0

این چفیه هنوز بوی بابا دارد

 
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

این چفیه هنوز بوی بابا دارد

این چفیه هنوز بوی بابا دارد

 

چفیه

خون... سرفه خشک... درد... بیمارستان...

آیینه‌ای از نبرد... بیمارستان...

پیچید صدای ضج‍ه شیرزنی!

یک خط کشیده!... م‍رد... بیمارستان...

 

 

در باد نشانه‌های بال و پر توست

بر گونه هنوز بوسه آخر توست

گفتند به من در آسمانی... بابا!

خورشید به خون نشسته شاید سر توست

 

 

گفتم کمی از بهار خون حرف بزن

از غیرت شهر واژگون حرف بزن

وقتی پدرم شهید شد مجنون بود

آقای معلم از جنون حرف بزن!

 

 

اشک و تب و سوز بوی بابا دارد

اینجا شب و روز بوی بابا دارد

شاید که نرفته است

مادر! به خدا این چفیه هنوز بوی بابا دارد

 

 

عکست را پنج‌شنبه‌ها می‌بوسم

یا می‌گریم تو را و یا می‌بوسم

باور دارم که زنده هستی وقتی

من را می‌بوسی و تو را می‌بوسم

 

 

تا مرهم زخم کهنه ما نمک است

هر سو که نگاه می‌کنم قاصدک است

من ماندم و یک درد به نام‌ پرواز

این درد میان مردها مشترک است

شاعر : هادی فردوسی

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 22 شهریور 1390  11:33 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها