ذکر حقیقی
روزی از محضر آقا درباره اذکار و اوراد پرسیدند. فرمودند:«محصول و نتایج آن مادامی است، یعنی تا وقتی انسان مشغول است بهرهمند است، ولی ذکر، ذکر قلبی است که نتایج آن همیشگی است. باید قلب و دل ربط به او داشته باشد. چه بسیار ذکرها که نتیجه مادامی هم ندارد و باید گفت: اشتغلت بالذکر عن المذکور. »
در جای دیگر فرمودند: «به تسبیح و ذکر و ورد گول نخورید، ممکن است چیزی عادت انسان شود، وقتی عادت شد، ترک آن وحشت آور است، و منشأ اثر هم نیست. انسان گاهی مثل ضبط صوت میشود، میگوید و میخواند و هیچ حالی او نیست، لذا چیزی عاید خود او نمیشود. »
در حدیث آمده است: «لا تنظروا الی طول رکوع رجل و سجوده لانه امر قد اعتاده و لو ترکه قد استوحش له» میفرمود: «روزی امام صادق علیهالسلام بر جمعی گذشتند که حلقه ذکر تشکیل داده بودند، به آنها فرمود: ذکر؛ اوراد زبانی نیست، ذکر، خدا را متذکر بودن و در برابر معصیت و گناه حالت وقایه و خود نگهداری داشتن است. »
بندگی؛ نردبان تعالی
این عارف بزرگوار در یکی از نشستهای درس اخلاقشان فرمودند:«راه رسیدن به این مقامات عالی انسانی، که حد نهایت ندارد، در سایه بندگی است. انسان به میزانی که حرکتش الهی شود و خالص گردد، به خدا و اولیای او نزدیک میشود.
انسان باید از انبیاء تبعیت کند و راه آنان را برود تا به کمالاتی که برای او آماده کردهاند برسد. نبی اکرم خود را پاک کرده بود و به مقام طهارت نفس رسیده بود تا به مقام خاتمیت و معراج و نبوت و ولایت رسید. در تشهد میخوانیم: « اشهد انّ محمداً عبده و رسوله » اول عبودیت سپس رسالت.
جهالت دیگر اینکه ما همه تلاشمان برای خودمان روی مراحل اثباتی است نه ثبوتی. به مردم تحمیل کنیم که به ما آیت الله بگویند و تعریف کنند. خوب حالا همه مردم هم گفتند: شما کذا{اینچنین}. با گفته آنها شما کذا میشوید. نه، همانی که بودهاید، هستید
مرز توحید و شرک
در جلسهای یکی از آقایان آیهای خواند که «اکثرهم مشرکون»، ایشان فرمود: «اینکه آیات دارد: »اکثر هم لا یعقلون، و «اکثرهم لا یعلمون» ما گمان میکنیم تأدباً قرآن فرموده است اکثر هم والا همه مشرکند. گرچه درست است اگر خودنبیّ خاتم هم، تنها استثنا شود، باز اکثر اطلاق میشود.
و فرمودند: تمام این تشبثات ما شرک است. غیر خدا را دخیل دانستن همه شرک است .« فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً و لا یشرک بعبادة ربه احدا ؛ یعنی حتی پیامبر و ائمه را هم در عبادت نبیند.»
تمام انبیا و اولیا برای شناسایی خدا بودهاند و آن چیزی که قابل توجه است، شناسایی و معرفت خداست که قابل توجه است و مشکل.
و این جهالت انسان است که خدا را رها میکند و توجه به غیر خدا پیدا میکند و به فرموده حدیث، از محتاج، چیزی خواستن از سفاهت است و غیر خدا هر که باشد محتاج است.
جهالت دیگر اینکه ما همه تلاشمان برای خودمان روی مراحل اثباتی است نه ثبوتی. به مردم تحمیل کنیم که به ما آیت الله بگویند و تعریف کنند. خوب حالا همه مردم هم گفتند: شما کذا{اینچنین}. با گفته آنها شما کذا میشوید. نه، همانی که بودهاید، هستید.
یا اگر همه مردم بد بگویند، تأثیر دارد؟ نه. ما به فکر خودسازی نیستیم تا مرحله ثبوتی را درست کنیم و آدم شویم. اگر آن درست شد، کارها درست است، مردم بپذیرند یا نپذیرند.
مگر با فقه و اصول خواندن کار درست میشود، مگر کسی که فقه و اصول بلد بود خبرگان میشود که قدرت تشخیص داشته باشد در شناخت افراد. بلکه باید جنبههای معنوی اینگونه افراد نیز قوی باشد که آن هم ریاضت و توسل میخواهد، تا آن دید در انسان پیدا شود.