفر کرده بود تا جانشین جدید امپراتور روم را منسوب کند ... می بینید ؟ زاویه دید داستان آن قدر متفاوت است که با اینکه از بستر ماجرا خبر دارید باز هم دوست دارید آن را بخوانید.

 

همه جایزه های 88

نامزدها (  -  )  برنده ها (  . ) 

ششمین جایزه قلم زرین ( 13 تیر 88 )                                     

بخش ادبیات داستانی

.  شماس شامی ، مجید قیصری (افق)

.  آوای نهنگ، احمد بیگدلی (چشمه)

.  بیوتن، رضا امیر خانی  (علم)

 

دومین دوره جایزه جلال آل احمد ( 2 آذر 88 )

بخش مستندنگاری

-  دا ، سیده زهرا حسینی و سیده اعظم حسینی (سوره مهر)

بخش ادبیات داستانی

.  هجوم آفتاب ، قباد آذر آیین (هیلا)

.  بیوتن، رضا امیر خانی

. من گنجشک نیستم، مصطفی مستور (مرکز)

. آوای نهنگ ، احمد بیگدلی

. شماس شامی، مجید قیصری

 

سومین دوره جایزه روزی روزگاری ( 2 بهمن 88 )

بخش مجموعه داستان

.  آنجا که پنچرگیری ها تمام می شوند ، حامد حبیبی (ققنوس)

.  آویشن قشنگ نیست ، حامد اسماعیلیون (ثالث)

-  برف و سمفونی ابری، پیمان اسماعیلی (چشمه)

بخش رمان

.  دو قدم این ور خط ، اثر احمد پوری (چشمه)

.  شماس شامی ، مجید قیصری

.  نگران نباش ، مهسا محب علی (چشمه)

-  بیژن و منیژه، جعفر مدرس صادقی (مرکز)

بخش ادبیات نمایشی

.  شب های آوینیون، کورش نریمانی (قطره)

.  آسمان روزهای برفی ، محمد چرمشیر

-  پاتوق اسماعیل آقا ، حمید امجد (نیلا)

 

بیست و هفتمین دوره کتاب سال ( 19 بهمن 88 )

بخش تاریخ، حوزه خاطره نویسی

-  دا، سیده زهرا حسینی و سیده اعظم حسینی

بخش ادبیات کودک و نوجوان

-  گرگ ها از برف نمی ترسند، محمدرضا بایرامی (قدیانی)

 

دهمین جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات ( 25 آذر 88 )

بخش رمان

.  احتمالا گم شده ام ، سارا سالار (چشمه)

.  مونالیزای منتشر، شاهرخ گیوا (ققنوس)

-  نگران نباش ، مهسا محب علی

بخش مجموعه داستان

.  آنجا که پنچرگیری ها تمام می شوند، حامد حبیبی

.  دیوانه در مهتاب، حمیدرضا نجفی (چشمه)

-  برف و سمفونی ابری ، پیمان اسماعیلی (چشمه)

 

نهمین دوره کتاب سال شهید غنی پور( 12 اسفند 88 )

.  داماد فرمانده لشکر، داوود امیریان (شاهد)

.  سه سوت جادویی ، احمد اکبرپور (افق)

.  گرگ ها از برف نمی ترسند ، محمدرضا بایرامی (قدیانی)

.  من و رضا و آیدین ، سیدهاشم حسینی (سوره مهر)

.  حتی مردها هم گاهی گریه می کنند، مژگان بابامرندی (مدرسه)

.  اعترافات غلامان، حمیدرضا شاه آبادی (کانون پرورش فکری)

.  طبقه هفتم غربی ، جمشید خانیان (افق)

 

نهمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری ( سال بعد برگزار می شود )

بخش مجموعه داستان

.  برف و سمفونی ابری ، پیمان اسماعیلی

.  آنجا که پنجرگیری ها تمام می شوند ، حامد حبیبی

.  دیوانه در مهتاب ، حمیدرضا نجفی

.  در راه ویلا ، فریبا وفی (چشمه)

بخش مجموعه داستان اول

.  آویشن قشنگ نیست ، حامد اسماعیلیون (ثالث)

.  شهر یک نفره ، مرجان بصیری (ققنوس)

.  مرگ بازی ، پدرام رضایی زاده (چشمه)

 

همشهری جوان

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:47 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

قصه ها زیر باران سکه ها

قصه ها زیر باران سکه ها

حالا ده سالی می شود که جوایز ادبی در کشور ما رونق گرفته اند و با افت وخیزی که معمول و مرسوم همه کارهای فرهنگی در اینجاست ، به انتخاب و معرفی آثار برگزیده ادبی می پردازند و نقش یک جور راهنما را برای مخاطبان بازی می کنند. امسال هم این جوایز کار خودشان را انجام دادند و هر چند به دلایل مختلف ، برخی از آنها (مثل مهرگان) برگزار نشدند و برخی دیگر (مثل گلشیری) به سال 89 موکول شدند اما از آن طرف جوایز پرو پیمانی هم (مثل جایزه دولتی آل احمد) بود که برگزیدگانش را حسابی تحویل گرفت و آنها را سکه باران کرد (جایزه آل احمد  به برندگانش 110 سکه تمام داد که می شود چیزی حول و حوش 28 میلیون تومان). از آن طرف حاشیه و حرف و حدیث هم مثل هر سال در کار بود ؛ از اینکه نویسنده ای کتابش را از فهرست نامزدهای یک جایزه بیرون بکشد (مثل انصراف مستور و قیصری از فهرست نامزدهای جایزه آل احمد) تا حتی درباره میزان جوایز (همان قضیه 110 سکه جایزه آل احمد) و خلاصه، ماجرایی بود. به هر حال ما هم به رسم هر سال، آخر سالی سری به این جوایز زده ایم و کتاب هایی را که در تعداد بیشتری از جوایز برگزیده شده اند و مقبولیت بیشتری نزد سلیقه های مختلف داشته اند برای شما معرفی کرده ایم. لازم به توضیح نیست که این جوایز، به روال هر ساله، آثار منتشر شده در سال قبلی یعنی سال 87 را بررسی کرده اند و نقد و داوری آثار چاپ شده در امسال می ماند برای جشنواره های و جوایز سال بعدی ، پس اگر اسم کتاب محبوبتان را در این صفحه پیدا نکردید ، قبل از عصبانی شدن ، به صفحه شناسنامه آن کتاب مراجعه کنید و سال نشرش را ببینید. اینها، بهترین های ادبیات داستانی ایران در سال 87 هستند.

 

برف و سمفونی ابری ( برنده جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات ؛ برنده جایزه روزی روزگاری ؛ نامزد جایزه گلشیری)

بی ترس در حضور مردگان
قصه ها زیر باران سکه ها

پیمان اسماعیلی بعد از مجموعه داستان «جیب های بارانی ات را بگرد» ، دست به قلم شد و داستان «برف و سمفونی ابری» را نوشت ؛ مجموعه ای با هفت داستان که حسابی به مذاق منتقدان و داستان خوان ها خوش آمد و تا توانستند از داستان جناب نویسنده تعریف کردند و به اش جایزه دادند. این را که داستان یک داستان نویسی جوان را هم منتقدان می پسندند و هم عامه مردم که داستان برای آنها نوشته شده ، می توانیم به فال نیک بگیریم و منتظر باشیم تا پیمان اسماعیلی بعد از این هم برایمان داستان همین آدم های دور و برمان را بنویسد ؛ آدم های بی کس و تنهایی که اولین قدمشان برای مبارزه با ترس ، پذیرفتن ترس و بعد شیرجه زدن در دل همان موضوع یا اتفاقی است که آنها را تا حد مرگ ترسانده . هر چند اگر شخصیت های «برف و سمفونی ابری» به طور علنی این ماجرا را اعلام نکنند اما دقیقا برای پیروزی در این مبارزه از این قانون استفاده می کنند ؛ درست مثل راوی داستان «میان حفره های خالی» که کاملا آگاهانه به دل دو حفره ای می رود که یک عالمه شایعه ترس آور دور و برش چرخ می خورد همه آدم های «لحظات یازده گانه سلیمان» به استقبال موقعیت ترس آور می روند و از آن حتی لذت می برند. راوی داستان «یک هفته  خواب کامل» هم با اینکه می داند کاری که می کند، خطرناک است اما تا آخر ماجرا پیش می رود. رئیس در داستان «مردگان» در یک شب برفی ، می رود تا ببیند آن موجود ترسناک بالای سیم چه جانوری است و بالاخره سنگ تمام این خود آزاری ، ماجرای راوی «گرای پنجاه و پنج» است که تصمیم  می گیرد در طبقه هشتم ساختمانی که تا خرخره زیر برف فرو رفته  بماند ؛ ساختمانی که تنها راه گرم شدنش سوزاندن جسد آدم هاست.

به این ترتیب، این آدم ها تلاش می کنند تا از ترس عبور کنند اما هر چه بیشتر تلاش می کنند ، کمتر به نتیجه می رسند.

ایثار قنواتی

 

دا ( برنده جایزه کتاب سال ؛ برنده جایزه جلال آل احمد )

خاطرات 59
توزیع لوح فشرده نقد كتاب «دا» فرهنگسرای بانو

پدیده سال کتاب ایران چه کتابی بود؟ برای یکی از معدود دفعات، جواب این سوال برای بیشتر مخاطبان کتابخوان و مسوولان امور فرهنگی یکی بود ؛ کتاب «دا» . نامی ساده برای یک کتاب خاطره، آن هم خاطرات جنگ ؛ جنگی که خیلی ها فکر می کردند تمام شده. کتاب «دا» از یک  طرف چاپش - با وجود قیمت 11 هزار تومانی و ابعاد کت و کلفتش که هزار صفحه ای می شد -  از مرز 100 گذشت تا معلوم شود ملت در این وانفسای زدگی از کتاب ، کتاب خود را پیدا می کنند همان طور که آب ، جوق را ! از طرفی هم دو جایزه اساسی گرفت تا سال خوبی را به پایان برساند. «دا» قبل از این دو جایزه، در نمایشگاه کتاب تهران هم به عنوان اثر برگزیده انتخاب شد با این حال، انتخاب «دا» در هر سه زمینه از قبل قابل پیش بینی بود و برعکس بقیه گزینه ها سرش، شلوغ کاری نشد. با همه اینها مهم ترین جایزه دا این بود که با وجود شروع به ظاهر دولتی وانگ اینکه کتاب دارد با رانت حکومت می فروشد ، خود مردم با تبلیغ دهان به دهان و امانت دادن کتاب به هم ، جای این کتاب را در کتابخانه ها باز کردند. این روزها در خانه خیلی از ما خاطرات یک دختر جوان خرمشهری است که به طور عجیب و ملموس و انسانی ای ماجرای اشغال این شهر در سال 59 را روایت می کند ؛ خاطراتی که با عکس ها و توضیحات و مصاحبه های انتهایی اش نشان می دهد چقدر وفا دار به مستندات است. «دا» دارد به سه زبان انگلیسی و اردو و ترکی استانبولی ترجمه می شود تا در سال آینده و یک سال و نیم بعد از آغاز انتشارش، ابعاد جهانی پیدا کند و هیچ بعید نیست سال بعد، همین موقع جایزه های جهانی را هم از آن خودش کند و سر از کتابخانه های سراسر دنیا در بیاورد.

احسان ناظم بکایی

 

نگران نباش ( برنده جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات ؛ نامزد جایزه روزی روزگاری )

موضوع من را انتخاب کرد
قصه ها زیر باران سکه ها

« از نظر جامعه شناسی آدم هایی که چیزی برای از دست دادن ندارند خطرناکند دهه شصتی ها چیزی برای از دست دادن ندارند ؛ بی آرمانند من دهه پنجاهی همیشه در زندگی ام ایده آل و آرمان داشتم ولی آنها نمی دانند چه کار می کنند. » راستش به نظر می آید همه چیز بستگی به این دارد که دهه چندی باشید! اگر دهه پنجاهی باشید که هیچ ؛ حتما با کتاب و شخصیت اصلی اش « شادی ». که به ایده آل هایش نرسیده و ویران شده و ایده آل زندگی اش را به حداقل رسانده. همذات پنداری می کنید و غصه اش را می خورید. اما اگر دهه شصتی باشید و بدانید مهسا محب علی 37 ساله  با چنین دیدی در باره نسل شما کتاب را نوشته ، بعید است بتوانید کتاب را دستتان بگیرید یا دوست داشته باشید ولی مربوط به هر نسلی که باشید اگر حاشیه های کتاب را بدانید حتما بیشتر از الان ترغیب به خواندن آن می شوید « نگران نباش » در فاصله زمستان 87 تا بهار 88، سه بار تجدید چاپ شده منتقدان معتقدند سوژه اش بکر است و تا به حال رمانی با موضوع مشابه آن نوشته نشده محب علی داوری یک دوره جایزه گلشیری، منتقدان و نویسندگان مطبوعات و جایزه یلدا را در کارنامه اش دارد و برای رمان دیگرش -  نفرین خاکستری -  در سال 81 جایزه مهرگان را گرفته.  « عاشقیت در پاورقی » او هم در سال 83 نامزد بهترین مجموعه داستان سال جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات و برنده بهترین مجموعه داستان سال جایزه هوشنگ گلشیری شده داستان نگران نباش در 24 ساعت می گذرد ؛ در تهرانی که در آن زلزله آمده و همه مردم به خیابان ها ریخته اند و این وسط شادی - قهرمان داستان-  از خانواده اش  که برای فرار از زلزله عازم شمال هستند جدا می شود و می رود در دل جامعه تا برای خودش مواد گیر بیاورد. محب علی درباره انتخاب سوژه و شخصیت های کتاب گفته: « یک بار از احمد محمود پرسیدند چرا شخصیت های داستان هایت سیاسی هستند؟ او گفت من این شخصیت ها را انتخاب نکرده ام . آدم های اطراف من آن روزها سیاسی بودند . من آنها را نوشتم . در باره من هم چنین اتفاقی افتاد . من هم به موضوع « اعتیاد » نپرداختم . من هم از آدم های دور و برم نوشتم.»

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:47 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

مظلوم‌ترين پيامبر 

مظلوم ترين پيامبر

مدح و منقبت رسول خدا (ص) به ادبيات فارسي جان تازه‌اي بخشيد و موجب شد تا شاعران ايراني با الهام از آيات قرآن کريم، احاديث نبوي و روايات عترت پاک آن حضرت، به آفرينش آثاري بپردازند که برخي از اين آثار، در شمار شاه‌کارهاي ادبيات فارسي است.

اين رويکرد موجب شد تا ادبيات فارسي، در شمار يکي از مقدس‌ترين جلوه‌هاي ادبيات جهان قرار گيرد.

در ادبيات معاصر ايران به ويژه در آثار ربع قرن اخير نيز، اشعار بسيار زيبا و ارزنده‌اي درباره شخصيت بزرگ و وجود مقدس رسول اکرم (ص) خلق شده است که اين آثار به لحاظ طراوت زباني و نزديکي به زبان روزگار ما و نيز تمايز زاويه ديد و ديگر نوآوري‌ها، از جايگاه ويژه والايي برخوردار هستند.

از محضر استاد سيدمهدي شجاعي ، نويسنده و صاحب اثر گرانسنگ «کشتي پهلو گرفته» بهره جستيم.

 

جناب آقاي شجاعي! جايگاه پيامبر (ص) را در شعر و ادب فارسي، چگونه ترسيم مي‌کنيد؟

اول حمد خدا و بعد رسول اکرم (ص). اين آغاز کلام همه شاعران و اديبان و خطيبان مسلمان بوده است. يعني سلام و صلوات بر پيامبر (ص) و توصيف و تمجيد و تعظيم شخصيت حضرت، جايگاهش هميشه بعد از توحيد و حمد و ثنا و ستايش خداوند بوده است و اين غير از موارد و قصايدي است که شاعران، مستقيماً در مدح و توصيف شخصيت حضرت مي‌سروده‌اند.

 

مظلوم ترين پيامبر

در عرصه شعر و ادب فارسي، کمتر شاعري پيدا مي‌شود که در وصف پيامبر (ص) شعر نسروده باشد، اما در بين شاعران معاصر، اين همّت کمتر به چشم مي‌خورد، حضرت‌عالي علت اين امر را چه مي‌دانيد؟

غفلت، مهمترين دليل اين محروميت براي شاعران و اديبان معاصر است و اين غفلت هم متأسفانه منحصر به اهالي شعر و ادب نيست. بدون اغراق مي‌توان گفت، مظلوم‌ترين شخصيت در ميان مسلمانان، شخص پيامبر (ص) است. بزرگترين مظلوميت براي خورشيد اين است که ناديده و ناشناخته بماند.

 

اين اگرچه براي جمال و جميل مظلوميت است، اما محروميت نيست. محروميت، از آن کساني است که در ظلمت زندگي مي‌کنند و از اين نور و جمال و زيبايي بهره نمي‌گيرند. کسي که به ستايش زيبايي مي‌ايستد، در حقيقت پيش از آن در بينايي و بصيرت و معرفت خود استوار بوده و آن را اثبات کرده است.

به قول مولوي ، مدح کننده خورشيد، مداح خود است. خورشيد، نورافشاني و گرمابخشي را وظيفه ذاتي خود مي‌داند. هرکس دل و ديده و تن و جان به خورشيد نسپارد، خود زيان کرده و خسارت ديده است، نه خورشيد.

 

مظلوم ترين پيامبر

پس اين بي‌عنايتي و بي‌معرفتي منحصر به شاعران و اديبان معاصر نيست، محروميتي است شامل و فراگير که خود را در آثار هنرمندان نشان داده و آشکار کرده است. زيرا شاعران و اديبان و هنرمندان پرچمداران معرفت خلاقند و ضعف و سستي و اضمحلال در پرچم، زودتر و بيشتر خودنمايي مي‌کند تا در آحاد لشکر و سپاه.

 

گسترش معارف ديني، طبيعي و تقديري وصف پيامبر اکرم (ص) است. در تاريخ، مکرر ديده‌ايم اين تعبير را که: «هرکس پيامبر اکرم (ص) را مي‌ديد، مجذوب و واله و شيداي ايشان مي‌شد». يا «رفتار و سيره و سلوک پيامبر (ص) به طور معمول و طبيعي، احترام و تحسين و تعظيم مخاطب را برمي‌انگيخت.»

بر اين اساس، اگر انسان‌ها –عموم انسان‌ها- که فطرتاً به خوبي و زيبايي و پاکي و راستي،‌گرايش دارند، اين شخصيت را بشناسند، آيا تابع او نمي‌شوند؟ و رفتار و سيره او را سرمشق قرار نمي‌دهند؟! و گسترش معارف ديني يعني همين.

 

به نظر شما کدام وجه از منشور زندگي حضرت، قابليت بيشتري براي پرداختن دارد؟

بهتر است بپرسيم کدام وجه از منشور زندگي حضرت، قابليت پرداخت ندارد؟ و اصلاً اين سؤال را زماني مي‌توان مطرح کرد که تمام ابعاد و وجوه زندگي حضرت، مورد تحقيق و بررسي و مداقه قرار گرفته باشد نه زماني که به هيچ‌کدام از ابعاد و وجوه، حتي کمترين توجه هم نشده باشد.

تمام لحظات زندگي پيامبر اکرم (ص) –بي‌مبالغه و اغراق- ديدني، شنيدني، پرداختني، آموختني و درس گرفتني است.

مظلوم ترين پيامبر

پيامبر اکرم (ص)، نماد و نمونه تمام فضايل اخلاقي و سجاياي انساني و ارزش‌هاي الهي است: «انّک لعلي خلق العظيم». اگر کسي او را بشناسد، نمي‌تواند دوستش نداشته باشد، اگر کسي با او آشنا شود، نمي‌تواند به او عشق نورزد. خداوند متعال به واسطه پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) براي تمام آنات و لحظات و اوضاع و شرايط و مقاطع و موقعيت‌هاي مختلف بشر، سرمشق عيني و عملي پديد آورده است. چنان‌که هيچ بشري در هيچ زماني دستش از محبت و سرمشق و تنبيه خالي نمي‌ماند و ما هم‌اکنون چنان در همه زمينه‌ها دچار فقر و کاستي و نقصانيم که موقعيت و شأن انتخاب نداريم. بايد با همه وجوه به همه وجود، پناه ببريم و رجوع کنيم و از اين کتاب بي‌کران براي هر دردمان نسخه‌اي بيابيم و به کار ببنديم.

 

آيا پرداختن به مدح پيامبر (ص) به تنهايي کافي است يا در قالب شعر و مفاهيم ادبي بايد انديشه‌هاي ايشان را مد نظر قرار داد؟

قطعاً کافي نيست. ولي در اين برهوت، همين هم مغتنم است. چرا؟ به اين دليل که بين شاعر و اديب اگر شخصيتي را نشناسيم، نمي‌توانيم مدح کنيم. پس اولين قدم که بسيار هم ارزشمند است، اين است که خود در جهت شناخت ابعاد وجودي حضرتش گام بردارم و طبيعتاً اين شناخت و معرفت در آثار هم متجلي و متبلور مي‌شود و خير و برکاتش هم به ديگران مي‌رسد. پيامبر (ص) مگر فقط قد و قامت و چشم و ابروست که مدحش ما را از ابعاد تفکر و انديشه‌اش غافل کند؟!

مظلوم ترين پيامبر

پيامبر يعني انسان کامل و عقل کل و رحمت تمام و عبوديت مجسم و مظهر تمامي ارزش‌هاي متعالي و گفتار و رفتار و کردار سنجيده و پسنديده.

و کسي که مي‌خواهد به مدح اين شخصيت بپردازد، بايد ابتدا او را بشناسد و عاشقانه و سالکانه از او تبعيت کند.

 

 

درباره حضور پيامبر (ص) در ادبيات جهان و معرفي ايشان چه بايد کرد؟

در يک مقايسه‌ي ابتدايي و سرانگشتي ميان کارنامه‌ي ادبي و هنري مسلمانان در معرفي پيامبر(ص) با تلاش پيروان اديان ديگر به خصوص مسيحيت در معرفي پيامبرانشان، مي‌توان نتيجه گرفت که ما مسلمانان در اين زمينه دچار تنبلي و کم‌کاري و سهل‌انگاري وحشتناکي بوده‌ايم. مطمئن باشيد اگر معرفي درستي از پيامبرمان به مردم جهان ارائه داده بوديم، دشمنان جرأت اهانت و هتک حرمت به محضر ايشان را نداشتند. ما براي وصول به اين جايگاه، نيازمند دو تلاش موازي و همزمانيم:

اول:‌خلق آثار غني، هنرمندانه و تأثيرگذار در اين زمينه

دوم: تلاش گسترده و مستمر و خستگي‌ناپذير از جهت ترجمه و انتقال آنها به زبان‌ها و فرهنگ‌هاي مختلف در بهترين و جذاب‌ترين شکل و قالب ممکن.

در اين صورت پديد آمدن ارادت و تبعيت از آن حضرت توسط ديگران، قطعي و ترديدناپذير خواهد بود. که خودشان فرمودند: «لَو عَلِمَ النّاسُ مَحاسِنَ کَلامَنا لَاتّبعونا».

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:48 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

ر

بنیادها به خود آیید!

بنیادهای متولی ادبیات پایداری به خود آیند

بنیادها به خود آیید!

در اردوگاه قبیله ادبیات پایداری، دو نگاه كاملا متضاد را شاهد هستیم

. گاهی شور و شوق نویسندگان و پدیدآورندگان را می بینیم و گاهی یأس و دل شكستگی و انفعال را! این دو رویكرد ناهمسان برای دوستداران، علاقمندان و به خصوص سیاست گذاران جای بررسی و تأمل فراوان دارد. به نظر می رسد، شور و اشتیاق نویسندگان این عرصه بیشتر ناشی از

دو مورد

است. نخست این كه با گذر زمان، نویسندگان این عرصه كه اكثریت قریب به اتفاق آن ها نوقلم بوده و از مجرای همین حوزه وارد دنیای نوشتن شده اند، اكنون به بلوغ رسیده و دوران حرفه ای گری را تجربه می كنند. حرفه ای شدنی، كه مخاطب بهانه گیر، كنجكاو و با وسواس امروزی، بیش از هر زمان دیگری آن را از نویسنده مطالبه می نماید. لذا نویسندگان این عرصه كه از ادبیات شعاری و شیفتگی به شدت فاصله گرفته و پای در دنیای تازه ای نهاده اند، نمی توانند و نمی شود كه از این تحول خشنود نباشند. آن ها برای گام نهادن در چنین دنیایی كم مشقت نكشیده و كم خون دل نخورده اند.

در اردوگاه قبیله ادبیات پایداری، دو نگاه كاملا متضاد را شاهد هستیم.

متحمل رنج ها و بی خوابی های فراوانی شده اند كه با آزمون و خطاهای بسیاری همراه بوده است. بنابراین، همین تجربه دنیای جدید، به خودی خود دل نشین، امیدبخش و گاهی هیجان انگیز هم هست. درست مثل پزشكی متخصص كه بعد از سال ها تورق كتاب ها و رنج و مشقت، دفتر و مطبی راه انداخته باشد و در اوج شادمانی به مداوای بیماران حرفه خود برآمده باشد. این شادمانی برای نویسنده ادبیات پایداری لذتی دیگر دارد. نویسنده ای كه در دنیای پر از شیطنت امروز و در فضای مسموم و سیاست زده، در گذر همه ساعات و لحظاتی كه به تمرین حرفه نوشتن مشغول بوده، با مواد خام و داده های ارزشمندی سرشار از اخلاص، گذشت، جوانمردی ، استكبارستیزی، استقلال خواهی، وحدت و برادری و... موارد فراوانی از این دست مواجه بوده و این مواد به نوعی در پوست و گوشتش تزریق شده و با آن عجین شده است. پس دلیل دیگر خوش بینی، نویسندگان این قبیله را در همین گفتار باید جستجو كرد كه تأثیرش از دلیل اول اگر بیشتر نباشد، كمتر نیست.

بنیادها به خود آیید!

با این حال و در چنین باور و بستری گاهی در محافل و مجالس، گلایه ها و شكوه هایی از زبان و قلم نویسندگان قبیله پایداری صادر می شود كه جای تأمل دارد. عمده اعتراضات متوجه متولیان و سیاست گذاران چاپ و نشر این ادبیات است. به نظر می رسد به آن میزان كه نویسندگان برای نوشتن و خلق كردن ولع و اشتیاق دارند، بنیادهای متولی چندان روی خوشی به شتاب و یا به عبارت درست تر آن، عجله ای برای حرفه ای تر شدن و تحول آفرینی در امورات اجرایی كار خود ندارند. آن ها چه از جنبه بررسی ها و كارشناسی های قبل از چاپ و چه از حیث نظارت بر كیفیت چاپ و... چندان تحولی در سیستم خود ایجاد نكرده اند كه شاید بشود دولتی بودن را دلیل عمده این كاستی ها دانست. بنیاد حفظ آثار اكنون به لحاظ سازمانی در همه مراكز استان ها ادارات كل حفظ آثار دایر كرده است كه طبیعتا عمده فعالیت این مراكز متمركز بر ادبیات شفاهی دفاع مقدس بوده و تلاش هایی را هم داشته و دارند. بنیاد شهید و امور ایثارگران هم در همه مراكز استان ها اداره ای برای تدوین و تألیف آثاری با محتوای ایثار و شهادت دایر كرده كه تا حدودی از ادارات حفظ آثار جلو افتاده است. با این حال می توان گفت كه این مراكز در مقایسه با رشد چشم گیر نویسنده های خود، بسیار عقب افتاده اند. این عقب ماندگی، در شهرستان ها بیشتر جلوه كرده و خود نشان می دهد. چرا كه طرف حساب نویسندگان ادبیات پایداری همین ادارات استان ها هستند با ساز و كارهای خاصی كه گاهی آزاردهنده است.

این عقب ماندگی، در شهرستان ها بیشتر جلوه كرده و خود نشان می دهد. چرا كه طرف حساب نویسندگان ادبیات پایداری همین ادارات استان ها هستند با ساز و كارهای خاصی كه گاهی آزاردهنده است.

اداراتی كه نه بودجه و اعتبار آن چنانی دارند تا مواد خام و خاطرات جمع آوری شده را در اختیار نویسنده قرار دهند و نه اگر اعتباری هم داشته باشند، اختیاری برای چاپ اثر دارند. همه آن چه كه كج دار  مریز در استان ها خلق می شود، چه از لحاظ فنی و چه از حیث محتوایی باید در پایتخت روند خودش را طی كرده و به تأیید شوراها و كمیته های مركز برسد. نقطه آسیب نویسنده های این اردوگاه را كه گاهی باعث فرار آن ها شده و می شود، باید در همین حلقه جستجو كرد. چرا كه شوراهای پایتخت آن قدرها تعدادشان زیاد نیست كه بتوانند در یك فرصت كوتاه كارهای رسیده را بررسی و نظارت كنند و از این آثار نویسنده های ما در ترافیك اداری پایتخت گرد و خاك می خورد. دراین مدت، نویسنده ای كه همه عشقش تأیید و چاپ اثرش بوده و آرزومندانه خواهان آن است كه اثر خود را در مخاطب ببیند، به یأس و دل زدگی مفرطی می رسد. این روند گاهی چنان انرژی نویسنده را می گیرد كه دیگر هوای نوشتن نمی كند و به تدریج از این دنیا فاصله می گیرد.

 

بنیادها به خود آیید!

از طرف دیگر، شوراها و كمیته های بررسی در پایتخت هم چون اسم شورای نهایی را یدك می كشند، خواه و ناخواه ذره بین به دست گرفته و پی بهانه می گردند تا در هر صورت در یك اثر چند انگ و اشكال پیدا كنند. چون در هر حال آن ها خود را در هیئت یك سازمان بالا دست می بینند و نمی شود هیچ عیبی در كارهای پایین دست نباشد!. برخوردهای سرد و ارباب مابانه برخی از این دوستان با نویسنده های شهرستانی هم حكایت دیگری است كه یاد دوران خان و خان بازی و ارباب و رعیتی را در ذهن ها زنده و تداعی می كند. این رویكرد در نشر شاهد به قدری پررنگ است كه كمتر نویسنده ای بعد از یك بار پای نهادن به ساختمان ملك الشعرای بهار ، دیگر هوس رفتن به آن جا می كند!

 

این ها بخشی از چالش های فراروی نویسندگان ادبیات پایداری خصوصاً در شهرستان هاست كه تا مدیران تصمیم گیر و سیاست گذاران این عرصه به این باور نرسند كه باید به استان ها اختیارات بیشتری داده شود، نمی شود به تحول و نوآوری در این اردوگاه چندان امیدوار بود. مضاف بر این كه اگر بپذیریم طیف وسیعی از نویسندگان به مواجب و حق تألیف آثار نیاز مبرم دارند و این مشكل را هم بر مشكلات دیگر اضافه كنیم، احتمال آسیب به این قبیله را جدی تر می نماید.

 

اتفاق بدی كه در عرصه تصمیم گیری های فرهنگی در طی سالیان گذشته در كشور ما افتاده است. این است كه در بدنه مدیریت فرهنگی، از آدم های متخصص و صاحب نظر كمتر استفاده می شود. گاهی فرد یا افرادی بر امور فرهنگی یك نهاد و یا اداره گمارده می شوند كه كمترین اطلاعی از امور ندارند. این بیماری اگر به پیكره بنیادهای متولی ادبیات و هنر پایداری سرایت كند كه كرده، گناهش بیشتر است. اگر مدیران و زیر مجموعه یك انتشارات دولتی وابسته به نهادی با ساز و برگ های ارزشی، اطلاع و عنایت چندانی به امور مربوط به كار خود را نداشته باشند؛ ماجرا غم انگیزتر است. و اگر مدیر كل بنیاد حفظ آثار یك استان از جنبه اخلاص و دلسوزی در اوج و از حیث حرفه ای این امور در نهایت بی دقتی و كم اطلاعی باشد، این هم دردی دیگر است. خوب است كه تا دیر نشده، به خود آییم. تعداد سربازان این جبهه، آن قدرها زیاد نیستند كه بشود یكی یكی آن ها را از دست داد. تازه اگر تعدادشان چندین برابر وضع فعلی بود، باز هم كمال بی انصافی است كه شاهد قهر تدریجی آن ها باشیم. چرا كه بارهای بر زمین مانده این قبیله كم نیستند هنوز در معرفی و ارزش های دفاع مقدس، در ابتدای راهیم. مضاف بر این كه نظام و همین بنیادهای متولی برای تربیت این نویسندگان هزینه هایی كرده و نباید به راحتی آن ها را از دست داد...

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:48 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

داستان های خیس

 بررسی «اگر ابرها بگذرند» اثر سعید طباطبایی

اگر ابرها بگذرند

کتاب "اگر ابرها بگذرند" دومین مجموعه داستان سعید طباطبایی است که به تازگی از سوی نشر مروارید منتشر ‌شده است. کتاب قبلی وی "طرحی برای یک اپرا" نام داشت و در سال 1381 منتشر شد. کتاب تازه او، مجموعه 36 داستان است که طی سال‌های مختلف فعالیت ادبی‌اش به نگارش درآورده است. نگارش قدیمی‌ترین داستان این مجموعه به اواخر سال 1374 باز می‌گردد و متاخرترین آنها در اوایل سال 1387 نوشته شده است، یعنی این داستان‌ها از یک بازه نویسندگی 13ساله انتخاب شده‌اند. شاید چنین نوع گزینشی به ارایه پرونده‌ای از فعالیت داستانی این نویسنده منجر شده باشد. هر چند سعید طباطبایی در حال آماده کردن مجموعه دیگری از آثار خود است که امکان نشر در ایران را نمی‌یابد و به همین دلیل قصد دارد مجموعه جدید خود را تحت عنوان "مسجد جامع" در کشور سوئد منتشر سازد.

 

سعید طباطبایی متولد 17 فروردین 1357 است.فعالیت ادبی وی از نیمه‌ی نخست دهه‌ی هفتاد همراه با نوشتن نخستین داستان‌ها و چاپ اولین آثار در نشریات محلی و سراسری آغاز شده است.او در سال 1376 مجموعه داستان «سه مرد ویلای آبی» را برای چاپ گردآوری کرد اما این كتاب به دلیل ناهمواری‌های موجود در نشر ایران هیچ‌گاه چاپ نشد.طباطبایی در سال 1379  کارشناس، مجری و سردبیر برنامه نقد و نشست بود که از شبکه فرهنگ رادیو پخش شد و طی 29 برنامه 45 دقیقه‌ای در گفتگو با مشاهیر ادب و فرهنگ ایران به بررسی کتاب های مطرح ادبی پرداخت.

"ابرها اگر بگذرند" 36 داستان را در برگرفته است. 36 داستان کوتاه که در بیشتر آنها شاهد نگاهی تجریدی و فلسفی به جهان هستیم.

"ابرها اگر بگذرند" 36 داستان را در برگرفته است. 36 داستان کوتاه که در بیشتر آنها شاهد نگاهی تجریدی و فلسفی به جهان هستیم. نگاهی که سعی دارد منظر هستی‌شناختی بشر را به چالش بخواند. نویسنده در این راه از عناصر و تکنیک‌های داستان‌نویسی به گونه‌ای خاص بهره گرفته تا بتواند جهان‌واره و چالش مدنظر خود را بازسازی کند. این کتاب مخاطب را به نگاهی تازه به ادبیات فرا می‌خواند و او را به فضای واژگانی خاصی دعوت می‌کند. فضایی که حادثه داستانی و سیر روایی داستان آنقدرها مهم نیست. مهم این است که چگونه به جهان می‌نگریم، مهم این است که مخاطب آگاه چگونه می‌تواند خود را با این جهان و این تازگی هماهنگ کند و از بودن در چنین فضایی لذت ببرد:

 

«مجبوری تا صبح آرام بدون تكانی دراز بكشی و فقط به سلول‌های مغز امكان تحرك بدهی. سلول‌هایی كه از آتیلا آغاز می‌كنند و ژولیوس سزار را دور می‌زنند. سرزمین پارسه را طی می‌كنند. هلاكوخان را بو می‌كشند. حریر تن امپراطور سرزمین آفتاب درخشان را لمس می‌كنند و از سرزمین سوزان آریزونا همراه سوارهای سرخ می‌گذرند. اقیانوس طی می‌شود. ناپلئون می‌میرد و تیمور من از میانه سر بر‌می‌كشد. با شمشیرش، سر برهنه‌اش و پایی كه كوتاهی‌اش روی اسب نا‌مشخص است و پشت سر او گرد‌ و خاكی كه هوا را پر كرده. شب‌هایی هم فكرها را به سوی مسیح می‌برم، گاهی به سوی نرون، یا به سوی دریای بالتیك، یا جزیره آستر، اما ذهن حتی وقتی در كهكشان دور‌دست بی‌ستاره‌ای كه خبرش را در اخبار ظهر‌گاهی شنیده‌ام سیر می‌كند، آرام می‌چرخد، كوتوله‌های فضایی را دور می‌زند، از كهكشان‌ها می‌گذرد و باز در كنار دریاچه‌ای به جنونم بر می‌خورد كه گاه تنها، نیمه‌برهنه روی اسب كهری قبل از غروب آفتاب نشسته و می‌شتابد.»

برگرفته از داستان "جنون من تیمور است"

 

با وجود گوشه‌گیری نویسنده در پرداخت مسایل، او باز هم به مسایل روز و اجتماعی پرداخته است و این نشان می‌دهد كه در نوشتن این كتاب دغدغه‌هایی داشته؛ ضمن آنكه داستان‌های او اكثرا خیس‌اند و از همان اولین داستان كه بحث ابرها مطرح می‌شود، نوعی آب بستن در داستان تداعی می‌شود و بر این اساس می‌بینیم كه اشاراتش به آب در اولین داستان، در راستای امتداد دادن به داستان‌های دیگر است.

ضمن آنكه داستان‌های او اكثرا خیس‌اند و از همان اولین داستان كه بحث ابرها مطرح می‌شود، نوعی آب بستن در داستان تداعی می‌شود و بر این اساس می‌بینیم كه اشاراتش به آب در اولین داستان، در راستای امتداد دادن به داستان‌های دیگر است.

تكرار یا كهنگی در مضامین این کتاب دیده نمی‌شود. نویسنده به كنایه و طنز نیز در آثارش كمتر مجال داده و لحنی شاعرانه را اختیار كرده است. تنوع موضوع برای نویسنده‌ای كه در ابتدای راه است، امتیاز محسوب می‌شود؛ آن‌هم در حالی كه این تنوع همراه با به كارگیری زبانی تاثیرگذار بیان می‌شود.

نویسنده در كتاب «اگر ابرها بگذرند» به طرزی عامدانه از قراردادها دور می‌شود؛ ‌این در حالی است كه داستان باید روی زمین روایت شكل بگیرد. گویی در این داستان‌ها تلاش داشته تا عامدانه از ساختار داستان بگریزد. او نمی‌خواهد قصه بگوید؛ در حالی كه وعده قصه می‌دهد، ولی در واقع هیچ قصه‌ای گفته نمی‌شود و راوی نوعی دغدغه‌ای فلسفی یا فكری را در این نوشته دنبال كرده كه زبان در آن بسیار برجسته، خود نمایانده است.

 

صدایش را با تمام تنم جذب می‌کنم. دوست دارم باز هم حرف بزند. نیمه شب است و مرا از خواب پرانده و با صدایش مرا غافلگیر کرده است. باید وادارمش بیشتر صحبت کند. با صدای زنگ تلفن از خواب پریده‌ام. در خواب عمیقی بودم. با خواب‌آلودگی تلفن را روی میز عسلی اتاق پیدا می‌کنم و گوشی را برمی‌دارم. با صدایش غافلگیرم می‌کند. فقط یک جمله می‌گوید. از لحن صدایش تشخیص می‌دهم خودش است ـ یعنی باید خودش باشد ـ‌ این را اطمینان دارم. متوجه حرفش نمی‌شوم، اما لحن صدایش را به وضوح می‌شناسم. سکوتم طولانی شده است. سعی می‌کنم به خودم مسلط باشم. باید به حرف وادارمش. باید مکالمه را طولانی کنم. به ذهنم می‌رسد که بگویم بفرمایید. حتما می‌فهمد که متوجه حرفش نشده‌ام. می‌فهمد که مرا از خواب پرانده و باید دوباره جمله‌اش را تکرار کند. تلفن را از روی میز عسلی برمی‌دارم و به سمت پنجره رو به خیابان می‌چرخم. پنجره از نور چراغ برق خیابان روشن است. گوشی تلفن را با دست عرق کرده‌ام فشار می‌دهم و آرام و شمرده می‌گویم: «می‌بخشید! متوجه نشدم.» انگار صدا از درون قلبم بیرون می‌آید. دوباره با صدای بلندتری حرفم را تکرار می‌کنم. حس می‌کنم صدایم را تشخیص داده است. مکثی می‌کند. بعد اسمی را می‌گوید، نامی را تکرار می‌کند. یعنی باید اسمی را گفته باشد، شبیه اسمی کسی است، مانند یک نام فامیلی. اما آن نام را نمی‌شناسم، به او هم می‌گویم. تشکر می‌کند. می‌گویم این اسم را به جا نمی‌آورم. از این که مرا نیمه شب از خواب بیدار کرده عذرخواهی می‌کند. دوست دارم چیزهای دیگری هم بگوید. لحظاتی سکوت می‌کنم. باید به سرفه هم افتاده باشم. تلفن قطع می‌شود.

پنجره هنوز از نور چراغ برق خیابان روشن است.

 

"ابرها که می‌گذرند"، "چای سبز خوردن در کناره جهان"، "ایفل"، "صدام من"، "جنون تیمور من است"، "درخت نورتروپ فرای"، "شنل قرمزی با مانتو جین آبی"، "یادداشت شبانه"، "الكساندر"، "پل فلزی و رودخانه"، "هستی‌ فقط‌ یک‌ شوخی ا‌ست"‌ و "سه‌ مرد ویلای‌ آبی"‌ عناوین برخی از داستان‌های کوتاه این مجموعه هستند.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:48 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

رویای شیرین

بررسی کتاب رویای آهوان اثر محمد حنیف

رویای شیرین

این اثر در 260 صفحه مشتمل بر هشت فصل تدوین شده، قصه برگرفته از مقطع سال‌های 1340 و اقلیم داستان روستایی مرزی و دور افتاده در جنوب ایران است. قهرمان داستان كاظم نام‌ دارد و برخاسته از طبقه متوسط جامعه و حرفه‌اش معلم مقطع ابتدایی است. آغاز داستان با ورود كاظم معلم مدرسه به روستا آغاز می‌شود كه قبل از ورودش با صحنه‌ای مواجه می‌شود و داستان با این عبارات آغاز می‌شود: «بالای گردنه دره باغ نرسیده بودم كه جیغ زنی آوازهای درونم را خاموش كرد، ناخواسته سرجایم میخكوب شدم و گوش سپردم به سمت پایین دره، صدای وزش باد بود و خش خش خار و قار قار كلاغی در دور دست. اما این بار نعره‌ مردی در آوای دلنشین طبیعت خراش انداخت. »

 

نویسنده قلم توانایی دارد و داستان بسیار جذاب آغاز می‌شود، كمی هم با تم رمان‌های جنایی - پلیسی ولی همین‌طور كه داستان پیش می‌رود، ماجرای جنایی پلیس تبدیل به ماجرای عاشقانه بین معلم تازه از راه رسیده مدرسه و دختر خان كه جانش را مدیون اوست می‌شود. با عمل قهرمانانه معلم كه در ابتدای ورودش به ده انجام می‌دهد ولی برای بازگویی این حوادث و تا به آخر كتاب، نویسنده‌ گاهی به‌قدری حاشیه می‌رود و از مطلب دور می‌شود كه مخاطب را خسته می‌كند و رشته كلام در گیر و دار تعریف‌ها و آب و تاب‌ دادن‌های زاید گم می‌شود: «از پنجره نیم طاقی را نگاه می‌كردم كه شاخه‌های تمشك، جلوی دیوار باغ ساخته بودند كه توله سگ زردنبویی خودش را پای دیوار دفتر رساند، ‌نشست و پوزه‌اش را روی پنجه‌هایش خواباند، زبانش را بیرون آورده بود و از خستگی له له میزد. برایش سوت كشیدم، بلند شد و هراسان از پای دیوار دور شد «بیا! بیا!» صدایم را كه شنید، برگشت. »

 

به هر حال داستان كه پیش می‌رود، تم عاشقانه‌اش را هم از دست داده و تبدیل به داستانی انقلابی - سیاسی می‌شود و شروع به تعریف ماجرای مبارزانی كه به مبارزه با خان‌سالاری و فئودالیسم در زمان سلطنت پهلوی مشغول بودند، می‌كنند و شخصیت داستان همان كاظم كه معلم مدرسه ابتدایی است و گاهی هم می‌نویسد و اهل قلم است به ‌ناگهان تبدیل به آدمی انقلابی می‌شود. خلاصه همه اینها دور از انتظار خواننده و به‌طور ناگهانی و بدون هیچ زمینه قبلی اتفاق می‌افتد و در خاتمه بین عشق و مبارزات سیاسی مجبور به انتخاب می‌شود و دچار تضاد می‌گردد ولی بالاخره بعد از چند خط كه حاكی از جدال‌های درونی او با خودش است و با به یاد آوردن چشم و ابروی یار و كشمكش‌های بسیار به این نتیجه می‌رسد كه مبارزه را انتخاب كند و از عشقش صرف‌نظر كند.

 

تعدد شخصیت‌ها در آخر رمان و اسامی‌ای كه اصلا به آنها پرداخته نشده و تا صفحه آخر خواننده برایش روشن نیست كه كیستند چه ربطی به ماجرا داشته‌اند، رمان را تضعیف كرده و خواننده گاهی گیج از این همه نام، نمی‌داند چگونه ماجرا را به هم پیوند دهد: «نگاه آساره از رد خون‌آلود پاهای برهنه غفار به شب ماهرخ رفت، به شبی كه سوارهای پدرش ماهرخ و پسرش را به طرف تل خاروخاشاك می‌كشاندند. بوی نفت دوباره مشامش را پر كرد. همهمه سربازها خوابیده، همهمه دره‌باغی‌ها بلند شد. سوارها منتظر فرمان آتش بودند. حسین خان پنجه راستش را روی شانه زخمی‌اش گذاشت. خون از لای انگشتان بیرن زد.»

به هر حال اگرچه سوژه، سوژه جذاب و قابل توجهی است ولی این عدم شفافیت‌ها و حاشیه رفتن‌ها و توضیحات بیش از حد با آب‌وتاب چند سطری غیرلازم، از جذابیت رمان كاسته و آن را تا حدی قابل قیاس با رمان‌های رایج و در دسترس عمومی كه این روزها در بازار فراوان است، پایین آورده است.

رمان در صورتی می‌توانست جذاب‌تر و گیراتر باشد كه نویسنده از توصیفات بیش از حد هوا و شب و سرما و گرما و سگ و چیزهایی زاید و دیگر كه هیچ كمكی به جلو بردن داستان نمی‌كردند دست برمی‌داشت و از تعدد شخصیت‌هایی كه بعضی‌هاشان در صفحات آخر كتاب اسمی از آنها برده شده، جلوگیری می‌كرد. مثل همین سطرهای قبلی در مورد ماهرخ و پرسش كه هیچ زمینه قبلی ندارند و وجودشان هیچ تغییری در كل اثر نمی‌گذارد و از گیجی مخاطب هم جلوگیری می‌كرد.

از طرفی معلوم نیست كه چرا نویسنده مخصوصا با كارهایی كه در بالا گفته شد یعنی تعدد شخصیت‌های پرداخت نشده و آب‌وتاب‌های اضافی، سعی در پیچیده نشان دادن قضایا دارد، با از این موضوع به آن موضوع پریدن‌های پی در پی بدون آنكه بگوید شخصیت داستان دارد خواب می‌بیند یا بیدار است یا در رویاست و خود مخاطب باید حدس بزند، مثلا در صفحه‌های پایانی كتاب (از صفحه 225 تا 227) كه آساره دختر خان راه می‌افتد تا معلوم نیست به جست‌وجوی كاظم برود یا به دیدن غفار (همان گردنه‌گیر و یاغی‌ای كه قصد تجاوز به او را داشته در ابتدای داستان) و به چه قصدی این‌كار را انجام می‌دهد و این ماجرا بسیار تراژیك نقل شده و معلوم نیست آساره هذیان می‌گوید یا در واقعیت برایش این اتفاق‌ها رخ می‌دهد و برخوردش با غفار، آیا واقعیت است یا در رویاست!! باید دید كه آیا نویسنده مخصوصا این عدم وضوح و شفافیت را به‌وجود آورده و قضاوت را به‌عهده خواننده گذاشته یا آگاهانه نبوده و كلا این مسئله را به عنوان نكته‌ای منفی نگاه نمی‌كند. به هر حال اگرچه سوژه، سوژه جذاب و قابل توجهی است ولی این عدم شفافیت‌ها و حاشیه رفتن‌ها و توضیحات بیش از حد با آب‌وتاب چند سطری غیرلازم، از جذابیت رمان كاسته و آن را تا حدی قابل قیاس با رمان‌های رایج و در دسترس عمومی كه این روزها در بازار فراوان است، پایین آورده است. كتابی كه برخی از دیالوگ‌ها با زبان و لهجه جنوبی نوشته شده ولی آن كتاب حدود 50، 60 صفحه اگر اشتباه نكنم، است یا در همین حدود و اگر قرار باشد رمان 300 صفحه‌ای رویای آهوان با این لهجه نوشته شود و گاهی آنقدر نامفهوم كه معنایشان را به فارسی به سختی بشود فهمید (مخصوصا برای خوانندگانی كه اصلا با این لهجه و زبان آشنایی ندارند) باعث تضعیف متن می‌شود.

 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها