و باز همچو شبنم
كه پاورچينان ميهمان دو چشم مي شود
در سكوت خود ، صدا دارم
و شايد
همچو عابري كه در كوچه باغ خاطرات قدم مي زند
رهگذر پنجره ي نگاهت شوم
مي دانم،
خيال است و بس
- اين هم مثل تك برگ دفتر خاطراتم كه مي نويسم
و با خاطره اي جديد
گذشته را پاك مي كنم -
اما
من هم به آينه اي نياز دارم
جلال فيروزي