خدايا!مرا ببرـ
خسته شده ام-
قلب شكسته ام قابل التيام نيست
اقيانوسي از شكست آتشفشاني از درد آسماني از تنهايي مرا احاطه كرده است روح حساسم را كسي درك نمي كند و من نمي خواهم هرگز نمي خواهم كسي مرا درك كند ابدا انتظار ندارم كه با كسي راز دل بگشايم
سوخته ام مرده ام دل شكسته ام پژمرده ام
بگذار از دنيا بگذرم بگذار دنيا را سه طلاقه كنم بگذار از همه خوبيها و لذت ها و پيروزيها و اميدها و آرزوها بگذرم
خدايا به سوي تو مي آيم من متعلق به توام من زاده توام من امر توام من عشق توام من درد توام
تو مرا كفايت مي كني بگذار از همه چيز ببرم حتي از زيبايي حتي از غروب آ فتاب حتي از نغمه پرندگان حتي از موج دريا حتي از نغمه اسرارآميز ستاره سحر
مرا بس است همين تجربه هاي تلخ همين لذات كثيف همين آرزوهاي خاكي همين خواستنيهاي زود گذرهمين خوشيهاي پر درد
خدايا تو زيبايي را خلق كردي و در غروب آفتاب مخرجي براي تسهيل دردها و غم ها و انتقال آنها به زيبايي و عرفان و در طلوع صبح حيات و نشاط و عظمت و مبارزه و زيبايي در غروب
خدايا تو را شكر مي كنم كه در زيبايي غروب جاذبه اي خدايي گذاشتي كه روح انسان را از زمين خاكي جدا كند و دردها و غم ها را به زيبايي و عرفان مبدل نمايد و تحمل شكنجه ها و مصيبتهاي روزانه را آسان كن
د خدايا!خود را به تو مي سپريم تا در ميان طوفانها از ميان گردابهاي خطر ما را راهنمايي كني با نور ايمان ما را روشن نمايي با آتش عشق خود خواهيها و ناپاكيهاي وجود ما را بسوزاني
خدايا!ما را ببخش از گناهاني كه ما را احاطه كرده و خود از آن آگاهي نداريم گناهاني كه مي كنيم و با هزار قدرت عقل توجيه مي كنيم و خود از بدي آن آگاهي نداريم .