«آيا راه را درست آمده ايم؟». اين پرسش، همراه مردماني است كه رفتن و رسيدن به مقاصد عالي را اراده كرده اند. وگرنه، آنها كه اراده يا حال صعود به قله ها را ندارند، كي از خود مي پرسند مسير را درست طي مي كنند يا نه؟ مردماني كه درجا مي زنند و باري به هرجهت روزگار مي گذرانند، نيازي ندارند كه ببينند راه را درست آمده اند يا نه. البته طايفه سوم و چهارمي هم هستند كه به در و تخته مي مانند و يكديگر را كامل مي كنند. طايفه سوم گروهي هستند كه به هر دليل با آن مقاصد عالي مشكل دارند و بنابراين دست به كار مي شوند تا طيف چهارم را از ادامه مسير باز دارند. طيف سوم نيز مانند گروه اول، مدام روي سؤال «آيا راه را درست آمده ايم» انگشت تأكيد مي گذارند اما با هدف نرفتن و نرسيدن و نه رفتن و رسيدن! گزاره استفهامي آنها (آيا راه را درست آمده ايم) مقدمه اي براي انكار «مقصد» و «عزيمت به سمت آن» است. آنها مسير درست طي شده را تخطئه مي كنند و مقصودشان، اخلال در اراده حركت روبه جلو (پيشرفت) است و البته از لنگي ها و انفعال ها و انحراف ها و ترديدهايي كه در طول مسير پيش مي آيد، استقبال مي كنند. برعكس آنها، گروه اول وقتي مي پرسند «آيا راه را درست آمده ايم» 1- انگيزه پيشروي و نه عقبگرد يا رها كردن مقصد را دارند 2- مي خواهند ضعف ها و خلل ها و خطاها را بيابند و جبران كنند 3- مايلند با رصد كردن دايمي «موقعيت» در نقشه كلي، هزينه ها و فرسايش نيروها را به حداقل كاهش دهند نه اينكه از اين به اصطلاح رصدگري، نااميدي و ترديد و انفعال و عقبگرد را نتيجه بگيرند.
موقعيت مرتفعي كه نظام برآمده از انقلاب اسلامي در آن ايستاده، موقعيت خطيري است. چرا اين موقعيت را مرتفع اما خطير ارزيابي مي كنيم؟ 1- پيروزي هاي بزرگ و باور نكردني كه حاصل استقامت توأم با درايت نظام «امت- امامت» است به ايران اسلامي رو كرده است. اين موفقيت ها را مي توان از ميادين علمي و فني و سياسي و اجتماعي آغاز كرد و تا آوردگاه سياست جهاني (چالش هسته اي، انقلاب ملت هاي مسلمان عليه رژيم هاي متخاصم وابسته به غرب، و شكست هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي) بسط داد. امروز درحالي كه طبق آمارهاي رسمي مراكز معتبر غربي، نرخ رشد علمي ايران 11برابر متوسط نرخ رشد جهاني و سريع ترين نرخ رشد اعلام مي شود و از آن سو، همان محافل بر پيشرفت هاي فني شتابان ايران در حوزه هاي مختلف اذعان مي كنند، اتفاق نظر ديگري در ميان صاحب نظران جهاني وجود دارد و آن اينكه دگرگوني مداوم نقشه سياسي خاورميانه در دهه اول قرن21، معطوف به كانون الهام بخش اين تغيير در ايران است. امروز نقطه بيداري و مقاومت اسلامي منحصر به ايران نيست و انواعي از آن را مي توان در لبنان، فلسطين، مصر، بحرين، يمن، عراق، تركيه و حتي عربستان و ليبي و... ديد. اين نقاط به تدريج به هم متصل مي شوند و تحليلگر مجله تايم درست تعبير مي كند كه «آمريكا در منزوي ترين جايگاه در خاورميانه بعد از جنگ جهاني دوم قرار دارد.» 2- فتنه هاي بزرگ و چند لايه اي كه در دهه اول انقلاب تكوين يافت (تحركات منافقانه مدعيان ملي- مذهبي در دولت موقت، ماجراي حزب خلق مسلمان و گروهك هاي تجزيه طلب و مدعي دروغين خلق عرب و كرد و تركمن و بلوچ و...، پروژه نافرجام سازمان مجاهدين خلق و بني صدر، بيت آقاي منتظري و باند مهدي هاشمي)، پس از رحلت حضرت امام، پيچيدگي هاي تازه اي پيدا كرد و سازمان دهندگان اصلي آن مجدداً كوشيدند راهي به اجزاي حاكميت در دولت و مجلس و دستگاه قضايي و... بجويند و در مواردي جستند. طي همين12-10 سال گذشته دست كم سه فتنه جديد و عميق تر سر باز كرد تا معلوم شود سختي راه، بخشي از آزمون ايمان به پروردگار و استقامت بر آن ايمان است.
صورت مسئله اين است كه تا وقتي با سرعت پيش مي رويم و جاده هموار است، پرسشي هم برانگيخته نمي شود اما هنگامي كه به دست انداز مي افتيم يا به مانعي برمي خوريم كه از سرعت ما مي كاهد يا القاي اين مي كند كه براي پاره اي از زمان متوقف شده ايم، بلافاصله بستر براي سؤال مطرح در آغاز بحث پديد مي آيد. انتشار اسناد پيوند و آلودگي برخي سران پرسابقه نهضت آزادي با سفارت آمريكا، شوك كوچكي نبود همچنان كه خيانت اولين رئيس جمهور منتخب مردم يا خيانت هاي گروه پرسابقه اي كه عنوان مجاهد خلق و سازمان پيشرو را يدك مي كشيد. يا از نگاه ديگر، مگر اتفاق كوچكي بود زاويه گرفتن كسي كه مرجع تقليد به شمار مي رفت اما بعدها معلوم شد حزب خلق مسلماني كه در بيت او لانه كرده، با سفارت آمريكا بسته و اجراي برنامه كودتا به نيابت از ايستگاه سازمان «سيا» را برعهده داشته است. يا تلخ تر و تكان دهنده تر از همه، ماجراي كسي كه حاصل عمر امام خميني(ره) به شمار مي رفت اما تمام سرمايه سالها مجاهدت خويش را خرج سازمان تروريستي منافقين و گروه تروريست موسوم به باند مهدي هاشمي كرد. نه اينكه بخواهيم انحراف ها و ارتجاع ها را عادي و گريزناپذير نشان دهيم. اي كاش نه آن انحراف هاي دهه اول و نه انحراف هاي دهه دوم و سوم- متأخرش فتنه88 و ماجراي جريان انحرافي- هيچ كدام رقم نمي خورد اما فراتر از طبع آسان پسند ما سنت الهي اين است: «هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هرگاه آن پيامبر اراده و تدبيري كرد و نقشه اي چيد، شيطان القائاتي در آن كرد، اما خداوند آن القائات را از ميان برد و آيات خود را محكم كرد. و خداوند عليم و حكيم است. هدف اين بود كه خداوند القاي شيطان را آزموني قرار دهد براي آنها كه در دلهايشان بيماري است و آنها كه سنگدل هستند... و هدف اين بود كه عالمان بدانند اين حقي است از سوي پروردگارت پس به آن ايمان بياورند و دلهايشان در برابر آن خاضع شود. و خداوند كساني را كه ايمان آوردند به سوي صراط مستقيم هدايت مي كند.» (آيات 52 تا 54 سوره حج).
آري هر چه به سمت قله صعود مي كنيم، موانع بيشتر و حركت سخت تر مي شود. بنابراين بايد بر احتياط و دقت و تلاش افزود. اگر هم تغييري داده مي شود، صرفاً براي غلبه بر موانع است نه براي برگشتن يا بيراهه رفتن. اينجا مرز روشن «انعطاف» و «انحراف» است. عافيت طلباني كه به تعبير اميرمؤمنان «تبعيت از هوس ها» و «بدعت در دين» را پيشه كردند، در آغوش انحراف مي غلتند و پرتگاه جاده تاهر جا كه كشش و عمق داشته باشد، آنها را در آغوش مي كشد. در مقابل، مقصد گرايان پرهيزگار- آنها كه «يومنون بالغيب» و «بالاخره هم يوقنون» هستند- اگر هم در پيچ و خم جاده مي افتند و گاه شتاب مي گيرند و گاه از سرعت حركتشان به اقتضاي موانع كاسته مي شود، اما هرگز «عقلانيت» و «مصلحت» و «صلاح» را در دنده عقب گرفتن و از خير مقصد گذشتن معنا نمي كنند. كم آوردن و بريدن و قهوه خانه سرراه را مقصد يافتن و افتادن و سنگين شدن كه نامش عقلانيت و مصلحت نيست. آنها كه سر راه مردمان مي ايستند و دعوت به عقبگرد مي كنند يا به نام پرسيدن از درستي مسير، برمي گردند و ديگران را نيز به ترديد مي اندازند، هر چند كه خيانت بزرگي مرتكب مي شوند اما در باطن و نهايت ماجرا، با خود خدعه مي كنند و در سرگرداني طغيان خويش تا هلاكت پيش مي تازند.
آنچه فقه سياسي شيعه (مبتني بر نظام امامت) را از تمام نگرش هاي ديني وغيرديني ممتاز مي كند، در هم تنيدگي دو مفهوم «مصلحت» و «مجاهدت» برمدار بصيرت و صبر است. در جامعه اسلامي پس از رحلت پيامبر(ص) مي توان انواعي از نحله هاي فكري يا سياسي را از اشاعره تا معتزله و از آل سقيفه تا آل جمل و خوارج و امويان و عباسيان يافت كه به انواعي از تصلب و جمود و توقف يا اباحي گري و تساهل و مصانعه و تخفيف در اصول دچار شدند. امروز نيز مي توان در ميان ملتهاي اسلامي از سلفي گري و وهابي گري تا ليبراليسم و سكولاريسم و رفورميسم شبه اسلامي را يافت كه هيچ يك رنجي از رنج هاي امت اسلام درمان نكرده اند. فقه سياسي مبتني بر امامت و ولايت كه «مصلحت» را مبناي سيره سياسي-الهي پيامبر اعظم و ائمه معصومين عليهم السلام مي بيند، نگرشي منعطف به عرصه دارد. اين انعطاف، از يك سو معطوف به اصول و از طرفي معطوف به پيشرفت است. نه چنان متصلب و منجمد است كه در برابر موانع متوقف شود يا بشكند و نه بي مايه و بي بنياد است كه از مواجهه با موانع روي برگرداند. اين معناي متعالي و پيچيده را امام حكيم ما - خميني عزيز رضوان الله تعالي عليه- با حكمت آميخته به شكيبايي و استواري كه در برابر فتنه ها و انحراف ها به كار بست، نشان داد. اوج اين مصلحت توأم با حكمت را مي توان در تدابير آن حضرت در مقابل دولت موقت، دولت بني صدر و منافقين، غائله سيدكاظم شريعتمداري و باند مهدي هاشمي جست وجو كرد و البته مديريت جنگ تا قله «پذيرش قطعنامه 598» كه ظاهرا جز تلخي در بادي نظر ديده نمي شد اما مانند صلح حديبيه، فتح الفتوح هاي بعدي را در كاخ صدام و حسني مبارك و بن علي- و ان شاء الله ملك عبدالله و ديگران- به ارمغان آورد، خود حكمت متعاليه بي مانندي است.
اين انعطاف هاي توأم با حوصله و پافشاري بر اصول طي 33 سال گذشته، جز بر اقتدار جمهوري اسلامي نيفزود، هرچند كه خدعه گران فروغلتيده در مكر املاء و استدراج الهي، آن انعطاف ها و صبوري هاي حكيمانه و توأم با تدبير را بد فهميدند و به خيال سوءاستفاده و بهره برداري سياسي، سنگ قبر پايان حيات سياسي و انساني خود را تراشيدند. به همين دليل هم بود كه فتنه گران و منحرفان متوهم، درست سربزنگاه در مرصاد الهي گرفتار آمدند و از پنجه اقتدار امت- امام سيلي هايي خوردند به غايت خواركننده. نمونه اش همين فتنه پيچيده و چندلايه 88 كه با حداقل هزينه و با درايت جراحي شد يا خبطي كه جريان انحرافي پس از آن مرتكب شد و بايد عقوبت آن را بچشد. چه گره هايي كه امام خميني و امام خامنه اي در طول اين 33 سال از صاحب منصبان يا رجال سياسي گرفتار در مخمصه ها نگشودند و چه ناسپاسي هايي كه امت و امام نديدند. حضرت امام آن قدر از بني صدر به اقتضاي رياست جمهوري و برخي مصالح حمايت كرد كه به معناي دقيق كلمه اشك كساني چون شهيد بهشتي را درآورد. يا حمايت هايي كه از دولت موسوي به اقتضاي مسئوليت هاي دولت در 8 ساله دفاع مقدس صورت گرفت اما بد فهميده شد. يا مشابه همان حمايت ها از دولت سازندگي و اصلاحات و عدالت- در كنار هشدارها و رهنمودها و تذكرات و بازخواست ها- كه به اقتضاي شرايط و مصلحت هاي عمومي از جانب رهبر فرزانه انقلاب ارزاني اين دولت ها شد و در يك جمع بندي كلان، عبور كاروان پيشرفت كشوراز گردنه هاي صعب طي 2 دهه اخير را امكان پذير كرد. البته گاهي به نهيب و اعتراض آنجا كه ميل به پرتگاه بود و گاه به تشويق و تحبيب آنجا كه عزم مجاهدت و خدمت و آبادگري آشكار مي شد.
چند نكته مهم در اين ميان وجود دارد. 1- فارغ از سنگ اندازي و مانع تراشي هاي دشمن، مي توان با اخلاق جهادي در اردوگاه خودي، موانع را از سر راه اعمال ولايت مطلقه برداشت- چندان كه اميرمؤمنان در محضر رسول خدا(ص) و مالك و عمار در محضر اميرمؤمنان مي كردند- و مي توان مانع تراشيد و مانند طلحه و زبير و ابوموسي اشعري و اشعث بن قيس، سرعت گير بر سر مسير حركت گذاشت و از مجال و قدرت مانور مولا كاست. دشمن علي الدوام براي تمهيد اين امر طراحي و يارگيري مي كند 2- نقشه هاي منافقين برخلاف شعور اندك آنها نهايتاً در دل نقشه بزرگ تر الهي منحل مي شود هرچند كه مانند چرخ دنده فرعي، خلاف چرخ دنده اصلي بگردد! 3- تمام انعطاف اولياي الهي (بدون هيچ استثنايي) اسباب رشد و ارتقاء و تكامل و اقتدار بوده است. 4- انعطاف هاي معطوف به حق و حكمت از سوي اولياي الهي، سنگيني بار مسئوليت آنها را كه تبديل به سرعت گير و موانع ايذايي دشمن مي شوند افزون تر مي كند. چه بسيار نخبگاني كه در طول تاريخ با انحراف هاي خويش، اسباب كرامت بيشتر اولياي الهي و خذلان خود را فراهم ساختند.
روزگاري انعطاف رسول خدا در ماجراي حديبيه يا مصلحت انديشي بزرگ اميرمؤمنان در ماجراي سقيفه، بر مؤمنان بس گران مي آمد اما از همان تدبيرهايي كه تحملش گران آمد، ظفر جوشيد، چرا كه حق بود اين كلام زهراي مرضيه(س)؛ «هر كس بندگي خالص خويش را به جانب پروردگار بفرستد، خداوند بهترين مصلحت ها را براي او فرو مي فرستد.» مصلحت در فقه شيعه از مجراي پيراستگي و بندگي و مجاهدت پديدار مي شود و بن بست هاي سخت را مي گشايد.