0

نقد وبررسی ادبی

 
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

خشت اول گر نهد معمار کج ...

ادبيات داستاني انقلاب اسلامي، به دنبال علت يا معلول!

خشت اول گر نهد معمار کج ...

نظر مي‌رسد پيش از ورود به مبحث و نحوة استفاده بهينه نويسنده از ذهن و تخيل، افسانه و فولكور ، عشق و ديگر عناصر در ادبيات داستاني انقلاب اسلامي ، بايد ابتدا به يك پرسش مهم و راهبُردي در اين حوزه پاسخ داد.

آيا بعد از سي‌سال گذاشتن از تاريخ انقلاب اسلامي متولي فرهنگي اين حوزه و نويسنده تكليف خود را با مقولة ادبيات داستاني روشن كرده است يا خير؟ روشن‌تر مي‌پرسم: انتظار جامعه از اين نوع ادبيات داستاني چيست؟

 

پس ازپاسخ به اين پرسش است كه مي‌توانيم از خود بپرسيم كه: حال براي استفاده بهينه‌تر و حرفه اي‌تري كردن ادبيات انقلاب اسلامي، چگونه و از چه ابزارهاي داستاني بايد استفاده كرد؟ چه بسا اساسي‌ ترين علت عدم تأليف داستان و رمان‌ها درخشان و تأثيرگذار با موضوع انقلاب اسلامي، توجه نكردن به ذات و جوهرة ادبيات داستاني باشد. خطاي بزرگ استراتژي اين است كه انتظار داشته باشيم ادبيات داستاني يك رويداد مهم اجتماعي سياسي مثل انقلاب اسلامي و يا دفاع مقدس را توجيه كند. در حالي كه وقايع و انقلاب‌هاي و مهم تاريخي بشري مثل انقلاب‌اسلامي مبرم از توجيه است. ضمن اين كه ادبيات داستاني ابزاري نيست كه در اين راه خرج شود. اما همين ابزار اگر مناسب به كار گرفته شود مي‌تواند يك واقعة تاريخي فرهنگي را ماندگار و ابدي كند.

 

نويسندة خوب حرفه‌اي با ابزار داستاني مي‌تواند يك واقعة تاريخي سياسي و فرهنگي را در عصر خود و قرن‌هاي بعد به خواننده نشان دهد. نويسنده خواننده را به سفر زمان و لحظه‌ها مي برد. او خواننده را وارد يك مقطع مهم و تأثيرگذار تاريخي مثل انقلاب اسلامي يا دفاع مقدس مي‌کند تا خواننده آن لحظه‌هاي ناب را با پوست و گوشت خود لمس كند و ببيند؛ ادبيات داستاني انتقال حس دروني يك واقعه يا لحظه است به خواننده ادبيات داستاني عواطف خفتة خواننده را بيدار مي‌كند و به غليان وا مي‌دارد. كه البته از اين راه درك خواننده از وقايع سرشارتر و عميق‌تر مي‌شود. تاكيد مي‌كنم وظيفه ادبيات داستاني نشان دادن لحظه‌هاي ناب زندگي است با جان و دل. بي شك اين نشان دادن ابزارهايي مثل ذهن و تخيل؛ فرم، افسانه و فولكلور، عشق و... مي‌طلبد.

 

ادبيات داستاني با استفاده از ابزارهاي خاص خود يك واقعه بزرگ تاريخي را با احساس عميق نشان مي‌دهد، توجيه نمي‌كند، به همين دليل نويسندگاني كه از پتانسيل و جوهرة ذاتي ادبيات داستاني استفادة مناسب كرده‌اند، خالق رمان‌هاي ماندگار تاريخ شده‌اند حتي اگر آن رمان ،افسانه يا تخيل ذهن محض نويسنده بوده باشد.

اگر به رمان‌هاي معروف جهان رجوع كنيم. هيچ كدام توجيه‌گر يا مدافع محض يك رويداد مهم تاريخي نبوده‌اند. نمونه بارز آن رمان عظيم «جنگ و صلح» لئوتولستوي ، «سلاخ خانة شماره پنج» كورت ونه گات جونبر، «وداع با اسلحه» همينگوي يا «بينوايان» ويكتور هوگو است . رمان جنگ و صلح مقاطعي از مبارزات مردم روسيه را هنرمندانه با استفاده از عناصر داستاني به تصوير مي‌كشد، توجيه نمي‌كند. يا بينوايان كه اشاره است به انقلاب مردم فرانسه.

تصاويري از دوران انقلاب

هرچند اين نظريه حكم مطلق نيست و تجربه و برداشت نويسنده از ادبيات داستاني انقلاب است. انقلاب اسلامي و يا دفاع مقدس ما آن قدر استدلال و پايه دارند تا بتوانند از خود دفاع كنند. روشن است كه اين نگاه همراه است با آزمون و خطا! هر ديكتة نوشته شده‌اي، غلط هم دارد. اين نوع برداشت به ادبيات داستاني كمك مي‌كند تا قدرت ذهن، جسارت و خلاقيت نويسنده هم آزاد بشود. و نويسنده البته با مطالعه دقيق و شناخت روي مقولة دفاع مقدس و انقلاب اسلامي، اين جسارت را در خود مي‌بيند كه با ايجاد احساس محتواي عميق، اثرش را به خواننده انتقال دهد. در نهايت نويسندة حرفه‌اي، يك تحليگر است نه يك جعل كننده يا توجيه گر وقايع. نويسندة تحليلگر مثل بازيگري خوب، واسطة است بين تجربيات تاريخي مهمي مثل انقلاب اسلامي و يك خواننده. در هر عصري، نويسنده وقايع مهم تاريخي را در غالب داستان و رمان براي مخاطب به تصوير مي‌كشد و حتي به چالش، خواننده و نويسنده در همين نقد و چالش‌ها ست كه مي‌تواند به واقعيت‌ها و آرمان‌هاي انقلاب و دفاع مقدس برسد.

 

با اين ديدگاه، نويسنده بهتر مي‌تواند واژه‌هاي مقدسي مثل ايثار، عشق، محبت و شهادت و... كه مبنا و پاية انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي بوده را به خوبي به خواننده منتقل كند. به نظر مي‌رسد دليل اين كه تا به حال استفاده از تكنيك ادبيات داستاني در موضوعي مثل انقلاب اسلامي، ابتر مانده و يا لااقل راضي كننده نبوده، شايد برگردد به انتظار بي‌جا و غيرمعقولي است كه متوليان فرهنگي ما از اين ابزار و عناصر داستاني دارند. مثل اين است كه ما از آتش، سردي را بخواهيم! ذات آتش در گرماي اوست! ذات ادبيات داستاني نشان دادن و تحليل هنرمندانة وقايع است به خواننده نه توجيه گر وقايع. به طبع در اين نشان دادن عميق، مي‌توان از عناصر داستاني مثل فرم، تخيل، فولوكلور، طنز، سمبل و كنايه، و حتي خيال پردازي استفاده كرد. شك نكنيم وقتي عناصر داستاني در جاي درست خرج نشود، نتيجة معكوس مي‌دهد.

اتفاقات سي‌سال اخير به اندازة چند قرن تاريخ ايران،‌ بي‌نهايت سوژه‌ها و لحظه ‌هاي بكر و ناب دارد براي نويسندة ايراني و حتي خارجي. وقتي به علت‌ها توجه شود، آن وقت استفاده از تخيل، افسانه‌، عشق، اسطوره و... در ادبيات داستان انقلاب اسلامي هم حل خواهد شد.

اگر به اين خطاي استراتژي يا راهبردي توجه نشود. يكي از آفات آن مي‌تواند، توليد آثار ضعيف و كليشه‌اي در حوزة انقلاب اسلامي و دفاع مقدس باشد، و نتيجه اين كه سياست هاي حمايتي و جشنواره‌ها بي‌تأثير مي‌ماند. اصرار بر خطاي نخست، خطاي بعدي را هم پيش مي‌آورد. يعني به جاي پرداختن به ريشة خطاي استراتژيك ادبي؛ به تأثيرات منفي اشتباه اول غوطه‌ور مي‌شويم.

 

خشت اول گر نهد معمار كج تا ثريا مي‌رود ديوار كج

رمان و انقلاب اسلامي

اگر نقبي به سياست‌گذاري ادبيات داستاني انقلاب اسلامي و دفاع مقدس بزنيم، به نظر مي‌رسد بيشتر متوليان اين عرصه تا به امروز به دنبال معلول بوده‌اند تا علت! آسان‌ترين تحليل اين عرصه براي متولي اين است كه براي رشد اين حوزه، بايد سازمان، انجمن و مسئول تراشيد و سياست‌گذاري كرد، بعد هم پول تزريق كرد و جشنواره گذاشت. نگارنده مخالف تشكيل سازمان، انجمن نويسندگان، برگزاري جشنواره و حمايت اصولي مالي و معنوي از ناشر و نويسنده نيست. پول، سازمان و برنامه‌ريزي بناي موفقيت هركاري است. اما بررسي كنيم، ببينيم در اين سال‌ها با اين سياست گذارها، چندرصد خواستة متوليان فرهنگي، ناشر، نويسنده و خواننده تامين شده است.

 

مگرنه اين كه همه فرياد مي‌زنيم: رمان و داستان خوب در اين عرصه كم داريم!

سياست‌گذاري متوليان فرهنگي حوزة ادبيات داستاني، مي‌تواند مثل خود تكنيك داستان و رمان،‌تكنيك تزريق غير مستقيم حمايتي باشد تا مستقيم. براي اعتلا بخشيدن به ادبيات داستاني انقلاب اسلامي، مي‌توان از تكنيك حمايت داستاني استفاده كرد. كه در اين صورت بايد ناشر خصوصي ادبيات داستاني را هم با صحنه آورد.

سپس در روند خطاي استراتژي اول به اين نتيجه مي‌رسيم: نويسندگان ما از عناصر داستاني در حوزة داستان انقلاب اسلامي، استفاده بهينه نكرده اند؛ عناصري مثل فرم، تخيل، فولكلور و افسانه و عشق، نماد و سمبل و اين جور چيزها. اين نگاه نپرداختن به علت‌ها و پرداختن به معلول است! بي‌شك نويسندة خوب در اين عرصه وجود دارد و با همة اين خطاهاي استراتژي، معتقدم ادبيات انقلاب اسلامي رفته رفته راه خود را يافته و به رشد خود ادامه خواهد داد.

متاسفانه در سال‌هاي پس از انقلاب، ادبيات داستاني انقلاب، ميدان را به نفع ادبيات داستاني دفاع مقدس خالي كرده و نحيف شده. هرچند بايد قبول كرد كه در طول جنگ اين كار اجتناب ناپذير بود! اما پس از آن چرا!؟ عملكرد متوليان فرهنگي دفاع مقدس به جاي برگرداندن ادبيات دفاع مقدس به پيكرة ادبيات انقلاب، با تفكيك اين دوحوزه از هم و حمايت‌هاي يك سويه و ناخواسته، عاملي شدند تا ادبيات داستاني انقلاب هم چنان مهجور و ناتوان بماند. به شخصه با تفكيك حوزه‌هاي ادبياتي مخالف هستم. تاكيد و تقسيم‌بندي بي‌مورد و تعصب بر داستان نويس جنگ، داستان نويس انقلاب، جايزة كتاب دفاع مقدس، منتقد جنگ، ناشر دفاع مقدس و... عاملي شد تا لحظه‌ها و سوژه‌هاي بكر و جان دار انقلاب اسلامي در اين سي‌سال مورد استفاده بهينه قرار نگيرد و مهجور بماند. اتفاقات سي‌سال اخير به اندازة چند قرن تاريخ ايران،‌ بي‌نهايت سوژه‌ها و لحظه‌هاي بكر و ناب دارد براي نويسندة ايراني و حتي خارجي. وقتي به علت‌ها توجه شود، آن وقت استفاده از تخيل، افسانه‌، عشق، اسطوره و... در ادبيات داستان انقلاب اسلامي هم حل خواهد شد.

  1. به اميد آن روز

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:23 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

به دنبال زيبايي!

شاعران از شعر انقلاب مي‌گويند

 

"به‌ دنبال‌ زيبايي"

به دنبال زيبايي!

سيمين‌دخت‌ وحيدي:

شعر انقلاب، شعر مبارزه‌ با اجحاف، ستمگري‌ و زشتيهاي‌ جامعه‌ است. من‌ شعر انقلاب‌ را امروز بسيار كمرنگ‌ مي‌بينم‌ و دليلش‌ هم‌ جز اين‌ نيست‌ كه‌ در ذهنها، فكر و درد انقلابي‌ و بسيجي‌گونه‌ كم‌ شده‌ است.

اكثر گروههاي‌ هنري‌ در دفاع‌ از انقلاب‌ و آرمانهاي‌ آن‌ سستي‌ مي‌كنند. گاهي‌ از يك‌ سري‌ نوشته‌هاي‌ عاشقانه‌ سطحي‌ به‌ نام‌ شعر انقلاب، دفاع‌ مي‌كنند، در اشعار انقلاب‌ تنها كارهاي‌ تقليدي‌ ديده‌ مي‌شود. تنها اسم‌ بسيج‌ كافي‌ نيست؛ ما به‌ تفكر بسيج‌گونه‌ احتياج‌ داريم‌ كه‌ به‌ عمل‌ بسيجي‌گونه‌ تبديل‌ مي‌شود. انقلاب‌ كرديم‌ كه‌ به‌ گفته‌ امام‌ (ره)؛ زشتيها از بين‌ برود و زيباييها بيشتر شود. ما بايد دنبال‌ او مي‌رفتيم؛ اما انگار راه‌ را اشتباه‌ طي‌ كرده‌ايم.

 

"جلوه  بديع"

بابك‌ نيك‌طلب: "شعر انقلاب" نام‌ و عنوان‌ كلي‌ حركتي‌ است‌ كه‌ در ادبيات‌ معاصر جلوه‌ و سبك‌ و سياق‌ تازه‌ و بديعي‌ به‌ وجود آورد. شايد منظور از شعر انقلاب‌ در اينجا مربوط‌ به‌ اتفاق‌ مهم‌ سال‌ 57 باشد كه‌ درواقع‌ يك‌ نقطه‌ كوچك‌ از اين‌ پهنه‌ وسيع‌ و حوزه‌ گسترده‌ را شامل‌ مي‌شود. به‌ هر حال‌ فكر مي‌كنم‌ ما هنوز در حال‌ و هواي‌ لحظه‌لحظه‌ روزهاي‌ انقلاب‌ و سپس‌ دفاع‌ مقدس‌ و پس‌ از آن‌ غوطه‌وريم‌ و مانده‌ است‌ تا روزگار شعر انقلاب‌ و شاعران‌ اين‌ عرصه‌ سپري‌ شود. البته‌ ممكن‌ است‌ برخي‌ از سرايندگان‌ شاخص‌ شعر انقلاب‌ بر اوج‌ قله‌هاي‌ فتح‌ شده‌ خود نشسته‌ باشند و نوآمدگان‌ پا به‌ چكادهاي‌ بلندتر نهاده‌ باشند تا تماشاگاههاي‌ نوين‌ را به‌ روي‌ مخاطبان‌ شعر انقلاب‌ بگشايند. ناگفته‌ نماند برغم‌ برخي‌ تلاشهاي‌ متمركز و پراكنده‌ كه‌ در آستانه‌ بهمن‌ هر سال‌ انجام‌ مي‌شود، هنوز آثار و آراي‌ سرايندگان‌ به‌طور كامل‌ درباره‌ شعر انقلاب‌ گرد نيامده‌ است.

 

"فراز و فرود"

عباسعلي‌ مهدي: انقلاب‌ اسلامي‌ چون‌ يك‌ انقلاب‌ فرهنگي‌ / ارزشي‌ بود، همه‌ جوانب‌ فرهنگ‌ را مورد تأ‌ثير قرار داد، كه‌ طبيعتاً چون‌ شعر از جنبه‌هاي‌ فرهنگ‌ است، متأ‌ثر از آرمانهاي‌ انقلاب‌ شد. بخصوص‌ جوانها به‌ اين‌ حوزه‌ روي‌ آوردند. در شعر انقلاب‌ آزادي‌ و اعتراض‌ و انتظار اوج‌ گرفت‌ و اشعار پايداري‌ هم‌ بسيار سروده‌ شد. بخصوص‌ دفاع‌ مقدس‌ به‌ اين‌ قضيه‌ دامن‌ زد و شعر مقاومت‌ در شعر انقلاب‌ جلوه‌ خاصّي‌ يافت؛ كه‌ شايد شامل‌ هفتاد، هشتاد درصد شعر انقلاب‌ باشد.با توجه‌ به‌ اينكه‌ جوانهاي‌ اين‌ حوزه‌ به‌ صورت‌ احساسي‌ فعاليت‌ مي‌كردند و تعداد كمي‌ به‌ صورت‌ علمي‌ و با مطالعه‌ فعاليت‌ داشتند؛ از اوج‌ انقلاب‌ و دفاع‌ مقدس‌ كه‌ گذشت‌ شعر انقلاب‌ دچار افت‌ شد. بدين‌ ترتيب‌ تعداد كمي‌ پايدار ماندند. بسياري‌ از كساني‌ هم‌ كه‌ دم‌ از ارزشها مي‌زدند پايدار نماندند، شايد به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ آنها دچار نوعي‌ سرخوردگي‌ شدند.

پس‌ نخست‌ به‌ دليل‌ كم‌رنگ‌ شدن‌ ارزشها در جامعه، دوم‌ پايان‌ جنگ‌ و بعد تحقيق‌ و تدبر اندك‌ شعراي‌ اين‌ حوزه‌ باعث‌ افت‌ شعر اين‌ عرصه‌ شد.

البته‌ از حق‌ نگذريم‌ كه‌ اشعاري‌ بخصوص‌ در حوزه‌ دفاع‌ مقدس‌ سروده‌ شد كه‌ جزء ماندگارهاي‌ اين‌ عرصه‌ محسوب‌ مي‌شود و شعرايي‌ ماندگار ماندند و آثار ماندگاري‌ برجاي‌ گذاشتند. كساني‌ چون‌ قيصر امين‌پور كه‌ احساس‌ و عاطفه‌ را همراه‌ با تحقيق‌ و علم‌ به‌ ادبيات‌ فارسي‌ و اعتقاد به‌ ارزشها به‌ كار بردند.

شعر انقلاب، شعر مبارزه‌ با اجحاف، ستمگري‌ و زشتيهاي‌ جامعه‌ است. من‌ شعر انقلاب‌ را امروز بسيار كمرنگ‌ مي‌بينم‌ و دليلش‌ هم‌ جز اين‌ نيست‌ كه‌ در ذهنها، فكر و درد انقلابي‌ و بسيجي‌گونه‌ كم‌ شده‌ است.

"ره‌آورد اوج"

به دنبال زيبايي!

اسماعيل‌ اميني:

شعر انقلاب‌ اگر نوعي‌ نامگذاري‌ براي‌ شناخت‌ و دسته‌بندي‌ تاريخي‌ باشد، البته‌ منحصر است‌ به‌ شعرهايي‌ كه‌ در سالهاي‌ حوالي‌ انقلاب‌ سروده‌ شدند و طبعاً حال‌ و هواي‌ آن‌ سالها را دارند، اما اگر به‌ تبع‌ روشهاي‌ نامگذاريهاي‌ سياسي‌ و تبليغاتي‌ بخواهيم‌ همه‌ حوادث‌ ريز و درشت‌ سالهاي‌ پس‌ از انقلاب‌ را نيز نوعي‌ تداوم‌ انقلاب‌ محسوب‌ كنيم، طبيعي‌ست‌ كه‌ شعر جنگ، شعر پس‌ از جنگ‌ و شعرهاي‌ تأ‌ثيرگرفته‌ از رخدادهاي‌ مختلف‌ سالهاي‌ اخير نيز شعر انقلاب‌ محسوب‌ مي‌شود. اما من‌ همان‌ شيوه‌ نخست‌ را مي‌پسندم‌ كه‌ مبنايي‌ علمي‌تر و منطقي‌تر دارد.

يك‌ منظر ديگر اين‌ است‌ كه‌ تأ‌ثير انقلاب‌ بر فرهنگ‌ و هنر و البته‌ بر شعر انكارناپذير است‌ و روشن‌ است‌ كه‌ اين‌ تأ‌ثير مي‌تواند موضوع‌ مطالعه‌ و تأ‌مل‌ باشد، البته‌ در فضايي‌ فارغ‌ از اغراض‌ غيرعلمي، در اين‌ صورت‌ يك‌ نكته‌ اساسي‌ را بايد در نظر داشت‌ و آن‌ اينكه‌ برخلاف‌ تصور رايج، شعر سالهاي‌ اخير بيش‌ از شعر سالهاي‌ اول‌ انقلاب‌ نشانه‌هاي‌ تأ‌ثير انقلاب‌ را در خود دارد. اما در اين‌ ميان‌ تفاوتي‌ هست‌ و آن‌ اينكه‌ شعر آن‌ سالها، مثل‌ آدمهاي‌ آن‌ سالها پرشور و خروش‌ است‌ و در صورت‌ و سطح، تفاوت‌ بارز خود را مي‌نماياند؛ اما شعر امروز مثل‌ آدمهاي‌ امروز اگرچه‌ در همه‌ جنبه‌ها، تحت‌ تأ‌ثير انقلاب‌ و تحولات‌ آن‌ است، اما اين‌ تأ‌ثير نمود بيروني‌ چنداني‌ ندارد و در درون، پايدار و عميق‌ شده‌ است.

شعر امروز ديگر كفش‌ كتاني‌ و اوركت‌ سربازي‌ و محاسن‌ بلند و واكنشهاي‌ آشكار عاطفي‌ ندارد، اما خطوط‌ چهره‌اش، شيوه‌ سخن‌ گفتن‌ و نگاهش‌ به‌ هستي، نشان‌ مي‌دهد كه‌ چه‌ راهي‌ را پيموده‌ و چه‌ رهاوردي‌ از آن‌ سالهاي‌ بي‌نظير و به‌يادماندني‌ دارد.

 

"دريا و جزر و مد"

دكتر منوّري: به‌ نظر من‌ شعر انقلاب‌ شايد كمرنگ‌ شود، اما موضوعي‌ نيست‌ كه‌ تمام‌ شود. چون‌ هيچ‌ وقت‌ نمي‌توانيم‌ تصور كنيم‌ كه‌ انقلاب‌ تمام‌ شده‌ است. البته‌ بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ هميشه‌ هم‌ نبايد انتظار داشت‌ كه‌ يك‌ موضوع‌ شعري‌ در اوج‌ قرار داشته‌ باشد. گاهي‌ شعر حماسي‌ رواج‌ داشت‌ كه‌ با كم‌رنگ‌ شدنش‌ شعر عرفاني‌ جايگزين‌ آن‌ شد و به‌ اين‌ ترتيب، آنچه‌ تاريخ‌ براي‌ جامعه‌اي‌ تعيين‌ مي‌كند، هنر به‌ آن‌ راه‌ مي‌رود. انقلاب‌ و آنچه‌ در اوست‌ شايد گاهي‌ دچار جذر و مد شوند، جذر و مدي‌ كه‌ وارد شعر انقلاب‌ نيز بشود.

 

"آهسته‌ به‌ سوي‌ كمال"

به دنبال زيبايي!

ذكريا اخلاقي:

طبيعت‌ هر انقلابي‌ اقتضا مي‌كند كه‌ در آغاز همراه‌ با شور و تحوّل‌ باشد و پس‌ از آن‌ بتدريج‌ از سطح‌ به‌ عمق‌ حركت‌ كند؛ با اين‌ حساب‌ شعر انقلاب‌ هم‌ به‌ تبع‌ تغيير مراحل‌ انقلاب‌ بايد تغيير كند و در مسيري‌ تكاملي‌ گام‌ بردارد. در طليعه‌ انقلاب، شعر انقلاب، شعر حركت‌ و حماسه‌ بود، اما با پشت‌ سر گذاشتن‌ شور و حال‌ خاص‌ آن‌ ايام‌ و مقطع‌ دفاع‌ مقدس، شعر انقلاب‌ تعريف‌ ديگري‌ پيدا كرد. امروز شعري‌ را بايد انقلابي‌ خواند كه‌ برخاسته‌ از جهان‌بيني‌ خاص‌ شاعر باشد؛ يعني‌ شعري‌ كه‌ پيوند قلبي‌ و اعتقادي‌ با آرمانها و ارزشهاي‌ انقلاب‌ دارد. هرچند در نگاه‌ اول، اصلاً وجه‌ انقلابي‌ آن‌ به‌ چشم‌ نيايد. همانگونه‌ كه‌ در باب‌ شعر فلسفي‌ و ديني‌ نيز صادق‌ است. يعني‌ اين‌ اشعار هستند كه‌ از جهان‌بيني‌ خاص‌ شاعر سرچشمه‌ گرفته‌اند، گرچه‌ هيچ‌ اصطلاح‌ ديني‌ در آن‌ مشاهده‌ نشود. نمي‌شود با جزم‌ حكم‌ كرد كه‌ شعر انقلاب‌ كم‌رنگ‌ شده‌ چون‌ شاعران‌ انقلاب‌ با همه‌ اختلاف‌ سليقه‌هايي‌ كه‌ دارند، به‌ همه‌ ارزشها و آرمانهاي‌ انقلاب‌ معتقدند. آنچه‌ باعث‌ اين‌ گمان‌ شده‌ اين‌ است‌ كه‌ شاعران‌ نسل‌ اول‌ انقلاب‌ امروز ديگر از اصل‌ شعر فاصله‌ گرفته‌اند. نسل‌ جديد يعني‌ ميدان‌داران، اغلب‌ چندان‌ دركي‌ از آرمانهاي‌ الهي‌ انقلاب‌ ندارند. درنتيجه‌ آنچه‌ امروز به‌ عنوان‌ شعر ارائه‌ مي‌شود، از آنچه‌ ما آن‌ را شعر مي‌ناميم‌ فاصله‌ گرفته‌ است‌ و اين‌ گسستگي‌ ناشي‌ از همين‌ امر است. اما اين‌ كمرنگ‌ شدن‌ اگر لزوماً يك‌ تحول‌ تازه‌ را در محتوا و مضمون‌ در پي‌ داشته‌ باشد نمي‌توان‌ پيش‌بيني‌ كرد در باب‌ فرم‌ و مسايل‌ تكنيكي‌ اين‌ مسئله‌ صادق‌ باشد. اما در مسايل‌ محتوايي‌ اين‌طور نيست.

در جريان‌ كار شعر، همواره‌ شاعراني‌ موفقند كه‌ در حوزه‌ ساختار، ذهن‌ و زبانشان‌ همراه‌ زمان‌ به‌روز شود بي‌ آنكه‌ جاذبه‌هاي‌ كاذب، آنها را به‌ آن‌ سوي‌ بام‌ بيندازد. اما در حوزه‌ انديشه، بنياد فكري‌ و فلسفي‌شان‌ در عين‌ پويايي‌ حركت‌ به‌ سوي‌ كمال‌ و در عين‌ نوانديشي، بر اساسي‌ محكم‌ و تغييرناپذير استوار باشد.

در انتها بايد گفت‌ در توفيق‌ يك‌ شاعر، تعادل‌ ذهني‌ و زباني‌ و حركت‌ آهسته‌ به‌ سوي‌ كمال‌ مهم‌ است.

ادامه دارد...

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:23 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

مردم دغدغه اي دارند يا نه؟!

بهترين داستان انقلاب کدام است ؟

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم ، بخش پنجم(پاياني)

 

اين سؤال، جواب ندارد!

مجتبي حبيبي

ادبيات ضد جنگ در ايران و غرب

اين سؤال جواب ندارد! به اين معنا جواب ندارد كه كار شده در اين زمينه، در دهه اول انقلاب كه مملو از مسائل و حاشيه‌هاي جنگ بوده، خود اين دربرگيرنده خيلي مشكلات بوده. بنابراين اجازه نداده‌اند كه به آن شكل كارهاي عميق و حساب‌شده انجام شود. در حاشيه چند نفري ماندند و چيزهايي نوشتند.

اغلب نويسندگان متعهد در اين زمينه يا در جبهه يا در جريان مسائل جبهه بودند. از دهه 70 به بعد، كارهايي شده از آقاي اميرخاني، مؤمني، زنوزي جلالي، بايرامي، سرشار، تجار، فتاحي و دهقان كه كارهاي خوبي است. ولي اينها تا امروز مي‌توانسته است جوابگو باشد. به اين معني كه چون بار نظريه‌اي با خودش همراه نداشته، صرفاً بركت خود نسل انقلاب است و اين مفاهيم ارزشي در مردم زنده شده و در مردم احيا شده و اين باورها به روز شده و جزو دغدغه‌ ذهني آنها شده است. اينها باعث شده كه يك سري كارها انجام شود و اين نه از روي نظريه، بلكه از روي همان بركت خاص خود انقلاب بوده است.

ولي از اين به بعد نمي‌توانيم اين‌طور پيش برويم. چون بدون نظريه، آن حال و هواي خاص انقلاب و جنگ هم ديگر نيست. پس نظريه‌پردازي‌ِ درست مي‌خواهد. مثل همه مكاتب. هر مكتبي براي خودش مرزهايي دارد، حد و حدودي دارد و همه چيزش تعريف شده است. مشخص شده كه بايدها و نبايدها چيست. و آيا آموزش‌دهنده است. هيچ كدام از اينها موضوع انقلاب نمي‌تواند باشد. در داخل هر كدام از آنها هم ادبيات هنر به شاخه‌هاي مختلف تقسيم مي‌شود. در اين طرف هم هنر به عنوان ابزار است كه در خودش مميزهايي دارد. بنابراين هيچ كدام از آنها به طور كامل در بر گيرنده هنر انقلاب نمي‌توانند باشند.

انقلاب، از همان اولش شعار «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» داشت و تابلوي مشخصه خودش كه «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» بود را داشت. بنابراين تعريف خاص خودش را مي‌خواهد.

نه قهرمان رئال سوسياليستي مي‌تواند جوابگوي اين مسائل باشد، نه ليبرالي كه انواع هنرهاي غرب را در برمي‌گيرد. كه هنر هر نفر نسبت به ديگري يك جزيره است. يعني اينقدر آدمها را از هم متمايز قرار مي‌دهد و راههاي ارتباط و يكي شدنها را مي‌بندد. اين نظريه‌هاي مشي ليبرالي به اين شكل كه در انواع كارها و فرمها جمع بسته مي‌شود شامل ادبيات انقلاب اسلامي نمي‌تواند بشود. كسي كه در حوزه متعهد است نسبت به انقلاب، و چند تا كار نوشته و كارهاي موفق و مثبت هم بوده و خواننده هم داشته ولي اين تا اينجا همان بركت انقلاب را در بر دارد، چون هيچ الزامي و هيچ خوش‌بيني وجود ندارد كه در كتابهاي بعدي‌اش هم كه نوشته شود، حتماً اثر موفقي خواهد بود چون بدون نظريه است.

و ما از آن طرف، اين هشدار را داريم كه هيجانهاي خاص انقلاب فروكش كرده و دوران تثبيت انقلاب است.

دوران تثبيت انقلاب با خود‌ِ دوران گذار انقلاب، زمين تا آسمان فرق دارد. بنابراين در دوران تثبيت انقلاب بدون نظريه نمي‌شود كار كرد. اگر به تصادف، دو تا كار مثبت درآمد، آن صرفاً تصادف است. همانطور كه ما در اقتصاد كشاورزي خودكفا شديم و بعد از چهل سال جشن خودكفايي گندم گرفتيم، و وابستگي نسبت به خارج كم شد. همين برنامه مي‌تواند در اين مورد هم شامل حال ما شود. به اين معني كه آثار و ترجمه‌هاي خارجي كنترل شود و نگذارند كه بازار را اشباع كند.

اما دو رمان انقلابي از من امسال به چاپ مي‌رسد كه يك كتاب، حوادث سال 58 تا 59 را در برمي‌گيرد. از اشغال لانه جاسوسي شروع مي‌شود و با كودتاي نوژه سرانجام پيدا مي‌كند و رمان ديگر، حوادث از سال 64 تا 66 را در برمي‌گيرد.

در دوران تثبيت انقلاب بدون نظريه نمي‌شود كار كرد. اگر به تصادف، دو تا كار مثبت درآمد، آن صرفاً تصادف است.

كتابهايشان را در پشت‌ ويترينها هم نمي‌گذارند

حسن خادم

ادبيات ضد جنگ در ايران و غرب(2)

رمان ارزشي بعد از انقلاب نوشته شده، ولي خيلي از آنها چاپ نشده است. آقاي اكبر خليلي رمان قطوري دارند به نام «فتوا» كه به تازگي تغيير اسم داده به نام «اولين تير را من رها كردم» كه مربوط به قضاياي انقلاب و حضرت امام و تحولاتي است كه در آن ايام رخ داد. اما هنوز به چاپ نرسيده.

اگر ما بخواهيم منتظر اين باشيم كه يك رمان ارزشي چاپ شود و آن را در پشت ويترينها ببينيم، اين اتفاق قطعاً رخ نخواهد داد. اگر هم آن رمان چاپ شود، توسط همان ناشر توزيع محدود و محفلي مي‌شود. و‌گرنه ويترينهاي كتاب‌فروشيهاي ر‌و‌به‌روي دانشگاه هيچ وقت كار ارزشي نويسندگان مسلمان را پشت ويترين نمي‌گذارند كه تبليغي باشد براي آن كتاب. به هر حال، دوستاني كه در حوزه هنري كار مي‌كنند، افراد سالمي هستند كه آثار ارزشي خلق كرده‌اند مثل آقاي بايرامي، رضا اميرخاني، علي عامري و ابوتراب خسروي. نويسندگان ما آنقدر آزار و اذيت ديده‌اند كه كم‌كم دارند به همه چيز بدبين مي‌شوند.

واقعآً جاي تأسف دارد در حكومتي كه به نام اسلام است و جمهوري اسلامي از خون شهيدان و رأي مثبتي كه مردم به امام دادند، شكل گرفت، نويسنده‌هاي اسلامي به آن صورت جايگاه خاصي نداشته باشند و اصلاً به آنها اعتنايي نشود. حتي كتابهايشان را در پشت ويترينها هم نمي‌گذارند.

براي اينكه اصلاً ارزشي قائل نمي‌شوند، نه به معناي آنكه ارزش ندارد.

آنها ديدگاههاي ديگري دارند. ارزشهاي ديگري را به اعتقاد خودشان دنبال مي‌كنند. بنابراين هم طبيعي است كه چيزهايي را كه خودشان نمي‌پسندند در پشت ويترين نگذارند.

من رماني نوشته‌ام در ارتباط با شهيد رجائي، به نام «الماس سوخته» كه حدود چهار جلد ششصد، هفتصد صفحه‌اي‌ست كه تمام شده. زمان داستان اين كتاب از روي كار آمدن رضاشاه شروع مي‌شود و هم‌زمان با ازدواج پدر شهيد رجايي تا زمان پيروزي انقلاب كه شهيد رجايي از زندان بيرون مي‌آيد داستان تمام مي‌شود.

من در حدود چهار يا پنج سال اين قضايا را دنبال مي‌كردم. درد اينجاست كه وقتي ما در مورد كار شهيد رجايي تحقيق مي‌كرديم و‌ دنبال اسناد و مدارك بوديم، كمترين همكاري را با ما نكردند. اما سال بعد، همان اسناد و مدارك را چاپ كردند!

اين از شاهكارهاي سازمانهاي دولتي است كه از نويسندگان اين مرز و بوم، آن هم نويسندگان ارزشي، اينچنين حمايت مي‌كند. حتي كتابهاي آنها را چاپ هم نمي‌كنند.

اثر ارزشي اين نيست كه در يك اثر ادبي، دو بار اسم مسجد بيايد، يك روحاني در آن حضور داشته باشد يا اينكه بچه‌اي برود جبهه و برگردد. اينها كار ارزشي نيست. اينها جز شعار دادن هيچ ارزش ديگري ندارد و كار، خواه نا‌خواه خام و ضعيف و سطحي تمام مي‌شود و تأثير آنچناني هم نمي‌گذارد. كار ارزشي اين است كه ريشه‌اي و اصولي باشد، و اصالت داشته باشد و بعد در كنارش اين چيزها هم باشد. نبايد خواننده احساس كند كه نويسنده دارد تبليغ مي‌كند.

كار ارزشي كاري است كه ارزشهاي انسان اسلامي به گونه‌اي غير آشكار و ظريف در اثر ادبي گنجانده شود كه به كار لطمه نخورد و از حالت شعاري بيرون بيايد.

واقعآً جاي تأسف دارد در حكومتي كه به نام اسلام است و جمهوري اسلامي از خون شهيدان و رأي مثبتي كه مردم به امام دادند، شكل گرفت، نويسنده‌هاي اسلامي به آن صورت جايگاه خاصي نداشته باشند و اصلاً به آنها اعتنايي نشود.

نوشتن امثال من يك كار حاشيه‌اي است

محمدرضا بايرامي

مردم دغدغه اي دارند يا نه؟!

من تا كنون چنين اثري نديده‌ام كه نظرم را تماماً جلب كند و فكر هم نمي‌كنم كه شما هم بتوانيد ببينيد. چون به نظر مي‌آيد كه كسي چنين دغدغه‌اي ندارد و چنين تلاشي را نمي‌خواهد انجام دهد. به خصوص مسئولان كه از اين چيزها دم مي‌زنند ولي هيچ وقت هيچ قدمي براي انجام چنين كارهايي برنداشته‌اند. به ويژه در عرصه ادبيات. البته در عرصه ديگر، چون به هر حال مسئولان فرهنگي هم مثل ساير مديران دوست دارند آمار بدهند و اين آمار هم حتماً بايد براي دوره خودشان باشد و اين كارها را كرديم و نكرديم را بتوانند بگويند. در عرصه‌هاي ديگر وارد مي‌شوند. سرمايه‌گذاري مي‌كنند. بعضي وقت‌ها هم سرمايه‌گذاري‌هاي ميلياردي مي‌كنند. ولي در عرصه ادبيات هيچ كس واقعاً نمي‌خواهد قدم بردارد. شايد از اين رو كه حركت در اين عرصه زمان‌بر مي‌شود. يا شايد اعتقاد ندارند و اين است كه من چنين كاري را نديدم و اگر شما ديده‌ايد به ما معرفي كنيد. ولي بعيد مي‌بينم كه بتوانيم چنين اثري پيدا كنيم.

اينكه من چرا كارهاي بيشتري در زمينه انقلاب انجام نداده‌ام، ببينيد واقعاً يك نويسنده شرايط محدودي دارد. ضمن اين كه شرايط براي نويسنده‌ها در جامعه ما شرايط خوبي نيست. در اين شرايط بي‌رحم و غريب اقتصادي كسي بتواند بار زندگي خودش را به دوش بكشد. كار اصلي و بزرگ‌ترين كاري كه مي‌تواند بكند همين كار است.

نوشتن امثال من يك كار حاشيه‌اي است در كنار چنين كاري. و نهايتاً هم باعث مي‌شود كه از هر دو جا بمانيم. يعني هم نويسنده صد درصد نباشيم و هم اينكه صد درصد نتوانيم به زندگيمان برسيم. فكر مي‌كنم من هم چون در اين شرايط زندگي مي‌كنم در واقع نتوانستم در اين عرصه‌ها به درستي كار كنم. بعد هم بايد ببينم كار كردن در اين عرصه‌ها دغدغه چه كسي است. نويسنده، مردم، مسؤولان، در واقع هر كدام از اينها قابل بررسي است. كه بايد ببينيم كدامشان راست مي‌گويند. اگر مسؤولان دغدغه‌اي دارند بايد ببينيم درست است يا نه. بايد توجه كرد كه مردم دغدغه‌اي دارند يا نه. اگر مردم ندارند بايد ديد كه ما چه كار كرديم كه به عنوان نويسندگان و متوليان فرهنگي، كه كسي دوست ندارد حتي در اين عرصه‌ها كار بخواند و اين در عرصه‌اي مثل انقلاب، واقعيتي است. در عرصه‌اي مثل دفاع مقدس خيلي ها اصلاً دوست ندارند شاهد چيزي باشند يا حتي حاضر نيستند كه مخاطب باشند. از اين رو كه هم كار نشده يا اگر كار شده خيلي بد كار شده و عرض كردم كه به نظر مي‌آيد دغدغه خيليها كه حتي مدعي هستند، در اين زمينه جدي نيست. اين است كه من هم با آن توان اندكي كه داشتم فكر مي‌كنم در حد خودم كار كردم ولي بيشتر از اين را بعيد مي‌دانم كه كار كنم.

 

پايان
 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:24 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

سفارشی، نیمه ‌سفارشی، غیر سفارشی

بهترین داستان انقلاب کدام است ؟

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم :

 

بیشتر رمان‌نویسهایی كه می‌نویسند، به ادبیات جدی اعتنایی ندارند.

مصطفی جمشیدی

سفارشی، نیمه ‌سفارشی، غیر سفارشی

تجربه رمان‌نویسی در ایران یك مقدار شكل مخلوطی پیدا كرده و بیشتر رمان‌نویسهایی كه می‌نویسند به ادبیات جد‌ّی، اعتنائی ندارند. در حقیقت بیشتر دنبال كارهایی هستند كه در رابطه مشتهیات مخاطب است. ادبیاتی كه در حقیقت فقط در خدمت یك فردیت شهری‌ست.

اما در زمینه رمانهای جد‌ّی، حركت كوشایی انجام نشده. در زمینه داستان‌‌نویسهای به‌اصطلاح بچه مسلمان البته حركتهای خوبی انجام شده. كارهایی در زمینه دفاع مقدس و ادبیات ارزشی انجام شده كه فی نفسه جای تقدیر و تشكر دارد. به لحاظ یك مقدار سازمان‌دهی غیر متمركزی كه در این زمینه است و بحث حمایت از نویسنده‌ها، متأسفانه وزارت ارشاد كه می‌توانسته در این زمینه سهمی داشته باشد، ولی تلاشی نكرده. البته نمی‌شود یكطرفه قضاوت كرد. دولت صرفاً نمی‌تواند یك پای قضیه باشد. ولی می‌تواند با طراحیهایی كم و بیش نویسنده‌ها را كمك كند تا بتوانند در این زمینه كار كنند. رمان معنوی آقای امیرخانی یك نوع نگرشی بوده در این زمینه كه نسبت به كارهای دیگر متفاوت بوده كه رمان خوبی است.

در زمینه دفاع مقدس هم البته كارهایی داشته‌ایم. مثل آقای زنوزی جلالی ، مریم جمشیدی كه رمان زندگی خانم با‌نوامین اصفهانی به نام «ملكه عاشقی» را نوشته كه نشر سوره آن را منتشر كرده یا كارهای خانم تجار ـ كارهایی هستند كه به زمینه ارزشی توجه داشته‌اند.

متأسفانه وزارت ارشاد كه می‌توانسته در این زمینه سهمی داشته باشد، ولی تلاشی نكرده. البته نمی‌شود یكطرفه قضاوت كرد. دولت صرفاً نمی‌تواند یك پای قضیه باشد. ولی می‌تواند با طراحیهایی كم و بیش نویسنده‌ها را كمك كند تا بتوانند در این زمینه كار كنند.

سفارشی، نیمه ‌سفارشی، غیر سفارشی

محمد ایوبی

این سؤال كه قوی‌ترین رمان انقلاب چیست، بسیار كلی است و نمی‌توان به طور مشخص به آن جواب داد. هیچ رمانی را نمی‌توانیم یك لایه آن را در نظر بگیریم و بگوئیم رمان سیاسی، رمان اجتماعی و رمان انقلابی…

رمانهای یك لایه‌ای متأسفانه سفارشی هستند. در تمام ادبیات رئالیسم سوسیالیستی، حزب كمونیست روس، دستور به نوشتن می‌داد. رمانها آنچنان جذابیت و درخششی پیدا نكرد و به صورت یك لایه ماندند. البته خوانده شدند. در مقطعی از زمان، ولی خیلی زود فراموش شدند.

رمانی مانند «مرشد و مارگریتا» با وجود اینكه اجازه چاپ به آن نمی‌دادند، سالها در روسیه دست به دست می‌گردد و خوانده می‌شود و ما اگر بخواهیم چنین نگاه كنیم، رمانهایی را كه سفارشی نوشته شده‌اند را باید كامل‌تر بدانیم. ولی رمانهایی كه از درد اجتماع سخن می‌گویند، مسلماً با مخاطب خود ارتباط برقرار كرده است. حالا شاید ما آنها را به آن معنی انقلابی و ارزشی ندانیم. ولی توانسته با مخاطبان خود ارتباط برقرار كند و دردی را بازگو كرده است.

ما بعد از انقلاب، انواع رمان و داستان داریم. سفارشی، نیمه سفارشی، غیر سفارشی. یك‌سو نگریستن نویسندگان، ندیدن نكات مثبت جامعه انقلابی یا برعكس.

در صورتی كه داستان، در واقع‌ بازگویی مطلبی است كه بر جامعه رفته است. آن جامعه خواه مانند یك خانواده كوچك باشد، خواه بزرگ، مانند یك كشور.

سفارشی، نیمه ‌سفارشی، غیر سفارشی

نویسندگان ما به نوعی به ضعف و قو‌ّتهای خود اشراف پیدا كردند و زمینه فعالیت خود را یافتند و این خیلی مهم است.

ما بعد از انقلاب، به نوعی این مسئله را داشتیم كه اگر یك رمان در محتوای خود به نوعی با انقلاب و ارزشهای آن سر و كار داشته باشد یا به حكومت ایراد گرفته باشد آن رمان انقلابی است. در صورتی كه چنین نبود. رمانی نوشته می‌شد و بین مخاطبان خود خوانده می‌شد ولی آنچنان كه باید و شاید جماعت روشنفكر به آن بهایی نمی‌دادند. مثل آثار

جمال شهران

كه رمانهای وی آئینه كاملی از اوضاع روزگار وی است و كسی امروز از او یاد نمی‌كند.

اما در مورد انقلاب كار شده است اما به صورت مقطعی. مثلاً نویسنده‌ای چون نادر ابراهیمی كه زندگی امام (ره) را می‌نویسد، كار انقلابی نكرده است؟!

درد جنگ یك درد آشكار است. یعنی ما بوی خون و باروت را می‌شناسیم. اینكه لطمات در مورد جنگ اساسی‌تر و بارزتر به چشم می‌آمد.

درد جنگ یك درد آشكار است. یعنی ما بوی خون و باروت را می‌شناسیم. اینكه لطمات در مورد جنگ اساسی‌تر و بارزتر به چشم می‌آمد.

مثلاً من‌ِ جنوبی، می‌دیدم كه مردم شهرم آواره شده بودند و این درد، مرا بیشتر تكان می‌داد. تكانهای جنگ، برای نویسنده بیشتر بود و می‌دیدم كه چگونه مردم سرزمین من اسیر جنگ شده بودند. بنابراین یكی از كتابهای سه‌گانه من مختص جنگ شده بود.

ولی در مورد انقلاب، ما شاهد تنشهای گوناگون بودیم. در واقع با انقلاب، كشف، جدید مردم هم شكل گرفت یعنی همواره كشف بازتاب نوشته‌های هنری ندارد مگر اینكه لحظه‌ای و مقطعی باشد. لحظه‌ای بودن هم آنچنان كاربرد ندارد. مثل ادبیات سوسیالیستی كه لحظاتی است. اما جنگ مدت مدیدی مردم را درگیر می‌كند. حتی آدم تهرانی موشك را بالای سر خود می‌بیند و مجبور به دقت كردن در مسائل می‌شود.

ما در دوران انقلاب، داغ انقلاب را دیدیم و شاید این داغ انقلاب بود كه نگذاشت ما انقلاب را خوب ارزیابی كنیم. ولی مسلماً ادبیات از این مسئله غافل نیست و كسانی هستند كه در سن جوانی در نوشتن آثار انقلابی تلاش می‌كنند. زیرا همیشه ادبیات به نحوی خود را نشان داده است. مسائلی كه فكر می‌كردیم به صورت خواب مردم درآمده در یك یا دو رمان خیلی واضح و روشن عنوان شده است. اما در دوران جنگ، شعر خود را بیشتر نشان داد.

من در زمینه انقلاب، داستان داشته‌ام. بستر حادثه‌های داستان من در انقلاب شكل می‌گیرد و مسلماً آن داستان مربوط به انقلاب و حال و هوای آن دوره است. البته ممكن است كه عمیق و ژرف نباشد. ولی معتقد به این هستم كه ما به‌طور جدی به انقلاب نگاه داستانی و سینمایی نداشته‌ایم و هیچ هنری به انقلاب عرضه نشده است. شاید این امر تا حدودی برگردد به این مسئله كه متأسفانه خیلی از افراد، این انقلاب را مال خودشان می‌دانستند و دست رد به سینه زدند و نگذاشتند كه مطلبی نوشته شود و خیلی از مسائل دیگر.

سه‌گانه‌های من از نظر سالی و مقطعی تقسیم‌بندی شده‌اند یعنی جلد اول از سال 21 شروع می‌شود تا كودتای سال 32، یعنی مقطع زمانی از سال تولد من و اشغال متفقین است تا سال 32.

جلد دوم از سال 32 تا اوایل انقلاب و جلد سوم درباره جنگ در جنوب است.

منظور بنده این است كه مسلماً مبدأها برای تمام هنرمندان تحولاتی به وجود می‌آورد ولی اینكه چطور بنویسند و چه بنویسند مسئله دیگری است.

ادامه دارد ...

 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:24 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

قضاوتي دشوار!

بهترين داستان انقلاب کدام است ؟

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم:

زندگي بعضي از شخصيتهاي تاريخي و مذهبي را كار كرده‌ام.

كامران پارسي‌نژاد

کامران پارسي نژاد

به نظر من قوي‌ترين اثري كه تاكنون خلق شده كه هم از نظر ساختاري، داستان مستحكمي است و هم مفاهيم و مضاميني كه در اين داستان به كار برده شده بسيار ارزشمند است و به‌جا هم استفاده شده كتاب «عريان در برابر باد» نوشته احمد شاكري است و البته يك وجوهي از اين مضامين البته نه در ارتباط با انقلاب اسلامي ولي در ارتباط با همان مسائل مذهبي و دين‌باوري در رمان «روي ماه خدا را ببوس» اثر مصطفي مستور هم وجود دارد و البته نه در قياس با عريان در برابر باد. ولي به هر حال اين هم يك مقدار مضامين ديني و مذهبي و خداباوري در آن است.

در زمينه ادبيات كاملاً صرف مذهبي هم كه به داستانهايي در زمينه ائمه و يا پيامبران پرداخته شده. اگر در آن خصوص بخواهيم داستاني را ذكر كنيم، من «آنك آن يتيم نظر‌‌كرده» را مي‌پسندم كه نوشته آقاي محمدرضا سرشار است.

در خصوص كارهايي كه من خودم انجام دادم، تا كنون در زمينه داستان‌نويسي، زندگي بعضي از شخصيتهاي تاريخي و مذهبي را كار كردم. از جمله؛ زندگي سيد رضي‌ست كه يكي از شخصيتهاي ديني ماست كه زندگي خيلي پرتنش و جذ‌ّابي داشته كه اين را در قالب داستان روايت كرده‌ام. همچنين درباره شخصيتهايي مثل شيخ بهايي، امام محمد غزالي، مدرس و خواجه نصيرالدين طوسي هم به صورت داستان كار درآورده‌ام.

موضوعات داستاني در حوزه ادبيات بزرگسال، رمانهايي است كه بيشتر موضوعات آنها به انقلاب اسلامي و ادبيات دفاع مقدس مربوط مي‌شود. در حوزه ادبيات كودك و نوجوان، بيشتر‌ِ تلاش‌ِ من، كتابهايي است كه به موضوعات ديني و شخصيتها و حوادث و وقايع ديني مربوط مي‌شود.

اما هم اكنون در حال نگارش رماني هستم كه در زمينه بزرگسال است و مضمون اصلي‌اي كه نظر من است مقوله جبر و اختيار است و مشكلي كه انسانها در اين مورد برايشان پيش مي‌آيد، در قياس با حوادثي كه برايشان رخ مي‌دهد، قضاوتهايي كه در مورد جبر و اختيار دارند. اين موارد را بيشتر مي‌خواهم در داستان درشت‌نمايي كنم. فضايي كه در داستان است نشأت‌گرفته از فضاي جبهه و وضعيت عراق كنوني است. داستان با بازگشت به گذشته‌هايي كه دارد در اين سير و مقطع زماني حركت مي‌كند. در نتيجه، وقتي چنين موضوعي در ميان است ايثارها و رشادتهاي رزمندگان هم در داستان مد‌ّ نظر است.

 

قضاوت درباره رمانهاي ديگران براي من دشوار است.

محمود حكيمي

من كتاب «وجدان» نوشته خود را كه دفتر نشر فرهنگ اسلامي چاپ كرد و اكنون به چاپ هجدهم رسيده است يك اثر اسلامي موف‍ّق مي‌دانم و در آن تلاش كرده‌ام كه به ارزشهاي اسلامي توجه شود ولي نمي‌توانم بگويم اين كتاب قوي‌ترين رمان انقلاب است. از طرفي چون بعد از انقلاب به تاريخ پرداخته‌ام. قضاوت درباره رمانهاي ديگران براي من دشوار است.

 

همه نويسندگاني كه دست به قلم دارند به‌ دنبال خلق شاهكارهاي خودشان هستند.

ابراهيم حسن‌بيگي

ابراهيم حسن بيگي

موضوعات داستاني در حوزه ادبيات بزرگسال، رمانهايي است كه بيشتر موضوعات آنها به انقلاب اسلامي و ادبيات دفاع مقدس مربوط مي‌شود. در حوزه ادبيات كودك و نوجوان، بيشتر‌ِ تلاش‌ِ من، كتابهايي است كه به موضوعات ديني و شخصيتها و حوادث و وقايع ديني مربوط مي‌شود.

بعد از انقلاب عموم نويسندگاني كه به نوعي نويسندگان ارزشي و نويسندگان نسل انقلاب هستند، عموماً به دنبال طرح موضوعاتي در آثار خودشان بودند كه بتوانند به حوزه فرهنگي و اجتماعي ديني جمهوري اسلامي كمك كنند. به خصوص در حوزه ادبيات دفاع مقدس. چه در هشت سال دفاع مقدس و چه در سالهاي بعد از اتمام جنگ، نويسندگان ارزشي كه دغدغه نوشتن موضوعات ارزشي را به عنوان يك دغدغه دروني داشتند، دست از قلم و نوشتن نكشيدند. به‌‌رغم فروش كم اين آثار و كم‌توجهي عمومي جامعه به اين نوع آثار، باز شاهد نويسندگاني هستيم كه اين دغدغه را دارند و به دنبال نوشتن آثاري هستند كه بتوانند گوشه‌هايي از ارزشهاي متعالي آن روز دفاع مقدس را براي نسلي كه شاهد آن دوران نبوده به تصوير كشند.

اين دغدغه، دغدغه عمومي اين نسل از اهل قلم است و تلاشهايشان به هر حال نتايجي داشته و قطعاً نسبي بوده. هنوز به جرأت مي‌شود گفت كه در اين آزمون سخت، نوشتن، اثري كه به عنوان يك شاهكار ادبي در اين حوزه‌ها مطرح باشد خلق نشده و قطعاً همه نويسندگاني كه دست به قلم دارند به دنبال خلق شاهكارهاي خودشان هستند.

من هم مثل ساير نويسندگان در موقع نوشتن، سعي مي‌كنم آن اثرم نسبت به آثار ديگرم بهتر باشد و حت‍ّي نسبت به آثار ديگران هم بهتر باشد. به هر حال، ارتقاء‌ سطح داشته باشد. اما نتيجه ممكن است مطلوب و دلخواه نباشد. به همين خاطر است كه ما هميشه دغدغه داريم.

آثاري كه در زمينه حوزه‌هاي ارزشي نوشته شده تقريباً هم‌سطح و به لحاظ پارامترهاي ارزش‌گذاري ادبي نزديك به هم هستند. يعني يكي چنان فاصله‌اي نگرفته كه ما به آن شاهكار بگوئيم. عموماً شاهكارها خيلي دير به عرصه ظهور مي‌رسند. يك نويسنده ممكن است پنجاه سال بنويسد ولي شاهكاري در هيچ كدام از آثارش نباشد. ولي نويسنده‌اي ممكن است اولين اثرش چنان اوجي به لحاظ ساختار ادبي و محتوايي گرفته باشد كه مورد توجه قرار گيرد و به عنوان يكي از شاهكارهاي آن نويسنده محسوب شود. نويسنده‌اي در دوران نوشتنش مي‌بينم دو تا سه تا از آثارش از ميان چهل تا پنجاه اثرش جزو آثار برجسته و شاهكارهاي ادبي او محسوب مي‌شود. در حوزه ادبيات داستاني بعد از انقلاب، به اعتقاد من ما شاهد هيچ نوع شاهكار ادبي نيستيم. نه در اين حوزه، بلكه در ساير حوزه‌ها. برخي نويسندگان كاري به اين مسائل ندارند و دغدغه خودشان را دارند. ادبيات داستاني هم آنچنان پيشرفتي نكرده كه ما بگوييم اين اثر يك شاهكار بزرگ ادبي در ادبيات معاصر ايران است.

من هم مثل ساير نويسندگان در موقع نوشتن، سعي مي‌كنم آن اثرم نسبت به آثار ديگرم بهتر باشد و حت‍ّي نسبت به آثار ديگران هم بهتر باشد. به هر حال، ارتقاء‌ سطح داشته باشد. اما نتيجه ممكن است مطلوب و دلخواه نباشد. به همين خاطر است كه ما هميشه دغدغه داريم.

خود من اولين رمانم با عنوان «ريشه در اعماق» در سال 71 به چاپ رسيد. با اينكه اولين اثرم بود، در جامعه خيلي مورد استقبال قرار گرفت با اينكه به موضوع جانباز و جنگ مي‌پرداخت، اما جزو آثاري بود كه حدود پنج جايزه سال را از مراكز مختلف فرهنگي به خودش اختصاص داد. شايد اين آثار و مجموعه آثار ديگرم باعث شد كه من هم جزو بيست نويسنده برتر 20 سال ادبيات داستاني پس از انقلاب محسوب شوم.

 

آثار كوچكي در اين زمينه ارائه كرده‌ام.

صابر امامي

صابر امامي

به نظر بنده، در طي سالها مطالعه و تأليف، رمانهاي زيادي بودند كه از ارزشها و مفاهيم والايي برخوردار بودند. از جمله رمان «من او» نوشته رضا اميرخاني كه كتاب بسيار گيرا و جذابي است.

همينطور رمان «مخلوق» نوشته فيروز زنوزي جلالي كه يك رمان عميق و داراي مفاهيم واقعاً زيبايي‌ست.

«سمفوني مردگان»، رمان جذ‌ّابي است و داراي ابعاد تكنيكي زيبايي است و مخاطب را به سطر به سطر خواندن آن دعوت مي‌كند و جزء آثاري است كه پيدايش آن به انقلاب اسلامي برمي‌گردد.

ولي مسائل ريشه‌اي و عميقي كه در «مخلوق» زنوزي جلالي مطرح مي‌شود قابل مقايسه با آن نيست. آنجا در بعد ديگري است و اينجا به بعد ديگري مي‌پردازد.

آثار خانم پيرزاد به نظر من بسيار بيان زيبايي دارند و داراي نگارش سليس و رواني است و با جزئيات خيلي عالي پيش مي‌رود. چيزي كه در «من او» مطرح مي‌شود مسائل روزمره يك فرد تهراني است.

اگر بخواهم درباره بهترين رمان ارزشي كه مربوط به ارزشهاي اسلامي باشد، سخن بگويم، آثاري كه حداقل من ديده‌ام و مطالعه كرده‌ام در آنها چنين ارزشهايي وجود دارد.

مثلاً از رمانهاي تاريخي هم مي‌توانيم نام ببريم. مثلاً كارهاي آقاي رهگذر در رابطه با پيامبر به شكل رمان نوشته است و تاريخ حركت ايشان را در اين رمان آورده‌اند.

به نظر من، جذابيتهايي كه اين رمانها دارند مي‌توانند خواننده را به سمت خود بكشانند.

يا كار اخير آقاي بايرامي در رابطه با پل معلق ارائه كرده است.

بنده اعتراف مي‌كنم كه در اين زمينه كاهلي و كم‌كاري كرده‌ام. با وجود طرحهايي كه در دست داشته‌ام و هنوز نتوانسته‌ام به شكل داستان يا رمان بلند در خدمت عزيزان قرار بدهم. اما چند كار كوتاه داشته‌ام در زمينه ارزشهاي اسلامي كه در مجموعه «اينجا كسي نمي‌ميرد» آورده‌ام.

آثار كوچكي در اين زمينه ارائه كرده‌ام ولي به نظرم بسيار تنبلي كرده‌ام.

ادامه دارد ...

 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:24 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

انتخاب بهترين داستان!

بهترين داستان انقلاب کدام است ؟

بخش اول ، بخش دوم :

جلالي

ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم

فيروز زنوزي جلالي

به طور مسل‍ّم، بعد از انقلاب در عرصه شعر و ادبيات آثاري خلق شده است كه هر كدام در جايگاه خود، نقطه عطفي براي تاريخ ادبيات ايران محسوب مي‌شوند و به‌‌رغم كاستيها و نواقصي كه دارند، جاي اميدواري وجود دارد.

من در اينجا از نام بردن رمان خاصي پرهيز مي‌كنم. دليل من اين است كه شايد يك اثر بسيار خوب و ارزنده را من نخوانده باشم يا حافظه من ياري نكند‌. … بنابراين، من نمي‌توانم يك رمان به خصوص را به عنوان بهترين رمان ارزشي معرفي كنم. ولي در طي چندين سال، مطالعه و تحقيق، آثار نويسندگاني چون احمد دهقان ، مجيد قيصري، داود غفارزادگان و … را بسيار خوب مي‌دانم. يا كسي چون محمدرضا كاتب كه با يك ذهنيت خاص و متفاوت از ديگران به نوشتن داستان مي‌پردازد.

همينطور، بنده از آثار خانم راضيه تجار در مجموعه داستان «قصه 83» خود استفاده كردم. من در اين مجموعه، از نوشته‌ها و داستانهاي نويسندگان معاصر بهره برده‌ام.

با خواندن رمان «من ببر نيستم پيچيده بر بالاي خود تاكم» از آقاي صفدري، به اين نكته پي بردم كه اين رمان متفاوت از تمامي رمانها، داراي بافت و نگاه و پرداخت خاص‍ّي است كه نظير اين نوع نوشتن را بنده بسيار كم ديده‌ام.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم. جاي بسي اميدواري دارد كه نويسندگان ما جسارت اين را پيدا كرده‌اند كه با نوشتن رمانها و داستانهاي كوتاه به تجربه‌هاي جديدي دست پيدا كنند. اگر هم اين آثار با موفقيت چنداني رو‌به‌رو نشود ولي چون نويسنده تجربه به دست آورده است، بسيار ارزش دارند.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم.

متأسفانه در كشور ما مطلق‌نگري وجود دارد. يعني هر چيز را بسيار خوب و عالي مي‌خواهيم. درصورتي كه در آن عيب و نقص را هم بايد در نظر بگيريم. يك متن ادبي، داراي نقاط ضعف و قوت است. در كنار ديدگاههاي ضعيف، مفاهيم والايي هم دارد. بنابراين نبايد نقدهاي ما مطلق ‌نگرانه باشد و فقط معايب و ضعفهاي يك اثر را در نظر بگيريم.

اما اينكه من چه كرده‌ا‌م؛ در رمان «مخلوق» سعي كردم كه تأثيرات زيادي از قرآن را در آن جلوه‌گر سازم. به نظر خودم دنياي مخلوق، يك دنياي خاص است. البته اين رمان، سه‌گانه است و دست‌نويس دو كتاب بعدي نيز آماده است. زيرساخت آن دو هم مانند مخلوق است ولي در جاي خود داراي استقلال هستند.

رمان «قاعده بازي» را نوشته‌ام ولي براي چاپ احتياج به بازنگري دارد. همينطور رمان «برج 110» كه از كارهاي دم دستي بنده است. نقدي بر آثار احمد محمود را نوشته‌ام با عنوان «باران بر زمين سوخته» كه انتشارات تنديس چاپ آن را بر عهده دارد.

اخيراً مجموعه داستان «حضور» بنده هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به دريافت جايزه موفق گرديد.

رمان چهار جلدي «خورشيد پنهان» را نيز در دست دارم و همينطور تعدادي سريال تلويزيوني و فيلمنامه و … كه اميدوارم به توفيق الهي بتوانم از عهده انجام آنها برآيم.

در خاتمه، نكته‌اي را يادآور مي‌شوم و آن اينكه، بعد از انقلاب ما شاهد بروز دو نوع ادبيات در عرصه شعر و ادبيات بوديم. نخست، ادبيات ديني كه آثار بسيار ارزنده و شاياني تو‌ّسط نويسندگان با آن ارائه شد. ديگر، ادبيات جنگ كه توانست در طي سالهاي اخير خودي نشان دهد و جاي اميدواري زيادي دارد.

اين دهه كه ما هستيم، از دهه 30 و 40 كه نقطه عطفي در ادبيات ايران بود، بسيار نيرومندتر و چشمگيرتر ظاهر شده است. ضمن اينكه حضور نويسندگان زن در ايران معاصر بيشتر شده است. البته قبلاً هم زنان نويسنده در خلق آثار فعاليتهايي داشته‌اند كه چنين درخشان و مؤثر نبوده است كه البته داراي مشكلات خاص‌ّ خود است كه جاي بحث و بررسي و نقد دارد. ولي به طور كلي، حضور نويسندگان زن در عرصه ادبيات، فروغ تازه‌اي محسوب مي‌شود.

 

خليلي

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند

اكبر خليلي

نويسنده، مغز متفك‍ّر جامعه است. و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند (حبس ادبي). نويسندگاني كه ارزشي هستند هيچ موقع با سياستهاي مختلف دولتمردان سازگاري نداشتند. وقتي كه سازگاري نداشته باشند، قلمشان براي رضاي خدا است و براي رضاي خدا قلم مي‌زنند.

در اين زمينه كه گفتيد كارهاي زيادي نوشته شده، بايد گشت و پيدا كرد.

كتاب من به نام «تركه‌هاي آلبالو» تو‌ّسط جناحهاي شناخته شده بايكوت مي‌شود. اين كتاب كه حوادث امروز را از بيست سال قبل پيش‌بيني كرده، به جاي اينكه بيايند ايرادهاي صحيح از اين كتاب بگيرند و من را خوشحال كنند تا من ايرادهاي كتابم را تصحيح كنم، براي من ناسزانامه مي‌نويسند. در نقدهايشان نقد نمي‌كنند، محكوم مي‌كنند. تهمت مي‌زنند. وقتي كه با اين نوع كارها چنين برخوردي مي‌شود و دوست دارند كه كتاب و نويسنده را حبس كنند و ذهنش را ببندند، بعداً نگوئيد كه چرا راجع به اين مسائل گفته نمي‌شود.

اسلام در حال پيشرفت است و اين مسأله را غربيها هم فهميده‌اند كه اسلام پايه‌هاي بت‌پرستي را در تمام جوامع بشري دارد از بين مي‌برد. براي همين اين‌قدر دشمني با اسلام زياد شده است. و‌گرنه، اگر اين اتفاق نمي‌افتاد و اگر مساجد و روحانيون اسلام قيام نمي‌كردند و آدمهايي بودند مثل كشيشها، اروپائيها و غربيها. قشري كه مسجد دارد را نمي‌شود با او اين‌طور رفتار كرد.

رمان بزرگي دارم كه حدود پانزده سال است روي آن كار مي‌كنم. اول اسم آن «فتوا» بود. الان اسم آن را تغيير داده‌ام به نام «اولين تير را من رها كردم» كه مضمون آن يك دوره تاريخي، سياسي است از سال 1330 تا تقريباً نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي مي‌رسد و بيشتر به زندگي خصوصي شاه پرداخته شده. كار ديگري به نام «نان تافتون» دارم كه زير چاپ است. اين مجموعه حدود بيست و پنج سال است كه هر انتشاراتي كه مي‌رفته حبس مي‌شد. البته ما خودمان در تلاش هستيم كه اين مجموعه را از حبس درآوريم. مضمون اين كتاب چند مجموعه داستان است كه در طول انقلاب به صورت پراكنده چاپ شده ولي الان به عنوان چاپ اول منتشر مي‌شود.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند.

من در كتاب جديدم به موضوع مسجد و امام جماعت به وفور پرداخته‌ام و در كتاب تركه‌هاي درخت آلبالوي من هم كاملاً رهبريت روحانيت و مساجد را مي‌بينيد كه متأسفانه اينها نكات ضعف كار من شناخته شده است.

اما اينكه از نويسندگان حمايت مي‌كنند تا آثاري بنويسند كه به ارزشهاي انقلابي پرداخته شود دروغ محض است. اينها زماني مي‌توانند از نويسنده حمايت كنند كه كتابهايش را بخرند، توزيع كنند و حاصل كارش را ببينند. نويسنده مغز متفكر يك جامعه است و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند. چرا آثارش را نمي‌خرند؟ چرا در اين مملكت آثار نوشته شده و ترجمه شده كسي كه اصلاً هيچگونه ارتباطي با ارزشهاي نظام ما ندارد در تيراژهاي بالا چاپ مي‌شود و به اين سرعت به فروش مي‌رود، ولي آثار نويسندگان خودمان را چاپ نمي‌كنند؟!

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند. چه كسي هست كه اينها را بشناسد؟ ما هنوز كساني را نداريم كه عادلانه و عاقلانه در مورد اين رمانها قضاوت كنند. الان كساني كه به عنوان قضاوت در مورد نويسندگان و شعراي ما اظهار عقيده مي‌كنند، اينها اكثرشان وابسته به گروه و دسته و حزب و جناحهاي خاص‌ّ خودشان هستند. زير پوشش آنها عمل مي‌كنند. تا زمانيكه به صورت باندي عمل كنند هيچوقت قضاوت عادلانه‌اي ندارند و خودشان هم متوجه نيستند كه قضاوتهايشان عاقلانه نيست.

از توده جامعه و از ريشه‌هاي اصلي جامعه كساني كه توانستند اين مساجد را نگه دارند همان نويسنده‌هاي اصيلي بودند كه ايستادند و الان در گوشه و كنار مشغول كارهاي ديگر هستند تا امورات زندگي‌‌اشان را بگذرانند. ما بايد ببينيم كه درون مساجد، روحانيون ما چه كرده‌اند. آيا آن روحانيوني كه ما از آنها صحبت مي‌كنيم همان روحانيوني هستند كه دلشان براي تمام اسلام مي‌سوزد يا كساني كه درباري بودند و مردم را طرد كردند.

 

رحماندوست

من، در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام

مجتبي رحماندوست

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام. البته من در اينجا مي‌توانم بين رمانهايي كه تا الان خوانده‌ام از نظر ارزشي و معنوي بودن يك مقايسه كلي نمايم.

در برخي از رمانها، مانند «نرگس» يا «سنگ‌اندازان غار كبود» و … به نظر من،‌ هر كدام به گوشه‌اي از مفاهيم انقلاب اسلامي در قالب ادبيات داستاني پرداخته‌اند. ولي معتقد به اين هستم كه با توجه به پيشينه بسيار عميق انقلاب ما كه از سال 42 آغاز مي‌شود، تا اينكه در 22 بهمن سال 57 به اوج خود مي‌رسد، هنوز رماني خلق نشده كه به طور اساسي به اين ارزشها توجه كرده باشد. البته بعد از انقلاب، چون بسياري از نويسندگان، دست ‌اندركار مسائل اجرايي بودند و به ارزشهاي والاي انقلاب هم اعتقاد داشتند به خاطر مشغول شدن با اين مسائل، توفيق آن را نيافتند كه در اين زمينه به خلق آثاري بپردازند. اما از سويي ديگر، كساني كه انقلاب را قبول نداشتند و به آن معتقد نبودند، خصوصاً در سالهاي اوليه انقلاب كه در مسائل اجرايي دخالت نداشتند و با زبان و سبك و سياق داستان آشنايي داشتند، همينطور توانايي داستان‌نويسي را در خود احساس مي‌كردند و فراغت بال هم داشتند، در قالب داستان و رمان، انقلاب را به تصوير كشيدند. اما نتوانستند آن طور كه بايد و شايد ويژگيها و خصوصيات انقلاب اسلامي را بروز دهند.

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام.

اصل نويسندگي بر دو چيز است چه رمان ديني كه به آن اشاره خواهيم داشت و چه رمان غير ديني. يكي توانمندي خلق داستان و رمان فني و تكنيكي و آن چيزي كه واقعاً درخور نامگذاري اسم رمان بر روي آن باشد، و تجربه و توانمندي فرم و قالب را داشته باشد. دوم، سوژه و موضوعي را كه مي‌خواهد دست‌مايه رمان خود قرار بدهد، با اندازه‌اي با آن موضوع مأنوس شود كه در وجود و جان او جاي گرفته باشد و بتواند اين حسي را كه خود پيدا كرده است، در قالب داستان و رمان به خواننده و مخاطب خود انتقال دهد. زيرا انتقال حس‌ّ تجربه‌شده را هنر مي‌گويند.

حالا اگر كسي بخواهد موضوع انقلاب اسلامي و ارزشهاي معنوي آن را در قالب رمان به مخاطب خود ارائه بدهد، همين دو شرط را بايد مد‌ّ نظر داشته باشد و اين ويژگيها در او وجود داشته باشد. يعني در درجه اول، توانمندي هنري و ادبي خلق رمان و داستان قوي را داشته باشد و در درجه دوم اين فرد آنقدر موضوع انقلاب و اهميت آن را حس كرده باشد و با تمام وجود به آن اعتقاد داشته باشد كه اگر بخواهد اين حس تجربه‌شده خود را به ديگري ارائه بدهد با داشتن توان تكنيكي رمان‌نويسي و با اعتقاد و حس عميق و جزيي‌پردازانه از انقلاب بتواند آن مضمون و درون‌مايه را در قالب يك رمان قوي به خوانندگان خود عرضه كند.

من بيشتر در موضوع دفاع مقدس در عرصه داستان‌نويسي كار كرده‌ام. از جمله «ميل ليلي»، «مسافر» و «يك جفت و نيم» و داستانهاي ديگر كه در مطبوعات مختلف چاپ شده‌اند. به طور كلي من در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:24 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

انتخاب بهترين داستان!

بهترين داستان انقلاب کدام است ؟

بخش اول ، بخش دوم :

جلالي

ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم

فيروز زنوزي جلالي

به طور مسل‍ّم، بعد از انقلاب در عرصه شعر و ادبيات آثاري خلق شده است كه هر كدام در جايگاه خود، نقطه عطفي براي تاريخ ادبيات ايران محسوب مي‌شوند و به‌‌رغم كاستيها و نواقصي كه دارند، جاي اميدواري وجود دارد.

من در اينجا از نام بردن رمان خاصي پرهيز مي‌كنم. دليل من اين است كه شايد يك اثر بسيار خوب و ارزنده را من نخوانده باشم يا حافظه من ياري نكند‌. … بنابراين، من نمي‌توانم يك رمان به خصوص را به عنوان بهترين رمان ارزشي معرفي كنم. ولي در طي چندين سال، مطالعه و تحقيق، آثار نويسندگاني چون احمد دهقان ، مجيد قيصري، داود غفارزادگان و … را بسيار خوب مي‌دانم. يا كسي چون محمدرضا كاتب كه با يك ذهنيت خاص و متفاوت از ديگران به نوشتن داستان مي‌پردازد.

همينطور، بنده از آثار خانم راضيه تجار در مجموعه داستان «قصه 83» خود استفاده كردم. من در اين مجموعه، از نوشته‌ها و داستانهاي نويسندگان معاصر بهره برده‌ام.

با خواندن رمان «من ببر نيستم پيچيده بر بالاي خود تاكم» از آقاي صفدري، به اين نكته پي بردم كه اين رمان متفاوت از تمامي رمانها، داراي بافت و نگاه و پرداخت خاص‍ّي است كه نظير اين نوع نوشتن را بنده بسيار كم ديده‌ام.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم. جاي بسي اميدواري دارد كه نويسندگان ما جسارت اين را پيدا كرده‌اند كه با نوشتن رمانها و داستانهاي كوتاه به تجربه‌هاي جديدي دست پيدا كنند. اگر هم اين آثار با موفقيت چنداني رو‌به‌رو نشود ولي چون نويسنده تجربه به دست آورده است، بسيار ارزش دارند.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم.

متأسفانه در كشور ما مطلق‌نگري وجود دارد. يعني هر چيز را بسيار خوب و عالي مي‌خواهيم. درصورتي كه در آن عيب و نقص را هم بايد در نظر بگيريم. يك متن ادبي، داراي نقاط ضعف و قوت است. در كنار ديدگاههاي ضعيف، مفاهيم والايي هم دارد. بنابراين نبايد نقدهاي ما مطلق ‌نگرانه باشد و فقط معايب و ضعفهاي يك اثر را در نظر بگيريم.

اما اينكه من چه كرده‌ا‌م؛ در رمان «مخلوق» سعي كردم كه تأثيرات زيادي از قرآن را در آن جلوه‌گر سازم. به نظر خودم دنياي مخلوق، يك دنياي خاص است. البته اين رمان، سه‌گانه است و دست‌نويس دو كتاب بعدي نيز آماده است. زيرساخت آن دو هم مانند مخلوق است ولي در جاي خود داراي استقلال هستند.

رمان «قاعده بازي» را نوشته‌ام ولي براي چاپ احتياج به بازنگري دارد. همينطور رمان «برج 110» كه از كارهاي دم دستي بنده است. نقدي بر آثار احمد محمود را نوشته‌ام با عنوان «باران بر زمين سوخته» كه انتشارات تنديس چاپ آن را بر عهده دارد.

اخيراً مجموعه داستان «حضور» بنده هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به دريافت جايزه موفق گرديد.

رمان چهار جلدي «خورشيد پنهان» را نيز در دست دارم و همينطور تعدادي سريال تلويزيوني و فيلمنامه و … كه اميدوارم به توفيق الهي بتوانم از عهده انجام آنها برآيم.

در خاتمه، نكته‌اي را يادآور مي‌شوم و آن اينكه، بعد از انقلاب ما شاهد بروز دو نوع ادبيات در عرصه شعر و ادبيات بوديم. نخست، ادبيات ديني كه آثار بسيار ارزنده و شاياني تو‌ّسط نويسندگان با آن ارائه شد. ديگر، ادبيات جنگ كه توانست در طي سالهاي اخير خودي نشان دهد و جاي اميدواري زيادي دارد.

اين دهه كه ما هستيم، از دهه 30 و 40 كه نقطه عطفي در ادبيات ايران بود، بسيار نيرومندتر و چشمگيرتر ظاهر شده است. ضمن اينكه حضور نويسندگان زن در ايران معاصر بيشتر شده است. البته قبلاً هم زنان نويسنده در خلق آثار فعاليتهايي داشته‌اند كه چنين درخشان و مؤثر نبوده است كه البته داراي مشكلات خاص‌ّ خود است كه جاي بحث و بررسي و نقد دارد. ولي به طور كلي، حضور نويسندگان زن در عرصه ادبيات، فروغ تازه‌اي محسوب مي‌شود.

 

خليلي

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند

اكبر خليلي

نويسنده، مغز متفك‍ّر جامعه است. و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند (حبس ادبي). نويسندگاني كه ارزشي هستند هيچ موقع با سياستهاي مختلف دولتمردان سازگاري نداشتند. وقتي كه سازگاري نداشته باشند، قلمشان براي رضاي خدا است و براي رضاي خدا قلم مي‌زنند.

در اين زمينه كه گفتيد كارهاي زيادي نوشته شده، بايد گشت و پيدا كرد.

كتاب من به نام «تركه‌هاي آلبالو» تو‌ّسط جناحهاي شناخته شده بايكوت مي‌شود. اين كتاب كه حوادث امروز را از بيست سال قبل پيش‌بيني كرده، به جاي اينكه بيايند ايرادهاي صحيح از اين كتاب بگيرند و من را خوشحال كنند تا من ايرادهاي كتابم را تصحيح كنم، براي من ناسزانامه مي‌نويسند. در نقدهايشان نقد نمي‌كنند، محكوم مي‌كنند. تهمت مي‌زنند. وقتي كه با اين نوع كارها چنين برخوردي مي‌شود و دوست دارند كه كتاب و نويسنده را حبس كنند و ذهنش را ببندند، بعداً نگوئيد كه چرا راجع به اين مسائل گفته نمي‌شود.

اسلام در حال پيشرفت است و اين مسأله را غربيها هم فهميده‌اند كه اسلام پايه‌هاي بت‌پرستي را در تمام جوامع بشري دارد از بين مي‌برد. براي همين اين‌قدر دشمني با اسلام زياد شده است. و‌گرنه، اگر اين اتفاق نمي‌افتاد و اگر مساجد و روحانيون اسلام قيام نمي‌كردند و آدمهايي بودند مثل كشيشها، اروپائيها و غربيها. قشري كه مسجد دارد را نمي‌شود با او اين‌طور رفتار كرد.

رمان بزرگي دارم كه حدود پانزده سال است روي آن كار مي‌كنم. اول اسم آن «فتوا» بود. الان اسم آن را تغيير داده‌ام به نام «اولين تير را من رها كردم» كه مضمون آن يك دوره تاريخي، سياسي است از سال 1330 تا تقريباً نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي مي‌رسد و بيشتر به زندگي خصوصي شاه پرداخته شده. كار ديگري به نام «نان تافتون» دارم كه زير چاپ است. اين مجموعه حدود بيست و پنج سال است كه هر انتشاراتي كه مي‌رفته حبس مي‌شد. البته ما خودمان در تلاش هستيم كه اين مجموعه را از حبس درآوريم. مضمون اين كتاب چند مجموعه داستان است كه در طول انقلاب به صورت پراكنده چاپ شده ولي الان به عنوان چاپ اول منتشر مي‌شود.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند.

من در كتاب جديدم به موضوع مسجد و امام جماعت به وفور پرداخته‌ام و در كتاب تركه‌هاي درخت آلبالوي من هم كاملاً رهبريت روحانيت و مساجد را مي‌بينيد كه متأسفانه اينها نكات ضعف كار من شناخته شده است.

اما اينكه از نويسندگان حمايت مي‌كنند تا آثاري بنويسند كه به ارزشهاي انقلابي پرداخته شود دروغ محض است. اينها زماني مي‌توانند از نويسنده حمايت كنند كه كتابهايش را بخرند، توزيع كنند و حاصل كارش را ببينند. نويسنده مغز متفكر يك جامعه است و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند. چرا آثارش را نمي‌خرند؟ چرا در اين مملكت آثار نوشته شده و ترجمه شده كسي كه اصلاً هيچگونه ارتباطي با ارزشهاي نظام ما ندارد در تيراژهاي بالا چاپ مي‌شود و به اين سرعت به فروش مي‌رود، ولي آثار نويسندگان خودمان را چاپ نمي‌كنند؟!

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند. چه كسي هست كه اينها را بشناسد؟ ما هنوز كساني را نداريم كه عادلانه و عاقلانه در مورد اين رمانها قضاوت كنند. الان كساني كه به عنوان قضاوت در مورد نويسندگان و شعراي ما اظهار عقيده مي‌كنند، اينها اكثرشان وابسته به گروه و دسته و حزب و جناحهاي خاص‌ّ خودشان هستند. زير پوشش آنها عمل مي‌كنند. تا زمانيكه به صورت باندي عمل كنند هيچوقت قضاوت عادلانه‌اي ندارند و خودشان هم متوجه نيستند كه قضاوتهايشان عاقلانه نيست.

از توده جامعه و از ريشه‌هاي اصلي جامعه كساني كه توانستند اين مساجد را نگه دارند همان نويسنده‌هاي اصيلي بودند كه ايستادند و الان در گوشه و كنار مشغول كارهاي ديگر هستند تا امورات زندگي‌‌اشان را بگذرانند. ما بايد ببينيم كه درون مساجد، روحانيون ما چه كرده‌اند. آيا آن روحانيوني كه ما از آنها صحبت مي‌كنيم همان روحانيوني هستند كه دلشان براي تمام اسلام مي‌سوزد يا كساني كه درباري بودند و مردم را طرد كردند.

 

رحماندوست

من، در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام

مجتبي رحماندوست

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام. البته من در اينجا مي‌توانم بين رمانهايي كه تا الان خوانده‌ام از نظر ارزشي و معنوي بودن يك مقايسه كلي نمايم.

در برخي از رمانها، مانند «نرگس» يا «سنگ‌اندازان غار كبود» و … به نظر من،‌ هر كدام به گوشه‌اي از مفاهيم انقلاب اسلامي در قالب ادبيات داستاني پرداخته‌اند. ولي معتقد به اين هستم كه با توجه به پيشينه بسيار عميق انقلاب ما كه از سال 42 آغاز مي‌شود، تا اينكه در 22 بهمن سال 57 به اوج خود مي‌رسد، هنوز رماني خلق نشده كه به طور اساسي به اين ارزشها توجه كرده باشد. البته بعد از انقلاب، چون بسياري از نويسندگان، دست ‌اندركار مسائل اجرايي بودند و به ارزشهاي والاي انقلاب هم اعتقاد داشتند به خاطر مشغول شدن با اين مسائل، توفيق آن را نيافتند كه در اين زمينه به خلق آثاري بپردازند. اما از سويي ديگر، كساني كه انقلاب را قبول نداشتند و به آن معتقد نبودند، خصوصاً در سالهاي اوليه انقلاب كه در مسائل اجرايي دخالت نداشتند و با زبان و سبك و سياق داستان آشنايي داشتند، همينطور توانايي داستان‌نويسي را در خود احساس مي‌كردند و فراغت بال هم داشتند، در قالب داستان و رمان، انقلاب را به تصوير كشيدند. اما نتوانستند آن طور كه بايد و شايد ويژگيها و خصوصيات انقلاب اسلامي را بروز دهند.

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام.

اصل نويسندگي بر دو چيز است چه رمان ديني كه به آن اشاره خواهيم داشت و چه رمان غير ديني. يكي توانمندي خلق داستان و رمان فني و تكنيكي و آن چيزي كه واقعاً درخور نامگذاري اسم رمان بر روي آن باشد، و تجربه و توانمندي فرم و قالب را داشته باشد. دوم، سوژه و موضوعي را كه مي‌خواهد دست‌مايه رمان خود قرار بدهد، با اندازه‌اي با آن موضوع مأنوس شود كه در وجود و جان او جاي گرفته باشد و بتواند اين حسي را كه خود پيدا كرده است، در قالب داستان و رمان به خواننده و مخاطب خود انتقال دهد. زيرا انتقال حس‌ّ تجربه‌شده را هنر مي‌گويند.

حالا اگر كسي بخواهد موضوع انقلاب اسلامي و ارزشهاي معنوي آن را در قالب رمان به مخاطب خود ارائه بدهد، همين دو شرط را بايد مد‌ّ نظر داشته باشد و اين ويژگيها در او وجود داشته باشد. يعني در درجه اول، توانمندي هنري و ادبي خلق رمان و داستان قوي را داشته باشد و در درجه دوم اين فرد آنقدر موضوع انقلاب و اهميت آن را حس كرده باشد و با تمام وجود به آن اعتقاد داشته باشد كه اگر بخواهد اين حس تجربه‌شده خود را به ديگري ارائه بدهد با داشتن توان تكنيكي رمان‌نويسي و با اعتقاد و حس عميق و جزيي‌پردازانه از انقلاب بتواند آن مضمون و درون‌مايه را در قالب يك رمان قوي به خوانندگان خود عرضه كند.

من بيشتر در موضوع دفاع مقدس در عرصه داستان‌نويسي كار كرده‌ام. از جمله «ميل ليلي»، «مسافر» و «يك جفت و نيم» و داستانهاي ديگر كه در مطبوعات مختلف چاپ شده‌اند. به طور كلي من در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:25 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

انتخاب بهترين داستان!

بهترين داستان انقلاب کدام است ؟

بخش اول ، بخش دوم :

جلالي

ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم

فيروز زنوزي جلالي

به طور مسل‍ّم، بعد از انقلاب در عرصه شعر و ادبيات آثاري خلق شده است كه هر كدام در جايگاه خود، نقطه عطفي براي تاريخ ادبيات ايران محسوب مي‌شوند و به‌‌رغم كاستيها و نواقصي كه دارند، جاي اميدواري وجود دارد.

من در اينجا از نام بردن رمان خاصي پرهيز مي‌كنم. دليل من اين است كه شايد يك اثر بسيار خوب و ارزنده را من نخوانده باشم يا حافظه من ياري نكند‌. … بنابراين، من نمي‌توانم يك رمان به خصوص را به عنوان بهترين رمان ارزشي معرفي كنم. ولي در طي چندين سال، مطالعه و تحقيق، آثار نويسندگاني چون احمد دهقان ، مجيد قيصري، داود غفارزادگان و … را بسيار خوب مي‌دانم. يا كسي چون محمدرضا كاتب كه با يك ذهنيت خاص و متفاوت از ديگران به نوشتن داستان مي‌پردازد.

همينطور، بنده از آثار خانم راضيه تجار در مجموعه داستان «قصه 83» خود استفاده كردم. من در اين مجموعه، از نوشته‌ها و داستانهاي نويسندگان معاصر بهره برده‌ام.

با خواندن رمان «من ببر نيستم پيچيده بر بالاي خود تاكم» از آقاي صفدري، به اين نكته پي بردم كه اين رمان متفاوت از تمامي رمانها، داراي بافت و نگاه و پرداخت خاص‍ّي است كه نظير اين نوع نوشتن را بنده بسيار كم ديده‌ام.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم. جاي بسي اميدواري دارد كه نويسندگان ما جسارت اين را پيدا كرده‌اند كه با نوشتن رمانها و داستانهاي كوتاه به تجربه‌هاي جديدي دست پيدا كنند. اگر هم اين آثار با موفقيت چنداني رو‌به‌رو نشود ولي چون نويسنده تجربه به دست آورده است، بسيار ارزش دارند.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم.

متأسفانه در كشور ما مطلق‌نگري وجود دارد. يعني هر چيز را بسيار خوب و عالي مي‌خواهيم. درصورتي كه در آن عيب و نقص را هم بايد در نظر بگيريم. يك متن ادبي، داراي نقاط ضعف و قوت است. در كنار ديدگاههاي ضعيف، مفاهيم والايي هم دارد. بنابراين نبايد نقدهاي ما مطلق ‌نگرانه باشد و فقط معايب و ضعفهاي يك اثر را در نظر بگيريم.

اما اينكه من چه كرده‌ا‌م؛ در رمان «مخلوق» سعي كردم كه تأثيرات زيادي از قرآن را در آن جلوه‌گر سازم. به نظر خودم دنياي مخلوق، يك دنياي خاص است. البته اين رمان، سه‌گانه است و دست‌نويس دو كتاب بعدي نيز آماده است. زيرساخت آن دو هم مانند مخلوق است ولي در جاي خود داراي استقلال هستند.

رمان «قاعده بازي» را نوشته‌ام ولي براي چاپ احتياج به بازنگري دارد. همينطور رمان «برج 110» كه از كارهاي دم دستي بنده است. نقدي بر آثار احمد محمود را نوشته‌ام با عنوان «باران بر زمين سوخته» كه انتشارات تنديس چاپ آن را بر عهده دارد.

اخيراً مجموعه داستان «حضور» بنده هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به دريافت جايزه موفق گرديد.

رمان چهار جلدي «خورشيد پنهان» را نيز در دست دارم و همينطور تعدادي سريال تلويزيوني و فيلمنامه و … كه اميدوارم به توفيق الهي بتوانم از عهده انجام آنها برآيم.

در خاتمه، نكته‌اي را يادآور مي‌شوم و آن اينكه، بعد از انقلاب ما شاهد بروز دو نوع ادبيات در عرصه شعر و ادبيات بوديم. نخست، ادبيات ديني كه آثار بسيار ارزنده و شاياني تو‌ّسط نويسندگان با آن ارائه شد. ديگر، ادبيات جنگ كه توانست در طي سالهاي اخير خودي نشان دهد و جاي اميدواري زيادي دارد.

اين دهه كه ما هستيم، از دهه 30 و 40 كه نقطه عطفي در ادبيات ايران بود، بسيار نيرومندتر و چشمگيرتر ظاهر شده است. ضمن اينكه حضور نويسندگان زن در ايران معاصر بيشتر شده است. البته قبلاً هم زنان نويسنده در خلق آثار فعاليتهايي داشته‌اند كه چنين درخشان و مؤثر نبوده است كه البته داراي مشكلات خاص‌ّ خود است كه جاي بحث و بررسي و نقد دارد. ولي به طور كلي، حضور نويسندگان زن در عرصه ادبيات، فروغ تازه‌اي محسوب مي‌شود.

 

خليلي

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند

اكبر خليلي

نويسنده، مغز متفك‍ّر جامعه است. و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند (حبس ادبي). نويسندگاني كه ارزشي هستند هيچ موقع با سياستهاي مختلف دولتمردان سازگاري نداشتند. وقتي كه سازگاري نداشته باشند، قلمشان براي رضاي خدا است و براي رضاي خدا قلم مي‌زنند.

در اين زمينه كه گفتيد كارهاي زيادي نوشته شده، بايد گشت و پيدا كرد.

كتاب من به نام «تركه‌هاي آلبالو» تو‌ّسط جناحهاي شناخته شده بايكوت مي‌شود. اين كتاب كه حوادث امروز را از بيست سال قبل پيش‌بيني كرده، به جاي اينكه بيايند ايرادهاي صحيح از اين كتاب بگيرند و من را خوشحال كنند تا من ايرادهاي كتابم را تصحيح كنم، براي من ناسزانامه مي‌نويسند. در نقدهايشان نقد نمي‌كنند، محكوم مي‌كنند. تهمت مي‌زنند. وقتي كه با اين نوع كارها چنين برخوردي مي‌شود و دوست دارند كه كتاب و نويسنده را حبس كنند و ذهنش را ببندند، بعداً نگوئيد كه چرا راجع به اين مسائل گفته نمي‌شود.

اسلام در حال پيشرفت است و اين مسأله را غربيها هم فهميده‌اند كه اسلام پايه‌هاي بت‌پرستي را در تمام جوامع بشري دارد از بين مي‌برد. براي همين اين‌قدر دشمني با اسلام زياد شده است. و‌گرنه، اگر اين اتفاق نمي‌افتاد و اگر مساجد و روحانيون اسلام قيام نمي‌كردند و آدمهايي بودند مثل كشيشها، اروپائيها و غربيها. قشري كه مسجد دارد را نمي‌شود با او اين‌طور رفتار كرد.

رمان بزرگي دارم كه حدود پانزده سال است روي آن كار مي‌كنم. اول اسم آن «فتوا» بود. الان اسم آن را تغيير داده‌ام به نام «اولين تير را من رها كردم» كه مضمون آن يك دوره تاريخي، سياسي است از سال 1330 تا تقريباً نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي مي‌رسد و بيشتر به زندگي خصوصي شاه پرداخته شده. كار ديگري به نام «نان تافتون» دارم كه زير چاپ است. اين مجموعه حدود بيست و پنج سال است كه هر انتشاراتي كه مي‌رفته حبس مي‌شد. البته ما خودمان در تلاش هستيم كه اين مجموعه را از حبس درآوريم. مضمون اين كتاب چند مجموعه داستان است كه در طول انقلاب به صورت پراكنده چاپ شده ولي الان به عنوان چاپ اول منتشر مي‌شود.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند.

من در كتاب جديدم به موضوع مسجد و امام جماعت به وفور پرداخته‌ام و در كتاب تركه‌هاي درخت آلبالوي من هم كاملاً رهبريت روحانيت و مساجد را مي‌بينيد كه متأسفانه اينها نكات ضعف كار من شناخته شده است.

اما اينكه از نويسندگان حمايت مي‌كنند تا آثاري بنويسند كه به ارزشهاي انقلابي پرداخته شود دروغ محض است. اينها زماني مي‌توانند از نويسنده حمايت كنند كه كتابهايش را بخرند، توزيع كنند و حاصل كارش را ببينند. نويسنده مغز متفكر يك جامعه است و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند. چرا آثارش را نمي‌خرند؟ چرا در اين مملكت آثار نوشته شده و ترجمه شده كسي كه اصلاً هيچگونه ارتباطي با ارزشهاي نظام ما ندارد در تيراژهاي بالا چاپ مي‌شود و به اين سرعت به فروش مي‌رود، ولي آثار نويسندگان خودمان را چاپ نمي‌كنند؟!

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند. چه كسي هست كه اينها را بشناسد؟ ما هنوز كساني را نداريم كه عادلانه و عاقلانه در مورد اين رمانها قضاوت كنند. الان كساني كه به عنوان قضاوت در مورد نويسندگان و شعراي ما اظهار عقيده مي‌كنند، اينها اكثرشان وابسته به گروه و دسته و حزب و جناحهاي خاص‌ّ خودشان هستند. زير پوشش آنها عمل مي‌كنند. تا زمانيكه به صورت باندي عمل كنند هيچوقت قضاوت عادلانه‌اي ندارند و خودشان هم متوجه نيستند كه قضاوتهايشان عاقلانه نيست.

از توده جامعه و از ريشه‌هاي اصلي جامعه كساني كه توانستند اين مساجد را نگه دارند همان نويسنده‌هاي اصيلي بودند كه ايستادند و الان در گوشه و كنار مشغول كارهاي ديگر هستند تا امورات زندگي‌‌اشان را بگذرانند. ما بايد ببينيم كه درون مساجد، روحانيون ما چه كرده‌اند. آيا آن روحانيوني كه ما از آنها صحبت مي‌كنيم همان روحانيوني هستند كه دلشان براي تمام اسلام مي‌سوزد يا كساني كه درباري بودند و مردم را طرد كردند.

 

رحماندوست

من، در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام

مجتبي رحماندوست

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام. البته من در اينجا مي‌توانم بين رمانهايي كه تا الان خوانده‌ام از نظر ارزشي و معنوي بودن يك مقايسه كلي نمايم.

در برخي از رمانها، مانند «نرگس» يا «سنگ‌اندازان غار كبود» و … به نظر من،‌ هر كدام به گوشه‌اي از مفاهيم انقلاب اسلامي در قالب ادبيات داستاني پرداخته‌اند. ولي معتقد به اين هستم كه با توجه به پيشينه بسيار عميق انقلاب ما كه از سال 42 آغاز مي‌شود، تا اينكه در 22 بهمن سال 57 به اوج خود مي‌رسد، هنوز رماني خلق نشده كه به طور اساسي به اين ارزشها توجه كرده باشد. البته بعد از انقلاب، چون بسياري از نويسندگان، دست ‌اندركار مسائل اجرايي بودند و به ارزشهاي والاي انقلاب هم اعتقاد داشتند به خاطر مشغول شدن با اين مسائل، توفيق آن را نيافتند كه در اين زمينه به خلق آثاري بپردازند. اما از سويي ديگر، كساني كه انقلاب را قبول نداشتند و به آن معتقد نبودند، خصوصاً در سالهاي اوليه انقلاب كه در مسائل اجرايي دخالت نداشتند و با زبان و سبك و سياق داستان آشنايي داشتند، همينطور توانايي داستان‌نويسي را در خود احساس مي‌كردند و فراغت بال هم داشتند، در قالب داستان و رمان، انقلاب را به تصوير كشيدند. اما نتوانستند آن طور كه بايد و شايد ويژگيها و خصوصيات انقلاب اسلامي را بروز دهند.

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام.

اصل نويسندگي بر دو چيز است چه رمان ديني كه به آن اشاره خواهيم داشت و چه رمان غير ديني. يكي توانمندي خلق داستان و رمان فني و تكنيكي و آن چيزي كه واقعاً درخور نامگذاري اسم رمان بر روي آن باشد، و تجربه و توانمندي فرم و قالب را داشته باشد. دوم، سوژه و موضوعي را كه مي‌خواهد دست‌مايه رمان خود قرار بدهد، با اندازه‌اي با آن موضوع مأنوس شود كه در وجود و جان او جاي گرفته باشد و بتواند اين حسي را كه خود پيدا كرده است، در قالب داستان و رمان به خواننده و مخاطب خود انتقال دهد. زيرا انتقال حس‌ّ تجربه‌شده را هنر مي‌گويند.

حالا اگر كسي بخواهد موضوع انقلاب اسلامي و ارزشهاي معنوي آن را در قالب رمان به مخاطب خود ارائه بدهد، همين دو شرط را بايد مد‌ّ نظر داشته باشد و اين ويژگيها در او وجود داشته باشد. يعني در درجه اول، توانمندي هنري و ادبي خلق رمان و داستان قوي را داشته باشد و در درجه دوم اين فرد آنقدر موضوع انقلاب و اهميت آن را حس كرده باشد و با تمام وجود به آن اعتقاد داشته باشد كه اگر بخواهد اين حس تجربه‌شده خود را به ديگري ارائه بدهد با داشتن توان تكنيكي رمان‌نويسي و با اعتقاد و حس عميق و جزيي‌پردازانه از انقلاب بتواند آن مضمون و درون‌مايه را در قالب يك رمان قوي به خوانندگان خود عرضه كند.

من بيشتر در موضوع دفاع مقدس در عرصه داستان‌نويسي كار كرده‌ام. از جمله «ميل ليلي»، «مسافر» و «يك جفت و نيم» و داستانهاي ديگر كه در مطبوعات مختلف چاپ شده‌اند. به طور كلي من در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:25 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

انتخاب بهترين داستان!

بهترين داستان انقلاب کدام است ؟

بخش اول ، بخش دوم :

جلالي

ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم

فيروز زنوزي جلالي

به طور مسل‍ّم، بعد از انقلاب در عرصه شعر و ادبيات آثاري خلق شده است كه هر كدام در جايگاه خود، نقطه عطفي براي تاريخ ادبيات ايران محسوب مي‌شوند و به‌‌رغم كاستيها و نواقصي كه دارند، جاي اميدواري وجود دارد.

من در اينجا از نام بردن رمان خاصي پرهيز مي‌كنم. دليل من اين است كه شايد يك اثر بسيار خوب و ارزنده را من نخوانده باشم يا حافظه من ياري نكند‌. … بنابراين، من نمي‌توانم يك رمان به خصوص را به عنوان بهترين رمان ارزشي معرفي كنم. ولي در طي چندين سال، مطالعه و تحقيق، آثار نويسندگاني چون احمد دهقان ، مجيد قيصري، داود غفارزادگان و … را بسيار خوب مي‌دانم. يا كسي چون محمدرضا كاتب كه با يك ذهنيت خاص و متفاوت از ديگران به نوشتن داستان مي‌پردازد.

همينطور، بنده از آثار خانم راضيه تجار در مجموعه داستان «قصه 83» خود استفاده كردم. من در اين مجموعه، از نوشته‌ها و داستانهاي نويسندگان معاصر بهره برده‌ام.

با خواندن رمان «من ببر نيستم پيچيده بر بالاي خود تاكم» از آقاي صفدري، به اين نكته پي بردم كه اين رمان متفاوت از تمامي رمانها، داراي بافت و نگاه و پرداخت خاص‍ّي است كه نظير اين نوع نوشتن را بنده بسيار كم ديده‌ام.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم. جاي بسي اميدواري دارد كه نويسندگان ما جسارت اين را پيدا كرده‌اند كه با نوشتن رمانها و داستانهاي كوتاه به تجربه‌هاي جديدي دست پيدا كنند. اگر هم اين آثار با موفقيت چنداني رو‌به‌رو نشود ولي چون نويسنده تجربه به دست آورده است، بسيار ارزش دارند.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم.

متأسفانه در كشور ما مطلق‌نگري وجود دارد. يعني هر چيز را بسيار خوب و عالي مي‌خواهيم. درصورتي كه در آن عيب و نقص را هم بايد در نظر بگيريم. يك متن ادبي، داراي نقاط ضعف و قوت است. در كنار ديدگاههاي ضعيف، مفاهيم والايي هم دارد. بنابراين نبايد نقدهاي ما مطلق ‌نگرانه باشد و فقط معايب و ضعفهاي يك اثر را در نظر بگيريم.

اما اينكه من چه كرده‌ا‌م؛ در رمان «مخلوق» سعي كردم كه تأثيرات زيادي از قرآن را در آن جلوه‌گر سازم. به نظر خودم دنياي مخلوق، يك دنياي خاص است. البته اين رمان، سه‌گانه است و دست‌نويس دو كتاب بعدي نيز آماده است. زيرساخت آن دو هم مانند مخلوق است ولي در جاي خود داراي استقلال هستند.

رمان «قاعده بازي» را نوشته‌ام ولي براي چاپ احتياج به بازنگري دارد. همينطور رمان «برج 110» كه از كارهاي دم دستي بنده است. نقدي بر آثار احمد محمود را نوشته‌ام با عنوان «باران بر زمين سوخته» كه انتشارات تنديس چاپ آن را بر عهده دارد.

اخيراً مجموعه داستان «حضور» بنده هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به دريافت جايزه موفق گرديد.

رمان چهار جلدي «خورشيد پنهان» را نيز در دست دارم و همينطور تعدادي سريال تلويزيوني و فيلمنامه و … كه اميدوارم به توفيق الهي بتوانم از عهده انجام آنها برآيم.

در خاتمه، نكته‌اي را يادآور مي‌شوم و آن اينكه، بعد از انقلاب ما شاهد بروز دو نوع ادبيات در عرصه شعر و ادبيات بوديم. نخست، ادبيات ديني كه آثار بسيار ارزنده و شاياني تو‌ّسط نويسندگان با آن ارائه شد. ديگر، ادبيات جنگ كه توانست در طي سالهاي اخير خودي نشان دهد و جاي اميدواري زيادي دارد.

اين دهه كه ما هستيم، از دهه 30 و 40 كه نقطه عطفي در ادبيات ايران بود، بسيار نيرومندتر و چشمگيرتر ظاهر شده است. ضمن اينكه حضور نويسندگان زن در ايران معاصر بيشتر شده است. البته قبلاً هم زنان نويسنده در خلق آثار فعاليتهايي داشته‌اند كه چنين درخشان و مؤثر نبوده است كه البته داراي مشكلات خاص‌ّ خود است كه جاي بحث و بررسي و نقد دارد. ولي به طور كلي، حضور نويسندگان زن در عرصه ادبيات، فروغ تازه‌اي محسوب مي‌شود.

 

خليلي

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند

اكبر خليلي

نويسنده، مغز متفك‍ّر جامعه است. و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند (حبس ادبي). نويسندگاني كه ارزشي هستند هيچ موقع با سياستهاي مختلف دولتمردان سازگاري نداشتند. وقتي كه سازگاري نداشته باشند، قلمشان براي رضاي خدا است و براي رضاي خدا قلم مي‌زنند.

در اين زمينه كه گفتيد كارهاي زيادي نوشته شده، بايد گشت و پيدا كرد.

كتاب من به نام «تركه‌هاي آلبالو» تو‌ّسط جناحهاي شناخته شده بايكوت مي‌شود. اين كتاب كه حوادث امروز را از بيست سال قبل پيش‌بيني كرده، به جاي اينكه بيايند ايرادهاي صحيح از اين كتاب بگيرند و من را خوشحال كنند تا من ايرادهاي كتابم را تصحيح كنم، براي من ناسزانامه مي‌نويسند. در نقدهايشان نقد نمي‌كنند، محكوم مي‌كنند. تهمت مي‌زنند. وقتي كه با اين نوع كارها چنين برخوردي مي‌شود و دوست دارند كه كتاب و نويسنده را حبس كنند و ذهنش را ببندند، بعداً نگوئيد كه چرا راجع به اين مسائل گفته نمي‌شود.

اسلام در حال پيشرفت است و اين مسأله را غربيها هم فهميده‌اند كه اسلام پايه‌هاي بت‌پرستي را در تمام جوامع بشري دارد از بين مي‌برد. براي همين اين‌قدر دشمني با اسلام زياد شده است. و‌گرنه، اگر اين اتفاق نمي‌افتاد و اگر مساجد و روحانيون اسلام قيام نمي‌كردند و آدمهايي بودند مثل كشيشها، اروپائيها و غربيها. قشري كه مسجد دارد را نمي‌شود با او اين‌طور رفتار كرد.

رمان بزرگي دارم كه حدود پانزده سال است روي آن كار مي‌كنم. اول اسم آن «فتوا» بود. الان اسم آن را تغيير داده‌ام به نام «اولين تير را من رها كردم» كه مضمون آن يك دوره تاريخي، سياسي است از سال 1330 تا تقريباً نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي مي‌رسد و بيشتر به زندگي خصوصي شاه پرداخته شده. كار ديگري به نام «نان تافتون» دارم كه زير چاپ است. اين مجموعه حدود بيست و پنج سال است كه هر انتشاراتي كه مي‌رفته حبس مي‌شد. البته ما خودمان در تلاش هستيم كه اين مجموعه را از حبس درآوريم. مضمون اين كتاب چند مجموعه داستان است كه در طول انقلاب به صورت پراكنده چاپ شده ولي الان به عنوان چاپ اول منتشر مي‌شود.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند.

من در كتاب جديدم به موضوع مسجد و امام جماعت به وفور پرداخته‌ام و در كتاب تركه‌هاي درخت آلبالوي من هم كاملاً رهبريت روحانيت و مساجد را مي‌بينيد كه متأسفانه اينها نكات ضعف كار من شناخته شده است.

اما اينكه از نويسندگان حمايت مي‌كنند تا آثاري بنويسند كه به ارزشهاي انقلابي پرداخته شود دروغ محض است. اينها زماني مي‌توانند از نويسنده حمايت كنند كه كتابهايش را بخرند، توزيع كنند و حاصل كارش را ببينند. نويسنده مغز متفكر يك جامعه است و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند. چرا آثارش را نمي‌خرند؟ چرا در اين مملكت آثار نوشته شده و ترجمه شده كسي كه اصلاً هيچگونه ارتباطي با ارزشهاي نظام ما ندارد در تيراژهاي بالا چاپ مي‌شود و به اين سرعت به فروش مي‌رود، ولي آثار نويسندگان خودمان را چاپ نمي‌كنند؟!

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند. چه كسي هست كه اينها را بشناسد؟ ما هنوز كساني را نداريم كه عادلانه و عاقلانه در مورد اين رمانها قضاوت كنند. الان كساني كه به عنوان قضاوت در مورد نويسندگان و شعراي ما اظهار عقيده مي‌كنند، اينها اكثرشان وابسته به گروه و دسته و حزب و جناحهاي خاص‌ّ خودشان هستند. زير پوشش آنها عمل مي‌كنند. تا زمانيكه به صورت باندي عمل كنند هيچوقت قضاوت عادلانه‌اي ندارند و خودشان هم متوجه نيستند كه قضاوتهايشان عاقلانه نيست.

از توده جامعه و از ريشه‌هاي اصلي جامعه كساني كه توانستند اين مساجد را نگه دارند همان نويسنده‌هاي اصيلي بودند كه ايستادند و الان در گوشه و كنار مشغول كارهاي ديگر هستند تا امورات زندگي‌‌اشان را بگذرانند. ما بايد ببينيم كه درون مساجد، روحانيون ما چه كرده‌اند. آيا آن روحانيوني كه ما از آنها صحبت مي‌كنيم همان روحانيوني هستند كه دلشان براي تمام اسلام مي‌سوزد يا كساني كه درباري بودند و مردم را طرد كردند.

 

رحماندوست

من، در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام

مجتبي رحماندوست

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام. البته من در اينجا مي‌توانم بين رمانهايي كه تا الان خوانده‌ام از نظر ارزشي و معنوي بودن يك مقايسه كلي نمايم.

در برخي از رمانها، مانند «نرگس» يا «سنگ‌اندازان غار كبود» و … به نظر من،‌ هر كدام به گوشه‌اي از مفاهيم انقلاب اسلامي در قالب ادبيات داستاني پرداخته‌اند. ولي معتقد به اين هستم كه با توجه به پيشينه بسيار عميق انقلاب ما كه از سال 42 آغاز مي‌شود، تا اينكه در 22 بهمن سال 57 به اوج خود مي‌رسد، هنوز رماني خلق نشده كه به طور اساسي به اين ارزشها توجه كرده باشد. البته بعد از انقلاب، چون بسياري از نويسندگان، دست ‌اندركار مسائل اجرايي بودند و به ارزشهاي والاي انقلاب هم اعتقاد داشتند به خاطر مشغول شدن با اين مسائل، توفيق آن را نيافتند كه در اين زمينه به خلق آثاري بپردازند. اما از سويي ديگر، كساني كه انقلاب را قبول نداشتند و به آن معتقد نبودند، خصوصاً در سالهاي اوليه انقلاب كه در مسائل اجرايي دخالت نداشتند و با زبان و سبك و سياق داستان آشنايي داشتند، همينطور توانايي داستان‌نويسي را در خود احساس مي‌كردند و فراغت بال هم داشتند، در قالب داستان و رمان، انقلاب را به تصوير كشيدند. اما نتوانستند آن طور كه بايد و شايد ويژگيها و خصوصيات انقلاب اسلامي را بروز دهند.

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام.

اصل نويسندگي بر دو چيز است چه رمان ديني كه به آن اشاره خواهيم داشت و چه رمان غير ديني. يكي توانمندي خلق داستان و رمان فني و تكنيكي و آن چيزي كه واقعاً درخور نامگذاري اسم رمان بر روي آن باشد، و تجربه و توانمندي فرم و قالب را داشته باشد. دوم، سوژه و موضوعي را كه مي‌خواهد دست‌مايه رمان خود قرار بدهد، با اندازه‌اي با آن موضوع مأنوس شود كه در وجود و جان او جاي گرفته باشد و بتواند اين حسي را كه خود پيدا كرده است، در قالب داستان و رمان به خواننده و مخاطب خود انتقال دهد. زيرا انتقال حس‌ّ تجربه‌شده را هنر مي‌گويند.

حالا اگر كسي بخواهد موضوع انقلاب اسلامي و ارزشهاي معنوي آن را در قالب رمان به مخاطب خود ارائه بدهد، همين دو شرط را بايد مد‌ّ نظر داشته باشد و اين ويژگيها در او وجود داشته باشد. يعني در درجه اول، توانمندي هنري و ادبي خلق رمان و داستان قوي را داشته باشد و در درجه دوم اين فرد آنقدر موضوع انقلاب و اهميت آن را حس كرده باشد و با تمام وجود به آن اعتقاد داشته باشد كه اگر بخواهد اين حس تجربه‌شده خود را به ديگري ارائه بدهد با داشتن توان تكنيكي رمان‌نويسي و با اعتقاد و حس عميق و جزيي‌پردازانه از انقلاب بتواند آن مضمون و درون‌مايه را در قالب يك رمان قوي به خوانندگان خود عرضه كند.

من بيشتر در موضوع دفاع مقدس در عرصه داستان‌نويسي كار كرده‌ام. از جمله «ميل ليلي»، «مسافر» و «يك جفت و نيم» و داستانهاي ديگر كه در مطبوعات مختلف چاپ شده‌اند. به طور كلي من در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:25 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

انتخاب بهترين داستان!

بهترين داستان انقلاب کدام است ؟

بخش اول ، بخش دوم :

جلالي

ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم

فيروز زنوزي جلالي

به طور مسل‍ّم، بعد از انقلاب در عرصه شعر و ادبيات آثاري خلق شده است كه هر كدام در جايگاه خود، نقطه عطفي براي تاريخ ادبيات ايران محسوب مي‌شوند و به‌‌رغم كاستيها و نواقصي كه دارند، جاي اميدواري وجود دارد.

من در اينجا از نام بردن رمان خاصي پرهيز مي‌كنم. دليل من اين است كه شايد يك اثر بسيار خوب و ارزنده را من نخوانده باشم يا حافظه من ياري نكند‌. … بنابراين، من نمي‌توانم يك رمان به خصوص را به عنوان بهترين رمان ارزشي معرفي كنم. ولي در طي چندين سال، مطالعه و تحقيق، آثار نويسندگاني چون احمد دهقان ، مجيد قيصري، داود غفارزادگان و … را بسيار خوب مي‌دانم. يا كسي چون محمدرضا كاتب كه با يك ذهنيت خاص و متفاوت از ديگران به نوشتن داستان مي‌پردازد.

همينطور، بنده از آثار خانم راضيه تجار در مجموعه داستان «قصه 83» خود استفاده كردم. من در اين مجموعه، از نوشته‌ها و داستانهاي نويسندگان معاصر بهره برده‌ام.

با خواندن رمان «من ببر نيستم پيچيده بر بالاي خود تاكم» از آقاي صفدري، به اين نكته پي بردم كه اين رمان متفاوت از تمامي رمانها، داراي بافت و نگاه و پرداخت خاص‍ّي است كه نظير اين نوع نوشتن را بنده بسيار كم ديده‌ام.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم. جاي بسي اميدواري دارد كه نويسندگان ما جسارت اين را پيدا كرده‌اند كه با نوشتن رمانها و داستانهاي كوتاه به تجربه‌هاي جديدي دست پيدا كنند. اگر هم اين آثار با موفقيت چنداني رو‌به‌رو نشود ولي چون نويسنده تجربه به دست آورده است، بسيار ارزش دارند.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم.

متأسفانه در كشور ما مطلق‌نگري وجود دارد. يعني هر چيز را بسيار خوب و عالي مي‌خواهيم. درصورتي كه در آن عيب و نقص را هم بايد در نظر بگيريم. يك متن ادبي، داراي نقاط ضعف و قوت است. در كنار ديدگاههاي ضعيف، مفاهيم والايي هم دارد. بنابراين نبايد نقدهاي ما مطلق ‌نگرانه باشد و فقط معايب و ضعفهاي يك اثر را در نظر بگيريم.

اما اينكه من چه كرده‌ا‌م؛ در رمان «مخلوق» سعي كردم كه تأثيرات زيادي از قرآن را در آن جلوه‌گر سازم. به نظر خودم دنياي مخلوق، يك دنياي خاص است. البته اين رمان، سه‌گانه است و دست‌نويس دو كتاب بعدي نيز آماده است. زيرساخت آن دو هم مانند مخلوق است ولي در جاي خود داراي استقلال هستند.

رمان «قاعده بازي» را نوشته‌ام ولي براي چاپ احتياج به بازنگري دارد. همينطور رمان «برج 110» كه از كارهاي دم دستي بنده است. نقدي بر آثار احمد محمود را نوشته‌ام با عنوان «باران بر زمين سوخته» كه انتشارات تنديس چاپ آن را بر عهده دارد.

اخيراً مجموعه داستان «حضور» بنده هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به دريافت جايزه موفق گرديد.

رمان چهار جلدي «خورشيد پنهان» را نيز در دست دارم و همينطور تعدادي سريال تلويزيوني و فيلمنامه و … كه اميدوارم به توفيق الهي بتوانم از عهده انجام آنها برآيم.

در خاتمه، نكته‌اي را يادآور مي‌شوم و آن اينكه، بعد از انقلاب ما شاهد بروز دو نوع ادبيات در عرصه شعر و ادبيات بوديم. نخست، ادبيات ديني كه آثار بسيار ارزنده و شاياني تو‌ّسط نويسندگان با آن ارائه شد. ديگر، ادبيات جنگ كه توانست در طي سالهاي اخير خودي نشان دهد و جاي اميدواري زيادي دارد.

اين دهه كه ما هستيم، از دهه 30 و 40 كه نقطه عطفي در ادبيات ايران بود، بسيار نيرومندتر و چشمگيرتر ظاهر شده است. ضمن اينكه حضور نويسندگان زن در ايران معاصر بيشتر شده است. البته قبلاً هم زنان نويسنده در خلق آثار فعاليتهايي داشته‌اند كه چنين درخشان و مؤثر نبوده است كه البته داراي مشكلات خاص‌ّ خود است كه جاي بحث و بررسي و نقد دارد. ولي به طور كلي، حضور نويسندگان زن در عرصه ادبيات، فروغ تازه‌اي محسوب مي‌شود.

 

خليلي

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند

اكبر خليلي

نويسنده، مغز متفك‍ّر جامعه است. و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند (حبس ادبي). نويسندگاني كه ارزشي هستند هيچ موقع با سياستهاي مختلف دولتمردان سازگاري نداشتند. وقتي كه سازگاري نداشته باشند، قلمشان براي رضاي خدا است و براي رضاي خدا قلم مي‌زنند.

در اين زمينه كه گفتيد كارهاي زيادي نوشته شده، بايد گشت و پيدا كرد.

كتاب من به نام «تركه‌هاي آلبالو» تو‌ّسط جناحهاي شناخته شده بايكوت مي‌شود. اين كتاب كه حوادث امروز را از بيست سال قبل پيش‌بيني كرده، به جاي اينكه بيايند ايرادهاي صحيح از اين كتاب بگيرند و من را خوشحال كنند تا من ايرادهاي كتابم را تصحيح كنم، براي من ناسزانامه مي‌نويسند. در نقدهايشان نقد نمي‌كنند، محكوم مي‌كنند. تهمت مي‌زنند. وقتي كه با اين نوع كارها چنين برخوردي مي‌شود و دوست دارند كه كتاب و نويسنده را حبس كنند و ذهنش را ببندند، بعداً نگوئيد كه چرا راجع به اين مسائل گفته نمي‌شود.

اسلام در حال پيشرفت است و اين مسأله را غربيها هم فهميده‌اند كه اسلام پايه‌هاي بت‌پرستي را در تمام جوامع بشري دارد از بين مي‌برد. براي همين اين‌قدر دشمني با اسلام زياد شده است. و‌گرنه، اگر اين اتفاق نمي‌افتاد و اگر مساجد و روحانيون اسلام قيام نمي‌كردند و آدمهايي بودند مثل كشيشها، اروپائيها و غربيها. قشري كه مسجد دارد را نمي‌شود با او اين‌طور رفتار كرد.

رمان بزرگي دارم كه حدود پانزده سال است روي آن كار مي‌كنم. اول اسم آن «فتوا» بود. الان اسم آن را تغيير داده‌ام به نام «اولين تير را من رها كردم» كه مضمون آن يك دوره تاريخي، سياسي است از سال 1330 تا تقريباً نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي مي‌رسد و بيشتر به زندگي خصوصي شاه پرداخته شده. كار ديگري به نام «نان تافتون» دارم كه زير چاپ است. اين مجموعه حدود بيست و پنج سال است كه هر انتشاراتي كه مي‌رفته حبس مي‌شد. البته ما خودمان در تلاش هستيم كه اين مجموعه را از حبس درآوريم. مضمون اين كتاب چند مجموعه داستان است كه در طول انقلاب به صورت پراكنده چاپ شده ولي الان به عنوان چاپ اول منتشر مي‌شود.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند.

من در كتاب جديدم به موضوع مسجد و امام جماعت به وفور پرداخته‌ام و در كتاب تركه‌هاي درخت آلبالوي من هم كاملاً رهبريت روحانيت و مساجد را مي‌بينيد كه متأسفانه اينها نكات ضعف كار من شناخته شده است.

اما اينكه از نويسندگان حمايت مي‌كنند تا آثاري بنويسند كه به ارزشهاي انقلابي پرداخته شود دروغ محض است. اينها زماني مي‌توانند از نويسنده حمايت كنند كه كتابهايش را بخرند، توزيع كنند و حاصل كارش را ببينند. نويسنده مغز متفكر يك جامعه است و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند. چرا آثارش را نمي‌خرند؟ چرا در اين مملكت آثار نوشته شده و ترجمه شده كسي كه اصلاً هيچگونه ارتباطي با ارزشهاي نظام ما ندارد در تيراژهاي بالا چاپ مي‌شود و به اين سرعت به فروش مي‌رود، ولي آثار نويسندگان خودمان را چاپ نمي‌كنند؟!

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند. چه كسي هست كه اينها را بشناسد؟ ما هنوز كساني را نداريم كه عادلانه و عاقلانه در مورد اين رمانها قضاوت كنند. الان كساني كه به عنوان قضاوت در مورد نويسندگان و شعراي ما اظهار عقيده مي‌كنند، اينها اكثرشان وابسته به گروه و دسته و حزب و جناحهاي خاص‌ّ خودشان هستند. زير پوشش آنها عمل مي‌كنند. تا زمانيكه به صورت باندي عمل كنند هيچوقت قضاوت عادلانه‌اي ندارند و خودشان هم متوجه نيستند كه قضاوتهايشان عاقلانه نيست.

از توده جامعه و از ريشه‌هاي اصلي جامعه كساني كه توانستند اين مساجد را نگه دارند همان نويسنده‌هاي اصيلي بودند كه ايستادند و الان در گوشه و كنار مشغول كارهاي ديگر هستند تا امورات زندگي‌‌اشان را بگذرانند. ما بايد ببينيم كه درون مساجد، روحانيون ما چه كرده‌اند. آيا آن روحانيوني كه ما از آنها صحبت مي‌كنيم همان روحانيوني هستند كه دلشان براي تمام اسلام مي‌سوزد يا كساني كه درباري بودند و مردم را طرد كردند.

 

رحماندوست

من، در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام

مجتبي رحماندوست

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام. البته من در اينجا مي‌توانم بين رمانهايي كه تا الان خوانده‌ام از نظر ارزشي و معنوي بودن يك مقايسه كلي نمايم.

در برخي از رمانها، مانند «نرگس» يا «سنگ‌اندازان غار كبود» و … به نظر من،‌ هر كدام به گوشه‌اي از مفاهيم انقلاب اسلامي در قالب ادبيات داستاني پرداخته‌اند. ولي معتقد به اين هستم كه با توجه به پيشينه بسيار عميق انقلاب ما كه از سال 42 آغاز مي‌شود، تا اينكه در 22 بهمن سال 57 به اوج خود مي‌رسد، هنوز رماني خلق نشده كه به طور اساسي به اين ارزشها توجه كرده باشد. البته بعد از انقلاب، چون بسياري از نويسندگان، دست ‌اندركار مسائل اجرايي بودند و به ارزشهاي والاي انقلاب هم اعتقاد داشتند به خاطر مشغول شدن با اين مسائل، توفيق آن را نيافتند كه در اين زمينه به خلق آثاري بپردازند. اما از سويي ديگر، كساني كه انقلاب را قبول نداشتند و به آن معتقد نبودند، خصوصاً در سالهاي اوليه انقلاب كه در مسائل اجرايي دخالت نداشتند و با زبان و سبك و سياق داستان آشنايي داشتند، همينطور توانايي داستان‌نويسي را در خود احساس مي‌كردند و فراغت بال هم داشتند، در قالب داستان و رمان، انقلاب را به تصوير كشيدند. اما نتوانستند آن طور كه بايد و شايد ويژگيها و خصوصيات انقلاب اسلامي را بروز دهند.

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام.

اصل نويسندگي بر دو چيز است چه رمان ديني كه به آن اشاره خواهيم داشت و چه رمان غير ديني. يكي توانمندي خلق داستان و رمان فني و تكنيكي و آن چيزي كه واقعاً درخور نامگذاري اسم رمان بر روي آن باشد، و تجربه و توانمندي فرم و قالب را داشته باشد. دوم، سوژه و موضوعي را كه مي‌خواهد دست‌مايه رمان خود قرار بدهد، با اندازه‌اي با آن موضوع مأنوس شود كه در وجود و جان او جاي گرفته باشد و بتواند اين حسي را كه خود پيدا كرده است، در قالب داستان و رمان به خواننده و مخاطب خود انتقال دهد. زيرا انتقال حس‌ّ تجربه‌شده را هنر مي‌گويند.

حالا اگر كسي بخواهد موضوع انقلاب اسلامي و ارزشهاي معنوي آن را در قالب رمان به مخاطب خود ارائه بدهد، همين دو شرط را بايد مد‌ّ نظر داشته باشد و اين ويژگيها در او وجود داشته باشد. يعني در درجه اول، توانمندي هنري و ادبي خلق رمان و داستان قوي را داشته باشد و در درجه دوم اين فرد آنقدر موضوع انقلاب و اهميت آن را حس كرده باشد و با تمام وجود به آن اعتقاد داشته باشد كه اگر بخواهد اين حس تجربه‌شده خود را به ديگري ارائه بدهد با داشتن توان تكنيكي رمان‌نويسي و با اعتقاد و حس عميق و جزيي‌پردازانه از انقلاب بتواند آن مضمون و درون‌مايه را در قالب يك رمان قوي به خوانندگان خود عرضه كند.

من بيشتر در موضوع دفاع مقدس در عرصه داستان‌نويسي كار كرده‌ام. از جمله «ميل ليلي»، «مسافر» و «يك جفت و نيم» و داستانهاي ديگر كه در مطبوعات مختلف چاپ شده‌اند. به طور كلي من در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:25 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

انتخاب بهترين داستان!

بهترين داستان انقلاب کدام است ؟

بخش اول ، بخش دوم :

جلالي

ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم

فيروز زنوزي جلالي

به طور مسل‍ّم، بعد از انقلاب در عرصه شعر و ادبيات آثاري خلق شده است كه هر كدام در جايگاه خود، نقطه عطفي براي تاريخ ادبيات ايران محسوب مي‌شوند و به‌‌رغم كاستيها و نواقصي كه دارند، جاي اميدواري وجود دارد.

من در اينجا از نام بردن رمان خاصي پرهيز مي‌كنم. دليل من اين است كه شايد يك اثر بسيار خوب و ارزنده را من نخوانده باشم يا حافظه من ياري نكند‌. … بنابراين، من نمي‌توانم يك رمان به خصوص را به عنوان بهترين رمان ارزشي معرفي كنم. ولي در طي چندين سال، مطالعه و تحقيق، آثار نويسندگاني چون احمد دهقان ، مجيد قيصري، داود غفارزادگان و … را بسيار خوب مي‌دانم. يا كسي چون محمدرضا كاتب كه با يك ذهنيت خاص و متفاوت از ديگران به نوشتن داستان مي‌پردازد.

همينطور، بنده از آثار خانم راضيه تجار در مجموعه داستان «قصه 83» خود استفاده كردم. من در اين مجموعه، از نوشته‌ها و داستانهاي نويسندگان معاصر بهره برده‌ام.

با خواندن رمان «من ببر نيستم پيچيده بر بالاي خود تاكم» از آقاي صفدري، به اين نكته پي بردم كه اين رمان متفاوت از تمامي رمانها، داراي بافت و نگاه و پرداخت خاص‍ّي است كه نظير اين نوع نوشتن را بنده بسيار كم ديده‌ام.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم. جاي بسي اميدواري دارد كه نويسندگان ما جسارت اين را پيدا كرده‌اند كه با نوشتن رمانها و داستانهاي كوتاه به تجربه‌هاي جديدي دست پيدا كنند. اگر هم اين آثار با موفقيت چنداني رو‌به‌رو نشود ولي چون نويسنده تجربه به دست آورده است، بسيار ارزش دارند.

در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي مي‌رود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشه‌اي ادبيات خارج شده‌ايم و به نوگرايي روي آورده‌ايم.

متأسفانه در كشور ما مطلق‌نگري وجود دارد. يعني هر چيز را بسيار خوب و عالي مي‌خواهيم. درصورتي كه در آن عيب و نقص را هم بايد در نظر بگيريم. يك متن ادبي، داراي نقاط ضعف و قوت است. در كنار ديدگاههاي ضعيف، مفاهيم والايي هم دارد. بنابراين نبايد نقدهاي ما مطلق ‌نگرانه باشد و فقط معايب و ضعفهاي يك اثر را در نظر بگيريم.

اما اينكه من چه كرده‌ا‌م؛ در رمان «مخلوق» سعي كردم كه تأثيرات زيادي از قرآن را در آن جلوه‌گر سازم. به نظر خودم دنياي مخلوق، يك دنياي خاص است. البته اين رمان، سه‌گانه است و دست‌نويس دو كتاب بعدي نيز آماده است. زيرساخت آن دو هم مانند مخلوق است ولي در جاي خود داراي استقلال هستند.

رمان «قاعده بازي» را نوشته‌ام ولي براي چاپ احتياج به بازنگري دارد. همينطور رمان «برج 110» كه از كارهاي دم دستي بنده است. نقدي بر آثار احمد محمود را نوشته‌ام با عنوان «باران بر زمين سوخته» كه انتشارات تنديس چاپ آن را بر عهده دارد.

اخيراً مجموعه داستان «حضور» بنده هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به دريافت جايزه موفق گرديد.

رمان چهار جلدي «خورشيد پنهان» را نيز در دست دارم و همينطور تعدادي سريال تلويزيوني و فيلمنامه و … كه اميدوارم به توفيق الهي بتوانم از عهده انجام آنها برآيم.

در خاتمه، نكته‌اي را يادآور مي‌شوم و آن اينكه، بعد از انقلاب ما شاهد بروز دو نوع ادبيات در عرصه شعر و ادبيات بوديم. نخست، ادبيات ديني كه آثار بسيار ارزنده و شاياني تو‌ّسط نويسندگان با آن ارائه شد. ديگر، ادبيات جنگ كه توانست در طي سالهاي اخير خودي نشان دهد و جاي اميدواري زيادي دارد.

اين دهه كه ما هستيم، از دهه 30 و 40 كه نقطه عطفي در ادبيات ايران بود، بسيار نيرومندتر و چشمگيرتر ظاهر شده است. ضمن اينكه حضور نويسندگان زن در ايران معاصر بيشتر شده است. البته قبلاً هم زنان نويسنده در خلق آثار فعاليتهايي داشته‌اند كه چنين درخشان و مؤثر نبوده است كه البته داراي مشكلات خاص‌ّ خود است كه جاي بحث و بررسي و نقد دارد. ولي به طور كلي، حضور نويسندگان زن در عرصه ادبيات، فروغ تازه‌اي محسوب مي‌شود.

 

خليلي

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند

اكبر خليلي

نويسنده، مغز متفك‍ّر جامعه است. و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند (حبس ادبي). نويسندگاني كه ارزشي هستند هيچ موقع با سياستهاي مختلف دولتمردان سازگاري نداشتند. وقتي كه سازگاري نداشته باشند، قلمشان براي رضاي خدا است و براي رضاي خدا قلم مي‌زنند.

در اين زمينه كه گفتيد كارهاي زيادي نوشته شده، بايد گشت و پيدا كرد.

كتاب من به نام «تركه‌هاي آلبالو» تو‌ّسط جناحهاي شناخته شده بايكوت مي‌شود. اين كتاب كه حوادث امروز را از بيست سال قبل پيش‌بيني كرده، به جاي اينكه بيايند ايرادهاي صحيح از اين كتاب بگيرند و من را خوشحال كنند تا من ايرادهاي كتابم را تصحيح كنم، براي من ناسزانامه مي‌نويسند. در نقدهايشان نقد نمي‌كنند، محكوم مي‌كنند. تهمت مي‌زنند. وقتي كه با اين نوع كارها چنين برخوردي مي‌شود و دوست دارند كه كتاب و نويسنده را حبس كنند و ذهنش را ببندند، بعداً نگوئيد كه چرا راجع به اين مسائل گفته نمي‌شود.

اسلام در حال پيشرفت است و اين مسأله را غربيها هم فهميده‌اند كه اسلام پايه‌هاي بت‌پرستي را در تمام جوامع بشري دارد از بين مي‌برد. براي همين اين‌قدر دشمني با اسلام زياد شده است. و‌گرنه، اگر اين اتفاق نمي‌افتاد و اگر مساجد و روحانيون اسلام قيام نمي‌كردند و آدمهايي بودند مثل كشيشها، اروپائيها و غربيها. قشري كه مسجد دارد را نمي‌شود با او اين‌طور رفتار كرد.

رمان بزرگي دارم كه حدود پانزده سال است روي آن كار مي‌كنم. اول اسم آن «فتوا» بود. الان اسم آن را تغيير داده‌ام به نام «اولين تير را من رها كردم» كه مضمون آن يك دوره تاريخي، سياسي است از سال 1330 تا تقريباً نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي مي‌رسد و بيشتر به زندگي خصوصي شاه پرداخته شده. كار ديگري به نام «نان تافتون» دارم كه زير چاپ است. اين مجموعه حدود بيست و پنج سال است كه هر انتشاراتي كه مي‌رفته حبس مي‌شد. البته ما خودمان در تلاش هستيم كه اين مجموعه را از حبس درآوريم. مضمون اين كتاب چند مجموعه داستان است كه در طول انقلاب به صورت پراكنده چاپ شده ولي الان به عنوان چاپ اول منتشر مي‌شود.

رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند.

من در كتاب جديدم به موضوع مسجد و امام جماعت به وفور پرداخته‌ام و در كتاب تركه‌هاي درخت آلبالوي من هم كاملاً رهبريت روحانيت و مساجد را مي‌بينيد كه متأسفانه اينها نكات ضعف كار من شناخته شده است.

اما اينكه از نويسندگان حمايت مي‌كنند تا آثاري بنويسند كه به ارزشهاي انقلابي پرداخته شود دروغ محض است. اينها زماني مي‌توانند از نويسنده حمايت كنند كه كتابهايش را بخرند، توزيع كنند و حاصل كارش را ببينند. نويسنده مغز متفكر يك جامعه است و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت مي‌كند. چرا آثارش را نمي‌خرند؟ چرا در اين مملكت آثار نوشته شده و ترجمه شده كسي كه اصلاً هيچگونه ارتباطي با ارزشهاي نظام ما ندارد در تيراژهاي بالا چاپ مي‌شود و به اين سرعت به فروش مي‌رود، ولي آثار نويسندگان خودمان را چاپ نمي‌كنند؟!

نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مي‌نويسند. چه كسي هست كه اينها را بشناسد؟ ما هنوز كساني را نداريم كه عادلانه و عاقلانه در مورد اين رمانها قضاوت كنند. الان كساني كه به عنوان قضاوت در مورد نويسندگان و شعراي ما اظهار عقيده مي‌كنند، اينها اكثرشان وابسته به گروه و دسته و حزب و جناحهاي خاص‌ّ خودشان هستند. زير پوشش آنها عمل مي‌كنند. تا زمانيكه به صورت باندي عمل كنند هيچوقت قضاوت عادلانه‌اي ندارند و خودشان هم متوجه نيستند كه قضاوتهايشان عاقلانه نيست.

از توده جامعه و از ريشه‌هاي اصلي جامعه كساني كه توانستند اين مساجد را نگه دارند همان نويسنده‌هاي اصيلي بودند كه ايستادند و الان در گوشه و كنار مشغول كارهاي ديگر هستند تا امورات زندگي‌‌اشان را بگذرانند. ما بايد ببينيم كه درون مساجد، روحانيون ما چه كرده‌اند. آيا آن روحانيوني كه ما از آنها صحبت مي‌كنيم همان روحانيوني هستند كه دلشان براي تمام اسلام مي‌سوزد يا كساني كه درباري بودند و مردم را طرد كردند.

 

رحماندوست

من، در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام

مجتبي رحماندوست

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام. البته من در اينجا مي‌توانم بين رمانهايي كه تا الان خوانده‌ام از نظر ارزشي و معنوي بودن يك مقايسه كلي نمايم.

در برخي از رمانها، مانند «نرگس» يا «سنگ‌اندازان غار كبود» و … به نظر من،‌ هر كدام به گوشه‌اي از مفاهيم انقلاب اسلامي در قالب ادبيات داستاني پرداخته‌اند. ولي معتقد به اين هستم كه با توجه به پيشينه بسيار عميق انقلاب ما كه از سال 42 آغاز مي‌شود، تا اينكه در 22 بهمن سال 57 به اوج خود مي‌رسد، هنوز رماني خلق نشده كه به طور اساسي به اين ارزشها توجه كرده باشد. البته بعد از انقلاب، چون بسياري از نويسندگان، دست ‌اندركار مسائل اجرايي بودند و به ارزشهاي والاي انقلاب هم اعتقاد داشتند به خاطر مشغول شدن با اين مسائل، توفيق آن را نيافتند كه در اين زمينه به خلق آثاري بپردازند. اما از سويي ديگر، كساني كه انقلاب را قبول نداشتند و به آن معتقد نبودند، خصوصاً در سالهاي اوليه انقلاب كه در مسائل اجرايي دخالت نداشتند و با زبان و سبك و سياق داستان آشنايي داشتند، همينطور توانايي داستان‌نويسي را در خود احساس مي‌كردند و فراغت بال هم داشتند، در قالب داستان و رمان، انقلاب را به تصوير كشيدند. اما نتوانستند آن طور كه بايد و شايد ويژگيها و خصوصيات انقلاب اسلامي را بروز دهند.

به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشته‌ام، چنين كتابي را نديده‌ام.

اصل نويسندگي بر دو چيز است چه رمان ديني كه به آن اشاره خواهيم داشت و چه رمان غير ديني. يكي توانمندي خلق داستان و رمان فني و تكنيكي و آن چيزي كه واقعاً درخور نامگذاري اسم رمان بر روي آن باشد، و تجربه و توانمندي فرم و قالب را داشته باشد. دوم، سوژه و موضوعي را كه مي‌خواهد دست‌مايه رمان خود قرار بدهد، با اندازه‌اي با آن موضوع مأنوس شود كه در وجود و جان او جاي گرفته باشد و بتواند اين حسي را كه خود پيدا كرده است، در قالب داستان و رمان به خواننده و مخاطب خود انتقال دهد. زيرا انتقال حس‌ّ تجربه‌شده را هنر مي‌گويند.

حالا اگر كسي بخواهد موضوع انقلاب اسلامي و ارزشهاي معنوي آن را در قالب رمان به مخاطب خود ارائه بدهد، همين دو شرط را بايد مد‌ّ نظر داشته باشد و اين ويژگيها در او وجود داشته باشد. يعني در درجه اول، توانمندي هنري و ادبي خلق رمان و داستان قوي را داشته باشد و در درجه دوم اين فرد آنقدر موضوع انقلاب و اهميت آن را حس كرده باشد و با تمام وجود به آن اعتقاد داشته باشد كه اگر بخواهد اين حس تجربه‌شده خود را به ديگري ارائه بدهد با داشتن توان تكنيكي رمان‌نويسي و با اعتقاد و حس عميق و جزيي‌پردازانه از انقلاب بتواند آن مضمون و درون‌مايه را در قالب يك رمان قوي به خوانندگان خود عرضه كند.

من بيشتر در موضوع دفاع مقدس در عرصه داستان‌نويسي كار كرده‌ام. از جمله «ميل ليلي»، «مسافر» و «يك جفت و نيم» و داستانهاي ديگر كه در مطبوعات مختلف چاپ شده‌اند. به طور كلي من در مضمون دفاع مقدس داستان نوشته‌ام.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:25 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

نثر ما در بیراهه گیر افتاده است!

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم:

نثر ما در بیراهه گیر افتاده است!

نثر فارسی در دوران سلامت خود، یعنی در دورانی که فرهنگ شکوفای ایرانی - اسلامی در اوج بود، ابزاری بود در دست مفسران قرآن، صوفیان، فیلسوفان، و تاریخ نگاران، و مترجمان با ذوق برای بیان آنچه در این حوزه در همه ی این زمینه ها می جوشید و می بالید و در عین حال پلی بود میان دین تازه و زبان آن با پارسی گویان؛ و سده های چهارم و پنجم و ششم هجری روزگار پدید آمدن بهترین آثار نثری این زبان است. این زبان در دست آفرینندگان با ذوق و نبوغ این دوران از زبانی محلی و تنگ میدان به زبانی پخته و رسا و زیبا بدل شد و گنجینه واژگان آن چه با جوشش درونی خود، چه با بهره گیری بجا از عربی و شاید زبان ها و گویش های دیگر گسترش بسزا یافت. اما پسرفت آن از زمانی آغاز شد که زبان، بجای آنکه حامل معانی و بیان باشد، بازیچه ی دست زبان بازان شد و آن مسابقه ی هولناک بر سر آوردن واژه های هر چه غریبتر از عربی (و حتی ترکی) و تراشیدن عبارت های قالبی و دراز کردن زنجیره ی مترادف ها و سجع سازی های خنک درگرفت که حاصل آن فرسودگی زبان و سطحی شدن آن، از دست رفتن حدود روشن معناها و پیچیدگی و دشواری بیهوده آن بوده است که دامنه اش تا به امروز کشیده شده و گرفتاری امروز ماست. در برابر کسانی که از این هجوم نابجای واژه های عربی ترکیب های عجیب و عبارت های قالبی زشت به عنوان میراث زبان فارسی و یا «عربی فارسی شده» دفاع می کنند، باید پرسید که مقصود شما کدام فارسی ست ؟ فارسی ناصر خسرو و غزالی و میبدی و قابوس بن وشمگیر است یا نویسنده ی کلیله ودمنه و تاریخ وصاف و عالم آرای عباسی ؟ برای هر کدام اینها باید حساب جداگانه باز کرد.

 

کلیله و دمنه ، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی را نخستین کتابی شمرده اند که در آن توجه به صنایع بسیار است. این کتاب در حدود 539 هجری پرداخته شده است.«در این کتاب مترادفات و کلمات عربی و تمثل به اشعار و امثال عرب زیاد است ولی سجع های آن کامل نیست.»(مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر پارسی، ذبیح الله صفا، تهران، 1353). کالبد شکافی نثر این کتاب نشان می دهد که چگونه این مرد کوشیده است بافت فاسد و زاید واژه ها و عبارت های عربی را به بافت سالم فارسی پیوند بزند، تا بدانجا که نثری ناهموار و دو دست پرداخته است. در کتاب او گاهی پاره هایی یافت می شود که به فارسی رسا و ساده ی نثر همروزگاران اوست و یا عبارت هایی ساده و بی پیرایه و درست که با عبارت هایی پیچیده و بی مزه (که مقصود از آوردن آنها آراستن نثر به انواع صنایع و اصناف بدایع و احزاب خزایف بوده !) به هم جوش داده است. به این پاره دقت کنید که در آن جز یک واژه ی نا آشنا (آنهم لابد برای رعایت ادب) وجود ندارد:

بوزنه ای درودگری را دید که بر چوبی نشسته بود و آن را می برید و دو میخ پیش او. هر گاه یکی را بکوفتی دیگری که پیشتر کوفته بودی برآوردی. در این میان درودگر به حاجتی برخاست. بوزنه بر چوب نشست از آن جانب که بریده بود. انثیین او در شکاف چوب آویخته شد و آن میخ که در کار بود پیش از آنکه دیگری بکوفتی برآورد، هر دو شق چوب بهم پیوست، انثیین او محکم در میان بماند، از هوش بشد. درودگر بازرسید؛ وی را دست بردی سره بنمود تا دران هلاک شد. و از اینجا گفته اند: درودگری کار بوزنه نیست.

کالبد شکافی نثر این کتاب نشان می دهد که چگونه این مرد کوشیده است بافت  زاید واژه ها و عبارت های عربی را به بافت سالم فارسی پیوند بزند، تا بدانجا که نثری ناهموار و دو دست پرداخته است.
نثر ما در بیراهه گیر افتاده است!

اما نمونه هایی از پیوند زبان ساختگی با فارسی راست - و - درست در همان کتاب: ( نشانه | در میان متن برای نشان دادن دو پارگی سبک کتاب است)

پادشاه بر اطلاق اهل فضل و مروت را به کمال کرامات مخصوص نگرداند، لکن اقبال بر نزدیکان خود فرماید که در خدمت او منازل موروث دارند و به وسایل مقبول متحرم باشند | چون شاخ زر که بر درخت نیکوتر و بارورتر نرود و بدانچه نزدیکتر باشد درآویزد.

ملک تا اتباع خویش را نیکو نشناسد و بر اندازه رای و رویت و اخلاص و مناصحت هر یک واقف نباشد از خدمت ایشان انتفاعی نتواند گرفت و در اصطناع ایشان مثل نتواند داد | چه دانه مادام که در پرده ی خاک نهان است، هیچ کس در پروردن او سعی ننماید، چون نقاب خاک از چهره ی خویش بگشاد و روی زمین را زیور زمردین بست ...

و نیز نمونه ی دیگری از فارسی راست - و - درست از همان کتاب:

آورده اند که زاغی در کوه بر بالای درختی خانه داشت، و در آن حوالی سوراخ ماری بود، هر گاه که زاغ بچه بیرون آوردی مار بخوردی. چون از حد بگذشت و زاغ درماند، شکایت آن بر شکال، که دوست وی بود، بکرد و گفت: می اندیشم که خود را از بلای این ظالم جانشکر باز رهانم. شکال پرسید که: به چه طریق قدم در این کار خواهی نهاد ؟ گفت: می خواهم که چون مار در خواب شود ناگاه چشم های جهان بینش برکنم ...

(پاره های کلیله و دمنه نقل از تصحیح مجتبی مینوی است)

باری، کسی که می توانسته به این خوبی و آسانی و روانی فارسی بنویسد، مسوول وارد کردن صدها کلمه ی نابجا و بویژه فعل های ترکیبی ناهنجار به زبان فارسی است، مانند: استخفاف روا داشتن، منقطع شدن، مستزید گشتن، مبالغت رفتن، سعی پیوستن، اقدام نمودن، ترحیب نمودن، محظور داشتن، ملاطفت نمودن، توقف کردن، تقاعد کردن، مسارعت نمودن، تحیر کردن، تفحص کردن، متقسم خاطر شدن، اصطناع فرمودن، تفرج کردن، تجنب نمودن، تلقی نمودن، تقرب جستن، معدود گشتن؛ و ترکیب های اضافی مانند لطایف حیل، بدایع تمویهات، مذهب حمیت، و جز آنها، که از دیدگاه سنت پرستان جزء میراث زبان فارسی و مایه ی توانگری و گشادگی میدان آن شمرده می شود !

 

این گرایش به زبان ساختگی و فضل فروشانه اگر نزد نصرالله منشی هنوز پیوندی ست و او نمی توانسته از زبان نثر سالم فارسی - از بلعمی گرفته تا قابوس و بیهقی و مانندانشان - چندان دور بماند، در زبان وصاف الحضره و کسانی چون او یکباره به زبان بازی مطلق تبدیل می شود و این ویروس همه ی تن و جان زبان فارسی را می گیرد تا کار به اینجا می رسد:

و فارغ از اجزای یوم تجزی کل نفس بما عملت نهارا جهارا بارک الله فی لیله و نهاره آستین معادات برزده و اقدام اصرار در دامن خدلان کشیده غمزه و نمامی چون اظهار ناتمامی می کرد او نیز بر قضیت جنسیت که علت ضم باشد علی الابتدا دلالت رفعی می نمود و به آن چهار سو خود را مضاف الیه می ساخت و نصب تماثیل احتیالی به طریق اضمار علی شریطه التفسیر می فرمود.(از تاریخ وصاف)

و همین مرد در بخش چهارم کتاب خود نامه ای را آورده که به یکی از دوستان خود نوشته بوده. و این نامه به فارسی سره است. و خلاصه، این جماعت کار را به جایی کشیدند که شکایات آن را از زبان یکی از استادان بزرگ زبان فارسی، یعنی

ملک الشعرای بهار

، باید شنید:

طریقه ی دیگر کاری ست که از قرن هفتم و هشتم هجری نویسندگان آغاز کرده و یکباره محو زبان عرب شدند و آن این بود که لغات عرب را بجای آنکه به وام بستانند و بقدر احتیاج خرج کنند و با آن مثل ملک شخصی معامله کنند مثل خوان یغما غارت کردند و هر کس تعجیل داشت که بیش از رفیقش برگیرد، و سپس آن لغات را مانند تاج مرصع یا قلاده ی زرین آویزه ی سر و گردن نثر و نظم ساختند و هفت اندام بر جای نماند ! و صرف و نحو فارسی را پیرو لغات و ترکیبات عربی کردند و قواعد عربی را در زبان فارسی به کار بستند تا کار به جایی رسید که کلمات فارسی را با روابط و حروف جر و اسماء تازی، و افعال را به صیغه های اصلی عربی وارد کلام ساختند، و قواعد اعراب و تذکیر و تانیث و صفت و موصوف را مانند صرف و نحو عربی متابعت کردند تا از این میانه «تگرافخانه ی مبارکه» و «همشیره ی نور چشمه» و «خبر واصله» و « نامه ی وارده» و غیره بیرون آمد و بجای «تواند بود»، یمکن از باب امکان و عوض «شاید» لعلَ و بجای «نابود شد» کان لم یکن بکار افتاد.

(سبک شناسی، جلد یکم)

 اما عادت های گذشته و سنت نثر نویسی بیراه و کژ - و - کوژ هنوز در لابه لای نثر امروزیان و به ویژه در میان پیروان سنت گذشته، بخصوص در میان اهل علوم و فلسفه سنتی، همچنان پافشاری می کند.
نثر ما در بیراهه گیر افتاده است!

البته، درین چند دهه نویسندگان در پیراستن نثر فارسی و بازآوردن آن به مقام و کاربرد درست خود بسیار کوشیده اند و نثر فارسی از برکت کوشش ایشان توش - و توانی - گرفته است، اما عادت های گذشته و سنت نثر نویسی بیراه و کژ - و - کوژ هنوز در لابه لای نثر امروزیان و بویژه در میان پیروان سنت گذشته، بخصوص در میان اهل علوم و فلسفه سنتی، همچنان پافشاری می کند. برای نمونه به این چند سطر از یک کتاب فلسفی که در روزگار ما به دست یکی از بزرگان اهل تفکر سنتی نوشته شده است، توجه کنید، که بیشتر گرفتاری ها و کژروی هایی که بهار می شمرد، در آن هست، و بی آنکه «نثر مصنوع» باشد، سخت «متصنعانه» است.

 

ادله حجیت ظواهر، اختصاص به ظواهری دارد که مدلول آن مورد عمل واقع می شود و استقرار طریقه عقلا در مقام اتباع و پیروی از ظواهر، در مواردی است که عدم عمل به ظواهر موجب احتجاج و سبب مذمت کسی که از ظهور پیروی ننموده است می باشد، لذا در عقاید ظهور حجیت ندارد چون درعقاید و مواردی نظیر آن علم مطلوب است و احتمال خلاف قابل الغاء نمی باشد. بدون شک سیره عقلا در مقام عمل به ظواهر از طرف شارع امضاء شده است و طریق خاص در مقام افهام مقاصد شارع اختراع نشده است.

ادامه دارد ....

 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:26 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

بجاي آرزومندي تمني نويسند

پيرامون نثر فارسي و واژه سازي

قسمت اول ، قسمت دوم :

بجاي آرزومندي تمني نويسند
بجاي آرزومندي تمني نويسند

در کتابخانه ي ملک در تهران رساله اي هست منسوب به ابوالفضل بيهقي ، نويسنده ي نامدار تاريخ بيهقي که در آن به دبيران ديواني دستور داده است که در نوشتن به جاي واژه هاي فارسي چه واژه هاي عربي به کار برند. سرآغاز اين رساله چنين است:

 

«و اين فصلي است از رسائل ابوالفضل، شاگرد ابومنصور مشکان، دبير سلطان محمود، مشتمل بر چند سخن که دبيران در قلم آرند. بدانک بجاي بستاخي انبساط نويسند ...»

و سپس براي نامه اي از واژه ها آورده است که به جاي چه چيز چه بنويسند که مشتي از آنها از اين قرار است:

  1. بجاي شوريدگي اضطراب نويسند
  2. بجاي ياري خواستن استغاثه نويسند
  3. بجاي زر و سيم مال صامت نويسند
  4. بجاي رستگاري خلاص نويسند
  5. بجاي انديشه تأمل نويسند
  6. بجاي آرزومندي تمني نويسند
  7. بجاي ترسانيدن تهديد نويسند
  8. بجاي ياري دادن اعانت نويسند
  9. بجاي آهستگي تأني نويسند
  10. بجاي استواري ثقه نويسند
  11. بجاي خو سيرت نويسند
  12. بجاي خانگيان اهل بيت نويسند
  13. بجاي استوار محکم نويسند
  14. بجاي برابر کردن مقاومت کردن نويسند
  15. بجاي نيرومند کردن تقويت نويسند
  16. بجاي انديشگي تغافل نويسند
  17. بجاي مرگ وفات نويسند
  18. بجاي به خويش خواندن استمالت نويسند
  19. بجاي شتاب کردن تعجيل نويسند
  20. بجاي خويشاوندان اقارب نويسند
  21. بجاي بيگانگان اباعد نويسند
  22. بجاي فرياد خواستن استغاثت نويسند
  23. بجاي بردباري احتمال نويسند
  24. بجاي مهر اشفاق نويسند
  25. بجاي کار پوشيده مبهم نويسند
  26. بجاي بسياري اضعاف نويسند
  27. بجاي پس موخر نويسند
  28. بجاي دوستي مصادقت نويسند
  29. بجاي دانسته معلوم نويسند
  30. بجاي پارسايي عفاف نويسند

و در حدود چهار صد واژه از اين دست آورده است. و نکته ي چشمگير در اين ميان اينکه به جاي برخي واژه هاي ساده و پذيرفته ي عربي در فارسي نيز واژه هاي دشوارتر و دورتر عربي آورده است، مانند:

  1. بجاي خجلت تشوير نويسند
  2. بجاي فايده ستدن استفادت نويسند
  3. بجاي فخر کردن مباهات نويسند
  4. بجاي عمل کردن توليت نويسند
  5. بجاي حق جستن  تقاضا نويسند
  6. بجاي حريصي کردن ترغيب نويسند

(براي فهرست کامل اين رساله نگاه کنيد به پارسي نغز، گردآوري علي اصغر حکمت، تهران، 1330)

 

بجاي آرزومندي تمني نويسند

اين سند نشان مي دهد که چگونه تقليد از عرب وعربي مآبي به عنوان فضل رواج داده مي شده است. در تاريخ بيهقي، که نمونه ي عالي شيوايي و آسان و روان نويسي و گهگاه شاعرانه نويسي است - که در روزگار ما شاعري چون شاملو از نثر او مايه ي شعر مي گيرد - از آن برابر نامه ي دستوري، که ياد کرديم، کمتر چيزي ديده مي شود، اما دو نامه از سلطان مسعود به قدر خان هست، به قلم بونصر مشکان، رئيس ديوان رسايل، که به نثر فارسي بسيار روان و خوب نوشته شده، اما در آن واژه هايي نيز بکار رفته است که نشانه ي نفوذ آن سياست و دستور است.

 

از آن جمله است: ممالحت، مستحق، معاينه، آلت و عدت، مدروس، اعزاز، الفت، غضافت، اذناب، طولاً و عرضاً، ذات البين، تعزيب، مصرح، اعقاب، تعلل، مداهنت، مجاملت، عزيمت، نعوت، موقوف کردن، استطلاع، محاربت، مستفيض، معتمدان، مواهب که نشانه ي کارکردن آن دستور است.

 

و البته، صد البته، که اين سرآغاز کار است و تازه واژه هاي تنها و برخي فعل هاي ترکيبي عربي - فارسي و برخي ويژگي هاي دستوري عربي به زبان راه يافته و هنوز روزگار هنرنمايي نويسندگان «نثر مصنوع» نرسيده بود.(در مورد نفوذ واژه ها و همچنين برخي ويژگي هاي دستوري عربي به تاريخ بيهقي، نگاه کنيد به سبک شناسي ملک الشعراي بهار ، جلد دوم) ولي با اينکه قرن پنجم آغاز نفوذ هر چه بيشتر واژه هاي عربي در فارسي و شروع تقليد از سجع پردازي هاي عربي است دشوارگويي و درازگويي در نثر فارسي پسنديده نبوده است . چنانکه قابوس در نيمه ي نخست سده ي پنجم چنين مي نويسد:

و در نامه بايد که بسيار غرض و معاني در اندک مايه سخن بکار بري [ ... ] و اگر نامه پارسي بود، پارسي مطلق منبيس که ناخوش بود، خاصه پارسي که نه معروف بود آن، خود نبايد نبشت بهيچ حال، که خود ناگفته بهتر از گفته بوَد. و تکلفهاي نامه ي تازي خود معلوم است که چون بايد کرد و اندر نامه ي تازي سجع هنرست و خوش آيد، لکن اندر نامه ي پارسي سجع ناخوش آيد، اگر نگويي بهتر باشد. اما هر سخني که گويي عالي و مستعار گوي و مختصر بايد گفت ...

(قابوسنامه، عنصرالمعالي کيکاووس بن اسکندر ابن قابوس بن وشمگير زيار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1345)

اين سند نشان مي دهد که چگونه تقليد از عرب وعربي مآبي به عنوان فضل رواج داده مي شده است.

ملک الشعراء بهار درباره ي آميختگي بيش از اندازه ي نثر فارسي با عربي در زير عنوان «تندروي ادبا در ادخال لغات عرب» چنين مي نويسد:

و گفتيم که در نتيجه ي اين آميزش و اختلاط [ فارسي با عربي ] زبان فارسي ضايع نشد بلکه بر درازا و پهنا و ژرفاي آن درافزود، و از آنرو ادبياتي زيبا و تاريخي از اين زبان بوجود آمد.

 

اين معني تا قرن چهارم و پنجم دوام داشت. از قرن پنجم به بعد تفنن در تقليد ادباي ايراني از تازي زيادتر از اندازه و حد طبيعي رواج گرفت و موازنه و سجع و جمله هاي مترادف، که در نثر بلعمي يا ديگران بزحمت و بندرت مي توانستيم نمونه اي از آنها پيدا کنيم، در قرن پنجم به حد وافر پيدا آمد؛ خطبه هاي طولاني با موازنه و سجع و قافيه و عباراتي داراي جمله هاي مترادف و اطنابهاي خسته کننده بي لزوم بوجود آمد و براي به جامه بردن اين مقاصد و به حصول پيوستن اين تقاليد ناگزير شدند که از کلمات و لغات و امثال و اشعار و جمله ي عربي وام نمايند، و اين معني باعث شد که نثر فارسي که در قرن چهارم و نيمه ي اول قرن پنجم صدي پنج لغت تازي بيش نداشت، در نيمه ي ثاني قرن پنجم از صدي پنجاه نيز تجاوز کرد و در قرون ششم و هفتم و هشتم تا صدي هشتاد نيز کشيد و هر چند اين معني، يعني افزوني لغات عرب، در همه ي تاليفات ايران با اين سرعت پيش نمي رفت، مثلا، در کتب علمي و يا در کتب افسانه و يا در بعض تواريخ و اشعار، نويسندگاني بوده اند که همواره رعايت اقتصار کرده و دست از فصاحت و سهولت و رواني خود بر نمي داشتند ... اما سياق عرب مآبي و داستان سجع و قافيه و عربي بافي در ميان دبيران و بعض شاعران و مورخان، شغل شاغل و مايه ي گرمي بازار ادب و موجب بروز فضل و هنر گرديده بود و سواد اعظم نوشته ها ازين دست و نخبه مؤلفات ازين قماش بود.

(سبک شناسي، جلد يکم، کتاب هاي پرستو، تهران، 1349)

گسيختگي رشته رابطه ي زبان گفتار و نوشتار از سده ي ششم هجري به بعد و بازيچه شدن زبان در دست زبان بازان، خاستگاه همه ي فاجعه فساد نثر فارسي است و اين فاجعه را با اين قياس مي توان بهتر دريافت که زبان مقدمه ي شاهنامه ابو منصوري، که کهنترين متن مانده از فارسي دري است، با زبان امروزي ما فاصله اي چندان ندارد و هر فارسي زبان باسواد مي تواند آن را بخواند و بفهمد، اما زبان ميرزا نصرالله منشي يا ميرزا مهدي خان منشي يا هر متفنن پرگوي بيهوده گوي زبان باز را تنها اديبان اريب مي فهمند.

ادامه دارد ...

 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:26 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

ب ح ر ا ن نثر فارسي

پيرامون نثر فارسي و واژه سازي

ب ح ر ا ن نثر فارسي

اينکه اينهمه درباره ي زبان فارسي مي نويسيم و مي گوييم نشانه ي بحران ژرفي است که در متن فرهنگ ما جريان دارد و بحران فرهنگ خود را در بحران زبان مي نماياند و بحران زبان خود را در پرسخني درباره ي زبان.

 

اينکه زبان نگارشي فارسي براي ما همچون چيزي طبيعي و فرادست يا همچون زيست بوم يا خانه ي آشناي پدري نيست و بسا هنگام غريب مي نمايد؛ اينکه ما همچون ماهي در اين آب شناور نيستيم تا که از شدت نزديکي آب ديگر خود ديده نشود، بلکه زندگي بي ميانجي در آن جريان داشته باشد؛ اينکه چون بوتيمار بر کرانه ي اين دريا نگران تمام شدن آنيم؛ و، سرانجام، اينکه با همه ي گفتن ها و نوشتن ها در اين باره باز هم گفتن و نوشتن کاري بيراه و سختي بيهوده نيست، اينها همه نشانه ي آنست که ما در بستر طبيعي خود نيستيم که اينهمه بي خوا ب و بي تابيم. پس، چه باک اگر که باز هم گفته ها را بازگوييم و نوشته ها را باز نويسيم ؟ زيرا در ميان آنچه گفته اند حرف درست و دقيق و از سر پژوهش کمتر زده اند و درين باره حرف هنوز بسيارست و کدام کس مي تواند مدعي باشد که حرف آخر را زده است ؟

در ميان آنچه گفته اند حرف درست و دقيق و از سر پژوهش کمتر زده اند و درين باره حرف هنوز بسيارست و کدام کس مي تواند مدعي باشد که حرف آخر را زده است ؟

اصل مساله

گرفتاري ما در باب زبان فارسي، در برخورد با تمدن مدرن و نيازهاي زباني آن، دو ريشه دارد : يکي مربوط به ساخت زبان فارسي و توانمندي ها و ناتواني هاي آنست، وديگري مربوط به زبان نثر فارسي. آنچه اکنون در اين گفتار بدان مي پردازيم همين مساله ي نثر فارسي است که در طول چندين سده فراز و نشيب بسيار داشته و هر کس که امروز دستي به قلم مي برد به جهتي گرفتار اين ميراث گذشته است که تمامي آن ميراث طبيعي زبان و حاصل گسترش تاريخي آن نيست، بلکه بسياري از آن ميراثي ست که بازيگوشان کژنويس براي ما گذاشته اند.

 

ب ح ر ا ن نثر فارسي

بزرگترين گرفتاري نثر فارسي جدايي اندک - اندک زبان گفتار و نوشتار از يکديگر است، که کار آن به سرانجام جايي رسيد که گويي دو زبان  جدا از همند. بي گمان در هر زباني اين جدايي تا حدودي هست، اما در زبان فارسي به صورت يک بيماري کهنه درآمده است. اين مساله خود را جايي به خوبي نشان مي دهد که مردم عادي مي خواهند چيزي بنويسند. مثلا دکانداري مي خواهد يک آگهي به در دکان خود بچسباند. او هنگامي که قلم در دست مي گيرد تا چيزي بنويسد، ساده ترين و طبيعي ترين عبارتي را که به ذهنش مي آيد نمي نويسد، بلکه به دنبال يک عبارت پيچيده و قلنبه مي گردد که اي بسا ناهنجار و مسخره از کار درمي آيد. عبارت عجيب «استعمال دخانيات اکيدا ممنوع !» نمونه ي آشکاري از کارکرد ذهنيتي است که وقتي مي خواهند چيزي بنويسد به چه جاهاي دور و شگفت که نمي رود ! اين عبارت واگردان يک عبارت ساده ي انگليسي است، يعني «دود نکنيد !»(don't smoke) که معادل فرانسه وآلماني آن هم به همين کوتاهي و سادگي است و بي واسطه از زبان گفتار به نوشتار درآمده است، اما آن کسي که خواسته است اين عبارت کوتاه و ساده را به فارسي برگرداند، هرگز به خاطرش نمي گذشته است که آن را مي توان به همان سادگي و آساني به فارسي برگرداند و نوشت: «دود نکنيد !» يا «سيگار نکشيد !» ذهن او مي بايست ده ها فرسنگ از آساني و سادگي و نزديکي زبان دورتر برود تا چنين عبارت عجيبي را به ارمغان آورد: «استعمال دخانيات اکيدا ممنوع !» آخر کدام فارسي زباني «دخانيات» را «استعمال» مي کند که ايشان ما را از اين کار منع مي فرمايند !

بزرگترين گرفتاري نثر فارسي جدايي اندک - اندک زبان گفتار و نوشتار از يکديگر است، که کار آن به سرانجام جايي رسيد که گويي دو زبان  جدا از همند.

 

ب ح ر ا ن نثر فارسي

اينکه شکايت مي کنند که جوانان درس خوانده ي ما از نوشتن يک نامه به فلان اداره ناتوانند، اين گناه اين جوانان نيست که زبان جعلي و پرپيچ - و - تاب اهل اداره را نمي دانند و اصطلاحات «توقيرا ايفاد مي گردد» يا «متعاقبا ارسال مي گردد» يا «تحقيقات به عمل آوريد» و بسياري چيزهاي بدتر از اين را نمي شناسند، چون اين زبان رابطه اي با بستر طبيعي زبان، يعني زبان گفتار، ندارد و زباني ست جعلي که تنها جعل کنندگانشان آن را مي فهمند (اگر که بفهمند)؛ زباني که در آن يک فعل درست و بجا کمتر بکار برده مي شود. جواني که مي خواهد يک نامه بنويسد عادت ندارد که به خاستگاه طبيعي و ساده ي زبان، يعني زبان گفتار، روي کند، يعني آنچه را که به آساني و به سادگي به ذهنش مي رسد، بنويسد، بلکه آموخته است که هنگام نوشتن بايد به دنبال عبارت هاي غريب و قالبي و جعلي بگردد و اينجاست که او همچنان درمي ماند يا همان کار مسخره اي را مي کند که آن دکانداري که مي خواهد در دکانش تکه کاغذي براي آگاهي بچسباند، و يا آن داغديده اي که مي خواهد با زبان شکسته پيامي از راه روزنامه به مرحومي در آن دنيا بفرستد. اين شکاف ژرف ميان زبان گفتن و نوشتن از کجا پيدا شده است ؟

 

فارسي دري و فارسي دري وري

 

الف) ويرانگران نثر فارسي

خدمت بزرگي که اميران ساماني به قوم ايراني کردند زنده داشتن زبان فارسي در نگارش بود؛ و با اين کار ما با آنکه اسلام آورديم، عرب نشديم. باري، اينقدر هست که اين زبان فارسي ماند و ما فارسي زبان مانديم. اما اوج گرفتن آفرينش فرهنگي در حوزه ي تمدن اسلامي و بويژه در ايران، و هر چه دورتر شدن ما از گذشته ي پيش از اسلام و از ياد رفتن يادهاي آن و چيرگي اميران ترکِ نو مسلمان و رواج ذوق و سليقه ي عرب در ادبيات و تقليد از آن، سبب شد که زبان فارسي به آميزش هر چه بيشتر با عربي بگرايد. اين آميزش مانند هر پيوند و آميزشي ميان خون هاي بيگانه، نخست از جهت هايي سودمند بود و به هر حال زبان فارسي بارورتر شد و مشتي از «الفنجيدن»ها و «الفغتيدن»هاي خود را از دست داد و گروهي از واژه هاي نرم و سبک و نيز واژه هاي مربوط به زبان اصطلاحي را از عربي وام گرفت، اما هر چه جلوتر آمديم پافشاري در بکار بردن واژه ها و اصطلاحات عربي در فارسي کار را به جايي رساند که زبان فارسي را فلج کرد و نثري بيمارگونه ونارسا و پرپيچ - و - خم به وجود آورد که دستمايه ي دانش فروشي منشيان شد. و در اين مورد دست کم يک سند تاريخي در دست داريم.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:26 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:نقد وبررسی ادبی

کسي که شازده کوچولو را جدي گرفت!

او رفتن به رم، لندن يا پاريس را مسخره مي‌کند. به نظرش اين شهرها يا کشورها رفتن ندارد. راوي در حقيقت به جست وجوي يک ناشناخته مي‌پردازد...

 

نقدي بر «بازگشت شازده کوچولو» نوشته «ژان پير داويد»

کسي که شازده کوچولو را جدي گرفت!

اگر داستان بلند «بازگشت شازده کوچولو» را بخوانيد و اتفاقاً از اهالي ادب باشيد و از بد روزگار نويسنده هم باشيد، با خود فکر مي‌کنيد، چرا در غرب حلقه هاي فرهنگي در هم فرو رفته اند؟ چرا نوعي هماهنگي ميان تمام پديده هاي فرهنگي ديده مي‌شود و اينجا ما از آشنايي با پيشينه‌هاي ادبي خود مي‌هراسيم؟ بدون شک علل و عوامل بسياري در اين دلزدگي دخيلند. اما مهم اين است که فارغ از علل احتمالي در اين راستا قدمي ‌برداريم. در غرب نويسنده‌يي شازده کوچولو خلق مي‌کند، در همان کشور يا همان قاره نويسنده‌يي از اين فضاي تخيلي و داستاني الهام مي‌گيرد، متني مي‌نويسد تا به زعم خودش موضع يا تکليف خود را با اين متن تاثيرگذار روشن کند.

گويي شازده کوچولو چنان در روح و جانش فرو رفته است که ناچار است در روايتي از همان دست با او همسفر شود. شازده کوچولو از اين منظر بازآفريني مي‌شود. از انحصار اگزوپري درمي‌آيد و ديگر شخصيتي است در دستان نويسنده يي به نام «ژان پير داويد». هر چند به پارامترهاي اصلي شخصيت شازده کوچولو احترام مي‌گذارد اما او را بازآفريني مي‌کند تا بار داستاني ديگري از او بکشد.

شايد اولين دستاورد اين متن، يا اين گونه متن ها، تاکيد و تثبيت بر آثار برجسته ادبي باشد، ديگري تکميل تجربه ها و سر آخر نويسنده براساس يک نياز شخصي به خلق متني پرداخته که دغدغه او بوده است؛ اتفاقي که در ايران شاهد آن نيستيم.

 

کسي فکر نمي‌کند کاري از هدايت ، علوي ، چوبک يا دانشور را ادامه دهد. در همان فضا نفس بکشد و تلاش کند به مخاطبان و مهم تر خودش يادآور شود که ميراث دار ادبياتي است که پيش از او اتفاق افتاده است. نويسندگان خارجي از اينکه تحت تاثير نويسنده ديگري تعريف شوند، هراس ندارند. بارها در گفت وگوهايشان هم يادآور شده اند که از چه نويسندگاني تاثير گرفته اند. اما داستان «بازگشت شازده کوچولو» از دل متن اگزوپري سر بر آورده است، هر چند که بر اين باورم اگر مخاطبي آن متن را نخوانده باشد، هم با اين داستان ارتباط برقرار مي‌کند. اما در اينجا نويسنده به لحاظ ساختاري از راوي اول شخص استفاده مي‌کند که به شدت منزوي است. گويي بزرگي جهان او را فريب نمي‌دهد. او جهان را با تمام ابعادش در اندازه هاي يک نقشه جغرافيايي مي‌بيند که مي‌تواند روي ميزش پهن کند و در خيال به اين کشورها سفر کند بدون آنکه از روي صندلي‌اش بلند شود. او خيالپردازانه زندگي مي‌کند و حتي دوستانش هم به اين ويژگي اخلاقي او اشراف دارند که وقتي مي‌گويد به سفر مي‌رود همگي خوشحال مي‌شوند، او را تشويق مي‌کنند ولي وقتي او مي‌گويد سوداي سفر به جاي عجيب و غريبي را دارد که کسي هم تا به حال اسم آن را نشنيده است، مشکوک مي‌شوند. سرانجام او کشتي پيدا مي‌کند که او را به جزيره مورد نظرش ببرد. به همين جاي روايت که مي‌رسيد به شدت مي‌توانيد به راوي شک کنيد. هر چند او با جزئيات به جغرافياي اين منطقه اشاره مي‌کند ولي از آنجا که خيالپرداز است همه چيز در سايه شک و ترديد قرار مي‌گيرد. نام مکان‌هايي که ذکر مي‌شود برايتان آشنا نيست. او رفتن به رم، لندن يا پاريس را مسخره مي‌کند. به نظرش اين شهرها يا کشورها رفتن ندارد. راوي در حقيقت به جست وجوي يک ناشناخته مي‌پردازد. او از اوج انزواي خود به سمت سفر به نقطه‌يي نامعلوم حرکت مي‌کند. اين تحول 180 درجه يي چرايي اش مشخص نمي‌شود. براي همين محل شک و ترديد قرار مي‌گيرد، چرا يک مرتبه اين مرد اقدام به اين سفر مي‌کند؟ چرا با کشتي قديمي ‌و رو به نابودي راهي سفر مي‌شود؟ چرا مي‌خواهد به جايي برود که تا به حال کسي نرفته است؟ انگيزه هاي اين سفر در نهايت هم برايمان روشن نمي‌شود. صرفاً بايد بپذيريم که او مي‌رود و هيچ اتفاقي برايش هراسناک نيست. اما هر چه جلوتر مي‌رويم ابعاد اين سفر و ماهيت واقعي اش بيشتر زير سوال مي‌رود.

او از اوج انزواي خود به سمت سفر به نقطه‌يي نامعلوم حرکت مي‌کند. اين تحول 180 درجه يي چرايي اش مشخص نمي‌شود. براي همين محل شک و ترديد قرار مي‌گيرد، چرا يک مرتبه اين مرد اقدام به اين سفر مي‌کند؟
کسي که شازده کوچولو را جدي گرفت!

خطوط فراواقع گرايانه اين روايت پررنگ تر مي‌شود. گرفتار شدن در توفان و افتادن از روي عرشه و رسيدن به جزيره يي که به اندازه يک وجب جا بيشتر نيست، به غير واقعي شدن روايت و فضاي داستاني مي‌انجامد. با ورود شازده کوچولو و ارجاع لفظي مداوم نويسنده به شخص اگزوپري، مرزهاي وهمي- خيالي اثر محسوس تر مي‌شوند. به اين ترتيب شما به لحاظ ساختاري با دو گزينه تنها مي‌مانيد؛ يا روايت را داستاني وهمي ‌و سوررئال بدانيد يا همه چيز را به اتکاي متن اگزوپري بپذيريد و همچنان به اين راوي اعتماد کنيد که از جنس نويسنده اول است. به هر حال در هر دو اين گزينه ها آنچه مشخص است خيالي بودن و ذهني بودن روايت است. هيچ چيز در عين واقعي بودن و پرداخت جزيي پردازانه رنگ واقعيت ندارد. نوعي از شاعرانگي در پس متن ديده مي‌شود. شبکه علت و معلول روايت هم چندان در خدمت پرداخت واقع گرايانه عمل نمي‌کند. ديالوگ هايي که ميان راوي و شازده کوچولو رد و بدل مي‌شود بسيار غيرواقعي مي‌نمايد؛ تنها يک نوع ارائه غيرواقعي که شما با کمال ميل ترجيح مي‌دهيد باورش کنيد.

اصولاً فضاي غيرواقعي که در اين داستان با آن مواجه مي‌شويد از نشانه هاي واقعي مدد مي‌گيرد؛ نشانه هايي که روابط غيرواقعي باعث مي‌شود کليت آن به سمت جهان غيرواقعي حرکت کند. شخصيت راوي در تضاد معناداري با شخصيت شازده کوچولو قرار مي‌گيرد.

 

اين تضاد هسته روايت را پرکشش مي‌کند. راوي اول شخصي که علاقه‌يي به سفر ندارد و صرفاً براساس يک اتفاق و يک تجربه خام دستانه در برابر شازده کوچولو قرار مي‌گيرد. او در ابتدا از سوال او درباره شکارچي ببر حيرت مي‌کند. برمي‌آشوبد اما هر چه جلوتر مي‌رويم و مي‌بينيم که راوي به ماجراي ببري که در سياره شازده کوچولو خانه گزيده علاقه مند مي‌شود، به شور و عشق شازده کوچولو براي محافظت از گل سرخش دل مي‌سپارد. شازده کوچولو بي آنکه ادعاهاي عجيب و غريب طرح کند اما از عجايب سفر خود براي يافتن يک شکارچي ببر مي‌گويد.نويسنده داستان بلند «بازگشت شازده کوچولو» به زيبايي از عناصر طنزآميز هم در روايتش استفاده مي‌کند. وقتي شازده کوچولو از محافظان محيط زيست در زمين مي‌گويد او مي‌تواند به زبان شيرها با آنها حرف بزند و شيرها مي‌گويند طرح حفاظت شده از آنها کلکي بيش نيست. انسان را متجاوز و فريبکار و سلطه جو معرفي مي‌کند.

 

شازده کوچولو حتي وقتي از سياره هاي ديگر هم مي‌گويد اين طنز را در تعريف ماجراها رعايت مي‌کند. وقتي از شخصيتي مي‌گويد که روبه روي خود روي ميزش ستون هايي از کاغذ گذاشته و از هر ستون کاغذي برداشته بر ستون ديگر مي‌گذارد. اين لحظه ها به شدت نگاه انتقادي نويسنده را به نظام بوروکراتيک نشان مي‌دهد. در حقيقت شازده کوچولو با تمام کوچکي، سادگي و معصوميت اش در تضاد با ساکنان سياره هاي ديگر است. او براي کساني از گل سرخ و ببر مي‌گويد که هيچ درکي از ماهيت آنان ندارند. حتي در بخشي از کتاب شازده کوچولو وقتي در جمعي از سياره اش مي‌گويد، آنها عناصر سياره او را نماد يا نشانه يي از ذهن آدمي‌مي‌پندارند. گل سرخ نماينده بخش پاک و معصومانه، ببر نشانه ددمنشي و عنصر تجاوزگر و به همين ترتيب باقي ساکنان سياره شازده کوچولو ديگر واقعي نبوده بلکه هر کدام نماد يا نشانه يي هستند براي تفسيرهاي مختلف. شايد ژان پيرداويد به اين طريق مي‌خواسته رندانه نگاه هاي نشانه شناسانه و تاويل مدار را به چالش کشد؛ نگاه هايي که در پس هر عنصر واقعي به دنبال ارجاعي غيرواقعي يا عنصري واقعي اما از جنسي ديگر مي‌گردند. نويسنده با اجراي اين صحنه ها مي‌خواهد بگويد بياييد به احترام واقعيت بيروني کلاه خود را از سر برداريم. همواره در هر افسانه يي به دنبال آنچه نمي‌بينيم نباشيم. به آنچه مي‌بينيم خوب دقت کنيم و سعي کنيم آن را به واسطه خودش بازشناسيم. در پس هر گلي لزوماً معنايي ديگر نهفته نيست. شازده کوچولو هم بسيار ساده از همه چيز مي‌گويد. او همه چيز را ساده مي‌بيند. همه چيز را آن گونه که هست مي‌بيند. يک گوسفند براي او صرفاً يک گوسفند است. تفسيرها و تاويل ها همواره چيزي جديد و بديعي به واقعيت ها نمي‌افزايند و اگر بيفزايند نکته يي قابل درنگ نيستند. بگذاريم يک حقيقت واقعي، يک شيء لمس شونده، يک موجود جاندار به همان شکل اوليه اش ديده شود. به همان صورت باقي بماند. صورت دگرگون شده امر بيروني هميشه پذيرفتني نيست. راوي اول شخص هم درصدد يافتن ارجاعات غيرواقعي از شازده کوچولو نيست. او مومنانه در راستاي جهان داستاني اگزوپري حرکت مي‌کند. هر چه شازده کوچولو مي‌گويد را باور مي‌کند. ابتدا با او جدل کرده اما سرانجام تسليم اش مي‌شود و ويژگي مهم اين رويکرد در اين مساله نهفته است که شخصيت داستاني اگزوپري در اين داستان به يک انسان واقعي تبديل شده و انتظار دارد باقي عناصر سياره اش هم همين مسير را در ذهن مخاطب طي کنند.

بگذاريم يک حقيقت واقعي، يک شيء لمس شونده، يک موجود جاندار به همان شکل اوليه اش ديده شود. به همان صورت باقي بماند. صورت دگرگون شده امر بيروني هميشه پذيرفتني نيست.
کسي که شازده کوچولو را جدي گرفت!

شازده کوچولو به شهرزادي زنده و جان دار، به انساني واجد کنش تبديل مي‌شود. او خود سفر را آگاهانه برمي‌گزيند تا سياره اش را نجات دهد. او به خوبي از خطري که او را و شايد جهان خالق اش (اگزوپري) را تهديد مي‌کند، آگاه است و براي همين است که هر آنچه پشت سر نهاده است را صادقانه براي راوي مي‌گويد و راوي را وامي‌دارد تا جان گوسفندش را نجات دهد و آنگاه دوباره به سفر خود ادامه مي‌دهد. حرکت ژان پيرداويد در اين کتاب اداي ديني است به متني که تمام انگاره هايش خيالي بوده‌اند- در ابتدا - اما حالا خيال اگزوپري چنان به واقعيت تبديل شده است که شازده کوچولويش به جهان ذهني نويسنده راه پيدا مي‌کند. اين سفر را نهايتي نيست. مقصدي اگر هست باور کردن قابليت تبديل شدن امر ذهني به امر عيني است. شازده کوچولوي اين کتاب حقيقت دارد، وجود دارد و شما راهي جز باور دوباره و هميشه اش نداريد.

«اما در اين روز ( 27 ژانويه) خالق شازده کوچولو ، آنتوان دوسنت اگزوپري پا به عزصه ي وجود نهاد .»

 

منبع:آفتاب

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

یک شنبه 3 مهر 1390  9:26 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها